قتلهای ناموسی، شنیع ترین خشونت برعلیه زنان-سحر صبا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٨ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۱٨ می ۲۰۱۹


 
روز جمعه بیستم اردیبهشت نود و هشت، دهم ماه مه ۲۰۱۹ یک زن به نام نسرین زمانی بیست و نه ساله ساکن سنندج به زندگی خود پایان داد. دو روز جلوتر چهارشنبه هیجدهم اردیبهشت دو خواهر به نام های شایسته امینی سی و چهار ساله دارای دو فرزند و اسرا امینی بیست و دو ساله در شهرک نایسراز توابع سنندج به دست پدر و برادرشان به قتل رسیدند. از فروردین ماه امسال شا نزده زن تنها در کردستان قربانی شده اند. این جنایات تکاندهنده که ریشه در نهادینه شدن مذهب و سنتهای عقب مانده و ارتجاعی در نظام نابرابر سرمایه داری دارد، زندگی و هستی نیمی از جمعیت جامعه را که زنان باشند، با خطر جدی مواجه نموده است.
قتلهای ناموسی، یکی ازوحشیانه ترین و قدیمی ترین انواع خشونت علیه زنان است که منجر به قتل زنان به دست مردان خانواده میشود. این دسته از زنان به علت تمکین در برابر ازدواج اجباری، قربانی یک تجاوز جنسی بودن، طلاق گرفتن از همسرانی که آنها را مرتبا مورد اذیت و آزار جنسی قرار می دهند، رابطه با جنس مخالف، ممانعت از حجاب اجباری و یا ارتکاب زنا و... متهم به این عمل شنیع میشوند. خانواده علت نافرمانی زن را « ننگین کردن شرافت خانواده خود » دانسته و با قربانی نمودن او می خواهند این لکه ننگ را پاک کنند. قتلهای ناموسی جهانشمول است، و بیشترین درصد این جنایات را کشورهای جهان سوم رقم می زنند. این قتلها در جوامع پیشرفته هم که از فرهنگ مترقی تری برخوردارند و مدعی اند که حقوق زن رعایت میشود بطور روزانه اتفاق می افتد. تا کنون دست دراند کاران این جوامع به اصطلاح مترقی هیچ اقدامی برعلیه این جنایات که ریشه در ساختار و مناسبات اقتصادی نظام سرمایه داری دارد، ننموده اند.
خشونت خانوادگی، که قتلهای ناموسی یکی از شنیع ترین موارد آن است انعکاسی از خشونت جامعه طبقاتی است و نشان دهنده موقعیت زنان و جایگاه اجتماعی شان در آن جامعه است. جایگاه مرد در ساختار اقتصادی خانواده و انعکاس آن در فرهنگ و سنّت های ناشی از آن که به مرد لقب رئیس خانواده داده شده است، تفوق مرد بر زن قلمداد شده و در چنین موقعیتی وجود خشونت در واکنش چالش ها و ناهنجاری هایی که درجامعه و خانواده وجود دارد یک امرطبیعی محسوب می شود. عده کثیری از مدافعان حقوق زن وقوع قتلهای ناموسی و خشونت نهادینه شده در جامعه و خانواده را در عواملی همچون پدرسالاری، مذهب، مهاجرت، محدودیت، رسانه، تعصبات شدید، پایین بودن سطح آگاهی، زندگی عشیره ای و کاملاً بسته در برخی مناطق، ازدواج های اجباری و قوانین حکومتی ضد زن جستجو می کنند. هر کدام از اینها تاثیر بسزایی در وقوع این جنایات ناموسی و خشونت خانگی می توانند داشته باشند، اما عامل بنیادی و پایه ای این فجایع نیستند.
خشونت بر زنان در جامعه‌ بورژوازیی و مردسالاری یکی از شاخصهای مهمی است، که در بسیاری موارد از طرف زنان به علت مجازاتهای سخت و عدم حمایت های قانونی از ابراز آن خودداری شده و پنهان می ماند. خشونت علیه زنان مرز نمی شناسد و پدیده ای جهانی است، و محدود به جوامع عقب مانده نیست. در کل جهان که نظام سرمایه داری حاکم است، زنان سه چهارم بیسوادان و اکثریت فقرای آنرا تشکیل می دهند، وخامت اوضاع اقتصادی و تحمیل سیاست های ریاضت کشی، بیش از گذشته شکاف طبقاتی بر مبنای جنسیت را تعمیق بخشیده است. فقر رو به ازدیاد، زنان را هر چه بیشتر از تحصیل و کار و پیشرفت باز داشته است. در همه جای دنیا زنان کم و بیش مورد انواع خشونت های جسمی، جنسی و زبانی واقع می شوند.
ریشه های تاریخی قتلهای ناموسی، خشونت و تبعیض و ستم کشی بر زنان، با پیدایش طبقات، جامعه طبقاتی و مالکیت خصوصی، شکل گرفت. قبل از آن تاریخ، زنان در همه امور مانند مردان سهیم و از حقوق برابر برخوردار بودند. قتلهای ناموسی پدیده ای گسترده و آشکار و شنیع است. نظام سرمایه داری نظامی خشونت زا و نابرابر است. نظامی است که، هر روز با استثمار فرد از فرد و حفظ مالکیت خصوصی برای حفظ منافع طبقاتی خود، ستم و خشونت را تولید و بازتولید می کند. خشونت یک پدیده سراسری است و مختص به یک منطقه جغرافیایی نیست، از افغانستان و عراق، ترکیه و ایران ... تا کشورهایی نظیر سوئد و فرانسه و آمریکا و ... سایر جوامع پیشرفته سرمایه داری هر روز ما شاهد بروز خشونت های دولتی و سازمان یافته و اقتصادی، فرهنگی و زبانی هستیم. آمار صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، تخمین زده است که هر ساله ۵۰۰۰ زن در سراسر جهان توسط خانواده های خود به دلایل ناموسی به قتل می رسند. از هر ۵ نفر زن یک زن در زندگی خود مورد تجاوز و یا در معرض تهدید به تجاوز قرار گرفته است.
حق طبیعی و بدیهی همه انسانها از جمله زنان، است که در جامعه ای عاری از قوانین نابرابر و بدور از هر گونه ستم جنسیتی و طبقاتی، زندگی امنی داشته باشند. اما قوانین ارتجاعی زن ستیز و خشونت علیه زنان، حرمت انسانی و حقوق اولیه و پایه ای نیمی از جمعیت جامعه را که زنان می باشند، به شدت زیر سئوال برده و آن را مورد هتک حرمت قرار داده است.
در کشورهایی که اسلام سیاسی در زندگی اجتماعی مردم نهادینه شده است از جمله ایران: تبلیغ و ترویج خرافه های مذهبی و فرهنگی بعنوان ابزاری در دست طبقات حاکم که بیشترین کارایی را در تحمیق توده ها داشته و دارد، نقش اساسی در اعمال خشونت بر علیه زنان را ایفاء می کنند، مسئله چند زنی و صیغه (فحشاء موقت ) در اسلام یا ختنه دختران و محروم نمودن آنها از ابتدائی ترین نیاز و لذات انسانی، وسیله قرار دادن زنان برای پایان جنگها و دعواهای قبیله ایی و قومی وحجاب اجباری و نداشتن حق انتخاب همسر و یا سقط جنین و ... همه از نمودهای بارز تاثیر نهادینه شدن مذهب و خرافات در ایجاد خشونت های جنسیتی است. سوءاستفاده مالی و اقتصادی از زنان در بسیاری موارد با خشونت علیه زنان همراه است. در بسیاری از کشورها زنان مزدی دریافت نمی کنند و فاقد درآمد هستند و همین مسئله خود عاملی برای بروز خشونت اقتصادی- اجتماعی نسبت به آنان است. در برخی موارد زنان حتی حق دخل و تصرف در اموال خود را نیز ندارند.
در جامعه ایران که‏ تضاد بین فقر و ثروت در حال افزایش است، و درصد نرخ بیکاری و گرسنگی در میان توده های میلیونی بیشترین قربانیان خود را از میان زنان و کودکان گرفته است و زمینه را برای انواع خشونتها بر علیه زنان فراهم نموده است. قتل های " ناموسی"، که به خشن ترین و متوحش ترین شکل در مورد زنان اعمال میشود، نمونه بارزی از بربریت حکومت مذهبی است. جامعه ای که مذهب در آن نهادینه شده و برمبنای مالکیت خصوصی و مرد سالاری زنان نه تنها به عنوان شهروند درجه دوم محسوب می شوند، باید هم بپذیرند طبق قانون شرع و عرف، نگهبانانی همچون شوهر، پدر، برادر و یا مردی از خانواده بالای سرشان داشته باشند، که " ناموس و شرفشان" را پاسداری نمایند. نافرمانی زن از مرد به هر شکلی با مجازات شدید همراه بوده و هست، در بسیاری مواقع حتی هم محکوم شدن به مرگ است. قتلهای "ناموسی"، یعنی نافرمانی زن در چهار چوب قوانین ارتجاعی و مذهبی قرون وسطایی خانواده، که به دلایل " اتهام" به رابطه جنسی قبل از ازدواج رسمی و یا خارج از ازدواج رسمی صورت میگیرد. در این جوامع برقراری روابط آزاد جنسی زن با مرد مورد علاقه اش خود به شرطی که بدون اجازه خانواده و بخصوص مردان خانواده صورت گرفته باشد، جرمش مرگ است. در این رابطه هر روز دهها زن قربانی این جهالت و خشونت می گردند. چه بسا اینکه حتی نمونه هایی از آن را در ممالک اروپایی و آمریکایی شاهد بوده ایم صِرف اینکه دختران و زنان جوان متعلق به خانواده های مذهبی بوده اند، بعلت نافرمانی و قانون شکنی ارتجاعی به قتل رسید ه اند.
در این میان خود دولتها هم با وضع قوانین تبعیض آمیزعلیه زنان با نادیده گرفتن خشونت هایی که به زنان به بهانه نسبیت فرهنگی، روا داشته میشود نقش بسیار مهمی را در تولید و بازتولید خشونت بازی می کنند. نمونه های این گونه قوانین را در کشورهای اسلامی مانند افغانستان و عراق و ایران و پاکستان و... که اسلام سیاسی در قدرت است و نیروهای مرتجع و واپسگرا دست بالا را دارند در قالب قوانین ضد انسانی سنگسار و اعدام و شلاق و ... می بینیم. در کنار تجاوز و قتل های ناموسی، و بی حقوقی اجتماعی دیگر از جمله: نداشتن حق طلاق یا حضانت کودکان و... و خودسوزی و اقدام به خودکشی از جمله خشونت هایی است که هر روزه به زنان ایرانی و افغانی و عراقی و کشورهای عربی.... تحمیل می شود.

در چنین مناسباتی زنان در چارچوب خانواده و در جامعه بوسیله قوانین ارتجاعی مرد سالاری و مذهبی مورد ستم و خشونت قرار می گیرند. قتلهای ناموسی کریه ترین و ظالمانه ترین نوع خشونت خانگی است. امروزه آمار قتلهای ناموسی در اقصی نقاط جهان بویژه در کشورهایی که مذهب اسلام در آن رایج است در حال افزایش است در مقابل این جنایت بشری، مدافعین حقوق بشر در سراسر جهان سکوت اختیار نموده اند.
وقوع قتلهای ناموسی و دلائل و انگیزه برای به قتل رساندن زنان برای حفظ "آبرو" و "شرف" خانواده در اکثر نقاط دنیا تفاوت آنچنانی با هم ندارد، تنها تفاوتی که موجود است در بخش آماری آن می باشد. رایج‫ ترین نوع قتل ناموسی، بنابر زمینه‫ها و عوامل پیشین آن، قتلی است که به خاطر ارتباط جنسی خارج از عقد ازدواج صورت می‫گیرد. اما باید اضافه نمود «مورد تجاوز قرار گرفتن» نیز منجر به قتل ناموسی می‫شود. زنان یا دخترانی که مورد تجاوز جنسی قرار می‫گیرند معمولا براساس فرهنگ عقب مانده و ارتجاعی مذهبی و سنتی جامعه در برخورد به مسایل جنسی، تجاوز قرار گرفتن آنها سبب آبروریزی و شرمساری خانواده و طایفه محسوب میشود و حضور چنین زنی را در جامعه مایه ننگ و شرمساری می‫دانند. بنابراین، با قتل زن مذکور به عنوان یک راه حل برای جبران این شرمساری و احیای آبروی طایفه و خانواده مسئله را به این شکل شنیع فیصله می دهند. گاهی مسائلی که هیچ ارتباط با «ارتباط جنسی غیرمشروع» و حتا «تجاوز جنسی» ندارند، صرفاً با یک سوء ظن کاملا شخصی و بدون سند نسبت به زنان، می‫تواند منجر به قتل ناموسی شود. مثلا فرار زنان از خانواده. فرار زنان دلائل مختلفی می تواند داشته باشد، یا زنان مجبور به ازدواج با مردان مسن می شوند و یا تحت شدیدترین اذیت و آزارهای روحی و جسمی در محیط خانواده توسط همسر یا پدر و برادرهای خود و در برخی موارد حتی توسط پسرعموهای خود قرار می گیرند، و چاره ای جز ترک خانه ندارند.
تحقیقاتی که در این زمینه به عمل آمده نشان می‌دهد که افرادی که در خانواده‌های فقیر زندگی می‌کنند بیشتر از دیگران قربانی تجاوز جنسی و قتل ناموسی می‌شوند. این واقعیتی است که، فقر مالی یکی از عاملهای مهم و اصلی بروز این حوادث می باشد. اگر خانواده های ندار در مقایسه با خانواده های دارا آسیب پذیرترند، این به این دلیل نیست که در خانواده های مرفه این حوادث اتفاق نمی افتد، تنها تفاوت موجود این است، که این مسائل در خانواده های پولدار براحتی سرپوش گذاشته میشود و از طریق پول "شرف و آبرو" خریداری میشود ولی در خانواده های ندار به قتل منجر میشود.
در بسیاری مواقع، قتل ناموسی به عنوان شیوه‌ای برای مجازات زنی به کار برده می‌شود که از تحت سلطه مرد خارج شده و، به خواست و اراده خود و یا به صورت جبری و بدون اراده، با کسی دیگر رابطه برقرار کرده است. در برخی موارد جنسیتی شدن مسئله زمینه را برای این جنایات فراهم می کند: حساسیت و نگرش جنسیتی به واژه هایی مثل «آبرو»، «عزت» و «عفت» این اخلاقیات کپک زده بورژوازیی که برای تحقیر نمودن زن و بر مبنای جنسیتش بکار برده میشود و طوری تلقی می شود که مختص به زنان است بدترین اهانت به مقام و منزلت زن محسوب میشود. در مقابل، غیرت، شرف و «ناموس داشتن» صفت‌های مردانه تلقی می‌شوند. واژه‍ی غیرت در فرهنگ سنتی و عقب مانده جامعه «ناموس پرستی» تعریف شده و منظور از ناموس نیز زنان و دختران خانواده هستند که مردان خانواده روی آنها مالکیت دارند. در نتیجه مردان همیشه باید مراقب نوامیس خود باشند تا غیرت، عزت و شرافت شان لکه دار نشود و محفوظ بماند. حق مالکیت مرد بر زن تا آنجا پیش میرود و به او این اجازه را میدهد، که نه تنها بر موجودیت زن کاملا تفوق و تسلط یابد، بلکه با استفاده از واژه های ارتجاعی ناموس و ناموس پرستی تا جائیکه مقام ومنزلت زن به عنوان یک انسان را تنزل داده، و زن را موجودی ناقص العقل تلقی نماید، که هیچ اختیاری نمی تواند از خود داشته باشد و وابسته مطلق به مردی است که کنترل او را در دست دارد. زن در چنین وضعیتی دو راه بیشتر در جلو رو ندارد یا باید برای همیشه به این بردگی تن دهد و تمکین کند، یا به وضعیت موجودش که شاسیته مقام " انسان بودنش" نیست اعتراض کند، مجازات شود و به مرگ محکوم شود.
تا جائیکه به کردستان بر میگردد، این استان از نظر اقتصادی جزء استان های محروم است ولی از نظر سیاسی، با توجه به اینکه جنبشی توده ایی را پشت سر گذاشته، نسبت به سایر نقاط ایران از سنتهای مبارزاتی با ارزشی برخوردار است، بهمین دلیل رژیم سرمایه جمهوری اسلامی، با تمام توان تا کنون تلاش نموده، این استان را تحت کنترل خود در آورده و هر حرکت اعتراضی را با سرکوب شدید پاسخ دهد. به علت جو بیکاری وسیع، بویژه عدم اشتغال زنان، وابسته بودن زنان را از نظر اقتصادی به مردان تشدید نموده است، این یکی از دلائل مهمی است که به خشونت خانگی در مورد زنان دامن زده است. از طرف دیگر طیف وسیعی از زنان کردستان به حق و حقوق خود آگاه هستند، و براحتی با زن ستیزی و خشونتی که بر آنها اعمال میشود تمکین نمیکنند، در اعتراض به نابرابریهای جنسیتی موجود آنها را با چالش جدی برای احقاق حق و حقوق خود روبرو ساخته است. وضعیت اسفناک اقتصادی، مواجه شدن با اشکال خشونت ازجمله: شکنجه و آزارهای جسمی ، جنسی ، روانی و روحی مانند زندانی شدن در خانه و تحت سلطه مرد بودن، زنان را در بدترین موقعیت از نظر اجتماعی قرار داده است. از طرف دیگر قوانین ارتجاعی و زن ستیز رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی به این جنایات دامن زده، از هر حرکت اعتراضی و متشکل شدن زنان با تمام قوا ممانعت بعمل می آورد. در جامعه طبقاتی مسئله زنان و خشونت بر آنها یک معضل اجتماعی است، که ربط مستقیم به جنبشهای اجتماعی بویژه جنبش کارگری دارد. بهمین دلیل، تنها یک جنبش نیرومند سازمانیافته با به چالش کشیدن مناسبات سرمایه جمهوری اسلامی، به رهبری جنبش کارگری در اتحاد با جنبش زنان خواهد توانست جلو این وحشیگریها و بربریت را بگیرد و به افشاگری بپردازد. این وظیفه را پیش روی نیروهای سوسیالیست و انقلابی در منطقه کردستان می گذارد که با یاری رساندن، خودسوزی و خودکشی وناامیدی را جایگزین متشکل نمودن زنان نمایند. سعی نمایند این نیروی عظیم به نیروی خود ایمان آورده، برعلیه اینهمه نابرابری و زن ستیزی به مبارزه بر خیزند. در کردستان به یُمن چهار دهه مبارزه برعلیه بربریت نظام سرمایه جمهوری اسلامی زمینه های فعالیت سیاسی و اگاهگری نسبت به مناطق دیگر ایران مهیا تر است.
خشونت بر زنان امری تصادفی نیست، مربوط به بربریت مذهبی یک حکومت نیست، منحصر به حکومتهای ددمنش و دیکتاتوری نیست. بلکه خشونت جایگاهی ساختاری در سرمایه داری و در کل جوامع طبقاتی مردسالار دارد. سیستمی که عامل جنگ افروزیها، بیکاریها و بی خانمانی، زندان و شکنجه و اعدام و سرکوب است، خشونت زاده این نظام نابرابر است، نظامی که بر مالکیت خصوصی مبتنی است. ریشه کردن زن ستیزی و خاتمه دادن به قتلهای ناموسی این جنایات آشکار قرن بیستم و یکم که زنان را با وحشیانه ترین شیوه به مسلخگاه مرگ میفرستد، در گرو لغو مالکیت خصوصی و در هم شکستن مناسبات سرمایه داری به دست توانای طبقه کارگر، وجایگزین نمودن آن با مالکیت اشتراکی و برقراری جامعه سوسیالیستی است. اما این در گرو مبارزه طبقاتی و آشتی ناپذیری است، که بدون حضور فعال سوسیالیستها و شرکت زنان که نیمی از جمعیت هر جامعه را تشکیل می دهند متحقق نخواهد شد.