گاندو: این سریال نفرت انگیز را سرسری نگیرید
باربد کیوان


• گاندو ابزار تهاجم سیاسی و ایدئولوژیک نظام به افراد و نهادهای معترض و مستقلی است که هر یک به شیوه ای و در عرصه‌ای در برابر این نظام ضدمردمی مقاومت می کنند. گاندو آنچه را که به طور کلی «جامعه مدنی» نامیده می‌شود هدف گرفته است. هدف اصلی از ساخت سریال گاندو را می توان در دو عبارت خلاصه کرد: تلاش برای کنترل فضای سیاسی و اجتماعی از طریق ترس آفرینی و مطلق نمایی قدرت نظام؛ تحریف فضاهای اعتراضی و مستقل و بدنام کردن آزادیخواهان و دگراندیشان ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ٣ شهريور ۱٣۹٨ -  ۲۵ اوت ۲۰۱۹



                        تقدیر از عوامل سریال تلویزیونی "گاندو" در نمازجمعه قم

مجموعه تلویزیونی سی قسمتی «گاندو» را ماراتن وار در عرض ۴ روز دیدم. به سرعت اما با دقت. گاندو سریال مهمی است. اهمیتش به علت جار و جنجالی که بین جناح های جمهوری اسلامی بر پا کرده نیست. البته این نخستین بار است که در تلویزیون یک چهره کاریکاتوریزه از وزیر و معاون وزیری که کماکان بر سر کارند به نمایش در آمده و گله گذاری یا اعتراض دولت روحانی هم با تهدید به ساخت سریال های بیشتری از این نوع پاسخ گرفته است. اما اهمیت گاندو به این پاچه گیری جناحی مربوط نمی شود. گاندو ابزار تهاجم سیاسی و ایدئولوژیک نظام به افراد و نهادهای معترض و مستقلی است که هر یک به شیوه ای و در عرصه‌ای در برابر این نظام ضدمردمی مقاومت می کنند. گاندو آنچه را که به طور کلی «جامعه مدنی» نامیده می‌شود هدف گرفته است.
این سریال سفارشی که با پول و امکانات سازمان اطلاعات سپاه پاسداران تولید شده، اهدافی چندگانه و مخاطبانی گوناگون دارد. در رسانه‌های گروهی و شبکه‌های اجتماعی عمدتا با مطالب و کامنت های مثبت عناصر امنیتی و خشک مغزهای بسیجی روبرو می‌شویم. همان ها که به ستایش و قدردانی از عوامل سریال و صدا و سیما مشغولند. همان ها که نشئه قدرت نمایی و زرنگ بازی چند تا جوجه اطلاعاتی سپاه و امکانات تکنولوژیک و عملیات محیرالعقول این ها روی صفحه تلویزیون شده اند و در مقابل فریادهای «دیگه تمومه ماجرا» به خودشان قوت قلب می دهند. اما دامنه تاثیرگذاری گاندو به این ها محدود نمی شود. گاندو مخاطب گسترده‌تری را مد نظر دارد. قشرهای ناآگاهی که از وضع موجود ناراضی اند اما با خوشخیالی و یا فرصت طلبی ترجیح می‌دهند به بخشی از همین نظام دخیل ببندند. گاندو ابزار لازم برای ادامه این خوشخیالی و فرصت طلبی را در اختیار عوام الناس قرار می دهد.
نوشته ام را قاعدتاً باید از شرح مختصر قصه سریال شروع می‌کردم اما مزدوری بازیگران و دیگر عوامل تولید گاندو آنقدر وقیحانه و آزاردهنده است که مایلم اول به زشتی و پلشتی و حقارت این جماعت اشاره‌ای بکنم. منظورم بازیگرانی نظیر داریوش فرهنگ و امید دهکردی و وحید رهبانیان و لیلا اوتادی اند که سخنگوی این حقارت و کثافت اند. لابد اگر در فردای تغییر رژیم اسلامی، یقه آن پیشکسوت تئاتر با ژست روشنفکری چپ را بگیری که «این چه سریالی بود که بازی کردی؟» با لحن حق به جانب خواهد گفت: «شما که نمی‌دانید با چه خطراتی روبرو بودم!» بعد هم به ما توصیه خواهد کرد که «بروید آن سکانس را دوباره ببینید. پوزخند مرا مرور کنید. یک عالم حرف پشت آن پوزخند خوابیده!!» یا اگر به امید دهکردی بگویی «چرا سر سفره جانیان سپاه نشستی و نان در خون مردم زدی؟» لابد خواهد گفت «من بازیگر بودم. برایم نقش، نقش بود و سناریو، سناریو. فرقی نمی کرد.» معلوم نیست که بعدها می خواهند با مجیزگویی رسمی شان در رسانه ها و خوش رقصی شان در نمایش نماز جمعه قم چکار کنند؟
برویم سر اصل مطلب. گاندو قرار است یک پرونده امنیتی در جمهوری اسلامی را از ابتدا تا انتها به تصویر بکشد. پرونده ای که محورش «نفوذ دشمن» در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی است. دشمن یا مترسکی که سازندگان گاندو جلو صحنه گذاشته اند با توجه به شرایط امروز، دولت آمریکا و عواملش در ایرانند. یک تیم امنیتی از سازمان اطلاعات سپاه که پرونده های مختلف و افراد مظنونی را تعقیب می کند گام به گام متوجه ارتباط این پرونده ها و افراد به یکدیگر می شود و به وجود یک شبکه جاسوسی که توسط یک مامور دو تابعیتی (؟) سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به نام مایکل هاشمیان اداره می شود پی می برد. از همان آغاز، تیم امنیتی با مانع تراشی عناصر و مقامات متنفذی روبرو می شود که می خواهند چتر حمایت بر سر بستگان و وابستگان آلوده خود بکشند و یا دنبال پا در میانی و پارتی بازی برای افراد خاطی اند. اما تیم امنیتی که از پشتیبانی مطلق رئیس سازمان اطلاعات سپاه و به قول این کاراکتر از «حمایت نهادی بالاتر از شورای امنیت ملی» (منظور نهاد رهبری) برخوردار است زیر بار نمی رود و گره از پی گره می گشاید تا سرانجام به اهداف و نحوه عملکرد شبکه آمریکایی ها در ایران پی می برد، کل ارتباطات این شبکه را کشف می کند و همه شان را دستگیر می کند.
البته این وسط چند نفری هم سر به نیست می شوند، اما همه این قتل ها توسط افراد شبکه به قصد پاک کردن رد پاها و یا تصفیه درونی انجام می شود و وصله قتل و اصولا این جور کارها اصلا به سازمان اطلاعات سپاه نمی چسبد! تقریبا در هر بخش سریال گاندو شاهد صحنه بازجویی از متهم ها و مظنون های ایرانی و غیرایرانی هستیم ولی در اینجا هم هیچ نشانی از شکنجه های جسمی و روحی نیست. بازجوی کهنه کار اطلاعات سپاه بیشتر به یک پوکر باز شبیه است که کارش را با بلوف و فکرخوانی و تهدید زبانی که بیشتر به تذکر و اندرز پدرانه شبیه است پیش می برد. حداقل دوبار در جریان دیالوگ فرمانده تیم امنیتی و رئیس سازمان اطلاعات سپاه تاکید می شود که «خط قرمز ما در پیشبرد عملیات و رفتار با عوامل دشمن، قانون است.» و هم زمان این نکته خاطر نشان می شود که «اولویت ما حفظ نظام است و بر سر این مسئله سر سوزنی سازش نمی کنیم.» هدف از گنجاندن این جملات در دهان کاراکترها پوشاندن تصویری واقعی است که از سپاه پاسداران به عنوان یک نیروی قانون شکن و فعال مایشاء که اساسا به صورت فراقانونی عمل می کند در ذهن جامعه حک شده است. در عین حال، دو جمله ای که از امنیتی های سریال در مورد خط قرمز و قانون و اولویت نقل کردیم بیانگر حقیقتی است: پایه و اساس و هدف از قوانین و مقررات، حفظ این نظام ضدمردمی است. آنچه به صورت قانون شکنی و فعالیت فراقانونی سپاه پاسداران یا وزارت اطلاعات و دیگر نیروهای سرکوبگر می بینیم صرفا شکل صریح و قاطع و کارآمد اجرای یک قانون پایه ای یعنی حفظ نظام جمهوری اسلامی است.
اخلاق و فرهنگ موضوع دیگری است که گاندو در موردش تصویرسازی وارونه می کند. این واقعیتی آشکار است که جمهوری اسلامی از همان ابتدا زبان و رفتاری پدرسالارانه/ مردسالارانه، ضد زن و لمپنی داشته است. این وجه فرهنگی ـ اخلاقی را به طور متمرکز در نهادهای سرکوبگر نظامی ـ امنیتی از بالا تا پایین می بینیم. دشنام ها و تحقیرهای لمپنی یک جزء ثابت رفتار حکام شرع و بازجویان و زندانبانان و شکنجه گران به ویژه در مورد زنان زندانی است. اما فقط به این ها منحصر نمی شود. به طور نمونه، احاطه این فرهنگ لمپنی بر جلسات دولت احمدی نژاد به صورت توهین و فحش خواهر و مادر دادن اعضای کابینه به یکدیگر به حدی بود که یکی از وزیران پیشنهاد کرد لطفا یکی دو وزیر زن به جمع مان اضافه کنیم تا شاید دیگر روی مان نشود از این حرف ها بزنیم! خب، حالا گاندو می خواهد این واقعیت را با ارائه تصویر بچه مثبت های با اخلاق و البته «شوخ و با حال» از مزدوران اطلاعات سپاه پنهان کند. رابطه بین فرمانده و زیردستانش آنقدر مودبانه و صمیمانه است که اگر استثنائا بر سر کسی داد زد فورا عذرخواهی می کند! شوخی هایی که بین شان رد و بدل می شود حداکثر بر سر این است که یکی از آن ها برای تیپ سازی امنیتی کراوات زده است و دیگری مو و سبیلش را بور کرده است. مردان اعضای تیم امنیتی آنقدر «چشم پاک»اند که هنگام بازرسی خانه ای که پاتوق جاسوسان آمریکا و همدستانش است با اینکه می دانند که کسی در خانه نیست، وارد اتاق خواب نمی شوند و اول یکی دو مامور زن را به آنجا می فرستند مبادا حریمی شکسته شود. کسانی که با این جانورها در واقعیت و از نزدیک برخورد داشته اند این تصویرسازی را به شدت مسخره می یابند. حتی در موردی که یک مامور ساده اطلاعات سپاه به علت همکاری با شبکه جاسوسی دستگیر و بازجویی می شود بازجو عکسی را به او نشان می دهد که باعث می شود از شرم سر پایین بیندازد و بقیه اعضای تیم امنیتی هم که شاهد ماجرا هستند از اینکه مامورشان چنین نقطه ضعفی داشته متاسف و عصبانی می شوند. آنچه در این بخش از سریال القاء می شود وجود یک رابطه یا لغزش غیراخلاقی است که اتفاقا شبکه جاسوسی آمریکا هم با استفاده از همین نقطه ضعف، این مامور را به خدمت گرفته است. در اینجا کارگردان از بازیگر نقش مامور، عینا همانطور بازی گرفته که از یکی از زنان عضو شبکه در بازجویی، زمانی که به او تصویر عریان و یا در حال عشق ورزی اش را نشان می دهند و از نظر اخلاقی تحت فشارش می گذارند. اما به نظر می رسد که بعد از نمایش این سکانس و احتمالا جمعبندی از بازخورد مخاطبان، سازندگان سریال به این نتیجه رسیدند که گنجاندن چنین چیزی در سناریو اشکال داشت و نباید شائبه «فساد اخلاقی» در مورد یک عضو سازمان اطلاعات سپاه مطرح می شد. بنابراین هفته بعد، ماجرای عکس را به فراموشی سپردند و قصه را اینطور تغییر دادند که آن مامور به علت عضویت برادرش در سازمان مجاهدین و پنهان نگهداشتن این موضوع از سپاه پاسداران توسط وی، قربانی باج گیری آمریکایی ها شده بود!
ولی جدا از مقولات اخلاق و فرهنگ و قانون، مجموعه گاندو از عشق و علاقه سرشار سازندگانش به سریال های جاسوسی ـ اطلاعاتی آمریکایی حکایت می کند. آن ها تلاش کرده اند فرمول های هالیوود و شبکه های بزرگ سریال ساز آمریکا را مو به مو در گاندو پیاده کنند. اولین کارشان این بوده که به روال فیلم های سیاسی و جاسوسی آمریکایی با این جمله آغاز کنند که این سریال بر اساس رویدادهای واقعی تهیه شده است. این شگردی است برای آماده کردن ذهن مخاطب برای اینکه آنچه را که می بیند به عنوان وقایع مستند و تاریخ واقعی بپذیرد. در مورد گاندو، این کار به ویژه در مورد کاراکتر مایکل هاشمیان صورت گرفته که قرار است همان جیسون رضائیان (روزنامه نگار آمریکایی دستگیر شده در ایران به جرم جاسوسی) باشد.
کار دیگری که سازندگان گاندو کرده اند تقلید رفتار شخصیت ها و تیپ سازی ها از سریال های عوامفریبانه ای است که به سفارش پنتاگون، سازمان سیا و شورای امنیت ملی آمریکا ساخته می شود. آن ها مشخصا سریال NCIS را الگو قرار داده اند. تفاوت اینجاست که رسانه های امپریالیستی خیلی حرفه ای تر و موذیانه تر، زهر سیاست و ایدئولوژی خود را به ذهن مخاطب می چکانند ولی سازندگان گاندو این کار را گُل درشت و زننده انجام داده اند و دروغ های شان بد جور تو ذوق می زند. خواسته اند فورا حجم بزرگی از دروغ و تحریف را شعارگونه و بدون ظرافت اشاعه دهند که نتیجه عکس داده است. مناسبات و ارزش های حاکم بر همه نهادهای امنیتی و از جمله رابطه رئیس و مرئوسی در این نهادها در هر گوشه دنیا اگر چه مرتجعانه و ضد مردمی است اما بر حسب شرایط سیاسی هر کشور و تاریخ هر نهاد با هم تفاوت هایی دارد. سناریونویس و کارگردان گاندو خیال کرده اند که برای جذاب کردن سریال شان کافیست کل کل ها و شوخی ها و ادا و اطوار تیم امنیتی NCIS را کپی بزنند و رابطه «آقا محمد» و مامورانش را شبیه رابطه «ایجنت گیبز» و افراد تحت فرمانش کنند. نتیجه این کار نه فقط مصنوعی که مضحک از آب در آمده است. سناریوی گاندو طوری نوشته شده که جوان بودن، مدرن بودن، با سواد بودن، به روز بودن و غربی بودن سازمان اطلاعات سپاه را القاء کند. «آقا محمد»شان بیشتر شبیه نسخه های جدید جیمز باند است که به چهار زبان زنده دنیا مسلط است و مامور آمریکایی را از رو می برد! افراد تیم امنیتی «محمد آقا» هم لوس بازی در می آورند و سلفی می گیرند. بگذریم از اینکه تیپ و محل زندگی و رابطه همین «محمد آقا» با مادرش که او را «عزیز» می خواند، چیزی در مایه لوطی های زیر گذر در فیلم های کیمیایی است؛ به خصوص وقتی که در دیالوگ های پایانی سریال خطاب به مایکل هاشمیان نهیب می زند که: «مرد باش!!؟»
یک نکته دیگر: گاندو سازان می خواهند اینطور جلوه دهند که سازمان اطلاعات سپاه به علت برخورداری از پیشرفته ترین تکنولوژی اطلاعاتی و شناسایی و تعقیب و مراقبت و پیروی از پیشرفته ترین اصول و الگوهای امنیتی و ایجاد یک شبکه فرامرزی که از ترکیه گرفته تا چین و حتی در کاخ سفید هم نفوذی دارد (!) همه چیز را تحت کنترل مطلق گرفته و هر حرکت مخالف نظام را سریعا شناسایی و سرکوب می کند. سازندگان گاندو ستایشگر تکنولوژی اند و این یکی از نقاط مشترک دیدگاهی آن ها با سریال سازان آمریکایی است. گمان می کنند با در اختیار داشتن انحصار تکنولوژی پیشرفته و شنود کردن و استفاده از دوربین های پهپادی ریز و درشت و رخنه در شبکه اینترنت می توان از پس تضادهای جامعه و نتایج سیاسی و اجتماعی آن برآمد.
اما شگرد اصلی گاندو که آن هم از فرمول های آمریکایی کپی زده شده، پر کردن متن سناریو از جزئیات است. مخاطب سریال در حول و حوش موضوع و قصه و شخصیت های مرکزی با حرف ها و اشارات گذرا و ظاهرا فرعی بمباران فکری می شود. تاثیر این «فرعیات» و هدف از بکارگیری آن ها اصلا فرعی نیست! بگذارید پیش از اینکه به نمونه های مشخص این کار در گاندو بپردازم شما را به فیلم مشهور (یا بدنام) «رمبو ـ ٣» محصول هالیوود ارجاع دهم که سال ۱۹٨٨ در آستانه فروپاشی شوروی و بلوک شرق ساخته شد. در آن فیلم، رمبو در مقام یک «قهرمان» و «منجی» خارق العاده به کمک نیروهای مرتجع اسلام گرا در افغانستان می رود. این فیلم پر است از نمایش وحشیگری و رفتار غیرانسانی نظامیان روس. اما جدا از مضمون امپریالیستی و پروپاگاندای اغراق آمیز فیلم، هالیوود یک دستکاری جزیی در طراحی لباس سرهنگ روس انجام داده بود تا با یک تیر دو نشان بزند. تماشاگر درست در پی صحنه جنایت یک سرهنگ جلاد روس، تصویر درشت و تنفرانگیزی از او می بیند در حالی که چفیه فلسطینی به گردن دارد! این مثالی از نحوه چپاندن یک «نکته فرعی» در ذهن تماشاگر عام و در درجه اول تماشاگر آمریکایی است تا ناخودآگاه، نماد شناخته شده یک جنبش عادلانه را هر کجا که دید با جنایت و بیعدالتی، یکسان ببیند. در سریال گاندو، همین شگرد البته بیشتر در قالب جملات پراکنده در کل دیالوگ ها و استفاده از لوکیشن های معین بکار گرفته شده است. با این کار، آماج حمله از یک جمع کاریکاتوری که قرار است «شبکه جاسوسی آمریکا در ایران» باشد ، آگاهانه به اعتراضات مردمی، قشرهای معترض و نهادهای مستقل و آنچه جامعه مدنی نامیده می شود برمی گردد و مرزشان مخدوش می شود. بیاید فقط به فهرست اهداف مورد حمله گاندو نگاه کنیم:
ـ دختران بازیگری که نقش تظاهرکننده را برای فیلم گرفتن و تهیه گزارش برای شبکه های خبری خارجی بازی می کنند. یعنی آنچه که جهانیان از کتک خوردن، روی زمین کشیده شدن، زخمی و بیهوش شدن و حتی به قتل رسیدن در جریان اعتراضات توده ای در ایران دیده اند همه صحنه سازی است. آمریکایی ها به چند نفر پول داده اند تا در خیابان و یا در جریان اعتراضات واقعی این اداها را در بیاورند.
ـ گروه های موسیقی خیابانی که آمریکا به شکل غیرمستقیم آن ها را تامین مالی می کند با تاکید روی این که خواننده زن هم داشته باشند تا درگیری و دستگیری پیش بیاید.
ـ کلاس های خصوصی آموزش عکاسی، تئاتر و.... که محل حضور دختران و پسران جوان است و محمل فعالیت و شکار افراد توسط شبکه جاسوسی آمریکا
ـ کلاس ها و محافل مطالعه و بحث تخصصی در حیطه علوم انسانی و امثالهم که استادش می تواند جاسوس و قاتلی بیرحم باشد.
ـ نویسندگان مستقل مخالف حکومتی که می توانند مثل آب خوردن با دندان گوش آدم را بکنند و گلویش را بدرند.
ـ سازمان دهندگان تئاترها و مراسم فرهنگی که دانسته یا ندانسته برای نفوذ جاسوسان در دولت امکانات فراهم می کنند.
ـ کتابفروشی های خیابان کریمخان که همزمان پاتوق روشنفکران و محل قرار جاسوسان است.
ـ کول بران که ابزار جا به جا کردن ابزار و تجهیزات ممنوعه اند.
ـ ابراز نارضایتی ها و اعتراضات مردمی که نتیجه فشارها و تحریم های آمریکا در چارچوب استراتژی براندازی یا به قول امنیتی های سریال «استراتژی معیشتی ـ هسته ای و معیشتی ـ موشکی» جلوه داده می شود.
ـ نهادهای مدافع حیات وحش و محیط زیست. در سریال، مکان اصلی تجمع و برگزاری مهمانی های افراد شبکه جاسوسی به طور نمادین محل نگهداری از یک گاندو (گونه ای از تمساح پوزه کوتاه ویژه منطقه بلوچستان) هم هست. لابلای صحبت امنیتی های سپاه این جمله را می شنویم که «حالا اینها نگران انقراض این موجودات هم شده اند.» (نقل به معنی)
این نوع تصویرسازی از فعالیت های رایج در جامعه تاثیری واقعی بر مخاطب سریال دارد که نباید از آن غافل شد. این آماج سازی، حساسیت و دشمنی بیشتر پایه اجتماعی جمهوری اسلامی (و نه فقط قوای سرکوبگر و امنیتی ها) را نسبت به قشرها و محیط های معین برمی انگیزد و در مواجهه با این دشمنان بالقوه و بالفعل «آتش به اختیارشان» می کند. اما فقط این ها نیستند. حتی مخاطبان عام سریال (آن ها که پایه اجتماعی رژیم نیستند، از وضع کنونی ناخرسندند و به جمهوری اسلامی معترضند) هم از این تصویرسازی تاثیر می گیرند. این تصویری مرعوب کننده است که به مخاطب هشدار می دهد به این تیپ ها (عمدتا دختران و پسران روشنفکر و مستقل و متعهد و دگراندیش) و این محیط ها نزدیک نشو! چرا که این ها از نظر حکومت دشمن به حساب می آیند و اگر تنه ات به این جمع ها بخورد و یا سر و کله ات در این محیط ها (تئاتر و کتابفروشی و کلاس های خصوصی و....) پیدا شود تحت نظر قرار می گیری و ناخواسته به علت تماس با جاسوسان و دشمنان حکومت سر و کارت به زندان و اتاق بازجویی بیفتد. این شگرد مرعوب کننده با تصویری اغراق شده از تکنولوژی شناسایی هویت کنترل مطلق سازمان اطلاعات سپاه و نهادهای مختلف امنیتی بر فضای شهر کامل می شود.
به عنوان جمعبندی هدف اصلی از ساخت سریال گاندو را می توان در دو عبارت خلاصه کرد: تلاش برای کنترل فضای سیاسی و اجتماعی از طریق ترس آفرینی و مطلق نمایی قدرت نظام؛ تحریف فضاهای اعتراضی و مستقل و بدنام کردن آزادیخواهان و دگراندیشان.