کوچ و روز پدر
(یک سروده، یک نوشته)


یوسف صدیق


• نشد پدر! نشد که بازگردم
شکوفه های آلوچه بر موهایم بنشینند
و تو با چشم های خندان ات یگویی:
خوش آمدی پسرم ! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۷ خرداد ۱٣۹٨ -  ۱۷ ژوئن ۲۰۱۹


 

” کوچ ”


نشد پدر ! نشد که بازگردم

شکوفه های آلوچه بر موهایم بنشینند

و تو با چشم های خندان ات یگویی:

خوش آمدی پسرم !

نشد تکه های دلتنگی را

به دریاچه ی ارواح بسپریم.

نشد پدر ! نشد که بازگردم

از غروب شالیزاران بگذریم

و تو آوای غوکان را

سمفونی شامگاهی بنامی

و من فکر کنم: آن سنجاقک آبی

که بر بوته ی نسترن می نشیند،

شاعر سنجاقک هاست.

امشب من اینجایم،

همچون همیشه همین جا،

دور از تو ، دور از خودم

دور از آشبانه ی سیمرغ ...

آه، اگر روزی، روزی، روزی

مهربان ترین شاعر دنیا بگوید:

ببین چگونه کوچ

از میان واژه ها کوچید !

.


” روز پدر ”


امروز شانزدهم جون، در آمریکا روز پدر است.

پدرم به سه چیز علاقه ی ویژه ای داشت: فرش های ایرانی، مجسمه های سرامیک و کتاب .

عصر یک روز دی ماه ۱۳۵۷ با کتاب ”برمی گردیم گل نسرین بچینیم” به خانه بازگشتم. به پدر گفتم این روزها هر کتابی که بخواهی، می توانم پیدا کنم. پدر باناباوری نگاهم کرد و گویی به دنیای خاطرات اش پر کشید. ناگهان گفت: اگر توانستی کتاب ” زیر چوبه ی دار ” از ژولیوس فوچیک را پیدا کنی، حرف ات را می پذیرم. عصر روز بعد کتاب جلد سفید فوچیک را به خانه آوردم. پدر کتاب را در دست گرفت. به فکر فرو رفت و سپس با ملایمت کتاب را ورق زد. انگار به دوره ی ناگفته ای از سال های جوانی اش بازگشته بود؛ لبخندی زد و از پنجره به آسمان ابری گیلان خیره شد ... پدر تا آخرین روزهای زندگی اش به دنیای کتاب ها سفر می کرد.

.

هیچ کشتی بادبانی ای

همچون کتاب نیست

که ما را به سرزمین های دور ببرد

و هیچ مسیری

بسان صفحه ای از شعری پر شور -

این سفر برای تنگدستان هم رنجی ندارد -

چه ارزان ارابه ی بادپیمایی

که روح آدمی را جا به جا می کند !


امیلی دیکنسون، ۱۸۸۶-۱۸۳۰
برگردان: یوسف صدیق