بزرگداشت
مراسم یاد بود خانم بدری شیبانی (شایگان) برگزار شد



اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۲ خرداد ۱٣٨۶ -  ۲ ژوئن ۲۰۰۷


پیکر خانم بدری شیبانی همسر زنده‌یاد دکتر شایگان و مادر مریم، لی‌لی احمد و حمید شایگان در سفر بازپسین روز شنبه ۲۹ اردیبهشت ٨۶ به تهران منتقل شد و ساعت ده و نیم صبح روز دوشنبه ٣۱ اردیبهشت با بدرقه‌ی گروهی از خویشان و دوستان و آشنایان و طی مراسمی ساده در آرامگاه خانوادگی خانواده‌ی شیبانی، در قطعه‌ی ۶٣۴ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.


مراسم یادبود خانم بدری شیبانی (شایگان) روز چهارشنبه دوم خرداد ۱٣٨۶ در سالن هتل سیمرغ تهران و با حضور گروه‌ی از خویشاوندان، دوستان و فعالان سیاسی و اجتماعی امروز ایران برگزار شد.

به خاک پای تو خواهم هزار گل ریزم
ولی به دست مرا غیر برگ سبزی نیست

این بیت را دکتر شایگان در زندان لشکر ۲ زرهی برای همسرش بدری شیبانی سروده و در پیش‌گفتار کتاب «امیدهای نو» به او تقدیم کرده بود.

در ابتدای مراسم یادبود خانم بدری شیبانی نیز مرتضی فتحی، از دوستان خانواده‌ی شایگان، با یادآوری این بیت و شأن نزول آن و نقل فرازی کوتاه در باره‌ی خانم بدری شیبانی گفت:

«بدری شیبانی آزاده زنی پُرمهر و پُرصلابت بود که زندگی‌اش با تحولات سیاسی چند دهه از تاریخ معاصر ایران پیوند خورده بود. او به ویژه در دوران جنبش ملی‌شدن صنعت نفت همراه و یاور همسرش بود و پس از کودتای ۲٨ مرداد و زندانی‌شدن دکتر شایگان به همراه او ناخواسته به آمریکا رفت.
در تمام آن سال‌ها خانه‌ی دکتر شایگان در خارج از کشور با وجود بدری شیبانی به خانه‌ی امید و آرزوهای نسل‌های بعدی فعالان سیاسی تبدیل شده بود. و درحقیقت مادر بسیاری از فعالان جوان ضدرژیم به شمار می‌رفت. به اعتقاد خودش او فقط انجام وظیفه می‌کرد. یادش زنده و گرامی باد.»

در ادامه‌ی مراسم مریم، دختر بزرگ خانم شیبانی که همراه خواهرش پیکر مادر را برای خاک‌سپاری به ایران آورده بود گفت:

«مادرم بیش‌تر عمرش را در خارج از کشور به سر برد ولی هیچ‌وقت آن‌جا را خانه‌ی خودش ندانست. عاشق ایران، خانواده‌اش و مردم ایران بود. من و خواهرم این افتخار را داشتیم که در سفرِ واپسین مادرم را به خانه‌اش برگردانیم.
مادرم زندگی همواره پُرتلاطمی داشت و زمان‌های بسیار شیرین و همین‌طور روزهای تلخ و پُر از سختی را پشت سر گذاشت اما تمام سختی‌ها را به خاطر اعتقاداتش با افتخار تحمل می‌کرد. من هم افتخار می‌کنم که دخترش هستم. از همراهی و شرکت شما در این مجلس تشکر می‌کنم.»

به دنبال سخنان مریم شایگان خواهر او، لی‌لی، نیز چنین از مادرش یاد کرد:

«دوستان عزیز، خانم‌ها، آقایان! من چند روز پیش از کودتای ۲٨ مرداد و در زمانه‌یی سراسر بحرانی به دنیا آمدم و در کودکی همراه مادرم عزیزم به خارج رفتم.
در زندگی بسیار زیبایی که پدر و مادرم برایم فراهم کردند چند درس با ارزش برایم به یادگار گذاشتند:
استقامت و شجاعت در مقابل سختی‌های زندگی.
اعتماد به نفس و باور به توانایی‌های زن‌ها.
هم‌دردی با دیگران و سخاوتمندی.
و از همه مهم‌تر همیشه به‌خاطرداشتن این‌ که از کجا آمده‌ام و کی هستم.
از همه‌ی شما که با ما هم‌دردی کردید متشکرم.»

در ادامه‌ی این مراسم دکتر خسرو پارسا، از خویشان و همراهان نزدیک خانواده‌ی دکتر شایگان، با شرح خاطراتی از خانم شیبانی توانایی‌ و پایداری او را ستود:

هنوز چند ماهی از درگذشت زنده‌یاد علیرضا اسپهبد نگذشته است که بار دیگر در اینجا به مناسبتی دیگر جمعایم. و این بار به مناسبت درگذشت خانم بدری شیبانی فرزند آقای موسی شیبانی (ذکاء‌السلطنه) است.
موسی شیبانی که از خانواده دیوانیان بود درجوانی پس از انقلاب مشروطه مصدر اموری چون کفالت وزارت مالیه (دارائی) بود و بعد از آن ‌هم با دکتر مصدق هم‌کاری‌ها داشت. ولی پس از مدتی از فعالیت‌های سیاسی کناره گرفت. اما هم‌چنان یک فرد سیاسی باقی ماند.
وی هنگام مبارزات انقلابی اوائل دهه‌ی پنجاه که جان‌فشانی‌های جوانان وطن را می‌دید مخفیانه از طریق من به انقلابیون کمک می‌کرد و من تا کنون آن ‌را برای دیگران ـــ به جز معدودی ـــ بازگو نکرده بودم.
من قسمتی از اوقات فراغت دوران کودکی و نوجوانی خود را با خانواده‌ی شایگان گذراندم و این نه تنها به دلیل نسبت من با دکتر شایگان که هم‌چنین به دلیل روی گشاده‌ی فردی بود که من او را بدری‌خانم می‌نامیدم و او مرا فرزند خود می‌دانست. و این به‌رغم همه‌ی شروشورهایی بود که ما به پا می‌کردیم.
آن‌چه مرا از همان دوران سخت تحت تأثیر قرار داده بود شخصیت قدرتمند و کاردان او بود که همه‌چیز و همه‌کس را سازمان‌دهی می‌کرد.
مردم عادی کم‌تر می‌دانند که زندگی با افراد سیاسی چه مصیبتی است. زندان و تبعید و دربه‌دری دائم. درحالی‌که همسری که به‌ظاهر آزاد است باید بار همه‌ی زندگی را به دوش بکشد و سعی در التیام عوارض روحی فرزندان و نزدیکان خود بکند درحالی‌که وضع او از همه دشوارتر است.
چند بار همراه با بدری خانم به زندان قصر به دیدن دکتر شایگان رفتم. داستان‌هایی که دکتر شایگان از زندان می‌گفت، از جمله سوارشدن زندان‌بانان بر پشت زنده‌یاد کریم‌پور شیرازی در راهر‌وهای زندان ـــ که این البته جز شکنجه‌ها و سوزندان‌های بدن او بود ـــ تا امروز روح مرا می‌آزرد. بدری خانم گه‌گاه که سخن سخت غم‌انگیر می‌شد با توجه خاصی رشته‌ی سخن را تغییر می‌داد و سعی می‌کرد به ما روحیه بدهد.
یک بار با او به دیدن زنده‌یاد دهخدا رفتم. خاطره‌ی آن جثه‌ی کوچک و روح بزرگ که دوزانو در میان کتاب‌ها غرق بود برای همیشه در خاطر من مانده است.
من در همه‌ی عمر یک بار هم او را پریشان ندیدم. البته ناراحت می‌شد، گاه عصبانی می‌شد ولی پریشان و ناتوان نمی‌شد.
سختی‌هایی که فرزندان او کشیدند ـــ به‌ویژه در دوران کودکی ـــ کم نبود. و بالاخره مهاجرت اجباری به امریکا و دوری از همه‌ی خانواده و دوستان بی‌شمار که اکنون برخی جرأت معاشرت معمولی را هم نداشتند ولی اکنون گروه عظیمی از ایرانیان خارج از کشور معاشران و میهمانان دائمی منزل دکتر شایگان بودند و این بدری‌خانم بود که با روی گشاده به همه قوت قلب می‌داد. منبع اخبار و در مواردی سازمان‌دهی کارها می‌شد. شناخت او از افراد بسیار دقیق و هوشیارانه بود. و کم نبود مواردی که او خطر واقعی را گوشزد می‌کرد. یاد او و خاطره‌ی او برای همه‌ی کسانی که حضور موثر او را تجربه کرده‌اند همواره زنده خواهد بود.

در پایان نیز احمد شایگان پسر بزرگ خانم شیبانی با شرحی کوتاه از زندگی پُرفرازنشیب مادر خود و نقش و تأثیر همواره مثبت وی در زندگی دکتر شایگان یاد او را گرامی داشت.