"آفرین بر نظر پاک خطا‌پوشش باد" - مهدی اصلانی - ایرج مصداقی

نظرات دیگران
  
    از : خواننده مطلب

عنوان : در پاسخ به کامنت« ایرج مصداقی و مهدی اصلانی، کمی بیشتر فکر کنید!»
دستتان درد نکند. آقای اصلانی و مصداقی نظر خودتان را نوشته و انتشار داده اید و درست و غلط بودن آن موضوعی است دور از این کامنت.
کامنت گذاری به نام مجید خوشدل به نصیحت شما دو نفر پرداخته است. در این نصایح پیام هایی رمز و راز دار آورده که لازم است نویسندگان مقاله صداقت بخرج دهند و بگویند ایشان از چه کاسه های زیر نیم کاسه ایی صحبت می کند؟

در جای نوشته اند «حادثه و قائله». در اینجا لازم است نویسندگان پاسخ گویند.
و به نظر من، حادثه و قائله ایی در کار نیست که کسی از فرط بیکاری و بیعاری دلخوش باشد و خودش را مشغول کند.

کامنت گذار نوشته است «اعمالی سر زده که فکرش را نمی کردم ».
آیا کامنتگذار نقش بزرگتر نویسندگان مقاله را دارد که ناصحانه به آنها نوشته است!؟ و حتماً بایستی اجازه گرفته و مشورتی با ایشان می شده است. چرا آقای اصلانی و مصداقی نمی گویند که استقلال یعنی چه؟

کامنتگذار ادامه داده، گفتگوی تلفنی با طرفین دعوا. چرا ننوشته اند که با چه کسانی گفتگوی تلفنی داشته اند طرفین درگیر مخفی هستند در کشورهایی که دمکراسی وجود دارد؟
روی نظر و سوال من هم خطاب به شماست و می خواهم بدانم مسائل اصلی کامنت گذار کدامند که نویسندگان را نهیب داده است ادامه ندهند؟

معنی این جمله چیست"خواهش من از شما دو دوست این است که وارد این دیالوگ غیرمتعارف(به دلیل طولانی شدن و عمده شدن‌اش) نشوید و اصل ماجرا و موضوع‌های جنبی آن را تحت‌ااشعاع قرار ندهید."

باز هم نوشته اند «زمین ناسالم» منظور چیست و اصولا این همه بکار گیری رمز و راز و پشت پرده حرف زدن چرا؟

من فکر می کنم حرف های گفته شده ارتباطی با مقاله ندارد و می توان نتیجه گرفت کسانی از کار مشترک نویسندگان مقاله ناراحت و از این بابت ناخوشنود هستند و بچون باطناً تحمل همکاری هیچ دو نفری را ندارند؛ بطور دائم سعی در ایجاد تفرقه دارند.
٣۲۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : ته و توی نامه به جناب خط تیره
به فردی که خودشان را - (خط تیره) معرفی کرده‌اند:

نوشته اید "ابتدا می بایست ته و توی اون نامه معلوم میشد که موضوع چیست اما نشد." به اطلاع شما برسانم که بنده ته و توی آن را در آورده‌ام: نگاه کنید به "جایگاه دیالوگ سیاسی در شرایط کنونی و اهمیت آن" در همین "اخبار روز".

امیرحسین آمویی
٣۲۲۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : مهدی

عنوان : بحث ها به کژراهه رفتند
آقایان اصلانی و مصداقی با نوشته هایشان فضا را پُرآشوب، رادیکال و تهاجمی کردند و با تحریک مخاطبان، بحث اصلی را به سطحی نازل کشاندند. در نوشته ها و در پی آن در کامنت های دو مطلب آقایان دیدیم که موضوع بحث به کل به کژراهه کشانده شد و به جای استدلال های منطقی و پرداختن به اصل موضوع، حالت تدافعی و تهاجمی به خود گرفتند. به باور من این شیوه و سبک برخاسته از تفکرات رادیکال و ویژگی بارز افراد، سازمان ها، گروه ها و حکومت های ایدئولوژیکی و انقلاب زده مانند حکومت اسلامی و سازمان هایی نظیر مجاهدین است که بقای خود را نه در آرامش محیط و تبادل و تعامل افکار، بلکه در بوجود آوردن تنش و بحران می بینند. اصولاً دولت ها و سازمانهای تمامیت خواه (توتالیتاریستی) در چنین فضای پُرتنشی است که می توانند به حیات خود ادامه دهند. آنان حتی از مرگ و مراسم به خاکسپاری هنرمندی هم سوءاستفاده ایدئولوژیکی می کنند؛ تا جایی که شاهد بودیم مثلاً پس از مرگ قیصر امین پور حکومت اسلامی با سوءاستفاده از این شاعر چنان وانمود کرد که قیصر امین پور حامی و طرفدار سیاست های هیئت حاکمه اسلامی بوده است. یا پس از مرگ مرضیه، کمتر کسی به هنر خوانندگی و میراث هنری او پرداخت و مراسم خاکسپاری به گونه ای برنامه ریزی شده بود که همه را و حتی طنزپرداز حاضر جوابی مثل هادی خرسندی را هم "جوگیر" کرد و به جای قدردانی از هنر زنده یاد مرضیه، در دام طرفداری از سازمان مجاهدین افتاد.
دوستان! سخن کوتاه، در موقعیت کنونی نگذاریم بحث ها - هر بحثی - به تنش و تهاجم و افراط گرایی کشانده شود.
با مهر/ مهدی
٣۲۲۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : رضا احمدی

عنوان : سخنی با جناب ناصح
از دوستی که بدون اسم ونشان نقش نصحت الملوک بازی کرده و خواسته که انتقادها ادامه پیدا نکند و به مقاله نقره کار و اصلانی و مصداقی و دوستدار و همه و همه ایرادگرفته خواهش می شود خودشان مقاله ای قلمی کنن که ببینیم چه از آب در خواهد آمد , البته انشاءالله مثل کامنتشان نباشد که وا اسفا !!
٣۲۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : بهمن پارسا

عنوان : به مجید خوشدل
اصل ماجرا بر سر انتقاد دوستدار از اسلام است که همواره در کشور ما اسلام حکومتی بوده!
بسیاری، چه آنها که حکومت اسلامی را بر پا داشته اند و چه آنها که نگه داشته اند
و چه آنها که بنام همان اسلام منتقد آنند، به گواه این ۱۴۰۰ سال ،این اسلام برایشان به زبان عوام ناندانی است. حال کرسی دار دانشگاه باشند یا روضه خوان سرقبر و یا شکنجه گر زندان های امامان و یا باور کنید «روشنفکر دینی».
مصداقی و اصلانی در کنار دوستدار ایستاده اند و این جا جای راحتی نیست.
شما بروید کمی بیشتر فکر کنید!
٣۲۲۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : بهروز بهروز

عنوان : شمشیر انتقاد به "روشنفکران دینی" از فراز سر آن ها می گذرد
درباره دوستانی که فکر می کنند به نقد کشیدن به اصطلاح روشنفکران دینی سبب رمیدن آن ها می شود و به نیروهای فوق ارتجاعی میدان می دهد گمان من برعکس است اگر که این شمشیر نقد که به سوی آن ها حواله می شود از فراز سر آن ها بگذارد و ارتجاع را هدف گیرد. وقتی به کروبی، موسوی، صدری گنجی و غیره انتقاد می شود مضمون این انتقاد آن است که چرا در دهه شصت به یاد حقوق بشر، دمکراسی، پلورالیسم و غیره نبودند. آن یک حادثه نبود، یک روز و یک هفته نبود، یک دهه سرکوب بی وقفه یک دهه شناعت و سبعیت جریان داشت و اینان ساکت بودند. سمت ضربت این نقد نیروهای ارتجاعی و سرکوبگر ایران است و روشنفکران دینی باید نشان دهند چقدر در گسست خود از تاریخ شرمگینانه شان صادقند. گو بیایند ولی یادشان باشد نمی توانند گذشته شرمگینانه شان را بپوشانند مگر صادقانه و شفاف به خبط خویش اعتراف کنند.
٣۲۲۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : -

عنوان : خواهش من از نویسندگان محترم مقالات این است که این داستان را بیش از این کِش ندهند
به دنبال نامه ای که بعد از ۹ سال آقای آرامش دوستدار به هابرماس نوشته و کسی نمیداند واقعا چه دلیل و انگیزه ای پشت این سریال نهفته است ، [سریال به این معنی که دو پرده دیگر هنوز در راه است. پاسخ هابرماش به ایشان و مجددا پاسخ اقای دوستدار به وی]، دیدیم که صدری ها (که مذهبی هستند) و دباشی (که غیرمذهبی است) هرسه با نوشتن نامه کوتاهی به هابرماس واکنش نشان دادند.
اینجا وظیفه دوستداران آقای دوستدار چی بود؟ ابتدا می بایست پیگیری کنند داستان چیست؟ و چه کاسه ای پشت نیم کاسه است؟ انتقاد به هابرماس ؟ که بیرق مخالفت با آخوندا را چند وقت پیش هم بلند کرده که چر تو ا ۹ سال پیش رفتی و تعریف از این و اون کردی؟ خب واسه چی آقای دوستدار خصوصس اینو برای ایشون ننوشت؟
ابتدا می بایست ته و توی اون نامه معلوم میشد که موضوع چیست اما نشد. در پاسه به اون سه نفر بهتر این بود که مریدان آقای دوستدار (خطاب به مردم فقط) دونه دونه نامه اون سه نفر و یک نفر را با استدلال جواب میدادند و با این شیوه توی دهنشون میزدند. در پایان هم نزدیکی و قرابت آنها را با رژیم عیان میکردند و به قضاوت خواننده میگذاشتند که بپذیرد یا نپذیرد.
این درست ترین برخورد بود که متاسفانه نشد. بعد هم کسی سر درنیاورد آقای دوستدار چی میگه و هابرماس چی. وقت و انرژی خیلی ها گرفته شد و...
در عوض آقای نقره کار گرامی با اون مقاله بی محتوا و شعاری و نامه دو زندانی عزیز آقایان اصلانی و مصداقی منتشر شد اما باز این دو عزیز به جای روکردن دست مدعیان با پاسخ منطقی به ادعاهای آنها، جوری دیگر نوشتند که البته دل خیلی ها را خنک میکرد اما از برهان کافی برخوردار نبود و دیدیم اثری که باید میداشت را نداشت (خواهشا خودمان را گول نزنیم، گول نزنیم) و به خاطر فوکوس کردن روی دیدار احمد صدری با مصباح یزدی که گویا تازگیها روی داده، طرف توانست خود را محق و مظلوم نشان دهد و ثابت کند اینطوری نیست . در حالیکه این دیدار هم نبود او و دوستانش نمی توانستند و نمی توانند تا زمانیکه صاف از کلیت رژیم انتقاد نکنند، خود را تبرئه نمایند. باید بگویند چه نظری در باره قتلعام در دهه ۶۰ و سال ۶۷ دارند و ... ترور دکتر سامی و قتل لاهوتی و هزار جنایت دیگر چی ؟...باید به زبان اشهدشان کسی را که فتوای کشتار زندانیان را سال ۶۷ داد زیر ضرب انتقاد بگیرند و نگرفته اند.
از طرفی در مقاله آقای نقره کار و آن دو زندانی (چون مستقیم و غیرمستقیم) از آقای دوستدار تعریف و تمجید شده بود، (به همین دلیل) نویسندگان بهتر بود خوب و بد آرای ایشان را با اشاره هم بود می نوشتند. واقعا برخی ادعاهای آقای دوستدار غیرمنطقی و توهین به تمام معنا است. بیان این موضوع به نفع آقای دوستدار هم بود. اشاره به آن ادعاهای گزاف معنی اش این نیست که از حق ایشان برای بیان آرایشان دفاع نکنیم. باید ، باید و بازهم باید در برابر بنیادگرایان جانب آقای دوستدار گرفته شود و از این نظر، هم نوشته آقای نقره کار و هم آن دو زندانی بزرگوار لازم و به حق بود. اصل کار درست بود اما نحوه بیان درست نبود. ضمن اینکه اصلا دیالوگ با طرفداران رژیم معنی ندارد. نامه دوم گرچه بهتر بود اما حالت دیالوگ داشت. اگر مخاطبین در لشکر دشمن بوده و هستند، پس گفتگو چه صیغه ای است؟ (نامه دوم حالت دیالوگ دارد)
انتقاد درست به آقای دوستدار یا گله خوانندگان مقالات شما و ذکر نکات نادرست، معنی اش هم جبهه شدن با آخوندا نیست. با لجبازی و غدگیری نباید روی اشتباه پافشاری کرد و هرکس اینرا گوشزد نمود، زرتی متهم به حمایت از طرف مقابل کرد. آخوندا و طرفدارانشون را آب هفت دریا هم پاک نمیکند. خواهش من از نویسندگان محترم مقالات این است که این داستان را بیش از این کِش ندهند. تا حالا هم آنها که نباید بهره اش را برده اند. با معذرت بسیار و درود بر همه شما
٣۲۲٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣٨۹       

    از : پرستو

عنوان : آفرین
آقایان اصلانی و مصداقی. پاسخ دوم شما به "استاد صدری" کوبنده تر از پاسخ نخست است. حرف دل من را زده اید. این اساتید "روشنفکر دینی" هر جایی که به بن بست بر می خورند از سفسطه و مغلطه استفاده می کنند. مثل اینکه آقای مصباح ۱۸ سال پیش مسیح شفیع بوده است و از پارسال تاحالا تغییر هویت داده. اگر آقایان صدری و سروش و غیره ی دین-اسیران جرأت داشتند به نقش و تفکر خود در جمهوری اسلامی اعتراف می کردند. این جانوران می خواهند تخلفات خود را با توهین به دیگران بپوشانند و "عفو و بخشش" کورکورانه را رواج دهند. عفو و ببخشی که تنها از آن استفاده ی شخصی و ابزاری کنند. امیدوارم که ایرانیان هوشیار تر از این باشند که از لقب "استادی" کسی مرعوب شوند. این دغل بازان را باید زیر سوال برد.
٣۲۲٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : مجید خوشدل

عنوان : ایرج مصداقی و مهدی اصلانی، کمی بیشتر فکر کنید!
«حادثه»‌ای باعث شد که در جریان پشتِ ‌پرده‌ی ماجرای نامه نویسی‌ها قرار بگیرم. چند روز گذشته درگیر این قائله‌ام. وقایعی بوده و اعمالی سر زده که هرگز فکرش را نمی‌کردم. پس از آن بود که با تعدادی از طرفین درگیر مکاتبه کردم و نیز گفت‌وگوی تلفنی داشتم.
روی این نوشته‌ام با ایرج مصداقی و مهدی اصلانی‌ست. فرض را بر این بگذاریم که شما در نگارش مقاله‌ی مشترکِ اول‌تان دچار سهو شدید، و یا جمله‌بندی نوشته‌تان برای برخی این توهم را بوجود آورده که اشاره‌ی شما به آن ملاقات کذا فلان تاریخ بوده است. این موضوع راه‌حل ساده‌ای داشته و دارد.
اما آیا این دلیلی بود که شما را به نوشتن واداشت؟ آیا می‌خواستید با نگارش دو مقاله‌ی اخیرتان این مسئله‌ی جنبی را دامن بزنید؟ یا که هدف‌تان نشان دادن کوه یخی بود که سر آن از آب بیرون زده و کمتر کسی خبر از اعماق دارد؟
خواهش من از شما دو دوست این است که وارد این دیالوگ غیرمتعارف(به دلیل طولانی شدن و عمده شدن‌اش) نشوید و اصل ماجرا و موضوع‌های جنبی آن را تحت‌ااشعاع قرار ندهید.
من به سهم خودم و برای احترام به اصل روشنگری ترتیب مصاحبه‌ای را در این پیوند داده‌ام. لطفاً شما با توپی که در این زمین ناسالم‌ انداخته‌اند، بیش از این بازی نکنید، چرا که از کاسه‌های زیر نبم‌کاسه باخبرید.
با احترام- مجید خوشدل
٣۲۲۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : بهروز بهروز

عنوان : پیراهن عثمان کردن یک اشتباه ژورنالیستی
آیا اینکه تاریخ آقایان با استاد کی بوده تفاوت زیادی ایجاد می کند. به نظرم حداکثر با پذیرش اشتباه در ذکر تاریخ از سوی نویسندگان مقاله بخشی از مسئله را حل می کند. اما بقیه و بخش اصلی مشکل را چطور؟ آیا این آقایان جامعه شناس صاحب کرسی از بزرگترین کشتار سیاسی ایران در دهه شصت علی الخصوص سال ۶۷ بی خبر بوده اند؟ اگر نبوده اند که باید جواب بدهند چه منافعی باعث می شده تا سکوت کنند و در اینصورت یک انتقاد از خود بزرگ و یک توبه نامه در پیشگاه مردم ایران و نیروهای دمکراتیک بدهکارند و اگر هم بیخبر بوده اند که این لاف استاد جامعه شناس و صاحب کرسی بودن را غلاف کنند. دوستان عزیز، فکر می کنید کنار گذاشتن روش انتقادی نسبت به صدری ها، گنجی ها و سایرین باعث نمی شود که نهایتند طلبکار شوند و حتی فجایع بزرگی نظیر قتل عام های دهه شصت - که هنوز ناله قربانیان آن ها در گوشمان طنین انداز است - را کتمان کنند؟
٣۲۲۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : کامنت نویسی
جناب آمویی ،
با تشکر، منظور از تشبیه به روضه خوانی آن بود که این صفحه کامنت گذاری فرصت میدهد که هر کس درد دل خود را بیان کند و این درد دل " معمولا " نباید از درد دل روضه خوان دراز تر باشد.
اما اینکه درازای کامنت باید چه قدر باشد؟ سوال آسانی نیست . من فکر میکنم ، و البته این فقط نظر من است که هرچه کوتاهتر، بهتر؛ مانند " شرط لازم و کافی " در قضایای هندسه ، و یا به قول " امام " نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر که این خود هنر است. منظور آنست که کامنت نویسی انشاء نویسی نباشد.
٣۲۲۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : روزبه

عنوان : تاریخ درست یا دقیق
سلام،
سوال من این است که جز آقای صدری که اعلام کرده و در جوابیه خود نوشته است که تاریخ ملاقات در سال ۱۳۷۱ بوده است، چه کسی دیگر آن را تایید نموده است؟
همه کامنت گذاران، با تایید نوشته و ادعای ایشان و بدون هیچ گونه مدرکی پذیرفته اند که آقای صدری در سال ۱۳۷۱ به ملاقات آقای مصباح یزدی رفته است.

نویسندگان مقاله در هر دو نوشته مشترکشان به تاریخ نشر آن اشاره کرده اند و استدلالشان بر اساس همان تاریخ نشر بوده است، به این دلیل که جز ادعا و نوشته آقای صدری هیچ دلیلی وجود ندارد که آن ملاقات در تاریخی غیر از آن روی نداده باشد.
متاسفانه اصل انتقاد و مخالفت با نوشته نادرست آقایان صدری و دهباشی، در زیر این همه ناروایی ها که از سوی افراد مورد انتقاد انجام می گیرد، پنهان شده است. حالا خوانندگان به جای تعمق و تفکر در خطای آشکار آقایان صدری و دهباشی به منتقدین آنها پرداخته اند.

باز هم تکرار می کنم که جز ادعای آقای صدری چه دلیلی وجود دارد که ایشان در کمی پیش از تاریخ انتشار اآن به خدمت استادشان نرفته باشند؟
٣۲۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : روشنگر روشنگر

عنوان : باز هم راست نمی گویید
حضرت آقای امضا محفوظ آیا من در متنم نوشته بودم شما از مهدی اصلانی ستایش کرده‌اید؟ این عبارت را نشانم دهید. معلوم است شما گفته دیگران را تحریف می‌کنید. من سیاست زشت شما و حربه‌تان را بیان کردم. کدام نوشته‌ی مهدی اصلانی را خوانده‌اید؟ مقالاتی که در افشای فرخ نگهدار و اکثریت نوشته بود؟ مقاله که در باره نقش داریوش همایون در درج مقاله علیه خمینی نوشته بود؟ مقاله‌ای که در مذمت کسانی که آیت‌الله منتظری را مدافع حقوق بشر می‌شمرند؟ مقاله‌ای که در افشای کروبی و اسیرکشی ۶۷ نوشته بود، نامه‌ای که در اعتراض به سانسور مقاله‌اش در ایران امروز نوشته بود؟ مصاحبه مهدی اصلانی با معمار سیبا نوبری در آرش؟ شما راست نمی‌گوید؟ می‌شود نام مقاله‌هایی را که آقای اصلانی امضایش پای آن بود و شما را جذب کرد و به سرشت متفاوت ایشان پی بردید برای من و امثال من که در پی دریافت حقیقت هستیم مشخص کنید؟ شما نوشته‌اید که که اصلانی و مصداقی طوری وانمود کرده‌اند که دیدار صدری با مصباح همین اواخر بوده است و در کامنت جدید به بعد از قتل‌های زنجیره‌ای رضایت داده اید. به گمانم قتل‌های زنجیره‌ای ۱۲ سال پیش اتفاق افتاده بود همین اواخر نبوده است. من نه سخنگوی مصداقی هستم و نه اصلانی آیا شما سخنگوی کسی و یا جناحی هستید؟ شما بفرمایید چه کاره هستید و چه فرهنگی دارید من با زبان خودتان صحبت می‌کنم. شما نوشته دیگران را پیش چشم همه تحریف می‌کنید نه من. من اعتقاد دارم کسی که به قول خودش برای موسوی مسئول کشتار ۶۷ و ۶۰ احترام قائل است و ... معلوم است دشمن ایرج مصداقی است و حاضر نیست اسمش را بیاورد. غیر از این باعث تعجب است. کسی که در موسوی و ... علائم مثبت کشف کرده واضح است که در ایرج مصداقی و ... از این علائم نمی‌بیند. آقای امضا محفوظ دچار خام خیالی هستید که من پاسخ شما را می‌دهم و دستور می‌دهید که چنین کاری نکنم. من در مورد نیات شما به دیگران توضیح می‌دهم. ماهیت شما و امثال شما و سیاستی را که دنبال می کنید توضیح می‌دهم. امضایتان را هم که محفوظ اعلام کنید ماهیت‌تان را نمی‌توانید محفوظ کنید.
٣۲۱۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : سروش عبدی

عنوان : انشا فارسی
من به محتویات مقاله آقای دکتر احمد صدر یاستاد جامعه شناسی دانشگاه شیکاگو کاری ندارم اما انشای آن مقاله برایم درست قابل فهم نبود و به ترجمه ای سست از متنی بیگانه شباهت داشت. نشستم
و بخشی از بند اول مقاله ی استاد را بفارسی برگرداندم: قسمتهای داخل "" نوشته ی استاد استاد است:

نوشته ی استاد:
""اگر بشود در مورد "ما ایرانیان" تعمیمی داد باید گفت که ما فرهنگ و تمدنی در بحرانیم و تفکرات آرامش دوستدار و اینکه چنین گفتمانی تلخی هوادارانی هم پیدا میکند که به هر قیمتی حاضرند از آن دفاع کنند نیز نشانه های این بحران اند.""

ترجمهی فارسی:
جامعه ی ما با بحران روبروست و فرهنگ و تمدن ایران از این بحران رنج می برد. مظاهر این بحران بمثابه ی پدیده ای قابل تعمیم همه ی ما ایرانیان را تحت تاثیر قرار داده است. دفاع و هواداری بی چون و چرای جمعی از ایرانیان از تفکرات آقای آرامش دوستدار و گفتمان تلخی که وی عرضه کرده است از نشانه های همین بحران است.
نوشتهی استاد:
ا""لبته بلافاصله بعد از نامه سرگشاده ما پیامهای آلوده به بغض و آکنده از اتهامات واهی توطئه و اسلامگرائی و دینخوئی و همکاری با جمهوری اسلامی بلافاصله سرازیر شدند و این سیل ادامه دارد.""

ترجمهی فارسی:
البته بلافاصله پس از انتشار نامه ی سرگشاده ی ما، سیل پیامهای بغض آلود و آکنده از اتهاماتِ واهی مبنی بر مشارکتِ ما در توطئه و مراتب اسلامگرایی و دینخویی و همکاری ما با جمهوری اسلامی به سوی ما سرازیر شد و این سیل هنوز هم ادامه دارد.

تو خود حدیث مفصل بخوان....
٣۲۱۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : روضه‌خوانی
برای پیروز عزیز

راستی نکته‌ای را فراموش کردم: آیا به نظر شما مباحث مهم این نوشتارها با روضه‌خوانی‌های دوره‍ی بچگی شما قابل مقایسه هستند؟ اگر هم باشند، خوشبختانه کلمات، اگرچه ممکن است گریان باشند، آن هم به حال و روز این روشنفکران، دست کم در دل می‌گریند و در سکوت! مایه‍ی آزار نخواهند بود؛ می‌توان آنها را نخواند.

باز هم پیروزتر باشید

امیر حسین.
٣۲۱٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : به پیروز و دیگران که همه عزیزند
پیروز عزیز با یلام دوباره

من از یادداشت شما این طور فهمیدم که به نظر شما کامنت‌های خوانندگان، و از جمله نظرات خود من، بلند هستند و ضمنا، دست کم من یکی، هنر کوتاه نویسی را بلد نیستم. دوست عزیز، نظر شما در مورد کوتاه نویسی و هنر بودن آن کاملا درست است، نکته این جاست که گاه کوتاه نویسی باعث "ایجاز مخل" می‌شود که نقطه‍ی مقابل "اطناب ممل" است. کامنت گذاری کوتاه و بلند شرایط و الزامات خاص خود را دارند. گاه باید کوتاه و گاه باید بلند باشند. اگرچه از واژه‍ی کامنت سود می‌جوییم، اما آنچه که کوتاه و بلندی آن را تعیین می‌کند، کل ویژگی‌هایی است که اولا مربوط به متن اصلی مورد نظر است که بیرون بر آن تحمیل می‌شود و ثانیا مربوط می‌شود به ارضاء کامنت گذار و مسئولیتی که در برابر دیگران احساس می‌کند. در هر حال نمی‌توان طول و عرض کامنت را دقیقا معین کرد، دست کم با خصلت دست و دلبازی‌یی که ما ایرانیان از قدیم و ندیم داشته و داریم. دیگر این که اگر موضوع برایمان اهمیت داشته باشد، باید با حوصله‍ی بیشتری پای بحث‌ها بنشینیم. همین جا عرض کنم که بنده جهت رفع ابهامات، مطلب بلندی در باره‍ی آن بحث‌ها نوشته ام که احتمالا خواهید دید.

پیروز هستید، پیروزتر باشید.

آمویی
٣۲۱٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : کامنت گذاری
جناب آمویی،
شاید مردم دل پری دارند. قدیمها که روضه خوانی بود مادرم میگفت مردم روضه برای آن میروند که به غصه خود بگریند ؛ امام حسین و ابوالفضل بهانه اند. احتمالا کامنت گذاری امروز مثل روضه خوانیست و اگر چنین است اشکالی نیست فقط شیون و زاری نباید چنان بلند باشد که مانع صدای روضه خوان گردد. کوتاه نویسی هنر است.
٣۲۱٨۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : امضا محفوظ

عنوان : باز هم برای آقای اصلانی
آقای مهدی اصلانی عزیز،
با سلام دوباره
مسأله ی خوانش نادرست در کار نیست. در آن مقاله چنین وانمود کرده اید یا چنین وانمود شده است که این دیدار، بعد از قتل های زنجیره ای انجام شده است. همین الآن دوباره به متن مقاله در همین سایت اخبار روز مراجعه کردم و عین بخشی از آخر متن مقاله را کپی کردم که در این جا می آورم:

« بر ما دانسته نیست زمانی که دکتر احمد صدری در جلسه معارفه، و دید و بوس با استاد مصباح یزدی زمانی که با ایشان دست می‌داد کمی! فقط کمی به این فکر نکرد که همین دستان، فرمان قتل دو جامعه شناسِ با شرافت، که می‌توانستند هم‌کاران دانشگاهی و علمی دکتر احمد صدری باشند را صادر کرد؟ لمس کردنِ دستانِ آلوده و تبه‌کارانه‌ای که فرمان به قتل محمد‌جعفر پوینده و مجید شریف دو جامعه شناس سرشناس کشورمان داد چه حسی به آدمی می‌دهد.»

این، عین متن مقاله بود. چه کسی با چه خوانشی، معنایی به جز این می تواند بگیرد که:
شما که هم در مقاله جدیدتان و هم در آن مقاله و هم در پاسختان به من گفته اید که از تاریخ دیدار اطلاع نداشته اید، قاطعانه، و نه حتی با شک و تردید، تاریخ آن دیدار را بعد از قتل های زنجیره ای نوشته اید؟
با هیچ خوانشی معنایی به جز این نمی توان از متن گرفت. اگر شک دارید می توانید دوباره متن کپی شده از مقاله تان را در بالا بخوانید.

و درست به همین دلیل بود که در کامنتم (شماره ۶ کامنت) نوشتم:
«این که تاریخ دیدار احمد صدری با آن آخوندک پلید را تحقیق نکرده نوشته باشید عمل غیر قابل دفاعی است، و غیر قابل دفاع تر از آن هم این است که در تحقیقتان نتوانسته باشید تاریخ آن دیدار را پیدا کنید، ولی صلاح را در این دیده باشید که با جملاتی که در مقاله تان به کار برده اید، آن تاریخ را همین ماه های اخیر وانمود کنید.

حالا اگر با توضیح شما بتوان «ماه های اخیر» را تاریخ درج در فلان رسانه دانست نه تاریخ دیدار، باز هم در اصل قضیه تفاوتی کیفی ایجاد نمی کند. یعنی در این که مطابق مقاله شما (قسمتی که کپی آن را در بالا آوردم) ساختمان تراژدی و نقطه اوج آن (برانگیختن احساسات قوی علیه طرف مقابل) همان است که بود: دیدارآقای احمد صدری با مصباح یزدی، بدون آن که احمد صدری لحظه ای فکر کند که دارد دستان کسی را در دست می گیرد که فرمان قتل های زنجیره ای را داده است.
انصافاً من که خیلی هم کم خواندن و نوشتن بلد نیستم، هر چه می کنم، نمی توانم خوانشی دیگر، و برداشتی دیگر از مقاله داشته باشم.

بد نیست که بعد از این توضیح من، یک نگاه دیگر به همان شماره ۶ کامنت بیاندازید، و آن وقت، به خودتان پاسخ دهید.

در هر حال، همانطور که در کامنت اولم اشاره کرده ام، مطلقاً قصد مجادله و این قبیل چیز ها نداشتم و ندارم. بنا بر این، همین قدر که زحمت پاسخ دادن کشیده اید باعث امتنان است. بقیه ی قضیه، بر می گردد به خودتان و پرسشی که از خودتان خواهید کرد و پاسخی که به خودتان خواهید داد.
موفق باشید.
٣۲۱٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : شیما

عنوان : انگیزه پاک و زحمات شما را کسی نادیده نگرفته است.
بر ما دانسته نیست «زمانی که» دکتر احمد صدری «در جلسه معارفه»، و دید و بوس با استاد مصباح یزدی زمانی که با ایشان «دست می‌داد» کمی! فقط کمی به این فکر نکرد که همین دستان، فرمان قتل دو جامعه شناسِ با شرافت، که می‌توانستند هم‌کاران دانشگاهی و علمی دکتر احمد صدری باشند را «صادر کرد» ؟

جمله بالا از متن مقاله هان ای شرم!... است و من عمداً برای توجه بیشتر گیومه گذاشته ام. (لطفاً یکبار دیگر جمله بالا را بخوانید)
آخر جمله آمده: «صادر کرد»
نگفته صادر خواهد کرد.
کسی نمیخواهد ملانقطی بازی درآورد، ولی شما اشتباه کرده اید عزیز.
به کاربردن افعال ماضی در جمله فوق از دقت نوشته کاسته و آقا یا خانم امضا محفوظ سخنش کاملا درست است. هرکس جمله بالا را دقیق بخواند متوجه میشود. اصلا صحبت از تاریخ دیدار نیست که شما (آقای اصلانی) نوشته اید « ما هیچ کجای متن مشترک از تاریخ دیدار، سخن به میان نیاورده ایم»
بسیار خوب، قبول. اما جمله بالا زار میزند که شما اشتباه کرده اید.

با اینحال این اشتباه دلیل نمیشود که انگیزه پاک و زحمات شما را کسی نادیده بگیرد. جان مایه و مضمون کار شما انسانی، و بسیار بجا است. خواهش میکنم. برادرانه، رفیقانه خواهش میکنم ایجاد دافعه نکنید. با سلام و آرزوی سلامتی و سپاسگزاری از مقاله خوبتان
٣۲۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : بهروز بهروز

عنوان : آن کس که حقیقت را نمی داند...
محض اطلاع آقای مهدی من هم دو سه اسم که از قربانیان آن سال ها یادم می آید را ذکر می کنم: رفیق عبدالله لیچایی، فدایی خلق، لیسانس جامعه شناسی، قاسم فدایی، مجاهد، فوق لیسانس متالورژی از ام. آی. تی، که هر دو در سال ۶۷ اعدام شدند البته متوسط سن زندانیان در آن سال ها پایین و در حد ۲۰ تا ۲۵ سال بود و آقای مهدی نباید انتظار داشته باشد که آن ها دکترا گرفته وارد زندان می شدند.
من موافق رم دادن نیروهای میانه نیستم. هر آن که منتقد این شرایط دهشتناک است گو خوش آید اما این با فراموش کردن گذشته و جنایاتی که در مقیاس تاریخی قابل بخشش نیستند متفاوت است. به این آقایان باید حرف برشت را گفت: "آن کس که حقیت را نمی داند نادان است اما آن که می داند و انکار می کند تبهکار است."
٣۲۱۷۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیرحسین آمویی

عنوان : پیروز عزیز
با سلام به پیروز عزیز

حق با شماست. باید به مسائل عمده‌تری پرداخت. من قبلا کوشیده‌ام به وجوه مهم تر مباحث این دوستان بپردازم. امیدوارم یادداشتهای من را در ذیل مطلب "هان ای شرم..." دیده باشید. هنوز هم جای پرداختن به وجوه مهم آن مقالات و نامه ها هست.

موفق باشید.

امیرحسین
٣۲۱۷٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : امضا محفوظ

عنوان : حرف اول و آخر با ان هایی که حرفی با آن ها ندارم
آقای «روشنگر روشنگر»، اگر دلتان خواست، به جای دو بار، ده بار کلمه روشنگر را به خودتان اطلاق کنید. اما و قتی که در مورد من می نویسید: «معلوم است کسی که با موسوی به قول خودتان نرد عشق می‌بازد..» آن خواننده ای که از جنس شما نیست، به قسمت مربوط (شماره ۳ متن کامنت من) مراجعه می کند و می بیند که شما دروغ گفته اید، و هیچ شباهتی میان آنچه من نوشته ام با «نرد عشق باختن»، آن هم با تأکید بر «به قول خودتان»، وجود ندارد. و آنگاه، آن خواننده با خود خواهد گفت:
ـ چه کسی دروغ می گوید؟ آن که از راست می ترسد و دست و پای خودش را گم می کند؟ یا آن که از راست نمی ترسد و دست و پای خودش را گم نمی کند؟ آن که کارش را با راستی و درستی انجام می دهد؟ یا آن که در پی فریب دیگران است؟

به زبان به دور از ادب شما سخن نمی گویم اما با الهام از سخن شما می گویم:
معلوم است کسی که چند جمله ساده را جلو چشم همه تحریف می کند مدافع تحریف در مقاله ها هم هست.
و باز، معلوم است که چه کاره است و چه فرهنگی دارد و باید چه کسانی را مزاحم خود و کار خود و فرهنگ خود ببیند کسی که به آسانی آب خوردن حرف های مرا که در نهایت ادب، مطالبی را با منطق دو دوتا می شود چهار تا توضیح داده ام و در باره اشان توضیح خواسته ام، با حرف های دیگران در هم می کند و بر آن مبنا اتهام های مالیخولیایی وارد می سازد و برای خودش نتیجه هم می گیردکه «بروید این دام‌ها بر مرغ دگر نهید. دست‌تان رو تر از این حرف‌هاست.»

ببخشید، من با شما نبودم و بهتر است بگذارید کسی که از او پرسش کرده ام و توضیح خواسته ام یا بیاید و توضیح بدهد و یا نیاید و باز هم با همین عمل نیامدن خود توضیح بدهد.

ضمناً من هیچ ستایشی از آقای اصلانی نکرده ام، و وقتی که ایشان را همانطور که نوشته ام به جز از طریق چند نوشته اشان نمی شناسم دلیلی هم ندارد که ستایشی از ایشان کرده باشم یا بکنم. چنین کاری بسیار ساده لوحانه خواهد بود.
من هر سرنگونی طلبی را که خواهان استقرار دموکراسی و حاکمیت مردم، نه فلان دسته و گروه باشد، با همان صورت و با همان شرایطی که توضیح داده ام، و فقط و فقط با همان صورت و با همان شرایطی که توضیح داده ام، همراه مردم، و همراه خودم که یکی از مردم هستم می دانم.
کلام بدی هم در مورد دوست شما آقای مصداقی به کار نبرده ام. قضاوت خود من هم که ذکری از آن به میان نیاورده ام به خود من مربوط است.

و حرف آخر، این که:
اگر سخنگوی آقای مصداقی هستید که من نوشته ام روی سخنم با ایشان نیست. و اگر هم سخنگوی آقای اصلانی هستید، این را صریحاً اعلام کنید. ولی در غیر این صورت، لطفاً زحمت پاسخ دادن به مرا نکشید. کسی که می خواهد بداند که قضیه از چه قرار است، یک راه ساده در پیش رو دارد، بدون نیاز به راهنمایی من و شما: کامنت شما را و کامنت مرا بخواند و خودش قضاوت کند.
٣۲۱۷٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : مهدی اصلانی

عنوان : پاسخی دوستانه به امضاء محفوظ
دوست ناشناخته آقا یا خانم "امضاء محفوظ" تصور می کنم من و شما در خوانش متن دچار عدم تفاهم و توافق باشیم. شما متن را آن گونه خوانده اید که استنتاجی نادرست از متن مشترک من و ایرج مصداقی کرده اید. با کمی دقت در متن هان ای شرم... می توان به راحتی دو موضوع را از یک دیگر تفکیک کرد. اول: تاریخ دیدار دکتر صدری با مصباح در قم. دوم: تاریخ انتشار خبر. در متن هان ای شرم... ما هیچ کجای متن مشترک از تاریخ دیدار، سخن به میان نیاورده ایم اگر شما استنباطی این گونه داشته اید ره بر خطا پیموده اید چرا که این مهم یعنی تاریخ دیدار نه تنها در حوزه دانسته های ما که هیچ کس دیگری جز دکتر صدری و شرکت کننده گان دیدار نمی توانسته باشد، و اگر دکتر صدری خودشان در پاسخ به منتقدان نمی گفتند که تاریخ دیدار سال ۱۳۷۱ بوده تاریخ دیدار کماکان نادانسته می ماند. ما در تمام مقاله هان ای شرم... از تاریخ انتشار دیدار در ماهنامه معرفت و نه تاریخ دیدار سخن گفته و نوشته ایم. می بینید آقا یا خانم امضاء محفوظ نقد شما دچار یک اشکال بنیادین و ناراست واقع شده است. شما در یادداشت تان مرقوم داشته اید که در نوشته ما: "طوری وانمود شده بود که دیدار آقای احمد صدری با مصباح یزدی، در همین اواخر بوده است." این یعنی سوء برداشت و تفاوت در خوانش متن. یا در جایی دیگر خطای مقاله هان ای شرم را این گونه فرمول کرده اید: "در تحقیقتان نتوانسته باشید تاریخ آن دیدار را پیدا کنید، ولی صلاح را در این دیده باشید که با جملاتی که در مقاله تان به کار برده اید، آن تاریخ را همین ماه های اخیر وانمود کنید." دوست امضاء محفوظ چنان چه مشاهده می کنید شما از واژگانی چون "وانمود می کنید" یا "جملاتی به کار می برید" استفاده کرده و بن مایه انتقادتان را بر اگر هایی ناممکن قرار داده اید. با سپاس از توجه تان
٣۲۱۶۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : peerooz

عنوان : پیروز هم اسم حقیقی من نیست
نامه یک فیلسوف ایرانی مقیم آلمان به یک فیلسوف آلمانی در باره بعضی از خلقیات ما ایرانیان و عکس العمل چند مذهبی و ملی مذهبی کنونی و قبلی موجب گفتگوی گسترده ای در اینترنت شده است. این بحث داغ چهل و نه کامنت کوتاه و بلند را در مقاله هان ای شرم ! سرخی ات پیدا نیست به همراه داشت که بسیاری از آنها درباره فضیلت زندان و زندانی و افتخارات ناشی از آن بود. من جناب مصداقی را نمیشناسم و جهت آشنایی به اینترنت رجوع و مقالات زیادی در زیر این نام دیدم. یکی از آنها که بنظرم جالب آمد نوشته احمد موسوی زندانی دیگر در باره کتاب جناب مصداقی بود که ظاهرا در کانون زندانیان . ارگ منتشر شده است :
http://www.kanoon-zendanian.org/DOCuments۲۰(htm)/Ahmad۲۰Mossavi.htm
سپس به یاد کتاب خانم مارینا نعمتی و هیاهویی که به دنبال آن راه افتاده بود افتادم. و نوشته ای از داریوش برادری روانشناس / درمانگر در آن باره در اینترنت دیدم ؛ لینک آن خیلی دراز است و جای آن اینجا نیست. ظاهرا در ایران گلوبال منتشر شده است.
بهر حال مثل اینکه بین خود زندانیان در باره این سند افتخار گفتگوی مستمری بر قرار است.
در دوران انقلاب من در ایران نبودم و اگر هم بودم فکر نمیکنم به زندان میرفتم. پیروز هم اسم حقیقی من نیست. و این کامنت را جهت آن آوردم که ببینم برای ایرانیان مساله مهمتر قابل بحثی وجود ندارد؟
٣۲۱۶۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : لیبرال دمکرات چپ میانه

عنوان : درود بر آرامش دوستدارها که چشم و گوش های ما را باز می کنند تا بدام احساسات کور و جهل نیفتیم.
آقایان اصلانی و ایرج مصداقی محترم،

در مباحث جدی تاریخی و سیاسی تعارف، جعل و تحریف، تعصب و برانگیختن احساسات بوسیله ی قشر روشنفکر جایز نیست وگرنه روشنفکر محسوب نمی شوند. اکثریت نظرات و مقالات فعالان سیاسی ما به ندرت بدون جعل و تحریف تاریخ، تعصب و سعی در برانگیختن احساسات هواداران خود و توده ها که من یکی از آنها هستم، نوشته می شوند. چرا؟ اگر نیت روشنگری بود هیچکدامشان اینچنین نمی کردند. اگر اینها ارزشی برای ما توده ها قائل بودند و در پی ساختن ابزاری از ما نبودند که به اهداف فرقه ای خود برسند با ما چنین رفتاری نمی کردند. اهداف ما توده ها با اهداف این فعالان سیاسی قلم بدست هماهنگی ندارد و برای همین هم هست که ملت ایران بعد از تجربه سال ۵۷ برای تغییر سرنوشت خود دیگر نه به دنبال آخوند و آخوند مسلک می افتد و نه بدنبال قشری که خود را روشنفکر و فعال سیاسی می خواهد بما قالب کند. ایندو در یک تبانی باعث شدند که ملت ایران از چاله به چاهی عمیق سقوط کند. تجربه ی ملت از ایندو قشر باعث شد که مردم دیگر آن جاه و مقامی که برای ایندو قائل بودند دیگر قائل نشوند. جای بس تاسف است که در همه ی این سالها اکثر فعالان سیاسی ما و قلم زن هایشان این تحولات را در جامعه ایران یا در نیافته اند یا بعلت ذهنیت دینخوی خود حاضر نیستند تحولی در خود ایجاد کنند و خود را با ذهنیت ملت ایران بخصوص قشر تحصیلکرده آن هماهنگ کنند تا جایی برای خود در قلب مردم باز کنند. جای بس تاسف است که ملت ایران متحول شده است و خود را با قرن بیست و یکم مطابقت داده است ولی فعالان سیاسی و قلم زنهایشان هنوز در عصر و جو جلال احمدی و جنگ سرد قرن بیستمی گیر کرده اند و حاضر نیستند به هیچ قیمتی از آن عصر و جو و جنگ سرد بین ایدئولوژی های لیبرال دمکراسی و کمونیستی بدرآیند و به ملت بپیوندند. دلیل شکست هایشان در این سه دهه و تداوم بدبختی ملت هم همین طرز تفکر و شیوه های فعالان سیاسی و قلم زنانشان بوده است. یکی از این شیوه ها برانگیختن احساسات مردم و ایجاد تعصب در آنهاست تا کوردل شوند، از رجوع به خرد خود فاصله بگیرند و کورکورانه بدنبال این حزب و آن حزب و این رهبر و آن رهبر بیافتند.

آقایان محترم، افشا کردن خائنین به ملت ایران بسیار کار درستی است ولی نه با درآمیختن آن با احساساتی که قلم زن و فعال سیاسی به نفع فرقه سیاسی خود سعی می کنند در ملت ایجاد کنند تا از خرد خود فاصله بگیرند. همه شما می دانید که برانگیختن اینگونه احساسات کور در دل مردم پاسبان و ژاندارم کش است و ما اینرا در اول انقلاب تجربه کردیم که مردم چه رفتاری با پاسبانها ...و ارحام صدرها داشتند. این مقاله ی افشا کننده ی شما آلوده به احساسات است و خواننده را بفکر فرو می برد که چرا پس از ۶ دهه هنوز از همین شیوه نگارش استفاده می کنید. شما دکتر صدری را افشا کردید و من از شما بابت آن سپاسگزارم ولی به آلوده کردن آن با احساسات که هیچ نیازی به آن نبود اعتراض دارم. شما بخوبی می دانید که قربانیان این رژیم در کشتار دهه ۶۰ خلاصه نمی شود و این یک بی انصافی بزرگ در حق قربانیان دیگریست که از نظر تعداد بسیار بیشتر از کشتار دهه ۶۰ است. مسابقه ای هم بین فرقه های سیاسی نباید باشد که تعداد کشته شدگان کدامیک از آنها بیشترست و بنابراین حقانیت او برای تسخیر و فتح و حکومت در کشورمان بیشتر باشد. قربانی، قربانی است، اجازه دهید که اقلا پس از مرگ اینهمه قربانی در این ۳۲ سال هیچ تبعیضی میان آنها قائل نشویم و یکی را کوچکتر و بزرگتر از دیگری نکنیم تا منافع حزبی خود را دنبال کرده باشیم. قلم زنی احساساتی را به قربانیان فجایع در خاطراتشان و به رمان ها و داستان های تخیلی واگذار کنید. یک روشنفکر و فیلسوف از احساسات دوری می کند تا هیچ پرده ای جلوی دید او را نگیرد و این روش او خردگرایی را در مردم اشاعه می دهد. این روش قلم زنی باعث ایجاد تنفر و تعصب نمی شود که فاجعه آفرین باشد و از پاسبان کشی شروع کند و به وضع فجیع امروز در ایران برسد. درود بر آرامش دوستدارها که چشم و گوش ما را باز می کنند تا بدام احساسات کور و جهل نیفتیم. با احترام.
٣۲۱۶۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : روشنگر روشنگر

عنوان : احترام به موسوی آری ، ارادت به صدری نه!!
آقای امضا محفوظ شما که به مهندس موسوی که لااقل در یک برهه از تاریخ کشورمان دست در خون داشته حرمت می‌نهید و به ایشان احترام می‌گذارید چگونه است که به احمد صدری که لااقل دست در خونی نداشته و استادی در آمریکاست که با جنایتکاران هر از چند گاهی دیداری هم داشته ارادتی ندارید؟ شوخی می‌کنید؟
معلوم است کسی که با موسوی به قول خودتان نرد عشق می‌بازد نبایستی رابطه‌ی خوبی با ایرج مصداقی و یا امثال او داشته باشد. این که بر چه اساس خودتان را با مهدی اصلانی که اتفاقاً هیچ خوانایی با شما ندارد همراه دیده‌اید مایه تعجب است. به نظر می‌رسد این حربه‌ی جدیدی است که کوک کرده اید. ابتدا حضرات به این پرداخته بودند که چرا آقای اصلانی کلمه‌ی تدافعی را به اشتباه آورده بسیار خوب یک نمره از انشایشان کم می‌کنیم. بعداً به این بند کردند که چرا فرهنگ مجاهدینی به کار گرفته و غلو کرده و نوشته‌اید ده‌ها استاد و کارشناس... حالا هم به تفاوت نظری ایرج مصداقی و مهدی اصلانی. بروید این دام‌ها بر مرغ دگر نهید. دست‌تان رو تر از این حرف‌هاست.
٣۲۱۶۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : امیر

عنوان : خاک پاشیدن در چشم مردم
آقای مصداقی توقع نداشته باشید که بعد از توضیح و نامبردن شما از "استادان رشته‌های تاریخ، اقتصاد، جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی، روانشناسی، علوم سیاسی، فلسفه، علوم اجتماعی، جغرافیا، فیزیک، شیمی، ریاضی، پزشکی، حقوق سیاسی و روابط بین‌الملل و ... " که قربانی کشتارهای دهه ۶۰ جمهوری اسلامی شده اند، کاربری بیآید و بگوید ببخشید، اشتباه کردم!
تا جمهوری اسلامی هست، شاهد خاک پاشیدن در چشم مردم خواهیم بود.
٣۲۱۵٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : ایرج مصداقی

عنوان : مبالغه و غلو!!!!
بعید می‌دانم کسی به اندازه من در مذمت اغراق و مبالغه مطلب نوشته بود. ده‌ها صفحه مطلب در کتاب نه زیستن نه مرگ به این موضوع اختصاص داده‌ام.

افراد زیر تنها مربوط به اعضای حزب توده ایران می‌باشد که در کشتار ۶۷ توسط جنایتکاران به دار آویخته شدند.
توضیح آن‌که از ذکر نام دانشجویان رشته‌های پزشکی، دندانپزشکی و ... خودداری کرده‌ام

۱- عبدالوهاب افخم استاد تاریخ ۲- منوچهر بهزادی روزنامه نگار، دکتر اقتصاد و کارشناس حقوق سیاسی ۳- محمد پورهرمزان روزنامه‌نگار و یکی از بزرگترین مترجمین ایرانی ۴- جعفر جاوید فر دکتر و محقق جامعه شناسی و تاریخ ۵- حسین جودت دکتر و استاد فیزیک ۶- هدایت‌الله حاتمی دکتر تاریخ متخصص ملل شرق و خاورمیانه ۷- بهرام دانش روزنامه نگار ۸- احمد دانش شریعت پناهی پزشک و یکی از بزرگترین متخصصان ارولوژی ایران، ۹- ابوالحسن خطیب مهندس برق ۱۰- علیرضا دلیلی مهندس شیمی ۱۱- علی شعبانی مدیر حسابداری ماشین سازی اراک ۱۲- احمدعلی رصدی دکتر اقتصاد سیاسی ۱۳- حسین صفوی نیا مهندس صنایع ۱۴- سیف‌الله غیاثوند پزشک جراح ۱۵- حسین قلم بر مهندس برق ۱۶- مرتضی کمپانی متخصص سیستم‌های کامپیوتری ۱۷- مهدی کیهان دکتر اقتصاد سیاسی و روابط بین‌الملل ۱۸- محمدرضا دلیلی لیسانس اقتصاد ۱۹- اکبر محجوبیان مدیر حسابداری سیمان آبیک ۲۰- رفعت محمدزاده متخصص اقتصاد سیاسی ۲۱- قدرت‌الله مقیمی پزشک ۲۲- اصغر منوچهر آبادی مهندس ۲۳- کیوان مهشید مهندس برق ۲۴- فرج‌الله میزانی (جوانشیر) مهندس، دکتر تاریخ، مترجم و نویسنده ۲۵- هوشنگ ناظمی (امیر نیک‌آیین) کارشناس فلسفه و اقتصاد و امور دهقانی ۲۶- فیروز همجوار مهندس معاونت شرکت نفت (پالایشگاه ) تهران ۲۷- ستار بابانژاد مهندس راه و ساختمان ۲۸- اصغر محبوب استاد هنرهای دراماتیک ۲۹- پروفسور عبدالحسین آگاهی، فیلسوف قبل از کشتار ۶۷ فوت کرد

اگر بخواهم راجع به هواداران مجاهدین و دیگران گروه‌های چپ توضیح دهم مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود.
مثلاً تنها این نام بخشی از هواداران مجاهدین است که اکثرشان را شخصاً می شناسم

۱- جلال ماهر‌النقش استاد دانشکده هنرهای معاصر ۲- ابوالقاسم ارژنگی فوق‌لیسانس و استاد آواز ۳- دکتر فرزین نصرتی پزشک ۴- عفت اسدی دکتر داروساز ۵- روشن بلبلیان فوق لیسانس اقتصاد و بازرگانی ۶- حوریه بهشتی تبار فوق لیسانس ۷- بهنام جعفری دکترا ۸- محمد جنگ زاده فوق‌لیسانس شیمی ۹- پروین حائری فوق‌لیسانس ۱۰- منصور حریری دکترای داروسازی ۱۱- علی درودی دکترا ۱۲- فریده رازبان فوق لیسانس ۱۳- رحیم طهمورث فوق‌لیسانس ۱۴- غلامحسین رشیدی دکترا ۱۳- حسین سکینی دکترا ۱۴- پرویز سلیمی فوق لیسانس مهندسی شیمی ۱۵- حمیده سیاحی دکتر اطفال ۱۶- صدرالله سیاه منصوری خورین دکترا ۱۷- حسین سینکی دکترا ۱۸- علی اصغر شادلو دکترا ۱۹- معصومیان کریمیان دکترا ۲۰- علی محمدی فوق‌ لیسانس ۱۸- سرور مشهدی استرآبادی فوق‌لیسانس ۲۰- رحیم مصطفوی خویی دکترا ۲۱- محسن مهرانی دکترا ۲۲- طاهر واعظی دکترا

از اعضای گروه‌های چپ بدون بررسی آن‌‌چنانی تنها نام‌هایی که به خاطر رسید را می‌آورم

۱- محمود علیزاده حقوق‌دان و وکیل درجه یک دادگستری (دیوان لاهه) ۲- زین‌العابدین کاظمی فوق‌لیسانس امور تربیتی ، مدرس دانشگاه ۲- حسین صدرایی مهندس نقشه برداری ، مترجم ، عضو کانون نویسندگان و ...

با این توضیحات ادبیات آقای «مهدی» را که از ذکر نام فامیل‌شان خودداری کرده‌اند چه بنامیم.
امیدوارم ایشان با خواندن این اسامی به خود آیند و دست از فرهنگ زشت «تهمت» و «افترا» برداشته و تلاش نکنند جنایت یک رژیم را توجیه کنند
٣۲۱۵۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : امضا محفوظ

عنوان : کلامی دوستانه با آقای اصلانی
سلام
۱ ـ تصمیم نداشتم خودم را وارد این ماجرا و مباحث حول و حوش آن کنم. در حال حاضر هم چنین تصمیمی ندارم. اما خواندن این دو مقاله پی در پی، در فاصله کمتر از پنج روز، در هر حال، بی تفاوتم نگذاشت.

۲ ـ من هیچ ارادتی به آقای احمد صدری و این و آن ندارم، و به خوبی می دانم که جنبش سراسری مردم ایران، در حالتی است که خیلی از حمایت کنندگان از آن، الزاما با ماهیت آن همخوانی ندارند، و این جنبش، به دلیل شرایط خاصی که دارد، تا حدودی بی در و پیکر است. یعنی بسیار کسان می توانند به انگیزه های مختلف، «از ظن خود، یار آن شوند» و یا خود را یار آن بپندارند. (منظورم البته هیچ قضاوت خاصی در باره هیچ کسی نیست.)

۳ ـ از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران به طور عام، در حد توان خودم، و با هدف بی برو برگرد سرنگونی این حکومت در کلیت آن، عمیقاً حمایت می کنم، و هر جا که دستم برسد به یاری این جنبش می شتابم. به چهره هایی از این جنبش همچون مهندس موسوی، به صورتی مشروط، و ضمن حفظ انواع اختلاف نظر در تاکتیک و استراتژی و مخصوصاً اهداف نهایی، با دیده حرمت می نگرم، و پایداری اشان را ارج می نهم.

۴ ـ با آقای ایرج مصداقی، بنا به دلایلی که لازم نیست ذکر کنم، سخنی ندارم، و در صورتی که این مقاله، فقط نوشته شخص ایشان بود، اساساً از کنار این مقاله مثل ده ها مقاله دیگری که هر روز در اینجا و آنجا می بینم عبور می کردم. از این رو، دوستانه، فقط کلامی با شما آقای مهدی اصلانی دارم که از طریق چند نوشته اتان با نامتان آشنا هستم.

۵ ـ من اگر به جای شما، آقای مهدی اصلانی عزیز، بودم، به جای پذیرش یک «اشتباه» در نوشته ام، سعی نمی کردم که در حالت تهاجمی، به کاری دست بزنم که دیگر نمی شود آن را صرفاً یک «اشتباه» نامید.
شما در هر حال در مقاله ای شریک بودید که در آن، به صورتی که هر خواننده بی غرضی می تواند متوجه شود، طوری وانمود شده بود که دیدار آقای احمد صدری با مصباح یزدی، در همین اواخر بوده است.
طبعاً از نظر من دیدار آقای احمد صدری با مصباح یزدی و امثال او در ۱۸ سال پیش هم قابل توجیه نیست. چون آن آخوندک پست، در همان زمان نیز، اگر حتی مستقیماً دست به جنایت بزرگ کاملاً روشن و آشکاری هم نزده بوده باشد (من از این موضوع، نفیاً یا اثباتاً اطلاعی ندارم) تئوریسین یکی از ارتجاعی ترین نگاه ها به اسلام و انسان و هستی بود، و ضمناً تعدادی از دست پروردگان مکتب او از جنایتکاران بزرگ قبلی و بعدی حکومت هستند. و این تصادفی نیست. چرا که نگاه مصباح یزدی و امثال او در ذات خود به جنایت بالقوه و بالفعل، آمیخته است.

۶ ـ این که تاریخ دیدار احمد صدری با آن آخوندک پلید را تحقیق نکرده نوشته باشید (همچنان که گفتم روی سخنم فقط با آقای اصلانی است) عمل غیر قابل دفاعی است، و غیر قابل دفاع تر از آن هم این است که در تحقیقتان نتوانسته باشید تاریخ آن دیدار را پیدا کنید، ولی صلاح را در این دیده باشید که با جملاتی که در مقاله تان به کار برده اید، آن تاریخ را همین ماه های اخیر وانمود کنید.

۷ ـ عدم مشروعیت دیدار با مصباح یزدی، و هر عمل دیگری کمتر یا هزار بار بد تر از آن، به آلودن یک نوشته با نادرستی، مشروعیت نمی بخشد.

۸ ـ پذیرفتن مسئولیت ارتکاب یک اشتباه، و یک کار نادرست، چیزی از انسان کم نمی کند. بلکه چیزی بر انسان می افزاید. ولی برعکس، به جای پذیرفتن مسئولیت، با استفاده از فضا، دست به تهاجمی زدن که خالی از یک منطق درست و سالم است، حتماً، هم از ارزش خود انسان کم می کند، و هم از ارزش کار انسان، و نقاط احیاناً یا قطعاً مثبت آن.

۹ ـ در روزگاری زندگی می کنیم که سیاست را در آن آلوده اند. هم حاکمان، هم مشق حاکمیت کنندگان و آرزومندان رسیدن به قدرت و گرفتن جای حاکمان با توسل به هر وسیله ای، و هم گاه در مواردی کسانی که ذاتاً صادقند.

۱۰ ـ آرزوی من و شما برای فردای ایران، آقای مهدی اصلانی عزیز، حتماً در همه جا با هم یکی نیست. اما فکر می کنم که در سرنگونی حکومت، و استقرار دموکراسی و حاکمیت مردم، در یک متن گسترده با حواشی متفاوت، با هم یکی باشد.
٣۲۱۴٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : مهدی

عنوان : چرا اغراق؟
این جمله عیناً از "ادبیات" شعاری مجاهدین گرفته شده است: «تنها در کشتار ۶۷ ده‌ها زندانی مسن که استاد رشته‌های تاریخ، اقتصاد، جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی، روانشناسی، علوم سیاسی، فلسفه، علوم اجتماعی، جغرافیا، فیزیک، شیمی، ریاضی، پزشکی، حقوق سیاسی و روابط بین‌الملل بودند به قتل رسیدند. آیا تا آبان ۷۱ هزاران زندانی سیاسی و از جمله متخصصین طراز اول کشور به جوخه‌ی اعدام سپرده نشده بودند؟ آیا تا آن موقع ده‌ها هزار زندانی سیاسی بر تخت‌های شکنجه شرحه شرحه نشده بودند؟ »
این درست که حکومت اسلامی افراد بی گناه بسیاری را از بین برده است، ولی آخر چه ضرورتی دارد که این همه اغراق کنید؟ مطمئن هستید که استاد همه رشته دانشگاهی را ردیف کرده اید و خدای ناکرده کسی را از قلم نینداخته اید؟! لطف کنید و نام چند تا از این "استادهای روانشناسی و جغرافیا و شیمی و..." را بیاورید. آخر رفقا اندکی از سرعت شعار ها کم کنید! مبادا ماشین شعاردهی تان چپه شود.
٣۲۱۴۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣٨۹       

    از : مهدی اصلانی

عنوان : حق با شماست
خانم مریم با سلام از توجه و دقت تان، یاد آور می شوم در پیش نویس ابتدایی آمده بود :"ایشان در نوشتار کم‌مایه و تدافعی‌شان" ... به جهت تصحیح و تکمیلT در باز نویسی متن، این خطای ویرایشی و عدم دقت در تصحیح نهایی از جانب من رخ داد حق با شماست
٣۲۱٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : شرمنده شرمنده از بی مایگی ایرانیان

عنوان : فرصتی بود اگر، به نگاه شرق شناسان به ما ایرانیان مراجعه کنید. انگار تاریخ در کل خویش تکرار می شود
آقایانی که در دفاع از اندیشمند فیلسوف در حوزه ائی وارد شده اید که از قرار زمین بازی شما نیست، ایا می توانید برای من بی دانش معنای " دفاع تهاجمی " را که از قرار شما باید " پرمایه " باشد، تعریف کنید. من هنوز از ضرب آهنگ " دفاع تدافعی " شما خودم را نمی توانم رها سازم. در درک دفاع تهاجمی که مقبول شما است، مرا لطفا یاری رسانید.
٣۲۱٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣٨۹       

    از : مریم

عنوان : پارس را پاس بداریم
لطفاً دوستان در میان نزاع هایشان پارسی را حداقل پاس بدارند. این که نوشته اند: "دفاع کم‌مایه و تدافعی‌شان" مثل این است که ما "دفاع تهاجمی" هم داریم!!
٣۲۱٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣٨۹