ققنوس


محمود طوقی


• عالم و آدم را پرکرده ای که نوری در منجلاب اپورتونیسم غرق شده .آره جون عمه پیکاری ات. نوری شده قورباغه و از صبح تا شب قور قور می کنه . وقتی جلو سازمان ملل در اعتراض به اقدامات فاشیستی شما خودم را آتش زدم می فهمی قورباغه کیه. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٣ خرداد ۱٣۹٨ -  ۲۴ می ۲۰۱۹


 
 آهای مشایخی پس فطرت کجایی؟
اگر مردی بیا تا مرد و مردانه بحث کنیم.نه این که بروی در پسله حرف بزنی و اعلامیه سیاسی-نظامی صادر کنی.
عالم و آدم را پرکرده ای که نوری در منجلاب اپورتونیسم غرق شده .آره جون عمه پیکاری ات.
نوری شده قورباغه و از صبح تا شب قور قور می کنه . وقتی جلو سازمان ملل در اعتراض به اقدامات فاشیستی شما خودم را آتش زدم می فهمی قورباغه کیه.
بوی نفت از زیر هشت سرریز می کند به راهرو بند .چراغ والور چپه شده و در گوشه هشت افتاده است .
-نوری اون چیه به پره های بینی ات زدی؟سوسول شدی.نکنه شده ای جز قبیله مائو مائو.
نوری از خنده ریسه می رود . و به راهرو نگاه می کند .
نوری و سو سول بودن ؟و دلش از خنده ضعف می رود.
گروه خون نوری به سوسول بودن نمی خوره . آن موقعی که نوری با کلت و سیانور زیر زبان به خیابان می آمد شما کجا بودید؟دیگر این که مائو مائو نیست رفیق مائوتسه تونگ است . حالا بروید تمام بند را پر کنید که نوری مائوئیست شده است. شما که حرف روی زبانتان بند نیست .مغز همه تان لیز است هر چه که روی آن می گذارید لیز می خورد می افتد روی نوک زبانتان و از آن جا سر هر کوچه وگذر ،لقلقه زبان هر کس و ناکسی می شود .این هم که می بینی روی بینی من است گیره لباس است برای این که بوی نفت اذیتم می کند .
باور نمی کنی؟باور نمی کنم که باور نمی کنی .هی خواندم شعر نو ورفتم سر کلاس . از مرغدان همسایه خروسی پرید.
-نور ی دست بردار از این آنارشیست بازی . تا کی می خواهی منشویک باشی .دوره این حرف ها گذشته است. با مردن صدها نفر مثل تو آب از آب تکان نمی خورد .
تکان نمی خورد ؟ خب معلوم است که تکان نمی خورد برای این که قطره این لحظه قطره آب لحظه ای که گذشت نیست . دموکریت دو هزار سال پیش گفته است که در یک رودخانه بیش از دو بار نمی توان شنا کرد .
نوری از خنده ریسه می رود و کمی این طرف و آن طرف خودش را نگاه می کند.
پیش خودمان باشد . ما صد بار شنا کردیم و شد، قوانین دیالکتیک هم ککش نگزید . حالا نروی تمام بند را پر کنی که نوری به نفی قوانین دیالکتیک رسیده است،منباب مزاح گفتم.
-نوری چرتی بزن.تو که سه شبه چشم بر هم نگذاشتی.
نوری و خواب!این خواب مرگه .نوری چشم بهم بگذاره با شیشه نوشابه می کوبند به سرش یا رگ هایش را می زنند .مگر یادت رفته همین چند ماه پیش بود که در حمام رگ هایم را زدند.
فکر کردند نوری خره . شش ماه زمینه چینی کردند . هر شب سریال امیر کبیر را پخش کردند که چی؟که عاقبت نوری حمام فین کاشانه. اما نفهمیدند این پیزیر ها توی پالان نوری نمیره که نمیره . امیر کبیر یک رفرمیست اشرافی کجا نوری یک انقلابی دو آتشه کجا . بعد هم که رگ هایم را زدند گفتم ؛بفرمائید بجای خون از رگ هایم جوهر پلیکان بیرون می زند .همان جوهری که معلم خط یک روز به خوردم داد.
مرتیکه مفلوک سرمشق گرفته بود ؛ادب مرد به ز دولت اوست . من هم پائین سرمشقش نوشتم ؛ای زرشک. بیچاره روز ها معلم بود عصر ها می رفت سنگ قبر می نوشت.
به ثانیه نرسیده فهمید کار من بوده است. آخ از این دنیا که پراز جاسوس و مفتشه. هنوز چهارتا اعلامیه توی کارخانه قند دزفول پخش نشده بود که لشگری از اجنه و شیاطین کارخانه را محاصره کردند پرسیدم چه شده . گفتند می خواهند خرابکار بگیرند .
-خب راست می گفتند ؛تو خرابکاری .
به فلان مادر تو خندیدند.موش های تو کارخانه توده ای بودند یک راست آمدند سروقت نوری .
-دست بردار نوری توده ای جماعت که اهل مبارزه مسلحانه نیست . فرض کنیم اعلامیه ها کارتو نبود .وقتی تو کارخانه بمب گذاشتن چی .می خواهی بگویی کار از ماه بهتران بود ؟
واسه چهارتا اعلامیه یک دنیا کتک خوردم .یک هفته مرا می زدند که پای تخته زیر عکس اعلیحضرت همایونی نوشته بودم ؛زرشک .ای خواهر و مادر اعیحضرت همایونی تان .
بعد هم که آزاد شدم رفتم یک راست سروقت مهندس رئیس کارخانه .پدر سوخته مثل بز جلب و حرامزاده بود . هنوز یک هفته از بر گشتنم نگذشته بود که بمبی در کار خانه ترکید .یکراست آمدند سروقت نوری بیچاره که دو هفته از آزادیش می گذشت . چرا؟چون قاپ نوری بد نشسته . آن ور دنیا یک ترقه بترکد فردا می آیند سروقت نوری که نوری بمب اتم را ترکاندی .
-دست بردار از این ننه من غریبم بازی، نوری. یک کلمه بگو بمب کارخانه قند دزفول کار تو بود یا نه .
من آن روز سرم درد می کرد . هنوز هم سرم دردمی کند . همه اش زیر سر تهرانی بی ناموس است که با صندلی کوبید توی سرم . مدام کسانی در سرم هیاهو می کنند مثل این است که صد نفر دارند یکریز با هم حرف می زنند. غلط نکنم توی ساواک دزفول در سرم رادیو کارگذاشتند .
مهندس پشت سر هم اعلامیه سیاسی -نظامی صادر می کرد .،مثل همین مشایخی خائن. یک هو چیزی ترکید. من خواب بودم که ساواکی ها مثل اجل معلق بر سر من آوار شدند.
در ساواک بودم که فهمیدم بمب ترکیده و خواهر ومادر مهندس سرویس شده است . اولین اسمی را که داده بودند اسم من بود .
-بعدش چی شد نوری ؟بعدش زه زدی.شروع کردی به پرت و پلا گفتن . هان.
بعدش؟بعدی دیگه نداشت .آخ که چقدر سرم درد می کند این بوی نفت لعنتی هم که نمی گذارد نفس بکشم .
در ساواک دزفول یک هفته تمام شکنجه شدم . در دزفول که بودم بازجوم روز اول گفت :جناب نوری کانادا میل داری یا پپسی. می دانستم منظورش چیست . گفتم :کارگر جماعت به نوشیدنی عادت ندارد شما از بچگی مصرف کرده اید. گفت خفه شو مادر قحبه تروریست وقتی هردویش را به ماتحتت فرو کردم می فهمی که از بچگی کی فلان کاره بوده است . یک هفته آویزان بودم . می خواستند بدانند چریک ها از چه کانالی به عراق می روند .
از آن جا یک راست مرا فرستادند کمیته مشترک.
در کمیته مشترک تهرانی گفت : به من می گویند دکتر تهرانی .شنیدم خیلی بچه پررویی . خوراک منی نوری . می خوام جوری رو تو کم کنم .که در تاریخ بنویسند .
گفتم ببخشید آقای دکتر تخصص شما در چیست . نکند مثل بازجو های دزفول متخصص امراض مقاربتی و بواسیری. گفت :ببند دهنتو مادر قحبه خرابکار وقتی آپولوت کردم می فهمی تخصص من در چیست .
حکم اولم اعدام بود . زیر حکم بودم تا سرو کله حقوق بشری ها توی زندان پیدا شد . اعدامم شد ابد.
-تو گفتی و منهم باور کردم. به همین سادگی اعدامت شد ابد .
ای لعنت بر پدر و مادر هر چه آدم شهید پرسته .همه آدم را شهید می خواهند تا گنبد و بارگاهی بر پا کنند.عده ای بشوند متولی و عده ای هم ریزه خوارنعمت. مرده نوری به چه درد جنبش می خورد .
مجبور شدند بگذارند دربیمارستان مورد مداوا قرار بگیرم .هر چی گیرنده و فرستنده تهرانی و آرش در مغزم کار گذاشته بودند در آوردند و سردردم خوب شد . کمی غذا خوردم و قیا فه آدمیزاد پیدا کردم. نوری شد نوری سابق. هر ماه هم می رفتم بیمارستان چهرازی دارو می گرفتم. درست و حسابی آمدم روی فرم . شب تا صبح نوری یا کلاس داشت یا داشت در مورد مسا ئل حاد جنبش بحث و فحص می کرد . فلسفه هم که خوراکم بود از کانت گرفته تا ملاصدرا .
-حالا چی ؟چهار ساله توی اسفار اربعه ملا صدرا مثل خر توی گل مانده ای.
گرگ که پیر میشه سگ جلوش لزگی می رقصه.آن موقع که نوری تاریخ فلسفه درس می داد تو کجا بودی.
اگر از اسفار اربعه بیرون نیامدم علت داشت .همش تقصیر این ملا محسن فیضه که هر شب با سه تارش یافته های ذهنی مرا بهم می ریزد . دستی سیاه می آید و مغزم را خالی می کند .
نگاه کن عکسش از در و دیوار بالا می رود. مدام با عینک سیاهش اشعه می فرستد؛سبز و سرخ و بنفش.
-نوری اگه مردی یک جیغ بنفش بکش و همه را بیدار کن .
نوری کاری به کار این سوسیال دموکرات های ورشکسته که از صبح تا شب انگلیسی می خوانند ندارد.
بگذار کپه مرگشان را بگذارند .فردا صبح که از خواب بیدار می شوند .تنها با خاکستر نوری روبرو می
شوند .
نمی دانند که نوری با بالی از آتش و با بالی از رویا از میان آن ها رفته است .