هم بستگی طبقاتی مهمترین پیام روزجهانی کارگر!


تقی روزبه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٣ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ٣ می ۲۰۰۷


اگر بخواهیم درعبارتی موجزوفشرده پیام اصلی ماه مه را ازمیان همه آنچه که تاکنون درمورد روزکارگربیان شده برگیریم، آن عبارت فشرده ای که بیشترین تجانس ماهوی بااین روزخجسته را داشته باشد، چیزی جزهمبستگی طبقاتی نخواهدبود.
گرچه درنزدطرفداران سوسیالیسم، طبقه ومبارزه طبقاتی مفهوم اصلی وپایه ای برای تحیل اساسی ترین روندهای تاریخ بشری بطوراعم و جامعه سرمایه داری بطوراخص بشمارمی رود،اما نباید فراموش کنیم که جداازقلمرو نظری که با مقولات تجریدی وتعمیم یافته سروکاردارند،درعرصه واقعیت ها و هستی اجتماعی، طبقه یک مقوله نسبی ودرحال شدن درزمان و مکان است، که به موازات عوامل پیش برنده و قوام دهنده آن، درعین حال آکنده از عوامل گسست ها وتخلخل هاست.بطوریکه پابپای عوامل قوام دهنده وهمگرا،می توان شاهد عوامل واگراودورکننده بود ،که واقعیت عینی طبقه درهرلحظه محصول برآیند کشاکش آنها بوده و باندازه ای که حاصل آن بسود عوامل قوام دهنده باشد،بهمان نسبت طبقه تعین یافته و نقش آفرین خواهد بود. ودرست بهمین دلیل یاری برای قوام بخشیدن به عینیت طبقه ازدیربازهمواره بزرگترین دغدغه کمونیست ها را تشکیل می داده است. وظیفه ای که پیشبردآن جزازطریق مقابله باعوامل گسست طبقه ازیکسو ودفاع ازمنافع عمومی و مشترک کلیه زحمتکشان ازدیگرسو ناممکن است.باین دلیل هیچ جیزباندازه تقلیل این وظیفه بنیادی به تلاشی فرقه ای دردفاع ازاین یا آن رسته کارگری واین یا آن منافع جزئی واین یا آن گرایش فرعی که حاصلی جزتکه پاره کردن طبقه کارگر-یعنی همان کاری که بورژوازی باهمه نیروی خودبطورمستقیم درحال آنجام آنست ندارد.بهمین دلیل اگرمبارزه برای اتحاد طبقاتی ودست یابی به آگاهی نسبت به منافع مشترکِ آحاد طبقه وتقویت همبستگی طبقاتی رامهمترین کارکرد کمونیست ها بدانیم،هر اقدامی درمغایرت با آن را باید دورشدن ازآن بداینم.البته بورژوازی به مثابه طبقه حاکم و تصاحب کننده ارزش اضافی ِ تولیدکنندگان جامعه،هیچ وقت درهویت بخشیدن خود به مثابه طبقه حاکم کم وکسری نداشته است واگرچنین نبود هرگزنمی توانست سکان هدایت جامعه را به دست گیرد. با این وجود بورژوازی فقط به اتحاد طبقاتی بورژواها متکی نیست بلکه علاوه برآن،موقعیت استوارخویش را مدیون گسست ها و تشتت های همه جانبه وفراگیردرمیان همه استثمارشوندگان نیزهست. پس اگر کمونیست ها اساسا کارکردشان دررابطه با تقویت اتحاد طبقاتی تعریف می شود،خلاف آن را باید راه برده شدن توسط بورژوازی دانست که باتمامی قوا درکار اخلال درروند اتخاد طبقاتی مزدوحقوق بگیران است واین یعنی همان فروغلطیدن به وادی فرقه وسکتی که مارکس وانگلس درمانیفست کمونیست سخت آن را مورد انتقاد قراردادند.
ازهمین رو نظرباهمیت اتحاد طبقاتی و تأکید ویژه برآن درروزجهانی کارگر، شناخت این گسست ها ومقابله با آن ها به مثابه شاخص های واقعی یک فعالیت حقیقتا سوسیالیستی ازاهمیت زیادی برخورداراست.
نگاهی به مبارزه طبقه کارگردرایران نشان می دهد که طبقه کارگربا گسست های بسیارمتعددد وگوناگونی مواجه است:گسست میان واحدهای گوناگون ومنفردکه هرکدام فقط درجستجوی منافع بسیارخود ویژه اشان بوده و برای مطالبات اخص واحد خودمبارزه و تلاش می کنند،گسست میان کارگران صنعتی وکارکنان بخش خدماتی، کارگران خانه گی،بیکاران، ونیزتقسیم کارگران باهدف تشدید استثمار ودستمزد به زن و مرد و یا به ملیت های گوناگون وبه مذاهب گوناگون والبته درسطح جهان به ملت های گوناگون،همه وهمه عوامل مهمی هستند که مانع شکل گیری یک هویت نیرومند ومشترک طبقاتی دربرابربورژوازی است.
بی تردید دامنه گسست هائی که مانع بالیدن کارگران به طبقه به معنای واقعی، باعبوراز"طبقه درخود" به آن چه "طبقه برای خود"نامیده می شود، متعدد و بیشمارهستند و پرداختن تفصیلی به همه آن ها بیرون ازحوصله این نوشته است. دراین جا به مناسبت ماه مه، صرفا اشاره فهرست واری خواهم داشت به شماری از مهمترین این گسست ها که امروزه چالش با آن ها جهت ِ معنا و عینیت بخشیدن به واقعیت طبقاتی داری اهمیت است:
الف-قبل ازهرچیزباید ازدرک های سنتی و آشفته ای که طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیران وبخشهای بسیارگسترده ومتنوع آن را تنها به بخش وقشرمعینی ازطبقه تقلیل می دهند فاصله گرفت.کارگران صنعتی وتولیدی،،انبوه کسانی که به کارخانگی(جه درقالب کارخانگی به معنای اخص که عموما توسط زنان صورت می گیرد و چه بصورت خانه های تبدیل شده به کارگاه های واقعی که عموما بااستثمارشدیدنیروی کار زنان وکودکان ...همراه است) ، وکارکنان بخش های بسیار گسترده وبسیارمتنوع خدماتی(هم چون معلمان،پرستاران، وکارمندان ...)وانبوه کارگرانی که دارای شغل موقت هستند و نیزانبوه بیکارانی که درجستجوی کارمی باشند وحتا انبوه کسانی که برای گذران زندگی خود راهی جزتن فروشی نیافته اند و....، همه و همه لایه ها و بخشهائی ازیک طبقه بزرگ واسثمارشونده را تشکیل می دهند.دریک کلام کلیه نیروهائی که ازطریق فروش نیروی کارخود اعم یدی و فکری وازطریق دریافت مزدوحقوق خود گذران می کنند ویا درتلاش برای فروش نیروی کارخود هستند،جملگی مشمول این مفهوم کلیدی وپایه ای هستند. تلاش برای همبستگی همه این قشرهای زحمتکش حول منافع مشترکشان به مثابه یک طبقه،نه فقط به فرایند شکل گیری طبقه معنامی بخشد، بلکه هم چنین تلاش بورژوازی برای کتمان واقعیتِ اکثریت عظیم استثمارشونده وهم سرنوشت درجامعه تحت حاکمیت اقلیت سرمایه دار را برملا می کند.واقعیتی که بورژوازی با بکارگیری انواع طرفندها،ازجمله نام گذاری های کاذب و پرطمطراقی (نظیرطبقه متوسط بربرخی ازآن ها...) به تکه تکه کردن آن ها پرداخته و مانع ازبهم پیوستن بخش های گوناگون آن به مثابه یک کلیت متکثر می شود. بنابراین رازگشائی ازمفهوم و واقعیت هزارتکه شده طبقه یک شرط ضروری برای نفش آفرینی واقعی طبقه است.
ب-علاوه برآن باید به نقش مخرب ودیرپای مذهب وملیت وتبعیض جنسی و... به مثابه عوامل بازدارنده و نیرومند درتکوین وانسجام طبقه اشاره کرد که ازسوی طبقات حاکمه و بورژوازی برای ممانعت ازشفاف شدن واقعیت تقسیم جامعه به طبقات متخاصم ازطریق شقه شقه کردن صفوف طبقاتی زحمتکشان بکارگرفته می شود.معنای مقابله با این عوامل شقاق البته نه به معنای انکارو نفی مکانیکی این پدیده های ریشه دار ودیرپا-رویکردی که متعلق به گفتمان تمامیت خواهانه وغیردموکراتیک است وربطی به سوسیالیسم رهائی بخش و مبتنی برآزادی افراد انسان ندارد-بلکه به معنای مقابله با قرارگرفتن آن ها دربرابرهویت ومنافع مشترک طبقاتی است.بی شک،خانواده ومذهب و ملیت ها و... باید پژمرده شده ونهایتا به موزه تاریخ سپرده شوند.اما این روند تنها می تواند براساس اراده آزاد انسان ها و براساس تغییرشرایط هستی کارگران وزحمتکشان وهمه بشریت ،وتوسط خود آنان صورت گیرد.تلاش اصلی آن است که همه این ها درگام نخست و کلیدی ازجایگاه کاذب و مخرب کنونی، تقسیم کارگران به مسلمان و غیرمسلمان و کردو فارس و ایرانی و افغانی و... به جایگاه طبیعی وبایسته خود به مثابه،تمایزات و گرایشات درون گروهی ودرون فردی تنزل پیداکند،تا بهمان اندازه عامل بنیادی وقوام بخش ِ طبقه یعنی وقوف به منافع مشترک دربرابر استثمار نظام سرمایه داری بتواند به جایگاه واقعی و بلامنازع خود عروج کند. بی گمان تحقق چنین فرایندی خود گام مهمی خواهد بود درمسیر پژمرده ساختن آن ها و گسستن بشر از این بند ناف های اسارت آور ِ "پیش تاریخ خود".
ج-وقتی ازعوامل گسست و بازدارنده درمیان طبقه ومقابله با آن ها سخن به میان می آوریم تنها داریم ازتحقق یک کلیت متکثر- وحدت درکثرتی که بدون هم وجود خارجی نخواهند داشت-سخن می گوئیم.درکی که شالوده درک دموکراتیک ازطبقه را تشکیل می دهد. وگرنه به درون پرتگاهی سقوط خواهیم کرد که یک سویش مطلق کردن تکثرهای بدون کلیت است که منجربه انکارواقعیت سترگ طبقه،یعنی آن چه که بورژوازی باهمه توان خود بدان مشغول است می شود، و سوی دیگرش آن چنان وحدت ناب و یکدستی که نفی کننده خصلت پلورالیستی طبقه و فردیت آزاد انسان.بنابراین نباید هرتنوع وگوناگونی را دربرابرتأکید برنقش قاطع هویت مشترک طبقاتی ودرمعنای منفی وگسست آفرین آن تعبیرکرد.برعکس تأکید براشتراکات پایه ای درمیان صفوف افراد متعلق به یک طبقه به معنای انکار انواع تبعیض های خود ویژه ونامشروع ومبارزه برای رفع آن ها درسطوح و لایه های گوناگون طبقه، نبوده ونیست. اساسا طبقه را بصورت یک عامل یکدست وخالص تصورکردن درکی نادرست وحتا خطرناک بوده ومنجربه نوعی تمامیت گرائی وبرخورد غیردموکراتیک ولاجرم دورشدن ازاین اصل اساسی و راهبردی سوسیالیسم که درآن وجود فردانسان آزاد شرط اصلی جامعه آزاد تلقی می شود،می گردد. بهمین دلیل درنظرگرفتن اصل تنوع و پلورالیسم درجنبش های طبقاتی،به مثابه شالوده یک درک واقعا دمکراتیک ازطبقه نقش مهمی دارد که بدون آن هرگزنخواهیم توانست طبقه به مفهوم واقعی وخودرهان را سازمان دهیم.بنابراین باردیگرباید تأکید کرد آنچه که دراین میان اساسی است نه نفی مکانیکی این گونه تمایزات، بلکه مقابله با قرارگرفتن آن ها به عنوان عامل شقاق درطبقه و دربرابروجه اشتراک وعنصرپایه ای وقوام دهنده آن است.
علاوه براین وقتی ازتعمیم تبعیض و ستم درجامع طبقاتی به ستم های ملی،مذهبی وجنسی و. ونهادینه شدن آن درقالب فرهنگ ها وسنت ها وساختارها و.... سخن به میان می آوریم، نباید فراموش کنیم که موتوراصلی مبارزه علیه این گونه ستم های خودویژه را،مبارزه بلاواسطه خود نیروهای تحت این گونه ستم تشکیل می دهد. وبنابراین هیچ چیزدرمقابله وبه پایان بردن ستم جنسی،ملی ومذهبی و نیزهرنوع ستم خود ویژه ومضاعف دیگر..همانند متشکل شدن خود نیروهای تحت آن گونه ستم ها،موثروتضمین کننده نیست. البته بی تردید درتحیل نهائی ستم طبقاتی مادرهمه این ستم ها ومنشاء اصلی همه تبعیض های دیگراست.اما تقلیل رابطه آن ها به یک رابطه خطی و مستقیم وبرخورد مکانیکی با آن سخت گمراه کننده بوده و ازجهان پیچیده واین واقعیت که هرتبعیض خود ویژه به معنای وجود منافع خودویژه برای کسان دیگری است، فاصله می گیرد.پس اولا نفی ستم طبقاتی به معنای واقعی خود،حاصل جمع نهائی همه انواع این نوع مبارزات درعرصه ها و درجویبارهای گوناگون و بهم پیوستن آن ها به یکدیگر خواهد بود و ثانیا به معنای آنست که ازنظرکمونیستها، مبارزه علیه هرنوع ستم خودویژه وهم اکنون موجود نباید،برای درمحاق بردن وغیرشفاف کردن ستم طبقاتی، به مثابه شکاف اصلی جامعه طبقاتی وموتورپیش برنده مبارزه طبقاتی درهمه وجوه گوناگون آن باشد.بنابراین انواع مبارزه علیه انواع ستم های خود ویژه و تبعیض های مضاعف وجود دارندو باید هم وجود داشته باشند ودرهمان حال به نحوی صورت گیرند که همزمان درپیوند با مبارزه طبقاتی و درراستای گشایش آن ومحو ستم طبقاتی و درجهت نفی هرگونه تقسیم انسان ها براساس تبعیضات ملی،مذهبی،جنسی وطبقاتی باشند.
د-وقتی ازاهمیت طبقه وحاکمیت طبقاتی سخن می گوئیم،بدیهی است که غرض ستایش ازنظام طبقاتی و دفاع از تقسیم انسان ها به طبقات نیست.بلکه هدف دقیقا نفی این نوع شکاف های موجود ومبارزه همه جانبه علیه نظامی است که جامعه و انسان را براساس طبقه واستثمارشوندو اسثثمارکننده تقسیم می کند. بنابراین معنا وگوهر مبارزه طبقاتی مبارزه علیه دوشقه شدگی انسان توسط بورژوازی(و نظامات طبقاتی کهن) باهدف قراردادن انسان درجایگاه واقعی وانسانی خوداست. بهمین دلیل تصدیق واقعیت طبقه درعین حال درحکم تصدیق بردگی وبربریت نوین ونفرت انگیزی است که باید به عنوان پایان تاریخ طبقاتی وپیش تاریخ بشری به موزه تاریخ سپرده شود. بهمین دلیل وقتی ازحاکمیت طبقاتی زحمتکشان سخن به میان می آید این حاکمیت نه حاکمیت انسانی برانسان دیگر،که کپیه دیگری ازانسان وجامعه تقلیل یافته به طبقات وحاکمیت طبقاتی است،بلکه فقط به معنای قراردادن مبنای جامعه براساس انسان وخود حکومتی آن است و نه جابجائی قدرت از طبقه ای به طبقه دیگر.مبارزه طبقاتی و مقوله طبقاتی متعلق به جامعه سرمایه داری است وسوسیالیسم دقیقا آلترناتیوی است برای پایان دادن به آن وبه دوشقه شدگی انسان.والبته دراین میان دوران گذاردارای خود ویژه گی هائی است که درهرحال گوهراصلی آن را مبارزه برای نفی تقسیم انسان به طبقات و خودحکومتی تشکیل می دهد.
ه-وقتی از خودحکومتی کارگران و زحمتکشان سخن به میان می آید نباید فراموش کنیم که این حاکمیت ازنوع کیفیتا متفاوتی بوده ودارای اختلاف ماهوی باحاکمیت های طبقاتی است. متعلق به همه انسان های آزادو برابروبه معنای حاکمیت واقعی ومستقیم تمامی افرادطبقه ودرعبارتی دقیق ترهمه احادانسانی نیست. تقلیل ومسخ خود حکومتی به اندیشه ای ازطراز حاکمیت های طبقاتی وسپردن سکان اداره جامعه به نخبگان ورهبران و اداره کنندگان برگزیده،جزبیگانگی محض با هسته اصلی اندیشه رهائی بخش سوسیالیسم وبنیان گذاران آن نیست. وبهمین دلیل تحقق خود حکومتی نیازمند سازوکارهای کیفیتا متفاوتی با سازوکارهای نظام های طبقاتی است. نظیردموکراسی مستقیم و مشارکتی و آن گونه نهادها و سازمان ها و سازماندهی است که درانطباق با این هدف رهائی بخش باشد .هیچ چیزباسوسیالیسم بیگانه ترازاین نیست که این حاکمیت را به حاکمیت احزاب وپیشروان وحاکمیت یک ایدئولوژی تقلیل دهیم.تمرکزقدرت دربالا وبیرون ازدستان تک تک کارگران و زحمتکشان وببرون ازبدنه آن ها هرگزنمی تواند قرابتی با اندیشه رهائی بخش "خود حکومتی" زحمتکشان داشته باشد.هرگزنباید ازیادببریم که انباشت قدرت دربیرون ازمردم ودربوروکراسی ونهادها و تشکیلات بیرون ازکنترل آن ها، همزادانباشت ارزش اضافی دردستان بورژوازی وبازتولید جامعه طبقاتی است.
***
بی شک مسائل گرهی و پراهمیت دیگری ،نظیر توجه به مطالبات هم اکنون موجود کارگران به مثابه مبنای پیشروی برای فراتررفتن ازوضعیت موجود بسمت وضعیت مطلوب، یعنی درجهت فعلیت بخشیدن به طبقه درمعنای وسیع و همه جانبه اش،ونیزاهمیت داشتن نگاه جنبشی به مبارزه طبقاتی و ازمنظرفعلیت بخشیدن به ظرفیت های بالقوه خودرهان این جنبش ها،وتأکید براهمیت همبستگی بین المللی کارگران-که نمونه اخراج کارگران زحمتکش افغانی توسط رژیم ولزوم همبستگی کارگران ایرانی با آن ها،تنها یکی ازجلوه های بارز آن است- وجود دارند که پرداختن به آن ها خارج ازحوصله این نوشته است.
درهرحال وقتی به اهمیت روزجهانی کارگرمی اندیشیم و به هم بستگی طبقاتی به عنوان مهمترین پیام راهبردی آن، لازم است که بیش ازهرزمانی درتحلیل ها و نقدهای مشخص به شکاف ها وگسست های مهمی که مانع شکوفائی همبستگی می شوند،وبه مولفه های اصلی که به موجودیت همه جانبه طبقه واقعیت می بخشند خیره شویم.بی گمان دراین بازبینی نقش نیروهای چپ واین که آیا آن ها بعنوان عنصر قوام دهنده و تقویت کننده فرایند همبستگی طبقاتی ظاهرمی شوند یابه مثابه چرخ پنچم و شکاف افکن،ازاهمیت زیادی برخورداراست. درهرحال شاخص اصلی درارزیابی عملکرد چپ، کارکردش دررابطه با مولفه های اصلی همبستگی است.بدیهی است که دراین میان چپ اگرنتواند بطورکامل ازاقلیم مألوفِ ایدئولوژیک-فرقه ای خود بیرون بیاید و به یک چپ رزمنده ومعطوف به جنبشهای طبقاتی-اجتماعی باهدف تبدیل شدن به بخشی ارگانیگ و فعال از این جنبش ها متحول نشود،بیش ازآن که یارشاطرباشد بارخاطر خواهدبود. بااین همه لازم است اشاره کنم که خوشبختانه درسال گذشته شاهد گام های امیدبخشی دراین راستا،ازسوی شمارقابل توجهی از فعالین و محافل چپ بودیم.گواین که هنوزبخش هائی هم درنقش چرخ پنجم عمل می کنند.
دست آوردهای سال گذشته را به سکوئی برای شتاب بخشیدن به حضورنیرومندیک چپ رزمنده و معطوف به جنبش های اجتماعی و طبقاتی، تبدیل کنیم. مبارزات روبگسترش جنبش مزدوحقوق بیگران و وخامت بیش ازپیش بحران حاکم بر جامعه به حضورفعال چنین چپی نیازمبرم دارد.

http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com