سنگ می کشم بر دوش، سنگ الفاظ...


حسین اکبری


• امروز وظیفه ای که کارگران سندیکایی بر دوش دارند بسیار سنگین تر از گذشته است. جنبش سندیکایی در کلیت خویش راه خود را می رود اما سندیکای کارگران واحد در یک آزمون جدی در برابر کارگران همان شرکت قرار گرفته است و برای ماندگاری باید به تک تک اعضای خود تکیه ¬کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ خرداد ۱٣٨۶ -  ۴ ژوئن ۲۰۰۷


سنک می کشم بردوش،
سنگ الفاظ
سنگ قوافی را.
واز عرقریزان غروب، که شب را
درگود تاریکش
                                     می کند بیدار ،
وذقیر اندود می شود رنگ
درذنابینایی تابوت،
وبی نفس می ماند آهنگ از هراس انفجار سکوت،
من کارمی کنم
                         کار می کنم
                                              کار
و از سنکِ الفاظ
                           بر میافرازم
استوار
            دیوار ،
                        ..............
نه بسانِ شما
که دسته¬ی شلاقِ دژخیمِ تان را می تراشید
    از استخوان برادرِتان
و رشته¬ی تازیانه¬ی جلادتانِ را می بافید
    از گیسوان ِ خواهرِتان
و نگین به دسته¬ی شلاقِ خودکامگان می نشانید
از دندان های شکسته¬ی پدرِتان!

دریکی از این روزها نوشته ای با عنوان «در دفاع از سندیکای واحد سنگر مقاومت طبقه کارگر ایران» با امضای آقایان: مرتضی افشاری، امیر پیام، رامین جوان، یداله خسروشاهی، بهمن شفیق و عباس فرد که در تاریخ سه شنبه ٨/٣/۱٣٨۶ نگاشته شده بود، خواندم. بی شگ محکومیت هر فعال کارگری در ایران موجب تاثر و تاسف همه کسانی است که دل در گرو طبقه کارگر ایران دارند و سودایی جز سعادتمندی کارگران ایران را در سر نمی پرورانند. اینکه آیا نگارنده این سطور هم از این دسته سوداگران راه سعادت و بهبود زندگی کارگران است یا نه! نیازی به اثبات ندارد شاید هم به قول خواجه شیراز صلاح در آن باشد که:
با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بماند در کبر وخود پرستی   

اما شرط عقل آنست تا بر همین هفت دلاورِ ابنِ سَبیل که متاسفانه راه را گم کرده و حتی نمی¬دانند که برای پیدایی راه لازم است شیپور را نه از سر گشادش بل¬که به درست بنوازند تا حداقل دیگران بدانند این جماعت در کجای جهان ایستاده اند تا شاید بی دریغ، گرایی برای رهایی از گمگشتگی شان دهند. این دوستان جاهل آنقدر در برج عاج خودپسندی شان جا خوش کرده اند و خیا ل می کنند که همه باید چون این عالمانِ به غیب، از سودای وزارت نشینی احتمالی یک کارگر قدیمی آگاه شوند و هرچه اتهام و افترا و فحاشی است به سویش روان کنند تا از این راه با شعار «برقرار باد پرچم پرافتخار کارگران» باایجاد مواضع در پشت «سنگر مقاومت طبقه کارگر ایران» لابد رهایی این طبقه را به دفع الوقتی رقم زنند. ایکاش حتی یک دلیل کوچک از آنهمه سرسپردگی که منتسب به آن شده ام و یا یک نشان اندک از میدان داری و کارزارِ شوم» نگارنده با سندیکای مورد نظر ایشان را ارایه می دادند تا سیه روی شود هر که در او غش باشد.
ما لازم میدانم قبل از ورود به بحث همه¬ی آنچه را که این آقایان به نگارنده نسبت داده اند برای خوانندگان این نوشتار بیاورم.

«اما گویی‌که این‌همه هنوز کافی نبود. گویی‌که صف قالی‌باف‌ها، قاضی مرتضوی‌ها، محجوب‌ها و عیوضی‌ها و عمالِ وزارت اطلاعات و نهادهای موازیْ هنوز برای درهم‌شکستنِ صفِ پیکارجوی سندیکاگران کفایت نمی‌کرد؛ که حسین اکبری‌ها و پهلوان پنیه‌های «لغو کارمزدی» نیز کمرِ همت به‌تقویت این صف نامیمون بسته و به‌میدان کارزارِ شوم با سندیکای واحد پا نهاده‌اند. اکنون دیگر این اردوی ضدکارگری هیچ چیزی کم ندارد. از قاضی بنیادگرا تا دولتمرد اصول‌گرا تا مقام کارگری چماق‌گرا و از رفرمیست‌نمای رسوا تا انقلابیون مالیخولیائی.
همْ زهرِ کینه‌ی اکبری‌ها و همْ تخمِ نفرتِ پایدارها ازآن‌روست که سندیکائیان به‌ساز آن‌ها نرقصیدند. اکبری‌هایِ «بی‌گناه» که از سندیکائیان چیز زیادی نخواسته بودند. آن‌ها فقط می‌خواستند که سندیکائیان همراه با خانواده‌هایشان چهار سالِ ناچیزِ دیگر دندان به‌جگر بگذارند و با دستمزدِ زیر خط ‌فقر سر کنند تا جنابِ معینِ اصلاح‌طلب در مصدر کار قرار گیرد و اکبری‌ها هم در کنار کمالی‌ها و محجوب‌ها و سایر «مقامات کارگری» در گوشه‌ی وزارتخانه‌ای دست‌شان به‌جایی بند شود. سندیکائیان زیاده‌خواه بودند و به‌اکبری‌ها نه گفتند. امروز که به‌میمنت الطاف قاضی مرتضوی‌ها و سردار قالی‌باف‌ها زبانِ سندیکاگران بسته شده است، اکبری‌ها میدان را باز دیده‌اند تا انتقام دیروز و امروز خود را بگیرند. آن‌ها اگر نتوانستند محجوب را به‌وزارت برسانند، لااقل می‌خواهند تمام تلاش‌شان را به‌کار بگیرند که مسئولین این ناکامیِ دیروزشان، اسانلوها و مددی‌ها و حیات‌غیبی‌ها از صحنه حذف شوند تا اکبری‌ها بتوانند یک‌بار دیگر میزگردهای مشترک‌شان را با کارچاق‌کن‌های اصلاح‌طلب و عُمالِ رفسنجانی برگزار کنند؛ و به‌قیمت نجاتِ کشتی درهم‌شکسته‌ی خانه‌کارگر و شوراهای اسلامی و درهم کوبیدن سندیکای مبارز واحد جایی در بازار مکاره‌ی سیاست برای خود دست و پا کنند. هم ازاین‌روست که آن‌ها به‌غرغره کردن همان نغمه‌های شُومِ ارتباط با بیگانگان و برهم زدن نظم و امنیت ملی به‌انحاء و با عبارات مختلف روی آورده‌اند. آن‌ها دوست کارگران نیستند، دشمنانی هستند در جلد دوست.»
«در دفاع ازسندیکا ٨/٣/۱٣٨۶»

از آنجا که این اتهامات برپایه هیچ مستندی استوار نیست، امیدوارم تنها از روی جهالت ونادانی وارد شده باشد، تا آنان بیش از این شرمنده تاریخ پیش رو نشوند که مرا به دفاع حاجتی نیست. برای پاسخ به این دوستانِ نادان بار دیگر آنان را به خوانش شعر شاملو که در آغاز آمده است دعوت می کنم.
اما آیا به زعم این دوستان رفرمیسم و جریان رفرمیستی پذیرفتنی است که دیگران را متهم به تقلب در آن کرده و واژه رفرمیسم نما را به آنان نسبت می دهند و به افشای «رفرمیسم نمای رسوا» می پردازند؟! این تنها نکته¬ی قابل تاملی است که طرح آن از جانب اینان شاید بار تئوریک داشته است و یا احتمالا برای افاضه کلام آورده اند و شاید برای ایسم¬گم کردن آمده و یا غفلتا وارد فحش نامه سوسیالیست مآبانه حضرات شده است.
اما علاقمندم در باره نقد و نقادی در جنبش کارگری کمی اندیشه کنیم. برای ورود به بحث چند پرسش را طرح میکنم:
آیا یک سازمان کارگری نباید مورد نقد قرار گیرد؟
آیا نقد یک سازمان کارگری که با رعایت اخلاق وادب وبی هیچ گونه اتهام انجام می شود و باارزیابی منصفانه وعینی ازآن سازمان قصد دارد به عنوان یک مشاور راسیتن راهبردهای درست را پیش روی فعالان آن سازمان کارگری قرار دهد، نشان از کینه و نفرت دارد؟
آیا اگر از طریق نقد، دوستان سندیکایی را حداقل به اندیشه¬ و ارزیابی پیرامون آنچه بر آنان گذشته است واداریم تا شاید با درس گیری از تجارب خوب و بد آن دوره و جلوگیری پرداخت هزینه هایی که می توانست در کمترین حد ممکن به بار آید، امروز گام های استوار و مطمئن بردارند،انتقام گیری است؟
آیا درصورتی که یک سندیکا را به:
(۱- توسعه کمیِ سندیکای(فراگیر شدن آن در حداقل نصف + یک کارگران واحد مربوطه)
(۲- توسعه کیفی سندیکا (بالا رفتن دانش سندیکایی اعضا از طریق عمل به وظایف آموزشی و تبلیغ و ترویج اصول کار سندیکایی).
(٣- ثبات تشکیلاتی (داشتن دفتر و دایر بودن ادارات سندیکا و انجام به روز وظایف از طریق کارگرد به موقع نهاد های سندیکایی).
(۴- برنامه ریزی امور سندیکایی و رهایی از روزمره گی.
(۵- بررسی مشکلات کارگران، ارزیابی راه حل ها و کاربست راه¬کارهای حقوقی وقانونی برای حل مشکلات.
(۶- ایجاد نظم سندیکایی و پرهیز از رفتارهایی که مغایر با اهداف سندیکا است.
فراخوان دهیم این فراخوان به «کارزار شوم با سندیکا» پا نهادن است؟
نقد به معنی ظاهر ساختن عیوب و محاسن یک سوژه (پدیده یا سیستم)است واز سوی کسانی صورت میگیرد که نسبت به آن موضوع شناخت و آگاهی نسبی داشته باشند تا بتواند علل و منشا آن عیوب یا محاسن را هم نشان دهد. میزان وابستگی منتقد به سوژه و موقعیت و شرایط حساس که سوژه در آن قراردارد به هیچ روی اصل ضرورت نقد را منتفی نمی کند. چرا که سوژه در شرایط و موقعیت های عادی، کنش های عادی دارد و در شرایط ویژه از اصول و معیارهای درست و بهنجار عدول می¬کند. میزان تاثیرپذیری سوژه مورد نقد (چه واکنش مثبت و یا منفی سوژه) هم به معنی درستی و یا نادرستی نقد و انگیزه دوستانه و یا دشمنانه منتقد نیست. اما این احتمال همواره وجود دارد که هر نقدی تاثیرات ناگوارِ کوتاه مدتی بر روند کنشگری یک پدیده و یا یک سیستم وارد کند و چنانچه گرایش مسلّط منتقد در تحلیل، نشان از سازگاری با سوژه داشته باشد و پویایی و تداوم و بقا و کارایی را مدنظر قرار دهد اصلاح کارکرد آن پدیده و یا سیستم بی شک دستاوردی است که به رشد و توانمندی سوژه می انجامد. این درکی است که نگارنده از نقد و ضرورت ناگزیر آن دارد و به هیچ روی داعیه آن راهم ندارد که در ارزیابی های خود دچار خطا نمی شود اما نقد ِ نقد راه را بر هرگونه خطای احتمالی می بندد و منتقد نیز آنچه را بر دیگران نمی خواهد بر خود هم نمی پسندد. این است تفاوت نگرش و اندیشه ما با آنان که هتکِ حرمت و رواجِ تهمت را برگزیدند واین اولین بار هم نیست که چنین می کنند.   
در مقاله «نقد کارگری بر سندیکای کارگری» که ممکن است موجبات رنجش احتمالی بعضی عناصر سندیکایی شرکت واحد را هم فراهم آورده باشد و دایه های مهربان تر از مادرِ این سندیکا را نیز بهانه ای به دست داده است تا هیمه نفاق بر کوره آتش ضدکارگری موجود بیفکنند، هیچ مطلبی که اصول نظری مبارزه سندیکایی را زیر پا نهد،آورده نشده است. شاید این جنجال های مغرضانه موجب شود تا آگاهان و دلسوزان جنبش سندیکایی یک بار دیگر نقد کارگری به سندیکای کارگری را به دقت بخوانند و شاید از این راه دیگران هم بتوانند به نکاتی که طرح آن به سود سندیکا است واز نظر نگارنده این نقد پنهان مانده است، این سندیکای کارگری را در پیشبرد درست وظایف شان یاری دهند که صد البته این گونه نقادی ها باید بدون مداخله جویی و با رعایت استقلال سندیکا باشد و با پاسداشت تلاش های دلسوزانه و فداکارانه کارگران شریف سندیکایی روحیه نقدپذیری را در مجموعه کارگران فعال و منجمله کارگران سندیکای شرکت واحد رشد دهد.
اندیشه ای که سندیکا و فعالیت سندیکای را بر نمی تابد و از این شکلِ مبارزه کارگران برای بهبودِ شرایط زندگی¬شان انتظارات سیاسی را دنبال می¬کند، و آمالِ سوخته و بر باد رفته¬ی خود را در به قربانگاه رفتن کارگرانی که امروز جز دغدغه نان و کار سودایی در سر ندارند، بازیابی می¬کند، این سخنان را نمی فهمدو دنکیشوت وار هر چه را می بیند، دشمن می¬پندارد و به کارگران نیز چنین نشان می¬دهد.
همان گونه ¬که در نقد موردِ اشاره نیز آورده شد، بی تردید امروز وظیفه ای که کارگران سندیکایی بر دوش دارند بسیار سنگین تر از گذشته است. جنبش سندیکایی در کلیت خویش راه خود را می رود اما سندیکای کارگران واحد در یک آزمون جدی در برابر کارگران همان شرکت قرار گرفته است و برای ماندگاری باید به تک تک اعضای خود تکیه ¬کند. بگذار آنان ¬که حتی از دور هم دستی هم بر آتش ندارند در جهلِ مُرَکّب اَبدالدَهر بمانند.
   
حسین اکبری
۱۲/٣/۱٣٨۶

برای خواندن مقاله ی «در دفاع از سندیکای شرکت واحد، سنگر مقاومت طبقه ی کارگر ایران»، به آدرس زیر مراجعه کنید:
www.akhbar-rooz.com