آیا دعا کردن و توسل به نذر و نیاز، نشان از دینداری است یا روان بیماری؟


دکتر محمدعلی مهرآسا


• به هر حال دعا کردن و خواهش و تمنا از نیروهای غیبی برای پذیرش خواستها و تمناهای آدمی، عادتی است که از زمان غارنشینی تاکنون همچنان میان مردمان کم خرد جریان دارد؛ و آدمیان هرگاه به مصیبتی گرفتار شدهاند که حد فهم و توانشان در مبارزه با آن لنگیده است، به این عنوان که اگر تمنا و استغاثه کنند حتماً پاسخ خواهند گرفت، خود را فریفتهاند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۲ خرداد ۱٣٨۶ -  ۲ ژوئن ۲۰۰۷


دوستم با اطمینان می گفت که از رفیق روانشناساش- نه روانپزشک- شنیده است که دعا کردن سبب آرامش روان میشود! البته بازگوکردن موضوع همراه لعابی از هزل بود نسبت به ان دوست روانشناس.
دعاکردن و حاجت خواستن ازنیروهای غیبی و ماوراءالطبیعه، پدیدهای دیرینه در قرون است و مربوط به حال و یاهزار سال و دوهزار سال پیش نیست، بلکه ریشه در زندگی نیمه وحشی انسان دارد. از زمانی که آدمی غار نشین شد و تکامل فیزیک بدن و سلولهای مغزش او را از خوی حیوانی به درآورد و وادارکرد تا خویشتن را ازآفات جوّی و آزار دشمنان حفظ کند، دخیل بستن و دست نیاز به سوی نیروهای مافوق بشر که در تصور خود آدمی رخنه کرده بود، وارد زندگیاش شد و امری روزمره گشت. نمایش، نخست با کارهای ساده‍ی افراد خانواده شروع میشد، که طنین آواهای مخصوص و کوبیدن بر طبل و نعرهزدن در بیابان و جنگل، بخشی از آن بود. سپس گروه جادوگران به وجود آمد که کارشان در زمینه‍ی رفع بلا و مداوای ناخوشیها با جادو و باطل السحر و خواندن وردهای خود ساخته، همراه با سوختن مواد شامه نواز و یا شامه آزار ادامه داشت. تکامل سحر و جادو، زمینه ساز بتپرستی شد، و سرانجام دینهای توحیدی را به بشر ارمغان داد. گرچه بتپرستی و سپس آئینهای توحیدی، به مراتب و ازهرنظر ازآن حرکات و دعاخوانی و رقص و پایکوبیهای ساحران بهتر و تازهتر و خردمندانهتر بود، اما باز در درونمایه، شامل موضوعهائی بود که بعدها اهل فضل و خرد و دانش، به نظر تردید به آن می نگریستند. به سخنی دیگر، گروه خردگرایان، در پذیرش دین که همواره با استبدادی تلخ و مطلق و گاه شمشیر و تقاص اجرا میشد، رغبتی از خود نشان نمیدادند. این مبارزه و پروتست و مخالفت، نسبت به هر سه آئین ابراهیمی بوده و متولیان دینها اینگونه مردمان را به نامهای کافر، مرتد، و زندیق طبقه بندی میکردند.
علت بزرگ این عدم رغبت این بود که روز به روز شکل و محتوای احکام دین به میل و خواسته‍ی متولیان و بنا بر فرمان بزرگان شریعت، تغییر می یافت و سنگینتر می شد. به علاوه بنا به دستور حکمرانان و پادشاهان، مرتب در عرصهی دینداری، متممهائی وضع و به دین افزوده میشد که کلاً درجهت خلاف عقل بوده و اغلب با منافع طبقهی فقیر و متوسط جامعه ضدیت داشت. روشن است که طبقات زحمتکش، فاقد هرگونه نیرو و امکانات برای مبارزه و رودرروئی با این مظالم و زورگوئیهای شاه و شیخ بودند و در مقابله با آن بیدادها کاری از آنان ساخته نبود. اما هر زمان، امکان عصیان و طغیان این طبقه وجود داشت و ترس از خیزش مظلومان، ذهن شریعتمدار و حاکم را میآزُرد. در مقابل احتمال این واکنشها، برای آرام ساختن احساسات غلیانی و سرکشی توده، همت شریعتمداران علاوه بر دستور انجام فرایض دین، معطوف ساختن ورد و دعا میشد تا آن اوراد و دعاها را به بیچارگان بیاموزند و در ذهنشان حُقنه کنند و از فقرا بخواهند در مواقع معین با آن دعاها و نذر و نیازها سرگرم باشند.
یک نظر اجمالی به کتابهای ملا محمد باقر مجلسی که عنوان علامه را از شاهان صفوی گرفته است، نشان میدهد که چه اندازه دعا و ورد برای تخدیر مردم فقیر و زحمتکش، از ذهن این ملا ترشح کرده است. دقت در کوشش و اهتمام واتیکان و کلیسا برای اطاعت مردم از دین، میزان تلاش متولیان دین مسیح را نیز در بروز ناآرامیهای تودهی عصیانگران نشان میدهد.
نگارنده بر این باور است که فرهنگ دعاخوانی و نذرو نیاز، از کلیسای کاتولیک و مسیحیت به درون اسلام و تشیع نفوذ کرده و توسط متولیان مذهب تکامل و گسترش یافته است. زیرا در صدر اسلام، جز قرآن به چیزی دیگر اهمیت و رغبت نشان داده نمیشد. اگر موشکافانه به شکل و محتوای دو مذهب تشیع و کاتولیک بنگریم و آنها را از هرجهت مورد مداقه و شناخت قراردهیم، شباهتهای عینی در این دو آئین به حدیاست که میتوان یکی را فرزند دیگری تصور کرد. بدیهی است در این میان، چون پیدایش عیسویت و کاتولیک، قرنها بر اسلام و مذهب ابداعی تشیع پیشی دارد، بیتردید باید تشیع را متأثر از مسیحیت دانست و رسوم و عادات و شرایع این مذهب را برگرفته از کاتولیک تصورکرد؛ و به این نتیجه رسید که پدیدآورندگان مذهب شیعه، بسیاری از این امور را از کلیسای کاتولیک گرفته و به عقاید خویش افزودهاند.
لازم به یادآوری است، که گرچه از همان روز فوت پیامبر اسلام تعدادی محدود و انگشت شمار از صحابه خلافت حضرت رسول را شایستهی علی میدانستند و با خلافت ابوبکر مخالف بودند و گروه اندک شمار هواداران علی را ساختند، اما واقعیت آن است که مذهب شیعه را جعفر صادق امام ششم شیعیان در قرن دوم هجری بنیاد نهاد و فقه و شریعت شیعی را آن حضرت درست کرد. به این جهت حضرت جعفر صادق را بنیانگذار مذهب شیعه می دانند و مینامند. اما، به طور قطع مذهبی که امام ششم بنیاد نهاد، خیلی سادهتر از آئین کنونی بوده و بسیاری از پیرایههای مذهبی که امروز اجرا میشود را نداشته است. مثلاً ازعزاداری درآن خبری نیست و این رسم را عضدالدوله دیلمی در قرن چهارم هجری در بغداد و کاظمین و سامرا بدعت گذاشت؛ و چون منبعی برای معاش آخوندها بود، به سرعت رواج یافت و هرسال برجاه و شوکت این مراسم افزوده شد.
همچنین، جمله‍ی «اشهد ان علی ولی الله...» که در تشهدِ مذهب شیعه وجود دارد، مطلقاً دستور امام جعفر نیست، بلکه از ابداعات شاه اسماعیل صفوی است؛ و اوست که دستورداد این جمله به تشهد و اذان افزوده شود.
بحث برسر تشابهات بین دو آئین است که به چند نمونه آن اشاره میشود:
۱- تعداد حواریون عیسی دوازده است و تعداد امامان شیعه نیز همان عدد دوازده.
۲- در تشیع چهارده معصوم داریم، و در کاتولیک هرچند از معصوم اسمی نیست، اما دوازده حواری و یهودای خیانتکار و خود عیسی، چهارده نفرند.
٣- عیسی مسیح زنده است و غایب شده و درآسمان است؛ امام دوازدهم شیعیان نیز زنده و غایب شده و در مخفیگاهی (چاه یا غار) خودرا از نظر پنهان کرده است.
۴- عیسی مسیح روزی برخواهد گشت و تمام مردم را به سوی خدای یکتا و آئین خویش دعوت میکند و با کفار جنگ و جدال خواهد داشت؛ عیناً امام دوازدهم نیز روزی ظهور میکند و با کفر و ارتداد و پیروان دیگر ادیان و مذاهب می جنگد و همه را مطیع خویش و پیرو تشیع خواهد کرد.
۵- دستجات کاتولیک به هنگام تبلیغ، در معابر حرکت کرده و صلیب وزنار را با خود حمل می کنند و یاد کشته شدن و به صلیب کشیدن عیسی را گرامی میدارند. دستجات عزاداران شیعه نیز در کوی و برزن به حرکت درمی آیند و با حملِ علم و کتل که شباهتی تام به صلیب دارد، آئین شهادت حسین را ارج می نهند.
۶- کشیشان کاتولیک و پروتستان، سدها نوع ورد و دعا درست کرده و به مومنان مسیح یاد میدهند تا در موارد گوناگون از آن سود جویند و گره کارها را باز کنند. متولیان مذهب شیعه نیز هزاران نوع دعا را برای خام و خوابکردن پیروان ساختهاند. بزرگترین این دعاها، دعای کمیل است که معلوم نیست کدام آخوند رند در ساخت و تصنیفش همت کرده است، اما امروز آن را به فردی عرب به نام کمیل که در زمان حضرت علی میزیسته است، نسبت میدهند. فراموش نکنیم که خواندن این دعا، امروز نشان اشرافیت شیعی است.

به هر حال دعا کردن و خواهش و تمنا از نیروهای غیبی برای پذیرش خواستها و تمناهای آدمی، عادتی است که از زمان غارنشینی تاکنون همچنان میان مردمان کم خرد جریان دارد؛ و آدمیان هرگاه به مصیبتی گرفتار شدهاند که حد فهم و توانشان در مبارزه با آن لنگیده است، به این عنوان که اگر تمنا و استغاثه کنند حتماً پاسخ خواهند گرفت، خود را فریفتهاند.
به گمان من، امروز دعاکردن نشان خداشناسی نیست، بلکه برعکس، نشان عدم شناخت و معرفت دعاکنندگان و توصیه کنندگان دعاست نسبت به نیروئی که آن را خالق و گردانندهی جهان میدانند. زیرا رأفت و مرحمت اگر در منبعی وجود داشته باشد و از صفات برجسته و مهم آن منبع باشد، نیاز به انگیزه و تحریک ندارد و باید جزئی از رشحات دائمی دارندهاش باشد و همواره تراوش کند. خدا را سلطانی قهار پنداشتن و به درگاهش زاری و التماس کردن تا قلبش نرم شده و غضبش آرام گیرد، دقیقاً نشان عدم شناخت است و سبب کوچک شمردن صاحب آن کمالات می شود. اصولاً دعاکردن برای شفای مریض و رفع حاجات، نقض غرض است. زیرا مطابق باور مومنان، «داء و دوا» یعنی ناخوشی و درمان از مشیت الهی است. یعنی مومنان می گویند: خدا هم مرض را میدهد، و هم شفا را؛ و این دوگانگی درهرجا و هرکس باشد، یا نشان ستمکاری است، یا نادانی. آیا ممکن است پزشکی، به بیمار خود میکرب حصبه تزریق و او را بیمار کند، آنگاه به درخواست بیمار و اطرافیان، به مداوای مریض بپردازد؟ دعاکردن برای بیماری در پیشگاه خدائی که او را مریض کرده است، عین همین است. اگر خدا بیماری می دهد و مشیتش براین است کسی را مریض کند، آیا دعاکردن و طلب شفا از او بی جا و همانند رشوه دادن نیست؟ این خدا، با خان و ارباب ده که رعیبت را به زیر فلک می گیرد و تا کدخدا شفاعت نکند دست از او نمی کشد، چه تفاوتی دارد؟ در مورد روزی، آیا اگر یک روز کبوترها و یا هرحیوان دیگر از لانه بیرون نیایند و به دنبال دانه نروند، هیچ نیروی غیبی دانه در لانه شان خواهد ریخت؟ اگر چنین اتفاقی بیفتد، قطعاً دعاهای بشر نیز مستجاب خواهد بود.
دعا، نه روح را آرامش میدهد و نه روان را تسکین میبخشد. تنها سبب فریب آدمی و باعث غفلتش از واکنشهای لازم در برابر مصائب میشود. کسانی که به دعا رو میآورند و از خدا و ارواح طیبه! می خواهند که حاجتشان را برآورد، فقط بیچارگی و درماندگی و گمراهی خویش را نمایش میدهند. ضمناً، مرده، مرده است، چه انسان، و چه یک تک سلول. سعدی می فرماید:
یکی روستائی سقط شد خرش                   علم کرد بر تاک بستان سرش
جهاندیده پیری براو برگذشت                     چنین گفت خندات به ناتور دشت
که این دفع چوب از سر و گوش خویش         نمی کرد و اکنون که مرده است و ریش
دعاکردن، یعنی خودرا فریب دادن، دعاکردن یعنی نمایش عدم آگاهی، دعاکردن یعنی خود را حقیر شمردن، یعنی وقت تلف کردن و...
مدتهاست که پیشرفت دانش و تکنیک، ثابت کرده است، حوادث جهان تابع قانون علت و معلول است و ربطی به هیچگونه نیروی غیبی ندارد، زمین لرزه، همان اندازه که در یک دشت ممکن است بروز کند، در کوهستان و زیر اقیانوس هم به وجود می آید؛ و اگر در نقاط مسکونی رخ دهد، سبب کشتار میشود و هیچ دعا و توسلی هم جلوگیرش نیست. سیل و طوفان، همچنان که در کوه و دشت جاری می گردد، می تواند به درون شهرها و محلهای سکونت هم سرایت کند و مردمان را بکشد و سجاده و مُهر و ردا و صلیب مومنان را نیز با خود ببرد. تمام شواهد و مدارک در زمینهی علمی و تجربی، نشان داده و می دهد که فعل و انفعالات روئی و درونی زمین، هیچ ربطی به وجود آدمی بر روی زمین ندارد؛ و این کنشها و واکنشها، به خاطر گل روی بشر، نه متوقف میشوند و نه تخفیف می پذیرند. میلیاردها سال پیش از پیدایش آدمی بر روی زمین، زلزله، رانش خاک و کوه، حرکت زمین، سیل و خرابی، طوفان و صاعقه وجود و ادامه داشته و حتا بارها جای دریاها و اقیانوسها و خشکیها عوض شده است.
بی تردید در همان شبی که آن مصیبت بزرگ بر شهر بَم نازل شد، هزاران نفر از اهالی در مسجدها به نماز و دعا مشغول بودهاند، اما نه عبادت کارگر افتاد و نه دعا به جائی رسید؛ و دهها عبادتگاه نیز همراه خانهی مومنان با خاک یکسان گشت.
کوتاه سخن، اگر دعا و استغاثه کارساز بود، باید مرگ وجود نمی داشت؛ باید فقر ریشه کن میشد؛ باید بلا و مصیبت پایان می یافت. زیرا دعا برای شفای بیمار، باید سبب نابودی کل امراض شود و سرانجام به عمر جاودان بینجامد؛ برای رزق و روزی نیز، باید فقر را براندازد؛ و برای رفع مصیبت هم، باید جهانی بی بلا می ساخت... پس کو؟!
بنابر این اگر کشیشی، آخوندی و ربائی به شما توصیهی دعا کند، دکانداری است که در پی کاسبی تلاش میکند؛ اما اگر روانشناسی برای آرامش روان به شما چنین توصیهای کرد، مطمئن باشید:
«او خویشتن گم است، که را رهبری کند...» بی شک آن روانشناس با این توصیه، درواقع برای مریض مواد مخدر تجویز میکند؛ زیرا به هنگام دعاکردن، آدمی باید عقل و فکر و معرفتش را کلاً گم کند یا به مبدء دعا بسپارد و مانند اشخاص افیونی و بنگی، گول و گیج خود را در اختیار منبع وهمی قرار دهد و خرافات بنالد.

کالیفرنیا - ۱۲ خرداد ۱٣٨۶