نخستین کنگره بین‌المللی «مشاهیر کرد»
و آن چه من می اندیشم


خسرو باقرپور


• "فرهنگی کاران" با سابقه در جمهوری ی اسلامی ی ایران، که دستشان تا مرفق در خون اهالی ی فرهنگ ایران؛ چونان: سعید سلطانپور، محمد مختاری، دکتر احمد تفضلی، دکتر احمد میرعلایی، جعفر پوینده، فریدون فرخزاد، و ده ها دردانه ی دیگر از سرآمدان فرهنگ ایران آلوده است؛ کنگره ای تدارک دیده اند که آن را: "نخستین کنگره بین‌المللی مشاهیر کرد" نام گذاری کرده اند. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۵ تير ۱٣۹٨ -  ۶ ژوئيه ۲۰۱۹



 "فرهنگی کاران" با سابقه در جمهوری ی اسلامی ی ایران، که دستشان تا مرفق در خون اهالی ی فرهنگ ایران؛ چونان: سعید سلطانپور، محمد مختاری، دکتر احمد تفضلی، دکتر احمد میرعلایی، جعفر پوینده، فریدون فرخزاد، و ده ها دردانه ی دیگر از سرآمدان فرهنگ ایران آلوده است؛ کنگره ای تدارک دیده اند که آن را: "نخستین کنگره بین‌المللی مشاهیر کرد" نام گذاری کرده اند. در این "کنگره" که در شهر سنندج برگزار شده است، از بسیارانی از مشاهیر کرد از درون و برون مرز های ایران؛ برای شرکت در این "کنگره" دعوت به عمل آمده است. افرادی چون: «میکائیل اصلان» موسیقی دان. «نژند بیگخانی» شاعر و نویسنده. «کلیم‌الله توحدی» پژوهشگر و نویسنده. «مظهر خالقی» خواننده و موسیقی شناس. «هادی ضیاءالدینی» مجسمه‌ساز و نقاش. «بیژن ذوالفقارنسب» مربی فوتبال. «کیانوش رستمی» وزنه‌بردار و قهرمان المپیک و جهان. «قطب‌الدین صادقی»، استاد دانشگاه، نویسنده و فیلمنامه‌نویس و کارگردان، «بختیار علی» نویسنده. «انور قره‌داغی» خواننده و موسیقی‌دان. «کیهان کلهر» نوازنده و موزیسین. «علی‌اکبر مرادی» موزیسین. «نصرت‌الله معین وزیری» نویسنده. «معصوم علی معصومی» جراح و متخصص قلب. «شهرام ناظری» خواننده و موزیسین. «لطیف هلمت» شاعر و نویسنده. «عثمان هورامی» خواننده. «میشل لیزنبرگ» کُردشناس و تعدادی دیگر. کلید طلایی ی شهر سنندج را نیز تقدیم این مشاهیر کرده اند! شهری که خودشان چند بار آن را بمباران و با توپ خاپور کرده اند و بسیاری از نخبه گان و هنرمندانش را در سیاهچال ها و زندان های حکومتی ی همین شهر در خون خفه کرده اند! این "کنگره" در حالی برگزار می گردد که تقریبا مصادف است با سی امین سالگرد به خون کشیده شدن دکتر عبدالرحمان قاسملو رهبر برجسته ی مردم کرد و عبدالله قادری آذر. اینان در نشستی با "دیپلمات" های جمهوری ی اسلامی در شهر وین در حال گفتگو بودند که خونشان را همین دیپلمات های تروریست بر زمین ریختند. از همه خنده آور تر نیز؛ حضور علی یونسی وزیر اطلاعات اسبق جمهوری ی اسلامی در مراسم افتتاحیه ی این کنگره است! علی یونسی همان کسی است که در پاییز و زمستان ۱۳۶۲، در مقام ریاست شعبه دادگاه نظامی، بیش از یک صد نفر از اعضای شبکه مخفی و نظامی حزب توده ایران و سی نفر از اعضای سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) را محاکمه و بسیاری از آنان را به جوخه اعدام سپرد. وی همچنین رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح و رئیس کمیته تحقیق محمد خاتمی پیرامون قتل‌های زنجیره‌ای بود. اما... مثل همیشه؛ یکی زده است زیر کاسه و کوزه ی این دلقکان تاریخی و ترفند آنان را نقش بر آب کرده است! و این "یکی" شاعر توانا و بزرگ کرد؛ عبدالله پشیو است. درود بر نام بزرگ او! عبدالله پشیو؛ دعوتِ این "فرهنگی کاران" مذبذب را رد کرده و با پاسخی؛ آنان را سنگ روی یخ کرده است. او در پاسخ به دعوت اینان نوشته است: "رژیم اعدام در ایران؛ خود قاتل چندین رهبر و انقلابی ی نامدار کرد است. من ۴۰ سال از زندگی ام را در آرزوی مرگ این رژیم سر کرده ام. من به این دعوت پاسخ مثبت نمی دهم و هرگز خودم را شرمنده ی خون به ناحق ریخته ی نخبگان و جوانان کرد نخواهم کرد. شما با چه رویی مرا برای شرکت در این نشست دعوت کرده اید؟!"

من نزدیک به بیست سال پیش چند سروده از عبدالله پشیو را به فارسی و آلمانی ترجمه کردم و در کتابی با عنوانِ ( "رنگین کمان در زمهریر"، نشر بیستون، آلمان، بهار ۱٣٨۲) منتشر کردم. یکی از سروده هایی را که از عبدالله پشیو ترجمه کرده ام؛ همراه با بیوگرافی ی کوتاهی از "پشیو"؛ در این جا می آورم. عنوانِ این سروده "بازگشت" است:

"عبدالله په‌شیو" اگر نگوئیم محبوب ترین اما بی شک یکی از محبوب‌ترین شاعران کرد در هر چهارپاره ی کردستان است. او در سال ١٣٢۴ شمسی در روستای "بیرکت" واقع در چند کیلومتری "اربیل" در شمال کردستان عراق متولد شده است. "په‌شیو" فارغ التحصیل رشته‌ی زبان و ادبیات کردی از دانشگاه "پاتریس لومومبا" مسکو است. وی همچنین صاحب کرسی استادی ادبیات در دانشگاه "الفاتح" لیبی بوده است. شیوایی کلام و تسلط "په‌شیو" بر زبان کردی، با وجود استفاده ی وی از قوالب نوین شعری، سروده‌های او را چنان در میان مردم کرد محبوب کرده است که بسیاری از کردها، حداقل شعری از وی را در حافظه‌ی خویش دارند. "په شیو" از معدود شاعران کرد است که اشعارش به زبان های دیگر ترجمه و مقبولیت یافته اند. شعر "بازگشت"* یکی از سروده‌های "عبدالله په‌شیو" است و هرچند در اینجا تنها بخشی از آن به فارسی برگردانده شده است، زیباست.

آه! اگر دوباره بازگردم!
سپیده دمان،
همچون بره ای نوپا،
در چمنزاری با طراوت و شاداب،
غلت می زنم!
و گیاه گسی را سیر می جوم
پا هایم
و
ساق هایم را
تا انتهای خستگی
به ژاله های سرد می مالم

اگر دوباره بازگردم
از گردکان داری بالا بلند
سنجاب آسا بالا می روم!

ابری می شوم
پرسه زن بر سریر چمنزار
یا چون بیدی مجنون
گیسوافشان بر فراز جویبار

آه! اگر دوباره بازگردم

اگر دوباره بازگردم
به هشیواری می نگرم
به زردی نشستن گل گندم را،

انار و سیب شدن شکوفه را،
و آشیانه ساختن پرنده را!

اگر دوباره بازگردم
عزمم را جزم می کنم‌
تا بدانم
پرندگان نو آموز،
چگونه پرواز می کنند؟

چلچله های مسافر،
چرا مبهوت و غریبانه،
بر سیم های طولانی ی دیرک های کنار راه
در صفی دراز
کنار هم می نشینند؟

جویباران از کجا می آیند؟
و مقصدشان کجاست؟

آه! اگر دوباره بازگردم!
...

* نام اصلی این شعر "اگر دوباره بازگردم" است.

** سروده بالا پیش از این در مجموعه اشعار "رنگین کمان در زمهریر" نوشته خسرو باقرپور، نشر بیستون، آلمان، بهار ۱٣٨۲ درج شده است.


IF I RETURN ONCE MORE

If I return once more,
In the mornings,
I will frolic in the lush fields like a lamb
I will chew a blade of bitter grass
And dampen my feet in the dew till I fall.

If I return once more,
I will climb the nut-trees, like a squirrel.
Like a low cloud, I will drift over green meadows.
Like a sad willow,
I shall bow over streams,
Touching the stones on their banks tenderly.
Oh, only to return once more?

If I return once more
With staring eyes I shall watch
How the heads of corn yellow;
How the apples and the pomegranates ripen,
How the birds make their nests;
How the young ones learn to fly;
How the migrant swallows sit in a row
On the telegraph wires;
Where brooks originate
And where they stream!

If I return once more
I will drink a sip of water
From the breast of each spring
To make them all my mothers.
In every cave
I will lay my head on a stone each night
To make them all my cradles.

If I return once more
I shall bring tongues of fire
To those who cannot speak.
I shall bring wings of fire
To birds which cannot fly.

If I return once more
I won't allow the young to rip up flowers
To place in dead vases

I will teach them how to place them
On the breasts of their lovers
Before embracing them.

If I return once more
I'll celebrate the birthdays of the children
Who have known no celebrations,
Instead of candles,
I shall burn my fingers
I shall burn the pupils of my eyes
I shall burn the youngest of my verses.

If I return once more
I shall bow over any cradle
I come across
Ah, children, if only I return once more