داستان خوانی امیرحسین چهل تن در بروکسل



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ٨ خرداد ۱٣٨۶ -  ۲۹ می ۲۰۰۷


دوستان و هم میهنان گرامی!

فدراسیون نو پای اروپرس در راستای همکاری با دیگر نهادهای مردمسالار ایرانی در اروپا و ایران، بر خود می بالد که میزبان آقای امیرحسن چهل تن، نویسنده چیره دست ایرانی در یک نشست ادبی - داستان خوانی به همراه پرسش و پاسخ - در بروکسل می باشد.
یاران و شیفتگان گنجینه پربار فرهنگ ایرانی را به این برنامه فرا می خوانیم.

یادآور می شویم که آقای امیرحسن چهل تن در ایران زندگی می کنند و مهمان یک بنیاد ادبی آلمانی می باشند.
زمان : روز آدینه اول ماه ژوئن ساعت بیست و سی دقیقه
- Adresse : 17 rue Pervyse-1040 Etterbeek- Bruxelles
- Métro : 1 A station de Thieffry; Bus : 36 ; Tram : 23 & 90

دوستداران آقای امیرحسن چهل تن، برای به دست آوردن آگاهی بیشتر، می توانند به سامانه ایشان که آدرس آن در زیر
می آید، مراجعه نمایند:

http://www.cheheltan.com



اروپرس، فدراسیون سراسری ایرانیان در اروپا ـ مرکز بروکسل

wwww@skynet.be
Tel : 0032-475 71 69 25 انور میر ستاری

زندگینامه کوتاهی از آقای امیر حسن چهل تن از زبان خودش :
مادرم مرا در خانه به دنیا آورد،درست سر ظهر در یک روز پائیز. قابله ای که مرا گرفت بانو شریفه صدایش می زدند و مادرم بعدها همیشه می گفت«چقدر دستش سبک بود!» تشخیص اینکه قدیمی ترین تصویر ذهنی ظرف کدام یک از خاطرات ماست،کار ساده ای نیست.اما مادرم نامه می نوشت،به گمانم زمستان بود، و من ازش می خواستم از او- که مخاطب نامه بود- بخواهد برایم یک ماشین بیاورد. مخاطب نامه پسرعمه ام بود،نظامی جوانی که برای دوره ای فنی به آمریکا اعزام شده بود. چند ماه بعد آن ماشین سحرآمیز در میان دستان من بود. ماشین یک تانک بود که بر فراز آن مسلسلی کار گذاشته بودند و راننده اش هیچ حفاظی نداشت و همسایه ها برای دیدنش گهگاه در دالان خانه ما ازدحام    می کردند. بعدها از پسرعمه ام پرسیدم ماجرای آن سفر مربوط به چه سالی بود؟او پاسخ داد«سال 1338»؛ پس من سه سال بیشتر نداشتم.
کودکی البته خلئی عظیم بود که خیلی زود جا به احساس مسئولیتی سنگین داد. چرا یک نوجوان پانزده ساله باید تصور کند که هیچ چیز جالبی در رفتار،علقه ها و سبک زندگی پانزده ساله های دیگر وجود ندارد؟
محدودیت! موانعی که اگر خوب نگاه می کردی می دیدی جز از ضعف بنیه اقتصادی خانواده از چیز دیگری ناشی نمی شوند.
کتاب البته چیز خوبی ست؛این را همه می دانند.اما در خانه ای که کتابی وجود ندارد مطالعه لابد تفنن کم ضرر یا بیهوده ای بیش نیست.شاگرد ممتاز رشته ریاضی که شعر می گفت و در ده سالگی و در یک کتابچه قرضی چند داستان کوتاه و بلند نوشته بود،در هیجده سالگی برای ادامه تحصیل در رشته مهندسی برق وارد دانشگاه شد و در دوران دانشجویی دو مجموعه داستان منتشر کرد.نام اولین مجموعه «صیغه»بود و نام دومین«دخیل بر پنجره فولاد»که دو سال بعد منتشر شد و فقط چند ماه قبل از انقلاب بهمن 1357. بعد از آن یعنی در سال 1362 رمان«روضه قاسم» را به دست ناشر سپردم. اما ماموران وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی اجازه ندادند کتاب از چاپخانه خارج شود و این رمان برای صدور چنین مجوزی حدودا بیست سال منتظر ماند. سال 1369 رمان «تالار آینه» و سال 1371 مجموعه داستان«دیگر کسی صدایم نزد»منتشر شدند و آنوقت سالهایی سخت تر از پیش آغاز شد. روضه قاسم همچنان در محاق توقیف بود،انتشار مجموعه داستان«چیزی به فردا نمانده است» و رمان«مهر گیاه»با مخالفت مقامات روبرو شد و همچنین تجدید چاپ چهار کتابی که تا آن زمان منتشر کرده بودم.
سال 1377 سال یک گشایش نسبی بود."مهر گیاه" و "چیزی به فردا نمانده است" منتشر شدند و " تالار آینه" و " دیگر کسی صدایم نزد" تجدید چاپ؛اما "صیغه"، "دخیل بر پنجره فولاد" و "روضه قاسم" همچنان با دیوار سانسور روبرو بودند و همچنین رمان «عشق و بانوی ناتمام» که در سال 1378 آماده چاپ شده بود.
جنگ من با وزارت فخیمه فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنان تا امروز ادامه داشته است اما خب پیروزی از آن کسی ست که می نویسد و همین مایه رنج ایشان است.
رمان«تهران،شهر بی آسمان»،مجموعه داستان«ساعت پنج برای مردن دیر است» ، فیلم- داستان«کات،منطقه ممنوعه» و نیز رمان "سپیده دم ایرانی"با درد سر نسبتا کمی منتشر شدند و معقول تجدید چاپ کتابهایم تا اوایل سال 1384با مشکل تازه ای روبرو نشد اما بعد از آن...   

پس کارنامه پر از جنگ و گریز من به شرح زیر است:
1- صیغه(مجموعه داستان)   
2- دخیل بر پنجره فولاد(مجموعه داستان)                   1357
3- روضه قاسم(رمان)                                           1362
4- تالار آینه(رمان)                                              1369
5- دیگر کسی صدایم نزد(مجموعه داستان)                1371
6- مهر گیاه(رمان)                                              1377
7- چیزی به فردا نمانده است(مجموعه داستان)             1377
8- تهران،شهر بی آسمان(رمان)                               1380
9-عشق و بانوی ناتمام(رمان)                                 1381
10- ساعت پنج برای مردن دیر است(مجموعه داستان) 1381
11- کات،منطقه ممنوعه(فیلم- داستان)                      1383
12- سپیده دم ایرانی (رمان)                                  1384
13- اخلاق مردم خیابان انقلاب (رمان)                        ؟
در این سالها مقالاتی هم نوشته ام که هر وقت آنها را خارج از حد تحمل جامعه ایران تشخیص داده ام،برای چاپ به دست نشریات خارجی سپرده ام.
این جوری هاست که از سال   2004 تقریبا به طور منظم مقالاتم در روزنامه آلمانی فرانکفورتر آلگماینه به چاپ می رسند. در ضمن از سال 1999تا 2001 به مدت دو سال بهمراه همسرم شهلا و پسرم اشکان میهمان پارلمان بین المللی نویسندگان در ایتالیا بودم.همچنین در ژ‍وئن 2003 در فستیوال ادبی«روزهای ادبیات سولوتورن»در سوئیس شرکت داشتم که نخستین حضور من در یک رویداد ادبی بین المللی بود. در سپتامبر سال 2004 نیز به نمایشگاه بین المللی کتاب در گوتنبرگ سوئد دعوت شده بودم .آنتولوژی ادبیات داستانی معاصر فارسی که تدارک آن را شخصا بعهده داشته ام،با ترجمه گوستاو کارلسون و سعید مقدم در این نمایشگاه به زبان سوئدی عرضه شد و در همان سال یک بار دیگر به دعوت دانشگاه مالمو به آن کشور رفتم تا در سمینار جهانی سازی شرکت کنم.
بد نیست یادآوری کنم که تا کنون داستانهایی از من به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، سوئدی، عربی، ارمنی، ترکی، چینی و کردی ترجمه و منتشر شده اند.
امیرحسن چهل تن