انقلاب، نه شکوهمند، نه دموکراتیک، اسلامی بود - فریدون احمدی

نظرات دیگران
  
    از : پویان مدائن

عنوان : چگونه دوران معاصر را ندیدیم؟؟
من با بسیاری از مطالب اقای احمدی موافقم اما تعجب میکنم از اینکه بحران قدرت هنوز هم در حکومت وجود دارد و هیچگاه نتوانسته یک پارچه و با قاطعیت اعمال سیاست کند من به دوره سه ساله پنجاه و شش وپنجاه و هفت وپنجاه وهشت را موکدا یک دوره بحران رهبری و قدرت میدانم که بدلیل ضعف و ناتوانی دیگر نیروها بود که خمینی به صحنه پرتاب شد و حتی خودش باور به رهبری نداشت اما .......
و از اواخر پنجاه و هشت بود که با حمایت جبهه ملی -توده و دیگر پیروانش به بالای تخت رهبری برده شد و این دوره ای است که همگی ما کم وبیش بیاد داریم انوقت چطور دوران قبلتر در ایران یا مثلا بپ در روسیه را میخواهیم تجزیه تحلیل کنیم؟
٨٨۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ فروردين ۱٣٨٨       

    از : حسن کیان زاد

عنوان : انقلاب ۵۷ سی سال بیدادگری، سرکوب و جنایت
در درازای بیش از سه دهه از انقلاب فاجعه آفرین ۵۷، که فرآیند آن جز سرکوب و بیدادگری، قتل و جنایت، و غارت اموال و ثروت ملی، چیزی دیگر ببار نیاورده و خشن ترین حاکمیت فاشیستی و مافیائی مذهبی را بر ملت ما تحمیل کرده است، ارایه یک چنین تحلیل واقعگرایانه و روشنگرای ژرف و بویژه فراگروهی از سوی آقای فریدون احمدی، قابل تقدیر و سپاسگزاری است. زیرا که در سی سال گذشته، بندرت دیده شده است که از جمع همه ی آن روشنفکران و دست اندرکاران نحله های گوناگون سیاسی، که هر یک بگونه ای و آماجی، از انقلاب و رهبری بلا شرط مذهبی آن خمینی پشتیبانی کردند، کسی_ آنهم از خاستگاه سیاسی چپ ایدئولوژیک _ این چنین باز و منصفانه به نقد از کژیها و کاستی های گذشته پرداخته و به نقش خسران آور آن رهبران و روشنفکرانی که می پنداشتند، تنها با رفتن شاه و بزیر کشیدن رژیم از اریکه قدرت - آنهم بکمک مرتجعین و واپسگرایانی چون خمینی- میتوانند به آمال و آرزو های خود برسند، نادرست و فرجامش این چنین برای مردم ایران ویرانگرانه و فاجعه آفرین بوده است. شوربختانه، ما هنوز هم از همه شکست ها و ناکامی های سی سال گذشته در راستای پایگیری یک مبارزه ملی، همآهنگ و فراگروهی بر ضد رژیم حاکم درس نگرفته، و همچنان منفعلانه راه رهائی را در گمراهه ی ناکجاآباد خیال اندیشی های مان میجوئیم، که نمونه ای بارز از آن را در بیا نیه اخیر اتحاد جمهوری خواهان مبنی تعیین نامزد مشترک برای شرکت در مضحکه ی " انتخابات " ریاست جمهوری رژیم ، مشاهده میکنیم که بجای تحریم این " خیمه شب بازی اسارت آور و ننگین سی ساله " با چنین رهنمود هائی مهر تائید و شناخت بر آن میگذاریم.
٨۱۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨۷       

    از : بابک مهرانی

عنوان : فعلیت سیاسی حزبی یا محفلی ؟
برای آقای شیرازی که هنوز ناخودآگاه برخورد غیر دمکراتیک مینماید . مهم نیست مردم چگونه فکر می کنند. مهم اینست که از تمام این فکر ها برای همکاری و همفکری در جهت کار و زندگی بهره گیری شود. بگزاریم هرکس هر جا که میخواهد فعالیت کند احتیاج به «هورا» کشیدن نیست.
ما هنوز در باره ی «تغییر» مواضع سیاسی انسانها دارای درکی «سنتی» و «بومی » هستیم که «نادرست» ست ، در عمل ، نمی توانیم برخورد خود را نسبت به این «تغییر» مواضع سیاسی انسانها درست تنظیم نمائیم . البته علت این برخورد های « نادرست » در ما نیست بلکه ناشی از عدم امکان رشد احزاب و سازمانهای فعال علنی در کشور می باشد . آش آنقدر شور ست که حتی نه شاه نه خمینی قادر به ادامه کاری حزب دولتی هم نبودند. تکلیف دگراندیشان معلوم ست این ارثیه شوم را باید سوزاند . بگذریم ؛

- ما زیر «سایه » ی دیکتاتوری از همه چیز محروم بوده و هستیم.
- ما دارای احزاب جا افتاده ی دموکراتیک راست - میانه - چپ و مذهبی نیستیم .
- ما از «تعدد» سازمانهای راست - میانه - چپ و مذهبی رنج میبریم
- برخورد با برنامه ی سازمانهای موجود متاسفانه نه از طرف سازمانها و نه از طرف اعضا و هواداران جدی گرفته نمیشود.
- بهمین دلیل در سازمانهای موجود میزان پای بندی به «برنامه» چندان اهمیتی ندارد . افراد بدون رعایت ضوابط متعارف شناخته شده در تمام جوامع آزاد بدون رعایت پرنسیب ها با تغییر یا پذیرفتن «مواضع جدید» حزبی ی «راست » یا «میانه» ولنگارانه در سازمان «چپ » ادامه به حضور خود ادامه میدهد. بهمین دلیل موجب تشتت و طرح سئوال های عدیده از جانب علاقمندان میشود در درون و بیرون سازمانها میگردد.

اگر به بیوگرافی سیاستمداران معروف کشورهای آزاد مراجعه کنینم ، مشاهده میشود که بسیاری در طول زندگی با تغییر مواضع و تغییر حزب بسیار عادی و درنهایت تواضع و اطمینان خاطر به فعالیت داوطلبانه ی سیاسی ادامه داده اند.
چرا ما در ایران دیکتاتور زده همیشه باید شاهد برخوردهای «رکیک» سیاسی باشیم ؟
- نباید این رفتار را تا زمانیکه دیکتاتوری بر چیده نشده ادامه دهیم .
- نباید این را بدلیل حضور دیکتاتوری مداوم از «ازل » در ایران به حال خود رها کنیم .
- در درجه اول مسئولان و رهبران و مدعیان سازمانها باید پیش قدم شوند و حرمت برنامه سازمان متبوع خود را ارج نهایند تا دیگران تاسی نمایند.
- این بی پرنسیبی ها باعث انفعال بسیاری از علاقمندان فعالیت سیاسی شده ست که از نظر وکمی و کیفی مهم ست.

در این باره حاضرم بیشتر به گفتگو بنشینیم.

بابک مهرانی
جمهوری خواه
٨۰۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : شیرازی

عنوان : با آقای کارگر موافقم
اتفاقن من کاملن با آقای کارگر موافقم. من امروز شاهد تغییر رویه بسیاری از کمونیستهای سابق هستم که تا چند سال پیش باور نمیکردم که حتی در دیدگاههای خود تجدید نظر کنند. امروز بر خلاف دوران شاه و اوایل انقلاب اکثر کمونیستها در گروههای سنی بالا هستند و جوانان کمترین رغبت را به دیدگاههای مارکسیستی نشان میدهند.
٨۰۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨۷       

    از : محمد رضا

عنوان : رهبر!!!!!!
آقای کارگر شما چه می گویید؟ آقای احمدی رهبر خودشان هم نیستند. کسی که سالی دو تا موضع عوض می کند رهبر چپ و کمونیست است؟ ایشان حتما خبر های خوشی این دفعه از جایی دیگر شنیده اند که موضعشان مثل قطب نما تغییر جهت داده است. در این زمانه که مرکزیت گریزی و رهبر ستیزی و بی اعتمادی به رهبرانی که کارشان انگاری فقط خطا کردن است حرف اول را می زند، و این آقایان عین خیالشان هم نمی آید، فقط کور ها منتظر هدایت می مانند، آن هم نه در زندگی، برای این که کسی از این طرف خیابان به طرف دیگر هدایتشان کند. رهبران دست اول این ها مثل نگهدار و طاهری پور که شکر خدا وضعشان سال ها است معلوم شده این ها دیگر که جای خود دارند. تازه! این آقای احمدی که حزبش اگرخوشنام ترین نیست اما صادق هست، بقیه که جای خود دارند. بیخود نیست که جمهوری اسلامی سی ساله شده است. من که امیدی به این افراد و حزب ها ندارم، فقط دلم به بعضی از این سایت ها خوش است که کمی بوی دمکراسی می دهند مثل همین سایت.
٨۰۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : سئوال کننده ...

عنوان : باز چه اشتباهی کرده اید
آقای "احمدی!" (در اینجا احمدی یک اسم عام است) ، باز چه اشتباهی کرده اید که "کارگران جهان" برای شما کف می زنند؟!!!!!!!!!!!!!!!!

:کارگر
عنوان : درود بر آقای فریدون احمدی
براستی باور کردنی نیست که یک چهره برجسته رهبری کمونیستهای ایران چنین واقعبینانه بلوای واپسگرایانه ۲۲ بهمن را به زیر سوال برد. واقعا خوشحالم که آقای احمدی نیز به سیل برگشتگان از مارکسیسم و تئوریهای پوسیده انقلابی به جمع دیگر رهبران سابق چپ همچون حمید شوکت و علی میرفطروس و غیره پیوسته.
٨۰۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آتوسا بزرگمهر

عنوان : ما چپ و راست زدیم
بنظر من وقتی آقای فریدون احمدی با «تشبیه» خاص خود، انقلاب بهمن را ترسیم می کند ،عملا محدودیت هائی را برای یک تحلیل واقعی ایجاد مینماید.که به آن خواهم پرداخت ، او میگوید:
دربررسی انقلاب دو جنبه که ظاهرا دو سوی یک شکاف و دره را تشکیل می دهد قابل توجه است. از سویی آن شور و وفاق تقریبا همگانی در نفی نظام پیشین به آن کیفیت که کماکان مورد تائید بسیاری از کنشگران سیاسی است و جنبه دیگر، نظام و حاکمیت برآمده از دل آن انقلاب، که از سوی کمتر انسان ایران دوست و امروزینی میتواند مورد تائید قرار گیرد.

با توجه به نقص بنیادی و متدیک « تشبیه» آقای فریدون احمدی از انقلاب خدمت ایشان عرض می نمایم که،بنا بر تمام شواهد و مدارک، چون سطح تکامل اجتماعی در بیشتر زمینه ها، در قبل از بهمن ۵۷ بالاتر از موارد مشابه خود در بعداز انقلاب می بود. باید با روش دیگری به مقایسه و تشبیه انقلاب روی آورد . در باره ی علل برآمد انقلاب هم بعدا صحبت می کنم.

با اجازه ایشان باید گفت که تشبیه رایج «چاله» و «چاه» منطقی تر می باشد. چون اختلاف level سطح دو شرائط را نشان میدهد.

بدین ترتیب که مردم با آن شور و وفاق همگانی در نفی نظام پیشین به آن کیفیت که مورد تائید بسیاری از کنشگران ست به قعر دره سقوط کردند که از سوی کمتر انسان ایران دوست و امروزینی می تواند مورد تائید قرار گیرد.

در باره ی علل این تغییر و سمت ارتجاعی نیاز به اسناد ومدارک محرمانه نیست.

قبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل از انقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلاب
در رژیم گذشته علیرغم تمام کمبودهای جامعه مدنی و احترام به موازین حقوق بشری و نبود «مطلق» زمینه ی گفتمان انتقادی شهروندان برای تاثیرگذاری و بهبود کار وزندگی، بخشی بزرگی از نیروهای اقشار تحول خواه و سکولار ، بالنده و مدرن در مدرنیزاسیون اجتماعی شرکت داشتند.چگونه این نیروی عظیم ،اما چرا تحت مدیریت ارتجاعی ماقبل سرمایه داری رژیم شاه مسیر به طرح تغییرات رادیکال گردید در این مختصر نمی گنجد. اما تمام امکانات ترقی و توسعه از جانب سرمایه داری جهانی قابل تحصیل بود و فقط نیاز به کمی درایت بود تا با تمام سرمایه های مادی و معنوی کشور بسوی پیشرفت و رفاه گام برداشت.زندگی نشان داد که بسیار ی از کشورهای آسیائی و آمریکای لاتین با تدابیری بهتر از رزیم قبل مدیریت کردند. فراموش نکنیم که در سال ۵۷ حقوق پایه کارگران ۳۳۰ ریال بود و اصلاحات شاه فقط توانسته بود اقلیتی را به آلاف و علوف برساند و اکثریتی از مواهب زندگی چیزی نداشتند که از دست بدهند. صنایع ملی به همین دلیل قابل رقابت با استاندارهای جهانی نبود و کارفرمایان قادر به حفظ نیرو کار نبودند و در سالهای ۵۵و ۵۶ مشکلات عدیده ای چرخ تولید را مختل کرده بود که بوروکراسی عقب افتاده مشکلات تکنوکرات های جامعه را درک نمی کردند.

اختلاف اصلی در آغاز بین بورژوازی صنعتی و دراس آنها تکنوکرات ها و بخش دولتی بود ودر راس آن شاه بود، که به آن بها ی لازم داده نمی شد یا بر آن سرپوش گذاشته میشد.انسداد اجتماعی بتدریج تشدید گردید و تصادفی نبود که در اواخر سال۱۳۵۵ و اوائل سال ۱۳۵۶ اصلاحات پنهانی از بالا شورع شد و امیر عباس هویدا تعویض گردیدو بقیه ی ماجرا.....

بعـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــداز انقـــــــــــــــــــــــــــــــــــلاب

واقعیت ست که رهبری عقب مانده ی انقلاب قادر به اداره مملکت نبودو شعار انحرافی بعداز شاه نوبت آمریکاست توسط «چپ» آب به آسیاب مرتجعین ریخت.
با اشغال سفارت آمریکا نیروهای مذهبی به غلط در نقش ضد امپریالیست «مشروعیت» سیاسی برای اداره مملکت پیدا کردند.

تمام نیروهای بالقوه و بالفعل اردوی کار به شدت از مدیریت قرون وسطائی حکومت بعداز انقلاب آسیب و تولید ناخالص و خالص ملی سقوط کرد.دنیای غرب دیگر اعتمادی به همکاری علنی به ایران نشان نمیداد . جنگ ۸ ساله اوج در ماندگی حکومت ضد پیشرفت و آزادی بود
در باره ی فجایع سیاسی حکومت مذهبی نیاز به تکرار و تعریف «شاهکارهای» ارتجاع نیست

نتیجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه:

آقای فریدون احمدی !
انقلاب اجتناب ناپذیر بود و محصول اتوکراسی شاه بود لطفا دست ها را بالا بزنیم و بنشینیم و صادقانه فکر کنینم چگونه ایران با آن اختلاف طبقاتی وحشتناک و توسعه نامتجانس که بیرون از دروازه ی تهران و حاشیه های تهران شده بود حلبی آباد
و تولید و صنعت در مخمسه ی دیوان سالاری گیر کرده بود و هزاران نوع کار برای پیشرفت اجتماعی لازم بود. مسئول فقط حکومت برخاسته از کودتا بود. ما دل خود را به کسب قدرت یا مبارزات ضد امپریالیستی خوش کرده بودیم.شما به نتاسب قوا اشاره می کنید ، نه ! باید به دید خودمان توجه کنیم که دنیا و انقلاب را چگونه میدیدم، ولی در واقع باید ببینیم ، چه گونه بایدمیدیدیم ، بجای تاکید بر پیشرفت همه جانبه اجتماعی و از جمله آزادیهای فردی و اجتماعی به شعارهای بسیار « دور از دسترس » متوسل شدیم و نا آگاهانه دست رهبری انقلاب برای داغان کردن زیر بنای اقتصادی باز گذاشتیم . گذار از سرمایه داری وابسته و بی درب و پیکر زمان شاه باید به سرمایه داری مطابق استاندارهای متعارف آن زمان ارتقا پیدا می کرد.البته «کلیشه» ای وجود داشت و دارد که میگوید سرمایه داری ملی ممکن نیست ! اگر بنا بود وابستگی ها هم قطع شود این بصورت آنارشیستی نمی باید باشد .چون با شکایت صاحبان سهام خارجی شرکت ها خسارات میلیاردی بر مردم میهنمان تحمیل میکرد.ما از قواعد باری بین المللی بی خبر بودیم .

آقای احمدی فکر نکنید که این ها حرف های امرور من بر عملکرد دیروز ماست. نه !
در شرایطی که فعالان حزب توده در «مردم » در باره ی ملی شدن کارخانه معظم محل کار من مقاله مینوشتند و درکارخانه اعلامیه پخش میکردند. ما درحال مذاکره با شریک خارجی بودیم که به همکاری ادامه دهند. آنها میخواستند سرمایه خود را بردارندو بروند ! در شرایطی که سنگ روی سنگ بند نمیشدو مجلس موسسان ملاخور شده بود و خمینی توانسته بود تمام نیروهای عقب ماندگیهای باقی مانده از زمان شاه را علیه نیروهای مدرن جامعه«طاغوتی» بسیج نماید . بسیار بدیهی بود که باید به پیشرفت توجه می کردیم نه سوسیالسم و نه میارزه صد امپریالیستی برای تقویت اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود.

حزب توده همیشه و دیگر نیروهای چپ بعداز حزب توده هیچکدام و هیچوقت به ادامه میثاق های مشروطه بها ندادند و همیشه از یک جامعه ی ماقبل سرمایه داری تا اوج سرمایه داری زمان شاه که بینهایت از استاندارهای سرمایه داری پیشرفته دور بود توقعات سوسیالیستی داشته و با شعارهای انحرافی موجب تشدید اختلافات نیروهای ملی گردیدند.

در اوج انقلاب بهمن این انحرافات این جا و آنجا خود را نشان داد.
یادتان میاید که در روزنامه ی« کار» بعداز انقلاب بدلیل حمایت درست و تصادفی از نهادهای بورژواِئی مثل کلانتری ها و پلیس و ارتش در برابر «کراهت» و «عقب ماندگی » کمیته ها چه علم شنگه راه افتاد و «کار» در بعضی محلات پخش نشد ! «دوستان» خود را «انقلابی» میدانستند و نویسندگان چنان مقالاتی را «راست» می شناختند. نه دوست عزیز موضوع این نبود !

جای شکرش باقیست که مشی مسلحانه کنار گذاشته شد وگرنه معلوم نبود ابعاد قتل عام ها به کجا میرسید.

بیش از این به مطلب شما نمی پردازم خواهش می کنم بجای تاکید و تکرار « تناسب قوا» از سکتاریسم خود صحبت کنیم. اگر ما از خود شجاعانه انتقاد نکینم شانسی برای شرکت مجدد در پیکار آزادیخواهانه مردم نخواهیم داشت.
ما باید از لنینیسم دقیقا فاصله بگیریم و بر ترقی و پیشرفت اجتماعی در تمام زمینه ها پا فشاری کنیم و اتفاقا بیش از همه بنفع چپ ها خواهد بود.

از شاهدوستان که جاده صاف کن بحران ۵۷ بودند نهراس از نیروهای ملی شرمگین مباش از نیروهای مذهبی خشگمین مباش.

ایران نیاز به پیشرفت دارد و فرسنگ ها از رسیدن به سطح متعارف همکاری ، همفکری و تعاون اجتماعی دور هستیم .به میزبانان خود مهر بورزیم و از آنها بیاموزیم چگونه به این سطح رسیده اند ایران پتانسیل عظیم برای ایجاد کار و فرهنگ انسانی ست ولی از طریق سکولاریسم مثل آلمان، سوئد و نروژ
٨۰۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : کارگر

عنوان : درود بر آقای فریدون احمدی
براستی باور کردنی نیست که یک چهره برجسته رهبری کمونیستهای ایران چنین واقعبینانه بلوای واپسگرایانه ۲۲ بهمن را به زیر سوال برد. واقعا خوشحالم که آقای احمدی نیز به سیل برگشتگان از مارکسیسم و تئوریهای پوسیده انقلابی به جمع دیگر رهبران سابق چپ همچون حمید شوکت و علی میرفطروس و غیره پیوسته.
٨۰٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨۷       

    از : رضوان رضوان

عنوان : بررسی « سفارشی » از تاریخ
جوهر اندیشه ی فریدون احمدی در فرمول زیر بسته بندی شده ست:
شعار درست "اصلاحات آری، دیکتاتوری شاه نه" تنها در بخشی کوچکی از فعالین، آنهم با طنینی ضعیف طرح شد. بر عکس با قیام ارتجاعی ۱۵ خرداد به رهبری روح الله خمینی که اساسا مقابله با جنبه های مترقی آن اصلاحات را مدنظر داشت صرفا به دلیل ضد حکومتی بودن آن، بیشتر احساس هم بستگی و ابراز نزدیکی شد. شورش و قیام ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲ چرکنویس، و انقلاب اسلامی ۵۷ پاکنویس و نسخه پیروزمند آن در شرایط و وضعیت ۱۵ سال بعد بود. از ۱۵ خرداد به بعد، خمینی و نیروی بنیادگرای اسلامی در موقعیتی قرار گرفتند که بتوانند در صورت مهیا شدن شرایط و عواملی دیگر در مقیاس توده ای و نه روشنفکری رهبری مبارزات سیاسی و یک تحول انقلابی را بر عهده بگیرند. این نکته ای بود که از نظر تقریبا همه دیگر کنشگران، پنهان ماند. » پایان نقل قول از نوشته ی فریدون احمدی

فریدون احمدی احساس و سنجش حداقلی از زمان و مکان ندارد بهمین دلیل استناداتش کاملا ذهنی گرایانه می باشد. مختصری مکث بر زمانها موضوع را روشن می کند.
- ۶ بهمن ۴۱ و انقلاب سفید شاه خودش یکی از دخالت های آشکار شاه در حکومت و نادیده گرفتن روال متعارف قانون اساسی مشروطه بود.
- برای پروسه کوتاه ۶ بهمن ۴۱ ( موسوم به رفراندوم انقلاب سفید شاه و مردم ) و شورش ۱۵ خرداد ۴۲ باید به این سئوال ها پاسخ داد :

سئوال اول . چگونه طلبه ها و بخشی از مردم سنتی پیرو خمینی و میدان داران - طیب رضائی - در روز عاشورا یعنی ۱۴ خرداد ۴۲ در دسته های سینه زنی در میدان بهارستان تهران بدون علم و کتل فریاد میزدند « خمینی ، خمینی خدا نگهدار تو ، مرگ بر دشمن خونخوار تو ! » که کاملا تظاهرات سیاسی بود و در فردای آنروز تهران به آتش کشیده شد و در مقر مستشاران آمریکائی در پادگان عشرت آباد عملیاتی صورت گرفت و بلافاصله حکومت نظامی اعلام شد. در گوشه کنار تهران مردم را به رگبار مسلسل بستند و چنین اتفاقاتی در قم و مشهد و چند شهر مذهبی دیگر اتفاق افتاد . مردم معمولی تهران وحشت کردند .هنوز معلوم نیست کدام بخش توسط حکومت و کدام بخش توسط هواداران خمینی مرتجع سازماندهی و صورت گرفته ست.
- سئوال دوم . با توجه به کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ و سرکوب فعالیت های محدود ۳۹-۴۱ جبهه ملی دوم و جنبش دانشجوئی از ۶ بهمن ۴۱ تا ۱۴ خرداد ۴۲ آقای فریدون احمدی انتظار نامعقولی از نیروهای سکولار آن روزگار دارد که چرا به ندای شاه جایتکار پاسخ نداده اند.

در هنگامه ی شورش ارتجاعی ۱۵ خرداد خمینی رهبران جبهه ملی و نهضت آزادی در زندان بودند. و کمی بخودتان زحمت بدهید و تاریخ معاصر و مستقل را مطالعه فرمائید. اعلامیه معروف شادروانان دکتر صدیقی و دوستانش در نهایت دقت و آگاهانه علیه دیکتاتوری و سرکوب خونین مردم بی گناه صادر شد بدون اینکه از حرکت خرابکارانه ی خمینی حمایت شود و این خود یکی از دلایل شکاف بین نیروهای مخالف شاه بود.

اصرار بر این «توقع» که چرا نیروهای مخالف شاه به هواداری از اصلاحات شاه برنخواستند یک «فانتزی» تاریخ مصرف گذشته خرده بورژوائی می باشد. باید آقای فریدون احمدی را از طریق «تونل زمان» به آن سال کذائی برد تا متوجه شوند بر میهنمان چه میرفت و بعنوان نمونه عرض می کنم که انتشار« کتاب هفته » متوقف شد. این نکته باید حتما بیادتان باشد که شورش ۱۵ خرداد از اقبال نیروهای دیگر اقشار غیر سنتی برخورداد نبود. شاه همه را سرکوب میکرد و حتی دکتر امینی را کنار گذاشت . از قدیم گفته اند : آدم برای کسی میمیرد که برایش تب کند. شاه به حمایت هیچ جریانی احتیاج نداشت . این بدبختی سرزمین مابود که چنان دیوانه ای بزور میخواست قدرت مافوق انسانی خود را بنمایش بگذارد.

۱۵ خرداد ، تعلق به خمینی داشت و نیروهای ملی و چپ و اقشار دموکراتیک و مدرن جامعه درآن شرکت نداشتند و برخلاف ادعای فریدون احمدی اصلا مشابهتی با انقلاب بهمن نداشت. در فاصله ی ۴۲ تا ۵۷ پروسه ی اصلاحات یا انقلاب سفید شاه ماهیت خود را نشان داده و آن توسعه ی ناموزون موجب بحران ۷۹ گردید . در سال ۵۶-۵۷ برخلاف سال ۴۲ اقشار مختلف اجتماعی به حرکات اعتراضی پیوستند .
اکثریت نیروهای روشنفکری سکولار ، نویسندگان ، هنرمندان، معلمان، استادان ، تکنوکرات ها و مدیران ، دانشجویان ، دانش آموزان در کنار مردم بودند چیزی که در سال ۴۲ هرگز مشاهده نشد. بهمین دلیل برخلاف ادعای فریدون احمدی انقلاب بهمن دموکراتیک بود. دمکراتیک بودن را از نتیجه انقلاب بدست نمی آورند.

در نتیجه ی ۲۵ سال سرکوب مداوم و در نبود احراب و رهبری مناسب برای «جبهه ی نیروهای دموکراتیک شرکت کننده در انقلاب » رهبری
بعهده ی عقب مانده ترین اقشار اجتماعی قرار گرفت که این خود اثبات ماهیت اصلاحات شاه را آسان مینماید. ترکیب نیروهای شرکت کننده حکایت از عمق فاجعه بار حکومت پهلوی مینمود. از این حیث تمام انتقادها بر کمبود توان کمی وکیفی نیروهای مترقی و آزادیخواه انقلاب وارد ست

نیروهای سکولار ، دموکرات ، ملی و چپ همان بودند که در سال ۵۷ در صحنه بودند. اگر توان آنها در برابر میلیونها اقشار سنتی مقلد خمینی ناچیز بود این ماهیت دموکراتیک انقلاب را تغییر نمی دهد.

اگر نیروهای غیر سنتی آگاهانه در انقلاب شرکت نمی کردند ، آری وضع تغییر میکرد و میشد امروز ادعا کرد که انقلاب فقط با شرکت مقلدین خمینی برگزار شد و فقط یک «نهضت حسینی » بود.

در آستانه ی انقلاب نیروهای سکولار به تشکیل «مجلس موسسان »که بعداز انقلاب باید تشکیل میشد امیدوار بودند که هرگز صورت نگرفت.
تا آستانه انقلاب و حتی تا زمانیکه موضوع «مجلس خبرگان» طرح نشده بود حصوصیت انقلاب را نمی توان اسلامی تلقی کرد و از نظر حقوقی و سیاسی میتوانست ادامه ی قانون اساسی مشروطه باشد . با کودتای خمینی علیه مجلس موسسان و انکار آن متاسفانه انقلاب به کام «مشروعه » فرو رفت و کاملا اسلامی شد این به معنی آن نیست که فرآیند انقلاب اسلامی بود .

در باره ی صفت شکوهمند نیاز به بحث خاصی ندارد زیرا از نظر کمی و کیفی در تمام ابعاد بخصوص شعارها کاملا مبتذل و وابسته به عقب مانده ترین لایه های اجتماعی بود که حتی شرم آور بود.

برخلاف ۴۲ ، خمینی در سال ۵۷ توانست با زیرکی بسیاری از نیروهای غیر سنتی را با دروغ و نیرنگ بخود جلب نماید . مقایسه ولنگارانه ی چکنویس ۴۲ و با پاکنویس ۵۷ اصلا عینیت ندارد و هیچ ژورنالیست بازاری هم چنین قیاسی نمی کند.

مزینی
٨۰۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ناصر مستشار

عنوان : مقا له ائی کاملا منطقی و بدور از فانتزی و نوستالژی و بر اساس واقعیتی که در ایران پیوسته به تحریر در آمده است!
با سپاس از آقای فریدون احمدی!
از خواندن مقاله شما بسیار استفاده بردم و آنرا در حافظه رایانه خود ضبط نمودم.با تشکر
۷۹٨۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : القلاب ................ .........

عنوان : مطلق گرایی همیشه مردم جهان را بیچاره کرده و نه فقط بیچاره کرده ، بلکه به کمک دشمنان آن مردم شتافته
مطلقاً رد کردن و یا مطلق کردن تئوری توطئه همیشه به شکل عجیبی به سود "توطئه گران" تمام شده است.
بعضی از سلطنت طلبان اعتقاد دارند که اصلاً انقلاب را غربی ها کردند.(مطلق کردن تئوری توطئه) و از آنسو عده ای اعتقاد دارند که این حرف ها بی پایه و اساس است و از اذهانی شکات و مریض گونه بر خاسته. این هر دو تئوری به یار و یاور درجه یک "توطئه گران" تبدیل شده است.
اگر غربی ها می خواستند در ایران انقلاب بکنند و مردم هم راضی و خوشبخت بودند به خیابان ها می ریختند و مشت بر دهان توطئه گران می زدند. مردم ناراشی بودند و با یک تکانی به خود آمدند و شروع کردند به فریاد کشیدن و به خیابان ریختن و ...

و آن هایی که تئوری توطئه را کلاً رد می کنند بر دو دسته اند. ۱ - اشتباه می کنند
۲ - برای این کار مزد می گیرند.
توطئه به یک بخش اساسی سیاست جهانی در قرن بیستم و بیست یکم تبدیل شده است. بخش عمده ای از کار نیرو های امنیتی در سطح جهان پیشبرد این توطئه ها و به اشتباه انداختن مردم در سر بزنگاه ها است.
ایجاد ده ها گروه راست و چپ و مذهبی و غیر مذهبی در سراسر جهان در مسیر مسیر پیشبرد همین بخش از سیاست جهانی است. طالبان که حالا بخش های عمده ای از افغانستان را در دست دارد و چنان قوی است که حتی ناتو با تمام قدرتش در برابرش مانده که چه بکند ، از جمله ی آن نیرو هایی بودند که برای سر خر شدن برای نیروی رقیب در پاکستان ایجاد شد.
من تعجب می کنم که آدم با دانش و پر تجربه ای مثل فریدون احمدی چگونه تحولات ایران و منطقه را که خود در عمق اش بوده این همه سطحی نگریسته!!!!!!!!!!
۷۹۵۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : انقلاب................ ...............

عنوان : "... ملایان را کنار گذاشته و خود سوار اسب قدرت ..."
مسئله کنار گذاشتن ملا ها و ... مسایل بعد از انقلاب است ، اما آنچه به خود انقلاب ربط پیدا می کند و گرفتن رهبری آن موضوع دیگریست. پسر رفسنجانی می نویسد: ما در پاریس بودیم و نمی دانستیم چکار کنیم ، که آمدند به ما گفتند شما می توانید بروید تهران آنجا مشکلی نخواهید داشت ... ناطق نوری نیز از اینکه افسار حکومت را به این راحتی بدستشان دادند با تعجب زیاد و بار ها یاد می کند. یکی از هدف های "نیروی جهانی" که این تصمیم را گرفته بود ، تهی کردن انقلاب مردمی بود از درون و حالا ..............!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
۷۹۴۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : ایرانی

عنوان : واقعیت انقلاب
«می خواهم بر این نظر تاکید کنم که انقلاب ۵۷ از آن زمان که می شد آن را با نام انقلاب توصیف کرد، اسلامی و واپسگرایانه بود، از آغاز در کام ملایان بود نه اینکه بعدا ملاخور شده باشد. به بیان دیگر، در وهله نخست، خود انقلابی که کشور ما را از چاله به چاه انداخت اشکال داشت نه فقط روندهای بعدی آن.»

در باره این انقلاب شکوهمند و یا اجتناب ناپذیر، ایشان لب مطلب را در جمله بالا خلاصه کرده اند.حالا اگر عده ای تصور میکردند که بعد از بیرون کردن شاه آنها میتوانند ملایان را کنار گذاشته و خود سوار اسب قدرت شوند این از خوش خیالی و یا فرصت طلبی خودشان بود که از آن خیری ندیدند!

مقاله در کل ارزیابی واقعی از اوضاع آنزمان و شکل گیری انقلاب ارائه میدهد.
۷۹۴۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آ. س.

عنوان : آزادی برای خویش
مردم و نیروهای سیاسی در آن زمان درک بسیار محدودی از آزادی داشتند و آزادی یی که مد نظرشان بود، آزادی برای خودشان بود نه برای همه. شما نگاه کنید ببینید در آن زمان درک نیروهای سیاسی و اکثریت مردم در رابطه با آزادی بیان، در رابطه با آزادی دگراندیشان (واژه ای که اصلا وجود نداشت)، در رابطه با حقوق زنان، در رابطه با اقلیتهای جنسی، در رابطه با آزادی های جنسی، و ... چه بود؟ همین درک ناقص از دمکراسی و آزادی بود که باعث سکوت اکثریت جامعه در مقابل به بند کشیدن زنان، سرکوب و کشتار مجاهدین و بعدتر سایر نیروهای سیاسی، و اساسا شکلگیری یک نظام فاشیستی در ایران شد. اگر مردم و نیروهای سیاسی ایران درکی درست از دمکراسی و آزادی داشتند، هرگز حاضر نمیشدند دنبال قشری ترین نیروهای جامعه بروند و در روی کار آمدن نظامی مبتنی بر قوانین ضدبشری اسلامی نقش ایفا کنند.
۷۹۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : شیب

عنوان : دیکتاتوری؟
خواست آزادی به معنای داشتن "تئوری دمکراسی" نبود، این خواست یک ضرورتی بود که در عمل مردم به آن رسیده بودند و یک پروسه ای بود که آغاز شده بود و مسلم است که صحبت "تئوری دمکراسی" نبود و درک از آزادی هم ناقص بود. اما یک چیز مسلم است، مردم برای دیکتاتوری قیام نکرده بودند، دانشجویان خواستار شورایی شدن نظام آموزشی و غیر پلیسی شدن فضای دانشگاه بودند، کارگران، معلمان، استادان هم همینطور. مردم حق مسکن می خواستند، حق داشتن سندیکا، حق آزادی بیان می خواستند، وجود کانون نویسندگان ایران در بطن انقلاب ایران خود یکی از سمبلهای آزادیخواهانه ی این انقلاب بود و همه ی اینها متعلق به مسئله ی آزادی است و نه دیکتاتوری.

آن کسی که فکر می کند دیکتاتوری پرولتاریای مارکس یعنی اینکه کارگران بشوند دیکتاتور و مردم را سرکوب کنند، اصلا نمی فهمد مارکسیسم یعنی چه؟
۷۹٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : آزاده سپهری

عنوان : انقلاب، دمکراتیک نبود
من هم کاملا با این حرف فریدون احمدی موافقم که انقلاب ۵۷، برای رسیدن به دمکراسی انجام نگرفت. در آن زمان کمتر کسی پیدا میشد که درک درستی از دمکراسی داشته باشد و یا حتی طرفدار دمکراسی باشد. نیروهای چپ از دیکتاتوری پرولتاریا دفاع میکردند که همانگونه که از اسم آن پیداست، هیچگونه ارتباطی با ایده های دمکراتیک نداشت. بیگانگی اکثریت مردم و نیروهای سیاسی ایران با دمکراسی و آزادی باعث شد که به حمایت از آخوندها و نظام جمهوری اسلامی روی بیاورند.
۷۹۲۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : شیب

عنوان : مستند حرف بزنید!
داشتن برتری قوا و نیرو، تعریف کننده ی ماهیت انقلاب نیست. شما بگوئید مردم برای چه به پا خواستند؟ برای خمینی؟ آن زمان کسی جز بازاریها و خشکه مقدسهای نارابضی، خمینی را نمی شناخت. خمینی در سال ۱۳۵۶ در ایران پایگاهی نداشت. شما بگوئید انقلاب با چه آغاز شد؟ مسئله خواست مردم برای آزادی بود. همین بی حجاب ها و غیر مذهبی ها صدها هزارشان در اعتصاب و اعتراضهای خیابانی بودند. شورش حاشیه نشینان و بی خانمانان در تهران، فعالیت کانون نویسندگان، برگزاری ده شب علیه سانسور و خفقان، جنبشهای ملی، اعتصابات کارگری، اعتصاب کارگران شرکت نفت، آیا اینها برای آوردن حکومت اسلامی مبارزه می کردند؟ خیر، خواستها حول آزادی ، نان، مسکن، آزادی ملیتهای تحت ستم و اینها بود. حتا شکست ارتش شاه هم با قیام سربازان و مبارزه نیروهای چپ ممکن شد. چریکهای فدایی پیشاپیش هزاران هزار نفر مردم معترض بی هیچ شعار مذهبی، تلویزیون را تسخیر کردند. شکست این انقلاب به دست نیروهای سرکوبگر ارتجاعی مذهبی در سازش با دولتهای غربی و با همراهی نیروهای سازشکار ، نیروهای توده ای در پشتیبانی از خمینی و دولت جمهوری اسلامی صورت گرفت.

آقای احمدی همه ی اینها یادتان رفته یا خودتان را به فراموشی می زنید؟ حرفهای کلی هیچ چیز را روشن نمی کند. در هر تحلیل سیاسی باید به مستندات و تاریخ دقیق رجوع کرد. تفسیر های این چنانی هیچ ارزشی ندارد، چون سندیتی ندارد. ،
۷۹۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : سلام بر فریدون احمدی

عنوان : به نظر من ، نظر این دیدگاه پرت و نادرست است
به نظر من نظر این دیدگاه پرت و نادرست است. در آغاز همه در کوی و خیابان بودند و بعد به دلایل بسیار که در این تنگ نمی گنجد انقلاب سوی دیگری را در پیش گرفت. و آن خود دلایل بسیار دارد. لطفاً به خاطرات پسر رفسنجانی و ناطق نوری رجوع کنید تا اشتباه خود را ببینید.
۷۹۱۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷