تشکل سراسری کارگری- ضرورت یا تقابل


مهدی کوهستانی


• هنوز در کلیت اصل ماجرا که ماهیت طبقاتی این تشکل سراسری چیست و بطور کلی کدام مناسبات تولیدی – اجتماعی این نیروهای کارگری را به هم نزدیک می کند در این بحث غایب است و اگر نخواهیم بدبینانه به این بحثها بنگریم، هیچکدام نمیخواهند کنش و واکنش این نیروها بر بطن وضعیت منطقه خاورمیانه چگونه است را در نظراتشان بگوییند؟ این حرکت آیا بسمت حرکت عدالتخواهانه سازگاری دارد؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٨ دی ۱٣۹٣ -  ۲۹ دسامبر ۲۰۱۴


آیا ما در نظر داریم برای همیشه در سوسیالیسم روستایی و دهاتی باقی بمانیم؟ آیا ما برآنیم که همواره با پافشاری یکنواخت در جهت تکرار حرکت کنیم، چرا که همیشه یک نفر وجود دارد که قادر به درک این نیست؟
گرامشی پاره ای از نوشته های اولیه


باید خوشحال بود که بعد از انتشار بیانیه سومین نشست ایجاد تشکل سراسری کارگری فضای مباحث داخل و خارج حول آینده جنبش کارگری بود وفرصت نداد تا حزب ندای آزادی [i] مطرح شود. اتفاقا جریانات باصطلاح اصلاح طلب انتظار داشتند که با علنی شدن حزب ندای آزادی، مقالات ، بیانیه ها و حمایتهای بسیاری در این رابطه نوشته شود. البته مباحث عاشورای بهنود ، برومند در رابطه باروشنفکر شیعه نیز گلی بود به سبزه نیز آراسته شد در این دوره [ii].

مقالات و نوشته‌های فراوانی، از زوایای ظاهراً متنوع و گوناگونی پیرامون" تشکل سراسری کارگران" در داخل و خارج از کشور نوشته شد. در کلی ترین دسته بندی ممکن که به سه دسته ای انبوه مخالفان و منتقدین و قلیل موافقین تقسیم می شوند، بجز محدودی ، اکثریت این نوشته جات، مصاحبه ها نشان داد که جریانات وافرادی که تا چندی پیش چنان از جنبش کارگری حرف میزدند که انگار آن جنبش بروی انگشتان دست آنان میچرخد ، با علنی شدن این بحث آنچنان آچمز شدند که چاره ای نداشتند که به تخطئه آن بپردازند. یعنی اگر این نهادها و افراد جیک و پیک این حرکت را ندانند، پس محکوم به شکست است! چرا که درجامعه استبدادی ، تشکل سراسری راه بجایی نمی برد! و تشکلات سراسری وجود دارند و نیازی به این نوع تشکل نیست!

تردید ندارم که فعالین جنبش کارگری داخل کشور جایگاه جریانات و افرادی که خود را درجهت مبارزات کارگری میدانند را بسیار روشن تر می بینند. جدا ازمطالب شخصی و هیستریک که ترور شخصیت، تخریب و تهمت شاکله مباحث این افراد و تشکلات است [iii]، اما باید به این بحث اساسی و ضروری در این مقطع تاریخی پرداخته شود.

علی رغم همه ی این نوشته ها، مقالات، مصاحبه های رادیویی و تلویزیونی ، اما هنوز در کلیت کسی به اصل ماجرا که ماهیت طبقاتی این تشکل سراسری چیست و بطور کلی کدام مناسبات تولیدی – اجتماعی این نیروهای کارگری را به هم نزدیک می کند در این بحث غایب است و اگر نخواهیم بدبینانه به این بحثها بنگریم، هیچکدام نمیخواهند کنش و واکنش این نیروها بر بطن وضعیت منطقه خاورمیانه چگونه است را در نظراتشان بگوییند؟ این حرکت آیا بسمت حرکت عدالتخواهانه سازگاری دارد؟

میتوان دریافت که سازمانهای سیاسی کارگران ،سازمانهای فعلی و مدعی که عمدتا خارج ازمناسبات درونی طبقه (با هر کیفیت و کمیتی) بدورهم گردآمده اند، هماهنگ کننده و یا تئوریزه کننده شرایط موجود نیستند.حتی اگر این تشکل ها دوره ائی جزئی جداناپذیر از مبارزات تلقی می شدند، در موقعیت و وضعیتی که دچارش هستند، تفاوتها ئی را با آن به نمایش میگذارند که ربطی با مطالبات جنبش طبقاتی کارگران ندارد!

شاید یکی از تفاوتهای اساسی آن این باشد که سازمانهای کارگری ازهمان آغاز با نفی و نقدهرگونه قدرت اقتصادی استثماری و سیاسی ،درجهت تغییرات بنیادی درجامعه شکل می یابند و نفی و نقد آن، آگاهانه یا ناآگاهانه نفی و نقد مناسبات سرمایه داری است .سایر جنبشها وسازمانهای فعلی مدعی، اگر نه علنا ،برنامه ای جزء اصلاحات وشرکت درسرنگونی نظام ،همکاری درتصاحب ، اشغال و اعمال وحفظ قدرت را ندارند. اگر این سازمانها روزگاری میتوانستد فراخوان یک حرکت بدهند و در جامعه با اقبال عمومی روبرو شوند، امروز این وضعیت را ندارند.

بیهوده نیست که این تشکلات سیاسی علیرغم سالها تاریخ مشترک ، علیرغم همسوئی که درحرف و شعار خود ارائه می دهند اما به گونه ای همدیگر را نفی میکنند . موقعیت و شرایط حاکم بر مناسبات این نیروها ، خود میزان تجانس و نزدیکی و افتراق آنها با یکدیگر و با جنبش کارگری را مشخص می سازد و باید روشن باشد که جزء در مقاطعی کوتاه در طی دهه های 30 تا 60 ، نقش تعیین کننده ای در تصمیم گیری های طبقاتی نداشته اند. چه اگر تاثیر می داشتند ، همین جنبش واقعا موجود کارگری ، خود به ابزاری دردست بازیگران صحنه قدرت درایران، تبدیل میشد که نشده است !

اما جنبش کارگری با همین موقعیت و شرایط خاص، با مقدورات و ضعف هایش بعنوان تنها آلترناتیو تغییرو دگرگونی درجامعه است و می تواند و خواهد توانست با سازمانیابی و سازماندهی اکثریتی از کارگران نیازمند تغییر، تمام معادلات قدرت را دگرگون کند و به جنبش کارگران ایران ارتقاء بیابد!

با مطالعه نظرات علنی شده تاکنونی ، عباس منصوران وانمود میکند که از حرف میخواهد فراتر برود. ایشان با تحقیق و مطالعات خود میخواهد تاریخا نشان دهد که چرا میشود به یک مقایسه تاریخی بین جنبش کارگری لهستان در رابطه با ایران پرداخت. ایشان در سال 2005 سعی کرده تحقیقی از جنبش همبستگی لهستان داشته باشد و این تحقیق را توشه خود کرده که سیر تحولات ایران را با لهستان مقایسه کند، و بسیاری را زیر تیغ نقد خود ببرد. در مقاله آخر خود نیز از این مقایسه فراتر رفته و نوشته است: " کاریکاتور «تشکل دهی سراسری» در ایران " لخ والسای لهستان، گزینه‌ی واتیکان و پاپ وسیا و سرمایه جهانی، جایزه نوبل می‌گیرد تا ۱۳ میلیون کارگر متشکل، ‌اما ناآگاه به دانش مبارزه طبقاتی خویش را دراردوی سرمایه، همچنان به بردگی وادارد. اسالو در جایگاه زرد خویش نیز، نامزد کاریکاتور والسا و چنین وظیفه‌ای شده است. او، از آغاز با خاتمیسم پای گرفت، به اعتبار کارگران و جنبش کارگری پشتوانه یافت، در«سولیدارتی سنتر» آکتور شد و به بخش برون مرزی جناحی از گروه بندی های سیاسی سرمایه پیوست. این راه رشد سرمایه سالارانه، بدون مهره ها وحلقه واسطه های به کارگمارده شده دراتحادیه ها وارگان های زرد رفرمیستی جهانی و منطقه ای امکان پذیر نبوده است. کارگزاران علنی این سیاست، با پرداختهای بی دریغ یارانه، سفر، ارتباط، کارگشایی ووو از کانادا، تا انگلستان و ترکیه و سوئد و ایالات متحده آمریکا درتکاپویند، سفر می کنند، و دررسانه های گروهی سرمایه جهانی، بلندگو داده شده ودر آمد وشدند تا به تشکل دهی دلخواه ومناسب سرمایه دست یابند. "

بسیاری مثل جلال آل احمد غرب زدگی را مشکل اساسی روشنفکران ایرانی میدانند .اما شعارزدگی، امروز آفت بسیاری از روشنفکران سیاسی ایرانی درخارج است.

عباس منصوران شعار می دهد!

تفاوت فعال کارگری و فعال سیاسی دراین است که فعال کارگری را درپراتیک اش می سنجند و فعال سیاسی را بر حرف اش. امثال منصوران که پشت اینگونه شعارها پنهان میشوند تا مبادا کسی از آنها در رابطه با عملکرد خودشان در رابطه با جنبش کارگری ایران سوال کند، به درستی واقفند که جنبش کارگری ایران وایجاد تشکل سراسری اش بر بستر نیاز و ضرورتش، کاریکاتورو شعار نیست.

چرا که هر فعال کارگری حتی با اندک آگاهی ،امروز میداند که شرکت و مداخله در این راستا ،احتمال دستگیری و زندان وشکنجه و.... شدن را دارد [iv] . منصوران نماینده کلی گرایشات سابقا چپ است و کاتالیزور نگاه حزب توده در رابطه با بلوک شرق سابق است که هنوز آینده خود را در گذشته جست و جو میکنند. کسانی که سالها در غرب زندگی کرده اند ولی تولید نظری اشان غایب است و هنوزدرآثار فارسی مارکسیست مشغول پیدا کردن راه حل این دوره میگردند. فقط کافی است به کتاب منصوران : اتحادیه‌های صنفی، نهادهایی برای گذشته، پیش به سوی سازمانیابی طبقاتی کارگران! که منبع تمامی نظرات این دوره ایشان است ، نگاهی انداخت تا عمق فاجعه را فهمید.

ایشان پانزده سال بعد از سقوط حزب کمونیست لهستان دست به تالیف ونگارش کتابی میزند که کل منابع نوشته ایشان بر اساس کتاب لخ والسا : راه امید، ساخت اقتصادی ، جنبش کارگری لهستان در نشریه نیولفت ریویو و سه مقاله از نیویرک تایمز و واشنگتن پست است. اگر میرفت آنجا و یکسال زندگی میکرد و سفرنامه مینوشت شاید بیشتر بدرد نسل جوان امروز ایران میخورد تا تیتر دهان پر کنی که در صفحه ششم مطلب خودش را عیان میکند. [v]چرا که ایشان قبل از نوشتن مطلب حکم بر محکوم بودن جنبش همبستگی داده است. جنبشی که تاریخ مبارزاتی اش در سال 1970 برای گران شدن سی درصدی قیمت نان اعتراض میکند و خواستاربرپایی شوراهای کارگری و اتحادیه های مستقل از دولت و حزب دولتی و لغو سانسور و محاکمه کشتار کارگران و انحلال نیروهای سرکوب است . حال نگاه کنیم شرایط مشابه جنبش کارگری ایران را.

بر این باورم که جنبش آگاهانه کارگران ایران با اعلام رسمی بیانیه مطالباتی 21 بهمن ماه 1388 ، دور جدید کار وفعالیت خود را آغاز نموده است. یعنی ادغام وظایف سیاسی جنبش عمومی دموکراتیک در وظایف صنفی خود .بر این بستر وتکامل آن در اقدام مشترک ، این توانائی را کسب خواهد کرد که با ایجاد تشکل سراسری کارگری ، و سازمانهای واقعی درونیش ، وظایف اجتماعی جنبش عمومی رادر وظایف طبقاتی خود ادغام نماید وآنرا تکامل بخشد. مطالبات جنبش کارگری این بود: 1- به رسمیت شناخته شدن بی قید و شرط ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری، اعتصاب، اعتراض، تجمع، آزادی بیان، مطبوعات و تحزب ۲- لغو فوری مجازات اعدام و آزادی فوری و بی قید و شرط کلیه فعالین کارگری و دیگر جنبش‌های اجتماعی از زندان ۳ –افزایش فوری حداقل دستمزدها بر اساس اعلام نظرخود کارگران از طریق نمایندگان منتخب آن‌ها در مجامع عمومی کارگری ۴- طرح هدفمند کردن یارانه ها باید متوقف و دستمزدهای معوقه کارگران باید فورا” و بی هیچ عذر و بهانه ای پرداخت گردد ۵- تامین امنیت شغلی برای کارگران و تمامی مزد بگیران، لغو قراردادهای موقت و سفید امضاء، برچیده شدن کلیه نهادهای دست ساز دولتی از محیطهای کار و تدوین و تصویب قانون کار جدید با دخالت مستقیم نماینده های منتخب مجامع عمومی کارگران ۶- اخراج و بیکار سازی کارگران به هر بهانه ای باید متوقف گردد و تمامی کسانی که بیکار شده اند و یا به سن اشتغال رسیده و آماده به کار هستند باید تا زمان اشتغال به کار از بیمه بیکاری متناسب با یک زندگی انسانی برخوردار شوند ۷- لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و تضمین برابری کامل و بی قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصه‌های زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی ۸- برخورداری تمامی بازنشستگان از یک زندگی مرفه و بدون دغدغه اقتصادی و رفع هرگونه تبعیض در پرداخت مستمری بازنشستگان و بهره‌مندی آنان از تامین اجتماعی و خدمات درمانی ۹- تمامی کودکان باید جدای از موقعیت اقتصادی و اجتماعی والدین، نوع جنسیت و وابستگی‌های ملی و ن‍‍ژادی و مذهبی از امکانات آموزشی، رفاهی و بهداشتی یکسان و رایگانی برخوردار شوند ۱۰- اول ماه مه باید تعطیل رسمی اعلام گردد و در تقویم رسمی کشور گنجانده شود و هر گونه ممنوعیت و محدودیت برگزاری مراسم این روز ملغی گردد. شاه کلید ماجرا نیز همینجا قرار دارد که این نیروی اجتماعی در داخل زمانی که فراخوان میدهد وزارت اطلاعات تمامی سعی خودش را میکند که از بوقوع پیوستن این حرکت جلوگیری کند. چرا که این نیرو ریشه در خود مبارزات کارگری دارد. همین وضعیت در رابطه با لهستان هم دیده میشود زیرا سی درصد مردم از تمامی اقشار جامعه عضو این نهاد بوده است.

چرا منصوران بسیار راحت عامل سیاست امپریالیست امریکا را زیاد برجسته میکند و به این دو جنبش حمله میکند و با خیال راحت به قاضی برود. چرا که ایشان با لنز خودش اگر حرکتی در تغییر مناسبات طبقاتی مورد نظر ایشان نباشد را دست نشانده امپریالیست میداند. چرا که وظیفه جنبش کمونیستی، تدارک تاریخی سازمان تغییر در مناسبات طبقاتی است و اولین گام آن، تجدید سازماندهی جنبش نوین کمونیستی است. اما باید گفت این مهم در دستور کار مدعیان جنبش کمونیستی ایران نیست و بیهوده نیست که مجامع کارگری را در تقابل خود می بینند و آنرا تخطئه می کنند و از این قیاس ایشان شاید بسیاری از جوانانی که به جنبش اجتماعی می پیوندند را از مبارزه فراری دهند. چرا که منصوران اعتقاد دارد " تسلیم کارگران به بورکراسی پوسیده‌ای زیر نام سوسیالیسم، به خیزش انقیادآور کارگران و به حکم‌روایی بورژوازی بدون ماسک و آشکار جهانی بازتولید شد. این رخداد را شاید بتوان با حکومت پروس سال ۱۸۴۸ سنجید که به گفته مارکس، “بورژوازی تصمیم گرفته بود که دوره منفعل تسلیم مردم به دوره فعال انقیاد مردم به حکم‌روایی خود (سرمایه)، به آن‌گونه که با سلطنت توافق کرده بود برود." (اتحادیه‌های صنفی، نهادهایی برای گذشته، پیش به سوی سازمانیابی طبقاتی کارگران) جنبش کارگری ایران در جواب ایشان می گوید : چنان از چانه گرمت سخن ناپخته می آید – نبودی خام اگر در آتش سوزان من بودی

یک وجهه اساسی که منصوران نمیخواهد به آن بپردازد، استبداد حزبی و نبود آزادیهای اجتماعی یعنی خواست اساسی مردم لهستان است : چرا که برخورد هر فعال اجتماعی لهستان که در حزب کمونیست نبوده و استبداد آن دوران را حس کرده است و به زندان افتاده همانند برخورد هر فعال اجتماعی غیر مسلمانی است که نظرش را درباره مذهب در ایران امروز بپرسیم است.[vi] اتفاقا اینجا هست که باید در مقابل منصورانها ایستاد و گفت هر حرکتی محصول یک توطئه نیست و مطئنا جنبش لهستان برای فرار از استبداد نیاز داشت که این مسیر را طی کند و در یکدهه گذشته در مبارزه بر علیه جهانی سازی فقر ایستاده است[vii]. انتظار تغییر نظام سوسیالیستی به حکومت کارگری در لهستان آنروز نشان از ساده لوحی هر کسی است که آنرا مطرح میکند. ولی وضعیت ایران امروز متفاوت است. لهستان دهه هفتاد و هشتاد با ایران امروز در بسیاری از نقاط کلیدی مانند جامعه مذهبی و استبدادی یکی هستند- بر عکس ایران ، فساد اقتصادی چه در آنزمان و چه در حال حاضر عنصر اصلی اقتصاد لهستان نبوده است. اقتصاد ایران امروز یک اقتصاد بیمار و ارتجاعی ترین نوع ریاضت اقتصادی جهانی است. اگر فرو ریزی لهستان به فرو ریزی بلوک شرق منتهی شد مطمئنا فروپاشی دولت سرمایه داری - مذهبی در ایران نیز منتهی به زلزله های سیاسی و شاید فرو ریزی بسیاری از دولتهای مذهبی از اسرائیل، عربستان تا پاکستان خواهد شد. اتفاقا جنبش روشنفکری ایران هم شاید در بحثهای اصلی همان رویکردی را دارد که روشنفکران دهه هفتاد میلادی لهستان داشتند. روشنفکران دهه هفتاد لهستان یک رویکرد بنیادی با بحثهای گرامشی داشتند. چرا که گرامشی بحثهایش را در جامعه ای کاتولیک و فاشیستی ایتالیا مطرح میکرد که هم لهستان و هم ایران با آن روبرو بوده و هستند. بحث پایه ای که مبنی بر جایگاه نهاد مدنی جدا از دولت ( جنبش لهستان که در مقابل حزب/ دولت بود) نهاد مدنی جدا بودن مذهب از دولت در ایران است. در هر دو جامعه دو گرایش وجود داشته و دارد، کسانی که از دل دولت بیرون می آیند که جریان لخ والسا و زی بیگ نیو پلی ژینسکی یک گرایش آن بود [viii] و گرایش دوم جریان اتحادیه های کارگری شهر لادز بود. [ix] همین رویکرد را ما در جریانات طرفدار هاشمی – حجاریان می بینیم و در مقابل جنبش مستقل کارگری. اتفاقا جریاناتی که معتقد به پرو روس سابق هستند با نفوذ در جریانات هاشمی- رفسنجانی سعی در بهره برداری مورد نظر خود را دارند.[x] چرا که جنبش کارگری نیازی به کمک آموزشی یا تبلیغاتی از هیچ نهادی ندارد.

طرح بحثی که مد نظر نیروهای اجتماعی لهستان و ایران را باید باز کرد. یعنی جایگاه فرد خارج از مدار قدرت درهر دوجامعه ، این نظر که ابتدا شهروند (سیتی زن) که یک حق بدون هیچ عمل در جامعه بغییر از رای خود در تایید یا عدم تایید اش به دولت است را باز کرده اند. در هر دو جامعه این حق رای از طریق قدرت قابل کنترل است. پس سوال اساسی در هر دو جامعه این بوده و است که چگونه مقوله شهروندی را به نهاد مدنی در قلمرو عمل با شهروند میتوان بوجود آورد.

سی تایلور معتقد است که هگل بحث جامعه مدنی را ناتمام میگذارد ، زیرا که استبداد جائی برای عمل دمکراتیک در درون جامعه استبدایی و بورژوایی نمی گذارد. پس دو مقولیه اجبار / دولت در مقابل جامعه غیر نظامی با همان سیویل سوسایتی / هژمونی و برتری طلبی است.

اتفاقا روشنفکران دهه هفتاد لهستان برخلاف کسانی که امروز آنها را بازیچه امپریالیست نام می برند و ادعا میکنند امپریالیسم آنها را فریب داده است ، معتقد بودند که در نگاه جامعه مدنی دو نگرش و یا عملکرد وجود دارد :

یک – دیدگاه لیبرالی جامعه مدنی یعنی مدار خصوصی آزادیهای خارج از دولت

دو – دیدگاه مارکسی یعنی ارتباط وابسته علیه نابرابری اقتصادی[xi]

این دو نگاه و نگرش بن مایه دو جنبش اجتماعی لهستان و ایران است که به اصطحکاک این دو گرایش با حزب و دولت در جامعه منجر شده و میشود. بالطبع نیروهای برآمده از دل قدرت حتما امکانات بیشتری در مانورهای اجتماعی وارتباطی دارند. سرمایه داری جهانی بالطبع با گرایشی همکاری میکند که از دل حکومت بیرون آمده باشد ، تا نیروئی خارج از حکومت. مقایسه این دو نیرو مقیاس ماالفارق است. اما از نبود امکان نیروهای معتقد به نابرابری اقتصادی نباید پیروزی نیروهای وابسته به قدرت را بر سر جنبش مستقل زد. جنبش مستقل محصول شرایط اجتماعی خودش است. تا زمانی که استبداد به شکلهای نامرئی، نامحسوس و ظریف قدرت را از طریق نظامهای آموزشی (تحمیق و سانسور)، فرهنگی (روضه خوانی و عاشورایی)، دینی (منبر و مسجد) و دیگر نهادها سرکوب اعمال می کنند و دولت استبدادی ساختارهای زیربنایی تولید سرمایه داری و روبناهای ایدئولوژیک و دولت را وفق می دهد. جامعه مدنی به عنوان جزئی از رو بنا و مرکز تشکیل قدرت ایدئولوژیک یا هژمونی طبقه حاکمه است. جامعه مدنی به مفهوم حوزه روابط مادی و اقتصادی و علایق طبقاتی و اجتماعی در مقابلِ دولت و به عنوان پایگاه آن باید در مقابل نابرابری اقتصادی بایستد.

منصوران از دید طبقاتی ، اسالو را بعنوان گرایش درون حکومت، با لخ والسا یکی میداند، این را میشود فهمید ولی چرا درهمینجا درجا میزند و علت را مطرح نمی کند؟

منصوران آگاهانه نمیخواهد نشان دهد این نیروی درون نظام و نیروی بیرون نظام در خارج از کشور، متفاوت هستند. هرچند اسالو در اولین حرکت و جدا شدنش از نیروی طبقاتی، از طرف آنان طرد شد اما اگر علاقه ای که اسالو به رهبر شدن داشت و نیروهای سیاسی که خواستار قدرت سیاسی هستند را یکی بدانیم پس باید این نقد شامل حال آنها هم بشود.

ولی منصوران نمیخواهد این سوال کاریکاتوری را از حزب کمونیست ایران، کمونیست کارگری و حزب توده که بیشترین اطلاعات را از کارکرد سالیدریتی سنتر دارند و این نقش را در عراق دیده اند بکند [xii] . همین منتقدین وقتی دررابطه با حقوق بشر در ایران فعال میشوند، منابع اشان همان نهادهایی است[xiii] که از سازمان اوقاف ملی کمک میگیرند [xiv] . به تمسخر گرفتن تشکلات مستقل داخل کشور از جانب منصوران و این جنبش را کاریکاتور نامیدن در شان یک عنصر آگاه نیست.

سالیدریتی سنتر هیچگاه با جنبش کارگری ایران فعالیت پروژه ای نداشت . فقط کافیست به سایت اوقاف ملی امریکا نگاهی بیندازیم تا ببینیم که بیش از750 هزاردلار درسال ، شامل چه جریاناتی وبخصوص جریانات اصلاح طلب میشود. [xv]

فکر می کنم که با اعلام تلاش برخی از فعالین شناخته شده کارگری برای ایجاد تشکل سراسری ، اگر هم سئوالی در ذهن عناصرمنتقد شکل میگرفت میتوانست یکی هم این باشد که چرا تشکلات مستقل کارگری ، دهسال بعد از شکل گیری خودشان به یک جمعبندی از حرکت اشان رسیده اند ؟.

اگر کمیته ها ، سندیکا و کانون یک روش مبارزاتی جدید را در پیش بگیرند شاید بهتر بتوانند هم به جنبش کارگری کمک بکنند و هم در سازماندهی موفقتر باشند. در سه دهه گذشته گروهها و تشکلات سیاسی( از زمان کنفرانس وحدت در تهران تا آخرین آن در کلن آلمان و بلاخص در یکسال گذشته ) ، برای یکی شدن نشستهای بسیاری داشته اند ولی چرا هیچگاه به نتیجه نرسید و در حد چند اطلاعیه شعاری ماند؟؟!! ولی نشست فعالین کارگری از جانب همین چپ چنان حمله ای را بخود داشت که حتی رژیم هم نیازی ندید که به آن حمله کند. تا نیروهای کارگری داخل به جز یک نمونه که محصول درگیری های درونی است اقدام به تخریب این حرکت نپرداختند. ولی جریانات سیاسی با حمله به این نشست سعی در پنهان کردن ایراد اصلی خودشان دارند.

اتفاقا بعنوان کسی که نزدیک به سه دهه گذشته در شوراهای کارگری کانادا فعالیت داشته ام ، اینرا از نزدیک دیدم که تشکل سراسری یعنی مجموع فعالین و نمایندگان سندیکاهای رشته های گوناگون در هر شهری که کارگران متشکل هستند ودر جهت عمل سیاسی کار میکنند. شوراهای کارگری شهرها در اساس ترکیبی است از کمیته های کاری که نسبت به شرایط سیاسی همان شهر در چند زمینه کار میکنند 1- کمیته زنان – روز هشت مارس – مبارزه با خشونت در محیط کار و خانه 2- کمیته حقوق بشر- بین المللی 3- کمیته اعتصاب 4- کمیته سیاسی ( در رابطه با انتخاباتهای سیاسی – گزارش احزاب سیاسی – برگزاری برنامه های فرهنگی و سیاسی ) 5- کمیته اول ماه می یا کمیته روز کارگر 6- کمیته ایمنی کار 7- کمیته آموزش 8- کمیته جوانان – گزارشات نهادهای ائتلافی مانند بهداشت، مبارزه با قراردادهای بین المللی – گزارش از وضعیت سالمندان کارگر – گزارش از نهادهای مانند مبارزه با افراد غیر قانونی – گزارش خود سندیکاها و گزارش مالی که تمامی مخارخ و درآمد باید بتصویب اعضا برسد. خودم بعنوان عضو سندیکای یونیفور شاهد ادغام دو اتحادیه انرژی/ پتروشیمی/ نفت و اتحادیه خودرسازی بودم ، این را بطور ملموس دیدم که چگونه اتحادیه هایی که سابقه صدسال کار سندیکایی داشته اند از این تجربه ، مثبت یاد میکنند.

زیرا منحل کردن اتحادیه و ساختن اتحادیه جدید بعنوان نهاد جدید نیاز به مطالعه و بررسی دارد . آری این کار جسارت میخواهد. حتی رهبران سابق هر دو سندیکا خودشان را با نام جدید معرفی میکنند. بر این باورم که برخورد بسیار ناسالم افراد وکشاندن بحث به مسائل شخصی نشان از عدم باور این افراد به طبقه کارگر است.

حزب کمونیست کارگری و حزب کمونیست ایران نیز چون تشکل سراسری را با ضوابط و قوانین درون حزبی خود سازگار ودر جهت منافع حزبی خود نمی بینند آن را نقد کردند و این حرکت را بخاطر اینکه تشکل سراسری درمجموعه هیچ نهاد حزبی نمی گنجد آن را غیرکارآمد دانسته و از آن حمایت نمی کنند. باید یادآوری کنم که تشکل های کارگری عراق ساختار حزبی داشته و حزب کمونیست عراق[xvi] و حزب کمونیست کارگری عراق تصمیم گیرندگان اصلی تشکلهای کارگری هستند و بر اساس گزارش 125 صفحه ای آ تی یو سی در همکاری تنگاتنگ با سولیداریتی سنتر می باشند [xvii]و این تفاوت اساسی که با جنبش کارگری ایران را می توان اشاره کرد که هرگز برای مبارزات خود دست کمک ویاری به سوی امریکا و نهادهایش دراز نکرده در حالی که تشکلهای کارگری عراق از امریکا در خواست دخالت نظامی برا ی سرنگونی صدام را کردند.(زیر نویسهای قبلی)

اتفاقا جنبش کارگری ( با سازمانهای سیاسی کارگری درونیش) و جنبش عدالتخواهی و یا کمونیستی ، دو پدیده طبقاتی بهم پیوسته اما مستقل اندکه جنبش کارگری اینها را نهادها را پشت سر گذاشته واز آنها عبورکرده است.جنبش کارگری الزاما جنبش کمونیستی نیست و اگر روزی به آن تکامل یابد و تبدیل شود، خود نشانی از تبلور تغییرات بنیادی درجامعه خواهد بود. اما جنبش کمونیستی میتواند تاثیری بالنده و تعیین کننده در جنبش کارگری داشته باشد. نقشی که بعداز قیام خونین بهمن ماه و حمایت بخش بزرگی از مدعیان از نظام ، بی رنگ تر از همیشه شده است. درست است که نظریه سوسیالیستی بدون یاری روشنفکرانی که عنصر ضروری سوسیالیسم اند پایدار نمیتواند باشد ، اما اگر این نظریه بیان تجربه ای واقعی طبقه ی کارگر نباشد چیزی جز وقت گذرانی آیین پرستانه نخواهد بود. چرا که جنبش کارگری معتقد است این نهادهای مدعی دفاع از جنبش کارگری نباید محل تجمع عوام فریبانی باشد که برای رسیدن به امتیازات کوتاه مدت ابزار تاکتیکی و عوام فریبانه به کار بگیرند تا سرانجام در لحظه ای فرصت اعمال قدرت دیکتاتوری را پیدا کنند. بقول گرامشی " جنبش سیاسی طبقه ی کارگر جنبش کارگران واقعی باشد نه جنبش سیاستمدارانی حرفه ای که طالب پشتیبانی طبقه کارگرند."

هلمت احمدیان میگوید " تجمع و توافق چند نفر از رهبران سرشناس، مطلقا برای رسیدن به این امر کافی نیست! این تلاش ها باید بخش های مختلف فعالین کارگری را در بر بگیرد نه طیف معینی از آنها. پیشروان این حرکت باید به همه ظرفیت های جنبش کارگری چه در داخل کشور و چه در خارج کشور توجه کنند" بحثی درباره تشکل‌های کارگری، میزگردی با حمید تقوائی و شهلا دانشفر - کارگر کمونیست شماره 343 - تقوایی میگوید " در همین بحثی که بر سر تشکلهای سراسری کارگری بین این نهادها جریان دارد بخشی از آنها به تشکل سراسری بعنوان آلترناتیو حزب و گامی که باید به تشکیل حزب منجر بشود نگاه میکنند. به نظر من تعریف حزب تشکل سراسری کارگران نیست. تعریف حزب تشکل طبقه کارگر هست درعرصه سیاست و درمبارزه برای قدرت سیاسی. برای سازماندهی انقلاب اجتماعی. تشکلهای توده ای کارگری تشکلهائی هستند برای مبارزه علیه همه اجحافات و مصائب و مسائل طبقه کارگر دردل جامعه سرمایه داری. حزب یک کیفیت دیگری است. طبقه کارگر برای تشکیل حزب باید به عرصه سیاست وارد شود و برنامه سیاسی اش را اعلام کند، در مقابل قدرت سیاسی ابراز وجود کند و موضع و سیاست و راه حل طبقه کارگر را در قبال مسائل مختلف سیاسی و اجتماعی اعلام کند. ریشه این مسائل هم نهایتا نظام سرمایه داری و سلطه سیاسی و اقتصادی سرمایه است. "

اگر بحث از استقلال است ،استقلال از نهادهای دولتی سرفصل بنیادین آن است و مرزبندی روشن و آشکار با نهادهای است که سنتا اپورتونیست بوده اند و بیشتر مماشات کرده اند است .و این مثبت ترین نقطه اشتراک تشکلات سراسری است. این مرزبندی در امتداد همان حرکت ضد امپریالیستهای دروغین هست که بیشتردرعمل امرنفی مبارزه طبقاتی را پیش میبرند و هیچگاه از تاریخ درس نمی گیرند. البته خصلت کلیه جریانات سیاسی خارج از ایران در این است که به جنبشهای دیگر بیشتر از مبارزات کارگری اعتقاد دارند، زیرا از دید آنها امر سرنگونی در دستور کار طبقه کارگر نیست. جریانات مماشات جو نیز طبقه کارگر را سیاهی لشگر جریانات اصلاح طلب میدانند.

جنبش کارگری از دل مبارزات خودش است که به نهاد سیاسی خودش دست می یابد و فقدان نهاد سیاسی کارگری امری است که در ایران حس میشود و اگر کسانی ادعا میکنند ، شاید دیگر حزب به معنی سنتی آن نیاز جنبش کارگری نیست و کسانیکه ادعا میکنند که حزب اش هست فقط باید عضو آن شد این درک آنها است. برخورد تشکلات کارگری با عمده محافلی که امروز وجود دارند در این است که آنها این محافل را اینگونه تعریف میکنند : " این تشکل سراسری به خوبی می‌داند که کار پر چالشی را آغاز کرده است و در این مسیر با سنگلاخ‌های زیادی مواجه است و همان گونه که در اولین بیانیه خود متذکر شد دو گرایش انحرافی در جنبش کارگری مانعی در جهت رسیدن به اهداف خواهد بود. یکی گرایش رفرمیستی در جنبش کارگری است که همواره در آن موجود بوده و از خصیصه‌های موجود در جنبش‌های کارگری سراسر جهان است و دیگری فرقه‌گرائی است که با گسترش این فعالیت‌ها ، خود را در انزوا خواهد دید و جلوی سوء استفاده های آن گرفته خواهد شد . "[xviii]

تفاوت سازمان اقلیت با دیگر گرایشات حزبی و سیاسی در این است که این سازمان همصدا با مخالفین تشکل سراسری در رسانه های خودش تا جایی پیش رفت که سردمداران اتهام زنی به جنبش کارگری را برای مصاحبه دعوت کرد ودرانتشارمطالب آنها کم نگذاشت. در مقاله تشکل سراسری از نوع دیگر! مینویسند " فعالان این پروژه متاسفانه نه نوع “تشکل سراسری” مورد نظرخود را به طور شفاف وصریح بیان داشته‌اند، نه اهداف ووظایف آن را به‌طور کامل،مشخص نموده‌اند و نه تحلیل مشخص از شرایط مشخصی که این اقدام و این شکل معین تشکل را ضروری ساخته است، ارائه داده‌اند. بیانیه نشست سوم البته مدعی‌ست که این اقدام “مبتنی بر نقد و بررسی عمیق از فعالیت‌های گذشته تشکل‌های کارگری‌ست”. یک عضو “کانون” نیز وعده داده است “بنیان‌های نظری” این اقدام را دردسترس عموم قرار دهد! اما جنبش کارگری و فعالان سیاسی و کارگری که این پروژه را دنبال می‌کنند، تا این لحظه، نه آن “نقد و بررسی عمیق” فعالیت‌های گذشته تشکل‌های کارگری را دیده‌اند و نه آن “بنیان‌های نظری” که قرار بود در دسترس عموم قرار گیرد. " و در ادامه مینویسند " اگر طبقه کارگر به طور عام، برای پیروزی در مبارزه علیه سرمایه به یک حزب رزمنده سیاسی نیاز دارد و باید خود را در حزب اخص طبقاتی خود، مجزا و مستقل از اقشار و طبقات دیگر متشکل سازد، در ایران هم طبقه کارگر به حزب طبقاتی خود نیاز داردوباید خودرا درچنین حزبی متشکل سازد."

اقلیت می گوید : شفافیت نداشته اند، از این شفاف تر چه باید بگویند.

" جلسه مشترک عده ای از فعالان کارگری از شهرهای مختلف در ایام عید در شهر سقز تشکیل شد. در این جلسه بر ضرورت گسترش وهماهنگی فعالیت های کارگری در سراسر کشور تاکید گردید ونظرات مختلف در جهت ایجاد تشکل سراسری مورد بحث قرارگرفت. تاکید همگان بر آن بود که حاکمیت سرمایه دارای باهمه جناح های خود درجهت جلوگیری از گسترش فعالیت های کارگران، هماهنگ ومتحدانه عمل میکنند. این جناج های متحد در هماهنگی بایکدیگر، در سرکوب کارگران و تضییع حقوق آنان تلاش میکنند. همچنین اقدامات اخیردولت از قبیل تعیین حداقل دستمزد مصوب شورای عالی کار و تاکید برتداوم سیاست حذف یارانه ها، توهمات موجود در بین برخی محافل سازشکار کارگری نسبت به دولت تدبیر و اعتدال و امید!!! را آشکار ساخته. اکنون بیش از هر زمان احساس میشود که فعالان و تشکل های واقعی کارگری، در یک برنامه هماهنگ به تدوین سازو کارهای مناسب برای دفاع از کارگران اقدام نمایند. "[xix]

مضمون و محتوای بسیاری از این نوشته ها نشان میدهد که مدعیان خارج از کشور ، تا چه حد از جنبش کارگری ایران دور هستند. علیرغم ویژگی های خاص جنبش های طبقاتی جوامع مختلف ، تشابهاتی نیز با هم دارند . اتفاقا بر بسترهمان تحلیلی که جنبش مستقل کارگری لهستان از وضعیت خودش داشت ودارد را میتوان به ایران نیز بسط داد:

نبود ارتباط ارگانیک حزب با طبقه. جریانات چپ خارج از کشورنمی توانند تغییرات اقتصادی و سیاسی نسل جدید را درک کنند، زیرا از آن جامعه دور شده است و هر روز این عدم شناخت بیشتر میشود و بجائی میرسد که می بینیم تئوری هایشان قادر به تبئین وضعیت موجود نیست ونمیتوانند خودشان را قانع کنند وبالطبع به انگ زنی روی میآورند. با این بازگشت ، چپ جدی که نهاد مدنی وطبقاتی را میخواهد بسازد ، با وسواس بیشتری بسوی آینده حرکت میکند ودرتقابل بی اعتمادی بیمارگونه که به جنون بیمار گونه رسیده است ، تهدید نیروی بیگانه را بزرگ میکند و به حفظ وضع موجود کشانده میشود که متاسفانه به گزافه گویی در جایگاه مقام جنبش کارگری می انجامد و حرکت در جهت تغییر بنیادی جنبش کارگری را نمی بینند . [xx]   

مهدی کوهستانی
دسامبر 2014


[i]
khabaronline.ir

[ii]
www.iranglobal.info
www.iranglobal.info

[iii]
موج این بوق کرنا سالها دست حسودان را از سر ما بر نمی دارد. اگر نشست تورنتو در وستون هتل را آگاهانه بخاطر هماهنگی خودشان را مخفی نگه میدارند ولی دائم تکرار میکنند، که چرا طبق در خواست سیامک مویدی در ترجمه مطلب کارگری اشان ما او را به مترجم که کارمند سالیدریتی سنتر بوده، ایمیل ایشان را دادیم. اتفاقا این شخص خود را هوادار تشکیلاتهای سیاسی معرفی میکرد و در سال 2005 و 2006 که همه سخت در تکاپو بودند برای آزادی کارگران کسی یادی از این حرفها نداشت و همه با هم دوست و رفیق بودند. ولی سال 2008 این کشفیات وابستگی مطرح شد. بارها از سیامک مویدی خواستم که اسناد و نوشته های رد و بدل شده بین مان را برای سایتها بفرست تا خوانندگانی که فقط پچ پچ ها را میشنوند از اصل ماجرا نتیجه بگیرد. آیا مویدی به ترجمه ایراد دارند لطف کنند بگوییند ایرادش چیست. روابط بعد از ترجمه و خواست بیشتر ایشان از آن کارمند را بنویسد.
متاسفانه بنظر میرسد آذرین-مقدم از رویدادهای چند سال گذشته که به رودررویی و مقابل جنبش کارگری قرار گرفتن محفل آنها منجر شده است هنوز ادامه دارد. . شک نیست که از مقطع شکل گیری سندیکای واحد و در امتداد آن سندیکای هفت تپه و سیر تحولات گذشته دوران بسیار سختی برای این محفل بوده است. اما اکثریت قریب به اتفاق فعالان کارگری که در طول چند سال گذشته نهایتا راه خود را یافتند و ان حرکت را بعنوان مرحله و دوره ای در زندگی فکری و عملی خویش معنی کردند و پشت سر گذاشتند. این محفل متاسفانه ظاهرا در سال 2008 زمین خورده و مانده است. چه کسی این عقب گرد ، حقارت را از اینها خواسته است؟ چه نیرویی، چه عاملی، چه نیازی، آنها را این چنین به گرا دادن با نهادهای سرکوب واداشته است؟ البته کم نیستند جریاناتی که امروزباید نقد واقعی شامل حال آنها که از این آب گل آلود استفاده کرده اند، شود، اما چون خودشان از این فحاشی ها مبرا هستند با حمایتشان از این آقایان مشکلات کارگران را بیشتر کرده اند.
فحشنامه ها ، شوهای اینترنتی اخیر آنها علیه من و فعالین کارگری و دروغ بافی های حیرت انگیزشان در مورد تاریخ این دوره از فعالیتهای جنبش کارگری، هرچند از نظر عفونت کلام گواه گام بلندی است که این محفل در این چند ساله برداشته اند. اما از نظر محتوا نو نیست. این صرفا گام دیگری است در همان جهتی که انها ازهشت سال قبل در پیش گرفتند. همانموقع مشابه این سخنان را گفتند و همان موقع هم جواب گرفتند و دقیقا با دیدن گرایش آنها و معدودی دیگر به اینگونه تحریکات غیر کارگری و افترا زنی ها بود که علیرغم اعلام قصد آنها برای فاسد نشدن جنبش کارگری و مستقل بودن جنبش کارگری دیگر ، ما و بسیاری از فعالین دلسوز متشکل در جنبش کارگری ماندیم تا این روشهای این محفل تنها به این روز افتادن آنها به جنبش کارگری میدان پیدا نکند. هرکس نوشته ها و شوهای اینترنتی امروز آقایان را بخواند و ببیند میتواند تجسم کند که چنین اظهاراتی در آن فضای سال 2008 و در امتداد آن به جنبش اجتماعی و کارگری عواقب وخیمی میتوانست و میتواند ببار بیاورد. اینکه این جنبش کارگری با چنان فرهنگ سیاسی بالایی با حرکات آنها برخورد کرده است، سند افتخاری برای همه فعالین جنبش کارگری است. که بسیاری از این افراد کارگر نما و اپورتونسیت این فرهنگ بالای کارگری را هیچوقت درک نخواهند کرد.
چرا این افراد، کسانی که دوست داشته اند خود را مدافع جنبش کارگری بنامند، کسانی که در تمام دوران شروع حرکات جنبش کارگری خواهان این بودند که در کنار ما باشند، کسانی که در طول آندوره نه تنها خودشان به ما فشار می آوردند و خواهان هر همکاری و حرکتی بودند و در تمام فعالیتهای ما خود را همراه میدانستد، امروز چنین هیستریک و آلوده راجع به ما و آن دوران سخن می گویند؟ چرخش و گرا دادن به نهادهای امنیتی و سقوط این چنینی آنها، در این دوره، خوش رقصی برای نیروهای امنیتی ،آیا برای گرفتن کمک از بخشی از جنبش کارگری است؟ بسیار خوب، همه اینها بجای خود محفوظ، اما در آخرین مقاله آنها با نام فرامرز بابامیری پیامی ورای این ها وجود دارد. این مقاله در اساس اطلاعیه ای پیرامون یک شکست شخصی برای آنها است. آنها شاید تنها کسانی نباشند که توانستند از تحولات و اوج مبارزات کارگری تا رسیدن به همکاری ساختن تشکلات سراسری در جنبش کارگری یک تراژدی شخصی برای خودشان بتراشند. متاسفانه معلوم میشود که روند تغییر مسیر دادن علیرغم تلاش همه، بالاخره بدون تلفات نماند.
بقول معروف چرخش پراتیکی چیز عجیبی نیست! در عالم مبارزاتی خیلی ها چرخش می کنند. بعضا از سر مصلحت طلبی و حساب سود و زیان، بعضا از سر درک حقایق جدید یا آنچه خود چنین می پندارند. اما مورد این آقایان ، چرخش سیاسی نیست، آنها آماده هستند خود را این چنین در ملاء عام تحقیر کنند. البته کورش مدرسی در مقاله خودش نوشت " واقعیت این است که اینها با دلار، دینار یا هر واحد پول دیگری مشکلی ندارند. مشکل‌شان با شِکِل اسرائیل است. این ها میدانند مثلا آمریکا مستقیما از نظر مالی به کومه‌له کمک میکند. ابراهیم علیزاده در یکی از سخنرانی های خود همین را تایید میکند. تا آنجا که به ما مربوط است، در این که کومه‌له از آمریکا کمک مالی بگیرد ایراد فی نفسه‌ای نمی بینیم. اگر کسی ایرادی میبیند باید این ایراد را در سیاست کومه‌له در قبال آمریکا، انعطاف یا سازش با آمریکا و سیاست های آن در منطقه یا جهان را نشان دهد. اگر چنین سازشی نیست نفس قبول کمک مالی آمریکا ایرادی ندارد. این موضع سر راست ما بوده و هست. " " اینها حتی با دینار صدام حسین هم مشکلی نداشتند. در زمانی که با هم در حزب کمونیست ایران بودیم، کومه‌له از دولت عراق کمک مالی میگرفت و آن را مخفی هم نمیکرد. ایرج آذرین و رضا مقدم با همین کمک مالی برایشان بلیط سفر به اروپا تهیه شده و خرج شان مدت ها در اروپا داده شده است. ما این رابطه را نه آن روز بد میدانستیم و نه امروز در آن رابطه ایرادی میبینم. "
www.koorosh-modaresi.com
محمد حسین، مهدی عابدینی در شهریور 87 مقاله سیاست کثیف را نوشتند که نشان میدهد در ایران و خارج بودن چگونه سیاست در عمل کثیف میشود . این مقاله وصف حال محفل خودشان است.
"در ادامه این سیاست شخصی بنام مزدک بهرامی با تهمت زدن و فحاشی به آقای ثقفی سعی در لکه دار نمودن شخصیت ایشان داشته است. این شخص بدون اینکه ذره ای منطق داشته باشد سعی در لجن پراکنی نموده و به آقای ثقفی بدترین نسبتها را داده است. واقعیت این است که ما فعالین کارگری در داخل کشور جدای از هر گونه اختلاف نظری که داشته باشیم، هرگز به خود اجازه نداده و نمی دهیم که راه تهمت زدن و دروغگویی و فحاشی را در پیش بگیریم. و اینگونه بر خوردها در ادبیات انقلابیون و فعالین کارگری جایی ندارد.
در ادامه این سیاست، مزدک بهرامی ادعا کرده که شورای همکاری تشکلها و فعالین کارگری توسط آقای ثقفی خریده شده و ... . به شورای همکاری تشکلها و فعالین کارگری که مجموعه ای از اکثریت تشکلهای شناخته شده و فعالین کارگری با سابقه و را دیکال جنبش می باشند، چنین تهمت زده می شود که در واقع خود را فروخته و پیرو سیاست دیگران شده اند. این تهمت چنان بی پایه بودنش مبرهن است که نیاز به پاسخ ندارد. اما همینقدر اشاره کنیم که این آدمها چنان بی پرنسیب هستند که به خود اجازه می دهند تا شناخته شده ترین و با نفوذترین فعالین رادیکال جنبش را زیر سوال برده و به آنها انگ خود فروشی بزنند.
اما ضروری است، به آنچه در پس این فحاشی ها نهفته است دقت نماییم. واقعا در پس این سیاست چه نهفته است؟ اینها می خواهند با توهین، افترا، انگ زدن و ... جو مسمومی ایجاد نمایند تا آب گل آلود شود و حقایق مخدوش گردند. آنها در هراس از رشد رادیکالیسم در جنبش هستند و لذا سعی دارند فعالین سیاسی و کارگری را به بر خورد متقابل بکشانند و در نهایت گردوخاکی از فحاشی و ناسزا بر پا شود تا همه را غرق نماید و بدبینی حاکم گردد. اینها می خواهند به جای مبارزه نظری سالم مسابقه فحاشی را در جنبش بوجود بیاورند. در بازی فوتبال به این نوع برخورد بازی کثیف می گویند. بعضی از بازی کنان را آموزش می دهند تا حتی فحشهایی به زبان تیم خارجی فرا بگیرند و در جریان بازی زیر گوش آنها بگویند. اینکار را می کنند تا حریف را به بر خورد متقابل و در گیری و اخراج بکشانند. در عرصه سیاست این روش را سیاست کثیف می نامند. اما ما فعالین کارگری باید هوشیار باشیم تا به برخورد متقابل کشیده نشویم. البته نباید در مقابل این سیاست کثیف هم بی تفاوت باشیم، بلکه با افشای آن و طرد نمودنش و با بی آبرو کردن بازیگرانش باید با سیاست کثیف مقابله نمود. همه کسانی که چنین تهمت ها و لجن پراکنی هایی را در سایتها و نشریاتشان می آورند آگاهانه یا نا آگاهانه آب به آسیاب مجریان سیاست کثیف می ریزند. مجریان سیاست کثیف باید بدانند که چیزی جز ننگ و نفرت از طرف فعالین کارگری را بدست نخواهند آورد."

[iv]
اتفاقا کاریکاتور درک شما است بعنوان کسی که مبارز بوده اید ولی امروز اعتقاد دارید که قراگوزلو در جهت جنبش رهایی بخش است. آنهم کسی که بر اساس نوشتجات خودش همراه رژیم بوده است. حالا با این کتاب " پرستو در باد، روایتی از مبارزه، عشق و بازنگری بینش چریکی" از دید منصوران در ردیف آرمانگرایانی است که راوی، خود از شمارآنان است!!!!
www.pezhvakeiran.com

[v]
نمونه نوشتارهایی در ردیف نوشتار دکترناصر سعیدی، زیر عنوانِ مبارزات کارگران لهستان در راه تحولات اجتماعی. که چنین موعظه می‌کند که: “اولین بار پس از پیدایش بلوک شرق، توانستند با اعتصابات و مبارزاتشان ...اتحادیه‌های مستقل خویش را بوجود آورند. پیدایش و فعالیت اتحادیه همبستگی به نوبه خود تاثیرات مثبتی بر فضای کل جامعه باقی گذاشت و باعث نزدیکی و تفاهم بیشتر بین اقشار تحت ستم جامعه به ویژه بین کارگران، روشنفکران و دهقانان شد.” از گاهنامه‌ کارمزد شماره ۲،‌ چاپ تهران به کوشش جواد موسوی خوزستانی، ۱۳۷۹،‌ مسائل صنفی کارگران برای آشنایی با چنین تبلیغات غیرکارگری به نوشته‌هایی در کارمزدهای شماره ۱ و ۲ به ویژه به قلم دکتر کاظم علمداری و نیره توحیدی کارگزاران ان جی اُ های جهانی، در ایران بر همین روش سویه می‌گیرند و تبلیغ می‌شوند.
البته منصوران در همان شماره نشریه کارمزد که مقاله سعیدی آمده است ، گزارشی نوشته اند از یک کنفرانس جهانی کارگری که شورای کار سانفرانسیسکو ای اف ال – سی آی او آنرا برگذار کرده است. البته ایشان در آن روزگار شورای فکر میکردند و هر حرکتی که نام شورای کار روی آن بود قابل تقدس بود. البته در آن روزگار اسم سالیدریتی سنتر را نشنیده بود و اگر به گزارش سالیانه سال 2003 سالیدریتی سنتر نگاه کند میفهد آن کلمات تحسین برانگیزی که منصوران در وصف شورای کار سانفرانسیسکو نوشته است را چه کسانی برگذار کرده اند.
www.owcinfo.org
و همچنین رجوع شود
Justice for All: The Struggle for Worker Rights in Mexico
The Struggle for Worker Rights IN MEXICO A REPORT BY THE SOLIDARITY CENTER

[vi]
Contemporary Perceptions of the Solidarity Movement Held by Polish Nationals , Nathan P. Buhr
نیتن بوهر در سال 2013 در یک مقاله تحقیقی با فرستادن 54 سوال برای 121 نفر از فعالین اجتماعی درگیر در جنبش همبستگی لهستان به نقش اتحادیه های کارگری و روشنفکران در فروپاشی دولت لهستان میپردازد. جنبش همبستگی را یک جنبش برای آزادیهای اجتماعی میدانند که تمامی اقشار جامعه در آن نقش داشتند .

[vii]
www.academia.edu

[viii]
Zbigniew A. Pelczynski
en.wikipedia.org
زی بیگ نیو پلی ژینسکی استاد دانشگاه اکسفورد بود که در جنگ جهانی دوم زندانی نازیها بود و در خیزش ورشو بسیار فعال بود او در دهه هشتاد در سازماندهی بسیاری از دانشجویان بلوک شرق برای تغییر در لهستان فعالیت کرد و با جورج سوروس مجارستانی در ساختن نهاد جامعه باز فعالیت کرده.

[ix]
Ło´ dz´
Solidarnos´ c´ in Ło´ dz´ : An Interview with ZbigniewMarcin Kowalewski
www.academia.edu
در مصاحبه بالا کولاوسکی از تاریخچه شهر لادز میگوید که این شهر از دل جریانات ناسیونالیست و چریکی 1907 می آید که بسیاری از فعالین کارگری در درگیریهای داخلی همدیگر را می کشتند. این جریان در سال 1980 معتقد به انقلاب کارگری بود و کولاوسکی را به فرانسه میفرستند برای کمک گرفتن که سه روز بعد کودتا میشود. دولت بعد ار کودتا کم کم بسیار عقب نشینی میکند تا جاییکه در توافق بیست ماده ای به انتخابات آزاد هم تن میدهد که در بسیاری از شوراها نمایندگان جنبش همبستگی برنده میشوند.

[x]
در مقاله توافق هسته ای ایران کنترا 2 به نزدیکی جمهوری اسلامی و امریکا پرداختم و تمامی جریاناتی که از لحاظ مالی و پروژه ای به غرب وابسته هستند یا روزگاری در کنار حکومت بودند و یا درون حکومت بودند.
www.iranglobal.info
در سال 1384 آی ال از جریانات کارگری ایرانی خواست تا یکنفر را برای شرکت در یک کارگاه آموزشی در شهر تورین ایتالیا معرفی کنند. حدود بیست نفر خواهان شرکت بودند که تنها کمیته پیگیری مخالف شرکت در این کارگاه آموزشی بود. علی خدری نامه ای به آی ال او نوشت و انتقاد کرد که چرا مستقیما آی ال او این کار را انجام نداده است. البته آی ال او از این کار صرفنظر کرد زیرا امکان آنرا نداشت که بداند که چه کسی را انتخاب کند و آیا این فرد یا افراد چگونه میتوانند از آن آموزش در ایران استفاده کنند و اگر این فرد یا افراد بیاییند آیا بعدا مشکل نخواهند داشت؟ در همان زمان بحث کارگاههای آموزشی در درون جنبش کارگری مطرح شد و نتیجه اش این بود که چرا کشورههای غربی براساس ارتباطات آموزشی که آی ال او بعنوان نهاد مرجع این نوع آموزشهای سه جانبه است خواهان همکاری با جنبش کارگری ایران هستند؟ نتیجه بحثها این بود که اگر این کشورها اینقدر آموزششان میتواند برای قرارداد دستجمعی و تشکیل سندیکا خوب باشد پس چرا این کشورها خودشان هر روز اعضای سندیکای خودشان را از دست میدهند؟ مشکل مرکز همبستگی هم این شد که قبل از اینکه نهادی از او کمک بخواهد خودشان ابتکار کمک را راه انداختند و کارمنداشان هم نه سابقا کار در جنبش کارگری داشت و مشاور خاتمی بود و در انتها همکاریش در حد دفتر تحکیم وحدت ماند و در سال 2007 هم بسته شد.

[xi]
www.crvp.org

[xii]
در آخرین نشست نهادهای کارگری در سلیمانیه عراق در اکتبر 2014 اتحادیه های کارگری عراق ده سال بعد از صدام برگذار شد. فدراسیون شوراها و اتحادیه‌های کارگران عراق، فدراسیون شوراها و سندیکاهای عراق، فدراسیون کارگران سندیکاهای عمومی عراق، فدراسیون کارگران نفت عراق و سندیکای متحد کارگران کردستان هستند. این نهادها در مجموع با کمکهای پروژه ای سالیدریتی به فعالیت خود ادامه میدهند که گزارش آن توسط سالیدریتی سنتر جمعبندی شده است که آی تی یو سی در گزارشات خود آودرره است. رهبران این نهادها عضو احزاب خواهر و برادر هستند و در همین راستا با جنبش سیاسی ایرانی همکاری میکنند. اتحادیه های کارگری عراق ده سال بعد از صدام این توضیح مختصری است در مورد مسائل ملی حکومت عراق ونظرات سازمانهای کارگری برای رسیدگی به برخی از مسائل موجود. عبدالله محسن میگوید، اما در ابتدا علاقمند هستم به چند واقعیت دولت اشاره کنم : عراق جدید پس از صدام بر اساس دیدگاه های فرقه ای،نخبگان و آموزه های جداگانه ملی توسط سه بلوک نخبگان ملی مخالف تا بحال اداره شده است. هر بلوک شامل چندین گروه مخالف درون آن می باشد. در طول 11 سال گذشته، اغلب این گروهها اختلافات خود را از طریق خشونت حل و فصل کردند واکنون نیز ناخواسته افراط گرایان داعش فرصت یافتند قسمت های بزرگی از عراق را تصرف کنند . بجز ارقام تخمینی ،هیچ اطلاعات دقیقی از آمار و ارقام جمعیت در دسترس نمی باشد . دلیل شکست و اختلاف نظر برای سازماندهی حس ملی گرایی سه دیدگاه حاکم برعراق است. به عنوان یک نتیجه عراق نمی تواند یک برنامه استراتژیک برای سازماندهی 4 ستون کلیدی آینده دولت برنامه ریزی کند. با وجود افزایش بسیار زیاد در درآمدهای نفتی، 25 درصد از جمعیت زیر خط فقر زندگی می کنند. اقتصاد عراق بدون تنوع اقتصادی هنوز هم عقب مانده و به شدت وابسته به درآمدهای نفتی است.
در سال 2012 سهم بخش کشاورزی ملی به کل اقتصاد ملی 5 درصد و صنعت 5/1 درصد است که بسختی نشانه امیدواری است.
در سال 2012 واردات عراق 65 میلیارد دلار آمریکا که درسال 2013 افزایش یافته است.بیکاری بالا است. نرخ بیکاری برآورد شده در حدود 28٪ ازکل جمعیت است. درصد با توجه به سن ،محل و جنسیت متفاوت می باشد. در شمال عراق سه تا از شهرستانها بیکاری کم است.
درصد زیادی از جمعیت کار عراق به دولت برای دستمزد و مواد غذایی وابسته هستند. تخمین زده می شود در حدود هفت میلیون نفر که این رقم اخطاری است برای مدیریت دولت که می تواند باعث هرج ومرج در عراق شود. بخش خصوصی مانع اختلافی است که توسط خشونت، فساد شدید و سیاست ملی که بین سه گروهی که در عراق حاکم است. قانون نفت عراق هنوزپس از هفت سال درحد پیش نویس است. بقیه گزارشات که بگونه ای مثبت از کارکرد نهادهای کارگری صحبت میکند و چون رهبران آن بطور مستقیم در نوشته نیستند از آوردن هر گونه نظری خوداری میکنم.
library.prospect.org.uk

[xiii]
nahadha.blogspot.ca

[xiv]
www.hra-iran.org

[xv]
www.uscirf.gov
www.ned.org

[xvi]
The Rise and Fall of the Communist Party of Iraq, Tareq Y. Ismael, Cambridge University Press, 2008
طارق اسماعیل در کتاب عروج و افول حزب کمونیست عراق نشان میدهد که حزب کمونیست عراق در کنگرههای پنج وشش تا سال دوهزارو دو خواستار رفع تحریمها بودند. حتی دولت امریکا را نقد میکردند و در کنفرانس اپوزیسیون شرکت نکرد و تا مارس 2003 در تظاهراتهای ضد جنگ هم شرکت میکرد اما در ماه ژوئن مواضع خود را تغییرداد و با نمایندگان دولت امریکا و انگیس جلسه گذاشتند و در مصاحبه با روزنامه دیلی مانیفست ایتالیا گفتند برای حفظ عراق نه براساس استراتژی بلکه در جهت منافع جامعه همکاری میکنیم. نماینده حزب کمونیست بسیار محتاطانه حتی نخواست اشاره ای به همکاری با جنبش نافرمانی مدنی در عراق بکند . حزب با تغییر مواضع اش در جهت منافع نیروهای اشغالگر پیوست. صفحه 209 تا 301 https://books.google.ca/books?id=6uAvs4HqVLIC&pg=PA299&lpg=PA299&dq=communist+party+of+Iraq+and+invasion+of+Iraq+by+US&source=bl&ots=UVHdPjnqVR&sig=_0tvR1Ze6WqEYm2uYaTxPBB6T9s&hl=en&sa=X&ei=gbGgVIfRCcikyQTZiIKYAQ&ved=0CFAQ6AEwCA#v=onepage&q=communist%20party%20of%20Iraq%20and%20invasion%20of%20Iraq%20by%20US&f=false
The Struggle for Iraq's Future: How Corruption, Incompetence and Sectarianism Have Undermine Democracy , Ziad Al-Ali Yale University Press 2014
ال علی در کتاب مشکلات آینده عراق توضیح میدهد که گروههای سیاسی خارج از عراق بودند که در اصل با تدوین و نوشتن پلاتفرم سیاسی بر اساس امیال نیروهای غربی و بحثهای ائدولوژیک زمینه اشغال را مهیا کردند ، بطوریکه نیازی نباشد به شرکت هر چه وسیع مردم برای سرنگونی صدام و طرح مسئله فدرالیزم را دو حزب کردی مطرح کردند که مورد توافق غربیها بود. ص 49 تا 52
https://books.google.ca/books?id=9xSeAgAAQBAJ&pg=PA285&lpg=PA285&dq=A+People%27s+History+of+Iraq:The+Iraqi+Communist+Party,+Workers%27+Movements,+and+the+Left+1924-2004&source=bl&ots=zmvIuYeo-3&sig=9KciyKreJKBRF0Ab8j4X03AfG34&hl=en&sa=X&ei=s7egVILXHsmRyATj3ICgAw&ved=0CEoQ6AEwCA#v=onepage&q=A%20People's%20History%20of%20Iraq%3AThe%20Iraqi%20Communist%20Party%2C%20Workers'%20Movements%2C%20and%20the%20Left%201924-2004&f=false

[xvii]
اگر بخواهیم به تئوری حمید تقوایی در نقش حزب در تشکل کارگری بپردازیم ، عراق بهترین آزمایشگاه این تئوری در دوران مدرن است. بخش عمده سندیکایهای عراق بعد از اشغال به ثبت رسیده اند و بر اساس شیوه حزبی درست شده اند. فدراسیون شوراها و اتحادیه‌های کارگران عراق، فدراسیون شوراها و سندیکاهای عراق، فدراسیون کارگران سندیکاهای عمومی عراق، فدراسیون کارگران نفت عراق و سندیکای متحد کارگران کردستان هستند. این نهادها در مجموع با کمکهای پروژه ای سالیدریتی به فعالیت خود ادامه میدهند. پس آقای تقوایی نظرش را در رابطه با جنبش سندیکای زیر مجموعه حزب را بسط دهد.   
the Solidarity Center works with the General Federation of Iraqi Workers (GFIW), the Federation of Workers Councils and Union in Iraq (FWCUI), the General Federation of Workers and Unions in Iraq (GFWUI), the Iraqi Federation of Oil Unions (IFOU) and the Kurdistan United Workers Union (KUWU). - See more at: www.solidaritycenter.org

[xviii]
www.kanoonm.com

[xix]
www.kanoonm.com

[xx]
www.crvp.org