دو ویرگول


اکبر ایل بیگی


• در آفتاب عصر، پل روی آبراه شهر بالا رفته است
قایق‌ ها عبور می کنند، زنی روی قایقی به تنهایی
تن به خورشید داده است، برای روشنایی، شکوفایی ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٨ خرداد ۱٣۹٨ -  ۲۹ می ۲۰۱۹


 ویرگول

در آفتاب عصر، پل روی آبراه شهر بالا رفته است
قایق‌ ها عبور می کنند، زنی روی قایقی به تنهایی
تن به خورشید داده است، برای روشنایی، شکوفایی

و بعد، قایق ها آرام دور می شوند، پل پایین می آید
من به خانه بر می گردم، با آفتاب تن آن زن، برای بیداری


ویرگول

اینجا کنار هم، روی صندلی کنار رودی در شهر نشسته ایم
حس می کنیم، حسی چون حس یک مرداب، فکر می کنیم
چون آب در بند خفته ایم، آنچه از امید بر زبان می آید
حسی از ما نیست، حسی از رود است، حس بی تابی

‎ما هنوز اینجا، در آن خراش ولایت، در آن هزار چال بندگی
بیهوده در بندیم، هر چند در دوردست، دور از آن مهجور