رقص و آواز برای اروپائی ها و تحقیر برای فرودستان-آلان گوران


اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۴ خرداد ۱٣۹٨ -  ۲۵ می ۲۰۱۹



                         نگار معظمی در حال آوازخوانی - ابیانه- منبع: وبسایت روزنامه هفت صبح
 
در چند روز اخیر کلیپی از آوازخوانی دختری با موهای بلوند شده، برای توریست های غربی در ابیانه پخش شده است که بازتاب گسترده ای در شبکه های اجتماعی و رسانه ها خصوصا در خارج کشور داشته است. جهت گیری معیارهای اخلاقی و زیبایی شناسی طبقه ی فرادست و مرفه ایرانی به کدام سو است و چرا وجود میلیون ها گرسنه، حدود بیست میلیون حاشیه نشین، هفت میلیون کودک کار، کشتار سیستماتیک کولبران کورد، افغان ستیزی و عرب ستیزی عریان، زندگی تباه شده ی هزاران زلزله زده و سیل زده، خودکشی های گسترده و دهها آسیب اجتماعی و فرهنگی دیگر، در پوشش و کارزار رسانه ای، یکجا و پیوسته به گفتمان "آواز و قر کمر" می بازد؟

چنین به نظر می رسد که نرم های اخلاقی، رفتاری و زیبایی شناسی طبقه ی فرادست مرفه ایرانی به شکرانه ی سهل شدن ارتباطات و وجود شبکه های اجتماعی در عصر دیجیتال با سرعتی نجومی در حال همسانی و هماهنگی با استاندارد های شهروند جهانی بودن و در واقع نمادهای فرهنگی جوامع غربی هستند. قرار دادن جوامع غربی به عنوان مرجع، لاجرم به این نتیجه گیری می انجامد که معیار درستی رفتار و گفتار همانا در میزان شباهت آنها با جنبه های قابل رویت زندگی مردمان این جوامع نهفته است. در این چارچوب، باکلاس بودن مجموعه ای از مهارت های ذهنی-حرکتی و گفتاری می باشد که در طول زمان و صد البته با کسب هزینه ی سنگین توانایی فرد و یا گروه را در تقلید تمام عیاراز جامعه مرجع به نمایش می گذارد و بنابراین، حقیقت تنها آن چیزی است که از آن مرجع سرچشمه می گیرد.

                                     کودکان فقر در بلوچستان- منبع: موسسه ی توانا

می توان ادعا کرد این میزان عطش طبقه ی فرادست ایرانی برای کپی برداری از ظواهر زندگی جوامع غربی که در هیچ جای دیگری از جهان نظیر آن را نمی توان یافت، از طرفی برآمده از حس حقارتی عمیق ناشی از از شکست های تاریخی پی درپی خصوصا در مواجهه با مدرنیته ی غربی است. و از طرف دیگر ولی بسیار مرتبط با مساله ی فوق، تلاشی ست طاقت فرسا برای تغییر، ترمیم و یا حداقل بزک کردن تصویری که از "ایران" و "ایرانی" در ذهن جوامع مرجع شکل گرفته است. تصویری که در سایه ماندگاری حاکمیت رژیمی ایدئولوژیک و مجهز به الهیات و فقه شیعی در طول چند دهه ی اخیر به شدت مخدوش شده است. به تعبیری دیگر این شیفتگی ترکیبی است عجیب از نفرت ناشی از شکست در برابر غرب و عشق به علت حسرت رسیدن به آن. و نتیجه ی آن پافشاری ناخودآگاه بر این امر مسلم فرض شده است که "آریایی" بهترین نژاد سفید است و اینکه جایگاه جغرافیایی شایسته ایران در اساس مکانی ست بین آلمان و سوئیس، نه جهنم خاورمیانه و نه در جوار اعراب، افاغنه و پاکستانی های عقب مانده.
این تلاش ها اما همزمان در جبهه ای دیگر ولی با همام شدت و حدت پیش می روند: انکار، سرکوب و ندیدن عمدی هر نوع مزاحمتی که توانایی به چالش کشیدن این تصویرسازی ماهرانه را داشته باشد. هر آن چیزی که بی کلاس، محلی، حاشیه و عقب مانده تلقی می شود. خواه این زبان و نمادهای فرهنگی-هویتی یک گروه اتنیکی غیر فارس-شیعه باشد یا فقر و رنج بی پایان ناشی از تبعیض سیستماتیک علیه فرودستان.

   نشاندن تحقیرآمیز کارگران بر روی زمین- شهرداری برازجان- اسفندماه 1397- منبع: وبسایت آسو نیوز

از این دوگانگی ذهنی-رفتاری که یک جنبه ی آن شیفتگی بدون پرسش نسبت به نمادهای فرهنگ غربی و جنبه ی دیگر آن ضعیف کشی و نواختن بی وقفه تازیانه تحقیر و تبعیض بر جسم و روان و هویت فرودستان است مثال های عینی بسیاری می توان یافت: از یک طرف آراستن غیر ضروری جملات گفتاری و نوشتاری خود به کلمات انگلیسی و در آن سو تحقیر و جوک ساختن از زبان و لهجه ی گروههای اتنیکی. به همین ترتیب صف کشیدن نمایندگان مجلس برای سلفی گرفتن با فردریکو موگرینی نماینده ی زن پارلمان اروپا و در مقابل، به تمسخر گرفتن ولیعهد جوان عربستان در رسانه ها. دعوت کردن از توریست های اروپایی به منزل بدون هیچ دلیل و مناسبتی از یک سو، و زدن تابلوی "ورود افغانی ممنوع" بر ورودی پارکها و ویترین مغازه ها در سوی دیگر. در این راستا می توان به نمونه هایی از تحقیر نمادین فرودستان توسط مقامات حکومتی هم اشاره کرد، نظیر ورود معاون اول رئیس جمهوری مملکت به چادر یک زلزله زده کرمانشاهی بدون درآوردن کفش و یا نشاندن کارگارن شهرداری برازجان بر روی زمین.

سیروان عزیزی- کولبر کشته شده توسط مرزبانان ایرانی در سردشت-24 خردادماه 1395- منبع: شبکه ی حقوق بشر کردستان

حال با وجود این شواهد می توان تصور کرد که اگر در آن روز کارگری افغانی در همان نزدیکی جرات آن را پیدا می کرد تا برای لحظه ای رنج تحقیر را فراموش کند و به جمع "آوازخوانی دختر زیبای مو بلوند برای توریست های اروپایی" می پیوست و با شادی آنها همراه می گردید، به احتمال زیاد، با مشت و لگد از آن جمع بیرون انداخته می شد.
تنها در چارچوب این منطق فکری است که می توان کشتار روزانه ی کولبران را نادیده گرفت، گرسنگی کودک بلوچ را ناشی از جبر جغرافیایی و یا شروربودن ذاتی آنها دانست، ناتوانی کودک عرب در تکلم به زبان فارسی را تهدیدی برای انسجام هویت ملی و پیشرفت کشور تلقی کرد و در عین حال روسری برداشتن چند دختر در خیابان انقلاب تهران، یعنی مرکز، را سرآغاز تحولات عمیق فرهنگی در ایران و حتی انقلاب نامید.
و به همین ترتیب می توان درک کرد که چرا بر خلاف واکنش های گسترده به مسائلی نظیر ممنوعیت سگ گردانی و حجاب، کشتار روزانه ی کولبران ارزش آن را نمی یابد تا توسط اپوزیسیون مدعی مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی در پارلمان ها و کاخ های ریاست جمهوری و نخست وزیری کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مطرح گردد و یا حداقل موضوع بحث میزگردهای کارشناسی در شبکه های لوکس تلویزیونی فارسی زبان خارج از کشور باشد.