آیا دورنمای جنگی دیگر، پیشِ رو است؟


ایرج فرزاد


• پیش بینی اتفاقات آتی ساده نیست، اما، مصاف با مردمی که از سطح توقعات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی خود، آنهم در پنجه در افکندن با ارتجاعی ترین و هارترین رژیمهای تاریخ معاصر جهان، علیرغم قتل و کشتار و شکنجه و آزار و زندان؛ کوتاه نیامده اند، و وادار کردنشان به تمکین به "دمکراسی" موعود، برعکس مردم اروپای شرقی در پس ویرانی دیوار برلین، مطلقا ساده نیست. چه بسا همین عامل، آمریکا و اروپا را در مهندسی و تحمیل رژیم آتی مورد نظر خود بر مردم ایران، محتاط و دست به عصا کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۷ خرداد ۱٣۹٨ -  ۲٨ می ۲۰۱۹


پاسخ قطعی من به چنین سوالی، با بی تفاوتی نسبت به کلیشه های مطرح در این روزها، "نه" است. چرا؟
در وهله اول به این دلیل که آمریکا، از پس بحرانی دیگر، بر نمی آید. آنهم در اوضاعی که برخلاف "جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱"، و دو "جنگ" و تهاجم لجام گسیخته به عراق در دوره بوش پدر و پسر، آمریکای غرق در بحران اقتصادی، هیچ متحدی، نه در اروپای واحد و نه در میان "قطب"های جدید پس از فروپاشی دیوار برلین، ندارد.
دوم اینکه، موقعیت سوق الجیشی ایران و نیز مکان جامعه ایران در اقتصاد غرب و بویژه اروپا، چنان است که در صورت غرق شدن این جغرافیای ساسی در یک جنگ تمام عیار، که در صورت احتمال جنگ، هر دو سو، به سلاحهای کشتار جمعی مسلح اند، این یکی از مهمترین عرصه های پروسه انباشت سرمایه را، تماما کور خواهد کرد.
سوم اینکه، اوضاع "داخلی" جامعه ایران، سالهاست دیگر در شرایط عروج اسلام سیاسی به عنوان قدرت دولتی، بسر نمیبرد. رژیم اسلامی و جناحهای مختلف آن، همه تلاش خود را برای "بقاء" نوعی اسلام رام شده بکار گرفته اند. مشکل رژیم اسلامی این است، که در اوضاع پسا "انقلاب اسلامی"، کدامین جناحها، تسمه نقاله چنین انتقالی خواهند بود؟ جناح موسوم به جناح "ولایت مدار"، تمام تلاش اش را کرده و میکند، که خود عامل محرکه این انتقال باشد. از منظر همسوئی، چه از زاویه اقتصاد و یا سیاست و "فرهنگ"، غرب و آمریکا، بر جناحهای "معقول"، یعنی طیفهای متنوع اصلاح طلبان حکومتی، اصولگرایان "معتدل" و از این قبیل سرمایه گذاری کرده است. "تهدید" تحریمهای اخیر و افزایش فشارهای اقتصادی، در درجه اول نوعی اهرم فشار به جناح "بازها" به منظور تقویت جناع "معتدل"ها برای تعیین تکلیف با مساله "حکومت آخوندها" در ایران است. چند مساله "تکراری" در سالهای اخیر، بسیار گویا هستند:
به برخی از تیتر رسانه های جمهوری اسلامی، نگاه کنید:

در سطح اقتصادی
- مهاجرت بیصدای کار آفرینان:
"التهابات ارزی و خروج آمریکا از توافق هسته ای برجام، سال ۹۷ را به یکی از سالهای فراموش نشدنی به لحاظ اقتصادی در خاطره ایرانیها تبدیل کرد. یکی از پیامدهای این موضوع نیز شتاب گرفتن روند خروج سرمایه از کشور بود که به نگرانیها در این زمینه دامن زد. محمدرضا پورابراهیمی رئیس کمیسیون اقتصادی مجلس هم در این باره آمار و ارقامی را اعلام کرد که از حاد شدن این جریان در کشور حکایت داشت. به گفته پورابراهیمی، در مقطعی ۲۰ میلیارد دلار سرمایه ارزی از ایران خارج شده است و حتی برخی آمار مبالغ بالاتری را ذکر میکنند... التهابات ارزی نیمه اول سال ۹۷ سبب شد تا دولت تصمیماتی را اخذ کند که نه تنها اوضاع را سامان نبخشید، بلکه به دلیل اینکه نظرات و آرای بخش خصوصی در این تصمیمات محلی از اعراب نداشت... البته از بعد خارجی هم تحریمها فشار زیادی را به آنها وارد میکند که همه اینها سبب میشود تا آنها به رغم میل باطنی، کشورشان را به سودای دستیابی به امکانات و شرایط مطلوبتر ترک کنند.... مهاجرت و سودای اقامت در کشورهای توسعه یافته برای کسب یک زندگی ایده آل، تنها محدود به دارندگان مشاغل خاص نمیشود و امروز نمیتوان گسترش این پدیده در کشور را انکار کرد. خروج فعالان اقتصادی از کشور با هر هدف و بنا به هر دلیلی که باشد، به معنای خروج سرمایه انسانی توانمند و ماهر از کشور است."

مسیر پرسنگلاخ خصوصی سازی
"واگذاری امور اقتصادی به بخش خصوصی از جمله خواسته هایی است که بارها شنیده شده و نسبت به پیامدهای سوء عدم اجرای آن هشدار داده شده است اما این مسیر بسیار پرسنگلاخ و با مقاومت های بیشماری روبه روست. براساس اطلاعات منتشر شده، بنگاه های خصوصی از کارایی و بهره وری بیشتری نسبت به بنگاه های عمومی تحت نظر دولت برخوردار هستند و این درحالیست که بنگاه های عمومی اهداف سیاسی را دنبال میکنند که نشان میدهد نتیجه فعالیت آنها ربطی به ایجاد اشتغال، رشد اقتصادی، جذب سرمایه گذاری و ... ندارد. گفتنی است شایسته سالاری در بنگاههای متعلق به بخش خصوصی واقعی دنبال میشود و افرادی ماهر، متخصص و کاردان در رأس امور قرار میگیرند اما این درحالیست که رابطه و زد و بند جایگزین شایسته سالاری در بنگاههای دولتی شده است. مهاجرت روزافزون کارآفرینان به معنای از دست دادن سرمایه هایی است که سالهای مدیدی برای آنها هزینه شده است" (از روزنامه های ایران، خطوط پر رنگ از من است)

در سطح سیاسی
مشکل و معضلی که از همان ابتدای عروج اسلام سیاسی در ایران، گلوی رژیم اسلامی را زیر پنجه ها گرفته است، این بود که "انقلاب اسلامی"، طیف وسیعی از اقشار جامعه را که در دوره رژیم شاه، در حاشیه قرار داشتند و یا طفیلی بودند، در قدرت سیاسی و مناصب حکومتی شریک و سهیم کرد. این طیف های وسیع و "سازمانیافته"، یک مانع اساسی در راه "متعارف شدن" اقتصاد ایران و از سر گیری سیر انباشت متعارف سرمایه در ایران بوده و کماکان هستند. پیوند دگر باره اقتصاد ایران با سیر پروسه انباشت سرمایه در سطح بین المللی و بازار جهانی، بناگزیر تهدیدی بسیار جدی برای این اقشار و طیف های وسیع است. این طیف، که حالا دیگر سالهاست در ارگانهائی مثل سپاه پاسداران، بسیج و شوراهای شهر و روستا، حوزه های "علمیه" و مساجد و... موقعیت خویش را مستحکم کرده اند، به معنی واقعی پایگاه و محل اتکاء جناح موسوم به "تمامیت خواهان"، "ولایت مداران"، "اصولگرایان" و... است. گذر و عبور از این پایه "اجتماعی"، و "استحاله" راس این اقشار و طیف ها، معنائی جز تن دادن به سقوط واقعی اسلام سیاسی نیست. از این نظر، به باور من، این مساله که گویا این جناح در تنازع و تخاصمات با جناح "معتدل"ها و "کبوتر"ها، قادر شود خود به تسمه نقاله متعارف سازی پروسه انباشت سرمایه در ایران و طرف "عادی سازی" با غرب و آمریکا، باشد، منطقا غیرممکن است. یک نقطه "خطر" این جدال، بحث "استانی کردن انتخابات" بود. برای جناح "باز"ها کاملا روشن بود، که استانی کردن انتخابات به معنی تقویت قدرت نفوذ سیاسی و اقتصادی، هر دو، پایه واقعی اسلام سیاسی است. طنز تلخ برای راس همان جناح این بود، که خود به مخالفت با آن و "غیرشرعی" نامیدن برخی از بندهای آن برخاست. "شورای نگهبان" آن طرح را رد کرد و به "مجلس" بازگرداند. همین یک مورد بخوبی نشان میدهد که راس اسلام سیاسی، با تقویت پایه سیاسی و اقتصادی خویش، دچار مشکل شده است و در تناقضی شکننده گرفتار آمده است.
به این ترتیب، حالا باید روشن باشد که تحریم ها و بالاگرفتن بحران رابطه جمهوری اسلامی با آمریکا، و اروپای واحد نیز، در حقیقت وارد کردن فشارهای بازهم بیشتر برای فاصله گرفتن راس اسلام سیاسی با پایگاهی است که در "انقلاب اسلامی"، نقطه اتکاء این رژیم شد و آنرا در مسیر جنگ هشت ساله با عراق و سرکوب و کشتارهای وسیع و کم سابقه اپوزیسیون در داخل، سر پا نگهداشت. خیر! به باور من با این تفاسیر، دورنمای جنگی دیگر بین آمریکا و جمهوری اسلامی، در پیش رو نیست. تنشهای کم اهمیت تر، ممکن است در رابطه با نوعی "جنگ نیابتی" بین جمهوری اسلامی و عربستان، بوجود آید. اما در این زمینه هم، دست و بال رژیم اسلامی کوتاهتر شده است: حکومت "عراق"، در عین حفظ رابطه با ایران، اخیرا یک "معاهده امنیتی" با عربستان امضاء کرد و "سوریه" هم به عنوان "سوپاپ اطمینان" از دایره نفوذ جمهوری اسلامی بسیار دور شده است. اکنون، رژیم اسلامی بابت گسیل گردان های "مدافع حرم" و "مشاوران سپاه پاسداران"، خواهان بازپرداخت هزینه این "سرمایه گذاری ها" شده است. آقای "ظریف هم گفته اند: یقین داریم جنگ نمیشود.
میخواهند جامعه را به چه "روند سیاسی" واگذار و یا "استحاله" کنند؟

من در مقالات های دیگر، نوشته ام، که آن دورنمای اقتصادی که در پس پیروزی "دمکراسی" بر "حکومتهای توتالیتر" در شوروی سابق و اردوگاه شرق سابق، حاکم شد و حاکم "کردند"، سناریو اصلی آمریکا و غرب برای ایران، گرچه نه یک به یک، نیز هست. واقعیت این است که "غرولند" دائمی "بخش خصوصی" و "مهاجرت" از "وطن"به خارج همراه با "سرمایه" و ثروتهای باد آورده تحت رژیم نکبت اسلامی، در ظاهر یک "قهر کردن" اما در واقع به منظور جلب توجه است، هم رو به رژیم اسلامی و هم رو به غرب. تمام تهدیدات بر سر این است که چرا زمام امور را، چه از نظر سیاسی و یا اقتصادی، به این "شایسته سالاران" تحویل نمیدهند؟ قشر نوپا و سرمایه داران و سلبریتی هائی که در مناطقی چون:
محله فرمانیه که یکی از محلات لوکس و مدرن شهر تهران است و در آن تعداد زیادی برج و سازه معروف بنا شده است، برای مثال "برج آسمان" واقع در چهارراه فرمانیه که "دومین" برج بلند مسکونی در "ایران" است. یا "برجهای دو قلوی فرمان"، از سازه های معروف تهران. محله ای که تلویزیون مدار بسته دارد، نگهبانان خصوصی دارد و شهروند عادی حتی از گردش در این محله، محروم است. ساکنان این منطقه، نه به شرایط زندگی کارگران کار دارند، نه به کودکان کار و خیابانی و نه به خیل پرتاب شدگان به اعماق تباهی جسمی و روحی: معتادان به انواع مواد مخدر، تن فروشان، کودکان خیابانی، بی پناهان زاده شده در "رابطه نامشروع"، "افغانی"ها و "اراذل و اوباش". به این خبر توجه کنید:

عیبی ندارد، دیه میدهم!
"وقتی مأموران پلیس راهور خود را به محل حادثه رساندند متوجه شدند که راننده یک خودروی سواری پراید در تصادف با یک خودروی پورشه جان باخته است. بررسیهای بیشتر پلیس نشان داد که دو خودروی پورشه در حال کورس (مسابقه) بودند که یکی از آنها از مسیر منحرف شده و در تصادف با سواری پراید حادثه ای خونین را رقم میزند. راننده یکی از خودروهای پورشه پسری جوان بود که بعد از حادثه از محل متواری میشود، اما ساعتی بعد بازداشت و معلوم شد گواهینامه نیز نداشته است.
راننده خودروی دوم، اما دختری جوان است که با فریاد از وارد شدن خسارت میلیاردی به خودرو شکایت دارد. وقتی به او خبر میدهند که راننده پراید در تصادف جان باخته فریاد میزند که عیبی ندارد، دیه او را پرداخت میکنیم!
دختر جوان میگوید که خودروی دوم هم متعلق به پدرش بوده و مردی هم که از صحنه تصادف گریخته است، برادر اوست! بسیاری مدعی شدند که راننده خودرو از آقازاده ها بوده است."
(همه نقل قولها از روزنامه ها و رسانه های رژیم است)
هدف از تشدید تحریمها، فشار به جمهوری اسلامی به منظور هموار کردن سلطه این قشر بی فرهنگ و تُهی از عاطفه انسانی، مفت خور و طفیلی، به عنوان حکومت "مشروع" و بر آمده از خاستگاه جناح های رنگارنگ "اصلاح طلبان" و "دمکراسی" طلبان اسلامی و شبه اسلامی و "روشنفکران دینی"؛ و نیز "سکولار"هائی که "مصلحت روزگار" و "نان روز" آنها را وادار کرده است از این پس سرنوشت خویش را به اسلام سیاسی، گره نزنند، اگرچه، حتی از فرماندهان پیشین و یا "مستعفی" سپاه و عوامل اطلاعات و یا وزیر و وکیل سابق و اسبق بوده اند.
غرب و بخصوص آمریکا، در سناریو فشار به جمهوری اسلامی، روی مُهره و شخصیتهائی که بعدها به عنوان پرسوناژهای بازگرداندن "ایران به دنیای دمکراسی" و سپردن "ایران به ایرانیان"، "اعاده حقوق اقلیتهای قومی و دینی"؛ در مسند وزیر و وکیل و مناصب اداری و دولتی، حساب کرده است. عکس های یادگاری با "پمپئو" وزیر خارجه ترامپ؛ و گذاشتن میکروفون های بی بی سی و صدای آمریکا و رادیو فردا و ... در اختیار عناصری که از روی تعصب ناسیونالیستی به سرنوشت جغرافیای سیاسی ایران، هم بحد کافی "میهن پرست" و "کارشناس ایران و تاریخ ایران" قالب کرده اند؛ و هم بویژه، بسیار فکر شده تر، ضد کمونیست اند، از قماش "مسعود بهنود" و "علیرضا نوری زاده" و... تصویری، دستکم ابری، از تحفه ای که سرمایه داران نوکیسه به کمک "ابرقدرت ها" قرار است به جامعه ایران هدیه کنند، میدهد.
اما، این توپخانه "ایدئولوژیک" که میدان سیاست ایران را میکوبد تا راه پیشروی سرمایه داران نوکیسه ایران را هموار کند، فرماندهان و ژنرالهای کارکشته ای را در خدمت خود دارد. نشریات "وزین" که در "داخل" منتشر میشوند، امثال "مهرنامه" که ضد لنین ها و ضد انگلس ها و طرفداران "مارکس پراکسیس" و "مارکس فیلسوف"؛ اما در همان حال مخالفان سرسخت مارکس انقلابی و مارکس "انترناسیوال اول"، در آنها "قلم میزنند" و روده درازی پرطمطراق. تپپ هائی را زیر چتر گرفته اند که به "برکت" اخنناق اسلامی و زیر سایه خفقان وزارت اطلاعات و کارشناسان موسسات "تحقیقاتی" دوایر امنیتی جمهوری اسلامی، "آزادانه" و به اتکاء قلع و قمع و بستن دهان هر صدای سوسیالیستی و حتی "چپ" و "سرنگونی طلب"؛ به مدال حلبی "مارکسیست های پراکسیس" دست یافته اند. ابهام پراکنی و سیاه نمائی و "تروریست" قالب کردن تاریخ گذشته سرنگونی طلبان و مبارزات چپ و کمونیستها و فدائی ها و جریانات مدافع طبقه کارگر؛ سوسیالیسم انقلابی در ایام سیاه ساواک و شکنجه گاه "کمیته مشترک" و "اوین". سوسیالیسم واقعا موجود" همان بود که در شوروی سابق و با "استالین" و "استالینیسم" که تداوم "لنینیسم" بود، به قدرت رسید و سرانجام محتومی جز "فروپاشی" نداشت. "ثابت" کردند و با "تحقیقات" و تحلیل های عاریتی "ژرژ اورول"ی که سوسیالیسم،"پوچ" است و روایت "شرقی فاشیسم" بود. اینها نیز مجاهدان "فی السبیل اله" این آلترناتیو اند.
متاسفانه و با درد و بُهت و حیرت و افسردگی، باید اذعان کرد که این اردو، از صف کمونیسم کارگری، که در دوران های سخت نقطه امید مردم ایران بود، نیز "نیرو" بخود ملحق کرده است. حزب کمونیست کارگری ایران که لیدر آن گفته است "چپ"ی را که "اپوزیسیونِ اپوزیسیون میشود"، جریاناتی که "چهره هائی" چون "مسیح علینژاد" را افشاء میکنند، باید قاطعانه منزوی کرد. به این ترتیب از درون قلعه ویران شده ای که تکیه گاه "نه" مردم ایران به رژیم لومپن های اسلامی بود و بدیل "سلبی" اسلام سیاسی، نیز آوای منحوس تسلیم و سازش برای هموار کردن راه به قدرت رسیدن بدیل مذکور، در پس کلمات قصار و آژیتاسیونهای پوچ و پوک، برخاسته است. از این نظر، برخلاف دوره رژیم اعلیحضرت ها، سربازان و سرداران این لشکر متنوع و چند چهره، نتیجه میگیرند که "پس ساقط کردن رژیم اسلامی چه سود؟!". بر نفس تلاشها و مبارزات و مصافها برای بزیر کشیدن رژیم اسلامی، ابهام، تیرگی، سردر گمی و پوچی "مهندسی" کرده اند.
اما، با همه اینها سوال این است که آیا، مردمی که چهل سال آزگار، رژیم اسلامی را، در یک پیوستگی و باستثناء دورانی کوتاه، بدون دخالت احزاب سیاسی انقلابی، و حتی در غیاب آنها، به کُنج این بن بست رسانده اند، به همین سادگی، ناظر هیچکاره چنین استحاله ای خواهند بود؟ آیا طبقه کارگر، مردم ایران، زنان ایران، و مدافعان شریف کودکان ایران بخاطر کارنامه ننگین رژیم اسلامی در ارزان کردن نیروی کار، در سرکوب حقوق کودک، در تبعیض ها و ستم های وحشتناک بر زنان، در محروم کردن شهروندان از حقوق مدنی، به این سادگی بدون هیچ توقع و بدون هیچ مقاومت، میدان را برای حکومت بعدی آقازاده ها و پورشه سواران و ویلانشین های "فرمانیه" ها، خالی خواهند کرد حتی اگر احزاب مدعی کارگر و کمونیسم در لحظات بحران انقلابی، به آنان "کارت زرد و قرمز" نشان بدهند؟
پیش بینی اتفاقات آتی ساده نیست، اما، مصاف با مردمی که از سطح توقعات سیاسی و فرهنگی و اقتصادی خود، آنهم در پنجه در افکندن با ارتجاعی ترین و هارترین رژیمهای تاریخ معاصر جهان، علیرغم قتل و کشتار و شکنجه و آزار و زندان؛ کوتاه نیامده اند، و وادار کردنشان به تمکین به "دمکراسی" موعود، برعکس مردم اروپای شرقی در پس ویرانی دیوار برلین، مطلقا ساده نیست. چه بسا همین عامل، آمریکا و اروپا را در مهندسی و تحمیل رژیم آتی مورد نظر خود بر مردم ایران، محتاط و دست به عصا کرده است.

نیمه دوم مه ۲۰۱۹
iraj.farzad@gmail.com