همجنسگرایی در ادبیات کهن ایران


اسد سیف


• پرداختن به عشق و رابطه جنسی، بی‌توجه به همجنسگرایی، به نظر نمی تواند همه‌جانبه باشد. این‌که از چه زمان و به چه شکلی همجنسگرایی در ایران رواج داشته، تا کنون معلوم نگشته است. شکل تابو بودن آن راه هر گونه تحقیقی را بسته. با این‌همه، می توان از لابه‌لای میراث ادبی این کشور پی برد که چنین رفتاری در میان مردم ایران نیز به خفا و یا آشکار، رواج داشته است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣۰ مرداد ۱٣۹٨ -  ۲۱ اوت ۲۰۱۹


هر جامعه‌ای در سامان بخشیدنِ نظام اجتماعی خویش، در کنار نظم سیاسی و اقتصادی، به نظم جنسی نیز توجه دارد و می کوشد آن را با اخلاق ویژه‌ای محصور کند. در جوامع دمکرات، اخلاق حاکم بر نظم جنسی، جنسیت‌های متفاوت و تمایلات جنسی مختلف افراد را می پذیرد. در این جوامع همجنسگرایان نیز در انتخاب رابطه، هم‌چون بقیه، آزادند. در جوامع مستبد و عقب‌مانده، تنها دگرجنسگرایی در نظم موجود و اخلاق پیشنهادی حاکمیت می گنجد. نظم جنسی با توجه به میزان پیشرفت جامعه تغییر می کند.

پرداختن به عشق و رابطه جنسی، بی‌توجه به همجنسگرایی، به نظر نمی تواند همه‌جانبه باشد. این‌که از چه زمان و به چه شکلی همجنسگرایی در ایران رواج داشته، تا کنون معلوم نگشته است. شکل تابو بودن آن راه هر گونه تحقیقی را بسته. با این‌همه، می توان از لابه‌لای میراث ادبی این کشور پی برد که چنین رفتاری در میان مردم ایران نیز به خفا و یا آشکار، رواج داشته است.

در دین اوستایی همجنسگرایی محکوم شده و در احکام این دین، طی فرمان‌هایی مردم را از آن بر حذر داشته‌اند. در ادبیات اوستایی، در “بندُهش”، با واژه “کون‌مرزی” آشنا می شویم که مراد از آن عبارت است از؛ “همجنس‌بازی، همخوابگی مرد با مرد، لواط که در آیین مزداپرستی گناهی نابخشودنی و مرگ ارزان است و از پتیاره آفرینی‌های اهریمن به شمار می آید”.[۱]

“ارداویراف‌نامه” از کهن‌ترین آثار زرتشتی است و باورهای این آیین در آن جمع‌آوری شده است. “ارداویر‌اف‌نامه” سفر ارداویراف روحانی زرتشتی‌‌ست به دنیای پس از مرگ. این کتاب مشاهدات اوست از بهشت و دوزخ. در دیدار از دوزخ می نویسد: “جایی فراز آمدم و روان مردی را دیدم که روانش را گویی ماری ستون‌آسا به نشیمن فرو شد و به دهان بیرون بیامد و دیگر ماران بسیار، هم اندام وی را می ستاندند. از سروش پرهیزگار پرسیدم که این تن چه گناه کرد چنان پادافره گران بود؟ سروش پرهیزگار و ایزد آذر گویند که این روان آن مرد دُروند است که به گیتی کون‌مرزی کرد و مرد بر خویش هشت. اکنون روان وی چنین پادافره گران برد”.[۲]

فردوسی در دلیل آوردن “گشتاسب‌نامه” در تدوین شاهنامه می نویسد که دقیقی به همین دلیل، “خوی بد”، به دست غلام خود کشته می شود:

جوانیش را خوی بد یار بود/ ابا بد همیشه به پیکار بود

بدان خوی بد جان شیرین بداد/ نبد از جوانیش یک روز شاد

یکایک ازو بخت برگشته شد/ بدست یکی بنده بر کشته شد[٣]

در روایت بابلی از حماسه “گیل‌گمش”، به عنوان کهن‌ترین اسطوره تا کنون شناخته‌شده جهان، برای نخستین‌بار از عشق دو مرد نسبت به هم صحبت می شود. “گیل‌گمش” و “انکیدو” به تعبیر مادر “گیل‌گمش”:

“آن‌که تو دیدی، آن ستاره آسمانی،

که خود را بر او هم‌چون زنی فشردی،

زورمندی مهربان است که به هنگام نیاز،

همراه و دوست تو خواهد شد”.

در روایت “اکدی” افسانه “گیل‌گمش”، انکیدو خدمتگزار و خادم “گیل‌گمش” است.

در روایت بابلی “گیل‌گمش”، نخستین دیدار او با اکیدو چنین آمده است:

“پس آن دو درهم آمیختند،

چنان که گویی دو گاو نر در کارزارند

پایه‌های دروازه فر ریخت

و دیوار خانه‌ها لرزید

گیل‌گمش انکیدو را به خاک افکند

سپس دلش به مهر آمد و او را به آغوش گرفت

و در او به عشق آویخت

آنسان که گویی زنی را به آغوش گرفته است”.[۴]

همجنسگرایی به عنوان یک پدیده‌ جهانی و فلسفه‌ای از زندگی توسط فیلسوفان یونان تئوریزه شد و از قرار معلوم در آن کشور، بیش از دیگر نقاط دنیا، رونق داشت.

گزنفون در کتاب “زندگی کورش” مدعی است، بین سربازان ایرانی همجنس‌گرایی شیوه‌ای متداول بود. او بر این باور است که یونانیان در این عرصه متأثر از ایرانیان بوده‌اند.

افلاتون در رساله “میهمانی” (Symposiom) به تفصیل از آن سخن گفته است. در این رساله فیلسوفان موضوع عشق را به مناظره می گذارند. پرسش‌ها اغلب از سقراط است، او طرح بحث می کند و فیلسوفان هر یک به فراخور دانش خویش عشق را ابتدا تعریف و سپس با مثال یا حکایتی موضوع را قابل فهم می کنند تا به استنتاجی تجریدی از نظر خود برسند. به نظر سقراط عشق شاگرد به استاد همانند است به عشق انسان به خدا.

افلاتون در رساله “فیودوروس” موضوع عشق را در تجریدی‌ترین شکل آن بر می رسد و رابطه آن را با دریافت‌های حسی انسان به بحث می گذارد. او معتقد است؛ “نعمتی بالاتر از این برای یک جوان وجود ندارد که محبوب مردی شریف و باارزش باشد و برای یک مرد نیز نعمتی بالاتر از معشوق نیست… در میان کسانی که با پسران عشق می ورزند به آسانی می توان افرادی را که از این اروس (خدای عشق) [اروسی که با افرودیت (خدای زیبایی) زمین پیوستگی دارد] الهام می گیرند به خوبی بازشناخت، زیرا این گونه افراد به کودکان توجهی ندارند، بلکه به جوان‌هایی میل می کنند که آثار خردمندی در آن‌ها ظاهر شده باشد و این موقعی است که روی صورت شروع به روئیدن می کند… همه مردانی که به دنبال مردان می روند یعنی که جوان هستند، مردان را دوست دارند و به این خوشند که در کنار مردان به سر برند و وقت خود را با آنها بگذرانند و با آنها هم‌آغوش گردند و این دسته که صفت مردی را بیشتر از مردان دیگر دارند، عالی‌ترین جوانان می باشند. البته بعضی از مردم این جوانان را به بی‌شرمی متهم می سازند ولیکن این اتهام خلاف حق است، زیرا آنان این عمل را به سبب بی‌شرمی انجام نمی دهند بلکه چون شجاع و رشید و جسور هستند با کسانی که مثل خودشان می باشند عشق می ورزند”.[۵]

عشق در رساله افلاتون، چیزی که بعدها به “عشق افلاتونی” در جهان مشهور شد، عشقی روحانی و معنوی است که تمنیات جنسی در آن راهی ندارد. باعث رشد افکار می شود و صفات نیک را در انسان تشدید می کند. هدف بهتر دیدن زندگی است؛

“کسی که بخواهد در دنیای عشق از راه راست وارد شود باید در جوانی فریفته بدنهای زیبا باشد و اگر رهبری داشته باشد که راه صحیح را به او نشان دهد ابتدا فقط به یک بدن زیبا دل می بندد و از این دلبستگی افکار و اندیشه‌های زیبایی در او به وجود می آید. سپس به خودی خود متوجه می شود که زیبایی یک بدن با زیبایی بدن‌های دیگر یکی است و بنا بر این اگر قرار باشد که او به دنبال زیبایی بدن برود علت ندارد که بدنی را بر بدن دیگر ترجیح دهد. با پیدا شدن این شناسایی او عاشق همه بدن‌های زیبا خواهد شد و از اشتیاق شدید به یک بدن تنها دست برخواهد داشت. پس از این مرحله متوجه زیبایی روح خواهد شد و آن را به مراتب بالاتر از زیبایی بدن خواهد شمرد. در این هنگام اگر جوانی را پیدا کند که روحی زیبا دارد ولو از زیبایی جسمی بهره نداشته باشد دل در او خواهد بست و پیوسته در اندیشه او خواهد بود و افکاری را خواهد جُست و ایجاد خواهد کرد که بتواند آن جوان را بهتر سازد و به این ترتیب به جایی خواهد رسید که خواهد توانست زیبایی عوالم معنوی و کوشش‌های اخلاقی را رویت کند و خویشی و یگانگی را که بین این‌ها هست بشناسد و زیبایی‌های جسمی را کوچک و حقیر شمارد”[۶]

در رساله افلاتون، عشق به زن، به صرف تولید مثل، قانونی اجباری است و چیزی از زیبایی نمی توان در آن یافت. از آن گذشته، در هیچ کجا صحبتی از این رفتار در بین زنان و یا به طور کلی، عشق در میان زنان، به چشم نمی خورد. از این بحث‌ها می توان نتیجه گرفت که، درجامعه مردسالار یونان، لذت پدیده‌ای مردانه بود و زن و پسر جوان، هر دو از ابزار لذتجویی به شمار می رفتند. از آن گذشته، چنین تفکری پذیرش عام در جامعه نداشت، زیرا صحبت از این است که، مردان می کوشیده‌اند، پسران خویش را تا حد امکان از پیروان این اندیشه به دور نگاه دارند.

نکته‌ای دیگر در بحث‌های افلاتون که می تواند جالب باشد، این‌که؛ آنجا که استبداد حاکم باشد، عشق‌ورزی نمی تواند حضور داشته باشد. “جاهای دیگری که تحت سلطه بیگانگان قرار دارد چنین کاری [عشق‌ورزی] ننگ شمرده می شود زیرا در این شهرها عشق‌ورزی با جوانان از نقطه‌نظر شکل حکومت که استبدادی است بد و زشت شمرده می شود”.[۷]

اندیشه‌های سقراط و افلاتون از طریق فارابی و ابن‌سینا به فرهنگ ایران راه یافت. بحثی را دامن زد، اما کژاندیشی با خود به همراه داشت و در نهایت به عشق صوفیانه انجامید. به نظر ابن‌سینا؛ “سه چیز است که در تعقیب عشق به صور حسنه ممکن است پدید آید. اول معانقه [دست در گردن کردن] دوم تقبیل [بوسیدن] سوم مباضعه [عمل جنسی]. اما شق سوم: مسلم است که این نحو از عشق اختصاص به جنبه حیوانی دارد و قوه ناطقه را در او مداخلت نیست مگر آن‌که بر سبیل قانون شرع و به طریق ازدواج صورت گیرد و چون منظور بقاء نسل و حفظ نوع است، قوه ناطقه در این قسم شریک و سهیم قوه حیوانی است. و اما قسم اول و دوم: هرگاه متیقّن بود و بداند از روی ریبه و شهوت نیست و ساحت او از تهمت خالی و مبراست فقط دنوّ به معشوق است نه اظهار منکر و متعرض شدن به فحشا، در این صورت مثال بوسیدن اولاد است و معانقه با آن‌ها از روی محبت طبیعی و حب ذاتی که از طرف معشوق حقیقی [خدا] در وجود عموم جنبندگان مخمّر فطری است”.[٨]

چنانچه از گفته‌های ابن‌سینا بر می آید، رابطه جنسی با زن، اگر به نیت تولید مثل نباشد، عملی حیوانی است. عشق‌بازی به قصد لذت، به فحشا ختم خواهد شد.

در بررسی موضوعاتی چون عشق، عشق‌ورزی، جنسیت، هم‌جنسگرایی و به طور کلی تاریخ و پیشینه “سکس” در ایران، رساله میهمانی افلاتون و دیدگاه‌های ابن‌سینا در این مورد که در اصل درک ایرانی یک نظریه یونانی است، جایگاه ویژه‌ای دارند. نظرات افلاتون بعدها به مراکز علم و دانش اروپا راه یافت و تأثیری ژرف بر افکار اروپائیان به جای گذاشت. افکار ابن‌سینا که خود تحت تأثیر افلاتون بود، نیز تأثیری دیگر در درک ایرانیان از فلسفه و به ویژه، این موضوع در پی داشت. در روشن‌تر شدن موضوع می توان و باید اندیشه‌ها را در این بزنگاه به تطابق کشاند. در مقایسه اندیشه‌هاست که مسأله آشکارتر می شود.

افلاتون در رساله میهمانی از زبان “فایدروس” می گوید؛ “عشق از قدیمی‌ترین و بهترین خدایان است که می تواند آدمیان را در کسب فضیلت و خوشبختی، چه در زندگی و چه پس از مرگ، یاری کند”. رساله میهمانی افلاتون سراسر در باره فضیلت عشق اروتیک است. این نظر با تصویر امروزین ما از عشق مطابقت دارد، با این یادآوری که؛ عشق در نزد یونانیان امری دوجانبه و برابرحقوق نبود، عشقی بود که یک مرد به جوانی نورسیده ابراز می داشت.

سقراط نیز عشق را فضیلت می دانست، ولی در این فضیلت شور جنسی جایی نداشت. اروس سقراط به شوقِ فلسفه ختم می شد. “آریستوفانس” نقل می کند؛ “جمله ما از اجدادی پدید آمده‌ایم که موجودات کاملی بودند. زئوس هر یک از آنها را دو نیم کرد و حال ما باید آن نیمه دیگر خود را جستجو کنیم”. و این صدای افلاتون است که از زبان “آریستوفانس” در برابر سقراط شنیده می شود.

برای روشن‌تر شدن موضوع شاید بد نباشد تا اندکی به مفاهیم دقیق‌تر شویم؛ “اروس” را معمولاً با عشق جنسی مترادف می دانند و “آگاپه” را در برابر آن قرار می دهند و آن را عشق غیرجنسی تعریف می کنند. اروس میل و شور و شوق جنسی را با خود دارد و امری کاملاً اروتیک است. آگاپه اما از انسان فراتر می رود، به آرمان بدل می شود و به خدا می رسد، چیزی که می توان آن را در فرهنگ ما به عشق عارفانه تعبیر کرد. آنان که این دو را در برابر هم قرار می دهند، اولی را امری دنیوی و زشت می شمارند و دومی را در ارتباط با معنویت قرار می دهند.

با نگاهی به تاریخ اندیشه غرب، عشق گاهی به عنوان امری خلاف عقل و ویرانگر نکوهیده و گاه به عنوان سرچشمه زندگی ستوده شده است. اروس گاه هم‌چون خدایی مورد پرستش واقع شده و گاه مورد لعن و نفرین قرار گرفته است. برای نمونه؛ شوپنهاور عشق را تماماً امری جنسی و نکوهیده می دانست.

عشق یکی از مشخصه‌های تمیز انسان از حیوان است. نبرد حیوانیت است با تعالی انسان. مراد از عشق اگر به صرف شهوت باشد، به دور از خلاقیت و تفکر، به حیوانیت نزدیک می شود و می توان از آن به عنوان وجه مشترک انسان و حیوان نام برد. فیلسوفان، آنان که آن را موضوع کار خویش قرار داده‌اند، عده‌ای از عشق به تحقیر امور جسمانی رسیده‌اند و عده‌ای آن را فیضی الهی دانسته‌اند.

بحث و اختلاف نظر بین افلاتون و سقراط به شکلی سطحی‌تر در کشور ما نیز ادامه یافت.[۹]

از دامنه همجنسگرایی در جامعه ایران تا کنون تحقیق همه‌جانبه‌ای صورت نگرفته است.[۱۰] از اشارات موجود در متون ادبی و یا تاریخی می توان به گستردگی موضوع پی برد. در فراز و فرود جامعه، آنگاه که مشاهده می شود، از شاهان کشور نیز عده‌ای همجنسگرا بوده‌اند، نمی توان از آن به عنوان “عمل خلاف” اخلاق حاکم سخن گفت. سلطان محمود غزنوی و ایاز، ناصرالدین شاه و ملیجک و یا وجود “امردخانه‌” در شهرهای بزرگ کشور در زمان صفوی، تنها نمونه‌های کوچکی هستند به نشان از میزان گستردگی موضوع.

گذشت زمان، نه تنها سانسور تدریجی تاریخ اجتماعی ما را نیز با خود به همراه داشت، بل‌که از موضوع مقوله‌ای ساخت همسان با دشنام و نفرین. نتیجه این‌که؛ ما هیچگاه نتوانستیم و یا نخواستیم که بدانیم واقعیتِ واقعاً تا کنون موجود آن به چه سان بوده است. بازتاب همجنسگرایی در ادبیات کلاسیک ایران بیشتر دو پهلو است. انگار شاعر خود ترجیح داده تا در شعر خویش از معشوقی خنثی استفاده کند. به طور کلی؛ به علت تابو بودن موضوع در فرهنگ معاصر ما، آگاهی جامعه از همجنسگرایی محدود است. در مورد زنان سعی شده تا موضوع در سکوتِ مطلق پنهان بماند. در جهانی بزرگتر اما آزادی جنسی چیزی است هم‌چون دمکراسی و آزادی اندیشه و بیان و هم‌سنگ با آنها که باید از آن دفاع کرد و دنیای فرهنگ را از تعصب نسبت به آن زدود.

همجنسگرایی در اسلام که “لواط” خوانده می شود، عملی زشت است، عملی “بدتر از زنا”. در قرآن صحبتی از همجنسگرایی زنان نشده ولی از لواط که رابطه جنسی دو مرد با هم است، سخن بسیار رفته است؛ “آیا از میان مردم جهان با مردان می آمیزید؟ و همسرانتان را که پروردگارتان برای شما آفریده است رها می کنید…”[۱۱] در فقه شیعه، در امر لواط، برای فاعل حکم مرگ در نظر گرفته شده است؛ “قتل با شمشیر و احراق با آتش و رجم با سنگ و انداختن از دیوار”.[۱۲] رابطه جنسی دو زن با هم (مساحقه) مجازات کمتری از لواط دارد و به صد ضربه شلاق محدود می شود که اگر تکرار گردد مجازات مرگ به همراه دارد. بعضی از مذاهب دین اسلام آن را مجاز می دانند. ناصر خسرو در همین رابطه است که می گوید؛

می جوشیده حلال است سوی صاحب رأی

شافعی گوید شطرنج مباح است بباز

صحبت کودکک ساده زنخ را مالک

نیز کرده است ترا رخصت و داده است جواز

می و قیمار و لواطت به طریق سه امام

مر ترا هر سه حلال است، هلا سر بفراز![۱٣]

به علت رواج لواط در جهان اسلام، “فقهای اربعه” آن را با “غلام غیرمملوک منع و با غلام مملوک تجویز کرده‌اند”.[۱۴] با این‌همه، اسلام در نهایت همجنسگرایی را در دنیای آخرت، در بهشت می پذیرد و به مردان “مومن” وعده می دهد که؛ “جاودانه جوانان بر گرد آنان می گردند، همراه با کوزه‌ها وابریقها و جامهایی از شراب جاری که [بهشتیان] از آن سردرد نگیرند و بدمست نشوند”.[۱۵] زنان اما در بهشت صاحب حوری نمی شوند.

در قرآن حکم روشنی در باره همجنسگرایی صادره نشده است، در بحث از قوم لوط به لواط اشاره شده و لوطیان (اهل لواط، مردانی که رابطه جنسی با پسران جوان را بر زنان ترجیح می دهند) به جرم گناه به عقوبت تهدید شده‌اند. به گفته قرآن، پیش از “قوم لوط” لواط وجود نداشت. قوم لوط اما آلوده به آن بود، “آنگاه خداوند بر سدوم و عموره، گوگرد و آتش، از حضور خداوند از آسمان بارانید و آن شهرها و نباتات و زمین را واژگون ساخت”.[۱۶]

در قرآن از “زنای با محارم” نیز چیزی یافت نمی شود. واژه زنای با محارم در کتاب‌های فقهی مورد استفاده قرار گرفته است. شاید به علت منفور پنداشتن این امر در زمان پیامبر بود که بخش آخر حکایت قوم لوط و قوم سدوم، آن طور که در تورات آمده، در قرآن حذف شده است. در تورات، آنگاه که قوم لوط از شهر ویران شده سدوم بیرون می ایند، لوط به همراه دو دخترش وارد غاری می شود. دختران لوط دلواپس نسل پدرند و به همین علت به او شراب می خورانند و به هنگام مستی پدر، با او همبستر می شوند. قرآن این بخش از داستان را که حکایت “زنای با محارم” است، حذف کرده و همجنسگرایی را در آن عمده کرده است.

لواط رابطه جنسی دو مرد هست با هم که این عمل در فرهنگ مردسالاری، برای فاعل تفخر و برای مفعول سرافکندگی به همراه دارد. فاعل بر هویت مردانه‌اش تأکید و مفعول هویت مردانه‌اش به زیر علامت سئوال برده می شود. “بچه‌بازی” نیز عمل لواط است که در آن مردی بالغ با پسر و یا دختری نابالغ رابطه جنسی برقرار می کند و یا به روایتی دیگر، به او تجاوز می کند. چنین رابطه‌ای در دنیای امروز به عنوان “تجاوز و سوء استفاده جنسی” امری محکوم است که مجازات به همراه دارد.

طبق‌زنی که رابطه جنسی دو زن است باهم، و هم‌چنین جمال‌پرستی، از دیگر شکل‌های همجنسگرایی در فرهنگ ماست. جمال‌پرستی که به آن شاهدبازی و نظربازی نیز می گویند، نظر و مشاهده بر خوبرویان است که با شور جنسی در رابطه است و “حظ بصری” نهایت آن است.

گفته می شود که؛ “عشق مرد به مرد در ایران باستان سابقه نداشته است”[۱۷] و همجنسگرایی و شاهدبازی با “ورود عنصر ترک در تاریخ ایران،…به صورت وسیعی در ایران هم مرسوم شد”.[۱٨] به نظرم در صدور چنین حکم‌هایی تا آن زمان که همه گذشته تاریخی ما بر ما معلوم گردد، نباید شتاب کرد. آیا کاربرد واژه “کون‌زنکی” یا “کون‌مرزی” در متون اوستا که به همجنسگرایی نظر دارد، نمی تواند خود دلیلی باشد بر نفی این ادعا؟ اما می توان پذیرفت که “با آمدن ترکان به تاریخ ایران”، همجنسگرایی بیش از پیش گسترش یافته است. با نگاه به متون ادبی به جا مانده از این دوران می توان دریافت که ادبیات غنایی ایران در کلیت خویش، “اساساً …به یک اعتبار ادبیات همجنسگرایی است. در این که معشوق شعر سبک خراسانی و مکتب وقوع در دوره تیموری، مرد است شکی نیست. اما ممکن است خواننده در مورد ادبیات سبک عراقی مثلاً غزلیات امثال سعدی و حافظ دچار شک و تردید باشد. اما حدود نصف اشعار این بزرگان هم صراحت دارد که در باب معشوق مذکر است زیرا در آنها آشکارا از واژه‌های پسر و امرد و خط عذار و سبزه‌ریش و این گونه مسائل سخن رفته است”.[۱۹] آنچه در نگاه نخست این مهم را بر خواننده آشکار نمی کند، خاصیت زبان فارسی است که ضمایر آن فاقد جنسیت هستند. با اندکی دقت و وسواس اما می توان معشوق مرد را در این اشعار از معشوق زن تشخیص داد. البته با توجه به تاریخ اجتماعی آن دوران، “هم‌جنس‌بازی رسم رایجی بود. چنانکه حتی گوشه خانقاه و خلوت مدرسه هم ممکن بود صحنه آن باشد. ترکان که پادشاهان و امرای عصر غالباً از آنها بودند، در این ایام نامشان با این رسم همجنسگرایی همه جا همراه بود. در همین دوره‌های نزدیک بود که اتابک یزد –حاجی‌شاه- برای خاطر پسری خوبروی که همراه برادر شاه‌شیخ – کیخسرو اینجو- به آنجا رفته بود چنان رسوایی به بار آورد که حکومت او – دولت اتابکان یزد- بر سر آن رفت. دیوانهای شعرا در این ایام آگنده است از حکایات و اشارات راجع به شراب و شاهد”.[۲۰]

به طور کلی، معشوق در ادبیات کلاسیک فارسی، در بیشتر موارد، نه زن، بل‌که مرد است. برای نمونه، با توجه به دوران و محیطی که حافظ در آن می زیست، کسی نمی تواند انکار کند که معشوق او در این غزل مرد است نه زن:

زلف آشفته و خوی کرده و خندان‌لب و مست

پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست

نرگسش عربده‌جوی و لبش افسوس‌کنان

نیم‌شب دوش به بالین من آمد، بنشست

سر فراگوش من آورد و به آواز حزین

گفت کای عاشق دیرینه من خوابت هست؟

و یادر این غزل:

در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست

مست از می و میخواران از نرگس مستش مست

در نعل سمند او شکل مه نو پیدا/ وز قدِ بلندِ او بالای صنوبر پست

اگر در غزل‌های ذکر شده بشود اندکی شک کرد، در غزل زیر اما هیچ شکی نمی تواند وجود داشته باشد:

مغبچه‌ای می گذشت راهزن دین و دل/ در پی آن آشنا از همه بیگانه شد

صوفی مجنون که دی جام و قدح می شکست

دوش به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد[۲۱]

این که عشق تا چه اندازه بر ادبیات همجنسگرای ما دخالت داشته، معلوم نیست. از سوی عاشق شعر و ترانه و غزل فراوان است که در اصل بازتاب احساس اوست، اما این احساس یکسویه است، از معشوق هیچ احساس مستند و مکتوبی دیده نمی شود. از معشوق‌های هم‌جنس که عموماً نوجوان و یا جوان هستند، چیزی نمی دانیم. جالب این‌که تا کنون همه شاعران همجنسگرا به عنوان فاعل در اشعار حضور دارند و متأسفانه شاعر مأبون، مخنث، امرد و یا مفعولی یافت نشده است. به طور کلی؛ برابرطلبی در شعر همجنسگرای ما غایب است. شاهدپسران و سبزه‌ریشان اگر چه معشوقگانی جاندارند اما همیشه در اشعار فاقد تحرک جنسی هستند، غمزه و ناز می فروشند و جفاکاری پیشه می کنند، اما کمتر کام می بخشند.

“این‌که در شعر فارسی نگاه معشوق تیر و ابروی او کمان و زلفش کمند است به این سبب است که این معاشیق ترک (از این رو ترک در ادبیات فارسی مجازاً به معنی معشوق زیبا هم هست) عمدتاً نظامی بوده‌اند”.[۲۲]

مرا به سلامتِ روی تو باد ای سرهنگ

چه باشد ار به سلامت نباشد این دل تنگ[۲٣]

و یا؛

دی ز لشگرگه آمد آن دلبر/ صدره سبز باز کرد از بر

راست گفتی بر آمد اندر باغ/ سوسنی از میان سیسنبر

گرد لشگر فرو نشاند همی/ زان سمن زلفکان لاله‌پسر[۲۴]

سنایی غزنوی، انوری، سوزنی سمرقندی از جمله شاعرانی هستند که در این عرصه حتا در رثای بچه‌بازی نیز شعر سروده‌اند. در این میان بسیاری از شاهان دوره سلجوقی نیز غلامباره بودند، از غلامانِ دستچین خود، بعضی را دولت و شکوه و جاه می بخشیدند و بعضی را پس از مدتی استفاده جنسی می کشتند. “آنان بازیچه شهوات امرای این عهد بودند و رفتار بعضی از سلاطین با این بیچارگان بسیار وحشیانه بود. از عادات سنجر آن بود که غلامی را از غلامان بر می گزید و بدو عشق می ورزید و مال و جان فدای او می کرد و غبوق و صبوح با وی می پیمود و حکم و سلطنت خود را در دست او می نهاد لیکن چند گاهی بعد که دیگر به کار او نمی آمد به نحوی خاص او را از میان می برد”.[۲۵] از میان شاهان، عشق سلطان محمود غزنوی به ایاز شهرتی فراوان دارد. از قرار معلوم ایاز آنقدر زیبا و یا عزیزداشته شاه باید بوده باشد که بسیاری از شاعران از حافظ و سعدی گرفته تا منوچهری و دیگران در وصفش شعر سروده‌اند. در تاریخ بیهقی از نظربازی‌های شاهان خاندان غزنوی، از آن جمله؛ داستان امیر یوسف، برادر سلطان محمود و طغرل،[۲۶] داستان ابو نعیم و نوشتگین،[۲۷] حکایت‌های فراوان نقل شده است.

کتاب “قابوس‌نامه” را عنصرالمعالی کیکاوس‌بن وشمگیر، داماد سلطان محمود برای پسر خود، گیلانشاه نوشته است تا رسم و راه زندگی را به وی بیاموزد. سه “باب” از این کتاب به “اندر عشق ورزیدن”، از تمتع کردن و ترتیب آن” و “اندر زن خواستن و شرایط آن” اختصاص دارد. او می نویسد؛ “جهد کن تا عاشق نشوی، اگر گرانی و اگر لطیف از عاشقی بپرهیز که عاشقی با بلاست خاصه به هنگام مفلسی…”[۲٨] و در ادامه توصیه می کند که زن با تقوا برای تشکیل خانواده و کنیز و غلام برای تمتع خوب و مفید هستند. “ای پسر… معشوق را… هر زمانی میوه مده و هر ساعتی وی را مخوان و در گوش وی سخن مگوی… پیوسته به مجامعت مشغول مباش… از غلامان و زنان میل خویش به جنس مدار تا از هر دو گونه بهره‌ور باشی وز دو گونه یکی دشمن تو نه باشند. تابستان میل به غلامان و زمستان میل به زنان کن”.[۲۹]

در اواخر دوره تیموریان مکتب نوینی در ادبیات فارسی به نام “مکتب وقوع” پدید آمد که قرار بود واقعیت را آن طور که هست بازگوید. در اشعار شاعران پیرو این مکتب هیچ خبری از معشوق زن نیست. معشوقگان همه مرد هستند.

همجنسگرایی در دوران صفویه رونق فزاینده‌ای یافت تا آن اندازه که “امردخانه‌ها جنبه رسمی یافت و دولت از این مکان‌ها مالیات می گرفت”.[٣۰] با استناد به کتاب “رستم‌التواریخ” ، همجنسگرایی در دوران زندیه، افشاریه، صفویه و قاجار آنچنان گسترش یافته بود که پنداری جذاب‌تر از عمل جنسی با زن بود. خانواده‌ها حتا پسران خویش را از رفتن به بازار منع می کردند. از پادشاه و وزیر گرفته تا “پهلوان و کشتی‌گیر و شبرو و مکار و عیار و لاابالی و طرار” همه “هر جا و به هر سرایی که زن یا دختر جمیلی یا پسر جمیلی و یا اسب و استر رهواری، گرانبهایی، سراغ می نمودند می رفتند و به پهلوانی و شبروی و چالاکی و چستی و به فنون عیاری و مکاری آن را می ربودند و کام خود را از آن حاصل می نمودند”.[٣۱] در این آشفته‌بازار کامجویی حریم مأموران و سفیران خارجی که میهمان دولت ایران بودند نیز حفظ نمی شد. تجاوز به سفیر روم و همراهان او، تجاوز به سفیر هندوستان و ترکستان، تجاوز به “بالیوز انگلیز”، سفیر انگستان تنها گوشه‌هایی کوچک است در این عرصه.[٣۲]

بر چنین بستری است که ادبیات فارسی به جلوه‌گاه چنین تمایلات و احساساتی تبدیل می شود.

*این نوشته فصلی است از کتاب “عشق در ادبیات داستانی ایران در تبعید”

[۱] – جلیل دوستخواه، اوستا، جلد دوم، پیوست، ص ١٠٣٦، چاپ پنجم، تهران، انتشارات مروارید، ١٣٧٩. کاربرد این واژه را می توان در “وند. فر. ١٠، بند ١٢ و فر. ٨، بندهای ٣٣-٣١” یافت.

[۲] – فلیپ ژینیو، ارداویراف‌نامه (ارداویرازنامه)، ترجمه و تحقیق ژاله آموزگار، تهران ۱٣۷۲

[٣] – شاهنامه فردوسی، از روی شاهنامه فردوسی چاپ مسکو، نشر قطره، تهران ۱٣۷۴، داستان دقیقی شاعر، ص۵

[۴] – برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: شهلا لاهیجی- مهرانگیز کار، شناخت هویت زن ایرانی در گستره پیش تاریخ و تاریخ، ص ١٨٩، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، تهران ١٣٧٧

[۵] – مجموعه آثار افلاتون، جلد اول، رساله میهمانی، ترجمه دکتر رضا کاویانی و دکتر محمد حسن لطفی، انتشارات ابن سینا ١٣٤٩

[۶] – پیشین

[۷] – پیشین

[٨]– ابن سینا، رسائل، صص ١١٧-١١٥، ترجمه ضیا‌الدین درّی، کتابخانه مرکزی، چاپ دوم، ١٣٦٠

[۹] – مهدی استعدادی شاد در کتاب خود به نام “دگردیسی‌های عشق” (خوانشی از نوشته‌های پیوسته در متن فلسفه، عرفان و ادبیات) به این موضوع بیشتر پرداخته است. برای اطلاع بیشتر می توان به آن رجوع کرد.

[۱۰] – “شاهدبازی در ادبیات فارسی” تألیف دکتر سیروس شمیسا در این عرصه کتابی است قابل توجه که در سال ١٣٨١ توسط انتشارات “فردوس” در تهران انتشار یافت، اما “وزارت ارشاد اسلامی” خواندن آن را مجاز ندانسته، از پخش آن جلوگیری کرد.

[۱۱] – قرآن کریم، سوره شعرا، آیه‌های ١٦٦-١٦٥، ترجمه بهاء‌الدین خرمشاهی، انتشارات جامی و انتشارات نیلوفر، تهران ١٣٧٦

[۱۲] – فرهنگ علوم، سید جعفر سجادی، ص ٤٥٤

[۱٣] – ناصر خسرو، دیوان، ص ١١١

[۱۴] – مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، جلد هفتم، ص ٣٩٠، تهران، انتشارات نگاه، چاپ سوم ١٣٦٩

[۱۵] – قرآن کریم، پیشین، سوره واقعه، آیه‌های ١٩-١٧

[۱۶] – کتاب مقدس، عهد عتیق، سفر پیدایش، باب نوزدهم، نابودی سُدوم و عموره، ص ١٩، چاپ دوم، واتیکان، انتشارات ایلام ١٩٩٩

[۱۷] – دکتر سیروس شمیسا، پیشین، ص ١٤

[۱٨] – دکتر سیروس شمیسا، پیشین، ص ١٥

[۱۹] – دکتر سیروس شمیسا، پیشین، ص ١٠

[۲۰] – دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، از کوچه رندان، در باره زندگی و اندیشه حافظ، ص ٤٤، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ پنجم ١٣٦٦

[۲۱] – حافظ به سعی سایه، نشر کارنامه، تهران ١٣٧٣

[۲۲] – دکتر سیروس شمیسا، پیشین، ص٤٤

[۲٣] – عنصری، دیوان اشعار، ص ١٦٥، مصحح دکتر دبیرسیاقی، انتشارات سنایی، تهران ١٣٦٣

[۲۴] – فرخی سیستانی، دیوان اشعار، ص ١٠٠، مصحح دکتر دبیرسیاقی،انتشارات زوار، تهران ١٣٤٩

[۲۵] – ذبیح‌الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد دوم، صص ٧١، تهران، انتشارات فردوس، چاپ هشتم ١٣٦٧

[۲۶] – تاریخ بیهقی، صص ٤٠٣-٤٠٢

[۲۷] – تاریخ بیهقی، پیشین، صص ٦٣٦-٦٣٥

[۲٨] – عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر، گزیده قابوس‌نامه، به کوشش دکتر غلامحسین یوسفی، ص ۱۰۰، موسسه انتشارات امیرکبیر، تهران ۱٣۶۲

[۲۹] – عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر، قابوس‌نامه، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، صص ٨٦-٨٥ (باب پانزدهم)، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران ١٣٥٢. در چاپ بعد از انقلاب این اثر، باب پانزدهم آن، “اندر تمتع کردن و ترتیب آن”، به طور کامل حذف شده است.

[٣۰] – دکتر سیروس شمیسا، پیشین، ص ٩٤

[٣۱] – رستم‌الحکما، رستم‌التواریخ، تصحیح محمد مشیری، ص ١٠٣

[٣۲] – برای اطلاع بیشتر به رستم‌التواریخ صص ١١٤و ٢٥٢ رجوع شود.