قاتل و مقتول هردو قربانی
عامل پنهان جنایت: سیستم تبعیض و فساد و زور


مهین میلانی


• به چالش کشیدن زوایای گوناگون این فاجعه را به فال نیک می گیرم. نه از اینکه قتلی این چنین نمایشی، چند بعدی، و در نهایت فجیع و تراژیک رخ داده و برخلاف همه ی اطلاعات ندانسته و پنهان مانده آینه ای شفاف است از زندگی فعلی مردم ما در اجتماع، بلکه به همین دلیل آخر که نشان دهی می کند از این که فساد و آلودگی و زور و تبعیض همواره پشت پرده نمی ماند یا به راحتی لاپوشانی نمی شود و گاهی این چنین به عیان رو می شود و همگان را درگیر می نماید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۶ خرداد ۱٣۹٨ -  ۶ ژوئن ۲۰۱۹


هفته ی گذشته ایران با صحنه های نمایشی و تراژیک یک پساقتل روبرو بود که بیش از هرچیرآلودگی سیاسی، افول اخلاق انسان، حاکمیت سنت تبعیض، و زور و اقتدار بخشی از لایه های جامعه و فرهنگ منتج از این همه خصایل را یک جا در یک حادثه عیان ساخت؛ و عوامل متعدد سبب شد که یک امر ظاهرن خصوصی این چنین وسعت اجتماعی بگیرد. اجتماعی شدن و به چالش کشیدن زوایای گوناگون این فاجعه را به فال نیک می گیرم. نه از اینکه قتلی این چنین نمایشی، چند بعدی، و در نهایت فجیع و تراژیک رخ داده و برخلاف همه ی اطلاعات ندانسته و پنهان مانده آینه ای شفاف است از زندگی فعلی مردم ما در اجتماع، بلکه به همین دلیل آخر که نشان دهی می کند از این که فساد و آلودگی و زور و تبعیض همواره پشت پرده نمی ماند یا به راحتی لاپوشانی نمی شود و گاهی این چنین به عیان رو می شود و همگان را درگیر می نماید. این صحنه های نمایش در آغاز مردم را انگشت به دهان می گذارد و سپس درافشانی های موافقت همگانی از جنایت رخ می نماید و دراغلب مواقع قتل را یک امر طبیعی می انگارد که چشمش کور دختره ی سی و چند ساله که به چنین ازدواجی با یک پیرمرد تن داد و یا توجیه عمل قاتل که او را در چنان شرایطی قراردادند که دست به چنین اقدامی زد.

قاتل خود نیز قربانی است. وی، ناتوان از رویارویی با سیستم فرهنگی - اجتماعی همگانی شده ی موجود که عامل اصلی است، به اصول قانونی – شرعی - عرفی موجود مردسالاری اتکا می کند. برای اینکه از چرخه ی سیستم امنیتی خارج شود، مقتولِ قربانی را بخصوص حالا که از دور خارج شده و نمی تواند دروغ های زندگان را افشاء نماید، به تهمت آلوده می سازد. می گویند زن مهدوم الدم است زیرا خواسته خیانت کند. سپس مطرح می کنند تبعیت از فرقه ای داشته است که اسلام شیعه آن را کفر می داند بنابراین کشتن او واجب است، مانند اعدام همه ی زنان کمونیست در زندان که برای اعدام مجاز می بایست با او در آغاز اجماع کنند و سپس او را به قتل رسانند. در مورد دوشیزگانِ محکوم به اعدام نیز یک چنین روشی پی گرفته می شود. و همه ی این قوانین برای زنان است. همان گونه که با دادن دیه می شود قصاص کرد. و اگر خانواده ی مقتول قدرت پرداخت دیه را نداشته باشند قصاص منتفی است و قاتل می تواند آزاد شود. نه اینکه بخواهیم در این جا تأییدی بر قصاص یا در کل براعدام داشته باشیم. هر دو غلط است. مهم این جا آن زاویه ی دید تبعیض جنسیتی و حل مسئله از طریق پرداخت دیه است و تقلیل بررسی یک مسئله ی قتل با فرضیه های علی روانی - اجتماعی و هم، در این جا، سیاسی و امر انسانیِ مسئله، به یک امر شرعی جنسیتی معطوف به دارایی کافی جهت حل مسئله.

باری، قاتل، محمد نجفی، از قانون مردسالاری حق چند همسری یک جانبه برای نرینگان سود جسته و در پی لذت جویی قانونی رفته است، اما با همه ی ذکاوت فکر نکرده است که همین ابژه ی لذت یک روز چه بسا سری از سرها در آورد و یا ۱- به عنوان یک زن آزادی خواه و مدرن نه مانند همسر نخست سنتی و تابع قاتل، خواستار مساوات حقوق خود شود و مرد را در منگنه گذارد، و چه بسا، بسته به اینکه در چگونه رابطه ای با مرد بوده است، از روی انتقام یا جهت اثبات حسی که به آن مردد شده است و یا به هرعلت دیگری به زیاده خواهی هایی هم در این راه تمسک جوید، یا ۲- خود به شکلی مأمور است و مرد را به زیر خم می برد و حالا در این نقش اویی که می توانست در یک جامعه ی آزاد و برابر حقوق خود را به شکلی دیگر بستاند، یا به خواسته های فردی اش از جمله پاسخ به انگیزه های جنسی با آزادی کامل، بدون هراس از عواقب قانونی و عرفی و آبرو و ازاین حرف ها هراسی داشته باشد، چون زن است و قوانین رسمی و شرع و عرف اجازه نمی دهد، بنابراین با سیستم امنیتی هم دست می شود که عقده ها و کمبودها و نارسایی های زندگی مشترک و زندگی در اجتماع را نیز بدین شکل گره گشایی کند. مجموعه ای از شرایط است که این رابطه را در فشار چند جانبه می گذارد، و یا آزادیخواهی های زن مرد را با فرهنگ مردسالار در چنبره ای می گذارد که توان پذیرش خارج شدن از محدوده های تا کنونش را از او می گیرد؛ و یا اگر امر به شکلی امنیتی شده باشد، قدرتی از جنس دیگر به زن می دهد که با پشتوانه ی آن قدرتِ صد البته "مردانه" بخواهد مرد را به میخ بکشاند. در صورت اول می بایست در ساحت ویژگی های فردی با پیش زمینه های مذهبی - سنتی مرد و عوامل اجتماعی و اقتصادی و پس آمدهای روانی مربوط با ارتباط دو نفر به آن پرداخت. و در صورت دوم منافعِ دیگری از جمله از دست دادن حیثیت اجتماعی - سیاسی مرد که به عنوان یک شخص متشخص نظام می تواند حیثیت نظام را نیز زیر سئوال ببرد، پرداخت نمود. و یا ٣- می تواند ترکیبی از همه ی این ها باشد. و حالا قتل یا از قبل طرح ریزی شده باشد یا نابهنگام حادث شده باشد آن گونه که صحنه های نمایشی پسا قتل در شبکه های اجتماعی نشان داد، در هرصورت خودآگاه یا ناخودآگاه نمی توانسته است از آن پشتیبانی مواد شرعی از قتل یک زن برای مقصر دانستن مقتول در ذهن بری بوده باشد.

و زن پیشین قاتل با رفتاری منفعل، شرم آور، بنده وار، کاسه لیسانه و انگل وار با این که مرد او را رها کرده و رفته است، می گوید که باز عاشق اوست. یا عاشق شاید حمایت مالی اوست در این شرایط که مرد در ورطه ای بدون بازگشت افتاده است و حالا اوست که به نوبه ی خود در این شرایط برای زن اول کاسه لیسی می کند؛ یا که اثبات "عشق واقعی" و "خطای هوس بازانه" ی مرد از جانب زن تا حس غبنی را که تمام مدت ازدواج دوم مرد برای او ایجاد کرده است شاید بتواند تقلیل یابد. این زن نیز کماکان به علل پیش شرط های عقیدتی - سنتیِ قرن های پیش از اینِ اجتماعی آن قدر از خود باور و حرکت نداشته که بخواهد پس از رفتن مرد، نه فقط احساس حقارت نکند، بلکه با این واقعیت روبرو شود که زندگیش را از آن مرد خلاص کند و زندگی خود را بسازد. آشکار است که در این صورت همان مردی که حالا زندگی دیگری در پیش گرفته است بلافاصله به احتمال موانع زیادی را در مقابلش می گذارد. چه بسا مهریه اش را باز نگرداند. زن را محروم کند از دیدار دخترش، زن در جامعه نتواند براحتی از پس نیازهای اقتصادی برآید. اجتماع و دولت نه فقط از او حمایت نکنند، بلکه او را به طور دائم در مظان شماتت های هرروزی قرار دهند. زبونیِ این زن است نخست در جهت تلاش برای این که مرد را مطهر نگاه دارد تا محفوظ بماند و بدین ترتیب شاید بتواند جسم او را پس از این در کنار داشته باشد و قبل از هرچیز خود را فریب بدهد و سپس گمان کند دیگران هم فریب می خورند و باور خواهند کرد که حالا زن مالک این مخلوقی است که دیگر شباهتی نخواهد داشت به آن چه در سابق بوده است و بدین ترتیب خود را به سخنگوی سیستم مردسالاری که قربانی را مجرم و محکوم می نماید تبدیل می سازد.

اما چگونه سیستم ناسالم و فاسد آدم ها را به جان یکدیگر می اندازد. در آمریکا از مردم عادی اگر بپرسید آیا با جنگ افروزی آمریکا در ممالک دیگر زیر عنوان فراهم آوردن امکان "دموکراسی" و غیره موافقند، خیلی از آن ها می گویند اگر آمریکا با آنها جنگ نکند آنها با آمریکا می جنگند، تا اینکه براثر حادثه ای مثل علیل شدن فرزندشان در جنگ برای ابد، جنگ بشود مورد پرسش. با خیلی از حتی تحصیل کرده هایشان اگر در باب بهداشت رایگان عمومی صحبت کنید همان حرف های ترامپ را تکرار می کنند که دیگران کار کنند و بقیه پول ولفر بگیرند و از مالیاتی که ما می پردازیم برای آنها بهداشت مجانی تولید کنیم یا آموزش دانشگاهی رایگان؟ این ها استدلالاتی هستند که از طریق میدیا در میان مردم رواج می دهند تا آنها را از اصل ماجرا دور کنند. مردم آمریکا اغلب نمی دانند که دولت آمریکا بخش اعظمی از مالیات هایی را که مردم می دهند در راه ساختن تسلیحات جنگی به کار می برد، در ساختن بزرگراه و صنعت اتومبیل سازی جهت تأمین منفعت کورپویشن های بزرگ و نه برای منافع مردم. در برخی شهرهای حتی مرکزی آمریکا هرنیم ساعت یک اتوبوس عمومی هست. یا شب ها بعد از ساعت ۶ و روزهای تعطیل وسیله ی عمومی در خیلی مسیرها وجود ندارد. حتی فقیرترینشان جهت رفتن به محل کار می بایست خودروی شخصی داشته باشند. مردم با توجه به افکار فراواقعیتی که مدیا در اذهان می کارد، فکرشان را به کار نمی اندازند که ببینند اگر یک کس تصادف کند آیا با حقوق متوسطش خواهد توانست هزینه ی جراحی و عوارض علیل شدن بعد از آن را خود بدهد؟ کسی آیا فکر نمی کند که پدر یا مادر مطلقه با فرزند، مشکل بتواند کار تمام وقت یا مناسب گیر بیاورد که بتواند به تربیت لازم بچه اش برسد و بنابراین نیاز به کمک اجتماع برای رفع نیازهای بهداشتی و تحصیلی و ورزشی و فرهنگی خود و کودکش خواهد داشت؟ آیا فکر کرده است که ناتوانی اقتصادی مردم گاهی آنها را مجبور می کند از کمک های دولتی بهره گیرند؟ آیا فکر کرده اند که اگر پدر یا مادر بچه ای کم درآمد باشد گناه آن بچه چیست و آیا جامعه نباید از آن بچه حمایت کند؟ آیا فکرکرده است که هراندازه بیشترتک تک افراد جامعه در وضعیت اقتصادی و فرهنگی خوبی باشند همه ی افراد احساس امنیت بیشتری خواهند کرد؟ کمتر دزد و گَنگ و معتاد و خشونت و بیمار روانی وجود خواهد داشت؟ در نتیجه هزینه ی کمتری برای مداوا و یا حبس و یا جلوگیری از عمل یا دفاع از این جور افراد برای دولت یعنی همان مالیات افراد لازم خواهد بود؟ در خیلی شهرهای بزرگ آمریکا گشت زدن در داون تاون بعد از ساعت ۶ خطرناک است بخصوص برای زنان. در خانواده های متوسط آمریکائی بچه ها از ۱۵-۱۶ سالگی کار می کنند. در۴۵ سالگی ٣۰ سال تمام کارکرده اند و وقت بازنشستگی رسیده است. اما زمان بازنشستگی در آمریکا در سن ۶۵ سالگی است. لذا می بینیم که خیلی افراد در سن ۵۰ در واقع به شکلی علیل هستند. اگر سازمان دهی اقتصادی و اجتماعی به صورتی باشد که نیازهای مردم و صلح را در الویت قرار دهد بی شک جامعه به وضعیت اسفناک امروز نمی افتد. این واقعیت ها را مردم نمی دانند .آنگاه "مسئولیت فردی" می شود شعار هر فرد در آمریکا. شکست هرکس، بیماریش، فقرش، نابسامانی اش و هرناهنجاری زندگی اش ضعف های فردی شخص خوانده می شود. او را بازنده می نامند. آن گاه مردم به جای برخورد با عامل اصلی یکدیگر را مقصر می خوانند.

در ایران نیز، در این ماجرای قتل میترا استاد توسط محمد نجفی، با توجه به ارزیابی های گاه وحشتناکی که کاربران شبکه های اجتماعی - در این جا از حکومتیان و روشنفکران حرفی نمی زنم - در باره ی این قتل ابراز داشته اند، می بینیم که چگونه در عوض پرداخت به آن مسائل اجتماعی - سیاسی موجود که موجب چنین فجایعی می شود برای مثال می خوانیم: خوب زن جوان وقتی زن مرد مسن شود باید چنین بلایی هم سرش بیاید. یا زنی که وارد مسائل امنیتی و جاسوسی می شود خوب حقش است که کشته شود. یا من هم اگر جای نجفی بودم ومثلن دخترم را تهدید کرده بودند، چنین کاری می کردم. و در نهایت به یک شکلی توجیه این قتل و مجاز دانستن آن زن به کشته شدن. نخواندم کسی بگوید که خوب مردی که با یک زن ٣۰ سال جوانتر ازدواج می کند، می بایست منتظر خواسته هایی "نامتعارف " از جانب او هم باشد. یا ندیدم کسی بپرسد اگر هم زن مأمور بوده است چه شرایطی در اجتماع ما او را به این راه انداخته است؟ چرا می بایست برای یک فردی که خود نظام برایش قابلیت ها و ارزش هایی قائل است جاسوس بفرستند؟ در این نوشته های کاربران در خیلی موارد به قوانین شرعی طرفدار مرد از زن ارجاع می دهند و زن را محکوم می کنند. کسی نمی پرسد چرا نجفی که همه می گویند تکنوکرات و بوروکرات خوبی بوده وخیلی ها حتی می خواستند به او رأی بدهند اگر کاندیدای ریاست جمهوریش را می پذیرفتند، یک بار این قانون ۴ زنه را مطرح نکرد که لغو شود و خیلی قوانین دیگر نصف شماری زن را. و او بر اساس چنین قوانینی است که حال خود نیز قربانی شده است؟ برطبق قانون موجود مرد اگر سر بزنگاه زنش را با مردی در رختخواب ببیند می تواند او را بکشد. آیا کسی سئوال کرد که اگر زن شاهد چنین صحنه ای باشد چه؟ آیا چنین حقی را به آن زن می دهند؟ و اصولن چرا می بایست چنین امری یک قانون شود؟ و به راحتی به مرد اجازه ی قتل را بدهد. آیا سئوال نمی شود که این صدور اجازه ی قتل معنایش چیست؟ خشونت قانونیِ یک جانبه فقط برای مرد برای جلوگیری از خطای یک زن؟ قانونِ دیگر مبنی بر مجاز دانستن قتل زن کافر را آیا کسی زیر سئوال برده است؟ یا اتخاذ دیه برای صرف نظر کردن از قصاص را که در ساحت جنسیتی و مالی به مسئله می نگرد و نه از جوانب اجتماعی- روانی و انسانی؟

کلام آخر سوالاتی است از قاتل: گفته اید که از قبل اختلاف داشته ایم و می خواستم او را طلاق بدهم ولی او نمی خواست. شما که مرد هستید و قوانین به شما اجازه می دهد یک جانبه زن را طلاق دهید، چرا او را طلاق ندادید؟ شما خود را اصلاح طلب می دانید ولی با همان قوانین اساسی اصول گرایان مخالفتی ندارید و از مهره های محبوب آیت الله خامنه ای هم به شمار می روید و مناصب مهمی هم داشته اید، کدام مسائل امنیتی می توانست یک نفر را، "یک پرستو را" به جان شما بیاندازد و شما با تمام نفوذی که داشته اید و با هوشمندی که همه از شما می گویند و متوجه رفتارهای ناهنجار میترا استاد شدید چگونه است که نتوانستید آن را خنثی کنید؟ این حادثه و صحبت هایی که پس از آن مردم را درگیر خود ساخت شاید فقط یک نتیجه را نشانه دهی کند: در سیستم موجود باید دوجناح موجود باشد تا راه توجیه راحت تر باز شود. سیستم باید یک اپوزیسیون رسمی بسازد تا بهتر مانور دهد. هرازچند گاهی نیز یک قربانی در این میان فدا می شود. می ماند حالا که بپرسیم این قربانی را چراست؟ شما این سئوال را از خود کرده اید؟ خود شما نیز آقای نجفی یک قربانی هستید. پیش از این نیز سیستم موجود قربانی از میان خودی هایش زیاد داده است. نوبت بقیه هم خواهد رسید. و در این میان مردم به جای اینکه به عوامل اصلی چنین حوادثی بپردازند، شرایط اجتماعی ملغمه ای از فرهنگ های توجیه خشونت و قتل و عدم ژرف اندیشی را در میان مردم نهادینه کرده است، و مردم را آن چنان از خود بی خود، که در عوض برخورد ریشه ای به عوامل اصلیِ چنین حوادث به جان هم می افتند، دیگری را مقصر می دانند تا بار گناه را از دوش خود بردارند و جای خود را شاید اندکی بر روی این زمین سست و لرزان در زیر آسمان همیشه طوفانی محکم کنند. ولی زهی خیال باطل. پاشنه برهمین منوال خواهد چرخید اگر نفهمیم سوراخ دعا کجاست.