چگونه اسلام‌گرایان
در پی دخالت آمریکا در ایران به قدرت رسیدند
- رضا پرچی زاده

نظرات دیگران
  
    از : peerooz

عنوان : طعنه و کنایه
سرکار و یا جناب پرنا،
با تشکر صمیمانه از محبت و راهنمایی های شما و درک منظور, باید عرض کنم هر سخن جایی و هر گفته مکانی دارد.

حقایق مبارزات و فداکاری ها و از خود گذشتگی ها و تعداد قربانیان بیگناه در فاصله زمانی ۲۸ مرداد تا تغییر رژیم در ۵۷ بقدری روشن و مستند است و بکرات گزارش شده است که قابل اغماض و چشم پوشی نیست. اگر کسی این حقایق مسلم را ندیده بگیرد و در پی جا انداختن فرضیه موهومی باشد که طبق نوشته فلان و گفته بهمان آمریکا با ملاها ساخت و انقلاب راه افتاد چه باید کرد؟

اگر منطق کافی بود اینهمه تاریخ مستند کار خود را کرده بود. و اگر کسی بگوید همسر من " نسبتا " آبستن است و تقاضای ارث نماید همان نیست که با اسناد " نسبتا مستند " ادعای "روشنگری و اطلاع-رسانی " نماید. و بخواهد "این شیوه نقد - .....- علمی و دقیق در فضای فرهنگی/سیاسی ایران جا بیفتد...." ؟ و اگر دگر اندیشی کنایه ای زد که مواظب باش ما ابله نیستیم, به " موافقان خجالتی و غیر خجالتی " متهم شود چه باید گفت؟

ملاحظه میفرمائید؟ بنده کامنت هایم را با تذکر و سوال " نسبتا آبستن " شروع کردم و خیال ادامه نداشتم تا اینکه با " فاکت " ! های متعدد روبرو شدم و بتدریج پاسخ دادم. و بیشتر کامنت های من هم پاسخ به کامنت های دوستان بود وگرنه بنده نه جناب پرچی زاده را میشناسم و نه از باورهای سیاسی ایشان آگاهم. مجددا از محبت و تذکر شما ممنونم.
۵۷۵۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣۹۲       

    از : پرنا

عنوان : چرا این همه زحمت
آقای پیروز,
اجازه بدهید به شما این خرده را بگیرم که شما معلومات خود را همیشه قربانی طعنه گویی می کنید. شما که مایلید در همه ی بحث های مطرح شده در این تارنامه شرکت کنید, شاید شایسته تر این باشد که به جای اینکار از تجربه ها و دانش خود به گونه ای سازنده تر استفاده کنید. اگر بحث ها را فاقد ارزش می دانید, سزاوار نیست اوقتتان را صرف آنها کنید و اگر عزم تصحیح نگاهی را دارید, به گمانم به خوبی می دانید که طعنه گویی در تصحیح, روشی بسیار مخرب است. اگر قصد از وارد شدن به یک بحث, مباحثه و مبازره , به شکل شرکت در یک مناظره باشد, آنگاه طعنه گویی به عزت و جایگاه ما آسیب می رساند. به گمان من در اینگونه موارد,حتی اظهار خشم و بصراحت مخالفت کردن با جانب دیگر بحث , مفید تر از طعنه گوییست. لطفن مرا بببخشید و خدای نکرد به گناه تدریس اخلاق متهمم نکنید. از آنجایی که خودتان به طعنه گویی خود اشاره کردید, من نیز به خود اجازه دادم که تجربیات خود را در اینجا که تنها جای دسترسی به شماست, مطرح کنم. درموضوع مطرح شده در بحث نویسنده نیز, من تعریف شما از فکت را درست می دانم و به گمانم, باور شما به چگونه رخ دادن انقلاب بهمن, به باور من بسیار نزدیک و شبیه است.با احترام
۵۷۵۴۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱٣۹۲       

    از : سینا صدرالعلما

عنوان : پرسشی بحق اما شگفت انگیز...
جناب علی کبیری محترم، آخرین پرسش در نوشتارتان میتواند شامل حال جانی کثیف پینوشه هم بشود؟! من در مورد نوشتارتان نظری ندارم اما محمد رضا را سادات پذیرفت و بدرمان سرطان غیر قابل علاجش پرداخت. پینوشه جنایتکار وحشی را هم بهمدست رذلتر خودشان تاچر سپردند.
من تمام بدبختی های عصر جدید را حاصل اراذل کوچ کرده به اتازونی یعنی یانکیهای آمخوار و وحشی و دریده میدانم !! آیا شما در اینمورد نظر دیگری دارید؟
۵۷۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : ما سطحی نگرها
جناب آقای کبیری، شما بفرمایید ما سطحی نگرها را روشن کنید. بنده سراپا گوشم. مقاله من درباره نقش آمریکا در به قدرت رسیدن اسلامگرایان در ایران بود. درباره رشیدی مطلق چیزی ننوشته بودم که اینجا پاسخگوی آن باشم. شما که این مساله را خارج از موضوع بیان می کنید و بعد یقه مرا بابتش می گیرید، البته به جاست که خودتان درباره اش توضیح بدهید. این گوی و این میدان. ارادت، رضا.
۵۷۵۲۶ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : انقلاب و یا "به اصطلاح انقلاب"
جناب کبیری،
با تشکر از حسن ظن شما، معلومات فلسفی بنده به حدی نیست که قادر به تعریف و تفسیر ایدئولوژیک انقلاب ها باشم و اینرا به صاحبنظران وامیگذارم.

فضولی بنده در این کامنت ها مبنی بر آن بود که قادر به درک منظور جناب پرچی زاده نبودم. بگمان من منظور ایشان در مقاله " آیا آمریکا آخوندها را در ایران به قدرت رساند؟ " این بود که بین ملاها و امریکا ساخت و پاختی شده و آمریکا آخوندها را در ایران به قدرت رسانده بود.

بنده در کامنت شماره ۵۷۴۴۸ به طعنه از میلیون ها مردم در خیابان و فعالیت دانشجویان در خارج که منجر به گریه شاه در جلو کاخ سفید از گاز اشک آور شد صحبت کردم. ایشان در کامنت ۵۷۴۵۳ فرمودند "... میلیونها ایرانی البته به دلایل مختلفی به حرکت درآمدند، که تنها یکی از آنها سیاستهای آمریکا و پول خرج کردنهایش بود. این هم یک عامل بود دیگر..." . " اینهم یک عامل بود دیگر" !!؟ بهمین سادگی؟

یعنی آنهمه مبارزات پس از ۲۸ مرداد که منجر به این تجمعات و فعالیت ها گردید فرع معامله بین آمریکا و ملا ها بود؟ و در ضمن " اسناد مستند و نسبتا مستند " بتدریج به " فاکت " تبدیل شد.

اکنون اگر شما میخواهید این فعالیت ها و مبارزات را که منجر به تغییر رژیم شد "انقلاب " و یا "به اصطلاح انقلاب" بدانید بسته به میل شماست و منظور از این گفتگو ها روشن شدن این موضوعات است. به نظر من و بسیاری دیگر این تغییرات " انقلاب " بود.

از باب برخوردهای تند هم نگران نباشید. ما به اتهام " موافقین خجالتی و غیر خجالتی رژیم " و " .. ننگ بر چنین کسان باد." عادت کرده ایم. موفق باشید.
۵۷۵۲۵ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : دوستان گرامی
اولاً- مدتی بود که از جناب پیروز خبری نبود و این امر مایه ی نگرانی از سلامتی ایشان شد. بسیار خرسندم که دوباره با حضورشان در اینترنت، غبار نگرانی را از چهره ی پریشان دوستان زدودند.
ثانیاً- مایلم توجه ایشان را به سوآلی که برای آقای پرچی زاده مطرح کرده ام، جلب کنم. خواهشمندم در متن سوآل دقت کافی مبذول دارید تا بلکه گشایشی در امر تحقیق حاصل شود.
ثالثاً- بر خلاف نظر آن دوست محترم و همانطوری که در زیر توضیح داده ام، انقلابی در ایران بوقوع نپیوسته است. انقلاب نتیجه ی نیاز اجتماع به پیشرفت و دگرگونی روابط تولیدی-اجتماعی-سیاسی است. لطفاً این دگرگونی را بصورت علمی ونه احساسی ارزیابی کنید و نه اینکه جایگزینی شیخ با شاه را. اسلام یک دین بشدت ارتجاعیست و ارکان و قوانین این حکومت نه فقط بر اسلام، بلکه بر خرافات شیعه پایه گذاری است. در این میان، ملت ما نقش دلال مظلمه را ایفاء کرده است و به همین جهت نسل جوان از شنیدن کلمه ی انقلاب متنفر و از دست زدن به عمل انقلابی بشدت منزجر است. این پدیده ای که شما در ایران شاهد آن هستید، خطرناکترین نوع فاشیسم از نوع مذهبی آنست.

و اما دوست گرامی آقای پرچی زاده،

ممکنست در دو دیدگاه زیر که ابراز کرده ام، مشخص کنید کجا به همه توپ و تشر زده ام؟ این طرز برخورد شما چیزی جز ستیزِ بدون دلیل و مدرک به منظور شانه خالی کردن از پاسخ منطقی نیست. گمانم برآن بود که شما قصد گام نهادن در امر تاریخنویسی دارید و خواستم با طرح یک سوآل کلیدی، دیدگاه پژوهشگرانه ی شما را وسعت دهم. با عرض پوزش و با کمال احترام بشما خاطر نشان میکنم که دارید بطور سطحی یک پدیده ی تاریخی را ارزیابی میکنید. احمد رشیدی مطلق نه یک نام بلکه رأس هرم یک کودتای سیاسی بود. لطفاً دقت کنید که چگونه این منجلاب با نشر مقاله ای از او، شروع شد و به اوج خود یعنی تعویض جای شاه با شیخ، انجامید. شک نیست که آن کودتا با صرف کمترین هزینه به پیاده نظامی گروههای سیاسی و ملت ایران، به وقوع پیوست. پاسخ این پرسش را بدهید که چگونه سکاندار کشتی ثبات خاورمیانه در عرض کمتر از یک سال از اوج عزت به حضیض ذلت فرو افتاد؟ چرا ژاندارم آمریکا در منطقه آنقدر مورد بی مهری قرار گرفت که حتی اربابان بی مروتش به او که بر اثر سرطان داشت نفسهای آخر را میکشید، نه پناهی دادند و نه حتی آن مدعیان بشردوستی اجازه ی بستری شدنش در بیمارستانی را. چرا چنین شد؟ در پس پرده چه اتفاقی افتاده بود؟ متشکرم.
۵۷۵۲۰ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : سپاس از دوستان
سپاس از جناب آقای/سرکار خانم پرنا بابت روشنگری. بنده هم اتفاقا منظورم همین بود که چنین اتحادی - به علل فراوان از جمله دخالت خارجی - ممکن نبود، و به همین دلیل هم آخوندها هژمونی یافتند و این شد که شد. منتهی این را باید اصولی شکافت و نشان داد؛ چرا که ما همین مشکل را امروز هم در مخالفت با رژیمی دیگر داریم. بنده هم از شما پوزش می طلبم بابت تندی. شاد باشید.

جناب آقای کبیری، شما هم با این همه توپ و تشر که می زنید، آخرش نظر بنده را تایید می کنید که! بنده هم عرض کردم که هیچ انقلابی در خلاء ایدئولوژیک روی نمی دهد، و مجموعه ای از عوامل عملی را شامل می شود. نامه احمد رشیدی مطلق به هر منظوری و به دست هر کسی که نوشته شده بود، نتیجه اش این شد که آخوندها بدینوسیله از احساسات مذهبی مردم سوء استفاده کردند و مردم را بر شاه شوراندند. توجه بفرمایید که بنده نه سلطنت طلبم و نه هیچ علاقه ای به بازگشت سلطنت دارم، اما حقیقت همین است که توده ها بیشتر بر اثر تحریک احساسات مذهبی شان بر شاه شوریدند تا به هوای دموکراسی. این «چپها» که شما می فرمایید هم خود متاسفانه از عوامل اصلی این بلبشو بودند. داستان طولانی این قضایا را خود بهتر می دانید، و بنده اینجا واردش نمی شوم. منتهی این را باید شدیدا متذکر بشوم که چپها امروز هم متاسفانه عمدتا بلاتکلیف هستند و نمی توانند موضعی اصولی-عملی در قبال جمهوری اسلامی و غرب اتخاذ کنند. در این باره، در پاسخ به فراخوان اخبار روز، قبلا مقاله ای کوتاه نوشته ام که لینکش را برای شما می گذارم.
https://www.balatarin.com/permlink/۲۰۱۲/۱۱/۳/۳۱۸۸۰۵۱
۵۷۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : فیل
جناب کبیری،
گرچه من مخاطب شما نیستم ولی سعی میکنم بار دیگر آنچه را که گفتم تکرار کنم که شاید مفید باشد.

تا زمانی که آفتاب ( فکت = حقیقت بدون شبهه = اسناد محرمانه سیاسی ) طلوع نکند ما به اعضای مختلف فیل - و اسناد مستند و نسبتا مستند ( نسبتا آبستن ؟) - دست میمالیم. اکثر قریب به اتفاق " فکت های " منتشر شده نظریات کسانی ست که مستقیم و یا غیر مستقیم در این جریان دست داشته و یا ذی النفع بوده اند و یا آنکه منظور سیاسی دارند. اما در اینکه انقلابی رخ داده است گمان نمیکنم کسی شکی داشته باشد. و این بدان معناست که حکومت و یا دولت با جنبش اعتراضی همه گیر سقوط کرد و چیز دیگری - خوب یا بد - جانشین آن شد.
۵۷۵۱۴ - تاریخ انتشار : ۹ مهر ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : استدلال براساس معلول بجای علت!
آقای پرچی زاده

پیش از آنکه توجه خود را به این معطوف کنیم که آیا آخوندها را آمریکائیها به قدرت رساندند یا به قدرت رسیدن آنها محصول انقلاب مردم بود، باید ابتدا علت جابجائی شاه با شیخ را مورد بررسی قرار دهیم. به نظر من انقلاب در ایران میتوانست بر اساس نیاز تاریخی مبرم جامعه به تغییر ساختاری باشد. ولی سوآل اینجاست که رهبری این تغییر ساختاری را چه جریانی به عهده بگیرد. شک نیست که رهبری این انقلاب را میبایستی نیروهای خواهان تغییر برای پیشرفت به عهده میگرفتند. منتها در غیبت این نیروها در عرصه ی جامعه، آخوندها رهبری این به اصطلاح انقلاب را عهده دار شدند. چرا من میگویم "به اصطلاح انقلاب" و نه "انقلاب"؟ اگر نقطه ی شروع این جریان را در نظر بگیرید، اعتراضها و راه پیمائیها پس از نشر آن نامه ی معروف منتسب به احمد رشیدی مطلق در روزنامه ی اطلاعات، شروع شد. درآن نامه ی مرموز منتسب به امر شاه، خمینی بدون هیچگونه مقدمه ای مورد توهین قرارگرفته بود. سپس آخوندها با بست نشستن ها و راهپیمائیها و تبلیغات ضد حکومتی، مردم را به دنبال خودشان کشاندند و پس از آن گروهها و دستجات به اصطلاح سیاسی هم به آنها ملحق شدند. بنابراین، باید به این واقعیت اذعان کنید که اگر آن نامه ی کذائی در آن برهه ی زمانی منتشر نمیشد، انقلابی هم در آن زمان به این شکل رخ نمیداد. پس قبول کنیم که در ابتدای امر عوامل آخوندی به بهانه ی اعاده ی حیثیت از آخوند خمینی، به میدان آمده و سپس مردم دین زده به دنبال آنها راه افتادند و بعد هم گروهها و دستجات معروف به سیاسی به آن جمع ملحق شدند. به عنوان یک شاهد عینی باید خاطر نشان کنم که از اوّل تا آخر رهبری این به اصطلاح انقلاب، به عهده ی آخوندها بود. به همین علت هم اینجانب در آن زمان و هم اکنون نیز، آنرا به عنوان یک انقلاب بشمار نمیآورم. دینی بنام اسلام که در بدو شروع بضرب شمشیر و قتل و کشت و کشتار و غارت و تجاوز به مال و ناموس غیر باورمندان، به مردمان تحمیل شده و در عرض این دوران ۱۴۰۰ ساله بجز افت جوامع و عقب ماندگی پیروانش، حاصلی نداشته، نمیتوانست معجزه ای بنام انقلاب از خود بروز دهد. متأسفانه این جریان ارتجاعی را در زرورق انقلاب به ملت ما قالب کردند و هنوز هم جریانهای آخوندی هر روزه با بوق و کرنا آنرا انقلاب مینامند و زیر نام آن دست به هر گونه اعمال نامردمی، میزنند. در آن زمان نیروهای مدعی چپ بعلت ضعف تئوریک و عدم شناخت جامعه، قادر به درک این جریان انحرافی نشده و تحت تأثیر آن به دنبالش روانه شدند. گروههائی چون نهضت آزادی و مجاهدین خلق هم که بعلت هسته ی مذهبیشان، نمیتوانستند جز پیروی از آن جریان انحرافی عمل کنند. میماند نیروهای به اصطلاخ ملی، که رهبری آنها در خواب هم نمیدیدند که روزی انقلاب راه بیاندازند. پس بیآئیم و کلاههایمان را به اصطلاح قاضی کنیم که چرا آن نامه ی کذائی منتسب به احمد رشیدی مطلق در روزنامه ی اطلاعات چاپ شد؟ دلیل آنرا شما که معتقد به فکت یا فاکت یا مدرک محکمه پسند هستید، برای ما روشن کنید که سری که درد نمیکند چرا به آن دستمال می بندند؟ خمینی که در نجف اشرف زیر سایه ی صدام حسین به کار درس و فحص خودش مشغول بود، چرا با آن نامه به او بند کردند و جرا از عراق تکانش داده و در نهایت به زیر درخت سیب نوفل لوشاتوی پاریس رهنمودش کرده و همه جور امکانات در اختیارش گذاشتند تا رهبری آن انقلاب را عهده دار شود؟ مگر نه آنکه او فردی خشک مغز و متحجر و فناتیک بود؟ گذشته اش همچه واقعیتی را عیان میکرد و کتاب "حکومت اسلامی" اش هم که موید آن خشک مغزی و تحجر فکری را میداد. به این سوآل کلیدی پاسخ دهید.
۵۷۵۰۹ - تاریخ انتشار : ٨ مهر ۱٣۹۲       

    از : پرنا

عنوان : چرا این همه زحمت
آقای نویسنده, من متاسفم که شما آنچه من نوشتم را حمل بر تحقیر خود نموده اید. جمله ی ناشیرین من که خود نیز دوستش ندارم, خطاب به کسانیست که انقلاب ۵۷ را تولید آمریکا می دانند که گمان نمی کنم شما را شامل شود. امیدوارم که شما جوان باشید که اگر نباشید آنگاه تصور یک ارتش ملی در ایران آن زمان, رفاقت و موافقت شاه دوستان و بختیار , کمونیست ها,چریکها و اسلامیهای حاکم بر مساجد و هیئتهای آشورایی,آن هم در دوران جنگ سرد اشتباهاتی کلانند. بسیار کلان. امروز در نبود جنگ سرد بسیاری از معادلات سیاسی تغیر کرده اند. باز هم از اینکه سبب رنجش شما شده ام, صمیمانه متاسفم. با احترام.
۵۷۵۰۶ - تاریخ انتشار : ٨ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : «این همه زحمت» برای نشان دادن تعصبات امثال شما لازم است
دوست گرامی، جناب/سرکار خانم پرنا، شما مطمئنید که مقاله را تا آخر خوانده اید؟ یا فقط تیتر را دیده اید و حمله کرده اید؟! مگر در آخر مقاله به صراحت ننوشته ام که «در خاتمه، تذکر این نکته را لازم می دانم که پرداختن به تمام این حقایق، به معنی تقلیل وقایع سالهای ۵۷-۵۸ در ایران به «تئوری توطئه» و در نتیجه نفی حقیقت «انقلاب» نیست؛ بلکه به منظور روشن کردن این حقیقت است که انقلاب ایران نیز تقریبا مانند تمام انقلابهای دیگر قبل و بعد از خود، نه در «خلاء ایدئولوژیکی» که در «بافتارِ» (context) مجموعه ای از عواملِ «عملیِ» داخلی، خارجی و بین المللیِ به-هم-پیوستهِ معاصر روی داد که کمیت و کیفیت هر کدامشان – از جمله دخالت آمریکا – بر آنچه که بعدا در ایران حاکم شد تاثیرات علی و معلولی داشته است؛ و البته اینکه امروز نیز هر حرکتی به جهتِ تغییر در ایران، طبیعتا و به طرز اجتناب-ناپذیری، منتجِ مجموعه ای از عواملِ مشابه خواهد بود.»؟

اتفاقا برای روشن کردن همین تعصبات بی پایه و اساس امثال شماست که باید «این همه زحمت» کشیده شود؛ تا شما باز چشمانتان را بر همه اش ببندید و انکار کنید، و بدین ترتیب تعصباتِ ایران-سوزِ خود را روی دایره بریزید. بر خلاف ادعاهای شما، اگر ارتش ایران، ملی بود، و اگر اختیارش با دولت بختیار بود، و اگر سفت بر موضعش می ایستاد، شیوه انتقال قدرت می توانست جور دیگری باشد که معادلات بعدی قدرت را بر هم بزند؛ نه اینکه آخوندهای جنایتکار یکسره قدرت را قبضه کنند. انقلاب تا آنجایی به درد می خورد که در عین شکستن ساختار موجود، ساختاری «بهتر» را جایگزینش کند. وقتی که انقلاب تبدیل می شود به وسیله ای برای قبضه قدرت توسط عناصری بدتر از حکومتِ قبلی، آن وقت است که انقلاب به بیراهه رفته است و به هیچ دردی نمی خورد. اگر انواع و اقسام دخالتهای داخلی و خارجی به نفع آخوندها نبود، انقلاب ایران می توانست در دولت بختیار به نتیجه ای نسبتا مطلوب بنشیند؛ و نیروهای مختلف - اعم از سلطنت-طلب، ملی، مذهبی، و چپ - طوری به توافق برسند که هیچکدام نتوانند قدرت را قبضه بکنند. یعنی می شد موازنه قوایی صورت بگیرد، و نه اینکه آخوندها یکسره قدرت را بالا بکشند و ملت و مملکت را به این خاک سیاه بنشانند. شما هر وقت متوجه تفاوت این مسائل شدید آن وقت بیایید به بنده درس تاریخ بدهید و تحقیرم کنید. تا آن زمان، کمی مطالعه کنید و به بازنگری ارزشها و اعتقادات خود بپردازید، باشد که رستگار شوید!
۵۷۴۹۵ - تاریخ انتشار : ٨ مهر ۱٣۹۲       

    از : پرنا

عنوان : چرا این همه زحمت
گمان می کنم اینکه شاه و خمینی با توافق آمریکا رفتند و آمدند, به همه آشکار است. اینکه در افقانستان,پاکستان و جنوب شوروی, اسلامی ها توسط آمریکا تغذیه می شدند هم بر همه عیان است. اما توافق آمریکا با آمدن خمینی از این جنس نبود و به اجبار و از ترس نزدیکتر شدن نیروی های او به شوروی انجام شد. نیروهای خمینی هیچ گاه با اسلام مورد نظر آمریکا سازگار نبوده اند و میدان خونین جنگ در سوریه و عراق گواه امروزی آن است. ایران اسلامی با اینکه هرگز دوست شوروی نشد ولی هیچگاه نیز در جمهوری های مسلمان نشین آن کشور دخالت نکرد. حتی نیرویی که در افقانستان مورد حمایت ایران بود و به رهبری احمد شاه مسعود با روسها می جنگید هم کاملن از جنس آمریکایی اسلام نبود. امپریالیسم آمریکا در نتیجه انقلاب ایران رنج بسیار متحمل شد و هنوز هم رنجور آنست. هیچ کس نمی داند که اگر آمریکا از ارتش می خواست کودتا کند و ارتش هم گوش می داد امروز ما در کجا بودیم و چه می کردیم. آنها که در انقلاب شرکت کردند, از هر گروهی که باشند عظمت و توانمندی آنرا به یاد می آورند. ایستادگی در مقابل امواج گستاخ و جسور آن انقلاب ممکن نبود. آمریکا تنها برای آرام کردن آن امواج سرکش بود که با رهبری آن به توافق رسید و رژیم شاه را قربانی کرد. هر چند این توافق هم که بر محاسبات دلگرم کننده ایشان روی گروه آقای بازرگان صورت گرفته بود, پس از اشغال سفارت سبب یاس شان شد. هرفرد ایرانی که انقلاب ۵۷ را تولید آمریکا بداند,نه تنها در زمینه ی تاریخ و جامعه شناسی کشورش معرفت ندارد بلکه سوادش هم نم کشیده است.با احترام
۵۷۴۹۲ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : پوزش
بنده دو عذرخواهی به آقایان بخشمند و کبیری و خوانندگان محترم بدهکارم: اول اینکه پاسخ این دو دوست عزیز را برعکس دادم؛ دیگر اینکه آن کتاب دریفوس اسمش «گروگانِ خمینی» (۱۹۸۱) است، و «بازی شیطانی» به قلم همین نویسنده، تمرکزش بر موضوعی متفاوت اما نزدیک به همین موضوع است. نسخه الکترونیکی انگلیسی این کتاب را دارم. اگر امکان داشت در همین وبسایت برای دوستان آپلود می کردم تا استفاده کنند.
۵۷۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : پاسخی به آقایان بخشمند و کبیری
جناب آقای کبیری، کتاب دریفوس به نام «بازی شیطانی» (Devil"s Game) نگاشته شده به سال ۲۰۰۶ را هم خوانده ام. از جهت بیان بعضی فاکتها کتاب خوبی است، اما رویکردش زیادی به تئوری توطئه می زند، به همین خاطر هم ترجیح دادم از آن کتاب نقل قولی نیاورم. برای مثال، دریفوس در این کتاب اصرار فراوانی دارد که اسلامیستهای ایرانی را با اخوان المسلمین یکی کند؛ حال آنکه می دانیم اینها - گرچه هر دو بنیادگرایان اسلامی هستند - از لحاظ اصولی با هم قرابتی ندارند. با این وجود، مطالعه این کتاب را به جهت فاکتهایی که به خصوص درباره فعالیتهای به اصطلاح «دانشجویی» اسلامیستهای ایرانی در آمریکا می آورد به دوستان توصیه می کنم. مثلا درباره ابراهیم یزدی نکات خوبی دارد. سپاس از یادآوری شما.

جناب آقای بخشمند، هر دو کتاب هویزر و سالیوان را هم خوانده ام. اما یک نکته ای را باید در نظر بگیریم: اگر به قول شما «اینهمه صغری و کبری» چیده ام و شاهد از روزنامه ها و نقل قولها آورده ام، به این علت است که تحقیق، به جهت هرچه مستندتر بودنش، صحیح است که از منابع ثانویه که لزوما ربطی به وقایع یا نفع و ضرری در آنها ندارند آورده شود. اگر توجه کرده باشید، از تنها کسی که نقل قول آورده ام و مستقیما از این حوادث نفع و ضرری متوجه اش بوده، شخص شاه بوده است؛ آن هم سعی کرده ام نقل قول را حتی المکان به فاکتهایی که منابع دیگر هم تاییدش می کند محدود نگه دارم. اگر اینطور که شما می فرمایید صحیح بود، در آن صورت باید مثلا به خاطرات آقای بنی صدر رجوع می کردیم - چنانکه جناب آقای دلخواسته عموما می کند - و خلاص. اما چنین نیست. به همین دلیل هم باید رنج تحقیق را بر خود هموار کرد و اطلاعات را از منابع ثانویه مختلفِ به-هم-ناپیوسته پیدا کرد. هویزر و سالیوان هر دو خود بازیگران اصلی این بازی بوده اند، و بنابراین قولشان، بر اساس تعهدات سیاسی شان، خیلی مورد اعتماد نیست. این را در نقد مجله امور خارجه بر خاطرات هویزر هم به درستی می بینیم. مخلص کلام اینکه در چنین تحقیقاتی، باید سعی کرد حتی الامکان مو را از ماست کشید، و نباید هر منبعی را حجتِ تام و تمام و فصل الخطاب فرض کرد. باز هم سپاس از اشاره شما.
۵۷۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۷ مهر ۱٣۹۲       

    از : علی کبیری

عنوان : مأموریت در تهران
آقای پرچی زاده

جهت اثبات دخالت آمریکا در جلوگیری از کودتای امرای ارتش، نیازی به اینهمه صغری و کبری و شاهد آوردن از روزنامه ها ونقل قولها، نبود. کتاب "مأموریت در تهران" نوشته ی شخص شخیص ژنرال هایزر بصراحت بیان میکند که چگونه هایزر امرای ارتش را از دست زدن به اقدامی علیه ملایان، منع کرده و آنها را کت بسته تحویل خمینی و دارودسته اش میدهد. کتاب دیگر هم بنام "خاطرات سولیوان" نوشته ی ویلیام سولیوان، سفیر وقت آمریکا در ایران است که در آن سولیوان شرح ملاقاتهایش را با بازرگان و رفسنجانی و بهشتی و مسائلی که پشت پرده مورد بحث قرار گرفته و حمایتهای آمریکا از بقدرت رساندن ملایان، را برملا میکند. تا این لحظه کسی از جماعت ملایان و شاهیان، انتقادی از این دو کتاب خاطرات دو آمریکائی نامبرده، نکرده است.
۵۷۴۷۷ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : " Fact "
جناب پرچی زاده،
دوست عزیز، اگر فرض کنیم آنچه نقل قول در مقالات شما آمده است " فکت " میباشد - و " فکت " یعنی حقیقتی که در باره آن شکی وجود ندارد - ما از دو زاویه مختلف به یک " فکت " نگاه میکنیم و تا اسناد مستندی نظیراسناد سیاسی مثلا سیا و اینلیجنت سرویس منتشر نشود حقیقت بر ما معلوم نخواهد شد.

آنچه مرا درگیر این گفتگو کرد فرمایش شما مبنی بر " وظیفه ما روشنگری و اطلاع-رسانی است. اگر این شیوه نقد - نمی گویم بی-طرفانه، که بی-طرف نیستم - علمی و دقیق در فضای فرهنگی/سیاسی ایران جا بیفتد، " بود. این" شیوه نقد " باید بر اساس " فکت " باشد

یافتن " فکت " کارساده ای نیست. بعنوان نمونه Robert Caro چهل سال عمر خود را وقف یافتن " فکت " در باره لیندون جانسون رییس جمهور امریکا نموده و در سن ۷۶ سالگی چهار از پنج مجلد آنرا منتشر کرده است. ایشان نه کامپیوتر دارد و نه به گوگل و یاهو مراجعه مینماید و " فکت " خود را با زیستن در محل وقوع حوادث مییابد. امید که کوشش شما در یافتن " فکت " با موفقیت همراه باشد.
۵۷۴۷۵ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣۹۲       

    از : حمید بخشمند

عنوان : فتامّل!
نویسنده‌ی محترم این مقاله در خلال نوشته‌شان اشاره‌ای به رابرت دریفوس و رمزی کلارک کرده‌اند. اگر بر سر این مسئله توافق داشته باشیم که بنیادگرایی در منطقه با انقلاب اسلامی ایران شروع شد، رابرت دریفوس در کتابش به‌نام «بازی شیطانی: چگونه ایالات متحده بند از پای اسلام بنیادگرا گشود»، مسائل پشت پرده‌ی این استراتژی را می‌شکافد. کتاب، ظاهراً در دوران بوشِ پسر نوشته شده است. من البته در مقامی نیستم که مندرجات این کتاب را تأیید یا تکذیب کنم. اما برخی از حوادثی که پس از تحریر این کتاب در سال‌های اخیر اتفاق افتاده، و نیز آنچه در حال حاضر در منطقه در حال وقوع است، در ارتباط با پیش‌بینی‌های کتاب دریفوس قابل تأمل می‌نمایند. با خواندن آن کتاب، مقاله‌ی حاضر برای خواننده معنا و مفهوم دیگری پیدا می‌کند. دسترسی به ترجمه‌ی فارسی کتاب رابرت دریفوس (بازی شیطانی) از طریق اینترنت بسیار آسان است. کافی‌ست نام کتاب را در گوگل سرچ کنیم.

یک نکته‌ هم در ارتباط با کامنت نویسان عزیز
دوستانی که نوشته‌ای را در تعارض با باورهای خود می‌یابند، بهتر است ضعف آن نوشته را با استدلال اثبات کنند. توهین و طعنه و کنایه به نویسنده‌ی مقاله کمترین کمکی به کشف حقیقت نمی‌کند که سهل است، بل نشان می‌دهد که ما به‌رغم تخطئه‌ی روش‌های نادرست مخالفان و رقیبان فکری خود، دست‌کمی از آن‌ها نداریم. برای مثال، چه لزومی به دادن شعار «ننگ بر... باد» است، که آقای صدرالعلما نظرشان را با آن به‌پایان برده‌اند!؟
۵۷۴۶۷ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : استبداد نرم اصلاح‌طلبان حکومتی: تسهیل‌کننده استبداد سخت دیکتاتور قهرمان و نرمش‌کار
از متن: «متأسفانه بر خلاف جمهوری اسلامی، مخالفان آن، به هیچ روی دارای وحدت استراتژیک نیستند و اتفاقاً تاکتیک‌های آنها در بسیاری موارد، خواسته و ناخواسته و آگاهانه و ناآگاهانه، در راستای تأمین استراتژی‌های جمهوری اسلامی قرار می‌گیرد؛ اگر مخالفان جمهوری اسلامی، دغدغه آزادی و دموکراسی دارند، بهترین استراتژی و راهبرد اصولی، این است: «بساط دیکتاتوری باید برچیده شود!»؛ تا زمانی که دیکتاتور و دیکتاتوری، در هر لباس و زیر هر عنوانی، بر صدر قدرت قرار داشته باشد، این دایره بسته و چرخه باطل، تکرار خواهد شد و آزادی‌خواهان را در گلوی خود فرو خواهد بلعید.»
https://khodnevis.org/article/۵۲۸۳۱#.UkYnoob۰D۵۰
۵۷۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : مارک تواین
جناب پیروز، یادتان هست زیر مقاله آخرم از قول مارک تواین و از منظر عاقل اندر سفیه کامنت گذاشته بودید که «اول فاکتها را بیان کن، بعد هرچقدر دلت خواست آنها را بپیچان»؟ حالا کی دارد می پیچاند؟ اگر فاکت نیاوریم - که آورده بودیم - می فرمایید مستند نیست؛ اگر فاکت بیاوریم و بیشتر بیاوریم، می فرمایید که اینها همه در حوزه عمومی بوده. شما بفرمایید ما به کدام ساز شما برقصیم؟! آیا به غیر از این است که شما تصمیم خود را پیش پیش گرفته اید، و هیچ سند و مدرکی هم شما را راضی نمی کند؟ این آیا عمدتا همان وضعِ آپوزیسیون پیزوریِ جمهوری اسلامی نیست که اول از همه خودش به به پای خودش شلیک کرده، و دیگر احتیاجی ندارد که ج ا کاری بر ضدش بکند؟ با همه این حقیقت-سوزی ها، انتظار داریم رژیم را هم تغییر بدهیم!
۵۷۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۶ مهر ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : فریب
جناب صدر العلما،
با عرض احترام، بنده صمیمانه عرض میکنم که نمیدانم جناب پرچی زاده میخواهند چه چیز را ثابت کنند؟ آنچه مدرک ارایه شده است سالهاست معلومات عمومی ست. برای بیخبری چون من که از اسرار پشت پرده بیخبر است - و ممکن است بیست سال دیگر اسرار تازه ای کشف شود - قضییه روشن است:

پس از آنکه " شاهنشاه " بالاخره صدای انقلاب را شنید و ایران را ترک کرد آمریکا که ناگهان جزیره ثبات را در زیر آب دیده و در عوض از دیدن عکس در ماه بحقیقت پی برده بود در پی حفظ منافع خود و ترس از کمونیسم با برنده احتمالی همسو شد و " ارتش شاهنشاهی " را که بی " شاهنشاه " شده و منتظر تلنگر بود امر به بیطرفی داد. خمینی هم به احتمال زیاد به آمریکا گفت ممنون, راضی به زحمت شما نیستیم و در ایران گفت آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند و با تسخیرسفارت اینرا به خیال خود ثابت کرد.بقیه قضایا و خدعه و فریب و سازش با آمریکا و خیمه شب بازیها و غیره هم که برهمه روشن است.

بنظر بنده قضییه به این سادگی احتیاج به لقمه پس گردن ندارد. ولی اگر با مدارک داده شده و گاه ضد و نقیض میتوان نتیجه دیگری گرفت من از کند فهمی خود صمیمانه عذر میخواهم و " حقایق را با زور دگنک " قبول میکنم و سر از شرم بزیر میاندازم و برای شما در زدن " دگنک " آرزوی موفقیت دارم.
۵۷۴۵۵ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : ملاحظاتی پیرامون مقاله ی «بازرگان، روحانیت و بختیار» بخش دوم، علی شاکری زند
این مقاله را دوستان لطف کردند برایم فرستادند. مربوط است به بحث ما. به نظرم مطالبش خیلی پراکنده است و شیرازه ای که آنها را به هم متصل کند ندارد، اما نقل قولهای خوبی دارد، و نتیجه گیری های نویسنده از مطالب هم عمدتا معقول است.
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۳/۰۹/۱۶۷۷۱۸.php
۵۷۴۵۴ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : رضا پرچی زاده

عنوان : تشکر و توضیح
دوست گرامی، جناب سینا صدرالعلما، نظر لطف شماست. امیدوارم که مفید حال هموطنان دیگر هم باشد. اما جناب پیروز به نظر می رسد که کنایه می زنند. میلیونها ایرانی البته به دلایل مختلفی به حرکت درآمدند، که تنها یکی از آنها سیاستهای آمریکا و پول خرج کردنهایش بود. این هم یک عامل بود دیگر. درباره عوامل داخلی انقلاب - به درست یا غلط - بسیار گفته ایم و گفته اند. حالا کمی هم به عوامل خارجی بپردازیم. درباره حمله شیمیایی در سوریه هم بنده گمانم به رژیم اسد می رود. دولت فرانسه در همان زمان گزارشی نه صفحه ای منتشر کرد که با حقیقت جور درمی آید. البته از آنجا که این گزارش را به عنوان وسیله آماده-سازیِ اذهان عمومی برای جنگ گرفتند، کسی زیاد به آن توجه نکرد. اما به نظر حقیر خیلی به حقیقت نزدیک بود. اسد مملکت را بی صاحب دیده بود و از عدم واکنش جامعه جهانی نسبت به کشتار دوساله در سوریه شیر شده بود، لذا ترسی هم به خود راه نداد از به کار گرفتن سلاح شیمیایی بر ضد مخالفانش. اگر آمریکا و فرانسه به حمله جد نمی کردند، این جنایت هم بی پاسخ می ماند و اسد باز قسر درمی رفت. حالا هم اگر اوضاع خیلی بهتر نشده، اما لااقل چند قدم جدی برای حل بحران سوریه برداشته شده است. فعلا که مذاکرات در جریان است، و جمهوری اسلامی هم ماستها را کیسه کرده و مجبور شده کوتاه بیاید. بعید نیست اسد رفتنی شود. باید صبر کرد و دید چه می شود. این همان «مجموعه عوامل داخلی، خارجی، و بین المللی» است که در مقاله عرض کردم. لینک گزارش دولت فرانسه را هم اینجا برای شما می گذارم، باشد که مفید افتد. http://radiokoocheh.com/article/۲۲۰۹۵۳
۵۷۴۵٣ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : سینا صدرالعلما

عنوان : احسنت بر شما...
جناب رضا پرچی زاده محترم و عزیز!
آنچه ارائه میفرمائید چنان ترادف با حقایق دارد و آنچنان دلچسب است که هرگونه ستایش در برابرش نمیتواند در برابرش کامل باشد و فقط میتواند کمبود داشته باشد. اما نوشتار متین و مستدل شما باید رهنمون کسانی باشد که حقایق را با زور دگنگ میخواهند سابوتاژ کنند. ننگ بر چنین کسان باد...
۵۷۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۲       

    از : peerooz

عنوان : تحقیق
جناب پرچی زاده،
با تشکر از ارایه مدارک مستند که بدون هیچ گونه ابهام نشان میدهد که آمریکا, پس از آنکه توسط ژنرال هویزر در سفرهای مکرر و اقامت طولانی خود، میلیون ها ایرانی را در خیابانهای ایران بحرکت درآورد و دانشجویان را در اروپا و امریکا تحریک نمود شبی رمزی کلارک را همراه با نماینده فرانسه به پاریس فرستاد که از تاریکی استفاده کرده و تا نزدیک نیمه شب در ملاقات با خمینی به او اطلاع دهند که فردای آنروز هواپیمای فرانسوی برای پرواز به ایران آماده است. اقلا من یکنفر مجاب شدم که پس از ۳۵ سال بحقیقت پی برده ام.

ضمننا به عرض میرسانم که امروز با تمام وسائل ارتباطی که وقایع را درحال وقوع از راه تلویزیون و ویدئو نشان میدهند, هنوز نمیدانم که عامل کشتار ۴۰۰-۵۰۰ و یا بقولی دقیقا! ۱۴۲۹ بیگناه که ۴۲۶ نفر آنها کودک بوده اند سوریه ، عربستان ، اوپوزیسیون، و یا ترکیه میباشد. هر یکی دو روز ادعای تازه ای با مدارک ظهورمیکند و کار محقق را کمی دشوار مینماید. با تشکر از زحمات شما.
۵۷۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۵ مهر ۱٣۹۲