جناب ظریف، لطف فرموده و تاریخ را به سود حکومت ولایی نخوانند!


بهزاد کریمی


• قبلاً هم این را نوشته بودم و درست در آن زمانی نیز که همین شخص داشت چونان "قهرمان ملی" در عرصه دیپلماسی تبلیغ و ترویج می شد و اکنون نیز می نویسم که او را بیشتر باید یک پاانداز حکومت ولایی دید و ارزیابی کرد و نه فراتر از آن! او و ماننده هایش دارند با سرنوشت ملی ما بازی می کنند و برایشان، مطرح همانا ایران اسلامی است و نه ایران برای مردمانش ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٣۱ ارديبهشت ۱٣۹٨ -  ۲۱ می ۲۰۱۹


جناب ظریف وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، در راستای وظیفه متقبله از سوی رئیس جمهور مطیع رهبر ولایی اش، اخیراً چیزی فرمودند در این مایه ها: ایران را تهدید نکنید که این، کشوری است جان بدر برده از حمله اسکندر مقدونی و چنگیز مغول! او اما، این را پوشیده نگهداشت و چیزی در باره اش نگفت که مانایی آن به کدامین قیمت بوده است؟! اندک مکث اما در فرمایش ایشان و نه حتی زیاده از حد کافیست تا به جوهر حقیقی یک چنین فرمایشی پی ببریم و بر خود بلرزیم.

۱) در ویرانگری هر دو آن تهاجمات طی تاریخ دیرینه سرزمین ایران نه تردیدی است و نه که جای کمترین بحث. در عین حال اما، برداشت از پیام ها و پیامدهای آنها نه تنها ناهمسان اند که کاملاً متفاوت و حتی متباین هستند. نکته نخست در این سخنان نیز همین است. اگر پسر فیلیپ مقدونی - این تازیانه خورده پارسیان- به انتقام پدر و جبران تحقیراجداد و آبایی خویش خواست تا هخامنشیان را با تاخت به هر دو سوی کرانه سند هند زیر نگین خویش بکشد، اما تموچین - این سردار بادیه نشین صحاری سرد – بعد ۱۲۰۰ سال تاریخی از آن واقعه در حیات تاریخی واحه ما پسینی ها فقط می خواست که چیرگی "عصبیت" قبیله ای خویش بر تمئن شهری را به رخ کشد و نعمت به غارت برد. اینها، دو پیامد بکلی متفاوت داشتند هر آیینه اگر نخواسته باشیم که تاریخ خویش را در"آریایی" اندیشی بخوانیم! فتوحات "آلکساندر"، چرخشی بود از عالی ترین نمود دولتمداری در شرق باستان به ساتراپ نشینی استحاله یافته نوع غربی که در ترکیبی از زور و خرد تجلی یافت. دومی اما، به تمامی نشانه مرگ شهر بود زیر ستور اسب صحرا! پراگماتیست اهل نماز و روزه ای چون محمد ظریف، یا تاریخ نخوانده است و یا یادش داده اند که در "پوزیتویسم" امریکایی بماند تا از تاریخ طی شده برای حکومت اسلامی اش بهره بر چیند!

۲) چه کسی نمی داند که میان ترجیع بند حمله مقدونی و صاحب یاسای مغول و بعدش تاتارها به آن پهناور فلات میان غرب سند تا شرق مدیترانه و واقع شده در فاصله دو رودان شمالی عظیم سیحون و جیحون تا آب های جنوبی فارس، یک چیز بسیار درشتی غایب است و افتاده از قلم؟! و آن نیز، تهاجم عرب مسلمان به این خطه! آیا ظریف فرزند صدیق نظام اسلامی، فقط این "حلقه مفقوده" را فراموش کرده اند و یا که به عمد از آن نمی گویند چون برکت اش می شناسند و نه یک وقفه تاریخی عظیم؟! معلوم است که در نگاه ایشان اسلام تمدن آور است، حال آنکه چیرگی یونان، پسرفت غربی در پی داشته و هجوم چنگیز مغول تخریب شرقی را! و معلوم نیست در این "نه شرقی و نه غربی" ایشان جای اسلام کجاست؟! می دانیم که آنچه فاجعه حاکمیت پسینی ساسانیان در این سرزمین را باعث شد حاکمیت اشرافیت موبدانی هفت حاندانی آن بود بر مردمانی دچار تنگنا و ناگزیر از برخاستن به شورش در وجود مانویان ها. انتقال از ساسانیان به حاکمیت اسلام در ایران، چیزی نبوده است مگر گذر از یک حکومت دینی فرسوده "متمدن" به حکومت دینی دیگر بادیه ای اما نورس که در وعظ و وعید، وعده دهنده فلاح و نجات بود! برای آقای ظریف دست پرورده نظام "الهی" جمهوری اسلامی، حمله اعراب به ایران نه فقط عنصری از سه گانه تاریخی اسکندر – عمر – چنگیز نیست بلکه نجات دهنده ای است آورنده آئین وحدانیت و پرهیزگاری از شرک! نعمت است و برکت. اصلاً هم تصادفی نیست که از این فرمایشات "ظریف" جناب محمد جواد ظریف، سلطنت طلبان آریایی پرور شیاد بخواهند بهره بر گیرند! اینان، تکمیل کننده همدیگرند.

٣) تاریخ همواره دو اثر و نتیجه دارد: مقطعی و تاریخی. این واقعیت دارد که هیچیک ازتهاجمات سه گانه یونان، اسلام و مغول نتوانست پدیده تاریخی – جغرافیایی به نام ایران زمین را از صفحه روزگار محو کند، اما این نیز یک واقعیت تاریخی مدهشی است که همین تهاجمات دمار از مردمان هم روزگار خود در آوردند و بگونه بس دردناکی، سیر طبیعی تکامل تاریخی این محل تقاطع تمدن ها را قطع کرده ودومی و سومی از این سه تمدن بنا شده بشری در این ناحیه را گاه تا چندین قرن پس بردند. آیا نابودی نیشابور یک میلیون نفره در نزدیک به هزار سال پیش، جایی هم در ذهن معیوب ایدئولوژیک – پراگماتیستی چون محمد جواد ظریف دارد؟! من که گمان نمی برم! این واقعیتی است که عرب بادیه نشین عقب مانده تر از تمدن هخامنشی – ساسانی، علیرغم چیرگی شمشیر کشانه خود بر آن، ناگزیر از این بوده که برای ساماندهی دوشیدن مردمان در سرزمین پهناور به تسخیر درآمده اش از تمدن پیشین او بیاموزد و تن به بقاء و تداوم آن دهد زیرا منفعتش این چنین ایجاب می کرد! سئوال اما اینجاست که چنین استحاله ای به چه بهاء و هزینه ای انجام پذیرفته است؟ "دو قرن سکوت" تحمیلی، کم بهایی است؟! نوادگان چنگیز چون هلاکو خان ها و بسی بیشتر از او غازان خان ها دریافته بودند که می باید تمدن موجود ایرانی را پذیرفت تا متکی بر آن حکومت بر امپراتوری راند. آقای ظریف ما اما، به آب خوردنی یکی دو قرن کشتار و ویرانی را توی جیب شیک اسلامی – حکومتی شان می کنند و آن فاجعه را فراموش می فرمایند و صرفاً به رخ ترامپ می کشند تا ماموریت حقیر خویش پیش برند!

۴) این معلوم است که در مقطع کنونی از شکل گیری ساختار سیاسی بشریت، نه ترامپیسم امریکایی و نه هیچ برتر از آنی نمی توانند ایران را که هیچ، حتی کوچک ترین واحد تمدن بشری را نیست و نابود کنند. اما اگر جنگ شد و کشتار و خرابی های عظیم پیش آمد، آیا باز هم باید دلخوش به ظرفیت های دراز مدت تاریخی یک تمدن ویران شده ماند؟! این دیگر نه خوانش تاریخ، که سوء برداشت تعمدی از تاریخ است به سود مصالح سیاسی امروزی یک حکومت جبار و ویرانگر "خودی"! نام این چیزی نمی تواند باشد مگر شیادی ایدئولوژیک و خیانت ملی! ظریف ها می توانند مطابق سلیقه ولی فقیه شان فرمایش ها بفرمایند، اما این را بدانند که هم وجدان تاریخی ملت ایران بیدار است و هم خرد بشری که بخوبی در می یابد چه فاصله عمیقی است بین تخریب جهنمی ساخته های بشریت و برسازی های مجدد و پر هزینه آن! آری، این جناب مترسک نشسته بر مسند وزارت امور خارجه کشور ما، متاسفانه و آشکارا دارد تاریخ ما را در جهت تعلقات ولایت فقیه معمار "عمق استراتژیک" و "هلال شیعی" و طبعاً هم "اقتصاد مقاومتی" فقر آفرین لازمه آنها تفسیر می فرماید و نه که آن را در وجود عوارض و مصیبت های انسانی آن باز خوانی کند. قبلاً هم این را نوشته بودم و درست در آن زمانی نیز که همین شخص داشت چونان "قهرمان ملی" در عرصه دیپلماسی تبلیغ و ترویج می شد و اکنون نیز می نویسم که او را بیشتر باید یک پاانداز حکومت ولایی دید و ارزیابی کرد و نه فراتر از آن! او و ماننده هایش دارند با سرنوشت ملی ما بازی می کنند و برایشان، مطرح همانا ایران اسلامی است و نه ایران برای مردمانش.

بهزاد کریمی
٣۱ اردیبهشت ماه ۱٣۹٨ برابر با ۲۱ ماه مه ۲۰۱۹