شمه ای از خاطرات زندگیم - مرضیه تهی دست شفیع (شمسی)

نظرات دیگران
  
    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخ به آقای هومن دبیری
تقریبا به تمام پرسش های شما در مقاله ای که عرض کردم پاسخ گفته شده است :
http://makalat.blogfa.com/cat-۲۲.aspx
اگر باز نشد به آدرس بعدی مراجعه فرمایید : «مقدمه ای بر پایان اسطوره صمد بهرنگی»
http://makalat.blogfa.com/

اخبار روز هم اگر مایل بود می تواند این مقاله را چاپ کند که مطمئنا تا مدتها حداقل برای خود من به شکل کارگاه نقد ادبی کارکرد خواهد داشت.

با سپاس
۷۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : کامنت قبل برای آقای محوی ست
کامنت قبل برای آقای محوی ست
۷۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هومن هومن

عنوان : اشکال متدیک
شما مرتب به مقاله خودتان «استناد» می کنید. این چگونه بحثی ست وقتی که من نوعی از اصلا با مقاله شما آشنائی ندارم.
نوشته اید : ... که یکی از بخش های مقاله من «مقدمه ای بر پایان اسطوره صمد بهرنگی» مربوط است به حضور موضوع و نام صمد بهرنگی در رسانه ها و خصوصا رسانه های معاصر ما. به این ترتیب هر بار که مقاله ای درباره صمد منتشر می شود، و یا به نحوی از او سخنی گفته می شود، فورا در ارتباط با موضوعی قرار می گیرد که عرض کردم...... من هم از همین قاعده پیروی کردم،........

بعد موضوع را خراب تر می کنید و میفرمائید :... مضافا براین که آن چه صمد بهرنگی در داستان ها و افسانه های قدیمی تزریق کرده است، چیزی نیست بجز نظریات جنبش چپ که البته در اصل کاملا عرفانی و مذهبی ست.
آقای محترم ! «جنبش چپ» در دهه های مختلف و از جمله دهه ۴۰ عبارت از طیف وسیعی از انواع مارکسیست ها بود شما چگونه صمد را بطور کلی به «جنبش چپ » منتسب می کنید ؟ در ضمن کدام بخش از «جنبش چپ» حامل مذهب و عرفان بود ؟ شما نمی توانید با این فرمول کلی و نادقیق جایگاه صمد را تبیین نمائید. ... (من هنوز اصرار دارم که شما باید لطف کنید با اندیشه ی دیگران از جمله صمد برخورد مشخص نمائید. تا اینجا یک کلمه از اندیشه های صمد نقل قول نکرده اید . من بعنوان مثال میگویم چرا صمد نسبت به تنبیه بدنی دقیق برخورد نکرده بود ! در این باره می توان اندیشه ورزی کرد پاسخش را هم نمی دانم از سال ۵۰ در این باره حرف زده ایم و مخاطبان هم بسیار صمیمانه دنبال پاسخ بودند و این را هم در آن جامعه ی کذائی عجیب نمی دانستیم و به عنوان «چماق» علیه صمد استفاده نکردیم و نخواهیم کرد. )
اگر نمی دانید که «جنبش چپ» شامل کدامین جریانات بود لازم ست مطالعه فرمائید که واقعا مشکل آفرین ست نویسنده ای چون شما چنین کلی و بی در وپیکر بنویسد :....... دو علت کاملا مشخص قابل توجیه به نظر می رسد : حضور موضوع صمد و سپس قرابت نظریات صمد با جنبش چپ.....

نوشته شما دال بر شناخت شما از یک قالب هموژن از «جنبش چپ » می باشد که اصلا چنین نبوده ونیست .
بهمین دلیل شما قطعا با شاملو ، ساعدی ، براهنی ، خوئی ، سلطانپور، هزارخانی ، شعاعیان ،تنکابنی ، به آذین، کسرائی و ده ها نفر از برجسته ترین فرهنگ ورزان ایران دچار مشکل شده اید یا خواهید شد و من مشکل شما را در متد برخو.رد شما دیده ام وگرنه با شخص شما و صمد و بقیه هموطنان اساسا مسئله ای ندارم
Good Night

دبیری
۷۹۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨۷       

    از : حمید محوی

عنوان : پاسخ به آقای هومن دبیری
در باره‍ی مراجعه من به اشاره مختصری که مرضیه تهی دست شفیع به صمد بهرنگی داشته است، موضوعی ست که گویا برای شما مشکل ایجاد کرده.

ببینید، شما وقتی درباره موضوعی دست به مطالعه می زنید، طبیعتا نسبت به آن حساسیت پیدا می کنید و در عین حال سعی می کنید که حداکثر اطلاعات را درباره آن کسب نمایید.

یکی از بخش های مقاله من «مقدمه ای بر پایان اسطوره صمد بهرنگی» مربوط است به حضور موضوع و نام صمد بهرنگی در رسانه ها و خصوصا رسانه های معاصر ما. به این ترتیب هر بار که مقاله ای درباره صمد منتشر می شود، و یا به نحوی از او سخنی گفته می شود، فورا در ارتباط با موضوعی قرار می گیرد که عرض کردم.
من هم از همین قاعده پیروی کردم، مضافا براین که آن چه صمد بهرنگی در داستان ها و افسانه های قدیمی تزریق کرده است، چیزی نیست بجز نظریات جنبش چپ که البته در اصل کاملا عرفانی و مذهبی ست.

در نتیجه مراجعه من به «صمد بهرنگی» در گفتمان خانم مرضیه تهی دست شفیع به دو علت کاملا مشخص قابل توجیه به نظر می رسد : حضور موضوع صمد و سپس قرابت نظریات صمد با جنبش چپ.
امیدوارم که این توضیحات کافی بوده باشد.
۷۹٨۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : سهل انگاری پشت سهل انگاری !
آقای محوی چرا نکته یه این سادگی را نمی پذیری که مرضیه تهی دست فقط اشاره کرد که : در ۱۶ سالگی....با کتابهای صمد بهرنگی آشنا شدم

من هم نه راجع به مرضیه تهی دست و نه را جع به صمد بهرنگی حرفی نزدم .کامنت شما برای من هم نامربوط ست.

اگر صادق هستی مطلب مرصیه تهی دست را دوباره بخوان که مطمئن شوی او در باره ی اندیشه ی صمد اصلا حرفی ایدئولوژیک و جانبدارانه نزده ، ولی اولین کامنت به شماره ۷۸۲۸ نوشته خودتان شدید ایدئولوزیک و ضد اندیشه ی صمد ست .

اصولا برخورد شما یک جانبه ، مکانیکی و ضد پلورالیستی می باشد.
من نوعی هنوز افتخار دسترسی به نوشته ی انتقادی جنابعالی راجع به صمد پیدا نکرده ایم و به همین دلیل عجله نداشته باشید و با متانت منتظر حل مشکل نشر مقاله خود باشید.از فرهنگ معین هم استفاده فرمائید که مطمئن شوید در انتخاب کلمات اشتباه نمی کنید.
۷۹۷۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : برای رفیق «شیب» و سپس رفیق «سهند»
رفیق شیب صبح بخیر
پیام مختصر شما را دیدم و متشکرم. هر وقت آن مقاله را خواندید می توانیم به این بحث ادامه دهیم.

و سپس، به مطالب سهند می پردازم
البته گویا که باید به رانش های خشونت بار دوستان گرامی که با ناسزا گویی حرف می زنند، رضایت دهیم. ببین سهند تو این همه مطلب نوشتی ولی یک حرف حساب نزدی.
البته می دانم که چه ارادت عمیقی به کرامت موللی داری، و نوشته ای که : «دکتر موللی می توانستند فقط با پنج سطر تمامی فراورده های ذهنی شما را به اشغالدونی روانه کنند»
ولی موضوعی را که تو نمی دانی این است که من بر اساس فرضیات انجام نشدنی شما که از روی حقیقتی بخشی از نوشته های موللی را به دست خودش به آشغالدانی فرستادم.
با این وجود آشغالدانی جای بدی هم نیست. چه خوب که اشغالدانی وجود دارد، چیز های زائد و اشتباه را آدم دور می ندازد. مضافا براین که آشغالدانی های جهان فرهنگ و هنر و علم باز هم آرشیو می شود و مورد استفاده قرار می گیرد. و این موضوعی ست که درکش برای افرادی مثل تو کمی مشکل است. من حتی تعدادی نویسنده می شناسم که با آشغالدانی هایشان می نویسند.

موضوع بعدی این است که سکوت و «صعه صدر» جناب موللی در مقابل انتقادات من به هیچ عنوان نشان حکمت ایشان نیست؛ شما حساب کنید که اگر تمام نویسندگان و محققین در برابر انتقادات سکوت اختیار کنند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
بر این اساس به وضوح مشاهده می کنیم که سکوت جناب موللی در مقابل انتقادات نشان حکمت ایشان نیست.

در ثانی جنابعالی یک کمی با بی دقتی مطالب من را خوانده ای، من نه به تمام روانکای که به بخشی از روانکاوی و روی مسائل مشخصی انتقاداتی را مطرح کردم که با آن چه شما از روی بی مسئولیتی نوشته ای خیلی فاصله می گیرد. و بین من و تو، اگر یک نفر بیشتر از دیگری قاطی کرده باشد، حضرت عالی هستید.

همانطور که نوشته ای من دو وبلاگ برای دو نقد دو کتاب از دو روانکاو ایرانی ایجاد کردم، ولی شما وبلاگ سوم من را که با زهم به مباحث روانکاوی مربوط می شود از قلم انداخته بودی که ویژه ترجمه نوشته های کلاسیک و مدرن روانکاوی ست.

و بر خلاف تصورات شما، علی رغم این که تمام این وبلاگ ها در ایران فیلتر شده است، عده‍ی زیادی از علاقمندان، احتمالا با فیلتر شک به این وبلاگ ها مراجعه می کنند. پس نظریه شما که می گویید هیچ احدی به آنها توجه نمی کند، اشتباه است.

خواندن این گونه مطالب البته برای افرادی نظیر موللی یا جنابعالی که نوچه ایشان هستی، به کمی شهامت نیازمند است. تنها اگر بیست در صد مطالب را می خواندی می توانستم به تو امیدوار باشم که نظریاتت را براساس مطالعه نوشته ای. ولی متأسفانه فقط با پیشداوری می نویسی، بی آن که موضوع مشخصی را مطرح کنی.
البته می فهمم این گونه مسائل به وقت و حوصله انگیزه نیازمند است.
و برای اطلاع شما بگویم که من دکان عطاری نداشتم، و ندارم که ببندم، این آقای موللی ست که دکان عطاری باز کرده و درمان می کند.

در مورد صمد بهرنگی هم باز می بینم که یک نفر بی آن که نقد من را خوانده باشد، بر اساس همان نظریات گذشته حرف می زند. و روشن است که باقی مطالب هم به همین ترتیب با پیش داوری پیش می رود. یعنی این که ارزش نقد ندارد.

در پایان می خواهم به آخرین نکته اشاره کنم ، جناب سهند نوشته اید که : «کلا فکر می کنید که اگر با بزرگان در گیر بشید و اگر هم شکت بخورید باز هم برنده هستید. »

من پیش از این نقدهای مختلف و ازجمله در نقد سینمای ایران به این نتیجه رسیده بودم که سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی و سیاست فرهنگی اپوزیسیون ایران حداقل روی یک موضوع کاملا با هم هماهنگ هستند، و به عبارت دیگر دو روی یک سکه هستند و آنهم موضوع فاعل و یا بهتر بگویم حذف فاعل فرهنگی یا سوژه فرهنگی ست.
و باز هم یعنی حذف افراد به نفع خفقان. من به تجربه و در مباحثات مختلف در همین سایت مشاهده کرده ام که استقلال فردی تا چه اندازه می تواند حساسیت ایجاد کند. متأسفانه فرهنگی ایرانی هنوز فرد فاعل فرهنگی و فکری را بخود نمی پذیرد.

اینجا موضوع درگیری با بزرگان مطرح می شود، یعنی این که آن چه پیش از همه جلوی صحنه بحث و نقد به نمایش گذاشته می شود، موضوع مورد بررسی نیست، بلکه پدیده ای ست که بیشتر به اختلاف طبقاتی مربوط می شود، به پروتوکل اجتماعی و آداب و رسوم احترام به بزرگان و مسائلی از این قبیل.

ولی سهند نادان، بدان که موضوع در گیری با بزرگان نیست، این موضوعی که تو مطرح کرده ای احتمالا یک فرافکنی از جانب جنابعالی ست، ولی من در پی حقیقت هستم. و آن هم نه حقیقت کلی بلکه حقایق کاملا جزئی. و بر عکس جنابعالی که به آشغالدانی فرهنگ و علم با احترامی یاد کرده ای، یادآور می شوم که روزی اگر نظریات خودم را در آشغالدانی ببینم، برایم یک گام به پیش خواهد بود. ولی آنهایی که نظریاتشان از هم اکنون در آشغالدانی ست ولی خودشان با همان نظریات مردود شده و با منگنه کردن تیتر دکتر و آنهم دکترایی که ندارند به یقه پیراهن و جلد و کتاب و دفتر و دستک ادامه می دهند و حقیقت را واپس می زنند، خیلی ساده خودشان را از لذت طعم وصف ناپذیر حقیقت محروم می کنند. ..
۷۹۵۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : سهند نسیمی

عنوان : معما چو حل شود گردد اسان
اقای محوی عزیز: مرا که تقریبا می شناسید و فکر نمی کنم که مرا هم جزو دشمنانتان قرار داده باشید. میدانید که جنبه های مثبت تان را تائید و لی به منفی بافی هایتان انتقاد کرده ام. شما هر چه بیشتر می نویسید من بیشتر اطمینان پیدا می کنم که شما شدیدا قاطی کرده اید. کلا فکر می کنید که اگر با بزرگان در گیر بشید و اگر هم شکت بخورید باز هم برنده هستید. من با شما از طریق ترجمه هایی از فروید در سایت متفکر بزرگ مان اقای دکتر کرامت موللی اشنا شدم و از ترجمه هایتان معلوم بود که شما به تئوری های روانکاوی فرویدی-لکانی علاقه مند هستید و شدیدا در بحث های سایت ایشان هم شرکت می کردید و به همین خاطر هم من چندین بار تلفنی با شما تماس گرفتم که بتوانیم رد و بدل افکار کر ده باشیم ولی شما به زودی جبهه عوض کرده و دشمن شماره یک روانکاوی شدید و روانکاوی را ارتجاعی نامیدید. عزیز من: اگر روانکاوی فرویدی درخدمت بور÷وازی مرتجع بود پس چرا شمادر این مدت به مدد ارتجاع شتابیده بودید.؟ شما دو سایت در رد تئوری های روانکاوی دایر کرده و صد ها ساعت وقت با ارزش تان را صرف نوشتن چرندیات کردید که حتی احدی هم مطالعه شان نکرد. برای اینکه از محتوی نوشته هایتان معلوم بود که با چاقوی کندی به فکر بر داشتن کوه ها از سر راهتان هستید. دکتر موللی می توانستند فقط با پنج سطر تمامی فراورده های ذهنی شما را به اشغالدونی روانه کنند ولی ایشان سعه صدر نشان داده و خاموشی بر گزیدند که شما هم مجبور شدید که در دکان عطاری تان را به بندید. با زبان تند حرف می زنم که بخود ائید و انتقاد های دوستان را نه مخرب بلکه که آئینه ای تصور کنید که بقول هگل نمی توان رل دیگران را در زندگی مان نادیده بگیریم.

بعدا از جبهه چپ دفاع کردید و الان هم به چپی ها انتقاد که نه بلکه که هجوم اورده اید. برادرر عزیز: شما اصلا به چیزی معتقد هستید.؟ ایا افکارتان ساختمان و ساختاری دارد که ما بتوانیم شناختی از شیوه تفکر و جایگاهتان در این مجادلات فرهنگی داشته باشیم.؟

اقای محوی عزیز: به جای نفرین به تاریکی سعی کنید که شمعی روشن کنید و بجای سعی در خرابی آسمان خراش ها-- که از عهده تان بر نمی اید--- با همان بیل و کلنگ کند تان هم می توانید کلبه ای برای خودتان بسازید. شما دکتر موللی را که به عقیده من یه سر و گردن از همه روانکاوان فروید-لکانی بالاتر هستند بی سواد خطاب کردید.

الان هم با همان بیل و گلنک زنگ زده و فرسوده به جان صمد بهرنگی افتاده اید و همه را به مطالعه شاهکارتان دعوت می کنید که من جدا از نوشته تان خجالت زده شدم. شما انگار با الفبای تغییر و تحول بیگانه اید والا پدیده های گذشته را با معیار های امروزی اندازه نمی گرفتید. صمد بهرنگی و کلا رشد افکار چریکی را باید با معیار های همان دورانی که بهترین محصول فرهنگی اش مجله اشعال فردوسی بود و مطالعه کننده گان رمانهای تولستوی در زندانها می پوسیدند و حتی ادبیات بور÷وازی هم قدغن بود باید سنجید و نه بعد از گذشت و تغییر و تحولات ۴۰ ساله.

نوشته شما در انتقاد از صمد بهرنگی خیلی کودکانه است و واقعا که دچار توهم شده اید. شما با کدام مدرکی ادعا می کنید که صمد کتاب ماهی سیاه کوچولویش را از روی نویسنده چینی نسخه برداری کرده است.؟ خودتان هم نمی دانید که ایا این کتاب به زبان تورکی ترجمه شده بوده یا نه و اگر هم ترجمه شده بوده ایا صمد بهرنگی دسترسی بهش داشته یا نه.؟

در مورد غرق و یا کشته شدن صمد مگر شما آنجا بودید که اینهمه با اطمینان ادعا می کنید که ایشان بخاطر شنا بلد نبودن غرق شده اند.؟ من اگر هم قبلا در این باره نمی توانستم با اطمینان داوری کنم اما بعد از مطالعه کتاب " از آن روزهای" اقای حمزه فراهتی با اطمینان بیشتری می توانم ادعا کنم که صمد غرق نشده بوده بلکه که غرقش کرده بوده اند برای اینکه زمانی که پیاده ترین سرباز جبهه چپ در زندانها می پوسیدند چگونه این اقای فراهتی ارتشی سواره برای خودش ازادانه می گشته است و کلا این شخص چرا اینهمه مدت را سکوت کرده بوده اند و اگر ریگی در کفش نداشته اند پس چرا در دادگاه آلمان در جریان رستوران میکونس دروغ گفته اند.

آمریکایی ها مثلی دارند که میگه" If it walks like a duck and quacks like a duck, it is a duck)"

اگر مانند اردک راه می رود و مانند اردک صدا در می آورد حتما که خود اردک است.
اقای فراهتی مانند اردک راه می روند و مانند اردک صدا در می آورند پس اردک هستند.

قدیس آگوستین می گوید که خدا جهان را بر مبنای سلسله مراتبی خلق کرده است که همه چی سر جای خودش است و بنا براین هیچ چیزی در ذات خود نه خیر است و نه شر. زمانی پدیده و چیزی شر می شود که بخواهد این سلسله مراتب را بهم زده و به مرتبه ای که تعلق ندارد راه پیدا کند--- من از این سخنان آگوستین مفهوم زمان را درک می کنم.-------- پس ما نمی توانیم به زمین بخاطر اینکه اسمان نیست ایرادی بگیریم. دانشمندان مغز و اعصاب گفته مشهور دموکریتوس که نمی توان دو بار در رودخانه ای شنا کرد را اینگونه تغییر داده اند که نمی توان دو بار با همان مغز همان فکر راکرد. زمان بر گشت ناپذیر است و ما در انتقاد به گذشته باید این اصل فیزیکی را نادیده نگیریم و به زمین به خاطر اینکه اسمان نیست بد و بیراه نگوییم و نیوتن را که از فیزیک کوانتوم چیزی نمی دانست سرزنش نکنیم. و با ساعدی که با کتک خوردن نویسنده شده بود ایراد نگیریم و بقول مادر خرگوش در فیلمBambi اگر حرف فوبی برای گفتن نداریم بهتر است که خاموش باشیم. توهم و خیالات بی در و پیکر با انتقاد سازنده فرق دارد.

زبان تند و و زمخت مرا به بخشید.
۷۹۵٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : شیب

عنوان : ببخشید!
ببخشید اشتباه شد، من منظورم آقای محوی بوده.
۷۹۵۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : خوانش، خوانش سهوی، کاملا روشن است
آقای هومن دبیری حالا شما از هول حلیم تو ی دیگ نیافتید. موضوع مهمی نیست. این رفیق «شیب» دچار خوانش سهوی شده و یا زیگزاگی عمل کرده و یا باز هم به قول برخی دوستان فال حافظی خوانده و با کوهی از پیش داوری ها احتمالا صمد بهرنگی را نیز همینطوری خوانده که مثل شما به چنین نتایجی رسیده.

ببینید من دشمن شما نیستم، و عمیقا متأسف هستم که می بینم این جامعه ایرانی چگونه با کار و پژوهش اعضای خودش رفتار می کند. ولی بر عکس از بنجل ها حمایت می کند به شرط اینکه از جانب محافل قدرت پشتیبانی شده باشد.

من به شما و تمام علاقمندان به موضوع ادبیات و هنر که می خواهند در مورد نظریات من درباره صمد بهرنگی قضاوت کنند، پیشنهاد می کنم که پیش از همه مقاله من را تحت عنوان «مقدمه ای بر پایان اسطوره صمد بهرنگی» مطالعه بفرمایند. بعد من در خدمت خواهم بود و دوستانه با هم دست و پنجه نرم خواهیم کرد.
به شما و همه اطمینان می دهم که من به هیچ عنوان در پی حق بجانب بودن نیستم، تلاش من این است که به درک صحیحی از اشیایی که مورد بررسی قرار می دهم برسم.
شرکت تجارتی هم باز نکرده ام و متأسفانه بودجه ای هم از جایی نگرفته ام، مزد من همین است که این جا حداقل دو سه نفر بفهمند من از چه حرف می زنم.
حالا اگر برای این کار تبلیغ می کنم، در این سایت، چه اشکالی دارد؟ شما بزرگواری کنید و گوشه چشمی به کار من بیاندازید.
۷۹۵۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : سوء تفاهم
آیا ممکن ست کامنت گذار محترم با امضای «شیب » مشخص کنند که منظور ایشان از مخاطب خود « هومن مبشری » کدام یک از کامنت گذاران ست ؟
و اگر احتمالا منظور ایشان صاحب این نوشته می باشد خوشحال میشوم که بدانم کدام بخش از کامنت من با اظهارات ایشان مطابقت دارد.
با سپاس قبلی
هومن دبیری
۷۹٣٣ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : شیب

عنوان : تروریست کیست؟
آقای هومن مبشری،

تروریسم ادبی و ابتذال عین نوشته ی شماست در رد صمد بهرنگی. تروریست ادبی یعنی چه؟ هر چیزی معنای خودش را دارد. ادبیات داستانی یعنی نوشتن با تخیل و قلم خوب و قوی. ترور یعنی ارعاب مردم از طریق به قتل رساندن. حرفهای شما معنی ندارد، نشان می دهد که خود شما هیچ درکی از ادبیات ندارید و صمد را هم هیچ خوب نمی شناسید.

شما چه بخواهید و چه نخواهید، صمد بنیانگذار ادبیات کودکان در ایران بوده، او یک نویسنده ی قوی با تخیلی شگفت انگیز بود، او توانست خودش را به دنیا و زبان کودکان نزدیک کند و از دریچه کودکان با آنها سخن بگوید. کتابهای او برای کودکان و نوجوانان بسیار جذاب بود و هست. بچه ها به طور طبیعی با زبان و داستانهای صمد ارتباط برقرار می کردند و این هیچ ربطی به تئوریهای سیاسی و زدو خوردهای جناحهای روشنفکری راست و چپ ندارد. ما هنوز هیچ نویسنده ای را نداریم که توانسته باشد همچون صمد با نوجوانان و کودکان ارتباط برقرار کند.

کتابهای صمد به چندین زبان زنده ی دنیا ترجمه شده، ماهی سیاه کوچولو در میان ادبیات کودکان جهان، ناشناخته نیست. از روی این کتاب آلمانیها تئاتر عروسکی ساخته اند، سمبلهای این داستان وارد آثار شاعران و نویسندگان معاصر ما شده،

صمد مترجم شعر های فروغ و نیما به زبان ترکی بوده و بازگو کننده ی افسانه های ترکی در زبان فارسی. صمد مربی و آموزگار کودکان بوده و نخستین کسی بوده که بر آموزش دوزبانه ی در مناطق غیر فارس زبان ایران تأکید می کرده، صمد در آموزش کودکان بر تابو شکنی جنسی کار کرده، و مروج آموزش و پرورش ضد اتوریته برای کودکان بوده، حق پرسیدن، حق نه گفتن، حق انتخاب کردن، اینها را صمد در کتابهایش برای بجه ها به تصویر می کشد.

اگر همه این چیزها را در کارها و آثار صمد دیدید و دانستید و درک کردید، آنوقت می توانیم به نقد شما از صمد هم گوش بدهیم، نقد شما اما بسیار "مبتذل و تروریستی" به نظر می آید.
۷۹۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : هومن دبیری

عنوان : تبلیغ ، تفسیر یا تحریف
دوست گرامی ما مرضیه تهی دست شفیع، خاطرات خود را صمیمانه تعریف کرده، در این جا قصد ندارم در باره ی سخنرانی ایشان اطهار نظر نمایم بلکه در باره ی یک قسمت از سخنان او که مورد استفاده ی ابزاری دوسمان محوی برای " آگهی های تجارتی" قرار گرفته صحبت کنم . دوست ما مرضیه تهی دست از جمله گفت:
«جوان کم سن و سالی بودم شاید به سختی شانزده ساله می شدم که از طریق همکلاسی ام زهرا آقانبی قلهکی با کتابهای صمد بهرنگی آشنا شدم......»

اگر آقای محوی بخواهد می توانم در باره جو عمومی آن شرائط برایش بیشتر بنویسم چون غیر از این نبود که دوستمان مرضیه ترسیم نمود.

بهر صورت جمله ی دوستمان مرضیه در باره ی " کتابهای صمد بهرنگی » را چند بار مرور کنیم تا در باره کم و کیف آن بتوانیم بهتر نظر دهیم .
در باره ی سخنرانی گزارش گونه ایشان و نطرات امروز او هرکس میتواند هر طور که بخواهد به بحث و گفتگو بنشیند و یا سئولاتی را طرح نماید. ولی برخورد "کلیشه ای" آقای "حمید محوی" به موضوع صمد بهرنگی ، آن هم با تکیه به یک جمله "گرارشی" از یک سخنرانی، حکایت از یک برخورد "جزمی" با موضوع مینماید.

برای اینکه این ادعا ثابت شود لازم ست که گفته ی کوتاه سخنران در باره صمد بهرنگی را با عین «کامنت » آقای محوی مقایسه کنیم تا قضاوت نمائیم که چرا محوی با این متد تکراری و منجمد به قضایا برخورد می نماید ایشان فرموده :
«در این سخنرانی نیز مشاهده می کنیم که موضوع صمد بهرنگی تا چه اندازه در رسانه های امروز مثل دیروز مطرح می گردد.
تنها خواستم این نکته را یادآوری کنم زیرا که مقاله اخیر من در مورد صمد بهرنگی مورد بی مهری رسانه ها قرار گرفته بود.
از این سخن رانی می توانیم نتیجه بگیریم که توهمات انقلابی تا چه اندازه در پیوند با توهماتی بوده و هست که پیرامون صمد بهرنگی در اذهان عمومی تبلور یافته بوده و این توهمات هم چنان ادامه دارد.

متأسفانه این نویسنده هنوز به عنوان نویسنده انقلابی مطرح می گردد، امیدوارم امکاناتی فراهم گردد تا علاقمندان به ادبیات کودکان و ادبیات انقلابی بتوانند واقعیت این به اصطلاح نویسنده را در خوانشی دقیق کشف کنند و صمد بهرنگی را نه به عنوان نویسنده بلکه به عنوان تروریست ادبی و مبشر ابتذال دوباره کشف کنند.
وقت آن رسیده است » پایان نقل قول تمام کامنت محوی

خب مقایسه کنیم که یک جمله ی سخنران از زندگی و نوجوانی خود در باره ی کتابهای صمد بهرنگی چه گونه اعصاب آقای محوی را ناخواسته متشنج نموده که محوی دنیا را "قرمز" می بیبد ( در زبان سوئدی نمی گویند چشماشو خون گرفته !)
رسانه های دیروز و امروز ـ تروریست ادبی! مبشر ابتذال
ادبیات انقلابی ـ ادبیات کودکان ـ

البته درست ست که امروزه خیلی راحت در باره لنین یا سارتر صحبت می شود اما نه به این شکل "بچه گانه" ـ چسبیدن به خاطره ی ساده ی !

مرضیه تهی دست شفیع که در طول سخنانش به بسیار ی از نامهای ایرانی و خارجی از تمام نحله های فکری اشاره کرد.پس انتخاب بی مورد "صمد بهرنگی" توسط محوی فقط می تواند ناشی از فرصت طلبی برای تبلیغ مقاله ی انتقادی ایشان راجع به صمد بهرنگی باشد ،یا تفسیر و برداشت غلط از بخشی از یک سخنرانی و متاسفانه تحریف سخنان یک سخنران ـ اگر محوی مقاله انتقادی برای صمد دارد ربطی به سخنرانی مرضیه ندارد که آنرا سکوی پرش کنیم.

«جوان کم سن و سالی بودم شاید به سختی شانزده ساله می شدم که از طریق همکلاسی ام زهرا آقانبی قلهکی با کتابهای صمد بهرنگی آشنا شدم......»

محوی با خواندن جمله ی بالا حتما بر افروخته شده و گفته : چه فاجعه ای !

در باره ی اندیشه های صمد بهرنگی همه و آقای محوی حق دارند که انتقاد نمایند ، اما نه به این شیوه ی ولنگارانه که محوی به یک نقل قول ساده چسبیده که حامل هیچ اندیشه ای نیست ، نه از صمد بهرنگی و نه از مرضیه تهی دست شفیع.
۷۹۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ اسفند ۱٣٨۷       

    از : به نسبی گرایان گمنام

عنوان : برای اینکه ما نسبیت را خوب نمی فهمیم .
نظردهندگان محترم از راست تا چپ
واقعیت این است که چریک ها و مجاهدین جوانان پرشوری بودند که نمی دانستند چه می خواهند۰
اطلاعات سیاسی شان همین کتابهایی بود که قصه غصه انواع بشر در سرزمین های مصیبت زده است نه واقعیات سیاسی روز۰
اخبارشان داستان درگیریها و شهادت ها و چریک بازیهای جوانی بود که در این گوشه و آن گوشه دنیا به پشتیبانی ابرقدرت استعماری نوی دیگری به خانه رقبای سرمایه دار غرب سنگ می پراندند۰ آنهم با تفسیرهای هدفدار احزاب طرفدار آن ابرقدرت۰
در نبود فضای باز روشنفکری و سلطه روشنفکران روس زده بر ادبیات و فرهنگ زیرزمینی مجالی برای تحقیق و تفحص نبود۰
هرچه از بوغ های تبلیغاتی استالینگراد بیرون می آمد حقیقت وهر چه از منابع سرمایه داری غرب می آمد خود به خود کفر زندیق بود۰

اگر کسی را باید سرزنش کرد
اول دستگاه شاهنشاهی و کارگزارانش هستند که فضای روشنفکری آلوده شده به ویروس روس زدگی را بستند۰
دوم حزب توده و آنها که هرچه روسی بود را به عنوان کالای انقلابی به خورد این جوانان از همه جا بی خبر دادند۰
حالا که درب مهاجرت باز شده و همه حتی فقرا به خاطر پناهندگی سیاسی به این کشورهای غربی آمدند و آن بهشت صوری و زری سوخت و روسها و متحدینشان هم به مثل جهان سومی ها از آن بهشت گریختند و به این سرزمین های مشهور به جهنم آمدند چشم ها شسته شد و دروغ ها آشکار گردید۰
اما ما ایرانیها هرگز تمام مسئولیت اشتباهاتمان را به گردن نمی گیریم۰ انگشتمان بر خلاف این غربیها همیشه دیگران را نشان میرود۰
شاه هر چه بود از ج ا بهتر بودولی ما نمی دانستیم۰
برای ما لیبرال ها بدتر از ملاها هستند.بعدها اما خواهیم فهمید.
برای ما رفسنجانی و خاتمی بدتر از احمدی نژادند.
برای ما سلطنت مریم و مسعود بهتر از ج ا است.
برای اینکه ما نسبیت را خوب نمی فهمیم .

اما ما مخالفت و انقلابی گری و شهادت و احساسات و فردپرستی و فرقه گرایی و افراط و تفریط را بیش از حد می شناسیم و ارج می نهیم

این است راز گرفتاری روز افزون ما۰
۷٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : بیاتی

عنوان : برداشت من
برداشت من از سخنان این خانم محترم این است که ایشان هم مثل خیلی از کسانی که به مبارزه مسلحانه روی آوردند بیشتر از روی مشکلات فردی و خانوادگی و احساسات بدنبال مبارزه رفتند تا شناخت و آگاهی از جامعه ای که در آن زندگی می کنند.

به نظر من دشمنی کور و ایدئولوژیکی با رژیم شاه در خیلی از این افراد باعث شده بود که حتی دستاوردهای مثبت رژیم رضا شاه و پسرش را در زمینه آزادی زنان، ایجاد دادگستری بر اساس قوانین عرفی، بالا بردن سطح آموزش و بهداشت در شهرها و روستاها و ... را نبینند و فقط تصویر رژیم شاه را در خفقان سیاسی و شکنجه کردن مبارزین مسلح خلاصه کنند.

ایشان اظهار می دارند که « بالا رفتن قیمت نفت و اصلاحات ارضی تغییراتی در جامعه بوجود می آورد ولی چون این تحولات همه جانبه و عمیق نبود هر یک از این عرصه ها با مشکلات عدیذه ای روبرو بودند. » . ساده نگری به مقوله مملکتداری در کشوری فئودالی و بشدت مذهبی ( ظاهری و باطنی) مثل ایران، و درست و مطلق دانستن دیدگاههای سیاسی باعث میشود که شخصی در سنین نوجوانی با خواندن چند کتاب فکر کند مشکلات تاریخی و ریشه ای مملکتی را بتوان در طی چند سال با وجود نیروهای ارتجاعی فئودال و آخوندی بسادگی حل کرد و هیچ نابسامانی هم پدید نیاید! که اگر رژیمی نتواند این کار را انجام دهد پس باید با آن به مبارزه مسلحانه پرداخت.

ما ایرانیها باید اول از خود بپرسیم که ما برای آن مملکت چه قدم مثبتی برداشته ایم و چه کاری در جهت اعتلای مادی و معنوی جامعه مان انجام داده ایم و بعد براساس آن سطح توقعات و انتظاراتمان را از یک رژیم تعیین کنیم.

جامعه آرمانی مورد نظر این رفقا در گذشته و حال، فقط و فقط در بین کتابها وجود دارد و در طول تاریخ بشر نمونه عینی آن در هیچ جامعه ای دیده نشده و احتمالا دیده نخواهد شد. لذا جای بسی تاسف است که این خیالبافیهای کودکانه و یا آرمانخواهیهای نوجوانانه چنان بلایی ظرف ۳۰ سال گذشته بر سر ملت ایران آورده که هیچ راه فراری از آن متصور نیست.

برای آن که خیال دوستان راحت باشد من طرفدار رژیم سلطنتی موروثی نیستم.
۷٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : با تشکر از نادر از ایران
با تشکر از توضیحات نادر از ایران
البته ابر تروریست بودن مجاهدین خلق را نیز بهتر است با دقت بیشتری تحلیل کنیم. متأسفانه برخی تمایلات سیاسی و انقلابی شانس این را نداشتند تا در مسیر والاگرانه ای قرار گیرند و به عملکرد پیشگام در سطح و عمق جامعه تحقق ببخشند.

در خصوص مجاهدین البته، از دیدگاه من، (علاوه بر تمام مطالبی که پیش از این پیرامون این موضوع مطرح کرده ام) اعضای این گروه و خود گروه به عنوان ماهیتی مستقل از اعضای آن، به از خود بیگانگی مضاعفی دچار هستند. زیرا از خود بیگانگی افراد عادی را دارند و در عین حال از خود بیگانگی دیگری نیز دارند که منشأ آن در قدرت عاریتی آنان نهفته است.

اگر این جریان های بین المللی که از این گروه علیه ایران سوء استفاده کردند، پشتیبانی ها یشان را متوقف کنند، ابر تروریستی آنها نیز روشن خواهد شد که در چه موقعیتی ست.

و امّا در مورد مزدوری من برای جمهوری اسلامی، پرولتاریای فرهنگی باکی از این اتهامات احتمالی ندارد. متأسفانه آن کاری که از عهده افرادی نظیر من ساخته است و آن متاعی که من دارم در حال حاضر با توجه به موقعیت بازار جهانی کار، خریداری ندارد و مزدی به آن تعلق نمی گیرد. فدایی واقعی من هستم. من که خودم این همه فدائیان را بخاطر فدائیتشان به باد انتقاد می گیرم، خودم عملا در موقعیت فدایی قرار گرفته ام به این علت که باید مجانی کار کنم.
من نوحه ننوشته ام و دعای خاصی نیز کشف نکرده ام که خریداری داشته باشد و یا از سنگسار و آدم کشی های جمهوری اسلامی هم ننوشتم که در این سوی مرز ها خریدار داشته باشد. و نوشتن این گونه مطالب نیز نیاز به مطالعه و تأملات عمیقی ندارد. به همین علت نیز هست که اپوزیسیون ایران تقریبا سی سال است که مثل صفحه خط افتاده، مثلا، از چادر حرف می زند. ولی وقتی صمد بهرنگی زیر علامت سوال می رود مثل گربه ای که سبیلش را قیچی کرده باشند، تلو تلو می خورد و چاره ای نمی بیند بجز واپس زدن.

متأسفانه با گفتن مرگ بر جمهوری اسلامی هیچ مسئله ای حل نخواهد شد. تنها ما اگر می توانستیم یک اپوزیسیون مستقل و واقعا پیشگام داشته باشیم خیلی از مسائل حل می شد. متأسفانه استبداد مذهبی از یک سو و استبداد امپریالیسم جهانی از سوی دیگر مانع تبلور پتانسیل انقلابی و پیشگام شدند. یکی از مشکلات این است که تمام گفتمان اپوزیسیون متمرکز شده روی سرنگونی رژیم. با سنگ بزرگ شروع می کند و با سنگ بزرگ هم می خواهد تمامش کند. سرنگونی رژیم آنهم در شرایطی که هیچ جریانی نیست که واقعا بتواند به وعده هایش عمل کند. به عنوان مثال در خصوص موضوع حقوق بشر من از ایران نمی گویم، من از فرانسه می گویم. فرانسه با دو سه میلیون بیکار و بیش از ده میلیون نفر زیر خط فقر (از جنایات جنگی کمک به صدام حسین و استفاده از بمب های اورانیوم رقیق شده و شرکت در قتل عام روآندا و...قطع نظر می کنیم) و تمایلات نژاد پرستانه که در بنیاد قوانینشان ثبت شده است، واقعا نمی تواند ادعا کند که حقوق بشر را رعایت کرده است. الان هر جریانی که بیاید و بگوید که ما حقوق بشر را رعایت خواهیم کرد و چه و چه خواهیم کرد، بدانید که یک کلاه بردار ساده دل است که فکر می کند می تواند سر من و شما را کلاه بگذارد.
۷٨۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : نادر از ایران

عنوان : به روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی
این حضرت پویان صدام بسیار صدامی رجوی ست. و بارها کنج بویناک ایدئولوژیکش را بر باد داده و مشام جان آزادگان و ایرانیان را آزده است. دوستان پویان خان صدام آدرس خانه ی خواهر و مادر ما را به سربازان صدام دادند تا آنها بیایند و :آر آ«ها را بسازند. چندی پیش من برای شرکت در مراسم خاوران از یکی از شهرهای نزدیک تهران به تهران و گورستان خاوران رفتم این مسئله را به خانوادهها گفتم، یکی از خانوادهها گفت آدرس خانوادههای دیگران که چیزی نیست آنها آدری خانه های خواهر و مادر خودشان را هم به صدام داده اند. صدام کار ما را هم از لطف آنها ساخته است. بیچاره پیرزن « بچه شونزده ساله اش را....» بنام مجاهد کشته بودند. اما مرگ بر جمهوری اسلمی را بخاطر بسپارید. چون این پویان مدائن تا شما بگویید که مریم و مسعود رجوی و سازمان مجاهدین ابرتروریستهای ایران و جهانند فورا شما را به مزدوری رژیم متهم می کنند.
۷٨۴٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : از جنوب شهر تهران

عنوان : دلتنگی
نوشته ی این خانم محترم بسیار مایوس کننده است! یعنی « جوانانه» مانده است. اولا کشور ایران زمان شاه را با کشور نلسون ماندلا مقایسه کردن، و بعد هم گفتن که مقایسه نمی کنم، اینهمه از درجازدگی استفهام کلیت این خانم و حتا این گروه سرچشمه می گیرد. گروهی که نادانسته و از سر خصوصا کم دانی ما را و مملکت ما را به این روز سیاه نشاندند. بنده هم با شما موافقم که حکومت شاه حکومت کاردان خوبی نبود! ولی شما چه کسی را می خواستید سر کار بیاورید که بهتر از او عمل کند. شما با خواندن چهار تا کتاب و گاهی حتا با خواندن یک بخش از یک کتاب به ناگاه مارکسیست می شدید و کومونیست می شدید و قیام می کردید. خب قیام کردید و حالا این گلوله ی سربی را آوردید سر کار! شما هر قدر هم از این حکومت آخوندی انتقاد کنید یادتان باشد که شماها و خصوصا پدر و مادر من هم که جزو سران شماها بودند و اینک در زیر زمین خانه ی ما با «ذغال روضه» و تریاک افغانی خاک بر سر خود و من و ما می کنند مقصرید. این شما ها بودید که با خمینی و کارگر و برزگر متحد می شدید تا ریشه ی شاه را بکنید. نوارها و نوشته ی پدر و مادر من و شماها هنوز موجود است. نوشته این خانم و عمق نوشته ی او، حکایت از هیچ نیاموختن این سی ساله دارد، او می نویسد و می گوید که جوان بوده است و کم تجربه! ولی ای وای که حالا هم که پیر شده هیچ نیاموخته است. این بغض مثل حناق گلویش را گرفته و باعث می شود که نتواند راستش را بگوید که اشتباه کرده است و خصوصا آنرا باصدای بلند بگوید که او و همراه او هزاران و همراه آن هزاران ملیونها را به اشتباه کشیده است. آخر مگر می شود هر اشتباه بزرگ و نزدیک به جنایتی را به خاطر فقر و عدم آزادی مرتکب شد...اگر اندکی باشرافت و نه تاکتیکی با تاریخ ایران بر خورد کنیم خواهیم دید که رضا شاه پهلوی و محمد رضا شاه در زمانی به قدرت رسیدند، و یا به قدرتشان رساندند که صورت بچه های ایرانی زیر مگس ماسک شده بود، و آنها با آن طرح نویی که در انداختند بسی کارها کرده اند، و امروز هم با اینهمه پیشرفت جهان اگر چهار تا ساختمان قابل اعتماد در ایران هست بازهم ساخت همان دوره است. من اینها را هر روز هزار بار در ماشین پیکانم از کسانی می شنوم که باور کنید آنها را نه می شناسم و نه دوباره خواهم دید! من معتقدم که تاریخ قضاوتی بسیار مثبت تر از آنچه تا کنون شده در حق پادشاهان پهلوی خواهد کرد. با اینهمه آنچه را این خانم از نظر فقر و فاقه نوشته درست است، و پدر و مادر من نیز جزو قربانیان آن بوده اند و خود من نیز با اینکه دانشجویم مسافر کش هم هستم و با آن درگیرم، اما نتیجه گیری و توجیه عملیات چریکها ، خصوصا عملیات خشونت آمیز ( که اگر آنان را نام برم حتما نوشته ام حذف خواهد شد) به هیچ وجه قابلیت توجیه ندارند. من واقعا از نوشته ای اینچنین سطحی از یک زن فدایی با تجربه ی سی ساله نا امید شدم. در اینجا باید بگویم که پدر و مادر من، پسر دایی من و چند دوست دیگر که به خانه ی ما می آِیند و می روند آنها نیز از چریکهای فدایی بوده اند و آنها نیز از چنین استدلالاتی با پاهای چوبین استفاده می کنند که جای بسی دلتنگی ست. ایکاش دوستان فدایی که من بشخصه در نوعی صداقت آنان شکی ندارم اندکی عقدههاشان را کنار بگذارند و با یک «رودرباستی زدایی» و بی حب و بغض راست و پوستکنده بگویند که آیا همدست شدن با ارتجاعی ترین قشر جامعه ی ایران یعنی روحانیت که حتا اجازه ی چه پوشیدن و چه نوشیدن و با که نشستن را هم بما نمی دهد چه رسد به اجازههای دیگر ، آری با این قشر همدست شدن برای کندن ریشه شاه و شاهنشاهی ایران کاری درستی بوده یا نه. به نظر من پاسخ به این پرسش را مردم ایران به نیکی دریافته اندو من هر صبح تا شام و سه روز در هفته که در تهران مسافر کشی می کنم را به چشم گوش می بینم و می شنوم، اما چه خوب است که برادران فدایی و حتا مجاهد هم ، پاسخی درخور به این پرسش بیابند. ما در ایران با مردمی سروکار داریم که هر صبح و شام ملیونها و باورم کنید ملیونها سلام و صلوات بروح رضا شاه و محمد رضا شاه می فرستند، حالا چه خوب و چه بد ما با این مردم سروکار داریم. آخر مگر ما می توانیم برویم آدم از خارج وارد کنیم ، رژیمی را که نسل شما و پدر و مادر من سر کار آورده اند اینک مردم زیر سیطره اش چنین می گویند.
چه می گویید؟؟
متاسفانه من در جایی هستم که هم باید تند بنویسم و هم تند بفرستم و هم تند همه چیز را پاک کنم، برای همین از لکنت ها و لغرشهای دستوری و املایی معذرت می خواهم.
۷٨۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : پاسخ
در پاسخ به آقای پویان مدائن، البته فکر می کنم ما پیش از این گفت و گو هایی با یک دیگر داشتیم و من در طول مطالعه نظریات شما پی بردن که گویا شما یک کمی مجاهد خلق تشریف دارید که به هیچ عنوان در فنجان چای من قرار نمی گیرد و هشتصد و هشتاد میلیارد و ششصد و پنجاه وشش سال نوری از دورترین کهکشانی که ده میلیارد سال پیش حدودا تحت تأثیر سوپر نوای ایکس ۲۴۵ معروف نابود شد به دور می باشد.

و البته این گرایش شما بیش از همه در جمله آخر شما کاملا آشکار است که می گویید : « واقعیات خارج از ذهن ما جریان دارند وموافقت یا مخالفت ما تاثیری در روند ان نخواهد گذاشت بخصوص که قبلا اتفاق افتاده باشد.....»

پس اگر چنین است که شما می گویید، و اگر موافقت و مخالفت ما در روند واقعیات تأثیری ندارد، پس چرا مبارزه می کنیم؟ پس چرا فکر می کنیم؟
و البته یک جمله دیگر نیز حاکی از خط مشی شماست یعنی وقتی از « هدایت مبارزان ومخالفان به سمت روشنگری» حرف می زنید.
که باز هم چنین نظریه ای از ذهنیت من خیلی فاصله دارد. زیرا موضوع برای افرادی نظیر من این نیست که از ولایت فقیه پی روی کنیم و یا مثل گوسفند رد پای چوپان را دنبال کنیم ، تا گاهی اوقات هم همین چوپان ما را به کشتارگاه هدایت کند. و یا به ناکجا آباد ببرد.
نه بینش افرادی نظیر من و درکی که ما از فرد مبارز در زندگی و خصوصا در عرصه مبارزات طبقاتی داریم یک کمی پیچیده تر از آن است که بتواند راهنما و چوپانی نظیر صمد بهرنگی و یا بهتر و بدتر از او را بپذیرد.

و باز هم فکر می کنم که شما کمی بی احتیاطی کردید و علاوه بر پیش داروی هایی که در بالا توضیح دادم، بی آن که نقد من را در باب صمد بهرنگی بخوانید، و بی آن که بدانید چه موضوع تازه ای در این رابطه مطرح شده است، هم چنان در موضع سنتی و طرفدارانه خودتان باقی مانده اید. و همین مسائل نشان می دهد که ما تا چه اندازه می توانیم دچار اشتباه و توهمات باشیم. و شما خودتان قضاوت کنید و ببینید که کدام یک از ما بیشتر از دیگری در توهم به سر می بردو و نتیجه را هم برای خودتان نگهدارید.

تفاوت من با شما این است که منتظر هیچ رهبری نیستم که مبارزه من را هدایت کند، و اگر مطلبی می گویم بر اساس تحلیل سیاه روی سفید است و نه دعاوی بی پایه و اساس.

البته توهم، واپس زدن و جزء اینها در خصوص فرد آدمی کاملا طبیعی ست، ولی اصرار ورزیدن در آن اصرار ورزیدن در توهم و واپس زدن است. متأسفانه برای همه امکان پذیر نیست که از چنین موانعی عبور کنند.

و اما در پاسخ به دوستی که پرسیده بود در کجا می تواند مقاله من را در مورد صمد بهرنگی پیدا کند، او می تواند به آدرس زیر مراجعه کند : «مقدمه ای بر پایان اسطوره صمد بهرنگی» و در پی آن می توانید مقایسه «تلخون» و «چکاوک خواننده و پرنده» از قصه های گریم را مطالعه کنید. اگر با این نقد مشکلی داشتید در همان جا می توانید مطرح کنید، با کمال میل پاسخ گوی خوانشگران کنجکاو و کوشا و پژوهشگر خواهم بود.
http://makalat.blogfa.com/
۷٨٣۶ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : سهراب دره‌شوری

عنوان : جنبش فدایی
سخنان خانم مرضیه تهیدست یادآور دلایلی است که چگونه در دوران حاکمیت پهلوی، هزاران نفر بر ضد رژیم مبارزه کردند. ایشان به ضرورت نگاه انتقادی به حرکت جنبش فدایی اشاره می کند، کاری که همچنان بر زمین مانده و باید هر چه زودتر انجام شود. حاکمین تبهکار میهن ما در غیاب مبازرین پیشکسوت‌، به جعل تاریخ مشغولند و تصویری مخدوش از جنبش فدایی ارایه می دهند.
۷٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : احمدی

عنوان : صمد
آقای محوی اگر ممکن است بگویید مقاله شما در مورد صمد بهرنگی را در کجا می توان خواند
۷٨٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : پویان مدائن

عنوان : توهم آقای محوی...
محوی بدلیل زندگی در فرانسه وعدم شناخت از جامعه ایران نمیتواند صمد بهرنگی را درک کند و نقش وی در هدایت مبارزان ومخالفان به سمت روشنگری را ببیند نقشی که انکار ناپذیر است و شاگردان یا دوستان صمد انچنان در جنبش روشنفکری معاصر موثر وصاحب نام هستند که تصورش برای اقای محوی ممکن نیست.
واقعیات خارج از ذهن ما جریان دارند وموافقت یا مخالفت ما تاثیری در روند ان نخواهد گذاشت بخصوص که قبلا اتفاق افتاده باشد.....
۷٨٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷       

    از : روزنامه هنر و مبارزه حمید محوی

عنوان : صمد بهرنگی و هم خوانی او با ابتذال فرهنگ حاکم و توهم فدائیان
در این سخنرانی نیز مشاهده می کنیم که موضوع صمد بهرنگی تا چه اندازه در رسانه های امروز مثل دیروز مطرح می گردد.
تنها خواستم این نکته را یادآوری کنم زیرا که مقاله اخیر من در مورد صمد بهرنگی مورد بی مهری رسانه ها قرار گرفته بود.
از این سخن رانی می توانیم نتیجه بگیریم که توهمات انقلابی تا چه اندازه در پیوند با توهماتی بوده و هست که پیرامون صمد بهرنگی در اذهان عمومی تبلور یافته بوده و این توهمات هم چنان ادامه دارد.

متأسفانه این نویسنده هنوز به عنوان نویسنده انقلابی مطرح می گردد، امیدوارم امکاناتی فراهم گردد تا علاقمندان به ادبیات کودکان و ادبیات انقلابی بتوانند واقعیت این به اصطلاح نویسنده را در خوانشی دقیق کشف کنند و صمد بهرنگی را نه به عنوان نویسنده بلکه به عنوان تروریست ادبی و مبشر ابتذال دوباره کشف کنند.
وقت آن رسیده است .
۷٨۲٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱٣٨۷