روبرت فیکس: جنگ بزرگ برای انسا نیت!


دانیل لوین - مترجم: محمود حسینی شوشتری


• کتاب فیکس کار بزرگی است نه به این دلیل که در ۱۱۰۰ صفحه تحریر شده است، بلکه بیشتر به این لحاظ که شاهد ویژه ای است بر جنگی ابلهانه و پی آمدهای آن که در طی چندین دهه جان انسان های بیشماری را قربانی شقاوت خود کرده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۴ خرداد ۱٣٨۶ -  ۲۵ می ۲۰۰۷


اخیرا کتابی به زبان های مختلف تحت نام "جنگ بزرگ برای انسانیت" (۱) از روبرت فیکس مفسر مسائل امور بین المللی وبویژه خاورمیانه درمورد جنگ خونین وطولانی مدت خاورمیانه منتشر شده است. این کتاب به جرات می توان گفت یکی از قوی ترین آثار مستند است که تاکنون در مورد جنگ ابلهانه خاورمیانه منتشر شده است.

در آپارتمان روبرت فیکس درشهر بیروت زمان متوقف شده است. گرچه او به روشنی می بیند که همه چیز در اطراف او تغییر کرده است: ریش پرپشت وجوگندمی راننده مورد اعتماد او عابد و خستگی و چهره پیر صاحبخانه اش که در طبقه پائین زندگی می کند، حکایت از گذشت زمان دارند. خسته و پیرتر بنظر می رسد. همکاران سابق تقریبا همه اورا ترک کرده اند، تعدادی کشته شده اند و چندتائی ازدواج کرده و صاحب فرزند شده، سردبیر و تعدادی رئیس این یا آن بنگاه خبرگزاری با آپارتمانی در منطقه منهاتان در نیویورک و یا ایسلینگتون در لندن شده و مشغول کار و زندگی هستند.
روبرت فیکس درسال ۱۹۷۶ بعنوان خبرنگار جهت تهیه گزارش از جنگ داخلی لبنان وارد بیروت شد. از آن تاریخ بیش از سه دهه گذشته است و او هرروز صبح با موهای نقره ای وقتیکه خود را در آینه می بیند به یاد پدرش بیل فیکس می افتد. گرچه او خود را هنوز ۲۹ ساله می داند: "چرا که از آن زمان تاکنون من یک کار را هر روز تکرار کرده ام درست مانند کسانی که در طی این همه سال یک کار را تکرار کرده اند. و آن هم خیانت، بی وفائی، کلاهبرداری درحق مردم خاورمیانه" این پیامی است که او در کتاب تازه منتشر شده اش بنام "جنگی بزرگ برای انسانیت" (The Great War for Civillisation ) به خواننده می دهد. او کتاب را به پدرش بیل فیکس تقدیم کرده است که در جنگ جهانی اول، که حاصل صلح ناشی از آن "استقلال" مجدد بسیاری از کشورهای خاورمیانه بود، همراه با ارتش فرانسه شرکت کرد. امروز روبرت فیکس حاصل سی سال تلاش بی وقفه خود را بعنوان خبرنگار و گزارشگر در قالب این کتاب به خواننده عرضه می کند.
کتاب فیکس کار بزرگی است نه به این دلیل که در ۱۱۰۰ صفحه تحریر شده است، بلکه بیشتر به این لحاظ که شاهد ویژه ای است بر جنگی ابلهانه و پی آمدهای آن که در طی چندین دهه جان انسان های بیشماری را قربانی شقاوت خود کرده است. شاید بدرستی بتوان گفت که روبرت فیکس از میان خبرنگارانی که از مناطق جنگی گزارش تهیه می کنند، ویژه است. حضور در مناطق جنگی، عدم حرف شنوی از نیروهای نظامی و ارتشی که همراه آنهاست، گفتن و گزارش تهیه کردن بر اساس مشاهدات و برداشت های خود از ویژگی های کار خبرنگاری اوست. او هفت بار برنده جایزه بهترین خبرنگار کشور انگلستان شده است.
روبرت فیکس زمانی که تانک های اتحاد شوروی وارد خاک افغانستان شدند، بعنوان خبرنگار مجله تایمز در محل حضور داشت. او بهمراه سربازان مصدوم نوجوان ایرانی که از جبهه بر می گشتند و بر اثر بمب های شیمیائی صدام حسین در دستمال های خود خون استفراغ می کردند، با قطار به تهران سفر کرد و گزارش تهیه کرد. پای صحبت "قاضی اعدام"، صادق خلخالی، قاضی شرع جمهوری اسلامی ایران نشست و به سخنان او که در مورد لیست طویل اعدامیان بود گوش داد. بعدها او تعریف می کند که وقتی که درهتل به نوار گفتگوی خود با خلخالی گوش دادم، متوجه شدم که او چگونه جزئیات کیفر سنگسار را برایم تعریف کرد، در حالیکه در حال خوردن بستنی بود و صدای ملچ ملچ او که لبهایش را می لیسید از نوار بگوش می رسید.
زمانی که گورهای دستجمعی از کشتار ارامنه یکی بعد از دیگری شناسائی می شدند، او در محل حضور داشت و برای روزنامه ایندیپندت گزارش تهیه کرد. او شاهد کشتار مردم در الجزایر بود و هنگام به راه اندازی غائله به اصطلاح "جنگ با تروریسم" به افغانستان مجددا سفر کرده و سپس هنگام اشغال عراق در آنجا حضور یافت. این ها وقایعی است که همه بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اتفاق افتاد.
برداشت روبرت فیکس از حملات انتحاری به نیویورک و واشنگتن چنین بود: "جبر تاریخ اجتناب ناپذیر است." او حملات را بسیار طبیعی می دانست. و درست همین نحوه برداشت و درک او از مسائل است که به محتوای کتاب او غنای ویژه می بخشد و اهمیت آن را دوچندان می کند. به این اعتبار است که می گوئیم اثر او، اثری بزرگ است هم به لحاظ محتوای فهم او از تحلیل مسائل وهم به لحاظ تصویر درستی که از کل تاریخ منطقه ارائه می دهد.
روبرت فیکس خبر حملات انتحاری به نیویورک و واشنگتن را درست لحظه ای دریافت کرد که می خواست جهت سفر به آتلانتا سوار هواپیما شود. درهمان لحظه دریافت خبر اولین گزارش خود را از طریق تلفن ماهواره ای برای تایمز ارسال کرد. او دراولین گزارش خود بدرستی تاکید کرد که این حملات تنها می تواند کار القاعده به رهبری بن الدین (که سه بار با او مصاحبه کرده بود) باشد. سفر آنروز او منتفی شد. ساعتی بعد درهتل محل اقامت خود در حالیکه روی تخت نشسته بود، در آن لحظات نفس گیر، تصاویر دهشتناکی را در تلویزیون دید. او درآنروز دید که چگونه انسان ها دست وپا زنان از ساختمان های بلند خود را به بیرون پرتاب می کنند. و بقول خودش درهمان لحظات بود که به یاد بقایای اجساد سربازان عراقی که خود را تسلیم نظامیان آمریکائی کرده بودند، رها شده در صحراهای سوزان عراق، بعد از جنگ اول خلیج افتاد. گرچه او مستقیم نمی گوید، ولی به روشنی می توان از نوشته های او دریافت که درآن لحظه بیاد ۲۹۰ مسافر هواپیمای مسافری شرکت هوائی ایران ایر که توسط موشک های شلیک شده از ناوگان نیروی دریائی آمریکا یو. اس. اس. وینسنس بر فراز آب های خلیج فارس سرنگون شد، افتاد. دو سال از زمان انتشار اولین نسخه انگلیسی این کتاب می گذرد. درآن زمان من برای اولین بار این کتاب را خواندم. هنوز تصویر سقوط مادری که فرزند خود را در آغوش دارد، از ٣۰۰۰ متر در ذهنم نقش بسته است. به تصویر کشیدن واقعبینانه ابعاد و پی آمدهای چنین تراژدی هائی و رابطه آنها با یکدیگر است که به کتاب او ارزش تاریخی می دهد. فیکس تلاش بیمارگونه واشنگتن را جهت مقصر جلوه دادن حکومت ایران در فاجعه دردناک سقوط هواپیمای مسافربری ایران را در کتاب خود به تمسخر می گیرد. نمونه هائی از این نوع که همگی دلالت بر تراژدی انسانی دارند، در کتاب او بسیارند.
نگاه، تحلیل، وبرداشت او از وقایع خاورمیانه بسیار ساده وا نسانی است. او در کتاب توضیح می دهد که جهان غرب در بروز و گسترش وقایع خاورمیانه نقش عمده ای داشته است. سهم کشورهای غربی در رخدادهای خاورمیانه و تجربه های دردناکی که مردم آن از سر گذرانده اند، چیزی بجز تحقیر آنها، بی ارزش جلوه دادن آنان، پشت کردن به آنها و بالاخره دست کم گرفتن این مردم نبوده است. او درعین حال یکطرفه قضاوت نمی کند و هرگز موافق این نظر نیست که "نتیجه منطقی" این سیاست های غرب حملات انتحاری است. او ضمن ابلهانه برشمردن جنگ خاورمیانه بیرحمانه بودن ستمی را که بر مردم فلسطین تحمیل می شود را نکوهیده و آنرا پی آمدهای "آخرین جنگ استعماری" می نامد.
روبرت فیکس در جائی از کتاب تجربه خود را از زمانی که توسط عده ای از پناهندگان افغانی مورد ضرب وشتم قرار گرفت تعریف می کند. نگاه منصفانه او به این حادثه برای من خواننده تحسین برانگیز است: "اگر من، روبرت فیکس، بجای آن مردم بودم، با هر غربی و خبرنگار غربی نه تنها همین کار را می کردم، بلکه آنها را به قصد کشت به پاس رفتار ددمنشانه ای که با ما داشته اند، کتک می زدم". بقول او خشونت آنروز آنها "کاملا محصول رفتار بربرمنشانه ما غربی ها با آنها بوده است".
در نوشته ۱۱۰۰ صفحه ای او انسان منفرد وجود ندارد. او تلاش نمی کند که بار مسئولیت این همه فجایع را بگردن کسی بیاندازد. او تلاش می کند که تاریخ و تجربیات تاریخی را تحریر کند. در کتاب او گوئی دو روبرت فیکس با یکدیگر در بحث و گفتگو هستند: فیکس پدر که روزگاری همراه ارتش فرانسه پا به سرزمین های خاورمیانه گذاشت و فیکس پسر که امروز چهره اش شکسته شده با ریش سفیدش با پدر در مورد جنایتی که امروز در حال شدن است، جدل می کند. جد لی که تنها با به عاریت گرفتن این جمله معروف از فیلسوف آمریکائی، مایکل والزرس قابل توضیح است: "یکی از ابتدائی ترین ودرعین حال عامه فهم ترین بحث های اخلاقی بین انسان ها اینست: بحث در مورد یک قتل طراحی شده و یک مرگ غیرعمد."
در پایان اگر باز بخواهیم نگاه منصفانه او را درمورد درگیری های خاورمیانه بیشتر بشناسیم، بد نیست بدانید وقتیکه بن الدین در مورد او وگزارش هایش اظهار داشت که او خبرنگار منصفی است، روبرت فیکس پاسخ داد "این تبلیغی است که هیچ خبرنگار مسائل بین المللی آرزوی آن را نمی کند."