انتظارات برای پیشرفت جنبش! (بخش سوم – پایانی) تدبیر جمهوری خواه سکولار دمکرات و جایگاه چپ در جنبش دمکراسی
بهزاد کریمی
•
ما لازم است ورود به انواع اتحادها را در دستور کار بگذاریم و از میان آنها سه اتحاد مهم اتحاد چپ، اتحاد جمهوریخواهی و اتحاد دمکراسیخواهی را عملی کنیم. به این سومی هم به عنوان اتحاد اتحادها نگاه کنیم و بدانیم که با اتخاذ رویکرد اتحاد کلان است که خواهیم توانست چهرهای از خود ارایه دهیم که هیچ رقیب اجتماعی و سیاسی چپ را یارای نادیده گرفتن آن نباشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٨ دی ۱۴۰۱ -
۲۹ دسامبر ۲۰۲۲
یک) جمهوریخواه و دمکراسیخواه
طیف گستردهی جمهوریخواهی و کیستی مخاطب در آن
پیش از همه، باید برعمومیترین وجه مشترک طیف گستردهی جمهوریخواهی و مشخصات جریان مخاطب در این مجموعه تاکید به عمل آید تا روشن شود کدام بخش از جمهوریخواهان مورد نظر این نوشته هستند. اشتراک این طیف در آن است که مولفههایش جملگی ضمن اعلام مخالفت با برگشت سلطنت، بر لزوم استقرار جمهوری جای جمهوری اسلامی تصریح دارند؛ رنگارنگیاش اما جدا از تفاوتهای برنامهای، ناشی از تفاوت سر نوع جمهوری و چگونگی رسیدن به جمهوری مد نظر است. نیروی جمهوریخواه مورد نظر این نوشته، سکولار دمکراتهاییاند که در عمل برای جمهوری پارلمانی سکولار دمکراسی میکوشند.
بنابراین، سخن اینجا نه با مجاهدین خلق است که همچنان در پی جمهوری منحصر به خود هستند و هنوز هم نمیخواهند از خود استعدادی برای درآمدن از لاک خویش و تعامل با دیگران نشان دهند، و نه با آنانی که کمتر از جمهوری سوسیالیستی را برنمی تابند. این تفکیک البته بدین معنی نیست که جمهوریخواه سکولار دمکرات برای برقراری رابطه با این تکروها تلاش نکند و صرفاً به انتقاد از اندیشهی غیر دمکراتیک و مشی انزواطلبانه و سکتاریستی آنان اکتفاء نماید. برعکس، منطق سیاسی ایجاب می کند که ضمن تداوم انتقاد سازنده به آنان، راه گفتگو گشوده بماند، شاید در صحنهی عمل تجربه شود که راه سازنده، پیوستن به اقدام مشترک است و نه خودمحوری.
مخاطبین نوشته، بیشترینهی جمهوری خواهان اعم از متشکل و منفردی هستند که بر جمهوری سکولار دمکرات متعارف تاکید دارند، جدا از اینکه هر شاخهی آن به لحاظ برنامهای چه طرحهایی را بخواهد برای ثبات یا تعمیق دمکراسی در پسا استقرار جمهوری ارایه دهد. مولفههای آن چپها، لیبرالهای جمهوریخواه، جریانات تبعیضستیز ملیتی، «جبهه ملی»ها و نیز «ملی – مذهبی»های سکولار هستند.
اهمیت اجماع جمهوریخواهان سکولار دمکرات به چیست؟
در رابطه با جمهوریخواهان سکولار دمکرات، دردمندانه باید گفت و پذیرفت که این نیروی بزرگ در وجه عمدهی خود هنوز پراکنده است تا متحد. در زمینهی نقشهی راه نیز بیشتر در کنکاشها و کشاکشها به سر میبرد تا تجهیز یافتگی به راهبرد هدفمند و راهکارهای عملی نافذ. با اینهمه در پرتو جنبش توفندهی «زن– زندگی – آزادی»، هم روند نزدیکشدنها و افزایش همکاریها در این طیف شتابهایی به خود گرفته و هم مباحث مربوط به نحوهی گذار و اینکه کدامین معماری سیاسی احتمالی میتواند به فرجام رسد، رو به مشخص شدن گذاشته است. در رابطه با اولی (پراکندگی)، تسریع اعلام موضعهای سیاسی مشترک، تقویت بلوکهای موجود، شکلگیری انواع تشکلهای جدید، تحقق پاره وحدتها و تلاش برای رسیدن به اتحادهای موردی و پایدار را داریم، که در اندازهی خود نیز طبعاً امیدبرانگیزند. در عرصهی دوم (نقشهی راه) هم، موضوعاتی چون رفراندوم، آمادگی جهت تعاملهای محتمل و نحوه آمادگی در قبال احتمال سربرآوردن دولت نوع «شاپور بختیاری»، ایجاد شورای انتقال قدرت با هدف تشکیل دولت موقت، انتخابات آزاد برای تاسیس مجلس موسسان به منظور تدوین قانون اساسی رژیم جایگزین جمهوری اسلامی و… هم اکنون درون دایرهی بحث این طیف قرار دارند.
این مباحث اما هنگامی میتواند مفید باشد که اصل تقدم و تاخر در وظایف و برنامهها به جد رعایت شود تا بتوان با پرهیز از بحثهای تجریدی و زودهنگام، در ریل عمل هدفمند و کلان قرار گرفت. برای ورود مستقل در سیاست، اول از همه نیاز به ایجاد اهرم عمل قادر به اعمال نیروست و چنین اهرمی نیز شکل نمیگیرد مگر با فرارویاندن خود به سطح نیرویی معتبر و دارای اتوریته که از سوی جامعه و سپهر سیاسی جدی گرفته شود. پروسهای که، با محقق شدن پروژه نیل به اتحاد صفوف دمکراسیخواهی و تاسیس نهاد پایهای فراگیر برای مبارزه کلان فرجام میپذیرد. اهمیت اجماع جمهوریخواهان سکولار دمکرات، از یکسو به تحکیم اجماع سکولار دمکراسی است و از سوی دیگر جهتدادن به نهاد فراگیر دمکراسیخواهی به سوی استقرار جمهوری.
ثقل جمهوریخواهی آری، اما با هدف ملی سکولار دمکراسی
رکن پایدار در تجمیع همهی نیروی دمکراسی برای گذر از جمهوری اسلامی را جمهوری خواهان سکولار دمکرات تشکیل میدهند و هرچه که این رکن ثقیلتر شود، اتحاد ملی دمکراسیخواهی نیز به همان اندازه موثرتر عمل خواهد کرد. در هرحال اما لازم است خط راهنما این باشد که جمهوری همان دمکراسی معنی نشود و جمهوریخواهی ذیل دمکراسیخواهی قرار گیرد. هر درک غیر این از متشکل شدن و اتحاد جریانات جمهوریخواه، نه فقط به انجماد در جمهوریخواهی میرسد بلکه در خود ماندن فلان یا بهمان شاخه از آن را در پی میآورد. چیزی که هنوز هم رها از بازی در فنجان نیست و لاجرم ربطی به شرکت در مبارزهی کلان هم ندارد.
متشکلشدن جمهوریخواهان سکولار دمکرات و اتحادهای بلوکی آن نه تنها لازم است چشم انداز خود را ایجاد مرکزی فراگیر برای هماهنگی دمکراسیخواهان جهت ورود به عمل کلان سیاسی قرار دهد بلکه ضرورت دارد این دو تلاش را به موازات همدیگر و در تکمیل هم پیش ببرد و طبعا ً هم با کلانتر دیدن امر دمکراسی و افق قرار دادن آن. اول این و بعد آن، در هر دو وجه اعم از فعلاً جمهوریخواهی و یا صرفا دمکراسیخواهی، خطای سیاسی از سوی جمهوریخواه است با یکی از این دو نتیجه ناگزیر: یا ماندن در پیلهی خود و پوسیدگی یا رو به بیگانگی گذاشتن با علت وجودی خویش که برای یک جمهوریخواه در درجهی نخست، همانا سکولار دمکرات بودن اوست!
نکتهای ویژه و اهمیت تفاهم بر سر آن
در تحقق و تنظیم مناسبات میان جریانات جمهوریخواه سکولار دمکرات، اهمیت دارد بر یک موضوع گرهی که به مطالبهی ملیتی خودویژهی مناطقی از کشور برمیگردد مکث خاص صورت گیرد. جریانات سیاسی مرتبط با این واقعیت، که علت وجودیشان به طرح و پیگیری حقوق ناشی از خواستههای هویتی خودویژه آنهاست، رکن مهمی از جنبش دمکراسی خواهی کشور به شمار میروند. حال آنکه نقطه کورها و گرههایی در این زمینه عمل میکند که بازکردن آنها و تامین تفاهم میان بخشی از جمهوریخواهان سراسری و تشکلهای برخاسته از دل جنبشهای هویتطلب، نیازی عاجل است.
در این رابطه هر جریان مدعی دمکراسی لازم است بداند که بدون پذیرفتن وجود واقعیت تبعیض ملی در کشور – اگرچه با عنوان اتنیکی – و نتیجتاً بدون پذیرش لزوم رفع چنین تبعیضی در ایران و اذعان به ضرورت حداقل عدم تمرکز قدرت در ساختار سیاسی آتی و توزیع قدرت در جمیع جهات، همگرایی و اتحاد سیاسی نه فقط با جریانات ملیتی بلکه با بخش قابل توجهی از سکولار دمکراتهای سراسری هم قابل حصول نیست. هر جریان ملیتی هم لازم است تصریح کند که رفع تبعیض ملی نسبت به خود را در ایران واحد دمکراتیک میجوید و اشتراک سیاسی را تابع توافقات برنامهای قرار نمیدهد. البته این جریانات میتوانند در سطوح متفاوت همکاری با احزاب چپ، با جریاناتی که بر جمهوریخواهی هستند و نیز با جریانات خواهان دمکراسی، حدودی از توافقات برنامهای را انتظار داشته باشند و پیش ببرند، اما در عرصهی همگرایی سیاسی برای دمکراسی فقط باید بر حداقلها ایستاد. به همین اعتبار لازم است جدا از شکل مسئله، به جوهر آن رویکرد و متدی برگشت که با رعایت اولویتبندی مبارزاتی و برنامهای بر رویکردی همانند دمکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان تاکید داشت.
هم پیوندی درونمرز و برونمرز
جنبش انقلابی «زن– زندگی – آزادی» بیش از هر وقت دیگر این واقعیت را خاطر نشان کرد که صحنهی اصلی تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی درونمرز است. با وضوح باز بیشتری نمایان شد که بازوی ضربتی مبارزه، همانا مبارزین فداکار حاضر در خیابان، خانهها و مراکز تولیدی و خدماتی و محلات حامی معنوی خیابان، کنشگران جنبشهای تبعیضستیز و برابریطلب، مایهگذاران پای اعتصابات و اعتراضات مدنی و شخصیتهای مورد اعتماد جامعه هستند. بیشترین کابوس نظام هم از سوی درونمرز بر سرش آوار میشود. این اما چیزی از اهمیت نقشآفرینی نیروی مخالف جمهوری اسلامی در برونمرز کم نمیکند. در جریان همین جنبش، بخش ارزندهای از ظرفیت تاثیرگذاری برونمرز بر مبارزه علیه نظام به نمایش درآمد و روشن شد که نکتهی اصلی، گرهخوردگی درونمرز و برونمرز است.
هیچ چیز خطابارتر و به اعتباری انفعالیتر و مسئولیتگریزتر از این نیست که با انگشت گذاشتن بر عامل نوین و خلاق خود رهبری میدانی جنبش «زن– زندگی – آزادی» و نیز این تاکید درست که جنبش جاری منبع ارزشمندی برای تولید رهبری است، خواسته شود نقش نیروی سیاسی مجرب تبعیدی صرفاً به عامل پشتیبانی از داخل تقلیل بیابد. این، همان اندازه گمراه کننده است که جنبش جاری بنا به خصلت ارزشمند زنانه بودن و نیز ابراز شهامت تحسین برانگیز نسل نوجوان – جوان دهه هفتادی و هشتادی در آن، بخواهد به فمینیسم صرف و یا تک نسلی فروکاسته و تعبیر شود. در واقع اگر مبارزهی مستقیم میدانی این جنبش همهنسلی و فراگیر از نظر جنسیتی و تبعیضستیزی عمدتاً به درونمرز اختصاص دارد، هدایتگری آن اما امر مشترک داخل و نیروی تبعید شده به خارج کشور است. ستاد هدایت، لزوما دربرگیرندهی نمایندگان همهی مولفههای جنبشی و انرژی و تجارب مبارزاتی خواهد بود.
تاکید بر از پیش آمادگی، تشکل یابیها و اجماع ملی با استخوانبندی تشکلها
دمکراسیخواهان اگر بخواهند فقط هم یک درس از بروز، دوام و نارساییهای “زن – زندگی – آزادی” برگیرند، حقیقت تلخ عقب ماندگیشان بود از فوران این جنبش کلان ابعاد. درسی که ترکشهای آن اپوزیسیون را نشانه گرفت و آسیبهایش را نمایان ساخت. اپوزیسیون از جنبش عقب بود و مرکزی در حد اعتبار نسبی و فقط هم تا اندازهای مرتبط با شاخکهای نیروی میدانی نداشت. فاقد آدرس بود تا نیروی جنبش نیاز خویش با آن در میان نهد و خود نیز متقابلاً جنبش را پیام دهد. ارتباطات دیجیتالی در این زمینه البته قسماً عمل کرد، ولی نه در خدمت رابطهی هدایت ستادی جنبش، بل بیشتر خبرگیری اپوزیسیون از جنبش و تا حدودی خود تنظیمی و انطباق دهی خویش با جنبش.
این ضعف بنیادی اپوزیسیون، در درجهی نخست متوجه نیروی بزرگ ولی از هم گسیختهی برونمرز است. وگرنه، درونمرز زیر سرکوب بیامان جمهوری اسلامی، چگونه میتواند نقش هدایتگرانهی متمرکز به خود گیرد؟ بر نیروی دمکراسی خواه برونمرزی و در درجهی نخست بخش جمهوریخواه آن است که مسئولیت چنین نارسایی حیاتی را بپذیرد و بداند که تدارک هدایت روند انقلاب تحمیلی نظام بر جامعه، اگر هم در حین فوران جامعه ناممکن نباشد قطعاً بسیار دشوار خواهد بود و البته همراه با شتابزدگی و نیز ارتکاب خطاها. امر تدارک، ارادهکردن دورنگرانه از پیش را نیاز دارد. انقلاب به خودی خود در دینامیسم حرکت میکند اما تنها در شرایط وجودی کانون و ستاد هدایت برخوردار از پیوند با نیروی میدانی است که میتوان فرصت گذر از وضع کهنه به نوی مطلوب را تحقق بخشید.
در جبران تاخیر دیروز باید بر تسریع و تشویق امر تشکلیابی زیر نام انواع تشکلها اعم از حزبی، اتحاد و شورا و بلوک بود و تشکل را هم، در معنای وسیع کلمه به تعریف برخاست و محدود به سازوکار حزبی ندانست. هم اینک شاهد نقش آفرینی کانونهایی هستیم که اگر قبلاً زیر عنوان مدنی عمل میکردند حالا اما فراروییده به عمل سیاسیاند. اساس، تشکل تشکلها است؛ تشکلی کلان و مجتمع از تشکلهای دمکراسیخواه بی آنکه در چنین عضلهبندی، ارزش والای نقشآفرینیهای شخصیتهای منفرد از نظر دور بماند. سامانهای که، برای جلب پشتیبانی سلبریتیهای دمکرات خواهد کوشید.
دو) چپ
وضعیت در طیف چپ
چپ متشکل ما، به گونهی هشدار دهنده در پراکندگی سیر میکند. جدا از شکوفایی بخش جوان چپ در درونمرز که رو به رشد دارد، چپ متحزب ناشی از پراکنده ماندن تجارب غنی سالها مبارزه را بی مصرف میگذارد. در تفرقهای تهی از معنی و فاقد مبنا به سربردن که با هیچ معیاری قابل توضیح نیست. آن هم در شرایطی که جمهوری اسلامی علیرغم سرکوب بی امان چپ، بر اثر چند دهه استبداد دینی و قدرتمداری مبتنی بر رانت و غارتگری خشن، مناسبترین زمینهی عینی و اجتماعی رشد برای عدالتخواهی را فراهم آورده است. چپ هرگز با تکرار من چپ هستم به نیرو بدل نمیشود و جای پا در جامعه نمییابد تا بتواند متکی بر پایگاه و گره خوردن با آن، توانایی رقابت برنامهای با انواع راستها را پیدا کند.
تنوع چپ از نظر رویکردهای برنامهای نه فقط غیر طبیعی نیست که با توجه به طیف بودنش عادی و لازم هم است. آنچه فرا طبیعی مینماید زیست در تکماندگیها و نارسایی ذهنی در گونههای آن نسبت به اولویتبندی وظایف و تشخیص جایی است که در مبارزهی اجتماعی – سیاسی جاری باید بیابد و بیایستد. چپ ایران میتواند از این وضع درآید هرگاه اراده نماید که از رسم صلب سیاستستیز «اول تصریح بر اختلافات» بگذرد و به خانهی همافزایی «اول ایستادن بر اشتراکات» کوچ کند. یعنی، تکیه بر اشتراکات فراوان با رعایت تفاوتهای واقعی دیدگاهی و برنامهای و نیز حفظ استقلال حزبی.
چپ با حضور نافذ در سیاست به شرایط اجرای برنامه اجتماعی میرسد.
کلیدیترین نکته برای ما – ما چپ ایران- آنست که بدانیم برای قرار گرفتن در جایگاه پیشبرد پیشنهادهای خرد و کلان برنامهای، اول از همه باید بدل به نیرو شد. در تکمیل چنین حقیقت محرز نیز، دریافت که تجمیع و نیروشدن فقط به سیاستکردن عملی است و تنها در ارادهکردن سیاسی مشترک بر متن سیاست میتوان در میان خیل نیروها سربرآورد. چپ ایران برای متحدانه عملکردن در مختصات کنونی جامعهی ایران، کافی است که اتحاد خود را با برافراشتن پرچم دفاع از همپیوندی آزادی و دمکراسی با عدالت اجتماعی معرفی کند. خود را در پایداری بر راهبرد گذر از جمهوری اسلامی و در پیگیری امر مشترک حمایت از مبارزات صنفی و مطالباتی کارگران و اقشار زحمتکش یدی و فکری بشناساند.
رویکرد برنامهمحوری چونان لازمهی حیات هر حزب چپ هرگز تعطیل بردار نیست. زیرا حزب، تجهیز به دیدگاه و مصادیق برنامهای را هم برای موقعیت مسئولیتپذیری دولتی لازم دارد و هم در مقام اپوزیسیون تا بتواند چالش با قدرت حاکم را در مقیاس اجتماعی پیش ببرد. ما چپ ایران اما ناچاریم برنامه محوری خود در دورهی مبارزه تعیینکننده برای گذر از جمهوری اسلامی را عمدتاً در امر سیاست متمرکز کنیم. اینجاست که باید پرسید کو آن دیوار چین میان مولفههای متشکلهی چپ که موجب این اندازه مرز کشیهاست؟ چپی که بی اما و اگر بر باور به دمکراسی تاکید دارد و میپذیرد که موضوع مرکزی سیاست در ایران گذر از این نظام به دمکراسی است، چرا نتواند اتحاد سیاسی چپ در پیش بگیرد و اینسان آن را دور بزند. آیا عامترین معیار این است که میخواهیم عدالت اجتماعی را بر بستر دمکراسی، در قوس مدام صعودی آزادیها و آگاهی عمومی تحقق ببخشیم یا آن را ولو با نیت حسنه باز هم در شکل باسمهای آزمایش کنیم؟ اگر اولی است که عمدهی نیروهای چپ امروز ایران هم برآنند، پس از همین حالا باید اتحاد چپ را بر دیوارهای ستبر آزادی و دمکراسی بنا نهاد.
سخن هم اصلاً از وحدت چپ نیست که نه لزومی دارد و نه اصلاً میتواند همهی چپ را پوشش دهد. موضوع، اتحاد است و آغاز آن نیز اتحاد عملهای سیاسی که از گفتگوی عاجل و هماهنگیهای مبارزاتی بی تاخیر میگذرد. چپ ایران در حال حاضر مطلقاً در جایگاه اعمال برنامههای اقتصادی و اجتماعی نیست تا رنگین کمان رویکردهای برنامهایاش روبیاید و موجب تفکیکهای ناگزیر در آن شود. اتحاد بر سر آنچه نقد است انجام میپذیرد و نه بر سر نسیه در آینده که چیزی جز تعلیق نیست. اتحاد نه با تنزهطلبی بلکه در انعطاف است که تحقق مییابد. چنین اتحادی نافی مبانی برنامهای نیست و نباید هم باشد. آنچه باید اتحاد را محقق کند عمل مشترک سیاسی در راستای اشترکات است.
ثقل شدن برای چپ ما به چه معنی است؟
یعنی حضور متشکل و موثر داشتن در دل اتحاد برای جمهوریت، تا از این طریق هم وزن واقعی چپ در آن احراز شود و هم جمهوریخواهی بتواند در دل دمکراسیخواهی نقشی نافذتر ایفاء کند. ما لازم است ورود به انواع اتحادها را در دستور کار بگذاریم و از میان آنها سه اتحاد مهم اتحاد چپ، اتحاد جمهوریخواهی و اتحاد دمکراسیخواهی را عملی کنیم. به این سومی هم به عنوان اتحاد اتحادها نگاه کنیم و بدانیم که با اتخاذ رویکرد اتحاد کلان است که خواهیم توانست چهرهای از خود ارایه دهیم که هیچ رقیب اجتماعی و سیاسی چپ را یارای نادیده گرفتن آن نباشد. چپ میتواند و باید هم نشان دهد که بدون وجود و حضور نیرومند آن، هیچ پروژهی سیاسی چه برای گذر از جمهوری اسلامی به دمکراسی و چه در پس از استقرار دمکراسی پیش نمیرود. ما هرگز نباید از یاد بداریم که این چپ بود منادی همیشگی وحدت و تشکیلات و برترین و بزرگترین اتحادها هم به نام و ابتکار چپ به ثبت رسیدهاند. ما چپ ایران باید بکوشیم در زمره اهرمهای کانونی نهاد مرکز هماهنگی اپوزیسیون دمکرات شناخته آییم و یک آن هم از بزرگی و کارسازی پایگاه اجتماعی بالقوه بزرگ خود در غفلت نیفتیم و لحظهای نیز از عمل متحد برای رسیدن به اتحاد ملی بازنمانیم.
پیش به سوی اتحاد چپ! پایدار باد گفتگو میان نیروهای چپ برای نیل به اتحاد؛ زنده باد گفتگوی میان چپ متحد با دیگر جمهوریخواهان سکولار دمکرات به منظور ایجاد ثقل جمهوریخواهی؛ و برقرار باد گفتگوی ملی برای هماهنگی و اتحاد دمکراسیخواهان در کالبد مرکز هماهنگی مبارزه برای گذر از جمهوری اسلامی. مرکزی با هر نام که بر سرش توافق باشد.
بهزاد کریمی ۶ دی ماه ١۴٠١ برابر با ٢٧ دسامبر ٢٠٢٢
***
بخش اول: انتظارات برای پیشرفت جنبش! (بخش اول)؛ پیشنهاد یک جمهوریخواه به آقای رضا پهلوی – بهزاد کریمی
بخش دوم: انتظارات برای پیشرفت جنبش!(بخش دوم) توقع از اصلاحطلب دینی، پیوستن او به سکولاریسم است در گفتار و کردار! – بهزاد کریمی
|