مگر شما "آرا" هم دارید؟


کوروش گلنام


• آقای سحرخیز به درستی روی ریشه آلودگی، ناهنجاری و خودکامگی، که انتخابات و روش های به کارگرفته شده در آن یکی از جلوه های آن است، انگشت می گذارد ولی سپس کوشش می کند بخشی از این ریشه که رفسنجانی و باندهای وابسته به او (او که تنها نخورده و نمی خورد) باشد را از دید مردم پنهان کند! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۴ خرداد ۱٣٨۶ -  ۴ ژوئن ۲۰۰۷


مگر شما آرا هم دارید که آنرا ارزان نفروشید؟
آقای سحر خیزکه گویا هم بسیار دیر از خواب بر خاسته اند و هم می پندارند مردم تا آن اندازه خام هستند که یکبار دیگر با طناب پوسیده خاتمی و این بار با همراهی رفسنجانی تازه "اصلاح طلب" شده، به آن چاه گندیده و رسوا فرو روند؛ در نوشته تازه خود زیر نام: "انقلاب را دور می زنیم تا به ۲۴ اسفند برسیم"، با به میان آوردن انتقادهایی مردم پسند نسبت به کار حکومت، کوشش نموده اند آب رفته به جوی بازگردانند. درست است که ایشان می گوید:
"اکنون دیگر ثابت شده است که در کارزار انتخابات ایران، حرف اول را چه کسانی می زنند و "وزارت کشور و شورای نگهبان" از چه ابزار و روش هایی استفاده می کنند تا با عنایت به سخنان اخیر رهبری، منویات بزرگان و سردمداران پشت پرده مو به مو اجرا شود و از صندوق آرای ملت، نام کسانی برون آید که درنهایت آقای خامنه ای بپسندد، و یا دست کم همچون اکثر نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم آرامش خاطر ایشان را به هم نزنند! [چه خوب که پس از ۲۹ سال دریافتید] اکنون این نکته جزو بدیهیات مسلم است که تا در بر این پاشنه می چرخد، انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان فاقد آن امکانات قانونی و آزادی های حقوقی لازم هستند که پیامدش برگزیده شدن نمایندگان واقعی ملت و نشاندن آنان بر صندلی سبز رنگ خانه ملت باشد، چه برسد به آنکه نمایندگان واقعی ملت بتوانند به صورت آزاد و مستقل، در شرایط اعمال قدرت "حکم حکومتی"، در مسیر "تغییر و اصلاح" امور کشور قدم از قدم بردارند و حتی کلام حقی بر لبان خویش جاری سازند.."(تاکید از من است)، اخبار روز، شنبه ۱۲ خرداد ۱٣٨۶ ـ ۲ ژوئن ۲۰۰۷

و درست است که دلیری می کند و به گره اصلی ناکار آمدی انتخابات در ایران اسلامی، که انتخابات را به مضحکه و نمایشی از گونه بسیار بد و ارزان آن تبدیل کرده و می کند، یعنی شخص خود خامنه ای و دستگاه آلوده زیر فرمان او اشاره های درست دیگر از این دست دارد:
"...این در حالی است که نتایج انتخابات اخیر ایران نشان داده است که نه تنها اکثر قریب به اتفاق "نامزدهای منتقد، تاثیرگذار و صاحب نفوذ" توسط شورای نگهبان حذف خواهند شد- تا موجب نگرانی خاطر رهبر نشوند - بلکه این نهاد با همکاری وزارت کشور روند امور را به گونه ای پیش خواهد برد تا در زمان برگزاری انتخابات و شمارش آرا "وکیل الدوله ها"، "خادمان قدرت"، "مجیزگویان حکما"، "عافیت طلبان" و ... در میان نامزدهای باقی مانده دست بالا را داشته باشند. طبیعی ست که برای خالی نبودن عریضه و بستن دهن ناظران داخلی و خارجی، در نهایت اقلیتی اصلاح طلب "ساکت و خاموش و یا ملاحظه کار و محافظه کار" نیز وارد مجلس هشتم شوند." (تاکید از من است)، همآن

و درست است که به درستی نیز "اصلاح طلبان "حکومتی" را مورد پرسش قرار داده و پرسش هایی از آن میان این یکی را نیزبه میان می آورد که:
"...نمی توان به صراحت و شفافیت گفت که عملکرد گذشته ی شورای نگهبان و رهبر کشور نشان داده است که آنها نمی توانند "داور بی طرف" باشند، و تا زمانی که این شرایط حاکم است و سلامت انتخابات، در تمامی مراحل، توسط ما - یا ناظران بی طرف داخلی و خارجی - تضمین نشود، ما نامزدی را برای شرکت در انتخابات مجلس و در مرحله ی بعد ریاست جمهوری تعیین نخواهیم کرد؟" (تاکید ها از من است)، همآن   

ولی با وجود این برخورد های درست که به روشنی بر کارکرد یک سیستم خودکامه و خودسر و نقش اصلی رهبر علی خامنه ای در آن انگشت می گذارد، هنوز نیز دچار همآن سردرگمی های پیشین است و در آخر نوشته خود، با بر آوردهای نادرست و در هم آمیختگی ها، همه آن کاشته ها را بباد داده و باز هم درچشم مردم و حقیقت خاک می پاشد. بهتر است بخش پایانی نوشته را نیز با هم بخوانیم:
"..آیا بزرگان اصلاح طلب- خاتمی، کروبی، هاشمی- نمی توانند از همین ابتدا شرط حضور در انتخابات مجلس هشتم را داشتن دست کم یک لیست ۲۹۰ نفره برای گروه خود- مشروط به داشتن نامزدی برابر، معادل انتخاب شوندگان هر حوزه- و فراهم آمدن شرایط حضور ناظر کافی برای خود و حامیانشان در زمان برگزاری و تمام مراحل شمارش آرا تعیین کنند؟ تصور من این ست که اصلاح طلبان و رهبران آنان، اگر بخواهند قادر به تحمیل این شرایط خواهند بود. پس اگر می توانیم چرا باید برای به دست آوردن حداقل ها، خود و آرای خویش را رایگان بفروشیم؟" (تاکیدها از من است)، همآن

هاشمی رفسنجانی اصلاح طلب!

از آقای سحر خیز باید پرسید که به راستی از چه هنگام اکبر هاشمی رفسنجانی که از آلوده ترین و بدنام ترین مهره های رژیم بوده و در همه نابسامانی ها و بدبختی های امروز ایران، دست او را می توان دید و تا دیروز و در اوج کامیابی ها رقیب شما بود، به عنوان پر افتخار "اصلاح طلب" نیز نائل شده است؟ از آقای سحرخیز باید پرسید که چگونه و با چه پیشنه درست و مثبتی ادعا می کند که اصلاح طلبان حکومتی (که کاملن شناخته شده اند و دیگر دستشان برای مردم رو شده است) "اگر بخواهند قادر به تحمیل این شرایط خواهند بود"؟ به راستی خود به آنچه که می گوید باور دارد؟ آن زمان که شما اصلاح طلبان حکومتی در اوج قدرت بوده و دولت و مجلس را در دست داشتید چه کردید که امروز در زمانه بی قدرتی، پراکندگی، فلج و زبونی بتوانید انجام دهید؟ همین که به دامان آدمی بدنام، بد پندار و بد رفتار و پیشینه ای چون رفسنجانی آویخته اید که در ایران و جهان به نفرت از او یاد می شود، خود نشان از میزان جدی بودن شما، درس آموزی شما از گذشته، تشخیص دوست و دشمن و شناساندن آن به مردم ایران و میزانی برای اعتماد مردم به خود، به دست داده اید! شما به درستی روی ریشه آلودگی، ناهنجاری و خودکامگی، که انتخابات و روش های به کارگرفته شده درآن یکی از جلوه های آن است، انگشت می گذارید ولی سپس کوشش می کنید بخشی از این ریشه که رفسنجانی و باندهای وابسته به او (او که تنها نخورده و نمی خورد) باشد را از دید مردم پنهان کنید! همه از نقش ویرانگر رفسنجانی و همکاری تنگاتنگ او با علی خامنه ای و باندهای مافیایی خبر دارند و می دانند که هر دو در به درازا کشاندن ۶ سال جنگ و ویرانی بیشتر؛ در گرفتار کردن و در تنگنا قراردادن آگاهانه و برنامه ریزی شده مردم به گونه ای که برای لقمه ای نان حتا گاه تا ٣ جا کار کنند تا به سیاست نپرداخته و مجال و قدرت اعتراض از آنها گرفته شود؛ در اعدام های وحشیانه هزاران نفر؛ در یورش وحشیانه به دانشجویان؛ در آدم ربائی ها و آدمکشی ها در درون و بیرون ازکشور؛ در برنامه ریزی و ارتباط با گروهای بنیادگرای اسلامی و تهیج و تحریک آنها به آشوب و بمب گذاری؛ در ارتباط با کانال های قاچاق جهانی، در بر باد دادن ذخیره ها و سرمایه های ایران در راه دست یابی به بمب اتم و در یاری به تروریست و تروریست پروری و "چه و چها"، خبر دارند. امروز که تنش و درگیری در میان باندهای مافیایی حاکم روز به روز بیشتر شده است، او که در خطر است و حریفان حتا برنامه حذف او را دارند، راه چاره را در این دیده است که با رقیب های دیروز خود دست در یک کاسه شود تا هم حاشیه امنیت بیشتری برای خود فراهم آورد، هم با بهره از توان خود در نیرنگ بازی ها و البته سستی و ناتوانی و در همآن حال آلودگی خود اصلاح طلبان حکومتی، به سادگی بتواند بر آنها تأثیر گذارده و به امید یکبار دیگر فریب مردم از سوی اصلاح طلبان حکومتی و پیروزی آنها در انتخابات پیش روی مجلس، خود را درمیان آنها جا بزند. بنا بر این او در نما، چهره پشتیبان آزادی، مبارزه با بنیاد گرایی و تندروی (احمدی نژادی) و تکیه بر خرد به خود گرفته و خود را در زمره اصلاح طلبان حکومتی شکست خورده نشان می دهد. او می پندارد تنها راه جلوگیری از به انجام رسیدن نقشه های حریفان در به زیر کشیدن او، که امروز در چهره احمدی نژاد، رهبر و باندهای وابسته آنها نمود دارد، پیوستن به این جناح حکومتی است تا شاید روزنه دیگری بر او گشوده شود.

آزمایش شده اند

ولی اصلاح طلبان حکومتی خود ۲ بار و در زمانی ٨ ساله، که کم نبوده است، آزمایش شده و نشان داده اند که چگونه با یک حکم حکومتی، به فلج اعصاب دچار شده، حتا جرأت سرپیچی و اعتراض نداشته اند! آنها نتوانستند حتا یک قانون مهم به سود مردم را از مجلس بگذرانند. همه از فضاحتی که بر سر قانون تعریف از زندانی سیاسی، جرم سیاسی و یا قانون مطبوعات آمد، خبر دارند. تازه بعدها با شناخت بیشتر از اصلاح طلبی آنها، روشن شد که کوشش در تصویب این قانون ها نیز در زمینه پیش گیری از برخوردهای رقیبان و در آینده نگری برای خود بوده است زیرا آنها از سویی نیاز شدیدی به داشتن روزنامه های خودی بیشتر و افزودن بر میزان آنها داشته و از سویی می دانستند که حریفان در آدمخواری و سنگدلی همآنند ندارند زیرا خود سال ها با آنها همکار بوده و ار زیر و بم و تار و پود بافتهای "جمهوری" اسلامی به خوبی خبر داشتند و بنا بر این می خواستند با تعریف از جرم سیاسی و زندانی سیاسی، مثلن راه بر یازداشت های آینده خود را ببندند. حتا اگر این قانون ها نیز تصویب می شد خیال بیهوده ای بوده است که بتوانند آن را به اجرا در آورند! مگر هم اکنون حکومت بر قانون اساسی نوشته خود عمل کرده و اهمیتی به آن می دهد؟ مگر تکیه بر قانون را تنها به ابزاری برای سرکوب تبدیل نکرده و هر گونه که بخواهد رفتار نمی کند؟ مگر رهبر به کسی چواب گو است و خود را برتر از قانون نمی داند؟

مردم ولی هشیارند

نه آقای سحر خیز! مردم یکبار دیگر فریب شما را نخواهند خورد. آن دوره نیز حکومت در تنگناهای سختی دست و پا می زد و بدنامی ها (دست داشتن حکومت در ترورهای برون مرز و به ویزه جنایت رستوران میکونوس و..) انتقادها و مخالفت ها در درون و بیرون بسیار بالا گرفته بود و حکومت گران سراشیبی را به روشنی می دیدند. خاتمی و شما همراهان او با همین اسلحه انتقادهای تند از حکومت به میدان آمدید (شما که روزنامه نگار هستید، سخنان و وعده های آن روز خاتمی را خوب به یاد دارید)، به مردم امیدهای پوچ دادید و زمانی که در آن روزگار و در شرایط کاملن ویژه، با آرا بسیار بالا به حکومت دست یافتید، حتا به جوانان، دانشجویان و زنان که پایه های اصلی پیروزی شما بودند، پشت کردید و در برابر آن همه فجایع نه تنها کاری نکردید که حتا کار به جایی رسید که خاتمی در برابر پرسش ها از فاجعه یورش وحشیانه به خوابگاه دانشجویان، بازداشت ها و شکنجه ها و بی قانونی های پس از آن در رفتار با آنها، سکوت پیشه کرد و از گفتن حقیقت که بی تردید از همه آن با خبر بود، خودداری کرد. حتا زمانی که شاهد آن ستم گری بزرگ در دادگاه دانشجویانی که جسارت نشان داده و دادخواهی کرده بودند، که نشانه های ضرب و شتم اعمال شده بر آنها خود بهترین شاهد بود، شد و دید که چگونه دادخواهی این آسیب دیدگان و شکنجه شدگان به تمسخر گرفته شده و دادگاه در میان پایکوبی و شادمانی سربازان گمنام و خونریز امام زمان (بخوانید سربازان گمنام و خونریز خامنه ای و باندهای مافیایی وابسته) و باپخش شیرینی، به سود آنان به پایان رسید، خاتمی با وجود همه ادعاهای دروغین، کمترین واکنشی در پشتیبانی از حق آشکارا و پایمال شده دانشجویان و بازداشت و محاکمه آمران و عاملان آن فاجعه نشان نداد و در راه اجرای قانونی که برای آن سوگند یاد کرده بود و بنا بر آن می بایست دادخواهی دانشجویان به شکلی قانونی پی گرفته می شد، کوچکترین گامی بر نداشت. از بستن فله ای روزنامه ها و بازداشت و اذیت و آزار روزنامه نگاران و خبرنگاران (که خود شما نیز از زمره آنها بودید) چه باید گفت؟ بیاد دارید که دامنه سازش و بی دست و پایی خاتمی به آنجا رسید که بگوید: از کجا معلوم که آنها خطا کار نباشند؟! (نقل به مفهوم)
مجیز گویی خاتمی از رهبر فرزانه هم که همه هنرش تا امروز دشمن سازی، دشمن بازی، آدمکشی و ایجاد نفرت و تشویق به بمب گذاری و برپایی آشوب بوده است نیزدیگر تهوع آور بود. "ستون خیمه انقلاب" از زبانش نمی افتاد و ...به راستی در اندیشه شما چه می گذرد اقای سحر خیز؟ می پندارید که مردم به سبب وعده های پوچ و دروغین، نادانی ها و یاوه گویی های رئیس جمهور انتصابی رهبر که در یک کشور اهل حساب و کتاب، دربانی و نگهبانی بهترین کسب و کارش می توانست باشد؛ مردم را بار دیگر در چاه شما خواهد انداخت؟ مگر شما مرد میدان این مبارزه هستید؟ اگر بودید که خاتمی پس از پایان دو دوره ریاست جمهوری، یکبار برای همآن مردمی که فریب وعده ها، لبخندها و اشکهایش را خورده وبه او رأی داده بودند، از آنچه در ٨ سال پشت پرده گذشته بود، بی رمز و راز و پیچیدگی، که بالاخره کسی سر در نیاورد که چه گذشته است، سخن می گفت! مگر زمانی که جنایت های دستگاه امنیتی در "قتل های زنجیره ای" رو شد، خاتمی با آن همه هیاهو قول نداد که: "تا چشم فتنه را در نیاورد، از پای نخواهد نشست". سر انجام کار چه شد؟ همه دیدیم و بیاد داریم! آدمکشی چون سعید امامی (اسلامی) و چند آدمکش کوچک دیگر را قربانی کردند و سر و ته قضیه را هم آوردند. خاتمی در همآن آغاز، ترمز دستی را کشید و به مجیزگویی از ستون خیمه اتقلاب یا همآن "چشم که نه، قلب فتنه" پرداخت! امروز همه آن برنامه ریزان و مهره های اصلی شبکه آدمکشی در قتل های زنجیره ای، چشم در چشم همین آقای خاتمی و سایر اصلاح طلبان حکومتی دوخته و در پست های حساس مملکتی نشسته، دولت و مجلس را در دست دارند. خاتمی هم با همآن لبخند ملکوتی، با آنها خوش و بش کرده، رسیدن به پست های تازه پر آب و نان تر را به آنها تبریک گفته، دست های خونین آنها را در دست گرفته و با آنها روبوسی هم نموده است. خاتمی حتا امروز و پس از این همه گرفتاری ها که برای مردم ایران درست شده است نیز جرأت و جسارت ندارد راست، درست و بی پرده وبه گفته خود "شفاف" سخن بگوید و این در حالی است که بارها وعده کرده است که از "هر ۹ روز یک توطئه" پرده برداشته و سخن خواهد گفت.
آقای سحر خیز با این وضعیت و سابقه درخشان، مگر شما آرا هم دارید که نخواهبد آن را رایگان بفروشید؟