نقش آذربایجان در شرایط کنونی - یونس شاملی

نظرات دیگران
  
    از : deniz tebrizli

عنوان : ممنون آقای باهارلی
ممنون آقای باهارلی تحلیل جالبی بود
۱۴۰٣٣ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨٨       

    از : آذربایجان

عنوان : موضع در قبال رویدا دهای اخیر
آقای باهارلی گرامی، با تشکر فراوان از توضیحاتتان. بخشی از نیروهای آذربایجان انفعال و عدم تحرک در قبال وقایع پس از ۲۲ خرداد را توصیه می کنند. نظر شما در مورد این حوادث چیست.
۱۴۰۲٨ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨٨       

    از : مئهران باهارلی

عنوان : مبارزه با سرطان پوست، به معنی مبارزه با سکته قلبی نیست
آذربایجان گرامی:

شما به نوشته من دقت نکرده اید و در نتیجه ادعاهای نادرست دیگری را نیز اضافه نموده اید.

۱-می فرمائید: "کارزار مبارزاتی با دیکتاتوری سلطنتی پهلوی اتفاقا نه تنها به معنی پس راندن دیکتاتوری نژادی حاکم در ایران بود بلکه آن را به زبالی دانی تاریخ هم فرستاد".

این ادعای شما تماما نادرست است. همچو چیزی در تاریخ معاصر ایران اتفاق نیافتاده است. کارزار مبارزاتی با دیکتاتوری سلطنتی پهلوی، دیکتاتوری سلطنتی پهلوی را به زباله دانی تاریخ فرستاد، نه دیکتاتوری نژادی حاکم بر ایران را. مگر آنکه شما جمهوری اسلامی را دیکتاتوری نژادی ندانید و یا استبداد و دیکتاتوری را با نژادپرستی و شونیسم یکی گرفته باشید. این مانند آن است که مبارزه با سرطان پوست را به معنی پس راندن سکته قلبی گمان کرد!

۲-می فرمائید: "اما دیکتاتوری دیگری (جمهوری اسلامی) جای آن (دیکتاتوری پهلوی) را گرفت".

این ادعای شما نیز غیردقیق و نتیجتا نادرست است. با تعویض شدن دیکتاتوری پهلوی و جمهوری اسلامی، دیکتاتوری نژادی حاکم بر ایران دست نخورده ماند، چیزی جای آن را نگرفت و عینا ابقا و حتا تشدید شد. آنچه جابجا شد دیکتاتوری سلطنتی با توتالیتاریزم بنیادگرای شیعی در قالب جمهوری اسلامی ایران است، نه دیکتاتوری نژادپرستی. با سقوط رژیم پهلوی و جانشین شدن جمهوری اسلامی به جای آن، وجه نژادپرستی و شونیسم فارسی حاکم بر دولت ایران کماکان ادامه یافته است.

۳-می فرمائید: اگر از این حرکات ضد استبدادی حمایت نکنیم پس چگونه باید به دمکراسی و آزادی رسید؟.

این جمله شما نشان می دهد که آشکارا خلط مبحث کرده اید و یا اساسا ملتفت آنچه من می گویم نشده اید. کسی در باره مبارزه ضد استبدادی و طرق رسیدن به دمکراسی و آزادی صحبت نمی کند. این مبحثی متفاوت است. آنچه در اینجا گفته می شود این است که مبارزه ضد استبدادی در ایران غیر از مبارزه ضدنژادپرستی و شونیسم فارسی حاکم بر دولت ایران است. کسانی با یکی انگاشتن این دو، مانند شما، نه تنها به مبارزه ضد نژادپرستی حاکم در ایران کمک نمی کنند، بلکه با ایجاد توهم، موفقیت آنرا به تاخیر می اندازند. صحبت کردن در باره لزوم مبارزه با سکته قلبی، به معنی انکار لزوم مبارزه با سرطان پوست نیست.

لب کلام من آن است که مبارزه ضد استبدادی، تنها با مبارزه متمرکز بر علیه استبداد و مبارزه ضد نژادپرستی صرفا با مبارزه متمرکز بر ضد نژادپرستی ممکن است. با مبارزه ضد استبدادی نمی توان بر نژادپرستی دولتی و با مبارزه ضد نژادپرستی نمی توان بر استبداد پیروز شد. همانگونه که در انقلاب مشروطیت و انقلاب ۲۹ بهمن که بر علیه استبداد بودند، کوچکترین گشایشی در امر شونیسم فارس و نژادپرستی آریائی حاکم بر دولت ایران حاصل نشده، بلکه پس از این دو حرکت توده ای ضد استبدادی، نژادپرستی و شونیسم حاکم بر دولت ایران تشدید و نهادینه تر شده است. زیرا مردم و روشنفکران بویژه ملل غیرفارس ساکن در ایران، به لزوم مبارزه جداگانه و پیگیر بر علیه شونیسم فارسی و نژادپرستی دولتی و احقاق حقوق ملی خود واقف نبوده اند.

این عدم وقوف در این مقاله و ادعاهای شما نیز دیده می شود. حال آنکه این دو کارزار، یعنی مبارزه برای دمکراسی (مبارزه با توتالیتاریسم، مبارزه با دولت دینی) و مبارزه برای احقاق حقوق ملی (مبارزه با نژادپرستی حاکم بر دولت ایران، مبارزه برای حق تعیین سرنوشت) گرچه با هم مرتبط بوده و بر هم تاثیر در جهت مثبت نیز دارند، اما دو مبارزه قطعیا جداگانه و کاملا غیر از هم اند.

۴-می فرمائید: "اکنون زمان پس راندن دیکتاتوری خامنه ای و احمدی نژاد است".

این حکم شما بی ربط به موضوع بحث من است. اینکه اکنون زمان پس راندن دیکتاتوی خامنه ای-احمدی نژاد است و یا نیست، دلیلی برای جا زدن کارزار مبارزه با استبداد حاکم بر ایران به جای کارزار مبارزه با نژادپرستی حاکم بر دولت ایران نمی شود. وآنگاه، به عقیده اینجانب اکنون مانند هر زمان دیگری، زمان پس راندن دیکتاتوری و توتالیتاریسم، زمان پس راندن دین دولتی-دولت دینی و زمان پس راندن شونیسم فارسی و نژادپرستی حاکم بر دولت ایران است. هیچکدام از اینها را نمی توان و نمی باید فدای دیگری کرد.

چنانچه در مبارزه با استبداد سلطنتی محمدرضا شاه، لزوم آگاهی و مبارزه با بنیادگرائی دینی و دولت دینی به فراموشی سپرده شد و در نتیجه مردم ایران مبتلا به بلای جمهوری اسلامی شدند. پیشتر از آن باز با سطحی نگری، مبارزه با استبداد سلطنتی قاجاری، و عدم توجه نژادپرستی دولتی و شونیسم فارسی باعث ظهور بلای دولت نژادپرست پهلوی در ایران شد.

مردم ایران بویژه ملل غیرفارس ساکن در ایران، هرگز نباید اشتباه مکرر خود را باز تکرار کنند. مبارزه برای دمکراسی، مبارزه برای دولت غیردینی، مبارزه با نژادپرستی دولتی و احقاق حقوق ملی، مبارزاتی به یک اندازه مهم و حیاتی برای آنهاست و هیچکدام به هیچ بهانه ای نمی بایست با دیگری یکی انگاشته شود و یا به بوته فراموشی سپرده شود.
۱٣۹٨۹ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨٨       

    از : آذربایجان

عنوان : قدم به قدم
آقای باهارلی گرامی، کارزار مبارزاتی با دیکتاتوری سلطنتی پهلوی اتفاقا نه تنها به معنی پس راندن دیکتاتوری نژادی حاکم در ایران بود بلکه آن را به زبالی دانی تاریخ هم فرستاد. اما دیکتاتوری دیگری جای آن را گرفت. درست می گویید که پس راندن جمهوری اسلامی نیز لزوما به معنی پس راندن دیکتاتوری نژادی حاکم در ایران نخواهد بود. اما پس راندن دیکتاتوری نژادی حاکم نیز کار یکی دو روزه نیست. قدم به قدم باید به این هدف نزدیک شد. موسوی امید می رود بهتر از خامنه ای باشد. اگر از این حرکات ضد استبدادی حمایت نکنیم پس چگونه باید به دمکراسی و آزادی رسید. ما قادر نیستیم افراد و شرایط ایده آل را فراهم کنیم. باید از امکاناتی که فراهم می آیند بهترین بهره را برد. اکنون زمان پس راندن دیکتاتوری خامنه ای و احمدی نژاد است.
۱٣۹۷٣ - تاریخ انتشار : ۲ تير ۱٣٨٨       

    از : مئهران باهارلی

عنوان : واقعیات غیر از تمنیات است
ادعای اساسی این مقاله که گویا "وارد شدن در کارزار مبارزاتی با جمهوری اسلامی در عین حال، پس راندن دیکتاتوری نژادی حاکم در ایران نیز هست" مبتنی بر هیچ داده تائید شده و سابقه تاریخی در ایران نیست. همانگونه که کارزار مبارزاتی با دیکتاتوری سلطنتی پهلوی به هیچ وجه به معنی پس راندن دیکتاتوری نژادی حاکم در ایران نبود، پس راندن جمهوری اسلامی نیز لزوما به معنی پس راندن دیکتاتوری نژادی حاکم در ایران نخواهد بود.

برعکس شواهد و داده ها همه نشان می دهد که جناح درگیر با جناح ولایت فقیه، یعنی مصلحتگرایان و اصلاح طلبان در بسیاری از موارد -مانند نمونه های رفسنجانی و خاتمی- دارای گفتمانهای غلیظ تر قومیتگرایانه فارسی و حتی باستانگرایانه (رفسنجانی) و نژادپرستانه (جوک خاتمی)، می باشند.

به نظر می رسد مولف محترم تمنیات و آرزوهای خود را به جای واقعیات میدانی نشانده است و علاوه بر آن بین دو مبارزه دمکراسی در ایران - که پس راندن دیکتاتوری و دولت دینی دو رکن آن اند- با مبارزه برای احقاق حقوق ملی ملل ساکن در این کشور رابطه این همانی و عینیت - که قطعا وجود ندارد- ایجاد کرده است.
۱٣٨٨۲ - تاریخ انتشار : ۱ تير ۱٣٨٨