وظایف خطیر"کنفرانس دیالوگ" بروکسل! - احد واحدی

نظرات دیگران
  
    از : آ. ائلیار

عنوان : سخنی با نازنینم سهند
سهند جان، گوزه لیم!
ممنون از شرکت کردنت در بحث. سپاس از مطالعاتت. باتمام گرفتاریهای تحصیلی. نظرم در پیرامون پیامهایت چنین است: نخست در مورد « جایگاه اخلاقی خشونت در جنبش مدنی مسالمت آمیز»:
۱- خشونت در جنبش مسالمت آمیز فاقد جایگاه است. جنبش دو بخش همپیوند و آمیخته بهم دارد: الف: فعالیت مدنی . ب: فعالیت سیاسی. در هر دو قسمت خشونت هیچ جایگاهی ندارد. چرا؟ بااجازه اول مسئله « اخلاق» را حل کنیم: «خشونت نقطه پایان اخلاق است. » هیچ خشونتی اخلاقی نیست. خشونت موجه و ناموجه ندارد. نه در کوشش مدنی و نه در سیاست. با آن نمیتوان فعالیت مدنی و سیاسی کرد. خواهی گفت درست ، ما آنرا اعمال نمیکنیم بلکه « طرف مقابل » انجام میدهد. جواب:
« خشونت های قابل تحمل طرف مقابل را باید تحمل کرد و هزینه اش را هم باید پرداخت. در هر دو زمینه . و راه بیرون رفت و کم هزینه جست» . درست است زمانی میرسد که دیگر این خشونت برای « اکثریت مردم» ، یعنی خلق و ملت ، غیرقابل تحمل است. مردم به نقطه آخر میرسند. بله ، دقیقاً. و ما هم با همین « نقطه آخر» کار داریم. این نقطه ، دیگر « تحمیل پایان فعالیت» از سوی طرف مقابل است. یعنی چه؟ یعنی « سیاست » خاتمه یافته و « جنگ» آغاز شده است. پایان سیاست آغاز جنگ است. در «جنگ» « حق دفاع مشروع» وجود دارد و آنهم تابع قواعد و مقرراتی ست که از طرف حقوقدانان در عرصه جهانی تنظیم شده است. حق دفاع مشروع در این نقطه منطبق با همین قوانین رسمیت دارد. اینجا دیگر نمیتوان از جنبش سخن گفت بلکه باید از جنگ و پیروزی و شکست حرف زد. معمولاً طرف مقابل با کشتار وسیع اعلان جنگ میدهد.
نویسنده مقاله مقولات مختلف به ویژه « جنبش و جنگ » را با هم مخلوط کرده است.
از به کار بردن متد تجزیه و ترکیب درست مقولات وا مانده است.
پاسخ مثال روستا هم در این توضیح گنجانده شده است. از سوی دیگر از دید من این جریانات قدرتی برای همچو تقسیماتی ندارند. راه حل من برای مناطق چند میلیتی « اداره مشترک» است.

و اما پیام دومت « حقیقت و واقعیت». با توجه به کوانتم و انشتین و لکان و برخی فلاسفه و اندیشمندان، نظرم این است:
۱- تمام علوم ( دقیقه و انسانی) مجموعه و ترکیبی از مقولات قراردادی هستند برای توضیح و انداره گیری زمان و مکان و فضا . یعنی هستی.
۲- اندیشه و زبان به عنوان جریان انرژی و اصوات وجود عینی دارند.
۳- نیستی یا عدم یعنی قبل از مهبانگ یا انفجار بزرگ، ویا قبل از پیدایش فضا و مکان و زمان ؛ برای دانش بشری هنوز پوشیده است.
۴- جریان به وجود آمدن « خیال » عینی ست( ۲) ولی خود خیال عینیت ندارد. درخت عام وجود ندارد. اما درخت مشخص تبریزی وجود عینی دارد.
۵- وجود هستی مربوط به وجود مشاهده گر نیست. بدون او هم موجودیت دارد. اما اندازه گیری آن مربوط به مشاهده گر است.
۶- «معنی» را مشاهده گر به هستی میدهد یا نمیدهد. ولی « موجودیت» را او نمیدهد. موجودیت خودش هست. جهان فیزیکی.
حقیقت یک شئ نوعی اندازه گیری در باره آن شئ یا واقعیت است. و نسبی ست. من واقعیت را همیشه به جای شئ به کار برده ام.
سیزین اوچون گوزه ل گونلر آرزو الیره م( ادیره م).
ساغ اول واراول.
۲۷۷۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سهند نسیمی

عنوان : قابل توجه مخالفان مطلق مبارزه خشونت آمیز
جایگاه اخلاقی خشونت در جنبش مدنی مسالمت آمیز



۱. پرسش اصلی من در این نوشتار این است: آیا در یک جنبش مدنی مسالمت آمیز، مردمانی که قربانی خشونت و سرکوب هستند اخلاقاً مجازند که متقابلاً از خشونت به مثابه روشی برای تحقق اهداف جنبش خود بهره بجویند؟

در اینجا مقصود من از "خشونت" مجموعه رفتارهایی است که انسانها برای آسیب رساندن به انسانهای دیگر انجام می دهند. این آسیبها غالباً از جنس آسیبهای فیزیکی است. رفتارهای خشونت آمیز غالباً به ایجاد درد و جراحت جسمانی و حتّی مرگ طرف مقابل می انجامد و گاهی نیز به ویرانی اشیا و موجوداتی منجر می شود که برای طرف مقابل مهم و ارزشمند است. در پاره ای موارد هم البته خشونت می تواند در شکل آسیبهای روانی آشکار شود.

۲. در غالب موارد فرض بر آن است که خشونت از منظر اخلاقی امری ذاتاً نارواست، یعنی توسل به آن همیشه و تحت هر شرایطی اخلاقاً نادرست است. قائلان به این رأی معمولاً برای مدعای خود چند دلیل مهم اقامه می کنند:

دلیل نخست آن است که خشونت همواره به نوعی آسیب جسمانی می انجامد یا دست کم به قصد چنان آسیبی اعمال می شود. و آسیب رساندن به دیگران و ایجاد درد و جراحت، به حکم اخلاق، کاری نارواست.

دلیل دوّم آن است که خشونت ورزی مایه نفی کرامت قربانی است. کسی که به خشونت متوسل می شود، خرد و اختیار فرد قربانی را نادیده می گیرد، یعنی به جای آنکه او را از طریق اقناع عقلی به تغییر رفتارش برانگیزد، وی را به زور و برخلاف میل و داوری عقلی اش به تأمین مقاصد خویش وامی دارد. به بیان دیگر، فرد خشونت ورز قربانی خود را به ابزاری صرف برای تأمین مقاصد خود بدل می کند، و به این ترتیب آن شخص را به مرتبه یک شیء تنزل می دهد. این فرآیند از خودبیگانگی نافی کرامت انسانی فرد قربانی است، و بر این مبنا می توان خشونت را اخلاقاً عملی ناپسند بشمار آورد.

دلیل سوّم آن است که خشونت به خشونت بیشتر می انجامد. خشونت حس نفرت و انتقام جویی را در قربانی برمی انگیزد، و او را همیشه مترصد می دارد که در فرصت مناسب آسیب متقابلی به حریف بزند، و این حمله تلافی جویانه به نوبه خود به آتش نفرت و انتقام جویی بیشتر دامن می زند، و تداوم این رفتارها می توان به آتش دامن گستری بدل شود که نهایتاً بنیان همبستگی اجتماعی را ویران کند.

دلیل چهارم آن است که خشونت ورزی فاعل خشونت را رفته رفته سنگدل و از فضایل شریف انسانی تهی می کند. انسانی که پیوسته و بی محابا خشونت می ورزد رفته رفته خوی و منشی خشن و عاری از انسانیت می یابد. روانی که بی پروا و با اشتیاق خشونت می ورزد یا بیمار است یا خبیث.

دلیل پنجم آن است که خشونت عملی ویرانگر است، و اساساً اگر ویرانگر نباشد خشونت بشمار نمی رود. اما با ویرانگری نمی توان به دستاوردهای انسانی و اجتماعی سازنده و ماندگاری رسید. مهمترین پیامد ویرانگر خشونت در متن یک جنبش مدنی آن است که فضای گفت و گو را در عرصه عمومی مسدود می کند، و انسداد گفت و گو در عرصه عمومی در واقع به معنای پایان سیاست و ویرانی بنیان قدرت جامعه مدنی است. جامعه مدنی از شهروندانی تشکیل می شود که با همکاری یکدیگر برای تحقق اهدافی مشترک در زندگی جمعی شان می کوشند. اما همکاری متقابل در گرو فهم متقابل شهروندان از یکدیگر است. قدرت جامعه مدنی ناشی از زور نیست ناشی از قابلیت گفت و گوست. اما خشونت نقطه پایان گفت و گوست، و بنابراین، اعمال گسترده و مستمر خشونت مستقیماً بنیان قدرت جامعه مدنی را ویران می کند. از این رو، به کارگیری خشونت برای تحقق اهداف مدنی از همان آغاز اقدامی عقیم و ناکارآمد به نظر می رسد.

۳. اما آیا برمبنای این دلایل باید نتیجه بگیریم که خشونت همیشه و تحت هر شرایطی اخلاقاً نارواست؟

دلایل فوق در مجموع معقول و پذیرفتنی است، اما به نظر نمی رسد که بر مبنای آن دلایل بتوان به این نتیجه رسید که خشونت همیشه و تحت هر شرایطی اخلاقاً نارواست. برای مثال، وقتی که گروهی تبه کار جمعی بیگناه را به گروگان می گیرند، و نیروهای پلیس برای نجات جان گروگانها به خشونت متوسل می شوند، البته گروگانگیرها از حیث جسمی آسیب می بینند. اما این خشونت و آسیبهای ناشی از آن را نمی توان از منظر اخلاقی ناروا انگاشت. حتّی در این شرایط، به کارگیری خشونت را نمی توان نافی کرامت انسانی گروگانگیران پنداشت. گروگانگیران با اقدام خود کرامت انسانی گروگانهای خود را یکسره نادیده گرفته اند، و از اینرو خود را از حقّ مصونیت از خشونت محروم ساخته اند. در اینجا این گروگانگیران هستند که با اقدام خود کرامت انسانی خویش را زیر پا نهاده اند، نه نیروهای پلیسی که برای نجات جان گروگانها لاجرم به خشونت متوسل شده اند. از سوی دیگر، این ادعا هم که خشونت به خشونت بیشتر می انجامد لزوماً و همیشه صادق نیست. برای مثال، خشونتی که در جنگهای داخلی آمریکا برای لغو نظام برده داری در ایالتهای جنوبی ورزیده شد، نه تنها به خشونتهای بیشتر نینجامید بلکه از بروز خشونتهای شدیدتر در آینده آن کشور پیشگیری کرد. به نظر می رسد که در پاره ای شرایط، اعمال خشونت تنها راه مهار خشونتهای بیشتر باشد. همچنین اگرچه خشونت کور، خصوصاً وقتی که مستمراً و بدون تمایز ورزیده می شود، می تواند روح فاعل خشونت را از صفات شریف انسانی بپیراید، اما در پاره ای موارد که خشونت تنها راه پیشگیری از خشونتهای بیشتر و فجایع بزرگتر است، نظارت منفعلانه هم می تواند به نوع دیگری شخصیت شاهدان بی تفاوت را به رذایل اخلافی بیالاید. سرانجام آنکه، این سخن درستی است که خشونت به معنای پایان گفت و گوست، و استفاده گسترده و مستمر از خشونت بنیانهای جامعه مدنی را تهدید می کند و مانع از تحقق آرمانهای مدنی می شود، اما در پاره ای موارد، مثلاً وقتی که بنیانها و ارزشهای محوری جامعه مدنی مورد تهدید جدّی قرار می گیرد، به کارگیری خشونت گاه تنها راه باقی مانده برای دفاع از آن بنیانها و ارزشهاست.

به گمان من، بر مبنای دلایلی که در تقبیح خشونت اقامه شده است، می توان با اطمینان کافی ادعا کرد که خشونت هیچگاه اخلاقاً "خوب" نیست، اما تحت شرایط معینی می تواند اقدامی اخلاقاً "درست" تلقی شود. این ادعا مبتنی بر این باور است که هر عمل اخلاقاً درستی لزوما از منظر اخلاقی خوب نیست. خوبست که برای روشن شدن تمایز میان فعل "اخلاقاً خوب" و فعل"اخلاقاً درست" مثالی بزنم: فرض کنید خانم شیرین عبادی برای پاره ای فعالیتهای بشردوستانه (مثلاً حمایت از واکسیناسیون کودکان) به مناطق کوهستانی شمال افغانستان می رود. اما یکباره خود را در محاصره نیروهای طالبان می یابد. آنها او را بازداشت می کنند، و به روستایی دور دست می برند. وقتی که خانم عبادی به روستا وارد می شود، بیست نفر روستایی را می بیند که ترسان و گریان در کنار دیواری به صف کشیده شده اند. فرض کنید که او به نحوی درمی یابد که این روستائیان افرادی بی گناه هستند که به نحو کاملاً تصادفی از میان جمعیت انتخاب شده اند، و بناست در برابر چشم دیگران تیرباران شوند تا به این ترتیب از مردم منطقه زهرچشم گرفته شود. رهبر آن گروه نظامی به محض آنکه خانم عبادی را می بیند او را بازمی شناسد و به احترام فعالیتهای بشردوستانه اش به او پیشنهاد می دهد که اگر یک نفر از آن افراد بی گناه را به دست خود بکشد او نوزده نفر باقی مانده را رها خواهد کرد، اما اگر از این کار سرباز بزند او همه آن بیست نفر را خواهد کشت. فرض کنید که در این شرایط هیچ راه دیگری برای نجات آن افراد بیگناه وجود ندارد، و در عین حال، خانم عبادی بنابه دلایلی کاملاً اطمینان دارد که آن مرد به آنچه می گوید عمل خواهد کرد. از نظر بسیاری افراد، در این شرایط، با ملاحظه جمیع جوانب، خانم عبادی باید برغم میل باطنی خود یکی از آن افراد بیگناه را بکشد تا جان نوزده نفر دیگر را نجات دهد. کسانی که چنان باوری دارند در واقع ادعا می کنند که در آن شرایط کشتن یک فرد بیگناه اخلاقاً کاری "درست" است، یعنی تصمیمی است که باید با ملاحظه جمیع جوانب به عمل درآید. اما بعید است که هیچ یک از آن افراد معتقد باشد که قتل یک انسان بیگناه واقعه ای اخلاقاً "خوب" است. در پاره ای شرایط فرد ناگزیر است که از میان دو شرّ آن را برگزیند که کمتر شرورانه است. در این شرایط ارتکاب آن شرّ، با ملاحظه جمیع جوانب، تصمیمی اخلاقاً درست است، اما این امر لزوماً بدی آن فعل را به نیکی بدل نمی کند.

بر این مبنا پیشنهاد من آن است که خشونت همواره و تحت هر شرایطی واقعه ای اخلاقاً نامطلوب یا بد است، اما تحت شرایط معینی ممکن است که توسل به آن اخلاقاً کار درستی باشد. این مدعا سه مدلول مهّم دارد:

نخست آنکه، در مقام عمل قاعده اخلاقی راهنما این است: توسل به خشونت نادرست است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. به بیان دیگر، به عنوان یک قاعده کلّی، پرهیز از خشونت دلیل نمی خواهد، اما توسل به خشونت محتاج دلیل است.

دوّم آنکه، بر مبنای قاعده اخلاقی فوق، باید خشونت را بر دو نوع تقسیم کرد: خشونت اخلاقاً موّجه، و خشونت اخلاقاً ناموّجه. خشونت را باید همیشه اخلاقاً ناموّجه فرض کرد مگر آنکه دلایل اخلاقاً قانع کننده ای برای تجویز آن در یک مورد خاص و معین اقامه شود. اگر بتوان در یک مورد خاص دلیل اخلاقاً قانع کننده ای برای اعمال خشونت اقامه کرد، در آن صورت توسل به خشونت در آن مورد خاص مصداق "خشونت موّجه" خواهد بود.

سوّم آنکه، برمبنای تفکیک فوق می توان ادعا کرد که خشونت فقط در موارد معین و خاص و به شرط آنکه توجیه اخلاقاً معتبری برای آن وجود داشته باشد، مجاز خواهد بود. تشخیص آنکه خشونت موّجه است یا ناموّجه کاملاً تابع شرایط خاصی است که کنشگران اجتماعی در آن قرار گرفته اند، و با تغییر آن شرایط جواز اعمال خشونت باطل می شود، مگر آنکه شرایط تازه نیز به نوبه خود به نحو قانع کننده ای ضرورت استفاده از خشونت را توجیه کند.

به نظر می رسد مهمترین دلیلی که به اعتبار آن می توان به کارگیری خشونت را در یک مورد معین و خاص مجاز تلقی کرد نوعی دلیل فایده گرایانه باشد: اگر معلوم شود که در فلان شرایط خاص توسل به خشونت می تواند از بروز خشونتهای بیشتر و شدیدتر پیشگیری کند- مشروط بر آنکه خطر خشونتهای آینده به حدّ کافی نزدیک، واقعی، و شدید باشد-، در آن صورت می توان ادعا کرد که بنیانی اخلاقی برای توسل به خشونت در آن مورد خاص و معین فراهم آمده است، و استفاده از خشونت در آن مورد خاص و معین اخلاقاً مجاز (و نه لزوماً واجب) است.

بر این مبنا جنبش مدنی مسالمت آمیز را باید جنبشی دانست که از به کارگیری "خشونت اخلاقاً ناموّجه" پرهیز می کند. به بیان دقیقتر، جنبش مدنی مسالمت آمیز جنبشی است که هموار خشونت را اخلاقاً "بد" تلقی می کند، و برای تحقق اهداف و آرمانهایش پیش و بیش از هرچیز از شیوه های غیرخشونت آمیز بهره می جوید. اما در شرایطی که شیوه های غیرخشونت آمیز کارآمدی خود را از کف می دهد، و تنها راه پیشگیری از خشونتهای بیشتر و شدیدتر توسل به حدّی از خشونت اخلاقاً موّجه است، در آن صورت توسل به خشونت اخلاقاً موّجه با خصلت مسالمت آمیز بودن آن جنبش ناسازگار نخواهد بود.

بنابراین، یک جنبش مدنی را در صورتی می توان "مسالمت آمیز" دانست که برای تحقق اهداف و آرمانهایش به ترتیب از شیوه های زیر بهره بجوید:

در گام نخست شیوه های "غیرخشونت آمیز اقناعی" را به کار گیرد. در اینجا کنشگران مدنی می کوشند از طریق سخن، یعنی استدلال و گفت و شنود، همدلانه به حریف خود نشان دهند که اقدامات او نارواست، و از این راه او را از انجام اقدامات شرارت آمیز بازدارند.

اگر شیوه نخست بی نتیجه ماند، در گام دوّم کنشگران مدنی باید از شیوه های "غیرخشونت آمیز اجباری" بهره بجویند. در اینجا کنشگران برای پیشبرد اهداف جنبش حریف خود را تحت نوعی فشار غیرخشونت آمیز قرار می دهند. برای مثال، اقداماتی مانند راهپیمایی های آرام، اعتصابات سراسری، یا سایر اقدامات اعتراضی مدنی را سامان می دهند. نافرمانی مدنی مصداق بارز استفاده از شیوه های غیرخشونت آمیز اجباری است.

اما اگر شیوه دوّم هم به بن بست انجامید، در آن صورت در گام سوّم توسل به "خشونت اخلاقاً مجاز" می تواند در شرایط خاص و معین در دستور کار قرار گیرد.

۴. اما مفهوم "خشونت اخلاقاً مجاز" محتاج توضیح بیشتری است. تحت چه شرایطی به کارگیری خشونت مصداق خشونت اخلاقاً مجاز است؟ در حدّی که من درمی یابم، خشونت در صورتی اخلاقاً مجاز است که دست کم سه شرط زیر را برآورده کند:

شرط نخست آنکه، کنشگران مدنی پیشتر بجدّ و صادقانه شیوه های غیرخشونت آمیز اقناعی و اجباری را آزموده باشند اما تمام آن تلاشها یکسره بی نتیجه مانده باشد.

شرط دوّم آن است که هدف از به کارگیری خشونت باید عادلانه و اخلاقاً دفاع پذیر باشد. یکی از مهمترین پیامدهای این شرط آن است که خشونت دوای آخر برای زخمهای مهلک است، و نمی توان از آن به عنوان مرهمی برای جبران ناهنجاری های متعارف بهره جست. به بیان دیگر، حتّی اگر فرض کنیم که شیوه های غیرخشونت آمیز اقناعی و اجباری به نتیجه نرسیده است، بهره گیری از خشونت تنها برای اهدافی که برای شهروندان به قدرکافی مهم و اساسی است، می تواند مجاز باشد.

شرط سوّم آن است که نحوه به کارگیری خشونت هم باید عادلانه و اخلاقاً دفاع پذیر باشد. به بیان دیگر، کنشگران مدنی، حتّی اگر در راه اهدافی عادلانه و بسیار مهم می کوشند، حقّ ندارند که برای تحقق آن اهداف به هرنوع خشونتی متوسل شوند. خشونت اخلاقاً مجاز باید به قیودی مقیّد باشد.

اما در اینجا دو پرسش مهم مطرح می شود:

پرسش نخست ناظر به شرط دوّم است: کدام اهداف است که می تواند، در غیاب هر شیوه غیرخشونت آمیز کارآمد، به کارگیری خشونت را موّجه سازد؟

پرسش دوّم ناظر به شرط سوّم است: خشونت اخلاقاً مجاز باید به چه قیودی مقیّد باشد؟

در پاسخ به پرسش اوّل، به نظر می رسد مهمترین هدفی که می تواند در غیاب هرگونه شیوه غیرخشونت آمیز موثر به کارگیری خشونت را اخلاقاً موّجه سازد، دفاع از خود است: اگر فرد الف به فرد بیگناه ب حمله کند تا او را مورد خشونت جدّی قرار دهد، و ب برای دفع آن خطر هیچ راهی نداشته باشد جز آنکه در برابر الف به خشونت متقابل متوسل شود، در آن صورت ب اخلاقاً مجاز است که در برابر الف به خشونت متقابل متوسل شود. البته تحت این شرایط فرد قربانی می تواند از حقّ دفاع از خود صرفنظر کند، اما اگر از آن حق بهره جست، از منظر اخلاقی کار ناروایی انجام نداده است. اما در اینجا اصل دفاع از خود را می توان به دو نحو متفاوت اما مرتبط فهمید:

تفسیر نخست را می توان تفسیر مضیّق از اصل دفاع از خود دانست. مطابق این تفسیر، خشونت عمدتاً مستقیم و عریان است، و قربانی در واقع ناگزیر است برای دفاع از کرامت جسمانی خود به خشونت متقابل متوسل شود. در اینجا منظور از "خود" بیشتر حریم جسمانی فرد است. مبنای توجیه استفاده از خشونت در اینجا این است : فردی که به خشونت ناموّجه و بی رحمانه متوسل می شود "حق مصونیت در مقابل خشونت" را از کف می دهد، و بنابراین تعرّض متقابل به او اخلاقاً مجاز خواهد بود. برای مثال، وقتی که افرادی بی رحمانه به راهپیمایی آرام کنشگران مدنی حمله می کنند و کنشگران هیچ راهی برای دفاع از جان خود ندارند جز آنکه به خشونت متقابل متوسل شوند و برای مثال، آن افراد سرکوبگر را خلع سلاح نمایند، در آن صورت اقدام ایشان مصداق دفاع از خود، مطابق تفسیر مضیّق، خواهد بود. در این شرایط افراد سرکوبگر پیشتر حقّ مصونیت از خشونت را از کف داده اند.

تفسیر دوّم را می توان تفسیر موسع از اصل دفاع از خود دانست. در اینجا، مقصود از "خود" صرفاً حریم جسمانی فرد نیست، بلکه مجموعه حقوق اساسی فرد را نیز که ضامن کرامت انسانی اوست دربرمی گیرد. در اینجا، خشونت به معنای نقض گسترده و نظام یافته حقوق اساسی شهروندان است. تفسیر موسع عمدتاً در مواردی مصداق دارد که دولت یا نیروهای تحت حمایت آن حقوق اساسی شهروندان را به نحو گسترده و سیستماتیک نقض می کنند، و به منطق گفت و گو در عرصه عمومی پایبند نمی مانند، و شهروندان برای شنیده شدن و دفاع از حقوق اساسی خود هیچ راهی جز توسل به خشونت متقابل نمی یابند. مبنای توجیه به کارگیری خشونت را در اینجا می توانیم در قالب استدلال زیر صورتبندی کنیم:

(۱) دولت مشروع دولتی است که حقوق اساسی شهروندان خود را پاس می دارد، و به منطق گفت و گو در عرصه عمومی پایبند است. بنابراین، دولتی که به نحو گسترده و سیستماتیک حقوق اساسی شهروندان خود را نقض می کند، و به منطق گفت و گو در عرصه عمومی پایبند نیست، مشروعیت خود را از کف می دهد.

(۲) حق انحصاری اعمال خشونت منحصر به دولت مشروع است. دولت مشروع تنها مرجعی است که حق دارد برای حفظ بنیانها و چارچوبهای همکاری متقابل در متن جامعه مدنی، از جمله حقوق اساسی شهروندان و نیز منطق گفت و گو در عرصه عمومی، در صورت لزوم از روشهای خشونت آمیز بهره بجوید.

بنابراین،

(۴) دولت نامشروع، یعنی دولتی که به نحو گسترده و سیستماتیک حقوق اساسی شهروندان خود را نقض می کند و به منطق گفت و گو در عرصه عمومی پایبند نیست حق انحصاری استفاده از خشونت را از کف می دهد.

بنابراین، شهروندان و کنشگران مدنی اخلاقاً مجازند در مقابل دولت نامشروعی که دست به خشونت می زند، در صورت لزوم، به خشونت متقابل متوسل شوند، چرا که دولت نامشروع حق مصونیت از خشونت و نیز حق انحصاری استفاده از خشونت را پیشاپیش از کف داده است.

اما خشونت اخلاقاً موّجه باید به چه قیودی مقیّد باشد؟ کنشگران مدنی همواره باید به یاد داشته باشند که از منظر اخلاقی اهداف عادلانه ایشان را مجاز نمی دارد که در مقابل نیروهای سرکوبگر به هر وسیله خشونت آمیزی توسل جویند. خشونت ولو در راه تحقق اهداف والا شیوه ای اخلاقاً "بد" است، و به کارگیری آن فقط در صورتی از منظر اخلاقی درست است که دست کم به سه اصل مهّم مقیّد باشد:

اصل نخست را می توان "اصل تأثیر" نامید. مطابق این اصل، به کارگیری خشونت در غالب موارد فقط در صورتی مجاز است که به نحو معقولی بتوان به ثمربخشی آن اطمینان نسبی داشت. خشونت اخلاقاً موّجه خشونتی سنجیده، از سر آگاهی و مسوولانه است، و بنابراین، لازمه کاربرد مدنی آن این است که کنشگران به نحو معقولی معتقد باشند که با توسل به آن می توانند طرف مقابل را دوباره بر سر میز مذاکره بنشانند و به منطق گفت و گو ملزم سازند، یا او را از اقدامات خشونت آمیز شدیدتر و بیشتر بازدارند. دشوار بتوان خشونتی را که صرفاً از سر استیصال، یا برای تشفی خشم، یا ابراز نفرت ورزیده می شود اقدامی اخلاقاً روا دانست.

اصل دوّم را می توان "اصل تمایز" نامید. مطابق این اصل، خشونت مدنی هرگز کور نیست. یعنی کنشگران مدنی باید در مقام به کارگیری خشونت اخلاقاً موّجه از شیوه هایی بهره بجویند که حتّی المقدور به انسانهای بیگناه، و نیز سرمایه های ملّی آسیب نرساند. کنشگران مدنی در مقام به کارگیری خشونت اخلاقاً موّجه خصوصاً باید بتوانند تا حدّ امکان میان نیروهای سرکوبگر و ناظران بی طرف، و نیز نیروهای سرکوبگری که فعالانه و بی رحمانه شهروندان را سرکوب می کنند و نیروهای رسمی ای که در حدّ توان می کوشند از خشونت بی رحمانه نسبت به شهروندان بپرهیزند، تمایز بنهند.

اصل سوّم را می توان "اصل تناسب" نامید. میزان خشونت مدنی باید متناسب با شدّت و اهمیّت خطری باشد که کنشگران مدنی را تهدید می کند. خشونت مدنی هرگز نباید از آن حدّاقلی که برای پیشبرد اهداف مدنی ضروری است فراتر برود. برای مثال، اگر می توان سربازی را که به روی مردم آتش می گشاید بدون کمترین آسیب جسمانی خلع سلاح و بی اثر کرد، هرگز نباید جان آن سرباز را در معرض مخاطره قرار داد.

۵. البته به کارگیری خشونت در متن یک جنبش مدنی مسالمت آمیز کاری خطیر و خطرخیز است. خشونت، ولو اخلاقاً موّجه، زبانه ای است که در میانه جنگل افروخته می شود، و اگر در به کارگیری آن دقت و وسواس کافی به کار نرود می تواند بسیار ویرانگر از کار در آید. از همین روست که رهبران جنبش های مدنی مسالمت آمیز باید فعالانه و واقع بینانه نحوه به کارگیری خشونت را در متن جنبش مدیریت کنند. این رهبران نباید امکان به کارگیری خشونت موّجه را به عنوان یکی از ابزارهای اخلاقاً مجاز در متن یک جنبش مسالمت آمیز نادیده بگیرند. نادیده گرفتن این امکان وقوع خشونت را منتفی نمی کند، صرفاً وقوع آن را کور و لگام گسیخته می نماید. بنابراین، کسانی که بر خصلت مسالمت آمیز جنبش مدنی تأکید می ورزند نباید از موضع نفی مطلق خشونت سخن بگویند. نفی مطلق خشونت گاه زمینه ساز بروز خشونتهای شنیع ترمی شود. رهبران و کنشگران مدنی باید به کارگیری خشونتهای اخلاقاً ناموّجه را قاطعانه محکوم کنند، و بر تقدم شیوه های غیرخشونت آمیز تأکید بورزند، اما باید واقع بینانه امکان خشونتهای اخلاقاً موّجه را نیز به رسمیت بشناسند، و به جای نفی آن در مدیریت آن بکوشند.



آرش نراقی

پنسیلوانیا، بیت اللحم

۴ ژانویه ۲۰۱۰
۲۷۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سهند نسیمی

عنوان : حقیقت و واقعیت
اقای ائلیار عزیز: من نمی خواهم وارد بگو مگو های دایره واری بشوم اما آن نقل قول شما از مائو و آن نقل قول من از پیشه وری هر دو صحت دارند. اگر هم نداشته باشند مسئله مهمی نیست. دانش هر نسلی بر پایه نسل های پیشین بنا شده است. من با خیل دیدگاه های شما موافقم و به این باور دارم که مرز های قدرت و زور فیزیکی هم حدی دارد. نمی توان ناتوانی ملتی را با توان توپ و تفنگ جبران کرد. جوامع انسانی در کاتاگوری پدیده های خیلی خیلی پیچیده ای هستند که با فرمول های خطی و لینیر نمی توان معادلاتش را حل کرد. تجربه تلخ آن کشور هایی که با زور می خواستند بر خلاف میل روستایی ها گاو آهن شان را با تراکتور عوض کنند را در پیش رویمان داریم. من هم به قدرت ملت معتقد هستم اما تا بحال به سئوال ساده من کسی جوابی نداده است. اگر به فرض روزی گریلا های سازمانی خواستند اهالی روستایی در آذربایجان غربی را با زور بیرون کرده و زمین هایشان را غصب کنند و روستایی ها نخواستند که زمین هایشان را ترک کنند و گریلاهای این سازمان به زور متوسل شده و دست به کشتار زنند و شما هم جزو اهالی یکی از این روستا ها باشید شما چکار می کنید.؟

بحث واقعیت و حقیقت و اینکه ایا حقیقت انعکاس واقعیت در ذهن آدمی است یکی ار بحث های پیچیده علمی- فلسفی است که پایه منازعات چندین ساله بین دو فیریکدان برجسته قرن بیستم یعنی بوهر و انیشتن بود. علت مخالفت انیشتن با فیزیک کوانتم و بوهر هم در درک متفاوت ایندو از این دو مفهوم بود. انیشتن معتقد بود که جهان فیزیکی واقعی است و بدون وجود ما معنی دارد در حالیکه بوهر و فیریک دانان کوانتم معتقد بودند که جهان بدون مشاهده گری مانند ما بی معنی است. اینکه سرعت نور ۳۰۰ هزار کیلومتر است بخاطر این است که ما انسان های مشاهده گر آنرا اندازه گرفته و بهش معنی داده ایم که بدون وجود ما هم کلمه نور بی معنی و تهی می بود و هم سرعت اش . بوهر برای اثبات نظریه هایش به ماهیت دوگانه نور اشاره می کرد که می توان دستگاه های اندازه گیری را چنان تنظیم کرد که نور ماهیت ذره ای و یا موجی خودش را نمایان سازد. یعنی ماهیت نور به مشاهده گر ارتباط داشت. پیشرفت های شگرف فیریک کوانتم ثابت کرد که در این امر حق با بوهر بوده و انیشتن اشتباه می کرده است. دلیل اشتباه انیشتن هم قابل درک است. انیشتن بخاطر شخصیت و دید گاه های انسانی اش نمی خواست قبول کند که این عالم بر مبنای حرکات اشوبی و هرج و مرج ذراتی که اعمالشان غیر قابل پیش بینی است بنا شده است. گفته مشهور ایشان که " خدا تاس نمی اندازد" آویزه گوش خیلی هاست.

مجادلات و منازعات تئوریک دانشمندان مخالف و موافق فیزیک کوانتم در دهه های ۳۰-۴۰پایه و اساسی شد برای متفکرین پسا ساختار گرائی ده های ۶۰ قرن گذشته در اروپا و قاره آمریکای شمالی که با رجوع به تئوری های زبان شناسانی مانند سوسور و جی کابسون در بررسی و تحلیل های علوم انسانی مخصوصا جامعه شناسی همان متد و روش های فیزیک دانان کوانتم را بکار ببرند. یکی از این متفکرین برجسته روانکاو فرانسوی لکان بود که با تقسیم بندی سه گانه ذهن انسان به سه کاتاگوری امر واقع( Real)و حیث خیالی(Imaginary) و ساحت رمز و اشارات(Symbolic) توانست پاسخی به منازعات بین بوهر و انیشتن پیدا کرده باشد. به عقیده لکان امر واقع با واقعیت فرق داشته و دو مقوله متفاوت هستند. امر واقع همان دنیای واقعیت انیشتن می باشد که مستقل از مشاهده گر وجود داشته و بی معتی و تهی است اما واقعیت به حیث خیالی تعلق دارد که رابط بین دنیای بیرون و مشاهده گر می باشد که می توان جهان رابط خوانده شود.
جهان واقع که بدون معنی و تهی است و مستقل از مشاهده گر است تعلق به حیث امر واقع است. جهان روابط که برایمان واقعیت داشته و وابسته به مشاهده گر است به حوزه حیث خیالی تعلق دارد و جهان کلمه و زبان که عینیتی نداشته ----- در باره اینکه ایا زبان هم مانند ریاضیات کشف شده یا اینکه ساخته شده است بین متفکران اجماعی وجود ندارد. همانطوریکه ریاضی و منطق دان فرگه معتقد بودند که ریاضییات نه عینی و نه دهنی بلکه اشیای انتزاعی ( abstract objects) هستند بعضی از متفکران هم معتقد هستند که زبان هم ماننند ریاضیات اشیای انتزاعی هستند که دنیای مستقل خودشان را دارا می باشند----- بلکه حاکم بر مشاهده گر است به ساحت رمز و اشارات تعلق دارد.
در باره کاربرد این تئوری و نظریه های ساختار و پسا ساختار گرایی در جامعه شناسی و علوم انسانی صد ها بلکه هزاران کتاب نوشته شده است که یکی از بهترین هایش Contested Knowledge , Social Theory in the Postmodern Era by Steven Seidman می باشد که در ایران تحت عنوان " کشاکش ارا در جامعه شناسی " توسط هادی جلیلی به فارسی ترجمه و از طرف نشر نی منتشر شده است. برای درک بهتر اینکه چگونه واقعیت در دنیای ساخت نمادین( دکتر موللی از کلمات زیبا و جذاب و دلربای ساخت رمز و اشارات استفاده می کنند) ساخته و پرداخته می شوند من چند جمله از صفحه ۲۲۱ این کتاب را برایتان کپی می کنم.
" پسا ساختار گزایی همچون ساختار گزایی گرایشات ضد اومانیستی داشت: خود منفصل و عقلانی( autonomous, rational self) جای خود را به ساختار های گفتمانی با زبانی داد که واحد های بنیانی زندگی اجتماعی را تشکیل می دهند. پسا ساختارگرایی بر نقش زبان در شکل گیری ذهنیت فردی و نهاد های احتماعی تاکید دارد. زبان جایگاهی است که معانی در آن منزل کرده اند. معانی زبانی نقش عمده ای در سازماندهی خود و نهاد های اجتماعی و چشم انداز سیاسی ایفا می کنند. بدین جهت زبان موضع و محل اصلی تولید واقعیت های اجتماعی و تضاد سیاسی است."

همانطوری که مشاهده می شود در حقیقت دنیای رمز و اشارات زبانی مستقل از مشاهده گر وجود داشته و بر مشاهده گری مانند ما تسلط دارد. بچه قبل از اینکه به دنیا بیاید اسمی برایش انتخاب شده و در محیطی با زبان و فرهنگ و دین و روابط احتماعی بخصوصی به بار می اید که خود در انتخابشان تصمیم گیری نداشته اند.

این موضوعات بغایت جالب اند که نمی توان در پیامگیری بهشان پرداخت.

هله لیک
۲۷۶۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : آزادی من جدا از آزادی دیگری نیست
سهند نسیمی عزیز و خوبم،
اینکه نوشته ای : « من مخالف خشونت هستم. من مخالف برادر کشی هستم. من مخالف تجزیه ایران هستم. من معتقدم که مردم توانایی و استعداد این را دارند که غامض ترین مشکلات و اختلافات شان را نه در جبهه های خشونت و نه با زبان بمب و باروت و دود و خون بلکه در پشت میز های مذاکره به شیوه مدنی حل و فصل کنند. اینها ارزو های هر انسان صلح دوستی مانند من است .» نشانه آگاهی بلند و قلب و روح مهربان شماست. به راستی اینها آرزوهای زیبای هر انسان صلح دوستی ست .
ما در بحث ها وارد دنیای « اندیشه ها» میشویم و میکوشیم به « مشکلات زندگی خود ، مردم، بشر راه حلهایی پیدا کنیم » . این دنیا « مملو از درست و نادرست، نیمه صحیح و نیمه نا صحیح، آزمایش و خطا و ضد خطا ست». چرا که انعکاس جهان عینی و ذهنی همیشه متغیر ماست. همه چیز همواره در حال حرکت و گذر است. چیزی ثابت و مطلق نیست.
از اینرو برخورد و نقد و بررسی راحلهای یکدیگر کاملاً طبیعی و منطقی ست و جایی برای « حکم صادر کردن های رایج» نیست. بحث بر سر کارایی ابزار و شیوه و ایده گشودن مشکلات است . فارق از احساسات و تعصب و پیش داوری . میدان آزمایش و خطا و ضد خطاست. پس بهتر است از این زاویه به مسایل برخورد کنیم. چیزی به دل نگیریم خود را دوست، دیگری را دشمن خطاب نکنیم. این دوست و دشمن تراشی شیوه و منطق غلطی ست که ما را ویران کرده است. هرکس در آزمایشگاه به مصالح آزمایشی به چشم دوست و دشمن نگاه کند وای به حال نتایج آزمایش.
*
زادی و سعادت من جدا از آزادی و سعادت دیگری نیست. باسکرویل آن جوان نازنین آمریکایی در انقلاب مشروطیت جانش را برای آزاد زیستن من و ما فدا کرد. آزادی و سعادت آزاد زیستن مقولات عموم بشری هستند. رهایی مردم آذربایجان از ستم ملی جدا از ستم دیدگیهای دیگران نیست. هر چند تفاوت و قدم اول و دوم در این راه وجود داشته باشد. من همانقدر به آزادی خود بها میدهم که به آزادی دیگری ارزش میگذارم. خود دوستی من جدا از دگر دوستی نیست . دگر دوستی من با نادانی و فرهنگ غلط و توهین آمیز دیگری ضایع نمیشود و به دوشمنی تبدیل نمیگردد. راه زدون فرهنگ غلط ارائه ی فرهنگ درست و مترقی در برابر آن است. زمان میبرد ولی چاره گر است. در رفتار و گفتارم میکوشم در حد توانم ارزشهای درست جواب دهنده را رعایت کنم.
ساغ اولون
۲۷۶۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : حمایت متقابل
در اتحاد حمایت متقابل است. حمایت میکنی حمایت میشوی، حمایت نمیکنی کسی هم از تو حمایت نمیکند. نباید هم اجازه داد که دیگری آدم را گوشت دم توپ بکند. همینطور نباید هم بخود اجازه داد که دیگری را گوشت دم توپ بکنی.
۲۷۶۴۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : هدف و وسیله
هدف وسیله را توجیه نمیکند. برای شکست دیکتاتوری نمیتوان با شیطان دست داد. اسقلال در همه زمینه ها باید حفظ شود. اتحاد آزدیخواهان باید با آزادیخواهان صورت بگیرد .
۲۷۶۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : چگونه هیولا ها را شکست میدهند؟
همیشه در مقابل خلق یک میدان مبارزه بوده و هست، «میدان مبارزه مسالمت آمیز». اما دیکتاتوری همواره در دو میدان ِ مسالمت آمیز و غیر مسالمت آمیز علیه مردم جنگیده و میجنگد. و تلاشش آنست که خلق را « زود هنگام» به میدان غیرمسالمت آمیز بکشاند، که در این جبهه قویست، و کار را یکسره کند.
نباید به آن وارد شد.
اما معمولاً «دیکتاتوری» بالاخره در «صورت توان» خلق را وارد این میدان میکند.
«دیر هنگام » و علی رغم میل خود ، خلق وارد این میدان میشود.
اینجاست که مردم هم با دو شیوه و در دو میدان ، برای حفظ موجودیت خود و احقاق حقوقشان میرزمند.
در این حال هدف باید گرفتن میدان غیر مسالمت آمیز از دست طرف مقابل و کشاندن او به میدان مسالمت آمیز و شکست دادن دیکتاتوری باشد.
۲۷۶٣۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : مردم منبع قدرت
آقای سهند نسیمی عزیز،

۱- این سخن که « حقیقت از دهانه توپ بیرون میآید»، بله معنای استعاره ای دارد و حقیقت ، استعاره « قدرت» است. این اندیشه مال پیشه وری نیست بلکه سخن مائو تسه تونگ است که میگوید: « قدرت از لوله تفنگ بیرون میآید». این سخن زمانی در جنبش چریکی ایران تبدیل به شعار شده بود. اما آیا فکر درستی ست یا یک اندیشه غلطی ست؟ جمله در معنی حقیقی اش اینست:« قدرت از لوله تفنگ بیرون میاید». آیا براستی قدرت از لوله توپ و تفنگ بیرون میآید؟ مبنا و سر چشمه « قدرت» کجاست؟ واقعاً قدرت از کجا نشأت میگیرد و بیرون میآید؟ به اندیشمندان مورد علاقه یتان مراجعه کنید. چه میگویند؟ مثلاً فوکو؟ ولی نظر مرا جویا شوید میگویم:« قدرت از رأی مردم بیرون میآید نه از لوله توپ و تفنگ». «خلق» منبع و سرچشمه قدرت است نه توپ و تفنگ و بمب اتمی. توپ و تفنگ و بمبهای اتمی شوروی سابق را چه « قدرتی» به کنار زد؟ قدرت خلق. قدرت مردم.
۲-حرفی که با اسلحه به کرسی نشانده شود حرف نیست « زور» است و خشونت و کشتار. فرق نمی کند چه نامی به آن بدهیم. حرف و سخن با « رأی» به کرسی می نشیند نه با اسلحه. و شرایطش را هم با « رأی مردم» فراهم میکنند نه با سلاح. مردم منبع قدرت است نه سلاح.
۳- اگر « این خود ذهن است که واقعیت و حقیقت را می آفریند.» لطف کنید به من بگویید « آیا قبل از پیدایش انسان کره زمینی بود یا نبود؟» طبق نظر شما جواب منفی ست. ولی طبق نظر من جواب مثبت است. پیش از انسان زمین بود. وحتی پیش از زمین کهکشانها بودند. آیا بعد از مرگ انسان یا ذهن، زمین هم نیست میشود؟ بر اساس نظر شما بله. ولی طبق نظر من نه. عزیزان ما و یا ذهنهای عزیزان ما مرده اند ولی ما زنده ایم و واقعیت زندگی و زمین را می بینیم که هست و چیزی نیست نشده است. وجودِ « نیستی » خودش یک نوع « هستی» ست. و یک واقعیت بیرون از ذهن. این « واقعیت خارج از ذهن» است که اندیشه و فکر وذهن را میآفریند. نه بر عکس. بله مغز فکر میآفریند ، نه اینکه فکر من مغز من را میآفریند.
۴- حمایت باید دوطرفه باشد نه یکطرفه. و نخست پذیرش خود « حمایت» از هر دو سو ضروی ست. بدون پذیرفتن این مسئله ، بدون به رسمیت شناختن یکدیگر حمایت و حمایت متقابلی نمیتواند وجود داشته باشد.
هله لیک . سن ساغ من سلامت.

 
۲۷۶٣۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نکته سنج

عنوان : خبر کوتاه
جهت اطلاع آقای نسیمی «..درسحرگاه اول خرداد ماه ۱۳۲۶ فریدون ابراهیمی فرزند برومند خلق ودادستان حکومت ملی آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری، درخیابان ستارخان، مقابل باغ گلستان تبریز به دار آویخته شد.»
۲۷۶۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سهند نسیمی

عنوان : حق حمل اسلحه در آمریکا فقط برای شکار خرگوش و بوقلمون نیست.
من تا کنون در هیچ یک از پیام هایم نه از تجزیه ایران حرف زده ام و نه به تبلیغ مبارزه خشونت آمیز و خون ریزی و برادر کشی پرداخته ام. گناه کبیره من و امثال من این است که بعد از هشتاد سال بیدار شده و حاضر نیستیم که برای خواست های دیگران گوشت دم توپ شان باشیم. اگر قرار است که کشته شویم اینکار را برای منافع ملت خودمان انجام خواهیم داد. ملتی که با همه ضعف هایش لااقل ترک خرمان خطاب نخواهد کرد.
اما از اینهمه عاشقان صلح جو سئوالی دارم که امیدوارم جواب دهند. اگر در گذشته ماهیت این ر÷یم مستبد برای اکثریت مردم ایران روشن نبود در این یک سال اخیر ماسک اش را پائین کشیده و دندان های خونین اش را در معرض دید همه قرار داده است. با اینکه تجاوز و شکنجه و اعمال شنیع و اعدام های چندین هزار نفری در این سیستم مخوف بی مسئول در این چندین دهه ادامه داشته است انا غلظت اش به چنان درجه ای نرسیده بود که مردم در خیابانها شعار مرگ بر جمهوری اسلامی دهند. از یک سال پیش بعد از تسلط کامل پست ترین و حقیر ترین و عقده ای ترین و لمپن ترین قشر اراذل و اوباش بر ماشین دولتی این سیستم خون و جنون از آخرین خط قرمز عبور کرده و پرده حیا و شرم را دریده و علنا در بازداشتگاه هایش به شکنجه و تجاوز دست زده با اینهمه تا کنون احدی هم مسئولت اینهمه جنایت بر علیه شهر وندان را قبول نکرده و کسی تنبیه نشده است. ر÷یم با تجاوز های اشکارش دروازه جهنم را بر رویش باز کرده است. مردم حتی با تیر اندازی و کشتار های خیابانی هم می توانستند کنار بیایند و دولت ها هم با کشتار مردم مشروعیت و حقانیت خودشان را به ساده گی از دست نمی دهند. اما در منفور ترین ر÷یم ها مانند عربستان سعودی و کویت هم به زندانی اسیر تجاوز نشده است. رسانه های غرب هشتاد سال بر علیه شوروی نوشتند و در کنار بیان حقایق هزاران افترا هم بهش چسبانیدند اما در این مدت حتی به تک فقره تجاوز جنسی به زندانیان اشاره ای نشده است. این به این معنی است که حتی ددمنش ترین و مستبد ترین دولت ها هم به ا صول پایه ای و خطوط قرمز هایی پایبند هستند. اما دیکتاتوری لمپن پرولتاریا در ایران حتی این بدیهی ترین وظایف دولت ها را زیر پا گذشته است. ر÷یم ایران بعد از تجاوز های جنسی در زندان ها و سرپوش گذاشتن اش دیگر به اندازه نخودی هم مشرو عیت و حقانیت ندارد و مردم ایران مجاز هستند که به هر وسیله ای-- یا بقول لنین حتی همکاری با شیطان نیز--- دست این جنایتکاریان لمپن را قطع کنند. این حق دفاع مسلحانه از شرف و حیثیت و حقوق انسانی را قوانین مدرن ترین دولت ها و سازمان ملل و انواع و اقسام اعلامیه و بیانیه های بین المللی هم تائید کرده اند. حتی گاندی پیامبر مبارزه غیر خشونت آمیز هم در شرایطی طرفدارمبارزه خشونت آمیز بوده اند. حق حمل اسلحه مردم آمریکا فقط برای شکار خرگوش و بوقلمون و آهو نیست بلکه اگر دولت آمریکا از وظایف اش تخطی کند مردم حق بر اندازی مسلحانه اش را دارا می باشند.
من مخالف خشونت هستم. من مخالف برادر کشی هستم. من مخالف تجزیه ایران هستم. من معتقدم که مردم توانایی و استعداد این را دارند که غامض ترین مشکلات و اختلافات شان را نه در جبهه های خشونت و نه با زبان بمب و باروت و دود و خون بلکه در پشت میز های مذاکره به شیوه مدنی حل و فصل کنند. اینها ارزو های هر انسان صلح دوستی مانند من است اما شرایط کنونی ایران به همچو ارزوهایی فقط می تواند پوز خند زند. اعتقاد مطلق به مبارزه مسالمت آمیز و میز های مذاکره در شرایطی که ر÷یم نشان داده است که آماده است برای حفظ تاج و تخت اش با مسلسل های سنگین مردم را در خیابانها درو کند و در زندان هایش حتی به فرزندان طرفدارانش هم رحمی نمی کند کمی ساده لوحانه است. این هائیکه بخشی از خودشان را نمی توانند تحمل کنند چطوری به خواست های مردم گردن خواهند گذاست.؟
این بچه غول سبک وزن را سی سال پیش مردم به دوش شان سوار کردند. بعد از سی سال این بچه غول به هیولای سنگین وزنی تبدیل شده است که با دست هایش گلوی مردم را فشار و با پاهایش کمرشان را قفل کرده است و خیال پائین آمدن را هم ندارد. ایا شما می توانید این هیولا را با سلام و صلوات و خواهش و تمنا و بحث های منطقی و استدلال پائین بکشید.؟
به عقیده من این دیو سنگین وزن به این شیوه های پائین آمدنی نیست و باید دنبال سنگ خارایی گشت که با سر بطرفش شیرجه رفته . مغزش را داغون کرد. البته در این شیرجه ممکن است که سر خودمان هم ترکی بردارد که مسئله نیست پانسمان اش می کنیم.

یکسال پیش مردم ایران با عظمت ترین تظاهرات را به راه انداختند و با اینکه ر÷یم را غافلگیر هم کردند اما باز نتوانستند این غول را پائین بکشند. در تاریخ هم نمونه ای را سراغ نداریم که این هیولا با خواست خویش پائین آمده باشد. شما سبزها خوش بین هستنید که باید بگم خوش به حالتان. من به اینده ایران هم خوش بین و هم بد بین هستم اما معتقدم که وقتی اب ها از اسیاب افتادند وضع شان خیلی بهتر از الانشان خواهد شد.
یک بار دیگر سئوالم را تکرار می کنم. با چه شیوه ای می خواهید این هیولا را از دوش تان پائین بکشید.؟

در جواب دوستی هم که پیشه وری را به تجزیه طلبی متهم کرده اند هم باید بگم که شما انگار به خیلی از واقعیت های جامعه تان آگاهی ندارید. برای اینکه پیشه وری اصلا وزیر امور خارجه نداشت که اعلام استقلال کنند.
۲۷۶۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : آیا کسی موفق شده است که برآورد آماری از بافت «قومی» استانها و شهرستانهای ایران بنماید؟
هر جنبش «آزادیخواهی» که فقط برای منافع کوتاه و یا دراز مدت یک «قوم» و یا یک «نژاد» وارد عمل شود، هرگز توفیقی نخواهد داشت، مگر اینکه همان جنایات «قبلی» را بفرم «نژادپرستی» دگر ادامه دهد.جنبش سبز ایران بعنوان بخشی از مبارزات کل مردم ایران برای تحول اجتماعی همه مردم ایران بایستی گام بردارد ور نه «آرزوی » جناب آیدین مبنی به شکست جنبش ممکن پذیر خواهد بود. آنهاییکه در تدارک «تجزیه طلبی» برای «اقوامها»‌ هستند. برنامه ایی جهت جدا و «پاک» سازی قومی در تمامی شهرهای ایران را دارند و یا اینکه مثل هندو مسلمانان در هند و پاکستان و یا شبیه ترکها و یونانیهای قبرس «جابجا» میکنند. و بعنوان مثال، آینده بیش از یک میلیون تورک در گیلان که سالهای (قرنها) متمادی با «قوم» گیلک برادروار زندگی و مراوده انسانی داشته اند،چه خواهد شد. و در اینصورت آنها بعنی مردم گیلان حق خود میدانند که فقط «منافع» قوم خود را مد نظر بگیرند مثل هر «قومگرا» دیگر و حتمآ برخوردهای «خشن» با ۵ -۴ میلیون «مهمان» اقوام دیگر در منطقه «خود» خواهند داشت. وضع «اقوام» دیگر که در استان مرکزی هستند چه میشود. وضع بقیه اقوام ساکن منطقه آذربایجان چه خواهد شد و «کوچ» دادن آنها بچه نحوی صورت خواهد گرفت البته بعد از آتش بس «توپ» پیشه وری؟ زیدی مطرح میکند که،«..کی و کجا هویت طلبان تورک با خنجر و دشنه نقشه ایران را پاره کرده اند.؟» دوران پیشه وری یادش رفته و کسیکه دنبال «هویت» تازه نژاد تورک است حتمآ یک محدوده جغرافیایی نظر گرفته است.عدم اعلام آن برای جلوگیری از تشنج و «ادعاهای» ارضی که هر کدام از نمایندگان خودخوانده «قومی» از حریم دیگریست. بافت جمعیت متشکل در استانهای کردستان و آذربایجان ایران نمونه ای از آنست. آنهاییکه برادر کشی و ایجاد حمام خون را تبلیغ و اساس کار سیاسی خود قرار داده اند، بهتر است یکمقدار بجای استفاده از «بخار» معده، مغز و خرد خود را مورد استفاده قرار بدهید. فقط با حاکمیت مردم در امور اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...در جامعه ایران، شکوفایی و منزلت اقلیتهای قومی، مذهبی در چارچوب ایران واحد امکان پذیر است. 
۲۷۶۰۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تورک بی کلاه

عنوان : جنبش سبز متعلق به کیست؟
جنبش سبز از فارس ها و برای فارس هاست. نه ادعای دفاع از تورک ها و نه ادعای برآورده ساختن مطالبات تورک ها را دارد. جنبش سبز نمی خواهد و نخواهد توانست زبان ترکی را رسمی کند. جنبش سبز نمی خواهد و نخواهد توانست امور تورک ها به خودشان واگذار کند و از فرستادن آقا بالاسر به آذربایجان خودداری کند. تورک ها به جنبش سبز بد بین هستند. امید که جنبش سبز تحول مثبتی برای فارس ها ایجاد کند. سر تورک ها ولی بی کلاه خواهد ماند. تاریخ معاصر این را به ما یاد داده است.
۲۷۶۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : ایرانی انساندوست

عنوان : آرزوی خبث و نوکرمآبی دشمنان مردم ایران
آرزوی شکست جنبش آزادیخواهی و استقلال طلبانه مردم ایران توسط عوامل ارتجاع جهانی با «لهجه» زبان انگلیسی و یا روسی بگور خواهند برد. جنبش سبز هم بخشی از جنبش عمومی مردم ایران است. رسوا کردن این دستیاران رژیم خشونت خمینی جدا از مبارزه برعلیه استبداد و ارتجاع نیست. هیج ایرانی باشرفی همدست ارتجاع داخل و خارج نمیتواند باشد.
۲۷۵۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آیدین

عنوان : جناب نسیمی
از خواندن نظراتتان لذت بردم. تغییر اساسی در ایران پس از شکست کامل جنبش سبز صورت خواهد گرفت. جنبش سبز آخرین جنبش مرکزی خواهد بود که داعیه سراسری بودن را دارد. به امید روزی که هیچ کس مجبور به یادگیری هیچ زبانی بغیر از زبان مادریش و زبان بین المللی انگلیسی نباشد. ;)
۲۷۵۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آشنا لنگرودی

عنوان : خواهشمندم که «فوکو» را وارد جدل «تجزیه طلبی» نکنید و از وی «پیغمبر» نسازید.
آقای محترم سهند نسیمی، این چه نوع استدلالی است که شما میکنید. در توجیه نظریه ارتجاعی «..فقط حرف هایی حقیقت دارند که از دهانه توپ خارج می شوند..» کار را بدتر کردید و بیان اینکه «..اگر آدمی مجبور باشد باید هم با این زبان حرفش را به کرسی بنشاند. از لااقل ۵۰۰۰ سال پیش که همین طوری بوده است و احتمالا برای همیشه هم همینطوری خواهد ماند. قدرت همه جا وحود دارد و آنهایی توانایی تغییر دارند که صاحب قدرت باشند. این یکی از قوانین فیزیک است و ربطی به من و پیشه وری ندارد. اکثر اندیشه های فوکو هم که در باره مفهوم قدرت می باشد».نهایت طرز تفکر مذهبی گرایی متعصب خودتان را برملا ساختید. نظریات «فلاسفه و بزرگان » برای شما حکم «آیه» را دارند و چون ۵۰۰۰ سال پیش اینطوری بوده، تا ۵۰۰۰ سال آینده خواهد ماند. «بنظریات» دیگر شما پاسخی روانیست ، زیرا آنها فاقد زمینه عینی هستند و با ردیف کردن «ترجمه» نوشتجات، مطلب بدرد بخوری خلق نکرده اید.
۲۷۵۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : ایرانی ایرانی

عنوان : آذربایجان یا آترپاتکان
آترپاتکان از لحاظ تاریخی متعلق به اقوام ایرانی تالش/کرد/تات/پارس/ماد است.
۲۷۵۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نگار

عنوان : پوزش و تصحیح «مبتذل»
پوزش و تصحیح از استفاده نا صحیح «مبتذل»، انشاء میتواند دبستانی باشد و نباید لااقل دارای اشتباه تایپی هم باشد.
۲۷۵۹٣ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نگار

عنوان : مبارزه برای احیای حقوق ملی مردم ایران قابل بحث نیست
آقای سهند، شما اصلآ احتیاجی بخواندن «انشاء دبستانی» من ندارید.چون «فهم» انسان از نوع نوشته (سبک و یا سنگین) نیست بلکه از محتوای نوشته است. و مثل اینکه شما از این بابت مشکلی دارید. شما با استفاده از نظریات بریده و دستچین شده بزرگان جامعه شناس و استفاده از آنها در «نظریات » خود، فکر میکنید بسیار «وزین و پر محتوا» نگارش مینمایید. غاقل از اینکه همین «توضیح» کودکانه و بغایت مبتزل جنابعالی در مورد «..فقط حرف هایی حقیقت دارند که از دهانه توپ خارج می شوند..» نمایانگر «اطلاعات» وسیع شما از رویدادهای تاریخی ایران و جهان است. بروید تاریخچه صعود ناسیونال سوسیالیسم هیتلر مطالعه نماید که آنها برای اثبات نظر خود از ماکیاولی قرن ۱۵ تا همه جامعه شناسان و فیلسوفهای اواخر قرن ۱۹ «کمک» و استناد بسیار دقیق و سنگینی نمودند.داریوش همایون خیلی «بهتر از من و شما» نگارش میکندو سبک دبستانی هم ندارد.برای من بیان و طرز تفکرش مرتجعانه و در جهت منافع مردم ایران نبوده و نیست، ولی برای شما چطور؟ بهرحال برای همه آنهاییکه طالب جنگ و کشتار با دستیاری عوامل خارجی و یا بدون آنها، نیک بختی و پیروزی آرزو نمیکنم. شما «توپ» آتشزا را فعلآ مهیا نماید و ما مبارزه برعلیه استبداد و خشونت در میهن ما ایران برای رسیدن بآزادی و پیدا نمودن هویت انسانی در جامعه ادامه میدهیم. و از روی «توپهای» که عناصری از تبار شما برای خفه کردن صدای آزادیخواهی مردم در مقابل ما قرار میدهید، عبور خواهیم کرد.
۲۷۵۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سهند نسیمی

عنوان : سرکار خانم بچه را از لولو می ترسانید.؟
آقای ائلیار و خانم نگار: اولا:آن گفته معروف پیشه وری استعاره ای است برای ارج نهادن به قدرت. منظورش الزاما با زبان خشونت و توپ و تفنگ حرف زدن نیست. با اینکه اگر آدمی مجبور باشد باید هم با این زبان حرفش را به کرسی بنشاند. از لااقل ۵۰۰۰ سال پیش که همین طوری بوده است و احتمالا برای همیشه هم همینطوری خواهد ماند. قدرت همه جا وحود دارد و آنهایی توانایی تغییر دارند که صاحب قدرت باشند. این یکی از قوانین فیزیک است و ربطی به من و پیشه وری ندارد. اکثر اندیشه های فوکو هم که در باره مفهوم قدرت می باشد.

ثانیا: اقای ائلیار حقیقت انعکاس واقعیت بیرونی در ذهن نیست بلکه این خود ذهن است که واقعیت و حقیقت را می افریند. که در این پروسه زبان با استفاده از ابزار هایش مانند استعاره و مجاز حقیقت را تعریف می کند و برای مردم می فروشد. بقول نیچه افراد قدرتمند خود اخلاق می افرینند و مجبور نیستند که به اخلاق مرسوم جامعه گردن نهند.

خانم نگار: وقت و حوصله خواندن انشاهای دبستانی تان را ندارم اما نیم نگاهی به پیام هایتان انداختم. انگار قبل از اینکه من وارد این پیامگیر شوم سرکار خانم تفنگ هایتان را خشاب گذاشته و شمشیر تان زا از غلاف بیرون کشیده و توپ هایتان را آماده شلیک کرده بوده اید. پس اینهمه حرف از صلح و قلم و فرهنگ زدن برای مالیدن شیره سر بچه هاست.؟

کی و کجا هویت طلبان تورک با خنجر و دشنه نقشه ایران را پاره کرده اند.؟ ایا تا بحال از جیب تک هویت طلب تورک تیغه ماکت بری پیدا کرده اید که سعی می کنید فعالیت های مدنی و فرهنگی ما را به خشونت به چسبانید.؟ تنها سلاح ما قلم و کاغذ و شیوه مبارزه مان مدنی و فرهنگی بوده است اما این به آن معنا نیست که برای اثبات صلحجو بودنمان با دست و پای بسته به سلاخ خانه رفته و به سلاخی مان رضایت خواهیم داد. توپ در میدان ارتجاع است و ما بسته به ابزار مبارزه آنها ابزار مان را انتخاب خواهیم کرد. این به معنی تهدید نیست بلکه جنبه دفاعی دارد که حق هر انسانی است.
سر کار خانم: شما که ما شاالله در صلح طلبی رو دست گاندی زده اید پس چرا در باره اینهمه خشونت بر علیه ملت تورک و کورد و عرب و و بلوچ ایرانی تا کنون ساکت مانده اید.؟ چرا صدایتان را بر علیه هشتاد سال ظلم و تبعیضی که که بر مردم غیر فارس ایرانی اعمال شده است حرفی بر زبان نیاورده اید.؟

در همین چند سال اخیر برخی از هویت طلبان در تصادف های ساختگی و یا در شکنجه گاه ها و زدو خورد های خیابانی جان شان را از دست داده اند شما چرا تا بحال صدای اعتراض تان را بلند نکرده اید.؟ به قسم حضرت عباس تان باور کنیم یا به دم سه متری خروسی که از زیر دامن تان بیرون زده.؟

اگر قدرت اش را دارید فعلا با این ارتجاع مبارزه کنید که مبارزه همزمان با هویت طلبان پیشکش تان. دارید بچه را از لولو می ترسانید.؟
۲۷۵۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : اقوام دوست ایرانی

عنوان : «حقانیت» جدایی طلبان از« دهانه توپ» اهدایی اثبات میگردد.
کسی که باین باور است که «..فقط حرف هایی حقیقت دارند که از دهانه توپ خارج می شوند..» و حرفهای «حقیقت بار» این عناصر، پیدایش و جستجو «جدید» هویت تورک از لابلای متون کلاسیک دو قرن پیش برای آماده نمودن جدایی وسلاخی ایران با «توپهای» اهدایی ساخت !؟! است. و بقول همان زید«.(تورکها). تحت هیچ شرایطی نباید قدمی از برنامه های استراتژیکی خود به عقب بگذارند...و تورک ها باید شنا کردن در این رودخانه پر خروش و عمیق و خطر ناک عصر مدرن را یا یاد گرفته یا اینکه غرق شوند...»
منظور این آدم «جنک طلب» از این «رودخانه خطرناک» ایجاد جنگ و خونریزی در همه شهرهای ایران برای «پیدا»کردن هویت «تورک» است. ودر این مصاف یا باید «غیر تورک» را بکشی و یا اینکه مردم تورک ایران«غرق» یعنی کشته شوند. و با استفاده از نسخه ارتجاعی پیشه وری و معبود خود استالین برای آماده کردن «توپ» برای کشتار مردم استدلال مینمایند که «هیچ چیزی بالاتر از عزت و احترام بخود انسانی نیست. ». زهی به بیشرمی و دورویی.آنکسیکه جنگ و کشتار را تبلیغ و مجاز میداند، هرگز قادر نیست بویی از انسانیت برده باشد. و کسی که پایه و اساس منطقش و اعتقاد داشته باشد «..فقط حرف هایی حقیقت دارند که از دهانه توپ خارج می شوند..» هرگز نمیتواند نه فقط یک «شخصحیت بزرگ» باشد، بلکه یکی از بزرگترین جنایت کار زمان خود است.
۲۷۵٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : حقیقت بازتاب درست واقعیت در ذهن است
آقای سهند نسیمی عزیز،
۱- دراین مورد باشما موافقم که حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان« تحت هیچ شرایطی نباید قدمی از برنامه های استراتژیکی خود به عقب بگذارند.»
۲- موضوع محمد امین زاده یک مسئله تاریخی ست. درست این است که مسئله تاریخی را به تاریخ دانان واگذار کنیم که جوانب گوناگون آن را به قدرکافی و دور از تعصب و پیش داوری و تنها به خاطر روشن کردن حقایق تاریخی حلاجی کنند.
۳- حقیقت از دهانه توپ بیرون نمیآید بل حقیقت از « واقعیت خارج از ذهن» نشأت میگیرد و انعکاس درست واقعیت نسبی در ذهن است. حقیقت مطلق وجود ندارد و آن همیشه نسبی ست. چرا که واقعیت مطلق وجود عینی ندارد.
سخن پیشه وری اندیشه درستی نیست. هرچند که او خود شخصیت بزرگی میباشد.
موفق باشید.
۲۷۵۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : مشکل ما مشکل فرهنگی ست
خانم نگار گرامی،
ممنون از پیگیری بازتاب نظرتان. با اجازه دوست دارم چند نکته را با شما در میان بگذارم:
۱- بخش اول پیامتان مربوط به نظریات شماست . آنها برای من محترم است . اگرچه من اندیشه دیگری دارم. بحث دو اندیشه هم در جای خود محفظ.
۲- بخش دوم نوشته یتان قسمت حذف شده است. اشاره به دو موضوع اعدام و سیاست دارد. اعدام را حکومت انجام میدهد، و سیاست را فعال سیاسی پیش میبرد.
در اندیشه مدرن ومتمدنانه اعدام به هر دلیل و جرمی، غلط، ضد انسانی و ظالمانه است و باید از قوانین حذف شود، و محکوم گردد.
کوشش در سیاست هم نباید جرم تلقی بشود بلکه برعکس باید از زحمات فرد تقدیر به عمل بیآید که وقت و نیرو هزینه میکند .
سیاست غلط کارایی ندارد و نمییابد و خود به خود به شکست میانجامد.
دیگر اینکه شما قدم پیش میگذارید و برای فعال سیاسی « دادگاه مردم» و « داد گاه تاریخ » تشکیل میدهید. و همچنین زدن اتهامات مختلف بدون ارائه مدرک . از قبیل « مشکوک» ، « وابسته به چین و شوروی و غرب» .
برای اثبات این اتهامات باید دلیل و مدرک نشان داد و همینجوری نمی شود حرف زد. درثانی آنهم جایش اینجا نیست.
۳- در بخش پایانی هم باز از « جنایکار و دشمن» سخن گفته اید و باز بدون مدرک و دلایل اثباتی. در مورد کردستان هم همینطور.
عزیز، اجازه بدهید از این فرهنگ اتهام زنی و دشمن تراشی و بی دلیل و مدرک دیگران را محکوم کردن ، و دادگاه و بیدادگاه سازی خداحافظی کنیم و یک مقدار عینی و حقیقی و اثباتی رفتار نماییم؛ تا شاید چاره ای برای عقب ماندگیهای دیرینه یمان بیابیم. باور کنید مشکل بزرگ ما همین فرهنگ عقب مانده ماست، که نمیگذارد بجایی برسیم. هنور بلد نیستیم سریک موضوع کوچک با یکدیگر گفت و گو ی سازنده داشته باشیم.
شاد و تندرست باشید.

 
۲۷۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نگار

عنوان : ناصرخان دوربین بیانداز، که «توپها» برای آتش مهیا میشوند
جناب سهند نسیمی، پس بروید و سفارش «توپها» را برای آتش و بیرون دادن حرفهای «حقیقت» دارتان (منطق) بدهید.حالا مهم نیست که ساخت کجا باشد!. هیتلر از ۱۹۲۳ تا حوالی ۱۹۳۲ فرصت داشت که تئوری برتری نژاد آلمان را باکمک کتابها و نوشتجات «بزرگان» مثل شپنهاور و دیگران «سندیت» ببخشد. جنایتی که او با تئوری «حقانیت» نژادی بر بشریت وارد کرد فقط آدم کور و ذاتآ جانی باید از ابعاد جنایاتش بی اطلاع باشد. شما از تاریخ هنوز درس نگرفتید که هیچ «دولت » دست نشانده استعمار نه تنها ملی و مردمی نیست، بلکه فاشیستی هم میتواند باشد.مطمین باشید «توپهای» اهدایی برای کشتار مردم ایران بی اثر است.ورنه تا بامروز در اختیارتان گذاشته بودند. شما بجای جستجو برای پیدا کردن «هویت» ترک، بروید دنبال پیدا کردن هویت و شرف انسانی که همه چیز و همه کس را در بر میگیرد. بعد خواهید فهمید که انسان بودن و ضد جنگ و تجاوز بودن بهتر از پیدا کردن هویت یک «نژاد» برتر است (شما مردم را پی نخود سیاه میفرستید). با بینش ناسیونالیستی که دارید مطمینآ در مقابل مجموعه مردم ایران قرار خواهید داشت همانطوریکه که صدام حسین و ستون پنجم وی با آن روبرو بودند.
۲۷۵۶۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سهند نسیمی

عنوان : اگر هویت طلبان تورک های ایران افق دورتری را می بینند بخاطر این است که بر شانه های غول هایی مانند محمد امین رسولزاده و جعفر پیشه وری ایستاده اند.
راستش من نوشته اقای احد واحدی را نخوانده ام برای اینکه احتیاجی برای دوباره و ده باره خواندن نوشته های تکراری را نمی بینم.
اگر انقلاب مشروطیت را که مبارزه عمومی بر علیه استبداد بود و مشخصا به مشکلات تورک ربطی نداشت را بکناری به نهیم با اطمینان خاطر زیاد می توان ادعا کرد که در تاریخ مدرن تورک های ایران ( مخصوصا اذری )سه اتفاق عظیمی روی داده است که هویت طلبان نباید قدمی از دست آورد های این این سه اتفاق به عقب بگذارند. این سه اتفاق که به حق در کاراکتر روح و روان تورک ها به مثابه تغییر فاز phase shift عمل کرده است ملت تورک های ایرانی را منسجم کرده و با حفظ استقلال هویت وارد میدان مبارزه سیاسی کرده است. اگر فعالین سیاسی و فرهنگی ومصلحین اجتماعی د ردور های قدیم بمانند کیمیا گری همه چیز را بدون رعایت پرنسیپ و متد و اصول علمی با هم قاطی کرده و اش شلم شوربای در هم بر همی پخته بودند و آگاهی از محصول نهائی نداشتند هویت طلبان امروزی به سان شیمیدان های مدرن قبل از قاطی کردن مواد و وارد شدن در هر معادله های می خواهند اطلاع دقیقی از خصوصیات و کاراکتر و ماهیت این اجزا داشته که بتوانند کنترلی بر محصول نهایی داشته باشند.-- اندازه بگیر آن چیز هایی که قابل اندازه گیری هستند و قابل اندازه گیری بکن آنهائی را که قابل اندازه گیری نیستند--گالیله... دموکراسی با عرفان و شعر و شاعری و شیوه تفکر منحی وار شندنی نیست. یکی از خصوصیات دموکراسی مرز های روشن و اشکار عمودی است. فعلا بیا همه با هم باشیم بعدا به بینیم چی اتفاقی خواهد افتاد شیوه تفکر علمی نیست.

این سه اتفاق عظیم عبارت اند از" ۱: ایجاد اولین جمهوری دموکراتیک اذربایجان توسط پیشوای آنیده نگر مان محمد امین رسولزاده ۲: ایجاد دومین جمهوری خودمختار اذربایجان توسز فرقه دموکرات به رهبری سید جعفر پیشه وری ۳: خط کشی کاملا بارز و قاطع و اشکار و تزلزل ناپذیر حرکت بیداری ملی هویت طلبان تورک های ایران با جریانات و جنبش های ضد استبدادی غیر به سرکرده گی فارس ها.
تورک های ایران اگر هم بتوانند در مقاطع تاریخی در اینده با جنبش های ضد دیکتاتوری و ضد استبدادی فارس ها موقتا همراهی داشته باشند تحت هیچ شرایطی نباید قدمی از برنامه های استرات÷یکی خود به عقب بگذارند. در آن شکی نیست که نخبه گان سیاسی فارس از این تغییر فاز و نبوغ و شعور سیاسی هویت طلبان تورک شدیدا غافلگیر شده اند و اصلا و ابدا انتظار همچو انسجامی در بین هویت طلبان تورک را نداشتند. این نخبگان تازه از خواب خودشیفتگی بیدار شده و بعد از این همه استعداد و نبوغ و توانایی های خود را بکار خواهند انداخت که در این انسجام و اندیشه ی پویا و زنده و جاندارو داینامیک شکاف انداخته و شک تولید کنند. تورک های ایران باید هوشیار باشند که گول حرف های بزک کرده اینها را نخورده و از این دست آورد شگرف خویش پاسداری کنند. تورک ها باید شنا کردن در این رودخانه پر خروش و عمیق و خطر ناک عصر مدرن را یا یاد گرفته یا اینکه غرق شوند. هیچ چیزی بالاتر از عزت و احترام بخود انسانی نیست. فرق حیوان و انسان هم در همین گرهگاه نهفته است. برای بالا بردن آگاهی و شعور سیاسی و اهمیت حفظ هویت مستقل من به هویت طلبان تورک کتاب های متفکرین برجسته ای مانند لئو اشتراوس و هگل و فرانسیز فوکویاما یا پیشنهاد می کنم. به عقیده من متفکرین محافظه کار بهتر از لیبرال ها به هویت و عزت انسانی پرداخته اند که می توان با غربال کردن اندیشه های آنها به بالا بردن شعور و آگاهی سیاسی مان کمک کنیم. خوشمان بیاید یا نه حقیقت این است که همه جا تئوری مبارزه ارباب با برده هگلی کلید حل مشکلات زندگی است. فقط حرف هایی حقیقت دارند که از دهانه توپ خارج می شوند--- جعفر پیشه وری---
۲۷۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نگار

عنوان : «آنان که پیام شما را حذف کرده اند حق داشته اند.» آ. ائلیار
من هیچ ضرورتی نمی بینم که برای اینکه ثابت بکنم انسان آزاده ای هستم و یا نیستم، مثل «مسلمان» اول با کلمه «بسم ال..» شروع نمایم. ولی فقط بجهت شیوه منطق محترمانه ولی غیر قبول من ابراز میکنم که باعتقادم میهن ما ایران از اقوام گوناگون تشکیل شده و در جوار هم از نظر تاریخی (هزاران سال) سرنوشت، فرهنگ، سنت مشترکی داشته و دارند. راه نجاتشان در ایران یک پارچه بر علیه هر ظلم و ستم محلی و ملی در مبارزه مشترکشان است. و با اعتقاد باین امر، مبارزه برای آزادی و استقلال مردم ایران جدا از هر گرایش تجزیه طلب و ناسیونالیست و شوونیست که اکثرآ کور و یا وابسته هستند، نمی بینم. و اما در مورد اینکه شما حذف کامنت قبلی را «بحق» میدانید، قسمتی از آنرا جهت اطلاع بخاطربرداشت ذهنی شما نقل میکنم و تا در «درستی» نظرتان راجع بآن پیدا نمایید. « ... اعدامهای پیاپی در گوشه و کنار ایران نه فقط بحساب رژیم ملاها باید نوشت، بلکه از «ثمرهِ» سیاست غلط این گروهکها هم ناشی است. این جریانهای مشکوک نه فقط در برابر مردم ایران (از هر نوع اقلیت ملی، مذهبی، قومی و..)، بلکه در مقابل تاریخ بایستی پاسخ بدهند.بامید همبستگی ملی مردم ایران جهت رسیدن بآزادی و شرف انسانی.». اگر تازه کار نباشید حتمآ اطلاع از چگونگی «تشکیل» احزاب و گروههای خارج از کشور دارید. همه آنها مستقل و جهت منافع مردم ایران نبوده و نیستند. حال اگر شما نظر دیگری دارید که همه آنها «انقلابی» و بدون وابستگی بچین و شوروی و غرب نبودند( مثلآ گروههای متفاوت «کردی» نه با امریکا در رابطه بودند و نه با شوروی)،مسله من نیست. با کمک مستقیم نیروهای نظامی خارج در عراق، شمال عراق و کردهای آنمنطقه «آزاد»شد.این «خوابی» است که این «اقوام گران» برای بخشهای مختلف ایران میبینند. و من اینهارا جنایتکار و دشمن منافع ملی مردم ایران میدانم. این نظر من است و شما نباید هم آنرا قبول نمایید و هیچ انتظاری هم ندارم که مورد قبول همه قرار گیرد.
۲۷۵٣۹ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : گفتمان مدرن
خانم نگار عزیز ،
چکیده اندیشه و آرزوی شما اینست: « یک راه حل عملی، بدون خونریزی برای نجات تمام ایران از استبداد حاکم و فشارهای استعمارگران». بسیار خوب ، چه راه حل و پیشنهاداتی دارید؟ نگفته اید. از سوی دیگر هیچ اشاره ای به « مسئله ملی» نکرده اید. آیا در جامعه ایران مسئله و مشکلی به نام « مسئله ملی» برای شما مطرح هست یا نه؟ راحت بگویید هست یا نیست و دلایلتان را بیان کنید. استعمارگران کیستند و چه نوع فشارهایی وارد میکنند؟ نگفته اید. شما از اصطلاحات زیر که با ادبیات استبداد حاکم یکی ست استفاده میکنید:« استعمارگران خارجی، گروهکهای مشکوک و قوم گرا، گروههای تجزیه طلب ، تقسیم ایران، فاجعه در ترکمن صحرا و مهاباد، دشمن و جنایتکار» . سئوال، آیا فکر میکنید با این ادبیات میتوانید با یک دگر اندیش گفتمانی داشته باشید؟ آیا اساساً شما موافق گفتمان هستید یا نه؟ اگر هستید این راهش نیست. و آنان که پیام شما را حذف کرده اند حق داشته اند.
از طرف دیگر آیا فکر نمیکنید همین «دشمن و جنایتکار» نامیدن دگر اندیش سی ساله که مملکت را به تباهی و ویرانی و خون و خوریزی و تجاوز کشانده است؟ نمیشود درس مثبتی از این شیوه ها گرفت و یک روش متمدنانه اختیار کرد؟ شما میگویید رژیم نباشد خودتان باشید. آخر شما هم با همان روش حکومت از همین حالا عمل میکنید. میخواهید با دست خودتان از چاهی به چاه دیگر بیفتید؟
پرداختن به مسایل ایران راه و روشش این نیست که شما در پیش گرفته اید.
پیشنهاد میکنم اگر دوست دارید در مباحث شرکت کنید بهتر است در زمینه « نقد » و « گفتمان مدرن» اندکی مطالعه کنید.
با آرزوی سلامتی و مطالعات پربار برای شما. بااحترام.
 
۲۷۵٣۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : سه مشکل سه راه حل
عزیز س. از ارومیه! ممنون از پیام و اظهار نظرتان. خوشحالم از خواندن نظریات عزیزانی مثل شما که چنین جمبندی شده و متین اندیشه های خود را بیان میکنند.
سه انحراف بزرگ حرکت ملی آذربایجان را تهدید میکند:
۱- دنباله روی از حرکات دیگر و ابزار شدن در دست آنها
۲- ازولاسیون و جدا سازی حرکت ملی - دموکراتیک آذربایجان از جنبشهای مترقی دیگر.
۳- وسیله شدن حرکت ملی در دست یک جناح دیکتاتور آذربایجانی.
راه حلها برای موارد فوق الذکر:
۱- حرکت ملی - دموکراتیک آذربایجان باید با حفظ استقلال و خواسته های مشخص خود پیش رود.
۲- اتحاد مستحکم متقابل با جنبشهای مترقی دیگر با حفظ استقلال و خواسته های مشخص خود.
۳- حفظ خصلت دموکراتیک و عدالت اجتماعی جویانه حرکت ملی- دموکراتیک آذربایجان .
همانطور که انحرافات یاد شده در پیوند تنگاتنگ با یکدیگرند راه حلها نیز پیوند ناگسستنی با همدیگر دارند. فراموشی یکی از آنها ضربات سختی به جنبش وارد میکند.
مبارزات صد ساله آذربایجان و کردستان به خوبی ثابت میکنند که حرکت فردی و تنهایی یک جنبش محکوم به انحراف و شکست است. تک الین سسی اولماز. قوش قانادلا اوچار. دست تنها بی صداست. و پرنده با بالهایش پرواز میکند. در راه رهایی از استبداد و ستم ملی و بی عدالتی اجتماعی، و رسیدن به موکراسی و برابر حقوقی کامل در تمام عرصه ها، خلقها و ملیتها و جنبشهای مترقی متقابلاً بالهای یکدیگرند.
سلام درناهای غریب را به ارومیه این زیبایِ سحرانگیز ِبیدار ، در رویاهای جادویی ِعروس ِآذربایجان برسان.
۲۷۵۲۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : نگار

عنوان : تقسیم بندی حدوده ارضی ایران با منطق خشنونت و کشتار، آیا نقشه جدید استعمارگران عملی خواهد شد؟
بعد از پایان گرفتن جنگ جهانی دوم، در کنفرانس یالتا کشورهای «پیروز» با مداد و خط کش روی نقشه جهان تقسیم بندی جدیدی را بزور بهمدیگر و دیگر دنیای مفلوک جنگ زده قبولاندند. امروزه یک سری گروهکهای مشکوک نه با قلم بلکه با دشنه و کارد نقشه ایران را جلو خود گذاشته و با زور چاقو تقسیم بندی روی نقشه جغرافیایی ایران ترسیم مینمایند. و بجای پیداکردن راه حل شدنی بدون خونریزی و نجات همه ایران از دست استبداد اسلامی و فشار استعمارگران خارجی، اسلحه و کشتار منطق اصلی آنان برای «تقسیم»شده است.مردم ایران هنوز فجایعی که در اوایل انقلاب توسط این گروهکهای قومگرا براثر «اشتباهات» فاحش در ترکمن ومهاباد بمردم آنسامان شده، فراموش نکرده اند. هر کس و گروهی که برعلیه منافع مردم ایران وارد کارزار بشود، جنایتکار و دشمن مردم ایران خواهد بود و مبارزه بآنان جدا از مبارزه با حاکمیت رژیم وحشت و متجاوز ایران نخواهد بود.مبارزه برعلیه حمله صدام حسین بایران و دفاع همه جانبه مردم ایران از وطن خود را فراموش نکنید. سیاستهای جهانی تازمانی از گروههای تجزیه طلب مثل شماحمایت میکند که بتواند سهم بیشتری از دولتهای وقت دریافت نماید.و این مسله در گذشته بارها و بارها اتفاق افتاده (این دست و آندست شدن بارزانی). پاک کردن نظر دیگران (کامنت قبلی) فقط بخاطر یکدست کردن بحث نقشه کشان تجزیه طلب قابل «درک» است.
۲۷۵۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تورکی که با شونیسم مشکل دارد

عنوان : بیایید تاریخ را متوقف کنیم!
خانم نگار این شما هستید که با نادیده گرفتن تورکها، بلوچها، ترکمن ها، عربها، کردها "امکان بیشتری برژیم وحشی حاکم جهت ادامه جنایات در ایران میدهد". این شما هستید که با تکرار پوچیات شاهنشاهی امکان تغییر واقعی در ایران را ناممکن می سازد. این شما هستید که چشمانتان را به روی واقعیات زمینی بسته اید و به دنبال ایران بزرگ با مرکزیت قدرتمند در تهران با هژمونی خلل ناپذیر ملت فارس هستید. چرخ تاریخ را شما نمی توانید متوقف کنید، حداقل نه با این نظریات نخ نما شده.
۲۷۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : سلمان

عنوان : آقای واحدی
آقای واحدی، اگر این مقاله را ۲ سال پیش می نوشتی شاید یک یا دو نفر پیدا می شدند که بگویند به به و چه چه ....ولی الان دیگر عمر اینها گذشته است و آذربایجان خود تکلیف خود را رقم خواهد زد و همه ما نظاره گر آن خواهیم بود. آذربایجان قدرتمند تر از آن است که شما فکر می کنید. آذربایجان راه خود را برگزیده و به راهش تا رسیدن به اهدافش ادامه خواهد داد. یاشاسین منیم یوردوم یاشاسین منیم آذربایجانیم. روز آن روز، آذربایجان آزاد را ببینیم. با ایران یا بدون ایران.
۲۷۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ خرداد ۱٣٨۹       

    از : س. از ارومیه

عنوان : کسانی که از حرکت ملی آذربایجان انتظار دنباله روی از جنبش سبز را دارند اصولا درک صحیحی از حرکت ملی آذربایجان ندارند.
کسانی که از حرکت ملی آذربایجان انتظار دنباله روی از جنبش سبز را دارند اصولا درک صحیحی از حرکت ملی آذربایجان ندارند.
تجارب تاریخی صد سال گذشته نشان داده است که جامعه فارس زبان ایران نگاهی انحصاری به کشور ایران دارد و موجودیت دیگر ملتها را نه قبول نمی کند و نه تحمل آنرا دارد. ترک ستیزی و عرب ستیزی شالوده اندیشه ایران نوین را تشکیل می دهد. این مساله ایست که خواه در کوچه و خیابان، خواه در ادبیات و خواه در جامعه روشنفکری و سیاسی "ایرانی" قابل شهود و درک است. همچنان که وقتی صحبت از زبان ایران، ادبیات ایران، تاریخ ایران، موسیقی ایران و هر چیز دیگر مرتبط با ایران به میان می آید تاریخ، زبان، موسیقی و ... فارسی مطرح می شود و تمامی وجوه عربی و ترکی آشکارا و بی محابا "بیگانه" قلمداد می شوند. همواره منطق غالب این بوده است: "عربها که از نظر جمعیت قابل عرض و جدی گرفتن نیستند، ترکها هم که در اصل ترک نیستند آذری هستند، آذری هم از خودمان است، پس مساله حل شد." روشنفکر امروز ایرانی (عبارت از فارس و فارسیزه شده) نیز به نظر نمی آید که قصد تغییری در این اصول داشته باشد (تا به امروز که چنین تمایل و خواسته ای دیده نشده است). اصولا تهران و جامعه فارس زبان ایران وقتی نیاز به فدایی و سپر بلا دارد یاد آذربایجان می افتد و آذربایجان ستایی اش گل می کند. در باقی ایام آذربایجان بیشتر نقش مستملکه را بازی می کند تا گوشه ای از وطن.

در چنین اوضاعی است که نسل جوان آذربایجان با درس گرفتن از تجربیات تاریخی و با الهام از هویت اصیل خود حرکتی نوین به نام "حرکت ملی آذربایجان" آغاز کرده اند. طبیعتا کسانی که عادت دارند آذربایجان را به عنوان "خشاب" و "یدکی" ببینند قابلیت درک ماهیت این حرکت را ندارند و سعی می کنند آن را طبق موازین و هنجارهای خود آنرا فورمولیزه کنند ولی حسابهایشان پشت سر هم غلط از آب در می آید. این عزیران (که یا غیر ترک هستند و آذربایجانی که غالبا سالها پیش از کشور خارج شده اند و ارتباط نزدیکی با فضای کنونی آذربایجان ندارند) همواره از زاویه دیدگاههای ایرانی به مساله نگاه می کنند و به همین علت در تحلیل فضای حاکم بر آذربایجان به بیراهه می روند.
آذربایجان امروز بیش از هر چیز به خواسته های ملی خود اهمیت میدهد. دمکراسی برای آذربایجان ارزشمند خواهد بود که متضمن حقوق ملی او باشد، نه دمکراسی یک جانبه و اسقط جنبش سبز. تجارب صد سال گذشته به آذربایجان می گوید که دیگر چشم بسته از تهران تابعیت نکند و بی گدار به آب نزند. ما در اورمیه یک ضرب المثل داریم که می گوید :"ایراندا داعوانی تورک ائیلر، کوتگی کورد یییَر، چورَگی فارس یییَر" یعنی "در ایران دعوا را ترک می کند، کتکش را کرد می خورد، نانش را فارس می خورد." هیچ ضرب المثلی خود به خود و از هوا تولید نمی شود. آذربایجان دیگر قصد ندارد نقش پل بازی کند. اگر قرار باشد دعوایی بکند نانش را هم خودش باید بخورد. خواسته ما یک دولت مدرن و مترقی برای آذربایجان است (مبتی بر منافع ملی نه بر ایدئولوژی)، با ایرن و یا بی ایران بودنش هم زیاد مهم نیست (اگر بخواهید می توانید به من بگویید تجزیه طلب چون اساسا چنین جرم و قباحتی در ادبیات سیاسی جهان وجود ندارد). جنبش سبز که دیگر جای خود دارد. برادریش را ثابت نکرده انتظار ارث دارد. یادمان نرفته آقای موسوی فارسیزه شده وقتی آمد اورمیه زورش آمد دو کلام ترکی صحبت کند که مبادا سو تفاهمی بشود. سیاستها و منویاط دوست عزیز آقای موسوی، جناب خاتمی را هم، هم در هشت سال دوره ریاست جمهوریشان و هم در اثنای انتخابات اخیردیدیم.

آقایان این خانه از پای بست ویران است شما با ما چانه آستانه و پنجره اش را می زنید.
البته موارد فوق نظرات شخص بنده است که البته مشاهدات بنده و روند رویدادها نشان می دهد که موافقان زیادی در آذربایجان دارد.
۲۷۴۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : انتظارات به جا از کنفرانس بروکسل
آقای واحدی عزیز،
شما به درستی به وظایف مهم کنفرانس دیالوگ بروکسل اشاره کرده اید:
۱- تعیین تکلیف جنبش ملی آذربایجان با جنبش سراسری مردم ایران.
۲- خاتمه دادن به انحصار طلبی و رعایت واقعی تولرانس و پولیرالیسم سیاسی. « ناظر بر تسامح، همگرایی و همکاری متقابل» ، به کار گیری خردجمعی وعمل متحد و یکپارچه
۳- گذر از مرحله شعار و رسیدن به مرحله شعور
۴- تدوین استراتژی و تاکتیک موثر برای جنبش ملی آذربایجان.
از زحمات شما بسیار ممنون و سپاسگزارم. بااحترام
۲۷۴۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رئوف رئیسی

عنوان : برای پیشبرد خرد دسته جمعی نبایستی احساسات بر عقل غلبه کند
سلام
تشکر از زحماتیکه در راه اگاهی هموطنانمان ورهائی از این وضعیت نکبت باراجتماعی در نلاش هستید وبخصوص مقاله شما رادر رفع نارسائیهای جامعه ضروری میدانم وانتظار هم هست که با تعصبات خشک و
بی منطق هم مواجه قراربگیریدو بایستی باین اصل توجه شود که برای خواستهای بر حق مان از هرنوع گوشه گیری وبه انزوای کشیدن جنبش مان اکیدا خوداری ودوش به دوش هموطنانمان بر مبنای حقوق بشر وخواستهای
انسانی ادامه داده واز بر تری طلبی هر ملیتی به ملیت دیگر را محکوم نمائیم وخواستهای بشردوستانه را هر چه بیشتر توسعه بدهیم وامیدوارم
دوستان عزیز از قضاوت مغرضانه وخود محوری دوری بکنند باشد روزی ما هم مثل ملت ها ی مترقی جهان نائل ائیم پیروز باشید یاشاسین
۲۷۴۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : جنبش ملی و جنبش دموکراسی خواهی در ایران( در پیوند با پیام پیشین)
متأسفانه راهکارهایی مثل : انجمنهای ایالتی و ولایتی ( در انقلاب مشروطیت)، خودمختاری ( در جنبش دمکراتیک آذربایجان و کردستان) به علت دیکتاتوریهای موجود درجامعه تحقق پیدا نکردند و ایامشان هم سپری شد. لازمه بسی دقت است که این شعارها برهه به برهه تندتر میشوند: اکنون شعار های : فدرالیسم و استقلال دررابطه با مسایل ملیتها مطرح است. اگر فدرالیسم تحقق نیابد ویا بدرستی مشکل را حل نکند ، دوره ی استقلال(نمونه ی مسالمت آمیزش چک اوسلاواکی گذشته، و خشونت آمیزش یوگوسلاوی و شوروی سابق) از راه خواهد رسید.
و در عین حال ما تجارب استقلال – اتحاد ( نمونه اروپا و اتحادیه اروپا) ، و همینطور استقلال-اتحاد جهانی ( که نطفه اش همان سازمان ملل متحد باشد) را هم پیش رو داریم.
جهت و مسیر حرکت عینی وخود به خودی جوامع در روزگار ما چنین است . ودرست این مسیرعینی ست که چنین شعارهایی را در دستور روز قرار میدهد.
اندیشه، فقط میتواند در آن نقش پیش برنده یا ترمز کننده داشته باشد ولی قادر به محو کردن خود حرکت نیست.
آنان که خارج از ایستگاه روز قراردارند اگر نمیخواهند جابمانند باید وارد ایستگاه شوند، قطار حرکت میکند و وابسته به اراده ی من و شما هم نیست.
بدون حل درست مشکل حق و حقوق ملیتها امکان کنترول و نابودی دیکتاتوریهای حاکم در جامعه ممکن نیست.
در مسیر تحق اهداف انسانی جنبشها فرهنگ مدرن بشری وتجارب گرانبهای جهانی درسهای ارزشمندی دارد. تجربه نشان میدهد در عین حال که میتوان اتحاد و یگانی داشت در همان حال هم میتوان استقلال داشت و یا بر عکس. یعنی در استقلال اتحاد ودر اتحاد استقلال میتواند وجود داشته باشد. و روشن است که همه ی این راهکارها داوطلبانه است و هیچ خلق و ملیتی را نمیتوان به زور سرنیزه برای همیشه در قفس نگهداشت. زمان آن است که روشنفکران و حکومتها به انتخاب داوطلبانه ی مسیر زندگی خلقها گردن بگزارند.
اکنون ملیتها با شعارهای کلی وگنگ ویا تجربه شده علیه دیکتاتوری بسیج نمیشوند و بدون بسیج آنها هم امکان نابودی دیکتاتوری ورسیدن به دمکراسی اگر غیرممکن نباشد بسیار اندک است. آنها میخواهند ببینند واقعا چه کسی از حقوقشان دفاع میکند و چه نیرویی سد راهشان است. تاکنون آنچه که در این عرصه مشاهده شده یا وجودشان را انکار کرده اند ویا حقوقی در حد شهروندی واندکی هم فرهنگی برایشان در نظر گرفته اند که مشکلی را حل نکرده است.
اتحاد داوطلبانه ی ملیتها تنها با تأمین تمامی حقوق ملی آنها امکان پذیر است. هم درعرصه ی نبرد علیه دیکتاتوری و هم در راه برقراری دمکراسی.
مسئله و مشکل پان فلان و پان بهمان نیست. مشکل عدم اعتماد و اطمینان ملیتها برای تأمین حقوق خود در همکاری و همراهی با نیروهای دیگر است. این تجربه ی تلخ را قرن اخیر به آنها آموخته است. آنها بعد از فداکاری ها و جانفشانی های بیشمار در انقلابات و جنبشها همیشه خود را دست خالی و بی حقوق و تحقیر شده یافته اند. این یخ ها باید ذوب شوند.
یکی از راههای آن هم حمایت فکری و عملی سرتاسری از مبارزه ی میلیتها برای کسب و تأمین حقوق مدنی و ملی آنهاست. و ملیتها هم متقابلاً همین وظیفه را به عهده دارند.
اتحاد و دوستی و اعتماد با به رسمیت شناختن هویت متفاوت، و حق و حقوق دیگری میسر است ، و نه با انکار وجود او، و یا اذعان دست و پا شکسته به وجودش.
۲۷۴۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ خرداد ۱٣٨۹       

    از : رضایی

عنوان : همه ترکها یکجور فکر نمی کنند.
آقای احمد اوغلی عزیز، آنهایی که می خواهند القا کنند که همه ترکها یکجور فکر می کنند مطلق گرا و افراطی هستند. تاریخ افراطیون هم مملو از خشونت است. در اینجا که دستشان بما نمی رسد به خشونت لفظی اکتفا می کنند تا هر کس مثل انها حرف نزند را از میدان بدر کنند. فقط حسابش را بکنید که در آذربایجان قدرت بدست این افراطیون بیافتد. همان می شود که الان در ایران می بینیم. جامعه را به هزار جور خودی و غیر خودی تقسیم می کنند. پاکسازی ترکهایی که مثل اینها فکر نمی کنند را هم اکنون در این فضای مجازی بارها تجربه کرده ایم و بسیاری از ما علاقه ای به مبارزه در اینجا را با آنها نداریم چون بحث در اینجا کلمه ای بی معنی است.

ترکی که بگوید من با شما موافق نیستم را به باد توهین و فحاشی می گیرند. اینست که بسیاری از ما در این بحث ها شرکت نمی کنیم و اینها را بحال خود رها می کنیم. آیا همه فارسها یک طور فکر می کنند؟ این مثل آنست بگوییم همه انسانها یک طور فکر می کنند و مثل من فکر می کنند در صورتیکه همه می دانیم چنین چیزی در هیچ کجا در دنیا صدق نمی کند. آیا همه آلمانها و همه امریکایی ها یک طور فکر می کنند، البته که نه. تهران پر است از ترک و کرد و ترک و کرد تبار. آیا انها هم چنین احساس راسیستی نسبت به یکدیگر و فارس ها دارند، البته که نه. منهم ترک قزوین هستم ولی این احساس و برخوردی که با شما در اینجا می شود را اصلا نمی پسندم و آنرا بر نمی تابم. این را نوشتم تا شما بدانید که همه ترکها مثل اینها فکر نمی کنند و احمقانه است اگر کسی چنین ادعایی کند. تندرست و پیروز باشید.
۲۷۴۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : آ. ائلیار

عنوان : جنبش ملی و جنبش دموکراسی خواهی در ایران
عناوین عمده ترین مسایل جامعه ایران با توجه به تزهای موجود و بحث شده از سوی طرفین:
داخلی:
۱- مسئله حکومت مستبد حاکم:
الف- اصلاح : - امکانش هست. - امکانش نیست.
ب- برکناری و انحلال یا سرنگونی: با روش مسالمت آمیز و غیر مسالمت آمیز
۲- مسئله حکومت آینده:
الف- حکومت متمرکز دموکراتیک با جدایی دین و دولت: - جمهوری، - پادشاهی
ب- حکومت غیر متمرکز دموکراتیک باجدایی دین و دولت: جمهوری
ج- حکومت جمهوری اسلامی اصلاح شده
۳- مسئله میلیتها:
الف- فدرالیسم
ب- استقلال کامل( تجزیه)
ج- حقوق شهروندی در کنار یک ملت یک دولت
۴- فرهنگ عقب افتاده اجتماعی: رشد قابل توجه فرهنگ مدرن در درون آن
۵- جنبش سبز :
الف - به رهبری اصلاح طلبان مذهبی
ب- با شرکت فعالین غیر مذهبی
۶- اتحاد سراسری:
الف- بدون حل مسئله ملی
ب- با حل مسئله ملی از راه فدرالیسم خود ویژه
۷- عرصه بین المللی: حامی مبارزات داخلی
*
در جنبش موجود یا اصطلاحاً سبز به طور کلی سه نوع اندیشه عمل میکند:
۱- اسکولار اصلاح طلب.
۲- اسکولار سرنگونی طلب.
۳- اصلاح طلب مذهبی.
رهبری در دست اندیشه اصلاح طلب مذهبی ست. هدف غایی آن ،اگر پیاده شود، اصلاح نظام حکومت با کم و بیش حقوق شهروندی ست.
اینجا جای « تشکل صف مستقل اندیشه اسکولار و همبسته با کل جنبش» خالی ست. چکار باید کرد؟
جبر جنبش و حرکت و زندگی ایجاب میکند : عامل های یک و دو با حفظ صف مستقل خود « گرد حد اقل حواسته ها» توافق و همبستگی نظری و تشکلاتی ایجاد کنند.
چگونه؟ ۱- همکاری سازمانهای سیاسی و مدنی سراسری تحت یک نام انتخابی
۲- به رسمیت شناختن برابر حقوقی ملیتهای ساکن ایران ، و جذب تشکلات آنها به همکاری.
۳- اعلام موجودیت اوپوزیسیون متشکل اسکولار ایران با اهداف مستقل و همبسته با جنبش موجود.
*
« شرایط جامعه و اوضاع جاری در ایران » چگونه است؟
الف- یک حکومت مستبد و ارتجاعی تا دندان مسلح که جز دروغ و شکنجه و تجاوز و کشتار شیوه دیگری نمیشناسد ، بر سر کار است.
ب- در چند شهر بزرگ مردم جان به لب رسیده از ستمهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ملی و غیره به پا خواسته اند.
ج- ملیتهای مختلف ساکن ایران از انقلاب مشروطیت تا کنون در پی احقاق حقوق خود که جزء حقوق بشر و جدا از برابر حقوقی همه خلقها نیست ، و خواهان نقش تعیین کننده در اداره امور سراسری هستند، از هیچ کوشش و مبارزه ای دریغ نورزیده اند و در گردونه های حساس تاریخی نیز چه بسا حماسه ها آفریده اند، همچنان در مبارزه اند. اما در ارتباط و پیوند ضعیف با مبارزه شهرهای بزرگ.
چه باید کرد؟
*
حکومتهای مستبد، دیکتاتور ، در طول تاریخ هرگز به میل خود به خواسته مردم تن نداده و نمیدهند. اگر توازن قوا در میدان نبرد به «قدر کافی» به سود مردم باشد حکومت در برابر خود دو راه بیشتر ندارد: ۱- با کمی دور اندیشی و تدبیر خواست مردم را می پذیرد تا به کلی نابود نشود. ۲- و یا فاقد دور اندیشی و خرد است که در این حالت تا نابودی کامل در مقابل مردم میایستد، و سرانجام هم از بین میرود.
علت مقاومت استبداد همیشه «حفظ حاکمیت» خود بوده است. در راه حفظ چنین حاکیمتی شخصیتهای برجسته‍ی نظام ، مبتلاء به بیماریهای روانی مختلف، کم نبوده اند.
شیوه مقابله دیکتاتور ها همیشه : اختناق و تبلیغات، تعقیب و دستگیری، شکنجه و زندان ، و اعدام و ترور و لشگر کشی بوده است. اما مردم چه روشی به کار برده اند؟

همیشه در مقابل خلق یک میدان مبارزه بوده و هست، «میدان مبارزه مسالمت آمیز». اما دیکتاتوری همواره در دو میدان ِ مسالمت آمیز و غیر مسالمت آمیز علیه مردم جنگیده و میجنگد. و تلاشش آنست که خلق را « زود هنگام» به میدان غیرمسالمت آمیز بکشاند، که در این جبهه قویست، و کار را یکسره کند. نباید به آن وارد شد. اما معمولاً «دیکتاتوری» بالاخره در «صورت توان» خلق را وارد این میدان میکند. «دیر هنگام » و علی رغم میل خود ، خلق وارد این میدان میشود. اینجاست که مردم هم با دو شیوه و در دو میدان ، برای حفظ موجودیت خود و احقاق حقوقشان میرزمند. در این حال هدف باید گرفتن میدان غیر مسالمت آمیز از دست حریف و کشاندن او به میدان مسالمت آمیز و شکست دادن دیکتاتوری باشد.

*
پیروزی بر استبداد حاکم بدون همگامی جنبش ملیتها ممکن نیست، و بلعکس پیروزی جنبش میلیتها هم بدون همیاری و همگامی سراسری مردم و استقرار دموکراکسی در سرتاسر ایران امکان ندارد. مبارزه علیه دیکتاتوری رژیم حاکم و مبارزه ملی مکمل یکدیگرند. هر دو جنبش و حرکت باید با حفظ استقلال و خواسته های مشخص خود دست یاری و همکاری به هم بدهند. همانطور که خود ملیتها باید پیوند و اتحاد خود را بیش از پیش مستحکم نمایند. و اینکار از راه به رسمیت شناختن موجودیت و خواسته های همدیگر در طی گفتمانهای مختلف بر اساس مشترکات بسیار زیادی که دارند عملی ست.
این راه دنباله روی نیست، بل همگامی و همیاری آگاهانه برای رسیدن به اهداف کوتاه و بلند مدت مشترک است.
این مسایل دیگر الفبا و اصول مقدماتی این مسیر و مبارزه است . امید است دیگر بعد از سی سال باز هم در کلاس اول ابتدایی مبارزه گیر نکنیم.
۲۷۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تورک

عنوان : آقای واحدی در دنیای آرزو ها سیر می کنند
آقای قدرت احمد اوغلی جغرافیای من چه تاثیری بر این بحث دارد؟ اگر نظری دارید لطف کرده طرح سازید.

کانون تفکر آقای واحدی متعلق به زمان های گذشته است ولی آذربایجان این فاز را پشت سر نهاده است. آقای واحدی هنوز در گذشته هایی سیر می کند که دیگر هرگز بازنخواهند گشت. افکار آقای واحدی پر از تناقض است. ایدئولوژیک است و اعتنایی به واقعیات روزمره و عینی ندارد. تحلیل ایشان از اوضاع من درآوردی است و قسما ربطی به واقعیت ندارد. ایشان فکر می کنند دلیل اینکه آذربایجان در جنبش سبز شرکت نمی کند، تقصیر سکتاریست ها و روشنفکر های عقب مانده است. تحلیل آقای واحدی مضحک است.
۲۷۴۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : Tabriz

Obviousely the author of this article has still not understood the spirit of the Azerbaijan movement. He call the so called "green movement" a nation wide, yet he says Azerbaijan movement is not in it, so much of confusion in his mind and words. You should know that Azerbaijan knows very well where it is going and do not want to be a tool in the hands of bunch of already failed people like mousavi. You better open your eyes yourself before calling the Azerbaijani activists anarchists. People like you are isolated in the Azerbaijan movement
۲۷٣٨۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : مهران دربندی

عنوان : ترکها چرا؟
تجربه آذربایجان از حرکتهای سیاسی یک قرن اخیر نشان داده که پشتیبانی بی قید و شرط از دیگر حرکتهای سیاسی در نهایت به ضرر منافع آذربایجانی ها تمام خواهد شد.

ترکهای آذربایجانیها که حافظ مشروطه بودند و با استقامت در برابر قشون داخلی و خارجی (روس) بالاخره بنیان جدیدی را در ایران بریزند در نهایت مواجه با رضا خان و باستانگرایی فارس شدند. معلوم شد که هدف این گروه نه دمکراسی بود و نه آزادی از دیکتاتوری سلطنت، بلکه هدف این بود که یک سلسه ترک را با یک سلسه فارس تعویض کنند!


در اوایل انقلاب بهمن نیز مواردی شبیه به این دیده شد. وقتی در خرداد ۱۳۸۵ آذربایجانی ها از زنجان تا ماکو و از سولدوز تا اردبیل به پا شدند، کوچکترین پشتیبانی از طرف نیروهای سیاسی فارس و روشنفکران فارس ندیدند. پس چرا باید انتظار داشته باشیم که ترکها به پشتیبانی حرکتی بیایند که تا به حال هیچ همدردی با مشکلات آنها نشان نداده؟
۲۷٣٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : قدرت احمد اوغلی

عنوان : تورک کجایی؟
تورک محترم! جنابعالی تورک کجایی؟ جغرافیایی داری یا تورک توران یزرگ هستی؟ اینرا جواب بده لطفا تا بدانیم با کی طرف حساب هستیم. واحدی ترک ایران است. شما چه؟
۲۷٣۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹       

    از : تورک

عنوان : من نمی خواهم دنباله رو باشم، چرا نمی خواهید قبول کنید
آقای واحدی اگر کسی دچار "سکتاریسم و تحلیل نادرست از جامعه و اوضاع جاری" باشد، یا "با اتخاذ سیاستی انزواطلبانه و با انتخاب مسیری خلاف مسیر اصلی حرکت عمومی مردم، به ناکجاآبادی ره می سپرد"، یا از درک "صورت مساله" عاجز است، شاید خود شما باشید. چرا نمی خواهید قبول کنید که آذربایجان دست از دنباله روی برداشته است. چرا می خواهید ما را گوسفندوار بدنبال دیگرانی بکشانید که حتی حاضر نیستند تحصیل به زبان تورکی را آزاد کنند. شمآ آزاد هستید دنبال هر کس می خواهید بروید ولی لطف کنید از بر چسباندن انگ های فوق خودداری کنید. شما چرا نمی خواهید ببینید که مردم آذربایجان راه دیگری برگزیده اند. آذربایجان خود را در هیچ "پیله انزوائی" نتنیده است. این شاید خود شما هستید که پیله های استعمار داخلی بر علیه آذربایجان را نمی بینید. آذربایجان خود را رها ساخته است. رها از تبعیض، رها از تحقیر، رها از شونیسم. مردم آذربایجان خود بهتر از تمام سیاسیون چپ و راست می دانند راه درست کجاست. لطفا برای آنها نسخه های ورشکسته نپیچید.
۲۷٣۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۱ خرداد ۱٣٨۹