از : محمد رضا رقابی
عنوان : این ملت سترگ و عاشق...
مازیار عزیزم ،جوان دراک حساس و وطن خواه که با آشنائی با شما و شماهاچه بی نهایت امید من و امثال من چه فراوان مشدد میشود که : "وطن وخاک نیاکانی ما هر گز نمی میرد! " چه خوب و زیبا وبا عبارات و استعاراتی موجه وبی بدیل آن احساساسات زیبا ،از حسرتِ از دست دادن موقعیتِ "دوم خرداد "را مرقوم و تفسیرش کرده ای.با اجازه ات من با عباراتی ساده تر و خلاصه تر در اینجا میآورم امیدوارم استنباطم زیاده بیراه نباشد.
اگر انقلاب ۵۷ فریاد ملتی بزرگ و ترقی خواه بود بر علیه حکومتی غیر ملی، غاصب و و... "دوم خرداد" به شیون و فغانی میمانست که از همان ملت مستاصل ،در تجربه فاجعه بارش از انقلاب ،در آرزوی احیای آرمانهای گذشته و بر باد رفته ... که با صلابت و اراده ای شگرف از خاکستر خویش بر خاسته بود...
اگر انقلاب ۵۷ با آنهمه آرزو و امیدو انرژی را جبهه ملی بیمار، گیج ،پیر (شیر بی یال ودنب و اشکم) که گویا به میهمانی آمده بود و دیگران!... با گشاده دستی واگذارش کرده بودند که البته هر کدام بدلیلی ... دوم خردادی(شما اینطورش بخوان که البته بدون آنکه از صلابت و وقار "دوم خرداد" بکاهیم...) نیز به رقابت و دنباله روی از جبهه ملی وآن "دیگران " ،عده ای که به گفته خودشان نه بیش از یک تدارک چی یا آبدارچی واز این قبیل ...بودند ،در طبق اخلاص "دوم خرداد" را تقدیم کردند و و ...
واما ملت و مردم فهیم و مترصد!... که انقلابی راستین و آزاده ای از قول ایشان فرموده بود:
((و اما ملت من !گر مدال افتخارم رشته دار است من" آنرا" به دست خویش دور گردن آویزم تا حق ملتم را ادا سازم!))
۹۱۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣٨٨
|