نُکی به سفره ی طنزِ هادی خرسندی


مهدی فلاحتی


• در این که ذهن خلاق هادی خرسندی و سرعت آفرینندگی اش در طنز نوشتاری - نثر و نظم - در زبان فارسی معاصر، بی مانند است، گمان نمی کنم بحثی باشد. اما چرا به این خلاقیت تقریبا هیچ پرداخته نشده و هیچ کس پیدانشده که بنشیند و با تأمل و دقت، لایه های گوناگون کار خرسندی را بررسی کند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۹ خرداد ۱٣٨۶ -  ٣۰ می ۲۰۰۷


در این که ذهن خلاق هادی خرسندی و سرعت آفرینندگی اش در طنز نوشتاری - نثر و نظم - در زبان فارسی معاصر، بی مانند است، گمان نمی کنم بحثی باشد. اما چرا به این خلاقیت تقریبا هیچ پرداخته نشده و هیچ کس پیدانشده که بنشیند و با تأمل و دقت، لایه های گوناگون کار خرسندی را بررسی کند؟ ندیده ام که نگاهی حتا عجولانه اما نقادانه به کارهای خرسندی شده باشد و به هرحال، بررسی و نقدی از کارهای او به دست داده شده باشد. چرا؟
شاید بخشی از دلیل این غیاب، همانی باشد که مانع نوشتن تا اکنونی من درباره ی کارهای خرسندی بوده است؛ و می تواند توجیه کارنکردن هر عضو دیگر خانواده ی قلم در این زمینه باشد. یعنی، درضمن، اگر کاستی یی دراین زمینه هست، به گردن من هم هست؛ هرچند که توجیه قابل گذشتی داشته باشد. توجیه، این است:
دامنه ی وسیع کارهای گوناگون خرسندی در اسلوبها، فرمها و گستره های معنایی و مضمونی متفاوت، و سرعت آفرینندگی و انتشار آنها در سایت شخصی پُربیننده ی هادی خرسندی - «اصغرآقا» - مجال ارزیابی دقیق و به موقع را نمی داده است. هربار که دستم می رفته تا در ازدحام روزمره ها درمورد اثری از هادی چیزی بنویسم، مطلبی تازه و پرداختنی، باز بر سایت اصغرآقا ظاهر می شده است و این چگونگی باعث شده که اصلا هیچ کاری نشود!
با انتشار شماره ی جدید «اصغرآقا» تصمیم گرفتم کار را یکسره کنم و به خوان گسترده ی طنز خرسندی، دست کم، نکی بزنم تا شاید اینگونه خود را متعهد کنم که بعدها کار جدی تر و دامنه دارتری در این زمینه داشته باشم.

                                                         ■                                                                  

کسی اگر بخواهد نمونه ی طنز در نثر و معنا را بشناسد و با اسلوب طنز سیاسی خرسندی آشنا شود، «کفش ۱۷۰ هزارتومانی ویتنامی» در نشریه ی اصغر آقا، شماره ی ٣٣۴، اردیبهشت ۱٣٨۶، نمونه ی خوبی ست. در آغاز، نقل مطلبی ست از نشریه ی «دنیای اقتصاد» چاپ تهران:
«آیا باورتان می شود یک جفت کفش زنانه تولید کشور ویتنام در تهران به قیمت ۱۷۰ هزارتومان عرضه شود و مشتری هم داشته باشد؟ باور کنید. این خریدو فروش چند روز پیش در برابر دیدگان خبرنگار دنیای اقتصاد و چندنفر دیگر رخ داد. آیا این اتفاق عجیب و غریبی ست؟
در دهه ۱۹۷۰ ویتنام غرق در جنگ و آتش بود. ... اقتصاد ویتنام به دلیل جنگهای طولانی، فروپاشی کامل را تجربه کرده بود. در دهه ۱۹٨۰ ویتنام زندگی عادی خود را آغاز کرد. در دهه ۱۹۹۰ اقتصاد ویتنام آزادی را تجربه کرد و اکنون با شتاب در پی تسخیر بازارهای دیگر است. در دهه ۱۹۷۰ اما ایران صاحب چند کارخانه بزرگ تولید کفش بود و حتا بازار کفش اروپای شرقی را نیزدر تسلط خویش داشت. چه شد که امروز ویتنام به ایران کفش صادر می کند و کارخانه ها ایرانی دهه ۱۹۷۰ وجود ندارد؟ چه شده است که صنعت کفش ایران به چنین شرائط تأسف اوری رسیده است؟»
بعد از نقل این نیمچه گزارشِ البته نه چندان دقیق، هادی، سرخط می رود و ادامه می دهد:
مفسر اقتصادی اصغرآقا می گوید: چه شده است که صنعت کفش ایران به چنین شرائط تأسف آوری رسیده است؟ آقا ما بگیم؟ اینطوری شده است که یا ملت ایران بعد از انقلاب پای اضافی درآورده، یا اینکه خبرنگار «دنیای اقتصاد» زندان هوس کرده است.
یکی از دلائل خندیدن مان به لطیفه یا جک این است که پاسخی غیرقابل انتظار به صورت مسئله ی جک می شنویم.
خرسندی در قسمت نخست پاسخ به پرسش بالا، با پاسخی مطلقا غیرقابل انتظار(ملت ایران، بعد از انقلاب، پای اضافی درآورده)، اول، خوب خواننده را می خنداند و بعد در قسمت دوم پاسخ (خبرنگار، زندان هوس کرده)، زمینه را آماده می کند تا یک ضربه ی کاری سیاسی بزند: بخشی از واقعیت حکومت بر ایران پیش از انقلاب ۵۷ را که در به قدرت رسیدن روحانیون نقش بسیار مهمی داشت، یادآوری می کند - پیوند دین و دولت و امتیاز دادن سلطنت پهلوی به دینسالاران.
درپی عبارت «خبرنگار دنیای اقتصاد زندان هوس کرده»، خرسندی می نویسد:
در دهه هفتاد اگر ایران دارای چندین کارخانه کفش بود عوضش شاهنشاه اسلام پناه دستور داده بودند کارخانه ها شروع کنند برای ارتش، چکمه و برای روحانیت نعلین درست کنند. بر اثر اوامر ملوکانه کم کم تولید کارخانجات کفش به همین دو نوع محدود شد. یک روز هم چکمه ها با نعلین ها دست به یکی کردند و یک اردنگ زدند به اعلیحضرت همایونی.
حالا نعلین از پاریس می آید و پوتین از روسیه و کفش زنانه از ویتنام. مردها هم پابرهنه راه می روند.
در اینجا مطلب تمام می شود. اما خرسندی با جمله ی آخر انگار خود را می خواهد به رخ بکشد و خواننده را باز از سطح به عمق ببَرد و یادآوری کند که طنز هادی خرسندی، جنبه ی هنرمندانه و تفسیرگشای اش عمیق است و خودویژه : مردها پابرهنه راه می روند!
                                 ■                                                                     

یکی از ویژگیهای خرسندی، دقتهایی ست که مخاطب را شرمسار بی دقتی خود می کند. این دقتها را می توانید در زبان یا در تشریح مشاهده های روزمره، به کرات در کارهای او ببینید.
۱) عکسی از برندگان مسابقات بین المللی ریاضی اخیرا در جراید چاپ شد که در آن یک پسر جوان از ایران را با پرچم جمهوری اسلامی که جلوِ خود گرفته در کنار یک دختر جوان اسرائیلی که پیراهن تنگ بسیارکوتاهِ بی آستینی بر تن دارد، بر سکوی بَرَندگی نشان می دهد. شاید تنها نکته یی که با دیدن این عکس به ذهن بیننده می رسد، اینست که چگونه این ناپرهیزی و ممنوعیت سیاسی صورت گرفته و نماینده ی جمهوری اسلامی در کنار نماینده ی اسرائیل- آن هم با این عریانی معصیت آور- ایستاده و عکس گرفته است. اما خرسندی از این نکته که همه می بینند، به عمد می گذرد؛ نکته ی دیگری را می گیرد که محصول دقت و نگاه طنز او به این عکس است و ظاهرا نکته ی بسیار ساده یی ست؛ آنقدر ساده که من و شما ندیده ایم ( آرم وسط پرچم جمهوری اسلامی، درست جلو« موضع تحریکات» جوان ایرانی قرار گرفته است)! خرسندی، عکس را از جراید می گیرد، در «اصغرآقا» یش چاپ می کند و در کنارش می نویسد:
توضیح المسائل
مستحب است در مسابقه ی ریاضی بین المللی، بیرق جمهوری اسلامی همراه قهرمان باشد که اگر چنانچه قهرمان مادینه اسرائیلی با مسائل غیر ریاضی در صدد تحریک برادر ریاضیدان ما برآید، آن برادر برای پوشش تحریکات و ستر عورت، طوری بیرق را جلوی خود بگیرد که علامت جمهوری اسلامی صاف بر موضع تحریکات افتاده از عیان شدن آن جلوگیری نماید.
تبصره - در صورت سوراخ شدن بیرق مبارک، در بازگشت آن را به یکی از پزشکانی که نیمساعته می دوزند، تحویل داده و نیمساعت بعد، بیرق باکره برای مصارف بعدی تحویل بگیرند. واعتبرو یا اولی الابصار. فاتحه. یا الله یا الله یا الله. چای بیارن.
۲) از دقتهای زبانی - در«عرایضات داش علی» در همین شماره ی اصغرآقا:
خیلی از جوونای فامیل مارو اینا زدن ناقص کردن. یکی از فامیلای ما پاشو توی اوین از دست داده ( من همیشه از این جومله ی پاشو از دست داد خنده ام میگیره. بامزه تر اینه که یکی دستشو از دست بده. مث خود آقا).

                                              ■                                                                  

امروزی بودن و با زمانه زیستن، از ویژگیهای خرسندی ست. ویژگی یی که گاه رنگ ژورنالیسم را در کار او چندان تند می کند که صرفا درچارچوب همان ژورنالیسم قابل دیدن است. در این موارد – که نادر هم نیست – شوخی خرسندی بیشتر به هزل و هجو پهلو می زند و نمی تواند خود را تا طنز بالا بکشد. برای نمونه به همین صفحه ی اول تازه ترین شماره ی « اصغرآقا» نگاه کنید. شعری که در کادر قرار دارد و درپیوند با ملوانِ زنِ انگلیسی بازداشت شده در ایران است و از زبان آیت الله خامنه یی با مطلع یادآورِغزل معروفِ منسوب به آیت الله خمینی سروده شده:

من زخال لب اون دختره بیمار شدم
لب به سیگار زد و عاشق سیگار شدم

بود اون دختره مثل پری دریایی
عاشق آن ملواندخت پریوار شدم

صیغه می خواستم او را بکنم، حیف نشد
با بلر وارد یک عالمه اصرار شدم

گفت اگر ول نکنی من پدرت می سوزم
من هم از عشق گذشتم پی انکار شدم
...
منکر هرچی اورانیوم و بمب اتمی
یکسره منکر مجموعه ی اخبار شدم
...
ولی افسوس نشد منکر این هم باشم
که به چشم همه منفور شدم، خوار شدم

این شعر، جز هجو آیت الله خامنه یی، با تکیه بر یکی از خبرهای رسمی روز، چیز دیگری ندارد. یک دلخُنک کُنک است که دوامی هم ندارد. زود فراموش می شود؛ مانند خودِ خبری که این شعر بر زمینه ی آن نوشته شده است.
طنز سیاسی الزاما با این و آن خبر روزمره ی رسمی و غیررسمی مرتبط نیست. بازتاب نگاه طنزاندیش به مجموعه یی از رویدادهاست. می تواند گاه با برجسته کردن یک نماد از میان خبرهای ریز و درشت، یک مجموعه را هدف قرار دهد. می تواند گاه از یک خبر آغاز کند و با دربرگرفتن یک مجموعه ادامه یابد. اما، به هرحال، آنچه یک طنز سیاسی را ماندگار می کند، نه گوهر خبری آن (که اصولا خود، خبر نیست؛ گاه تکیه اش به اخبار است)، و نه حتا موضوع آن، بلکه وسعت نگاه و اصالت ( آنچیزی که غربیها اُریجینالیته می گویند) در کلام و چگونگی شوخی با موضوع است. تردیدی نیست که خبرهای روز، ملاط و وسیله ی طنز اند. اما نه همه ی خبرها به چنین کاری می آیند و نه یک ادیب و شاعر طنز اندیش و طنزنویس، می تواند خود را محصور در خبرهای روز کند و کار خود را به این خبرها گره بزند. به راحتی می توان گفت که نیمی از کارهای خرسندی، محصول چک و چانه زدن او با خبرهای روز است؛ که اگرهم ارزش ادبی یی داشته باشند و جایگاه والایی در طنز، باز چند سر و گردن از کارهای درخشان او که هم آینه ی زمانه اند و هم ماندگاری در ذات آنهاست، کوتاهتر اند.
این کارهای درخشان هم محصول ویژگی امروزگی خرسندی اند؛ اما روی دیگر آن.
بگذارید نمونه یی اخیرا منتشر شده از این درخشانها بیاورم تا بگویم منظورم کدامهاست. شعری با نام « اعتیاد اینترنت » که تاریخ ۱۷ اسفند ۱٣٨۵ را دارد.

آنچنان ام اسیر اینترنت
که شده لهجه ام چنینترنت

ختم اینترنت است هر بیت ام
اینچنین آمده همینترنت

سایت و وبلاگ و پیچ و تارنما
کرده در هر طرف کمینترنت

آن یکی با عبا و عمامه
می کند پروپاگاندینترنت

آن نهاده کلاه کارگری
بر سر مارکس یا لنینترنت

دیگری آمده تنش مجروح
خبرآورده از اوینترنت

دولت از وحشت بلاگِرها
سقط کرده بسی جنینترنت

نروند از میانه البته
وب نویسان راستینترنت

تا درآید دوچشم دولتیان
طبق معمول، بیش از اینترنت

همین چند بیت از اعتیاد اینترنت کافی ست تا قدرت نوآوری و خلاقیت خرسندی در آفرینش آثار ماندگار دریافته شود.
اینترنت، پدیده یی ست امروزی؛ محصول زمانه ی ما، و قلب ارتباطات و اطلاعات. بی تردید آیندگان با نگاهی کنجکاو چگونگی کارکردِ این پدیده در سالهای پیدایی اش را می کاوند. و اثری ادبی که این پدیده دربافت آن کاملا تنیده شده باشد و از جذابیتهای ارزنده یی برخوردار باشد، درکنار خودِ این پدیده برای آیندگان ماندگار خواهد بود. ( در دوره های پیش، آثاری در توضیح قطار و هواپیما از شاعران عصر مشروطه و اندک زمانی بعد از آنان داشته ایم که گرچه آن شاعران، خود، بزرگ بوده اند اما این توصیفاتشان نه چیزی به تاریخ افزوده، نه به ادبیات و شعر فارسی).
خرسندی، موضوع اینترنت را در سرزمینی که حاکمانش از ارتباط آزاد آدمها با یکدیگر و از گردش آزاد اطلاعات وحشت دارند، گرفته و خودِ کلمه ی اینترنت را از وسط شکسته و دو پاره ی این و ترنت را از یکدیگر جدا کرده است. بر پاره ی اول ( این) قافیه هایش را ساخته و پاره ی دوم ( ترنت) را ردیفِ بیتهایش قرار داده است. یعنی، چنینترنت ( در بیت اول) از به هم چسبیدن چنین با ترنت ساخته شده ( آنچنان ام اسیر اینترنت / که شده لهجه ام چنین – تِرنِت ) یا: اِوینترنت از به هم چسبیدن اِوین با ترنت. اما خرسندی بازهم در ردیف و قافیه ی آخرین بیت، عمق بیشتراز اینی که تا اینجای شعر هست، به کارش می دهد و بر شگفتی کارش می افزاید. کلمه ی اینترنت، آخرین کلمه ی شعر است. اما این، همان کلمه ی اینترنتِ متعارف و معمول نیست. این کلمه ی اینترنت است که یکبار، به روال تجزیه یی که شرح اش رفت، شده است این و ترنت؛ حالا در آخر این بیت به ضرورت معنای این بیت، باز به همان شکل اول – به صورت کلمه ی اینترنت – آمده است اگرچه دیگر هویت اولیه ی خود را از دست داده و معنایی دیگر گرفته است. در اینجا ترنت، مانند ردیفِ بیتهای دیگر، بی معناست و فقط پسوند قافیه است و برای فضاسازی آمده است؛ و این، مانند قوافی بیتهای دیگر، معنای متناسب با بیت مربوطه را دارد و تمام کننده ی معنایی آن بیت است. ( تا درآید دوچشم دولتیان/ طبق معمول، بیش از این- ترنت ).
چنین اثری که نمونه ی مثال زدنی ساختارشکنی در زبان و در معناست، تنها از شاعر و طنزاندیشی برمی آید که چهل سال در اوج نوشته و جهانِ خرافه و تزویر و زور و نفرت را به دارِ طنزِ خود آویخته است.

falahatimi@yahoo.com

لندن – ۵ خرداد ۱٣٨۶