زمانی "مناسب" برای نوحه خوانی سیاسی! - حسین مرادبیگی

نظرات دیگران
  
    از : مرگ بر جمهوری اسلامی

عنوان : جان نثاران شاه پرست
"پسر ایران" همان حرفهای کهنه و پوسیده ساواکی ها را مغلطه کرده و تنها چیزی که نوشته او نشان می دهد بیگانگی این جان نثاران شاه پرست با زندگی مردم ایران است. او با بیشرمی جان نثاران و قهرمانان مردم ایران را به خیال احمقانه خود تحقیر می کند اما چه تحقیر بزرگتر از فرار ننگین شاه او که مورد تنفر ایرانیان بود و حتی نتوانست یک خراب شده ای را پیدا کند تا آسوده در آن بمیرد. این پایان فرزند یک کودتاچی بود که خود نیز کودتاچی شد و در خفت و نکبت به درک واصل شد.
٣٣٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ شهريور ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : سرود شاهنشاهی
زمان زیادی نگذشت که این به اصطلاح"پسر ایران" نقاب برداشت و معلوم شد که این هم همان نعمه های رژیم ساواک را می خواند و شاید بهتر بود خود را پسر کودتا انگلیسی-آمریکائی می خواند. خواندن نوشته های جناب فرید بسیار روشنگر بودند اما متاسفانه مانند اجرای یک کنسرت زیبایی موسیقی برای یک جمع کر و ناشنوا ذوب شده در ولایت رژیم آبروباخته پهلوی می باشد!
٣٣۶۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : آراد فرید

عنوان : دیر و زود داره ، سوخت وشوز نداره !
پسر ایران ! تمام حرفهایت در باره ی مصدق و مخالفان شاه درست ! خوب گوش کن !
خشونت خشونت میافریند.تمام کسانی که بر مقدرات مردم حاکم بودند و با منطق تخته وشلاق میخواستند جامعه را "تادیب" کنند. در ایجاد شرائط بحرانی ۵۷ دخیل بودند.مملکتی که با رفتن شاه آن از هم پاشید تائیدی بر نقش محوری آن "شاه شاهان " می باشد که نه تنها تحمل خردمندان ایرانی را نمی کرد بلکه بسیار بچه گانه تمام قواعد بازی متعارف جهانی را نادیده میگرفت نا سلامتی سوئیس درس خوانده بود . در خانه با " آپولو" ی ساواکش زندانیان را رجز میداد . همه که چریک نبودند. به آلمان، چماقدارانش را می فرستاد تا دانشجویان را مثل داخل ایران سرکوب کند. آخه یک کمی انصاف داشته باش هنوز آلمانی ها از آن فضاحت یاد می کنند ! سربازان ایرانی را به ظقار میفرستاد که چه ؟

چند نفر را در زندان وادار کرد تا غلط نامه بنویسند؟ چند نفر را وادار کرد که در مصاحبه ی تلویزیونی شرکت کنند تا از او "تجلیل " کنند. آنها چریک بودند ؟ چرا از شخصیت های محبوب خوشش نمی آمد ؟ موضوع فقط مخالفان سیاسی نبودند ساه بیماری کیش شخصیت داشت و گرنه فعالیت سیاسی در ایران را با کودتای ۲۸ مرداد ممنوع شد . یادت میاد داریوش خواننده ی معروف را دستگیر کرد ؟ یادت میاد پرویز قلیچ خانی کاپینان تیم ملی را آورد تلویزیون؟ چند تا شاعر ونویسنده را وادار به مصحبه ی تلویزیونی کرد؟ راستی در زندان چه کار میکردند که پرویز نیکخواه، لاشائی ، پورکاشانی و بقیه را ۱۸۰ درجه وادار به تغییر جهت مینمودند. چرا زعمای قوم که همه اروپا و آمریکا درس خوانده بودند بوئی از دموکراسی نبرده بودند و وکلا و وزرا جز بله قربان گوئی کار دیگری بلد نبودند. آیا "پسر ایران" تو میدانستی که شاه بیمار لاعلاج ست ؟ آیا هویدا "چریک " بود که شاه او را دم حجله کشت ، معلومه که نوکران خانه زادش ترسیدند و پشتش را خالی کردند. یک عده هم به روی مبارک نمی آورند زیر علم پسرش سینه میزنند.

آخرین کتابش را خوانده ای که با چه احترامی از دکتر غلامحسین صدیقی یاد می کند .چرا روزهای آخر به یاد یاران مصدق افتاد ؟ آیا خوانده ای که از آمریکائی عصبانی بود که آن سالهای آخر میامدند ایران بدون اجازه ی شاه میرفتند سراغ آقایان روحانیون و بازرگان و ملی ها

حالا شما این واقعیت ها را نمی بینید که دربار منحل شد و خیمه ی اسلام بر پاشد و انتظار داشتید که تمام کسانی که به قول شما چریک بودند بروند برای شاه دسته گل بفرستند یا برای آزادی تهرانی شکنجه گر ساواک تظاهرات کنند.

قربانت کردم از آن رژیم ساقط شده یک بچه ی "ناقص الخلقه" آمد که هزار بار بد تر از شاه جان مردم را گرفت.

یک کمی سر عقل بیا ببین پسر شاه و یاران شاه از سرنوشت او عبرت نمی گیرند بازهم او دنبال اجانب هستند و همان اراجیف را نثار منتقدان خود مینمایند. مردم از دربار خلاص شدند و از حکومت مذهبی هم رها خواهند شد . دیر و زود داره ولی سوخت وسوز نداره !
٣٣۴۷ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : arvan kiani

عنوان : گذشته چراغ راه اینده است
دوستان عزیز
پسر ایران
ازاد فربد عاشق ایران

ازگذشته درس بگیریم ولی در گذشته نمانیم و خواهان برگشت به عقب نباشیم که به فاجعه بار است. از نظامهای سلطنتی و اسلامی بگذریم و به اینده ای بدون شاه و شیخ فکر کنیم. رژیم های شاهی و اسلامی اگر هم اینجا و انجا کار مفیدی هم برای ملت ایران کرده باشند را پشت سر بگذاریم چرا که شرشان بیشتر از خیرشان بود. مجبور نباشیم بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم بلکه به ایرانی ازاد و دمکراتیک که همه بتوانند در ساختن ان شریک باشند فکر کنیم
٣٣۴۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : پسر ایران

عنوان : آراد فرید عاشق ایران است.
عاشق ایران بودن را سالیان سال است در که پشت انترناسیونالیسم چپ و اسلامی شکنجه می کنند. کمی باید به خاطرات بسیار دور مراجعه می کردم که بخاطر آورم که ملی گرای زمانی خوب بود و زمانی هم بد بود.
وقتی مصدق از ملی گرای دم می زد خوب بود وقتی که شخصی از جناح دیگری از ملی گرا دم می زد بد بود.
وقتی چریک بازی مُد سوسیالیستی داشت مانند فیدل و چه و حتی حافظ اسد و سرهنگ قزافی، چپگرایان ایران هم که تازه به دوران رسیده بودند و شناختی درستی از جامعه و فرهنگ ملی خود نداشتند. نماز مغرب خود را بطرف قطب شمال که از مسکو می گذشت سجده می کردند. چند تا بانک صادرات را برای تامین مالی به مبارزه و چالش کشاندند. چند تا سرباز صفر را در حماسه ای جاودان کشتند و حماسه سیاه سیاکل را با افتخار به قبله گاه خود پیشکش کردند و سابقه ی برای خود فراهم کردند. ( از آن سرباز صفرها کسی دلداری نکرده)

آن زمانها علی امام اول اسلامگرایان هنوز اولین سوسیالیست جهان بود.
کشتن خوب بود و کشته شدن بد بود. می کشتند و پاداش کشتن مدال قهرمانی گرفتن در اردوهگاه بود. جهان سیاه و سپید بود و رنگ دیگری نداشت.

آنان از آزادمنشی، بخشش و بزرگواری فرهنگ ایران نفرت و کنیه ساختند تا جهانی را به پشت دیوار آهنین بکشانند. بازیچه بودند و خود را قهرمان می پنداشتند.

آنها روباه جامعه را فراموش کرده بودند. روباهی که صبح بر سر قبر آنها را بگریه وا می داشت. ظهر در حماسه سرای رقیبی نداشت بعد از ظهر در عروسی بود و شب در عیش و نوش خود بود. چپ ساده دل ایران تجربه اجتماعی یک روزه این روباه را هم نداشت.


حال اگر کسی بعد از سالیان دارز که از انقلاب شکوهمندتان می گذرد نغمه ای دیگر بزند دشمن است بیگانه پرست است و باید پاکسازی سازمانی و فرهنگی و اجتماعی سیاسی اقتصادی بشود تا به کثرتگرای نوع ایرانی شما برسد. ( کثرتگرائی چپ ایرانی یعنی تمام عقایدی که سرچشمه اش از چپ است )

همه ما در داستان سرائی دست فردوسی را از پشت بسته ایم. آنچه را که نداریم، چاره جویست، راه حل برای مسئله است و بعد از آن هم عملگرایست.

برای من داستان ننویس هموطن، هم خون من ،ای آزاده ی ایرانی.
با من از ایران و عشق و بخشش و شادی و بهبودی بگو.
٣٣٣۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : hoshang بنده

عنوان : زمانی نامناسب برای آروغ زدن!
سید حسین مراد بیگی : ما بودیم که گفتم آخوند اگر عاقل باشد باید به ما پناه بیاورد! چرا ؟ ( اولا - ما از پیش از انقلاب با آخوندا و پاسدار تو زندان نون نمک خوردیم دوما - یک بار ما به اونا پناه بردیم تو شورش های سال ۵۶-۵۷ و حال اون می توند به ما پناه بیارند! از قدیم هم گفتن چیزی که عوض داره گله نداره ) که اعدام نداریم و مخالف اعدامیم! (و تخصصمونم تو نجات آخوند و پاسدار) تکلیف سران جنایتکار جمهوری اسلامی هم از نظر ما و مردم ایران روشن است! آنها ( آخوندها و پاسداران ) باید دستگیر شده ( و اگر تا انتقال به دادگاه زنده ماندند ) به خاطر کشتارها و اعدام ها و مزدوری! که به مردم ایران تحمیل کرده اند به دادگاههای مردمی! سپرده شود و مجازت شوند! بنده : آمین
٣٣٣۲ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : آراد فرید

عنوان : عاشق ایران
برای پسر ایران ! چون اسم خوبی انتخاب کردی و به ایران افتخار می کنی دلم میخواد چند کلمه خومونی صحبت کنیم . ببین یک مهتری که تو سقارت انگلیس کار میکرد و بعدا تو رسته ی قزاقها سردسته شد که به رضا خان معروف شد با کمک همدستان خود کودتائی بپا کرد تا مشروطه خواهان را قلع و قمع کند و شعله ی انقلاب مشروطه را خاموش و سلطان ظل الله مانند قبل از مشروطه بی خیال قانون به حکومت شاهان ادامه دهد و در تاجگذاری معروف خود به مقام رضا شاه ترقی نمود. از مهمترین "شاهکار" های او خوشخدمتی های "شاهانه" به انگلیس بود که به آنها رخصت داد که با قرادادهای ظالمانه خود نفت را ببرند.

چون از مهتری و قزاقی به شاهی رسیده بود از آداب و اصول دموکراسی که مشروطه خواهان برایش جان دادند بی خبر بود و جز زور و سرنیزه منطق دیگری را قبول نداشت به همین دلیل به رضا قلدر معروف شده بود. اولین کارش منحل کردن ژاندارمری بود که توسط سوئدی ها اداره میشد تا بهتر بتواند مطابق فرهنگ فئودالی و قزاقی خود پیش ببرد . تمام عاشقان سینه چاکش هم فقط از جباریت او و ساختن ایران "نوین" او صحبت می کنند ولی از دشمنی او با مشروطه و تشکیل نهاد های مدنی هنوز عقلشان در نیامده که صحبت کنند.

وقتی هیتلر اروپا را با آتش فاشیسم به خاک و خون کشید رضا قلدر هم خوش خوشانش شد و نرد عشق با هیتلر بافت. متفقین و در راس آن انگلیس از این "نمک نشناسی" رضا خان سابق دلخور شدند و برای عبرت بقیه نوکران ایشان را به آفریقا تبعید "فرمودند" به همین دلیل در شهریور ۱۳۲۰ بحران عظیمی ایران را فرا گرفت که نمی دانم آنرا به حساب بی عرضگی رضا خان بگذارم یا حماقت یا بیسوادی که تمام قدرت را قبضه کرده بود و با سرنوشت یک مملکت چنان نابخردانه بازی نمود. البته بسیاری از صاحب منصبان نابکار او هم زیر زیرکی با او بودند.

در همان دوران مهاتما گاندی و نهرو علیرغم مبارزات ضد انگلیسی خود با درایت کامل به انگلستان رخصت دادند که راحت در جبهه ی ضد فاشیسم هیتلری شرکت کند . این بود فرق رضا خان قلدر و مهاتما گاندی مظهر مبارزه نفی خشونت.

بعداز رضا خان ولیعهد او محمد رضا بر تخت نشست. که بهتر ست نوشته های او را مطالعه بفرمائید که از قلم خودش به ارادت تاریخی شاهان به روحانیون و ائمه اطهار پی ببرید.
در ضمن متوجه خواهید شد که ایشان کمربسته ی امام رضا بودند و در سفری به امامزاده داود وقتی از قاطر در حال سقوط بوده یک از امامان ایشان را در هوا گرفته بوده.

ایشان سکولار بودند و همزمان مرید کورش کبیر و برای رسیدن به دروازه های تمدن بزرگ چهار نعل میتازیدند . اما نام ولیعدش را رضا گذاشت تا میزان ارادت خود را به پدرش ضصا قلدر یا امامان نشان دهد و لی چون پسر دوم نیز علیرضا نامیده شد و کمتر امامزاده ای در گوشه کنار جهان ار "صدقه " شاه برای غبار گیری بی نصیب ماند. پیوند مادی و مغنوی ایشان با خاندان عصمت و طهارت بر کسی پوشیده نماند.

با وجودیکه رجال مملکت به او توصیه میکردند که مقام سلطنت را ارج بگذارد و به حکومت کاری نداشته باشد بنا بر رسم دیرینه ی پدری از "راهنمائی" های انگلیسی ها و بعدا آمریکائیها لذت میبرد و متوجه نبود که و تشخیص نمیداد کدام دوست ست و کدام دشمن . دست به سرکوب مخافان زد. از چماقداران معروف آن زمان باندی بنام سومکا بود که از جمله داریوش همایون فعالیت های " آزادیخواهانه" خود را در آنجا شروع کرد.

شاه ماموریت داشت تا برای مصالح اربابان جزیره ی آرامش درست کند که در آن بر خلاف کشورهای اروپائی و پیشرفته از حزب بازی و دموکراسی و مجلس و انتخابات خبری نباشد. با کودتای ۲۸ مرداد توسط لات ولوت ها و فواحش و شعبون جعفری که بعدا به " تاج بخش" ملقب شد - شاه را مجدددا به تخت نشاندند. اگرخواستید به اظهار نظر وزیر امور خارجه ی سابق آمریکا خانم اولبرایت مراجعه کنید.

بعداز کودتای ۲۸ مرداد دولت حکومت نظامی تیمسار زاهدی با دکتر علی امینی قرارداد ننگین کنسرسیوم را امضا کردند که نشان میداد چقدر نهضت ملی شدن نفت به رهبری شادروان دکتر مصدق دربار و اربابانش را عزادار کرده بود.

برای بقیه ماجراهای محمد رضا شاه در ارتباط با نفت و سیاست و اصلاحات و مخالفین و مردم بهتر ست خاطرات غلامان او و چاکران خانه زاد او را مطالعه کنید که چگونه جامعه را تهی از همفکری و همکاری نمود و خودش در راس تمام امور اجرائی و قضائی و نظامی قرار داشت وزیر نفت هم بود . دستور شکنجه و اعدام هم میداد حزب تشکیل میداد و " شاه شاهان " بود واقعا هیچ شاهی در کشورهای آزاد یک هزارم قدرت شاه ایران را نداشت .

حالا نوکران خانه زاد شاه بعداز ۳۰ سال از سقوط شاه میخواهند با حزب " مشروطه خواهان ایران " دوباره حکومت پادشاهی را احیا کنند و مثل سوئد ونروژ شاه فقط تشریفاتی باشد.
البته این حضرات بعداز ۵۸ سال دشمنی با مشروطه معلوم نیست تحت کدام مکانیزمی عاقبت به خیر شدند و دم از "مشروطه خواهی" میزنند و نوع سوئدی !!

البته با یک کمی دقت می توان دم خروس را از پشت تابلوی حزب "مشروطه خواهان ایران"
نمایان کرد.

۱. مشروطه خواهان معتقد به حکومت قانون از طریق قانون گذاری در پارلمان میباشند.
۲. در پارلمان و بر اساس قانون اساسی تصویب شده توسط مجلس و تائید مردم طبق
ضوابطی دولت شکیل میشود.
۳. شکل حکومتی جمهوری یا سلطنتی با وجود مجلس نمایندگی - قانون اساسی
از طرق مختلف قابل انتخاب و تغییر می باشد.

می توان گفت داشتن یک مجلس دزست حساب در یک کشور این امکان را بوجود میاورد که نمایندگان قاطبه ی مردم با همفکری و همدلی برای تدوین قوانین مفید ومناسب مملکت و مردم
کوشش نمایند و برای شکل حکومتی هم به بحث و گفتگو و انتخاب بپردازند و با رفراندوم با ارای مردم جمهوری یاسلطنت را بپذیرند.

ما در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ تجربه ی خوبی از فعالیت مجلس نمایندگی از خود نشان دادیم که دستاورد ارجمند آن تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران می باشد. چون خری در چشم ارتجاع داخلی و خارجی فرورفت.

در تمام کشورهای اروپائی احزابی که پارلوانتاریسم را قبول دارند با هم رقابت می کنند تا نمایندگان بیشتری به مجلس بفرستند تا اید ه های خود را تبلیغ کنند و در صورت داشتن اکثریت قانون مند نمایند . پس تمام این احزاب مشروطه خوا ه هستند چون به مجلس و قانونمداری پای بندند. آنها کّ مجلس را قبوا ندارند وارد این ماجرا نمیشوند مانند آنارشیست ها

در ایران وضع معلوم ست ولی فقیه - شورای نگهبان -مجلس ۱۰۰ غیر انتخابی
خودشون تشبیه میکنند به حکومت پادشاهی مطلقه و سعید حجاریان میگوید باید آنرا مشروطه کزد یعنی ولی فقیه دخالت نکند. میشود هم گفت حکومت مشروعه ست که تمام حکومت تا مغز استخوان مشروعه خواه هست و کسی جرات نمی کند وارد این قضایا شود. حتی حجاریان.

در ایران غیر خودی ها پراکنده هستند ولی اساسا خواهان انتخابات آزاد و معتقد به پارلمان و مشروطه خواهی هستند. عمدتا متاسفند که جمهوری اسلامی رنگ و بوی جمهوری ندارد !!!!


در خارج منقدان جمهوری اسلامی عمدتا جمهوری خواه یا طرفدار حکومت پادشاهی هستند.

جمهوری خواهان داخل و خارج از کشور که به جمهور ی اسلامی انتقاد دارند خواهان انتخابات
آزاد و تقویت جمهوریت حکومت می باشند . اساسا مشروطه خواه هستند.

طرفداران حکومت پادشاهی مغلطه میفرمایند که با حزب " مشزوطه خواهان ایران" وانمود می کنند که بقیه نیروها مشروطه خواه نیستند.

طرفداران حزب " مشروطه خواهان ایران " از هم اکنون شکل حکو مت مورد علاقه خود را انتخاب کردند و قبل از تشکیل مجلس و قانون اساسی حکومت پادشاهی را هم انتخاب کرده اند. البته پادشاه آینده هم انتخاب شده " موروثی " هم هست و لی این با شاه میخواهد سلطنت کند مثل سوئد و نروژ نه مثل شاهنشاه آریامهر " انتقاد شرمگینانه از دیکتاتور بزرگ"

وطیفه ی نیروهای طرفدار قانون اساسی و مشروطه اعم از زرفداران نوع حکمتی جمهوری با سلطنت اینست که به طرفداران شاه سابق که دشمنی خود را با جنبس مشروطه بیش از نیم قرن به اثبات رساندند بیاموزند که لطفا از پنجره وارد نشوید.

حزب " مشروطه خواهان ایران" تمامیت خواهی کارگزاران شاه سابق را نشان میپدهد که منکر دگر مشروطه خواهان ایرانی می باشد. بابت این اختشاش و اهانت یک پوزش رسمی بدهکارند.

بهتر ست که خود را حزب مردم - ایران نوین - سومکا- رستاخیز و نطائر آنها بنامند که تعریف دقیقی از ماهیت آن ارائه نمایند .

اما داریوش همایون در باره فرهنگ خشونت نصف حقیقت را میگوید . چون فرهنگ خشونت در ایران بازتولید دونهاد کهنه ی دربار و روحانیون بوده که در تمام افت وخیز های تاریخ همزاد یکدیگر بوده و در این سی سال روحانیون تمام قدرت را در اختیار گرفته و این بد جوری برای نهاد دربار و طرفدارانش گران تمام شده ولی نقش تاریخی فرهنگ شاهان حونخوار ایران را و خشونت زای ایران را پایان نمی بخشد. نیاز به آموزش و پرورش صحیح دارد که این حضرات صلاحیت ندارند.

خشونتی که در ایران جریان دارد و توسط پست ترین یا حاشیه ای ترین جریان اجتماعی صورت میگیرد یک واقعیت ست که هر روز کریه تر وکریه تر میشود. ادامه ی لومپنیسم شعبون جعفری و ساواک ماب شاه + دارو دسته ی این رژیم در کمیته ها و بسیج و سپاه سیاه ترین روزها ی تاریخ مردم ایران را شکل داده .

متاسفانه در ایران امروز جریان های بالنده و سازنده اجتماع به مراتب کم اثر تر از رژیم گذشته هستند. بهتر ست در برخورد با داریوش همایون راحت و صریح برخورد نماییم.

شاه هیچ جریانی را تمحمل نمیکرد.
ما هم همه چیز را سیاه میدیدیم

شاه خودش راسا در راس کارها قرا گرفته بود و مسئولیت قبول کرده بود و باید پاسخگو می بود.

ما کاره ای نبودیم و نق میزدیم
٣٣۲۶ - تاریخ انتشار : ۲٨ شهريور ۱٣٨۷       

    از : روزبه زریننعل

عنوان : مقاله خوب
با تشکر از آقای مرادبیگی جهت مقاله بسیار خوب و روشنگر ایشان. سوز و گذاز وابستگان به رژیم خائن ساواکی نیز قابل درک است و فسیل های وابسته به رژیم دزد و خائن شاه که مورد تنفر میلیونها ایرانی بود هنوز از شک قیام شکوهمند مردم ایران در لرزه و هراس می باشند. اکثریت مردم ایران آگاهانه و به درستی شعار مرگ بر شاه دادند و در آینده نزدیک رژیم ولیعهد واقعی شاه یعنی رژیم سلطنتی خمینی را نیز به زباله دان تاریخ پرتاپ خواهند کرد.
٣٣۱٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ شهريور ۱٣٨۷       

    از : پسر ایران

عنوان : هنوز هم شما مانند فاشیستهای آلمانی در نفرت تعریف نشده خود شناوریت.
جمهوری اسلامی از روی لیست ساواک رژیم شاه لیست کرد و گرفت و اعدام کرد. خرداد ۶۰ و شهریور ۶۷ نه ادامه ۲۲ بهمن که در واقع ادامه کشتار ۱۷ شهریور سال ۵۷ است.

با این جمله شما می خواهید خود را نجات دهید. اعدام های انقلابی ارتشیان را فراموش کرده اید. می خواهید بگوید محمد رضا شاه بر علیه خودش انقلاب براه انداخت. می خواهید دست خونین خود را چه بعنوان چریک فدائی و یا تروریست بشوید.
هنوز قبول نکرده اید گه اسلامگراها از شما بعنوان ابزاری برای رسیدن بقدت استفاده کامل کرده و بعد مانند دستمالی بیرون انداختند.
هنوز هم شما مانند فاشیستهای آلمانی در نفرت تعریف نشده خود شناوریت. چادر حقوق بشر هم تنفن عقیده ضد بشریتان را نمی تواند کتمان کند. مقالعه شما نشان از تنگدلی شما و لجالت با خویش است.


قدری هم بفکر ایران باشید اگر کمی ملی گرا هستید.
٣۲۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣٨۷       

    از : hoshang بنده

عنوان : زمانی نامناسب برای آروغ زدن!
۱-حسین مرادبیکی: ...تعجبی ندارد که مصائب دوران بعد از انقلاب ۵۷ از جمله کشتار و قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷... را به جای مسببین آن (جمهوری اسلامی فرزنده انقلاب شکوهمند! ) به پای قربانیان آن که توسط حکومت اسلامی زیر خاک شده بنویسید! بنده: قاتل اصلی این قریانیان بعد از حکومت اسلامی رهبران گروه ها و سازمان های تروریستی مثل چریک فدائی ها و مجاهدین خلق اند که با فریب و مغزشویی این جوانان آنها را به جهنم حکومت اسلامی مثل اوین- قزلحصار- گوهردشت ...روان کردند و خودشون و خانوادشون در اروپا - کانادا و آمریکا به خوشی خورمی زندگی میکنند!
٣۲۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣٨۷       

    از : hoshang بنده

عنوان : زمانی نامناسب برای آروغ زدن!
۱-حسین مرادبیکی: ...تعجبی ندارد که مصائب دوران بعد از انقلاب ۵۷ از جمله کشتار و قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷... را به جای مسببین آن (جمهوری اسلامی فرزنده انقلاب شکوهمند! ) به پای قربانیان آن که توسط حکومت اسلامی زیر خاک شده بنویسید! بنده: قاتل اصلی این قریانیان بعد از حکومت اسلامی رهبران گروه ها و سازمان های تروریستی مثل چریک فدائی ها و مجاهدین خلق اند که با فریب و مغزشویی این جوانان آنها را به جهنم حکومت اسلامی مثل اوین- قزلحصار- گوهردشت ...روان کردند و خودشون و خانوادشون در اروپا - کانادا و آمریکا به خوشی خورمی زندگی میکنند!
٣۲۵۱ - تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱٣٨۷       

    از : آزاده سپهری

عنوان : جریان اسلامی، جریانی حاشیه ای؟!
بر خلاف آنچه شما سعی داشته اید وانمود کنید، جریان اسلامی در ایران یک جریان "حاشیه ای" نبود. جریانات اسلامی بسیار بیشتر از چپها در جامعه نفوذ داشتند و حتی بسیاری جریانات چپ، مرزبندی روشن با اسلام و اسلام سیاسی نداشتند و حاضر شدند برای مقابله با "امپریالیسم" پشت نظام اسلامی بروند. یک جریان سیاسی که در جامعه نفوذ نداشته باشد، هیچگاه نمیتواند فقط با تبلیغات گسترده سر کار بیاید و ۳۰ سال حکومت کند. جریانات چپ هیچگاه در ایران نیروی توده ای وسیع نداشتند و بیشتر در میان روشنفکران و دانشجویان نفوذ داشتند تا در میان سایر اقشار جامعه.

من با این حرف داریوش همایون موافقم که خشونت در ایران ریشه های فرهنگی دارد. کافی ست شما نگاهی به خشونتی که هر روزه در خانواده ها و در کوچه و خیابان از سوی مردم عادی اعمال میشود، بیاندازید. البته این را هم ناگفته نباید گذاشت که فرهنگی که رژیم نمایندگی میکند، بسی خشن تر از فرهنگ اکثریت مردم ایران است. ولی این نباید مانع دیدن خشونتی که در بطن جامعه رواج دارد، بشود.
٣۱٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۴ شهريور ۱٣٨۷