نقدی بر مانیفست فرخ نگهدار


مزدک


• به جرات می توانیم بگوییم اندکی از این راه را ما گشوده ایم نه به آن دلیل که زمینه ساز وفاق آمریکایی پسند باشیم که به این جهت که آزادی و دموکراسی را جز برای عدالتخواهی و مبارزه در راه رهایی و استقلال وبرابری نخواسته ایم. و این تازه آغاز راهی است که گشوده شده است و دشواری های راهی که مانده است جز با ایمان سترگ به رهایی کارگران و زحمتکشان و همراهی همدلی و اتحاد آسان نخواهد شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۵ خرداد ۱٣٨۶ -  ۲۶ می ۲۰۰۷


مشت های آسمانکوب قوی
واشده ست وگونه گون رسوا شده ست
یا نهان سیلی زنان یا آشکار
کاسه پست گدایی ها شده ست

این نه یک اتفاق، بلکه دیالکتیک مبارزه طبقاتی است که جاذبه ها و دافعه هایی را در شرایط معینی از تاریخِ خود به نمایش می گذارد. تنها خوش باوران و بی باوران به دیالکتیک و پیچیدگی های آن هستند که بر می آشوبند که فرخ نگهدار و کسانی از این دست را آنچنان می خواهند که نیستند، به یقین معما چندان آسان نبوده است که امروز نمایانده شده است فصلی از زندگی ما وهمه¬ی زحمتکشان هزینه این حل معما گردیده است و شاید فصول بسیاری هم، اگر به درستی این ماجرا وارسی نشود. اما این قافله را سر باز ایستادن نیست چه بسیار نامردمی ها و نامرادیها در راه پر فراز و نشیب و ناهموارش بر خود هموار کرده است و خواهد کرد چه باک اگر خار مغیلان در کف آید وقتی چشم بصیرت در سر است. هزاران بار دیگر اگر فرّخ ها زاده شوند و آن گونه که امروز به ثمر نشسته اند به بار آیند، نمی توانند در حلقه تکامل جدایی اندازند و تنها عِرض خود می برند و زحمت ما می دارند. با این همه واکاوی این پدیده ها نیازی است که باید به آن پرداخت چرا که کسانی از نوآمدگان در راه این قافله چنانچه رمز راه رشد این پدیده ها را ندانند و در دام شان افتند ما را نخواهند بخشید که صد البته حق با آنان است. با یاد آوری سال های اولیه پس از بهمن ۵۷ آغاز کنیم:   
«اینان سُرسُرِ نعلین ملّایان را با چکاچک چکمه فاشیسم اشتباه گرفته اند»
این عبارت برگرفته از نقدی است از فرخ نگهدار بر مواضع یکی ازسازمان های چپ که در سال های ۱٣۵۹ - ۱٣۵٨ در بولتن سازمان منتشر گردید و در مقابل تفکری ارایه می¬شد که روحانیت را «کاست» می دانست. در آن زمان فرخ با بیان این موضوع که حتی روحانیت هم دارای بستگی های طبقاتی است تلاش می¬کرد به رفقای دیگر نشان دهد که نیروهای موجود در حاکمیت جدید برآمده از بهمن ۵۷ نمی توانند فاشیست باشند (با توجه به گذشت زمان آنچه در ذهن نگارنده این سطور به نقل از فرخ می آید نقل به مضمون است) و شرط درستی تحلیل این نیرو ها را در طبقاتی دیدن مواضع آنان می دانست. اما همان زمان هم با یکپارچه دیدن آنان در هیات «نعلین پوشان» این سوی ماجرا که در این جماعت بستگی های طبقاتی متفاوت وجود دارد را به یکباره نادیده می انگاشت و فرهنگِ مسلط بر آنان را نیز همچنان سُرسُرِ نعلین شان یک دست و یک صدا می نمایاند. به تاسی از دیگران آنقدر بر مواضع ضدامپریالستی جاهلانه خط امامی و نه آگاهانه و متکی بر دانش و بینش علمی و یا حتی خصایل مترقیانه، که بر افراطی گری محافظه کارانه¬ی حجره و حوزه نشینان بی مقدار که بیشترین ارزش ها را بر تقدس مالکیت می خواستند و در فتاوی خود می نگاشتند، پای فشرد تا خوش خیالانه این باور را که: حتی دمکرات های انقلابی ممکن است کمر به نابودی کمونیست ها ببندند ولی در فرایند رشد خود متحدین ما خواهند بود، تئوریزه کند. نمونه های تاریخی آن را هم حافظ اسد در سوریه و قذافی و قبایل نشینانی از این دست بر می شمردند و مادام که هجوم و اسارت و زندان و شکنجه و اعدام از سُرُسر نعلین جوانه زد، گریزِ ناگزیر را برگزیدند و گروهی از پاک باختگان به مشی فداییان را با اعلام انحلال سازمان سرگردان رهانیدند تا چه پیش آید! معلوم نشد آیا فاشیسم در مکتب آقایانی از قماش فرخ اساسا باید بسته لایه های فوقانی بورژوازی باشد و یا از دل این «دموکرات خط امامی» نیز زاییده میشود اگر فرض را در مورد اول بپذیریم پرسش این است که آنچه بر ما و سایر زحمتکشان گذشت با چه توجیهی قابل تفسیر است که این دموکرات خط امامی یک شبه به بالاترین درجه رشد سرمایه دارانه می رسد و فاشیست می شود و درمورد دوم نیز اصل بر این بوده است که سرسر نعلین هیچگاه چکاچک چکمه فاشیست نمی شود که این هم محلی از اعراب ندارد.
حالا با منطق جدید فرّخ قاعدتا هیچ کدام از این ها نبوده بلکه به مرور دریافته است که : «دولت یک نهاد خدمت رسانی عمومی است که کنترل اهرم های آن محل نزاع گروه های متفاوت المنافع است. حتی زمانی که دولت توسط یک گروه کاملا ایدئولوژیک و بسته تسخیر شود، باز خوب می توان دید که نه تنها دولت نمی تواند یک نهاد خدمات رسانی به ملت نباشد، بلکه به مرور گروه های دیگر در حد توان خود با فشار از بیرون یا بانفوذ به درون، قدرت مطلقه یا تمایل به طرفداری انحصاری از یک گروه را می شکنند.»
چند پرسش از این کاشف دولت خدمت رسان نشان مطرح است:
۱- حد و اندازه این تفاوت در منافع تا چه حد است که موجب انحصار در قدرت گردیده و می¬گردد؟
۲- چه دلیلی برای منازعه گروه های متفاوت المنافع وجود دارد مگر نه اینکه به زعم حضرات قصد هر یک از آنان در صورت دست بابی به قدرت خدمت به ملت! است پس چرا با هم می جنگند؟ چوب لای چرخ هم می گذارند و از پایین فشار می آورند تا به قول ایشان انحصارشکنی کنند؟
٣- چه دلیلی و چه تضمینی وجود دارد که این مدعیان خیالی انحصار شکنِ آقای نگهدار فردا خود انحصار گری نکنند؟ کما اینکه شاه این کاره بود و با همین استدلال آقای نگهدار این حکومت هم که وی برایش مانیفست اصلاح طلبی نگاشته است نیز چنین است.
۴- اصلا اگر قرار است که دولت خدمتگزار باشد هرچه می خواهد باشد چرا آقای نگهدار حسادت می¬کند و با ارایه مانیفست اصلاح طلبی اجر خدمات رسانی جماعتی را از آنها می خواهد بستاند؟

واقعیت آنست حتی دانشمندان بورژوا نیز قایل به وجود طبقات هستند و دولت را یک نهاد طبقاتی می دانند و برخلاف آنچه ایشان رواج می دهند منافع طبقات مختلف در تضاد با یکدیگر است ولی در لایه های طبقاتی در میان اردوی سرمایه به جهات مختلف تفاوت منافع وجود دارد. به این دلیل است که بورژوازی، طبقات فرودست را دارای شایستگی برای اداره جامعه نمی داند و خوب می داند چنانچه جابجایی قدرت در جامعه ایجاد شود قطعا و حتما منافع آنان تهدید و تحدید خواهد شد، تلاش می¬کند¬ بی رقیب میدان باشد و در صورتی که از پس این ماجرا برنیاید به ائتلاف و آنهم از موضع برتر تن می دهد. آقای نگهدار می گوید: «در آلمان پس ازیک قرن و نیم اکنون جامعه به جایی رسیده است که این دو گرایش اصلی به طور طبیعی به ائتلاف می رسند» منظور ایشان همانطور که خود آورده اند احزاب بورژوایی و کارگری در آلمان می باشد. ولی اینکه چرا این گرایش ها را بر اساس موجودیت اجتماعی شان نام نمی برد لابد بدین خاطر است که توضیح ماهیت و هویت این گرایشات مبتنی بر بررسی چگونگی پیدایش آنان و شکل گیری طبقات خواهد بود که با توجه به مشی مصلحت گرایانه فرخ نگهدار صلاح در این است تا جانب تبیین این موضوعات به تلاش برای بهبود رفتار حکومت با شهروندان و گروه های اجتماعی مورد نظر ایشان آسیبی وارد نشود.
اما واقعا ماجرا از چه قرار است ؟ آیا اصلاح طلبی به معنای نفی طبقات و تحریف ماهیت دولت برخاسته از طبقات است؟ آیا ضرورت اصلاحات در یک جامعه آشتی طبقاتی است و چنانچه فی المثل کارگران و زحمتکشان یک جامعه بنا به دلایلی که عمدتا از سوی روابط استبدادی بر آنان تحمیل شده است و مجموعه پتانسیل های بالقوه شان را متجلی نکرده اند به معنای پذیرش تز و مانیفست اصلاح طلبی این آقایان باید به نفی مبارزه برای رهایی ازستم سرمایه پا سست کنند؟ آیا چنانچه در شرایطی کارگران به ضرورت مبارزات سندیکایی رسیدند تا از ورطه بی سازمانی و پراکندگی طبقاتی خلاصی یابند معنایش این است که این شیوه را غایت آرمان خود می دانند؟
چرا آدم هایی چون فرخ نگهدار اصرار دارند برگ هایی از کتاب تاریخ را که تمامیت و کلیت آن و با خون کارگران و زحمتکشان به ثبت رسیده است بنا به هر دلیل پاره کند و برباید؟ چرا نمی گوید که دلایل واقعی حوادث تاریخی نظیر جنگ های جهانی برای چه بوده است؟ چرا دلایل آنچه را که خود می گوید که: «درایران برای قرن ها خوانین وروحانیون قدرتمند ترین گروه های اجتماعی برای اعمال نفوذ بر حکومت بوده اند.» را پنهان می کند؟ اگر دولت ها به زعم ایشان یک نهاد خدمات رسانی عمومی بوده اند چه دلیلی برای تغییر صورت بندی های اجتماعی اقتصادی وجود داشته است؟ چرا پس از برکناری ملاکین و روحانیون از حکومت در اروپا به رهبری سرمایه داری موضوع «تسخیر دولت» در دستور کار احزاب کارگری و بورژوایی قرار گرفت؟

آقای فرخ نگهدار آدم بی سوادی نیست که نداند دولت ماهیت طبقاتی ندارد. او که به مرور دریافته است که دولت یک نهاد خدمات رسانی عمومی است بلافاصله هم می گوید کنترل اهرم های آن محل نزاع گروه های متفاوت المنافع است در واقع نمی تواند از این واقعیت اثبات شده بگریزد و تلاش دارد با بازی واژه ها و ایجاد ادبیاتی ویژه آشتی طبقاتی را برقرار کند. او دزدی است با چراغ که میداند چه کالایی را برباید.
آقای نگهدار در مانیفست خود می گوید: «از انقلاب تا امروزدر جمهوری اسلامی بیشترین دشمنی را با آزادی ودموکراسی و تجددخواهی داشته اند. بیشترین خصومت را با غرب و با ایالات متحده امریکا حمل کرده اند. همه کسانی که سرکوب زنان و دانشجویان و قتل و کشتار ناراضیان و نویسندگان و فرهنگ سازان را پی گرفته اند جنگ با آمریکا را وظیفه مقدس خود دانسته اند. آنها رسما تمام طبقات فرهیخته کشور را "عامل آمریکا" تصور می کنند.»
در این جا آقای نگهدار ماهیت واقعی خود را آشکار می کند او می خواهد آمریکا را برابر با آزادی و دموکراسی نشان دهد و همه نیروهای ضدامپریالیست را ضدآزادی و دموکراسی و تجدد خواهی معرفی کند و آن ها را در کنار کسانی قراردهد که قتل و کشتار ناراضیان را رقم زدند تا از این طریق ضمن برخورداری از حمایت های بنگاه های امپریالیستی سیل اتهامات را به سوی اردوی مبارزین واقعی راه آزادی و دموکراسی مردمی روانه کند. آیا آزادی و دموکراسی و تجددطلبی تنها از طریق وفاق با آمریکا حاصل می شود؟ فرض گیریم که دولت جمهوری اسلامی پایبندی خود را به دموکراسی و آزادی و تجدد خواهی نشان دهد و فرض کنیم دولت مطابق آنچه آقای نگهدار می گوید خدمتگزار ملت است که در این صورت آزادی و دموکراسی و تجدد برای مردم خواهد بود آیا امریکا این آزادی را تحمل خواهد کرد ؟ آیا تمامی سال های تسلط امریکا بر کشور ما از طریق نظام دیکتاتوری شاهنشاهی در رواج آزادی و دموکراسی بوده است؟
سال ها پس از تحمل آن همه بیداد در این سرزمین ماندیم و جان بر کف از این شهر به آن شهر از این منطقه به آن منطقه و از کویی به کوی دیگر همه ستمی را که از هر سو نثارمان می¬شد با همه کارگران و زحمتکشان تحمل کردیم و هرآنچه را که به ممکن بود برای تغییر شرایط به کار بستیم. اگر نگوییم که سهمی بسیار در ایجاد موقعیت هایی چون دوم خرداد سال ۷۶ داشته ایم به جرات می توانیم بگوییم اندکی از این راه را ما گشوده ایم نه به آن دلیل که زمینه ساز وفاق آمریکایی پسند باشیم که به این جهت که آزادی و دموکراسی را جز برای عدالتخواهی و مبارزه در راه رهایی و استقلال وبرابری نخواسته ایم. و این تازه آغاز راهی است که گشوده شده است و دشواری های راهی که مانده است جز با ایمان سترگ به رهایی کارگران و زحمتکشان و همراهی همدلی و اتحاد آسان نخواهد شد.
باز هم خواهم گفت

تهران – ۴/٣/۱٣٨۵ مزدک