مراسم اولین سالگرد درگذشت به آذین در تهران برگزار شد


• محمدعلی عمویی: «بله، شاید کسانی در تلویزیون یک شویی را دیدند و سیمایی را از به آذین مخدوش شده دیدند ولی همگان امروز می دانند که چگونه این برنامه ها ترتیب داده می شود و چگونه با نام و یاد افراد بازی می شود.» ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٣ خرداد ۱٣٨۶ -  ٣ ژوئن ۲۰۰۷


اولین سالگرد درگذشت محمود اعتمادزاده (م.الف.به آذین) روز پنجشنبه، دهم خرداد ماه با حضور تعداد زیادی از خانواده و دوستان و همراهان این نویسنده و مترجم و فعال سیاسی برجسته ایران در گورستان "بهشت سکینه" برگزار شد. بنا بر گزارش های رسیده مراسم، با پخش بخشی از سخنان "به آذین" در آخرین شب از شب های شعر انستیتو گوته در مهرماه ۵۶ که وی از بانیان برگزاری آنها بود درباره "آزادی" آغاز شده است .سپس محمود خلیلی با ذکر فشرده ای از زندگی نامه و آثار به آذین یاد او را گرامی داشت. جعفر کوش آبادی با خواندن شعری در اولین سالگرد به آذین از دوست درگذشته خود گفت. شعری از سایه به یاد به آذین از دفتر شعر تازه او به نام "تاسیانی" با ذکر خاطره ای از آخرین دیدار سایه با به آذین که در بستر احتضار به سر می برد خوانده شد. یکی از پژوهشگران فرانسوی که در مراسم حضور داشته در سخنان خود به نقش و تاثیرگذاری کار به آذین و دامنه آثار ترجمه شده توسط وی پرداخته است.
محمد علی عمویی: کسانی در تلویزیون جمهوری اسلامی شویی دیدند...
مراسم با سخنان دوست قدیمی به آذین و قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران، محمد علی عمویی ادامه پیدا می کند. عضو سابق کمیته مرکزی حزب توده ایران که سالهای زیادی را در دو زندان شاه و جمهوری اسلامی همراه به آذین بود در آغاز سخنان خود گفت «گرامی می داریم نام و یاد رفیق عزیزمان، آموزگارمان، کسی که در تمام سالهای زندگیش خدمت گذار مردم این کشور بود. هرگز دریغ نداشت. در بدترین شرایط. اینکه واقعا بدترین شرایط را می گویم برای اینکه خودم ناظرش بودم. در بیوگرافی که آقای خلیلی از محمود اعتمادزاده بیان کرد، اشاره داشت به اینکه در روند ترجمه "جان شیفته" با مشکلات عدیده ای رو به رو بود.» عمویی سپس ادامه داد «بیاد دارم فصل اول "جان شیفته" را به آذین در زندان شماره ۴ قصر ترجمه می کرد. با کمبود وسائل، نبود فرهنگ، کمبود کاغذ، دشواری های معمول زندان، معهذا به محض اینکه سفره صبحانه جمع می شد، به آذین پشت میز حقیری، یعنی چهارپایه کوچکی که چهارزانو پشت آن می نشست و مشغول نگارش می شد. بارها و بارها اتاق ما، زندان ما، مورد بازرسی قرار گرفت. نوشته هایی که با آن دردسر و با آن دشواری در نبود وسائل و امکانات به روی کاغذ آورده بود به یغما می رفت. بار دیگر از فردا او کار خود را از سر می گرفت. یک لحظه مایوس نمی شد. با اینکه اطلاع داشت ماه دیگر مجددا این اتاق بازرسی می شود و وسائل ما به غارت می رود، معهذا با پشتکار آنچنانی که هر کس آشنایی با به آذین داشته می داند که چقدر در کارش جدی بود ادامه می داد. من به نوبه خود، درس های بسیاری از به آذین فرا گرفتم. به آذین، عجیب احساس بی نیازی می کرد.به آسیبی که در جریان جنگ جهانی بر پیکر به آذین وارد شد اشاره کردند، او یک دست داشت ولی تمام کارهایش را خود انجام می داد. اصلا امکان نداشت نیازی به کمک کسی داشته باشد. شما شاید باورتان نشود، بار اولی که سر سفره در زندان ناظر این بودم که به آذین یک خیار را داشت روی سفره و با یک دست و یک قلم تراش پوست می کند، اصلا حیرت کردم، ما کجاییم و به آذین کجاست. روز ملاقات شد. همسر و فرزندانش به ملاقات آمدند. معمول آن زمان این بود که با لباس مرتب، کراوات زده به اتاق ملاقات می رفتیم. من به خودم جرات دادم رفتم اجازه خواستم که کراوات را برایش ببندم، با همان ابهت همیشگی گفت نیازی نیست رفیق من! نیازی نیست و دیدم رفت جلوی آینه و با همان یک دست کراواتش را بست. اینها شاید به نظر خیلی ساده و اپتدایی بیاید. نه! اینها نشانه هایی است از علو طبع و بی نیازی در عرصه های خیلی خیلی بزرگتر از این. اینها چیزهای کوچکی است که من در زندگی مشترک با به آذین شاهدش بودم.»
قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران در ادامه سخنان خود به عرصه زندگی سیاسی و فعالیت اجتماعی رفیق خود پرداخت: «به آذین را برخی فقط از طریق ترجمه های او می شناسند. بله، ترجمه های او واقعا ناب و عالی است. همه برخوردار شدیم. سود بردیم. درس آموختیم از این کتاب ها. او ما را با بزرگان ادب جهان آشنا کرد. "شکسپیر"، "بالزاک"، "گوته"، "شولوخوف"، "رومن رولان" و... اما آنچه که وجه بارز زندگی به آذین است فعالیت های اجتماعی سیاسی اوست. مرد بزرگ دوران ما به رغم تمام دشواری هایی که در زندگیش برای او پیش آمد، بارها و بارها راهی زندان شد ولی هرگز سر فرود نیاورد.» محمد علی عمویی با اشاره به نمایش تلویزیونی از "اعترافات" رهبران حزب توده ایران که زیر شدیدترین شکنجه ها توسط جمهوری اسلامی در دهه شصت از تلویزیون پخش شد و در آن با شگردهای نخ نمای اعتراف گیری زیر شدیدترین شکنجه های روحی و روانی، جمهوری اسلامی سعی بر تخریب چهره های برجسته ای چون به آذین، احسان طبری، ناخدا بهرام افضلی، نوراالدین کیانوری و خود وی داشت ادامه داد: «بله، شاید کسانی در تلویزیون یک شویی را دیدند و سیمایی را از به آذین مخدوش شده دیدند ولی همگان امروز می دانند که چگونه این برنامه ها ترتیب داده می شود و چگونه با نام و یاد افراد بازی می شود.» عمویی به آذین را به حق "ناخدای کشتی فکر و اندیشه" عنوان کرده و اضافه کرد «وی در هر زمان به مقتضای شرایط پیشتاز یود. آن فضای بسته بعد از ۲٨ مرداد، بعد از آن روز سیاهی که قهرمان ملی ایران، خسرو روزبه به جوخه آتش سپرده شد و آن حماسه ماندگار سیاوش کسرایی به نام "آرش کمانگیر" منتشر شد، یک مقدمه خلاصه و بسیار موجز ولی با نثری فخیم از به آذین آنجا آمده بود که به گمان من سد سکوت بعد از کودتای ۲٨ مرداد با این نوشته شکسته شد. ما در زندان وقتی که دسترسی پیدا کردیم به این نوشته به خوبی شاهد بودیم که چه تاثیر عظیمی در روحیات زندانیانی که گرفتار مصیبت های گوناگون بودند بوجود آمد. پس از گذشت ایام در آستانه انقلاب بهمن، موقعی که آن یخ سکوت دوره رضا شاهی و محمدرضا شاهی داشت می شکست، برگزاری شب های شعر، سخنرانی های ارزنده، افشاگرانه و تجهیز کننده و بسیج کننده به آذین و سایرین، زمینه های اصیل حرکت بزرگ مردم این مملکت را سامان داد. به محض اینکه فضا بازتر شد، دست اندرکار ایجاد حزبی شد که جوانان مشتاق را در آنجا گرد آورد و به آنها آموزش می داد که چه باید کرد؟! پاسخ "چه باید کرد" که همواره در مقابل مردم وجود دارد. به آذین علاوه بر وجه فرهنگی و هنری و کمکی که به ادبیات مملکت ما کرد، وجهه فعالیت های سیاسی و اجتماعیش بسیار بارز و درخشان هست. اصرار داشت که در دیدارهای خصوصی قدمی فراتر از "اتحاد دمکراتیک مردم ایران" بردارد و ما بالعکس اعتقاد داشتیم، به آذین بهترین شخصیت هست برای فعالیت سیاسی آنگونه که آن نهاد انجام می دهد. فعالیتی که در عرصه "جمعیت هواداران صلح" انجام می داد. امر صلح که همواره برای مبارزین این مملکت امری خطیر بوده و هست را به آذین در آنجا فعال بود و بسیاری را با خودش همراه کرد.» عمویی ضمن اشاره به دشواری های مختلف زندگی به آذین اظهار داشت که یک بار دیگر بر سر مزار او گفته است که «به آذین فقط از حاکمیت ها بد ندید. از پاره ای از همکارانش هم بی مهری دید ، اما هرگز نومید نشد! امید، مهم ترین امری بود که در وجود به آذین همواره او را به حرکت در می آورد. به آذین پس از رهایی از زندان، وقتی که سخن از رهایی از زندان می شود می توان از من پرسید کدام مرحله اش؟ کدام دفعه اش؟ منظورم این آخرینش و بدترنش است. مدتی در یک انزوای تحمیلی به سر برد و این مقدار زیادی ناشی از بی مهری همراهان و همگامان بود. اما همواره آتشی که در نهاد به آذین بود، آماده تلالو و سودرسانی و آموختن به دیگران بود. به گفته آموزگار بزرگ ما، آدمی در جسمش فانی است اما در آثارش باقی است. مصداق بارز این ماندگاری به آذین است. بزرگداشتی که ما در سالگرد سفر بی بازگشت این عزیز برگزار می کنیم، نمونه بسیار ناچیزی است. به آذین علاقه مندان بسیاری دارد. آنچنان که کتاب هایش همچنان دست به دست می گردد. آثار ماندگاری که در انتخاب هر یک از آنها برای ترجمه دقت نظر ویژه ای به کار رفته و هدف مشخصی را تعقیب کرده است.» عمویی سخنان خود را اینگونه به آخر برد «گفت دیروز رژیم شه مرا خائن خواند، امروز مرا کید به بدنامی راند، خوشحالم از آنکه نسل فردا به غرور بر راه و صفای من ثنا خواد راند.» سخنان عموی با تشویق و "درود" گفتن حضار تمام شد.
سهیل آصفی: راه به آذین، راه نشستن نبود!
در بخش دیگری از این مراسم، سهیل آصفی، روزنامه نگار ایرانی ضمن گرامیداشت یاد و خاطره ی به آذین در سخنان خود بارها مورد تشویق حضار قرار گرفت از موضع متفاوتی با سخنرانان به نقش و حضور "به آذین نگاه کرد.سهیل آصفی گفت :« اینجا از به آذین زیاد گفتیم. از گذشته ها زیاد گفتیم. و من می خواهم از امروز بگویم. بس است از گذشته گفتن و در گذشته ماندن و از امروز غافل شدن و تسلیم شدن و منزه طلب شدن و مصلحت جو شدن و ترسا شدن. بس است! بلند شویم. راه به آذین، راهی نبود که به نشستن و سکوت کردن و مرثیه گفتن محدود شود. به آذین خود مرثیه ها را گفته است. بلند شویم و بدانیم که راه زنده یاد به آذین، راه زنده یاد رحمان هاتفی، روزنامه نگار روزنامه نگاران ایران و راه همه یاران عاشق ما که در خاوران خفته اند راهی اسا رو به جلو و پویا! امروز وقت نشستن نیست. امروز وقت آگاه شدن و آگاهی بخشیدن است. من به همین کوتاه بسنده می کنم. از خاطرات بسیار گفته شده است. از اینکه کارها و آثار گرانسنگ به آذین بزرگ چه بوده و چه نبوده بسیار گفته شده است. من با کلام کوتاهی از زنده یاد رحمان هاتفی، روزنامه نگار روزنامه نگاران ایران در مورد "آرش کمانگیر" کسرایی سخنم را به پایان می برم.»
      این روزنامه نگار کشورمان ادامه داد: «آرش در افسانه هنگامی به میدان می آید که میهن مغلوب در    زیر سم ستوران افراسیاب تکه پاره می شود. "آرش کماندار" خود آخرین تیر ترکش میهنی است که در صحنه کارزار شکست خورده اما زانو نمی زند: شکست ما پیروزی دشمن نیست، پیروزی دشمن شکسته شدن ماست. او سمبل روح خارآیین ملتی است که هرگاه به اعجاز خود پی می برد، هیچ نیرویی، هر قدر هم بی شمار، قادر به تسخیر آن نیست. آرش در افسانه، جبران شکست است. آرش کسرایی نیز در فضایی پا به میدان گذاشت که میهن در بهت و یاس ناشی از غلبه کودتا و برگ ریزان گل های سرخ طلسم شده بود. افراسیاب اسطوره، جای خود را به افراسیاب معاصر داده بود. آرش اسطوره با گام های روزبه از دامنه البرز بالا می رفت. منظومه آرش خود نیز در این میدان سهمی داشت. او وصیت نامه آرش معاصر را باید ابلاغ می کرد. شعر کسرایی در آن کسوف و کابوس اجتماعی به لبخند می گفت تا دوباره بر لب های جرئت جرقه زند. آرش "پیک امید" "هزاران چشم گویا و لب خاموش" بود، و واژه های کسرایی که در این خون با صفت وضو گرفته بودند، اعتماد توده را به او باز پس می داد. روحیه شکست، تلخ تر از خود شکست است. وقتی انتخاب زندگی موقوف می شود، انتخاب مرگ، خود آزادی است.»
سهیل آصفی سخنان خود را اینگونه به پایان برد: «درود بر خاطره و نام به آذین و زنده باد راه به آذین. بیش از آنچه که در شرایط امروز میهن، خاطره او پیش چشم ما باشد، راه او پیش روی ما قرار دارد. راهی که به رغم همه دشواری ها و خطاهای گزیر و ناگزیر هنوز ناپیموده مانده است. درود بر م.الف.به آذین.»

با ادمه سخنرانی ها در بخش پایانی مراسم، کاوه اعتمادزاده، فرزند به آذین ضمن سپاسگزاری از حضار و سخنرانان به دلیل حضور در این مراسم تاکید کرد که به آذین تنها متعلق به خانواده و فرزندان خود نیست بلکه به همه مردم تعلق دارد.