نکاتی در باره بازسازی جمهوری خواهان


مرتضی ملک محمدی


• روند بازسازی اتحاد جمهوری خواهان باید در پیوند با دیگر نیروهای دموکراتیک و در متن بررسی نیازهای امروز جنبش سبز مورد توجه قرار گیرد. بدیهی است که اتحاد جمهوری خواهان می‌تواند در درون خود با یک سلسله اصلاحات سبک کار و برنامه فعالیت خود را بهبود بخشد. این را شاید بتوان سطح نخست و برنامه حداقل بازسازی بشمار آورد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۰ اسفند ۱٣٨۹ -  ۱ مارس ۲۰۱۱


گرایشات مختلف جمهوری خواهی بر این نظر توافق دارند که جریان جمهوری خواهی نیاز به بازسازی دارد. با توجه به فعالیت چند ساله جمهوری خواهان و بویژه اتحاد جمهوری خواهان ایران در خارج از کشور و با توجه به تحولات سیاسی هشت سال گذشته و در راس آن‌ها پیدایش جنبش سبز ضرورت این باز سازی کاملاً آشکار می شود. آقای مهرداد مشایخی در این رابطه و با رویکردی انتقادی به پراتیک سیاسی و سازمانی اتحاد جمهوری خواهان برخی از جنبه‌های این مساله را در مقاله‌ای با همین نام تشریح کرده‌اند .در این یاد داشت من همین رویکرد را در سطحی دیگر پی می گیرم.

جریان شکل‌گیری اتحاد جمهوری خواهان با استقبال بی سابقه ای از سوی طیف گسترده ای از فعالان و روشنفکران سیاسی روبرو شد. این استقبال از چند منبع نبرو می‌گرفت. اولاً اصلاح طلبی دولتی که از دوم خرداد پا به میدان نهاد بود در این مقطع با بن‌بست برنامه‌ای روبرو شده بود و ضروت گسستی از برنامه اولیه آن احساس می‌شد, ثانیاً به علت همین بن‌بست برنامه‌ای و سیاسی در طیف نیروهای وابسته به بدیل سلطنت و مشروطه خواهی حرکت محسوس و رو به اعتلایی آغاز گشته بود. و ثالثا طیف وسیع فعالین سیاسی که تجربه فعالیت در گروهای سیاسی دوران انقلاب را پشت سر نهادن بودند در این حرکت جدید چشم انداز های تازه‌ای را می دیدند که بر چند اصل نو استوار بود. نخست, همزیستی پلورال گرایشات فکری در یک اتحادیه سیاسی, دوم آزادی کامل اعضا و انتخاب داوطلبانه در گرفتن مسولیت و تعیین سطح فعالیت, سوم, علنیت کامل و ساختار شیشه ای سازمان. غیرایدو لوژیک بودن و تأکید بر رئال پلویتیک نیز از جمله ارزش‌های جدید این پراتیک جمهوری خواهان بود که جاذبه های آن را در میان این طیف بالاتر می برد.

تمامی این مشخصه های نو از همان ابتدا با معضلات و دو پهلویی هایی همراه بود, که موفقیت آن را با مشکل مواجه می کرد. نخستین مساله خود تأکید بر مفهوم جمهوری خواهی بود. اگر چه این مفهوم با برجسته کردن اصل جمهوریت در برابر دو نهاد و دو بدیل سنتی در فرهنگ سیاسی ایران یعنی (ولایت) مذهب و سلطنت, بدیل مدرن جمهوری خواهی را قرار می‌داد, اما این جمهوری خواهی با دو مشکل روبرو شد. اولاً نظام موجود علی‌رغم ولایت مداریش در شکل بیرونی و نمادینش معرف یک جمهوری است و به همین علت نفس جمهوری خواهی بدون اشاره به مصادیق حقیقی اش یعنی دموکراسی بخودی خود هویتی را بیان نمی‌کرد و ثالثاً نیروهای بسیاری در جنبش دموکراسی خواهی فعالیت می‌کردند که از دایره اتحاد جمهوری خواهان فقط بواسطه همین نام خارج می ماندند. به عبارت دیگر نام جمهوری خواهی بنحوی میان ما با آن‌ها فاصله ایجاد می کرد.

مشابه همین پارادکس در سطح سازمانی یعنی ساختار پلورالیستی و آزادی فردی خودنمایی می کرد. این سبک کار و ساختار سازمانی اگر چه با شرایط واقعی نیروهای موجود و حال و هوای خارج از کشور و ویژگی‌های روشنفکران غیرحزبی همخوانی داشت ولی از سوی دیگر این‌ اسلوب کار نظم سازمانی و دیسیپلین جمعی را با دشواری روبرو می‌کرد. هر سازمان و گروه معطوف به اقدام سیاسی نمی‌تواند سطح معینی از نظم, سانترالیسم و فرایند تصمیم گیری فشرده و تبعیت افراد از مصوبات را رعایت نکند.

یک چنین معضلاتی در رابطه میان رال پلیتیک و اصول حزبی هم خودنمایی می‌کرد. کار حزبی بدون رال پلیتیک ممکن نیست. هیچ حزب سیاسی نمی‌تواند تنها با تکیه بر اصول و ارزشهایش در پهنه اجتماع حضور پیدا کند. ولی رال پلیتیگ تا آنجا قابل دفاع است که با‌ ارزش های بنیادی حزب تناقض پیدا نکند. مثلاً اگر جمهوری یک ارزش است. و به معنای نفی هر نوع حکومت ولایی و ماورایی است. دیگر نمی‌توان با توجیه رال پلیتیک و اقتضای سیاست و تاکتیک از نوعی ولایت فقیه دموکراتیک حمایت کرد. و مثلاً از ولی فقیه تقاضا نمود که ولی فقیه همه باشد نه یک جناح یا گروه خاص.

این مشخصات که بطور خاص در تجربه اتحاد جمهوری خواهان به عمل درآمد حکایت از یک گسست کامل از اصول و سنت‌های احزاب کلاسیک بخصوص سنت احزاب چپ داشت. بدین شرح که بجای «سانترالیسم دموکراتیک» فرایند اجماع در اتخاذ تصمیم گیری ها مبنا قرار گرفت. به جای تبعیت فرد از جمع آزادی کامل انتخاب اعضا نشست, به جای داشتن تعبد و تبعیت از یک ایدوئولوژی, اصل توافق روی یک برنامه سیاسی استوار شد و سرانجام سازمان مخفی یا نیمه مخفی جای خود را به سازمان شیشه‌ای و کاملاً علنی سپرد.

اتحاد جمهوری خواهان با فاصله گرفتن از اسلوب کار قدیم و تأکید بر سبک کار جدید اگر چه تجربیات مثبتی بدست آورد ولی به دلایلی در این جهت آن‌قدر پیش رفت که عملاً از آن سوی بام فرو افتاد. بنا براین امر بازسازی, تا آنجا که به سطح مسایل تشکیلاتی مربوط می‌شود. عبارت است از نقد انحرافات در این سبک کار و نه بازگشت به سنت و اسلوب کار قدیمی. اکنون مساله بر سر یافتن یک سنتز کارآمد است.

هر بازسازی در فعالیت سیاسی و سازمانی بدون نگاه کلان به پدیده جنبش سبز ممکن نیست. امروز ما با شرایط عینی و ذهنی تازه‌ای روبرو هستیم. جنبش سبز بسیاری از عناصر سیاست جدید و قدیم, بسیاری از ارزش ها و شیوه‌های مبارزه کلاسیک و مدرن و بسیاری از نیروهای سیاسی قدیمی و جدید و جوان را در هم ترکیب کرده است. پیدایش جنبش های انتخاباتی و ترکیب آن‌ها با جنبش خیابانی, که در تجربه جنبش سبز نمایان شد ترکیب های تازه‌ای در سیاست آفرید که باید آن‌ها را شناخت و در ترسیم یک استراتژی کارآمد و ساختمان یک جنبش و سازمان مدرن و کارا مورد استفاده قرار داد. مثلاً امروز اصلاح طلبان و طرفداران مبارزات انتخاباتی دیگر نمی‌توانند به اصول و قواعد سیاست رادیکال و اشکال مبارزات خیابانی بی‌اعتنا باشند و آن‌ها را رد بکنند. واقعیت این است که دریافت‌ رادیکالها از ماهیت قدرت سیاسی, و گرایش ذاتی آن به تمرکز و انحصار واقع‌گرایانه است, و به همین ترتیب تأکید آن‌ها بر اهمیت مبارزات خیابانی برای مهار قدرت کاملاً درست است, آنچه امروز در ممالک عربی و شمال آفریقا رخ می‌دهد همه در تائید چنین برداشت و سیاستی در برابر قدرت استبدادی است. متقابلا رادیکال ها هم نمی‌توانند به اهمیت شعار های اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز و فرایند های انتخابات بی‌اعتنا باشند. زیرا تجربه جنبش اصلاح طلبی و سپس جنبش سبز بخوبی نشان داد که بازسازی جنبش دموکراتیک ایران پس از سرکوب های شدید دهه شصت و هفتاد و فضای اختناقی دوران جنگ فقط از این راه ترمیم پذیر بود. سیاست رادیکال و طرح شعارهای انقلابی در آن دوران نه فقط راهی به سوی بازسازی جنبش نمی گشود, بلکه خود فشار مضاعفی بر جنبش تحمیل می کرد و بجای ایجاد وحدت در صفوف مبارزان آنها را متشتت می‌کرد. سیاست رادیکال از بازسازی جنبش ناتوان بود جنبش اما بی‌اعتنا به شعارهای انقلابی و خط مشی های رادیکال با استفاده هشیارانه از تضادهای درونی حکومت و بهره گیری از پراتیک انتخاباتی به تجدید قوای خود پرداخت. این تجربیات بار دیگر این حقیقت کهن را گوشزد می‌کند که یک حزب دموکراتیک هم به سیاست رادیکال و هم سیاست رفورمیستی احتیاج دارد.

جنبش سبز هر چه به جلو آمده عناصر رادیکال و دموکراتیک آن قوی‌تر شده است. خصوصیت جنبشی خود دینامیسمی است که پیوسته برنامه‌ها و خواستهای جنبش را ژرفا می بخشد. به همین علت در تعریف ماهیت این جنبش ها و همچنین تعیین موقعیت رهبری آن‌ها نباید در سطح شعارها و پلاتفرم ها متوقف ماند و مرزبندی ها را بر عواملی بنیاد نهاد که ناپایدارند و هر لحظه در معرض دگرگونی قرار دارند. اکنون فرایند انسجام و تقویت جنبش از راه ترکیبات ظریف‌تر شعارهای رادیکال و اصلاح طلبانه ممکن می شود. و همه این‌ها نیز دستخوش تحولاتی پر شتاب اند. ما به دورانی قدم می نهیم که در هر ۲۴ ساعت ممکن است وضعیت تحول یابد و مسایل تازه‌ای پیش روی جنبش قرار گیرد بنا براین باید برای روبرو شدن با این تحولات آمادگی داشت و برای اتخاد موضع و تغییر شعارها مهیا بود. در شرایط پیش رو دیگر نمی‌توان با تصمیمات لاک پشتی و روندهای تصمیم گیری اجماعی به استقبال حوادث رفت و در فرایند مبارزه موثر واقع شد. حزب فعال و حاضر به یراق در شرایط کنونی به سخنگویانی نیاز دارد که در جا و بی درنگ موضع حزب را اعلام نمایند. تردیدی نیست که ما در خارج از کشور هستیم و نه در جبهه مقدم   مبارزه. ولی پیوستگی های جدید میان داخل و خارج و و فروریختن دیوارها بدست تکنولوژی اطلاعاتی و ارتباطی امر هماهنگی و همراهی بخش‌های مختلف جنبش کیفیت و سرعت نوینی پیدا کرده است.

مواجه با تغییرات پرشتاب علاوه بر لزوم آنعطاف پذیری سیاسی, اهمیت شعارهای روشن سیاسی را دو چندان می‌کند. در سند اتحاد جمهوری خواهان از انواع شعارهای استراتژیک سخن به میان آمده, از تغییرات ساختاری, تغییر قانون اساسی, انتخابات آزاد, همه‌پرسی و مشابه آن‌ها. اکنون باید روی شعارهای مشخصی ایستاد و به جنبش جهت و نگاه روشنی داد. حزب دموکراتیک باید با شعارهای روشنی شناخته شود. و باید بجای پریدن از این شعار به آن شعار خط مشخصی را تعقیب کرد. اهمیت شعارهای کلیدی از ضرورت های پیش برد امر ائتلاف هاست.

اتحاد جمهوری خواهان با وجود اینکه وحدت بزرگ نیروهای جمهوری خواه را هدف مقدم خود قرار داده بود آما در عمل از داشتن یک سیاست روشن اتحادها بی بهره ماند. نوسان سیاسی اتحاد میان اصلاح گرایی دولتی و سیاست مستقل دموکراتیک فعالیت آن را در این عرصه فلج کرد. بنابراین در شرایط کنونی وسیع‌ترین رابطه سیاسی با طیف های مختلف نیروهای دموکراتیک یک امر ضروری است. ترسیم یک سیاست ائتلافی روشن و فعال از نیازهای امروز جنبش است.

رادیکالیسم پیشرونده جنبش سبز اصل ولایت فقیه را هدف گرفته است. شعارها با همان قواعد عینی مبارزه دوران شاه و بخاطر سماجت شخص ولی فقیه در راس قدرت متمرکز می شود. هر قدر نظام موجود در برابر خواست مردم ایستادگی بخرج دهد دامنه شعار مرگ بر دیکتاتوری و مرگ بر ولایت فقیه گسترده‌تر خواهد شد. و هر قدر نظام موجود در برابر رأی مردم بایستد شعار انتخابات آزاد با اقبال بیشتری روبرو خواهد شد. این شعارها در‌واقع به معنای پیروزی اصل جمهوری خواهی است. اصل حاکمیت مردم و نفی حکومت ماورایی و ولایی است. و بطریق اولی به معنای نفی تمام و کمال بدیل سلطنت هم هست, که پیش از این گه گاه از پشت تحولات سیاسی سرک می‌کشید. به همین علت اکنون دیگر ایجاد سازمان های با نام جمهوری خواهی با این هدف که بدیل سلطنت طلبی در سایه قرار گیرد فاقد توجیه سیاسی است. یعنی نباید روی نام گذاری اصرار ویژه ای داشت. اکنون این محتوای برنامه جمهوری خواهی است که بیش ار پیش اهمیت یافته است.
جنبش سبز جنبشی است رنگارنگ با پلاتفرم های مختلف که همه در حال شکل‌گیری و انسجام هستند. با این حال بطور کلی دو پلاتفرم سیاسی عمده در آن قابل تشخیص است. اول پلاتفرمی که خود را در چهار چوب جمهوری اسلامی محدود می‌کند, قانون اساسی آن را با نگاهی انتقاد می‌پذیرد, و بطور مشخص روی بخشهای مربوط به حقوق ملت تأکید می‌کند و در نهایت مدافع ولایت فقیه مشروطه باقی می ماند. این برنامه متعلق به اصلاح طلبان است. و پلاتفرم دوم, پلاتفرمی است که نظام موجود و قانون اساسی آن را مخالف اصل حاکمیت مردم و اصول دموکراسی و حکومت قانونی می‌داند و روی یک جمهوری دموکراتیک و سکولار یعنی نفی کامل اصل ولایت فقیه و جدایی نهاد دین از دولت تأکید می‌کند. این آن برنامه‌ای است که اتحاد جمهو ری خواهان با آن کار خود را آغاز کرد. و بسیاری دیگر گروهای ملی و دموکراتیک که با نام های غیر از جمهوری خواهی مبارزه می کنند. این برنامه باید اساس اتحادهای جمهوری خواهان یا دیگر نیروهای دموکراتیک قرار گیرد و مجموعاً بلوک دموکراتیک درون جنبش سبز را نمایندگی کنند. این طیف نباید میان خود با جنبش سبز فاصله ایجاد کند. هر بازسازی واقعی جنبش دموکراتیک ایران از جمله بازسازی جمهوری خواهان درون همین جنبش سبز, سبز خواهد شد. نیروهای جوان, کادرهای فعال و توده وسیع مبارزین نسل جدید از درون همین جنبش است که وارد میدان سیاست ایران شده‌اند. بنا براین جمهوری خواهان باید خود را در متن همین جنبش قرار دهند و با آن حرکت کنند. وجود رهبری اصلاح طلب و برنامه نیمه دموکراتیک آن نباید به توجیهی برای فاصله گیری ما تبدیل شود. زیرا ما در شرایطی هستیم که اصل جنبش همه چیز است, وزن و اهمیتی بیشتر از برنامه دارد و کاملاً ممکن و ضروری است که نیروهای برنامه دموکراسی خواهی و جمهوری تمام‌عیار بلوک خود را در همین جنبش تشکیل دهند تا زمینه بسط برنامه آن‌ها مهیاتر شود.

بنابراین روند بازسازی اتحاد جمهوری خواهان باید در پیوند با دیگر نیروهای دموکراتیک و در متن بررسی نیازهای امروز جنبش سبز مورد توجه قرار گیرد. بدیهی است که اتحاد جمهوری خواهان می‌تواند در درون خود با یک سلسله اصلاحات سبک کار و برنامه فعالیت خود را بهبود بخشد. این را شاید بتوان سطح نخست و برنامه حداقل بازسازی بشمار آورد. اما اگر بخواهیم این بازسازی را در افق وسیع تری قرار بدهیم و پروژه نخست اتحاد جمهوری خواهان را در پرتو تحولات تازه از نوع بی آغازیم, یعنی بخواهیم در جهت رفع آن کمبود استراتژیک و حلقه مفقوده جنبش دموکراسی یعنی ایجاد یک بلوک نیرومند دموکراتیک و سکولار بکوشیم, اجبارا باید نقطه شروع را بر جنبش سبز و فعالین جوان و گروها و محافلی که خود را متعلق به این جنبش می‌دانند قرار دهیم. در این صورت بازسازی معنای واقعی تری بخود می‌گیرد و از سطح ترمیم یا حتا تغییر عمده همین اجتماع های کوچک و گروهای پراکنده بسی فراتر می رود.

مرتضی ملک محمدی
۱۷.۲.۲۰۱۱