نگاهی به "مردکاغذی" نوشته منظر حسینی - رضا اغنمی

نظرات دیگران
  
    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به reader readers
ببینید! بار دیگری که خواستید دیاگنوستیک بیمارانتان را در صفحات نقد ادبی منتشر کنید، حداقل با احتیاط بیشتری این کار را انجام دهید و یا بهتر است بگویم که از چنین کارهایی اساسا دوری کنید، زیرا که رایج نیست و صحیح هم نیست. در هر صورت شما اگر حرفی درباره نقد و یا خود داستان دارید، چنین موضوعی هیچ ربطی به وضعیت جسمانی و شماره حساب بانکی او و رنگ موتور سیلکت همسایه شما ندارد.
با این وجود، حالا که اصرار دارید به دیاگنوستیک جسمانی و روحی منقد یا - حریف بحث - بپردازید، پیشنهاد می کنم که خودتان را به نخستین علامات و نشانه ها و حدس و گمان ها محدود نسازید. این آدم بنی بشر یک کمی پیچیده تر از آنی ست که شما بتوانید به نخستین نگاه خودتان اطمینان داشته باشید.
در ثانی اگر موافق باشید، اجازه دهید که خود آقای رضا اغنمی در صورتی که در نوشته های من انحرافی مشاهده کردند، نظرشان را بگویند. فکر می کنم که ایشان به اندازه کافی بالغ باشند. با این وجود باید بگویم که برداشت شما، از «نامحترمانه » بودن نوشته من، کمی عجولانه بوده و بطور خلاصه برداشت شماست.
و اینجا اتفاقا می رسیم که موضوعی بسیار جالبی که در متن شما مطرح شده و یکی از مباحث رایج و عمده در امر خوانش آثار هنری و خصوصا ادبی می باشد. یعنی خوانش. یعنی به قول شما برداشت. این که برداشت ها می توانند متفاوت باشند یا نباشند...در هر صورت در بین تمام برداشت ها یک برداشت هست که خاص نویسنده و هنرمند است. یعنی مفهومی که در نیّت نویسنده بوده است. این را نباید فراموش کرد. شمایی که نگران اخلاقیات هستید این را نباید فراموش کنید.شناسایی و خوانش اثر جهت دریافت نیت نویسنده، یکی از کارهای نقد است. بدون شک این موضوع که هر فردی می تواند برداشت خودش را داشته باشد خیلی دموکراتیک به نظر می رسد، ولی تنها به نظر می رسد، و لی من بیشتر طرفدار دیکتاتوری طبقه پرولتاریا هستم. در واقع دموکرات و آزاد خواهی واقعی من هستم (ما دیکتاتورها هستیم) زیرا که اصرار داریم مفهومی را بازشناسی کنیم که در نیّت نویسنده بوده، برای ما فردیت و ذهنیت خاص او مهم می باشد. البته من، شما و ایشان می توانیم در خوانش ادبی خودمان هر چه می خواهیم فکر کنیم، و یا تداعی کنیم...کاملا طبیعی ست. می توانیم درباره این بخش از خوانش که کاملا شخصی ست حرف بزنیم. این هم می تواند نوعی نقد - احتمالا تجربی - باشد. ولی همه نقد نیست. در ثانی شما چگونه می توانید مفهومی را به اثری نسبت دهید که در قصدیت آن نبوده است؟
با این وجود شما می توانید بگویید که حمید محوی در نگارش این متن عصبانی بوده. نمی گویم واقعیت ندارد. ولی این واقعیت ذهنی شماست که احتملا با واقعیت بیرونی فاصله می گیرد.
اجازه دهید در این جا از یکی از عملیات قهرمانی ام برایتان بگویم، اگر حمل بر خودستایی نشود. در هر صورت وقتی که هیچ کس نیست که به آدم آفرین بگوید، آدم باید خودش به خودش آفرین بگوید. این هیچ ربطی به خودستایی بیهوده ندارد.می دانید؟ من می توانم پسیکوتیک ها را بخندانم.
۶٣۶۰ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣٨۷       

    از : reader readers

عنوان : ندارد
من فکر می کنم این اقای محوی حالش خوب نبوده وقتی نظرش را پای مطلب می گذاشته وگرنه اینچنین نامحترمانه به آقای اغنمی نمی پریدند. موضوع دو برداشت مختلف از یک جمله است این که دعوا ندارد و قرار نیست همه مانند یکدیگر بیندیشند و یک برداشت داشته باشند از موضوعات.
البته من کتاب را نخواندم و نظری خاص ندارم فقط یک سوال در ذهنم شکل گرفته است: چرا نقد نوشته شده عصبانی تان کرده است؟
۶٣۵۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ دی ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : درباره ی نقد مرد کاغذی
جناب آقای رضا اغنمی از تلاش شما برای نقد ادبی سپاسگذارم. ولی فکر می کنم که این خوانش شما قابل تردید است. شما هم باید در آن تردید کنید.
این طور به نظر می رسد که شما در خوانش خودتان به عنوان مثال در جایی که به متن مرد کاغذی می پردازید و مثال می آورید «اما آنجا که روایتگر عشقبازی ست،
پرد میدرد. لخت وعریان میشود :
"من ران هایم را می گشایم تا پس از عشق ورزی خیالی ام باتو ... ... دستت را ببر زیر دامنم. رانم را نوازش کن " صص ۱۳ – ۱۲ »

در واقع بر عکس است. از عشق بازی خبری نیست.

در واقع اصل موضوع را واپس زده اید. و تنها ران های گشوده را دیده اید و تصور کردید که موضوع عشقبازی ست.
نه خیر این خبرها نیست. این خانم کاستراتریس است. در هر صورت آن جمله را یک بار دیگر بخوانید و ببینید که چگونه انکبوت را به جان آن مرد بیچاره ای می اندازد که مثل شما گول ران های گشوده را خورده بود.
نه خیر از این خبرها نیست...

خب چنین مسائلی از دیدگاه زیبایی شناختی می تواند مورد بررسی قرارگیرد که من پیش از این آن را با زیبایی شناسی شقاوت تعریف کرده ام.
۶۲۶۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ دی ۱٣٨۷