پیروزی راست افراطی در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۹ اروپا


حسن نادری


• در انتخابات پارلمان اروپا بین ۲۳ تا ۲۶ ماه مه ۲۰۱۹، گرایشات راست افراطی در اغلب کشورهای اروپائی با موفقیت روبرو بودند و خود را برای دگرگونی توازن قوا و تسخیر قدرت در انتخابات پارلمانی کشوری آماده می کنند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۰ خرداد ۱٣۹٨ -  ۱۰ ژوئن ۲۰۱۹



 
جرج اورول میگوید: "هنگامی که راست افراطی در میان مردم عادی رشد می کند، چپ باید از خودش بپرسد چرا؟". حالا که حزب راست افراطی فرانسه بنام "گردهمایی ملی" پیروزی در انتخابات اروپا را به دست آورده است، آیا چپ نباید بربرنامه و اندیشه خود بازنگری کند؟
در انتخابات پارلمان اروپا بین 23 تا 26 ماه مه 2019، گرایشات راست افراطی در اغلب کشورهای اروپائی با موفقیت روبرو بودند و خود را برای دگرگونی توازن قوا و تسخیر قدرت در انتخابات پارلمانی کشوری آماده می کنند. در بسیاری از کشورهای اروپایی این نیروها – در بخش فلاماند بلژیک(هلندی زبان)، ایتالیا، بریتانیا، لهستان، فرانسه و غیره – مسیر موفقیت و رشد افزایشی خود را ادامه می دهند و این موفقیت ها با استقبال "عوام" روبرو شده اند. من اما از بکار بردن کلمه "عوام" در بین مفسرین اندیشه واحد مسلط نئولیبرالیسم موافق نیستم. زیرا در بین رای دهندگان به نیروهای راست افراطی، تحصیل کرده ها و طبقات و اقشارمرفه همراه با بازندگان از رویکرد نئولیبرالیسم جهانی سازی شده هم دیده می شوند. نقطه اتصال این نیروها درضدیت با فرهنگ "دیگران" است. ترس از مهاجران! ترس از دست دادن کار و شغل و غصب آن توسط کار ارزان استثمار شده توسط بعضی از هم رای دهندگان صاحبان سرمایه و اقشار و طبقات مرفه! تناقض رفتاری در قامت یک شهروند در هنگام بحران و فراگشت و تحولات ساختاری صنعتی و اقتصادی. بقول مارکس:هنگامی که استثمارگر یک شیطان را می بیند، استثمارشده شیطان را رفیق خود میداند". بالطبع نباید فراموش کرد که برنده اصلی این انتخابات، به طور معمول با عدم شرکت کنندگان در انتخابات هستند – در فرانسه میزان مشارکت 50.7٪. بود. اما آنچه که به عمد از علت پیشرفت راست افراطی پنهان می شود، همانا عملکرد اقتدارگرایانه غیر دموکراتیک رهبران و تکنوکراتهای غیر مسئول و اعضای پارلمان به خواسته های مردم اروپاست. همگان بیاد داریم در سال 2005 هنگام رفراندوم برای قانون اساسی اروپا، رای دهندگان دو کشور فرانسه و هلند با اکثریت قاطع رای منفی دادند. اما رهبران این کشورها با "فرمولهای معجزه آسا" آنقدر کش و قوس دادند تا نتایج مورد نظر خود را بدست آورند. این هم باعث شد تا فرایند عدم اعتماد و اعتبار و طرد کلیت اندیشه اروپای واحد رشد کند.اما نتایج نهائی واثرات این فرایند نامعلوم و چه بسا می توانند نگران کننده باشند.
با این حال، در پی هر موفقیت راست افراطی، مسئولیت این برآیند متوجه "چپ" است. گرچه در اغلب مواقع، اما نه همیشه "چپ" در نشستهای داخلی به انتقاد از خود می پردازد، اما "راست" میانه خود را مسئول نمی داند. در حالیکه این نیرو در تحولات جهانی ، خود منبع پرورش "عنصر افراطی و نژاد پرستی" است.
جورج اورول،در عصر خود از پرچم داران روشی بود که خطر برآمد فاشیسم را با انتقاد از چپ آغاز نمود و اولین توصیه او این بود که: "چپ باید جلوی درب خودرا جارو کند تا بداند چه چیزی باعث می شود که اعضای طبقه مردمی به فاشیست ها رای میدهند نه برای سوسیالیست ها".

تکرار شکست راهبردی ضد فاشیستی اخلاقگرا

یاد آوردن دهه 1930 که منجر به برآمد فاشیسم و نازیسم در اروپا شد و نیزبر حذر داشتن جوامع از خطر دوباره آن و رهنمود دادن در راستای جامعه باز، هرگز در عصر جهانی سازی شده کارساز نبوده است. ایجاد سد آب توسط "سگ آبی" مانع سر ریزشدن دائمی آب نمی شود.
در دوره انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در سال 2017، مقالات و کتابهای زیادی در راستای برآمد راست افراطی بدون بررسی ریشه های اقتصادی بدون پرداختن به علتهای به حاشیه کشانده شدن اقشار و طیفی از طبقه کارگران بر اثر تغییرات ساختاری تولید و ضرورت ارایه رویکردی جدید در حل بحران سیستمیکی سرمایه داری انتشار یافتند. تعدادی زیادی از آنها از مراکز تحقیقاتی نزدیک به حزب سوسیالیست بودند: "ژیل ویرنُن" در مقاله ای در "مجله تحقیق سوسیالیستی" توضیح می داد که موضع ضد فاشیسم از زاویه "آموزشی و اخلاقی" وتکرارشعار ضد فاشیسم به طریق "پاولوف"، چپ را از دیدن واقعیت راست افراطی و موفقعیتش کور کرده است. اکتفا به گفتن "فاشیسم"و یا گفتن "جانوروحشی" بی فایده است و هیچ تاثیری بر کسی نمی گذارد". "سارا پروست" عضو حزب سوسیایست هم در کتاب خود بنام" آموختن ازاشتباهات خود، چپ در مقابل "جبهه ملی" بر بی فایده بودن تفسیر، انگشت می گذارد. این ما را به یاد مارکس اندیشه ورز می اندازد که می گفت به جای تفسیر باید به تغییر وضع موجود اندیشید. "ژان ـ کلود میشِا"، فیلسوف فرانسوی و نویسنده کتاب : "گرگ در گوسفند سرای سوسیالیست"، در کنفرانسی در سال 2015 در باره "چپ در بحران"، می گوید: از آنجائیکه "ایدئولوژی حقوق بشر"ی موضوع جدیدی شد که حداقل "فیلسوفان جدید" دراواخر دهه 1970 آن را در افکار عمومی روزبا تبلیغ به " نئولیبرالیسم پیروز" حقنه کردند و بدین سان "گرگ وال استریت" را به داخل "گوسفند سرای سوسیالیست" وارد کردند. اوتوضیح میدهد : چپ مدرن، بیش از سی سال، تنها بر لفاظی "حقوق بشر" یعنی "مبارزه علیه تبعیض" عمل کرده است. این تغییرزمانی ازدهه 1970 شروع شد که روشنفکران "چپ کمونیستی از ماهیت ضد آزادی سیستمهای استالینی و مائوئیستی آگاهی یافتند". این آگاهی مفید روشنفکران چپ کمونیست، "فیلسوفان جدید" با گرایش به احزاب سوسیالیست را به سمت گفتمان لیبرالی حقوق بشر پیوند داد. تنها مشکل قضیه اما اینجاست که آنها اینکار را «بدون هیچ گونه انتقادی» انجام دادند. و این فقدان چشم انداز انتقادی درنهایت چپ را به ایدئولوژی لیبرالیسم اقتصادی غلتاند. واز همینجا وارد بحران هویتی شد. به باور ژان ـ کلود میشِا،در مبارزه علیه فاشیسم تاریخی حداقل، "در شرایط تاریخی که ما هستیم"، بیش از پیش توسط طبقات مردمی اینطور درک می شود" که اینگونه تبلیغات یکی از آخرین ابزارهای انحراف کننده در دست نخبگان لیبرال و رسانه های در خدمت آن است تا سلطه جهانی خود را با هزینه کم مشروعیت بخشند و توجه رای دهندگان را به اهداف مورد نظر خود جذب کنند. " او به نقل ازیک بازرس کارخانه در باره نوشته ای از مارکس اشاره می کند که: هنگامی که استثمارگر در(کارگر) یک شیطان می بیند، استثمارشده(کارگر) شیطان را رفیق خود می داند".
دربرابرچهره های پنهان روزنامه نگاران و گیرنده های "تیزهوش" اروپایی که مشغول مشروعیت بخشیدن به سیاست های نئولیبرالی اتحادیه اروپا هستند، چپ از هر زمان دیگر مات و مبهوت مانده است. مطمئنا، از زمان گردش به راست و سیاستهای ریاضت اقتصادی سال 1983 و امضاء پیان اتحادیه اروپا توسط فرانسوا میتران، رئیس جمهور فرانسه(1981 ــ 1995)، حزب سوسیالیست فرانسه،بی چون و چرا از اتحادیه اروپا حمایت کرده وحمایت می کند. از آن زمان به بعد در هر حال از همه دستورالعمل های اتحادیه اروپا تبعیت کرده و به آرای مردم فرانسه در سال 2005 در رد(54.68 درصد) قانون اساسی اروپا بی توجه بوده است. سپس به بهانه مدرنیزه کردن ساختارهای اقتصادی دیکته شده توسط کمیسیون اتحادیه اروپا( بروکسل)، با همدستی راست، دست به خصوصی سازی و مقررات زدائی زد. با انجام این کارو به بهانه بازدهی و رقابت پذیری تولیدات فرانسه،دستها برای اخراج کارگران باز شد و زمینه های رشد رای به راست افراطی و عدم شرکت در انتخابات در شهرها و جمعیتهای آسیب دیده از سیاستهای نئولیبرالیسم تقویت شد.

چندین چراغ دارد و بیراهه می رود

اگر سوسیال دموکراتها نقش تاریخی خود را در مدیریت "بهتر سرمایه" انکار نمی کنند و سرانجام به نقطه "تلاقی" دو خط موازی "چپ ـ راست" رسیدند، موضع چپ های رادیکال هم در پیچ و خم شرایط به چپ و راست روی غلتید. حزب کمونیست فرانسه تا سال 1997 موضع روشن انتقادی در باره اتحادیه اروپا داشت. واتحادیه اروپا را یک یک نهاد فراملی باررویکرد نئولیبرالیستی می دانست که می خواهد سیاستها و برنامه های خود را بر همه اروپا تحمیل کند. از دیدگاه ترقیخواهانه و حاکمیت ملی مخالف پول واحد و تجارت آزاد بود. اما با یک گردش خیره کننده و نزدیکی به رویکرد حزب سوسیالیست و ائتلاف در دولت حزب سوسیالیست به بهانه "اثر گذاشتن از درون" به انتقاد از فرایند "یورو" روی آورد. چند ماه بعد، در مجلس ملی، "روبرت او"، دبیر کل وقت حزب کمونیست فرانسه و همراه ادامه دهنده کنونی رویکرد حزب سوسیالیست، خود را "یوروـ سازنده" اعلام کرد. او در نهایت به این ایده رسید که امکان اصلاحات اتحادیه اروپا از داخل و به طور کلی تغییر جهانی شدن از داخل امکان پذیر و مطلوب است. این هم با همراهی با طبقات حاکم. از این به بعد ما شاهد رشد راست افراطی "جبهه ملی" و اکنون با تغییر تابلو به نام "گردهمآئی ملی" با شعارهای ضد جهانی سازی، حمایت از تولیدات داخلی و حاکمیت ملی هستیم. امروزه با ورود گسترده مهاجران آفریقایی و مناطق درگیری های نظامی،به سمت اروپا،شعار تبعیض "نژادی" و ضد خارجی به شعار عمومی همه راستهای افراطی در اروپا شد. راستهای میانه هم برای از دست ندادن قدرت کم کم به دام فضای حاکم شدند و اکثر اعضای موثر ورای دهندگانشان به سمت جامعه ای ضد کثرت فرهنگی روی آوردند. و تشتت فکری و خطر انحلال حزب راست میانه بیش از پیش قوت گرفت. و یا برخی از اعضای آن رویکرد خود را با سیاستهای رئیس جمهور کنونی فرانسه، امانوئل ماکرون همسو و به او پیوستند. گرچه این فرایند به دور از انتظار نبود.زیرا همه همراه کنندگان ماکرون در انتخابات ریاست جمهوری 2017 ترکیبی از جناح راست حزب سوسیالیست و جمعی از راست میانه بود. و اکنون سیاستهای ماکرون را با منافع خود یکی میدانند. جابجائی این نیروها و حرکت حول ماکرون،جامعه فرانسه را بیش از پیش به سمت دوقطبی شدن حول ماکرون ـ ماری لوپن سوق میدهد. پیروزی راست افراطی در فرانسه همسنگ پیروزی در اتریش و ایتالیا نیست و این هم میتواند خطری جدی برای صلح در اروپا و جهان باشد.
فاصله گرفتن طبقات مردمی
اما بزرگترین مسئولیت چپ در ظهورراست افراطی را باید بدون شک فاصله گرفتنش از طبقات کارگری و مردمی دانست. بقول "توماس پکیتی"، چپ ترجیح میدهد بیشتربا طبقات یا گروهی از زنان، اقلیت ها و جوانان کارآفرین(استارت آپ) روی آورد. این چپ نوین «طبقه خلاق» را به طبقات مردمی ترجیح می دهد. با این تغییرات رویکردی در سالهای اخیر در میان "چپ میانه" در فرانسه و اروپا، ما شاهد شکاف بین احزاب "چپ" و اقشار و طبقات مردمی و زحمتکشان رای دهنده هستیم. رای دهندگانی که به سمت راست افراطی روی می آورند وباید برای این ظهور جدید نگران بود.
از لحاظ جامعه شناختی،شاهد برآمد طبقه اجتماعی تحصیل کرده هستیم که با فاصله زیاد دیگر اقشار را نظاره می کند. بقول "پییر بوردیو" جامعه شناس فرانسوی، "این لیبرالیسم فرهنگی طبقه متوسط جدید درعین حال که یک طبقه ای از تمایز اجتماعی را با خود همراه دارد، نگاهش اما از بالا به پائین نگاهی تحقیر آمیز و پیشداورانه است".
البته با نتایج آرای بالای راست افراطی، نباید همه کارگران را به غلتیدن به افراط گرائی متهم کرد. کما اینکه بر پایه آمار و اطلاعات موجود، 40 درصد ازرای دهندگان درانتخابات اخیر پارلمان اروپا ازکارگران راست سنتی بودند که رادیکالیزه شدند. کارگران چپ اما دراینگونه انتخابات راه عدم شرکت را درپیش می گیرند. این هم مانع از آن نمی شود که ببینیم چگونه یک "چپ" می تواند در پی باز گشت به هویت "پوپولیستی" حتی بخشی از رای دهندگان را به نفع نیروی "هویت طلب بسیج کند! مثلا در همین انتخابات شاهد رودرویی "چپ پوپولیستی" با نام سیاسی"فرانسه سرکش" با "راست پوپولیستی گردهمآئی ملی" هستیم. نیروی اخیر توسط فردی برخاسته از شهرهای حومه پاریس و ساکن خانه های عمومی(خانه های با کرایه ارزان قیمت) و بدون تحصیلات قابل توجه هدایت شد. قدر مسلم در پشت پرده استراتژهای راست افراطی طراح برنامه بودند.
یکی از پیامدهای جدایی طبقات مردمی و چپ: تحقیر رو به رشد "چپ" نسبت به طبقات مردمی است. از نگاه این "چپ" طبقات مردمی تبدیل به توده بی شکل با ترکیبی ازعناصر" مبتذل و بی فرهنگ"، "فرهنگ روستائی" ، "تنگ نظر و شووینیسم" هستند. دردیگر کشورهای غربی این نیروها توسط چپ لیبرال با نامهای، "باراکی"( بخش فرانسوی زبان بلژیک به معنی کاروان نشین،همه جاگرد) "چاو"(فرد ناآگاه، فاقد ارزش) و "سطل زباله " نامیده می شوند. نخبگان "چپ" این طبقات مردمی و به ویژه طبقه کارگررا محافظه کار و حامل رفتار نامسامحه یا نژادپرست می دانند. رفتارتحقیر آمیز این "چپ" نسبت به مردم عادی، به ویژه هنگامی که این مردم بر خلاف میل او رای میدهند، باعث شد تا در سالهای اخیر در پی هر انتخابات متحمل شکست شود.
دقیقا رویگردانی این "چپ ترقیخواه" از طبقات و اقشار مردمی و تکیه و تمرکزاو بر مسائلی بنام "ارزشهای جامعه " بدون ارایه برنامه برای تامین کار و معاش برای طبقات و اقشار مردمی، راه را به تدریج برای راست افراطی و تبعیض گرا باز نمود تا با کسب قدرت به خواستهای برجای مانده از وعده های انتخاباتی "چپ" جامه عمل پوشاند!
علاوه بر فراگشتهای سیاسی نوین و نبود یک نیروی سیاسی "چپ نوین" در ارایه برنامه ای در جوابگوئی به معضل بیکاری مزمن، به حاشیه رفتن نیروی کار کلاسیک، تهدید علیه دستاوردهای اجتماعی، خطر خصوصی سازی بیش از پیش آموزش، بهداشت .... باید به ورود بیش از پیش روباتها در تولید و جایگزین شدن اش با نیروی کار زنده توجه داشت. به راستی جایگاه انسان در عصر جهانی سازی و روباتیزاسیون کجاست. در مقالات بعدی باین مقوله بطور مستقل پرداخته می شود.