در رابطه با مقاله
"جدال با اسلام سیاسی در کتاب نامه های یک ایرانی"
و افشین علیان، از آقای سپهر یوسفی، در سایت رادیو زمانه


داریوش مجلسی


• دوست و همکار گرامی آقای سپهر یوسفی نقدی بر کتاب "نامه های ایرانی" بقلم اندیشمند با شهامت ایرانی در هلند، افشین علیان نوشته بودند که اگر با نقد متقابلی روبرو نشود تصویری یکطرفه و بسیار غیرمنصفانه ارایه می دهد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ ارديبهشت ۱٣٨۶ -  ۱۴ می ۲۰۰۷


دوست و همکار گرامی آقای سپهر یوسفی نقدی بر کتاب "نامه های ایرانی" بقلم اندیشمند با شهامت ایرانی در هلند، افشین علیان نوشته بودند که اگر با نقد متقابلی روبرو نشود تصویری یکطرفه و بسیار غیرمنصفانه از شخصیتی ارائه میدهد که باعث افتخار ایرانیان سکولار و دموکرات
در کشوری میباشد که جولانگاه بسیار آزاد اسلامیستها و رادیکالهای اسلامی گردیده در حالیکه
منتقدین اسلام با محافظ زندگی میکنند و عده ای هم از ترس جان در ملاء عام ظاهر نمیشوند.

حدود بیش از ۴۵ سال پیش که بهلند آمدم با جامعه ای روبروشدم بتمام معنی باز که با کوشش
قابل تقدیری خرابیهای جنگ را ترمیم نموده و بسرعت در مسیر بازسازی، آبادی و توسعه در حال پیشرفت بود و بالاتر از همه با عبرت گرفتن از دوران سیاه و وحشتناک تسلط نازیها بر هلند، از
قانون اساسی و رسم و رسومی بهره میبرد که ضامن تامین آزادی اندیشه و بیان (تقریبا در حد بینهایت) بود.
خارجیانی که در هلند میزیستند ایتالیائیهائی بودند که برای کار آمده، و همچنین چینی هائی که مشغول کسب و کار و آمبونی ها و سورینامی هائی که از مستعمرات سابق هلند آمده بودند. پدیده جالب و دل انگیز برای یک جهان سومی تازه وارد، جو آزاد و صلح و صفای موجود در آنزمان در این کشور بود.
یادم هست که قرار بود در تآتر بزرگ شهر روتردام نمایشنامه ای باجرا گذارده شود که از نظر کلیسا
مخالف شئونات حضرت مسیح بود، کلیسا تمام سعی خودرا در مخالفت و برای جلوگیری از اجرای
این نمایش بکار برد که بدون نتیجه ماند و نمایش همراه با تظاهرات مخالفین در بیرون تآتر باجرا گذارده شد. مخالفتها تا همین حد باقیماند و بعداز اجرای نمایش سروصدا و مخالفت دیگری انجام
نگرفت، نه سری بریده شد، نه تیری بقلب کسی رها گردید ونه خشونت و تهدیدی مشاهده شد.

مسلمانانی که آنزمان در هلند زندگی میکردند اکثرا از کشورهای ترکیه و شمال آفریقا بودند که برای جبران کمبود نیروی کار به هلند آمده و با آرامش، سرگرم کار و زندگی خود بودند.
به مرور زمان و تدریجا، افرادی در کوچه و خیابانها به چشم میخوردند که پوشش و رفتارشان با سایر
مهاجران و خارجیها متفاوت بود، زنها لچک بسر و مردها دارای ریش بلند و لباسهای لباده مانند بودند. طولی نکشید که هلندیها در شهرهای خود با پدیده مسجد و مدارس اسلامی روبرو شدند.
تا انجائی که حافظه ام یاری میکند نه تنها عکس العمل مخالفی در مقابل این پدیده ها به چشم
نمیخورد بلکه سعی جامعه هلند در این بود که کوچکترین تبعیضی در مورد این مهمانان نامانوس
روا نگردد چون علاوه بر اینکه قانون اساسی هلند اجازه چنین تبعیضی را نمیداد هلندیها معتقد بودند همانطور که یهودیان و مسیحیان این کشور میتوانند آزادی عمل داشته باشند چرا مسلمانان
از آزادی عمل برخوردار نباشند بخصوص که نوعی عذاب وجدان جمعی، در هلند بخاطر بی تفاوتی هلندیها در زمان جنگ در مقابل انتقال یهودیها به اروپای شرقی بچشم میخورد چون انتهای سفر
اجباری یهودیان، نابودیشان در اطاقهای گاز بود.
ولی این غریبه های تازه وارد از قماش و سرشت دیگری بودند و تفاوت داشتند با سایر خارجیان و پیروان مذاهب دیگر در هلند. تافته های جدابافته ای بودند که مواهب و تامینات اجتماعی هلند را (بسیار) میپسندیدند ولی آنجائی که مربوط به فرهنگ و قوانین جامعه مدنی غربی میشد سفره خودرا از سایر شهروندان جدا میکردند. حتی در حد جدال با مسئولین مدارس با شنای مختلط دخترانشان و شرکت در برنامه های ورزشی با لباسهای ورزشی دخترانه مخالفت میکردند. آنچه برای پسرهای غیر مسلمان (وحتی مسلمان) خالی از لطف نبود نوع روسریهای سفت و محکمی بود که موی سر دختران را از دید غیرمحرمها محفوظ میداشت ولی در عوض، دست و دلبازی عجیبی بود که اینگونه دختران اسلامی در مورد طول چاک دامن خود (که اندازه اش بینهایت بود!!!) بکار میبردند و در عین حال لباس و دامن آنها که تا مچ پا میآمد بقدری تنگ و چسبان بود که کوچکترین حرکت اعضای بدن قابل تماشا بود.   

قصابیهائی که ذبح (حلال) اسلامی میکردند مثل قارچ از زمین روئیدند البته لازم بتوضیح نیست که ذبح اسلامی چیزی بجز کشتن وحشیانه حیوانات همراه با زجر و شکنجه ظالمانه نمیباشد که انصافا اگر آنرا زجرکشی مینامیدند لغت با مسماتری بود. یادتان میآید زمانی را که در گذشته در ایران از کنار مرغ فروشیها که رد میشدیم شاهد مرغهای زبان بسته ای بودیم که گلویش را تا نیمه
بریده بودند و حیوان بدبخت در ظالمانه ترین شرایط شکنجه میشد و بالا پائین میپرید تا خون کاملا از بدنش خارج شود (چه روزهائی که با دیدن این صحنه با حالت استفراغ به خانه یا مدرسه میرسیدم!!) و حتما یادتان هست زمانی را که آقازاده ها از سفر برمیگشتند و یا شاه داماد دست در دست عروس نزول اجلال میفرمودند و بره زبان بسته را با دست و پای طناب پیچی شده با یک چاقوی بزرگ (که شباهت عجیبی با چاقوی محمد ب، قاتل تئو فان خوخ داشت) گردن میبریدند و عروس و داماد با لذت فراوان باین منظره مینگریستند. عجیب بود که فهمیدیم در هلند هم باید شاهد اینگونه سبعیت ها باشیم.
دوری گزیدن از جامعه مدنی کم کم جای خودرا به دخالت و حتی تعرض به نوع زندگی هلندیها و دیگرانی داد که در کشور خود (هلند) میخواستند بر طبق فرهنگ و رسم ورسوم مرسوم در جامعه متمدن غرب زندگی کنند. از معلمین زن در مدارسی که اکثریتش اطفال مسلمان بودند میخواستند که با روسری در مدرسه حاضر شوند در حالیکه مدرسه دولتی هلندی بود و مخارج تحصیل بعهده دولت هلند.
همجنس دوستان هلندی در کشور خود مورد آزار و اذیت و در بعضی موارد ضرب و شتم جوانهای مسلمان قرار میگرفتند. بعنوان مترجم بارها ترجمه زنهای ایرانی را بعهده داشتم که در اطراف خانه خود با اخطار و تهدید اینگونه مسلمانها در رابطه با پوشش خود روبروشده بودند. بیچاره ها از کشور خود فرار کرده بودند و هاج و واج حتی در همسایگی خود در کشور آزاد هلند بایستی مطابق میل دیگران لباس میپوشیدند.
در کمپها و خانه های مشترک پناهندگی به جوانان ایرانی و غیر ایرانی از طرف همین مسلمانها اخطار میشد که قوطی آبجوی خودرا از یخچال مشترک بردارند چون باعث نجس شدن یخچال میگردد. از برکت سر مهمانهائی که خودرا صاحبخانه محسوب نمودند و معتقد بودند که جامعه
باید مطیع خواسته های آنها گردد، زن ستیزی و زن کشی ابعاد وحشتناکی بخود گرفت بطوریکه
وقتی برای ترجمه بخانه های زنهای فراری میروم که از آزار و اذیتهای شوهر بآنجا پناه برده اند اقلا
۶۰ – ٨۰ در صد ساکنین آنرا زنهای مسلمان تشکیل میدهند. خبر قتلهای غیرتی و انتقامی زنهای زیادی که از طرف شوهرانشان و سایر افراد فامیل بقتل میرسند برای جلوگیری از تنش اجتماعی از طرف پلیس انتشار نمییابد و جراید هم علاقه ای به نشر آنها ندارند چون بقول خودشان نمیخواهند باعث بدنامی خارجیها گردند و چنانچه خبر انتشار پیدا کند از ذکر ملیت قاتل خودداری میکنند.

همراه با پیروزی انقلاب اسلامی ایران شاهد پدیده "اسلام سیاسی" و یا "اسلامیستها" در جوامع اروپائی و از جمله هلند گردیدیم. خواسته ها تبدیل به زورگوئی شد و تهدید ها باجرا درآمد. خواسته های اسلامیستها شکل سازمان داده شده بخود گرفت و تشکلهای مخفی و علنی اسلام سیاسی موجودیت پیدا کردند. چیزی نمانده بود که در کانادا مسلمانها مجاز باجرای قوانین شریعت اسلامی در میان خودشان گردند که همت تشکلهای زنان در کانادا ( که زنهای مسلمانهم جزوشان بودند) در آخرین مرحله از تصویب آن جلوگیری کرد. در بلژیک آقای ابوجاجا رهبر "اتحادیه عربی اروپا"
در مرامنامه خود، اجرای قوانین شریعت در بلژیک را از هدفهای اساسی خود قرار داده و چندیست
که شعبه ای هم در هلند دارند. آقای دونر وزیر دادگستری (از حزب دموکرات مسیحی) در کابینه قبلی در مقابل چشمان حیرتزده هلندیها در تلویزیون اعلام کرد اگر جمعیت مسلمانهای هلند بحد
نصابی برسد که قادر به تصویب قوانین اسلامی در پارلمان گردند میتوانند قانون شریعت را تصویب
کرده و باجرا بگذارند!!!!.
چندین فیلم و نمایشنامه در اثر تهدید اسلامیها به روی صحنه و پرده نیامد. واقعه وحشتناک دیگر اینبود که در دانشگاه در درس بیولوژی از تدریس بخشهائی در رابطه با خلقت خودداری گردید چون دانشجویان مسلمان، بعلت تضاد این بخش از کتاب با فلسفه اسلامی خلقت، با تدریس آن مخالفت میکردند.
تظاهراتی به حمایت از فتوای قتل سلمان رشدی از طرف خمینی در لاهه و آمستردام برگزار شد که هیبت وحشتناک شرکت کنندگان و فریاد "سلمان رشدی کشته باید گردد" بزبانهای انگلیسی و هلندی و عکسهای خمینی که با خود حمل میکردند بیشتر تظاهرات در خیابانهای پاکستان و تهران را در اذهان تداعی میکرد تا پایتخت کشوری که زمانی جایگاه فیلسوفان روشنگری چون سپینوزا و
اراسموس بوده.
پیشنمازان چند مسجد در چند شهر هلند با کمال بیشرمی زنهای هلندی را فاحشه خطاب نمودند
و جوانان هلندی را از ازدواج با آنها بر حذر داشتند و آشکارا از کتک زدن زنان بوسیله شوهرانشان
دفاع نمودند.
خانم فردونک وزیر کابینه قبلی به مسجدی دعوت شد که پیشنماز مسجد به صرف اینکه او یک زن است از دست دادن با او خودداری نمود. ملکه بئاتریکس به مسجدی دعوت شد و برای جلوگیری از جریحه دار شدن !!! احساس مسلمانها از دست دادن با مردها خودداری نمود.
یادتان هست چه قشقرقی به خاطر کارتونهای دانمارکی در سراسر دنیا بپاشد فقط باین خاطر که
کاریکاتوری از پیغمبر کشیده بودند که وی را شمشیر بدست نشان میداد و سروصداها و آتش زدنها
- از جمله – بدین دلیل بود که معترضین مسلمان مدعی بودند بدین طریق یک تصویر تروریستی از
پیغمبر ارائه میگردد، این در حالیست که در کشور خودمان تصویرهای ائمه اطهار غالبا شمشیر بدست بود. در کنار اعتراضات و تظاهراتی که در هلند بر علیه کارتونها صورت گرفت اجناس دانمارکی
بایکوت شد. دولتمردان دانمارکی که برعکس دولتمردان بزدل هلندی دارای ستون فقرات و پرنسیپ
محکمتری بودند از حق آزادی بیان کاریکاتوریستهای کشور خود دفاع کردند و تمام بایکوتها و حملات را به جان خریدند. شرم آور بود که نخست وزیر هلند بجای دیدار از سفارت کشور هم پیمان خود، دانمارک، و اظهار همدردی با دولت دانمارک که تنها و منزوی شده بود، سر از پا نشناخته به یکی از مساجد هلند رفت و از مسلمانانی که قتل کارتونیستها را خواهان بودند دلجوئی نمود و این در حالیست که عده ای از دانشجویان غیور ایرانی – آنهم در داخل کشور – به حمایت از دانمارک و کارتونیستها برخاستند که میتوانست درس عبرتی برای بسیاری از روشنفکران مذبذب ایرانی در خارج کشور باشد که یا سکوت اختیار نمودند یا به "توهین به مقدسات" !!!!! اعتراض نمودند.

در یکی از محله های خارجی نشین آمستردام جوانهای مراکشی هر روز جلوی در خانه خانواده ای
(که بزعم عده ای، یک خانواده یهودی بوده) جمع میشدند و باعث مزاحمت خانم خانواده میگشتند
شکایت خانواده به پلیس بی نتیجه ماند و آزار و اذیت نسبت به این خانواده به جائی میرسد که
مجبور بفرار از خانه خود و مخفی شدن در گوشه ای از هلند میگردند. شهردار آمستردام که افشین علیان او را کاملا بدرستی "آیت اله العظمی" میخواند بجای مجازات جوانان مراکشی که یک زن هلندی و خانواده اش را از خانه و کاشانه خود وادار بفرار میکنند با آنها بصحبت و دیالوگ مینشیند در حالیکه معلوم نیست آن خانواده هلندی دور از خانه و کاشانه خود در چه وضع و شرایطی زندگی میکند.

شما میتوانید به فجایع بالا، رشته موارد بسیار زیاد دیگری را هم اضافه کنید تا بعمق فاجعه ای که در پشت گوشمان در حال شکل گرفتن است و روز بروز جو تنفس سیاسی ما و آزادی اندیشه و بیان مارا به چالش میکشد پی ببرید. تازه من هنوز از قتلها و تهدیدهای سیاسی که بوسیله اسلامیستها صورت گرفته نام نبرده ام. هنوز نگفته ام که افشین علیان حتی در خانه خود نگهبان و محافظ دارد. هیرشی علی بارها تهدید بمرگ شد و عاقبت هم در اثر توطئه یک برنامه تلویزیونی چپ مجبور به ترک هلند گردید. پاول کلیتور، اندیشمند لیبرال، بخاطر تهدیدهائی که شده دیگر
جرات ظاهر شدن و اظهار نظر در مجامع عمومی را ندارد و بقیه هم که از شجاعت قابل تحسین
علیان و هیرشی علی برخوردار نیستند ناچارند مواظب تر حرف بزنند و فاجعه اینجاست که دشمنان
تجدد، آزادی و جامعه مدنی، یعنی اسلامیستها، بدون هیچ مراقب و مواظبی آزادانه مشغول سمپاشیهای خود هستند. مثال "دزد را آزاد گذاردند و سگ را بستند" اینجا دقیقا صدق میکند.
سلاح زنان و مردان آزاداندیش، قلمشان و گفتارشان میباشد لذا طبیعی است که دشمنانشان آزاد میگردند در حالیکه خودشان در نوعی زندان مانند، زندگی میکنند.

سئوال اینجاست که چرا روشنفکران و طیف چپ ما در هلند تجاوزات اسلامیستها را زیرسبیلی در میکند ولی برعکس، افشین علیان و هیرشی علی را بیرحمانه مورد حمله و انتقاد قرار میدهند.
راستش من هنوز جوابی برای این نوع رفتار در مقابل ضد اسلامیها نیافته ام بجز اینکه قبول کنم
طیف منتقدین هیرشی علی و افشین علیان در میان ایرانیان از سلاله کسانی هستند که در گذشته هیچوقت جرات اعتراض به ترور کسروی را نداشتند (بجز حزب کمونیست کارگری) هیچ
سازمان چپی، ترور کسروی را بنقد نکشید و عامل قتل وی را که منتصب به متعصبین مذهبی بود
محکوم ننمود. در زمانیکه انقلاب در حال شکل گرفتن بود هرنوع انتقادی نسبت به خمینی را در نطفه خاموش میکردند چون معتقد بودند انتقاد نسبت به وی باعث تحکیم مواضع شاه خواهد گردید.
و زمانیکه میتوانستند بین بختیار و خمینی یکی را انتخاب کنند ملای متعلق به دوران تحجر را به یک دموکرات ترجیح دادند. زمانیکه کمسیون حقوق بشر سازمان ملل با اکثریتی که متعلق به کشورهای دیکتاتور و غیر دموکرات بود و بر خلاف رای اقلیتی که متعلق به کشورهای دموکرات غربی بود از محکوم کردن ایران بخاطر نقض حقوق بشر خودداری نمود از دوستان و سازمانهای چپ
خواستیم که کمسیون حقوق بشر سازمان ملل را بخاطر حمایت از جمهوری اسلامی محکوم کنند.
گفته شد چون آمریکا هم این اقدام کمسیون حقوق بشر را محکوم نموده ما این کاررا نخواهیم کرد
چون این در جهت تقویت آمریکاست !!!.

من واقعا معلوماتم قد نمیدهد که برای این نوع موضع گیری این بخش از هموطنانمان و چپ ایران که در گذشته و حال دچار چنین خطای باصره ای گردیدند و هنوز هم میگردند چه نامی انتخاب کنم، شما میتوانید آنرا خطای باصره یا یکنوع مرض روانی و یا گیر ایدئولوژیکی بنامید.

ظاهرا چپ ایران و تعدادی از ایرانیان مقیم هلند از فاجعه ای که در ایران – بخاطر همین خطای باصره - بسرمان آمده درس عبرت نگرفته و اشتباهات گذشته بنوع دیگری در حال تکرار است که مقاله آقای سپهر یوسفی و تصویر غیر منصفانه ای که از افشین علیان ارائه میدهند نمونه بارز آن است.
من مطمئنم که بنده بخاطر نوشتن این مقاله جوابیه، مورد انتقاد بسیاری از هموطنان و دوستان مقیم هلند قرار خواهم گرفت ولی از آنجا که شاگرد مکتب زنده یاد دکتر بختیار میباشم بسبک و سیاق او، آنجا که احساس میکنم حق را با ادا و اطوارهای روشنفکری کلیشه ای و طبق مد روز پامال میکنند نمیتوانم ساکت بمانم.
میارزه بر علیه اسلامیستها در خارج کشور و روشنگری درباره ماهیت خطرناک و متجاوز آنها، رسالت هر ایرانی دموکرات و تجددخواهیست که خودرا لائیک و سکولار مینامد.
آقای یوسفی در آغاز مقاله خود نوشته اند که افشین علیان در میان ایرانیان مقیم هلند زیاد محبوب نیست. بستگی باین دارد که منظور آقای یوسفی کدام قشر از ایرانیان ساکن هلند میباشد چون
من شاهد تعداد زیادی از هموطنان (بخصوص جوان) خود میباشم که - دور از بیماری آمریکا و اسرائیل محوری – شدیدا از افکار افشین علیان و هیرشی علی حمایت میکنند و حتی از افشین
علیان خواسته اند با تشکیل جلسات توجیهی افکار و عقاید خودرا برای آنها تعریف کند.
در خاتمه میخواستم به دو واقعه مثبت و منفی در چند روز اخیر در هلند اشاره کنم:

روز ۵ مه روز پایان تعرض آلمان نازی بخاک هلند و روز گرامیداشت قربانیان مبارزه بر علیه فاشیستها و یهود ستیزی در هلند، هر ساله مراسمی با شرکت ملکه و ولیعهد در میدان "دام" آمستردام برگذار میگردد و مردم باحترام قربانیان و یهودیانی که بدست نازیها بقتل رسیدند چند دقیقه سکوت
میکنند. در سالهای گذشته جوانان مسلمان در اجرای اینگونه مراسم اخلال مینمودند و شبها با
تاجهای گلی که در پای مجسمه های یادبود گذاشته میشد فوتبال میکردند. سکوت چپ هلند و بخشی از ایرانیان (بخصوص از طیف چپ) در مقابل اقدامات دشمنان تجدد و جامعه مدنی، عمق
فاجعه را به جائی رسانده که چند جوان یهودی اعلام نمودند که امسال جرات نمیکنند با کلاه کوچک
مخصوص یهودیان بر روی سرشان در این مراسم شرکت کنند در حالیکه این مراسم برای ادای احترام نسبت به کسانیست که جانشان را فدای دفاع از حقوق هموطنان یهودی خود نمودند.
(حالا فهمیدید چرا افشین علیان شهردار ضعیف النفس آمستردام را "ایت اله العظمی" میخواند).

ولی واقعه مثبت و امیدوار کننده اینکه تعدادی از جوانان، ازخانواده های مسلمان، حرکتی را در هلند
آغاز کردند که آنرا "کمیته مرکزی مسلمانان سابق" نامیده اند و هدف آنها مبارزه با مسلمانهائی است که با روشهای خود در مقابل آزادی و تجدد در این جامعه سد ایجاد میکنند. فکر میکنید این جوانها از چه کسی دعوت کرده اند که آنهارا در تنظیم ایده ها و آرمانهای خود یاری دهد؟ حدستان درست است: افشین علیان.
امیدوارم ایرانیان مقیم هلند که دغدغه شان حفاظت از آرمانهای آزادیخواهی و تجدد گرائیست
حمایت خودرا از این جوانان که با رشادت خود، خطرهای زیادی را بجان خریده اند دریغ نکنند.
منتها تعجب نکنید اگر امروز و فردا بخشی از چپهای ایرانی یا هلندی، این جوانان را متهم به
جاده صاف کنی برای آمریکا و اسرائیل بنمایند !!!.
در پایان:
افشین عزیز، مسیرت را ادامه بده، نفست گرم، راهت پیروز.