مقتول خاوران - توفیق عظیمی

نظرات دیگران
  
    از : زندانی سابق

عنوان : خاطراتی نه چندان دقیق
نوشته آقای عظیمی حاوی برخی اشتباهات بعضأ فاحش است که ذیلأ بدان اشاره می​کنم:
۱) پنجره​های بند ۶ (و ۴ و ۲ و ۱ و ۳ و ۵) هیچ​یک «با نرده های تیز ساخته» نشده بود. تیغه​های اٌریب آن​ها را می​پوشاند. فلسفه تیغه​ها آن بود (و هست) که نور را به داخل راه دهد ولی امکان دیدن بیرون را از زندانی سلب کند. بنابراین آقای عظیمی نمی​توانسته​اند هیچ شبی قبل از خواب به هیچ تپه​ای نگاهی بکنند.
۲) ادعای آقای عظیمی درباره چندماه هم​بند بودن با علی​رضا اکبری شاندیز در پاییز و زمستان ۶۵ و سپس انتقال علی​رضا به بند انفرادی و آن​گاه سالن ۳ و نهایتأ اعدام او در تابستان در تابستان ۶۷ محل تردید جدی است. علی​رضا اکبری شاندیز یک سال و اندی پیش از کشتارهای تابستان ۶۷ اعدام شد. اگر حافظه​ام درست یاری کند، اواخر ۶۵ بود یا اوایل ۶۶.
۳) ایشان جا​به​جا به تیرباران​های تابستان ۶۷ اشاره می​کنند. بخش عمده (اگر نه همه) اعدام​ها با دار بود، به​واقع، در چند سال آخر از تیرباران خبری نبود.
۴) سرلشگر باقری و نیز افسران نوژه هیچ​گاه در «بند سران» نبودند. این بند زیر نظر شعبه ۵ قرار داشت که منحصرأ به امور گروه​های چپ می​پرداخت.
۵) هیچ یک از زندانیان «بند سران» به بندهای عمومی (۴ یا۶) منتقل نشدند. همگی از آخرین محل نگهداری خود که در بند ۲۴۰ بود به پای چوبه دار فرستاده شدند.
۶) «ارتباط کامل» «بند سران» با وزارتخانه​های دفاع و امور خارجه تا حد «طراحی چندین حمله و یا مشاوره در این باره» از حد شایعه و قصه​پردازی گذشته و به وادی اوهام گام می​نهد.
۷) و البته دوست دیگری اشاره کردند که حاج داوود رحمانی بود و نه رحیمی.

کلاً داستان خسن و خسین سه خواهران مغاویه است.
حتماٌ ایشان نیت خیری از این نوشته داشته​اند. مثلاً افشای رژیم و جنایات آن. ولی باور بفرمایید این جنایت​ها به حدی هولناک و تکان​دهنده​اند که هیچ ضرورتی به مبالغه و دراماتیزه کردن و داستان​سرایی نیست.
۱۵۹۶۵ - تاریخ انتشار : ۶ شهريور ۱٣٨٨       

    از : سیدنی

عنوان : صداقت
تا آنجا که میدانم حاج داوود رحمانی درست است نه رحیمی
با پوزش
۱۵۹۴۲ - تاریخ انتشار : ۵ شهريور ۱٣٨٨