از : سیما سین
عنوان : درود بر رهرو زندگی
رهرو ی عزیزّ
امیدوارم که آهسته و پیوسته با یاران دیگر این راه را بپیماییم. من باور دارم که ما بیشمارانیم .
فعلا در حاشیه ی مقالات در بخش نظرات با هم دیدار و نظراتمان مطرح می کنیم. شاید در آینده وسیله ی مناسبت تری پیدا شود.
۱۷۱۹۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : رهرو زندگی
عنوان : با درودخانم سرابی عزیز و اقای بهروز عزیز
تماس با مسئولین سایت احتیاج به واسطه ندارد. اگر پیشنهاد شما برای اخبار روز منطقی و قابل اجرا باشد و هزینه سایت را بالا نبرد مطمئن باشید که اقای تابان و باقرپور حتمن اقدام خواهند کرد چرا که انها هم دل در گرو ازادی میهن دارند. در ضمن شما میتوانید از طریق ایمیل اخبار روز با انها تماس بگیرید.در رابطه با احزاب و سازمانهای سیاسی باید گفت که اینه تمام نمای جامعه روشنفکری ایرانیان همین احزاب و سازمانهای موجود هستند من تصور نمیکنم که در ایران ازاد و دمکراتیک یکشبه احزاب و سازمانهای منزه و پاک که دارای سوابق درخشان باشند پدید ایند.احزاب و سازمانهای موجود میتوانند در یک شرایط دمکراتیک در میهنمان رشدو نمو کنند و به پالایش خطاها و اشتباهات خود بپردازند. ضدیت با احزاب سیاسی جامعه ایرانی را بجائی نمیرساند بلکه جنبش اعتراضی مردم بدست رهبرانی چون موسوی وکروبی که سابقه اشان حدقل از سابقه رهبران احزاب سیاسی بهتر نیست خواهد افتاد.بهرحال ما در اول راهیم رهبران احزاب و سازمانها در تبعید نمیتوانند انتظارات ما را براورد کنند ولی ما باید با حاکمیت جهل و ترور با شیوه متمدنانه مبارزه کنیم و در این راه چاره ای جز همفکری وهمراهی باهم نداریم. نباید هم فکر کنیم که همه ما باید به همه مخالفین حکومت اسلامی عشق بورزیم ولی باید در نظر داشت نیروهای سیاسی که خود را منزه و پاک میدانند یک درصد جامعه ما نیستند پس باید از همه کسانی که قدم در راه ازادی میگذارند و یا حتا از کسانی که از رژیم ریزش میکنند و راه خود را از حکومت ترور جدا میکنند استقبال کنیم و استقبال به معنی فراموش کردن گذشته انها و یا تائید تمام رفتارشان نیست و فقط با این استدلال که اگر یک جنایتکار اعلام کند که دیگر در جامعه ما جنایت نمیکند و جان جوانان را نمیگیرد یک قدم به پیش رفتیم چه رسد به احزاب و سازمانهای سیاسی که با تمام خطاها در جنبش ازادی خواهی ایرانیان قرار دارند. همانطور که خانم سرابی عزیز گفتند باید از انها بخواهیم همه حقایق را بگویند و نمیشود پذیرفت که مهاجرانی و منتظری که میتوانستند جای سردار رادان و خامنه ای باشند ولی در مقابل انها قرار دارند را به همان چوب برانیم
۱۷۱۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سرابی
عنوان : بهروز و دوستان دیگر
آقای بهروز پیام ۱۷۱۸۱،
با سپاس از اظهار نظر شما، من نو رسیده ی این میدان هستم . فروتن و بی ادعا. و از تماس مستقیم با صاحبان سایت ها نیز پرهیز دارم و جز چند نام کسی را نمی شناسم. فقط نام، همین. ولی یقین دارم هزاران ایرانی دیگر که امیدی به چپ و راست و میانه و احزاب و گروههای موجود ندارند مثل من فکر می کنند. من گذشته ی این سازمانها را نفی نمی کنم، اما انتقاداتی جدی به آنها دارم. گذشته چراغ راه آینده است، ولی به آینده ی آنها تا با گذشته صادقانه برخورد نکنند امیدی ندارم. از شما یا دوستان دیگر می خواهم که در زمینه ی پیدا کردن یک کانال مناسب برای همفکری بیشتر پیشقدم شوید. صاحبان این کانال نوشته های ما را حتما می خوانند، اگر امکانتش را داشته باشند احتمالا به ما کمک خواهند کرد.
با نام شما هم مشکل دارم، شاید اگر ایرانی یا شناسه ی دیگری به نام خود اضافه کننید تشخیص شما در میان بهروزها اسان تر شود. دستتان را می فشارم و بر میگردم همینجا که پاسخ شما را بخوانم و متاسفم که اینجا بحث دو نفره آغاز شد، گریزی نیست!
۱۷۱٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهروز
عنوان : درمورد نظر ۱۷۱۴۶ یا رومی روم یا زنگی زنگ از خانم سیما سرابی
با سلام و درود
نظرات شما را بسیار مستدل و منطقی یافتم و با آن که معلوم است که درد کشیده و اهل دردید اما بسیار متین و با بردباری به منتقدان پاسخ داده اید که این خود بهترین راه برای خود منتقد و دعوت سایر مخاطبین به تامل و تدَبر است که هم چنان که خودتان بدرستی اشاره کرده اید در گذار از این فرهنگ عقب مانده فعلی به دنیای مدرن و دموکراتیک در جامعه ما، بسیار ضروری و مورد نیاز است.
درمورد تبادل نظرات ضمن تشکر از شما من نیز از شما بسیار آموختم اما این تبادل فقط گه گاه در حین گذاشتن نظرات در پای بعضی مقالات سایت اخبار روز انجام میشود که آن مقالات هم بعد از مدتی به آرشیو می رود. آیا شما و یا مسئولین سایت اخبار روز میتوانند راهی را باز نمایند از قبیل وبلاگ و بخش بخصوصی در سایت تا خوانندگان سایت بتوانند در آنجا با یکدیگر تبادل نظر نمایند؟
۱۷۱٨۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : یاور بیدار
عنوان : همه دردمندیم، درمان چیست؟
اگر بپذیریم که انسان ها در حوزه اندیشه و تفکر خطاپذیرند، احتمال به بیراهه رفتن ایده ای و یا جنبشی خارج از تصور نیست. بقول آن انسان که "شکست" خورد:
خواستم عاشق بشر باشم
ره ندانم بر آن گرازیدم
۱۷۱٨۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : وارطان
عنوان : از مدیر سایت علت آنرا جویا شوید
آقای روزبه
آن وارطان که سخن نگفت قهرمان ملی بود و این وارطان نیمچه روشنفکری است که میکوشد به سهم خود تاثیر گذار باشد و اجازه سخن گفتن را نیز ازکسی نمی خواهد و به کسی هم نمیگوید که بهتر است سخن نگوید!
لا اقل شما معترفید که بخشی از نظرات ضد اکثریتی شما در این سایت منعکس شده است. این خلاف آنچیزی است که فبلن گفتید. یک بار دیگر آن متن را بخوانید. اگر یک یا چند نظر شما حذف شده است از مدیر سایت علت آنرا جویا شوید. یقین دارم که به شما پاسخ خواهد داد. شما هم سعی نکنید که هر مطلب مربوط یا نا مربوط را به نوعی به اکثریت بچسبانید و ضدیت خود را نشان دهید.
آقای فرخ نگهدر هرگز در این سایت قلم نمی زند و آقای طاهری پور هم تنها یک بار ( تا آنجا که من دیده ام) در این سایت قلم زده است.شما میوانید به سایتهایی که آنها در آن می نویسند بروید و آنها را کاملن افشا کنید. سایت فداییان اکثریت هم با اینکه هرگز در آنجا ننوشته ام و قوانین سایت را نمی دانم چنین امکانی به شما میدهد.
۱۷۱۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سرابی
عنوان : وارطان سالاخانیان
آقای روزبه گرامی، خواهش می کنم سرگذشت وارطان را بخوانید. سالها شعری که شاملو ی بزرگ که مدتی هم بند وارطان بود ) برای او سروده بود بعلت سانسور بنام نازلی (به جای وارطان) در محافل سیاسی دهان بدهان می گشت. نمی دانستم که نام اورا انقلابیون روی دیوار زندان نوشته اند. ممنون از آگاهی و درود بر وارطان قهرمان
زندگینامه از ویکی پدیا
وارطان سالاخانیان در ششم بهمن ۱۳۰۹ در تبریز چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۲۱ با خانواده اش به تهران آمدند. آنها بعد از چهار سال مجدداً به تبریز بازگشتند.
وارطان به همراه پدرش در کارخانه مشغول کار و پس از هشت ماه کار طاقت فرسا بدون دریافت دستمزد به همراه خانواده راهی تهران شد و در آنجا به رانندگی تاکسی پرداخت تا خرج خانواده را تامین کند . به زودی مثل بسیاری از جوانان جذب تنها جریان متشکل چپ در آن زمان ، یعنی « حزب توده » شد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ، وارطان به فعالیت خود به صورت مخفی ادامه داد . فعالین چابخانه حزب توده به انتشار نشریه مبادرت و در سطح وسیعی در جامعه پخش میکردند . برای دستگاه پلیسی کودتا کشف و نابود کردن این چابخانه در راس تما م فعالیتها قرار گرفته بود.
در غروب ششم اردیبهشت سال ۱۳۳۳ ، مامورین کودتا به طور اتقافی به اتومبیلی که وارطان و کوچک شوشتری در آن بودند در دروازه دولت، ایست دادند . وارطان با خونسردی به سئوالات مامورین پاسخ داد و کوچک شوشتری نیز بدون اینکه هیچ رفتار مشکوکی از خود نشان دهد در ماشین نشست . در این هنگام مامورین از وارطان خواستند که صندوق عقب ما شین را باز کند تا آنجا را مورد بازرسی قرار دهند . به محض باز کردن صندوق عقب ماشین ، مامورین با کوهی از نشریههای رزم (ارگان جوانان حزب توده ) مواجه شدند که هنوز تا نخورده بود و بقولی تازه از تنور بیرون آمده بود.
وارطان و کوچک را به سرعت به فرمانداری نظام ی انتقال دادند تا تحت بازجویی و شکنجه قرار دهند تا بتوانند محل چاپخانه را کشف کنند . ۶ روز بعد ( در ۱۲ اردیبهشت ماه) ، کوچک شوشتری بدون کوچکترین اعترافی ، در زیر مخوف ترین شکنجههای قرون وسطایی جان سپرد .
صحنههای شکنجههای وارطان را یکی از شکنجه گران بعدها این طور توصیف کرد:
« انگشت سبابهٔ وارطان را گرفتم و به عقب فشار دادم . وارطان گفت می شکند . من باز هم فشار دادم . لعنتی,حرف نمیزد . وارطان گفت : می شکند با تمام نیرویم فشار دادم . صورت وارطان مثل سنگ بود . لب از لب باز نمیکرد . باز هم فشار دادم . وارطان گفت : می شکند . خشمگین شدم . مرا مسخره میکرد . باز هم فشار دادم . صدایی برخاست . وارطان گفت که دیدی گفتم می ش کند. نگاه کردم انگشت شکسته بود . وارطان به من پوز خند میزد". »
واراطان در ۱۱ اردیبهشت ( روز جهانی کارگر ) در زندان ، روی در سلول رنگ گرفت و به شادی پرداخت و بوسیله شکنجه گران فورا به شکنجه گاه برده شد و چنان مورد شکنجه قرار گرفت که ۲۴ ساعت بیهوش بود.
سرانجام در روز ۱۸ اردیبهشت ۱۳۳۳ ، مامورین رژیم پهلوی ، جمجمهٔ وارطان را در حالی که اثرات سوختگی و شکنجه در تمام بدنش عریان بود با مته سوراخ کردند و به زندگی او پایان دادند. جسد وارطان را در رودخانه جاجرود رها کردند تا این جور وانمود کنند که بر اثر حادثه به درون رودخانه افتاده و غرق شده است.
شاملو پس از کودتای ۲۸ مرداد وقتی در زندان بود با وارطان سالاخانیان آشنا شد . وارطان در آن زمان یک شکنجه جهنمی را تحمل کرده بود. چندی بعد یکی دیگر از اعضای حزب توده که دستگیر شد از او نام برد . وارطان بار دیگر زیر شکنجه رفت ولی لب از لب نگشود تا جانش از جسمش پرواز کرد . شاملو که هم بند وارطان بود شعر وارطان سخن نگفت را سرود که ابتدا برای گذر کردن از سد سانسور ، نازلی جای وارطان نشست و به قول شاعر « شعر را به تمام وارطان ها تعمیم داد.
وارطان
بهار ، خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه ، زیر پنجره ، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...
وارطان سخن نگفت ؛
سرافراز ، دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت...
وارطان سخن بگو
مرغ سکوت ، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته ست
وارطان سخن نگفت ؛ چوخورشید
از تیرگی درآمد و در خون نشست و رفت...
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت...
وارطان سخن نگفت
نازلی بنفشه بود ، گل داد و مژده داد:
"زمستان شکست" و رفت...
۱۷۱۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : آتوسا بزرگمهر
عنوان : مبتلایان دینی بیداد می کنند
امروز مطلبی از آقای دکتر ابراهیم یزدی در باره ی جنایت های بعداز ۲۲ خرداد در «خبرنامه ی گویا» تحت عنوان «خون ناحق» خواندم که برای من اصلا غیر منتظره نبود در قسمت آخر «۴» این طور آمده ست:
{۴ ـ خداوند کریم میفرماید: «ولا تقتلوا النفس اللتی حرم الله الا بالحق و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا ـ و کسی را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده نکشید، جز بحق، و هر کس که به ستم کشته شود، به وارث او تسلطی دادهایم ـ اسراء ۳۳».
آیا کشتن این مظلومان حق بوده است؟ با چه معیار و ضابطهای با کدام حکم شرعی یا قانون مدنی؟ به راستی بای ذنب قتلت: به کدامین گناه کشته شده است؟ مشخص کردن تعداد کشتهشدگان ضروری و مهم است. اما جدال بر سر تعداد آنان بازدارنده پیامدهای آن نیست. باز هم این خداوند است که میفرماید: من قتل نفسا بغیر نفس اوفساد فیالارض فکانما قتلالناس جمیعا... (مائده ۳۰).
آیا آمران و عاملان این کشتارها از آن عاقبت سوئی که از آن راه گریزی ندارند، نمیهراسند، ترس و نگرانی ندارند؟
ممکن است از رسیدگی در دادگاههای این دنیایی، راههای گریزی داشته باشند اما آیا راه گریزی از خشم الهی دارند، آیا آنها برگ مصونیت از پیگرد الهی را دریافت کردهاند؟
به راستی چه فکری کردهاند؟ و چه فکری میکنند؟}
نکته ای که مرا بار دیگر از دینداران و حکومت دینی و هر اقتباسی و کاربردی مبتنی بر قران و شریعه هراسناک کرد عدم توجه این مومنان و فضلا به دستاوردهای بشر پس از صد ها سال مبارزه و کسب اندیشه ی نوین نسبت به حقوق انسان می باشد.در حالیکه بشریت مترقی در مباززه برای لغو حکم اعدام مبارزه می کند .هنوز دکتر یزدی از ریختن خون بحق و ناحق صحبت می کند.
پس مطابقا نص صریح قران «کشتن بحق» مجاز ست اما :
«......و کسی را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده نکشید، جز بحق، و هر کس که به ستم کشته شود، به وارث او تسلطی دادهایم ـ اسراء ۳۳».
دقیقا با این توجیهات و تفسیرات خمینی ها و فتوا دهندگان در طول تاریخ به اعمال مجرمانه خود ادامه داده و با عوام فریبی بنام قران و پیامبر دست به هر جنایتی زده اند
دیگر حقوق انسانها نمی تواند با تعریف حق و ناحق مبانی
دینی دنیای قدیم تعریف شود و کشتن انسان بهر دلیلی باید ممنوع شود.
اعم از سلمان رشدی بخاطر اندیشه یا هر انسانی دیگر بخاطر جرم جنائی مطابق نرم های حقوقی مرتکب شده ست. دولت ها و حکومت ها موظف به حفظ امنیت زندگی و جان انسانها باید باشند نه برعکس.
۱۷۱۷۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سرابی
عنوان : نه رومی روم، نه زنگی زنگ
خانم نرگس مست گرامی،
شما جای مرا اشتباهی تشخیص داده اید، متاسفانه من در صف شما قراردارم. اگر نوشته های مرا دوباره بخوانید متوجه می شوید که من هم با آقای مهاجرانی، هم با امام ایشان و اصولا با کل رژیم جمهوری اسلامی مخالفم . من از آقای مهاجرانی خواسته ام که به جای برخورد به یک مورد از "اشتباهاتشان" کل کارنامه ی خود را رو کنند. خانم سپهری به یک مورد اشاره کرده بودند و آقای مبهوت هم یک مورد مهم تر را رو کرده اند و یقین دارم که موارد بیشتری در کارنامه ایشان پیدا می شود.
نمیدانم شما با کدام سند به این نتجه رسیده اید که من همفکرانی دارم که با آنها مشغول "محکم کردن پایه های رژیم " هستم. اولا پایه های رژیم خیلی لرزان ترا از آنست که با تمهیدات من و شما و با نوشته هایی از اینگونه محکم شود. ثانیا من کسانی را به نام همفکران خودم نمی شناسم که با آنها برای محکم کردن پایه های رژیم برنامه ریزی کرده باشم. همه ی اینها پندار های شماست. اینجا و آنجا کسانی پیدا می شوند که نوشته های مرا نفی یا تایید می کنند. من دست همه ی آنها را می فشارم زیرا همه ی آنها مثل من وشما دغدعه ی وطن دارند.
من با همه ی کسانی که برای تغییر این جمهوری جهل و جنون و جنایت مبارزه می کند موافقم. من با این افراد و عناصر هیچ پیمانی مبنی بر "همکاری" امضا نکرده ام و تا اینجا شما را هم در همین صف و با خود همگام می بینم. ما دشمن مشترکی داریم که برای از میان برداشتنش کوشش می کنم. شما اصرار دارید که من در این صف نیستم، اشکالی دارد شما آزادید که هرجور که می خواهید فکر کنید. من باور دارم که از اینجا ببعد راه من از راه شما جدا می شود، یعنی راه ما برای تغییر رژیم متفاوت است خواهش می کنم ، به حرفهای من گوش کنید و به آفریقا و آپارتاید و تهمت و افترا متوسل نشوید. من می گویم فرهنگ خون، تهمت، دشنام، ترور، شهادت،دروغ و.... باید از ادبیات سیاسی ما و نهایتا از فرهنگ ماحذف شود. من می گویم ماباید حتی با دشمنان مردم و دشمن خود با روشی انسانی و متمدنانه برخورد کنیم، تا رژیم بدتر و خونخوارتری را جانشین این رژیم نکنیم. من می گویم ما باید با انتقاد از خود فضا برای انتقاد و انتقاد پذیری آماده کنیم. آقای مهاجرانی در این راه قدمی پیش گذاشته اند، من به ایشان می گویم بسیار خوب است ولی این کافی نیست، تا اینجا و تا این حد فرصت طلبانه است حالا که هواپس است و جمهوری اسلامی با مبارزات مردم دلاور ایران افشا و طرد و در صحنه ی بین المللی منزوی شده است ایشان و آقای سروش هم منتقد رژیم از آب در آمده اند. حالا ما با ایشان چه می کنیم. شما به او می گویید تو جنایتکاری، دروغ می گویی حرف نزن، من می گویم سلام آقای مهاجرانی، اگر راست می گویید کارنامه ی خود را رو کنید، شما در رژیمی خدمت کرده اید که دستش تا آرنج (همان مرفق!) به خون مردم آغشته است. شما باید در دادگاهی مردمی و دموکراتیک محاکمه شوید.
خانم نرگس، عناصر فرهنگ شهادت، فرهنگ انتقام در خون ما ریشه دارد، ما با تعزیه و سینه زنی و قمه زنی وصحرای کربلا، امام حسین، دو دست بریده ی ابوالفضل، گلوی تیرخورده ی علی اصغر، کله یکی دیگر در تنور خولی و عید قربان بزرگ شده ایم.
هنوز چاه جمکران بزرگترین زیارتگاه و "آستان قدس" بزرگترین گردشگاه ایرانیان است درون مرز است. بروز این فرهنگ در ادبیات سیاسی ما زبان دشنام و تهمت است. ما می توانیم مارکس و انگلس را از برداشته باشیم و یا تاریخ ایران را از " گودین تپه" و جیرفت تا امروز فوت آب باشیم ، یعنی ما می تواینم خود را مارکسیست یا ملی گرای دو آتشه بدانیم و ضد دین و مذهب، ولی این زبان، این زبان دشنام دم خروس است. تا با این زبان صحبت می کنیم یک مسمان تمام و کمال بشمار می آییم.
من براحتی می توانستم یاد داشت شما را طوری دیگری بخوانم و طور دیگری جواب بدهم، ولی ترجیح می دادم و همیشه ترجیح می دهم که شخصی برداشت و برخورد نکنم و این قدم اول در انتقاد است.
اگر از تعبیر دوستانه ی خود شیفتگی از نام نرگس مست رنجیده اید، از شما پوزش می خواهم و انتقاد شما را وارد می دانم. شاعر جهانی ما شیفته ی نرگس مست بود:
غلام نرگس مست تو تاجدارانند خراب باده لعل تو هوشیارانند.
و یا:
در دیرمغان آمدیارم قدحی در ست مست از می و میخواران از نرگس مستش مست
پیروز و شاد باشید
۱۷۱۶۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : وارطان
عنوان : آقای روزبه شما به هیچ وجه محق نیستید.
نظر ضد "اکثریتی" شما در این سایت از سه روز پیش تا بحال دست نخورده باقی مانده است. چرا به تظاهر تزویر میکنید؟ من نمیدانم نظر آقای شکارچی که حذف شده چه بوده است ولی از نظری که ایشان در این صفحه داده و حذف نشده می توان متصور شد که نظر پیشین ایشان چگونه بود است. من یکی از استفاده کنندگان این سایت در لااقل پنج سال گذشته بوده ام. به جرات می توانم بگویم که هیچ نظری صرفن به علت مخالفت با هیچ سازمان یا گروهی حذف نشده است مگر اینکه زبان توهین مورد استفاده قرار گرفته باشد. بسیاری از سایتهای خبری تحلیی امکان نظر دهی را را به خواننده نمیدهند و آنهایی که چنین امکانی را فراهم میکنند تنها پس از خواندن و مورد تایید قرار گرفتن نظر آنرا به روی سایت قرار میدهند. آقای روزبه عزیز منصف باشیم و کاردهایمان را جز از برای قسمت کردن بیرون نیاوریم.
۱۷۱۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ مهر ۱٣٨٨
|
از : مبهوت
عنوان : آیا فتوای قتل سلمان رشدی هنوز هم مورد قبول شماست؟
یک قدم به جلو -هر چند آبکی- در راه نقد گذشته برداشته شد.
امیدوارم آقای مهاجرانی به زودی گام دیگری بر دارد و یک نقدی هم بر نقد سال ۶۷ خود از سلمان رشدی بنویسد و انتقاد از خودی هم در مورد شیوه برخورد خودش به نویسنده "آیات شیطانی": کتابی که پس از انتشار در خارج و تکفیر از سوی اسلام گرایان متعصب سنی و فتوای قتل نویسنده اش از سوی مقام معظم رهیری قبلی و امام امت شیعی، در داخل کشور تنها از طریق کتاب منتقدش (آقای مهاجرانی)، اثری تحت عنوان "نقد توطئه آیات شیطانی" قابل رجوع بود (در آن زمان، هنوز از اینترنت خبری نبود).
آیا آقای مهاجرانی هنوز هم بر حقانیت حکم حاکم وقت، مرجع آن عصر و امام مقبول خودش ایمان دارد و حاضر است باز هم آن را تایید کند؟ یا آن که او به اشتباه خودش پی برده، از نظرات گذشته اش برگشته و اینک حاضر است صادقانه و علنا مواضع دیروزش را به نقد بکشد؟
ای کاش چنین باشد!
۱۷۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : شافعه وتری
عنوان : لا تفرّقوا
فتنه ی ادامهی جنگ علیرغم پیروزی خرّمشهر برای تحکیم، تثبیت، تکمیل وتداوم دیکتاتوری بود. قرآن کریم دربارهی این فتنه میفرماید: الفتنه اشدّ من القتل (بقره/۱۹۱). زیرا فتنه گری سبب میشود تامدّتها حقیقت مخدوش گشته مخلصترین و کاراترین نیروها درخدمت ناحق قرار گیرند. کفریعنی پوشاندن حق وکافرکسیست که حق را میپوشاند. تنها فرصت معذرت،اصلاح وجبران خسارت مردم، دراین دنیا ست ودرآخرت هیچ عذری پذیرفته نیست: لا تعتذرواالیوم ( تحریم/۷). ضمن تشکّراز زحمات بیدریغ و اصلاحات ارزشمند آقای مهاجرانی در دورانی که کاری از دستشان بر می آمد، اقرار امروز ایشان به حق، بسیار ارزشمند و آغازی برای الفتی مخلصانه است.اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم (آل عمران/۱۰۳) آن هنگام که با هم دشمن بودید پس قلبهای شما رابا هم الفت داد.
۱۷۱۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : روزبه
عنوان : سانسور
آقای بهروز شکارچی مسئولین اخبار روز اکثریتی می باشند و در سانسور کردن مانند همین وزیر سانسورچی رژیم خبره هستند. آنها کمترین حرفی را که بر علیه سازمان اکثریت یا رهبران آن و مخصوصا نگهدار نوشته شود را تحمل نمی کنند و فوری قیچی می کنند. اینها به همان اندازه همفکران خط امامی خود دمکرات هستند و فرض را بر این می گیرند که شخصی مانند نگهدار یک فرد خصوصی است که نبابد خدای ناکرده حرفی بر علیه او در اینجا زده شود اما او که سنگ رژیم را به سینه می زد باید از هر انتقادی مبرا باشد! اینها همان هستند که خواستار بازکردن زنجیره های سگهای هار رژیم بودند تا مخالفان امامشان را تکه پاره کنند. اینها که عوض نشده اند فقط پیرتر و خبره تر شده اند. بنابر این ناراحت نباشید و حرف خودتان را بزنید و اگر قیچی شد بی خیال. سازمان اکثریت که دیگر اعتباری ندارد.
۱۷۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : نرگس مست
عنوان : به خانم سیما
خانم سیما با احترام به عقاید شما که آن را پایه ای اشتباه میدانم چرا که ۳۰ سال بسیاری از همفکران شما چنین تبلیغ کردند و کاری جز مجکم کردن پایه های رژیم انجام ندادند. شما حق دارید و تمامی انسان های آزاده به شما حق میدهند که همچنان بگویید مرغ یک پا دارد تا روزی که برایتان روشن شد مرغ ۲ پا دارد و دست از لجاجت بردارید. به امید آن روز.
با اجازه از شما میخواهم بگویم که من نه "خود شیفته" هستم و نه دادستان که "حکم اعدام" کسی را صادر کنم. عاشقان اعدام اسلامیون هستند و جمود فکران. من تنها سعی دارم که سرم را زیر برف نکنم و دنیا را آنچنان که نیست نپندارم. من شاهدم که همقکران شما در آفریقای جنوبی، محبوب ترین فرد بیرون از زندان در دوران آپارتاید را بوسیله "سربازان گمنام سرمایه" در مقابل خانه اش ترور میکنند و مندلا را آزاد تا "کمیته حقیقت" یابی کذایی سرمایه برای رسیدگی به خیانت و جنایات افراد رژیم رسیدگی کنند که گویا مدرکی دراین باره نبود (همانگونه که شما مدرکی دال بر جنایات مهاجرانی و امامان و همدستانش نمیبیند) نتیجه این کمیته تبریه تمامی جانیان بود و تمسخره مردم (آخرین رییس جمهور نزاد پرست حتی احضار این کمیته را به مسخره گرفت و حاضر برفتن به دفتر کمیته نشد و کسی هم نگفت بالای چشمت ابروست. سرمایه داران سفید بخش سرمایه دار سیاه را بخود جذب کردند و استثمار و سرکوب، فقر، ابتلا به ایدز در آنحا بیداد میکند و شیفته های "کمتیه های حقیقت" بار خود را بستند و به ریش ملت خندیدند. شما مختارید که واقعیت ها را به سخره بگیرید و بدنبال کشف جنایات اسلامیون خمینی پرست بروید ولی آیا بکسانی که عزیزانشان را دسته دسته این جانیان سلاخی اسلامی کردند و به ملتی که دار و ندار آنها را چپاول کردند، به دختری که برای کمک به خانواده تن فروشی میکند این حق را میدهید که در خواب خوش نباشند و در جنگل دنبال درخت نگردند؟ شاد یاشید
۱۷۱۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : sara م
عنوان : فریب مهاجرانی شارلاتان را نخوریم
این آدم فرصت طلب و هفت خطی می باشد که دنبال موج سواری است.
۱۷۱۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سرابی
عنوان : یا رومی روم یا زنگی زنگ
۱-آقای بهروز از شما سپاسگزارم. خواهش می کنم نظرات خود را بیشتر بنوسید . من از شما می آموزم .
۲-خانم سپهری من نوشته ها ی شما را اغلب می خوانم. هرجا مطلبی از شما ببینم شاخکهای مطالعاتی ام حساس می شود. همین چند روز پیش متن کوتاهی از شما درباره ی کودکان و حقوق آنان خواندم. نگاه انسانی شما و احساس شما دلنشین بود.
شما کلام پیشین خودرا با نقل گفته های آقای مهاجرانی مستند کردید. ممنون، اما واقعا نیازی نبود. اگر آقای مهاجرانی خاطرات خود را بنویسند و کارنامه ی خو درا بدست دهند بی شک "نکاتی" خطیر تر از آنچه که شما به آن اشاره کرده اید در آن می توان یافت. این را همه ی ما بخوبی می دانیم.
ولی من هنوز آقای مهاجرانی را نه آمر می دانم و نه عامل. در مورد "خیانت" آقای مهاجرانی، مساله ای که شما مطرح می کنید، یک دادگاه صالحه با حضور هیات منصفه باید تصمیم بگیرد. اگر این مساله "خیانت" در دنیای مدرن از سوی شما ومن و آقای بهروز مطرح می شود، پشتوانه ی این دادگاه باید حتما دولتی دموکراتیک و مردمی باشد . متاسفانه با تمام احترامی که برای شما قائلم باید بگویم که حکم شما از نوع احکامی است که در دولت شاهنشاهی و جمهوری اسلامی صادر می شود. آقای مهاجرانی بیگناهند تا وقتی که کیفر خواستی از سوی دادستان دولتی دموکراتیک تهیه شود و ایشان یا وکلایشان با دفاعیه در آن حاضر شوند و "خیانت" بررسی شود. اگر با این حکم خیانت که بی هیچ پشتوانه ای جز چند نقل قول مطرح است خانم نرگس مست حکم قتل متهم را صادر کنند می تعجبی نمی کنم.
حالا آنطرف قضییه را نگاه کنید، دوستان و دوستداران آقای مهاجرانی احتمالا ایشان قهرمانی میدانند که در"کنج عافیت"پرچم مبارزه برعلیه خامنه ای ( نه جمهوری اسلامی) را برافراشته اند.
استدلال، استدلال ِ یا رومی روم یا زنگی زنگ است.
باید در این میانه به استدلال مدرن و غقلانی رسید.
۳- خانم نرگس، از داوری مستانه شما نیز آموختم. چه اسم مستعار مناسبی برگزیده اید. نارسیسیزم یا مکتب خود شیفتگی را بیاد می آورد!
دنیا صحنه ی آموزش است.
سپاسگزارم که هنوز مرا از عوامل رژیم بحسات نیاورده اید. یادتان باشد احساسات و عصبیت دردی را درمان نمی کند. پشت واژه های ما اندیشه ی ما خوابیده است. نوشته کوتاه خود را یک بار دیگر بخوانید و ببینید چه دنیای تاریک و پر زدو خوردی پشت آن ایستاده است. این دنیا نیمی از واقعیت را نمایش می دهد، نیم دیگر دنیایی است که ما می خواهیم بناکنیم که نشانه های این دنیای کشتار و فریب و خیانت در آن نباشد. با نگاه به دنیای خودمان از دنیای احمدی نژاد و سردار جعفری و طائب حرف بزنید. پیروز باشید.
۱۷۱۴۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : آزاده سپهری
عنوان : فرصت طلبی مهاجرانی
عطاالله مهاجرانی در مصاحبه با روزنامه فردا، ۱۹ فروردین ۱۳۷۷:
"در مورد نحوه اجرای سنگسار، دو نظریه وجود دارد، یکی اینکه میتوان حکم را در یک محیط بسته و محدود اجرا کرد و دیگر اینکه حکم را میتوان در یک فضای باز انجام داد، حالا باید دید حکمی که در فضای باز اجرا شد و بعد آمدند و از آن فیلمبرداری کردند و سپس در خارج پخش شد، خوب است یا خیر؟"
عطاالله مهاجرانی در مصاحبه با روزنامه رسالت، ۱۸ فروردین ۱۳۷۷:
"ما باید مصلحت کشور را در یک فضای باز تبلیغات جهانی در نظر بگیریم، و اگر فیلمی از سنگسار در تلویزیونهای دنیا نشان داده شد به مصلحت ماست؟ و اگر به مصلحت نیست میتوانیم همان شهادت طایفه یی محدود از مومنان را در نظر گرفته و حکم را اجرا کنیم و از آسیبهای تبلیغاتی در امان بمانیم."
بیجاست اگر انتظار داشته باشیم که کسانی مانند مهاجرانی "صادقانه" با گذشته خود برخورد کنند. اینها دستشان آنچنان به خون مردم آلوده است، که راهی جز طفره رفتن و دروغ گفتن ندارند!
www.azadeh-sepehri.blogspot.com
۱۷۱۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : بهروز
عنوان : تعقل و تدبیر بجای عصبیت
دوستان توصیه میکنم که ضمن اینکه از اصول انسانی خود پا پس نمی کشید اما توجه کنید که عصبیت هم دوای درد امروز و فردای ما نیست چنانکه دیروز هم نبود.
از خودم شروع میکنم که وقتی پرویز ثابتی (مقام امنیتی) و بدتر از اومحمود جعفریان بعنوان بلندگوی رژیم شاه در تلویزیون و مطبوعات هرزه درائی میکردند، هیچ نمی خواستم و آرزوئی نداشتم جز آنکه سر آنان را بر دار ببینم. در مورد محمود جعفریان چنین شد اما ما چه عایدمان شد جز بدتر از آن. چرا؟ فکر میکنم چون منطقی جز انتقام گیری نداشتیم و فکر نکردیم که بجای انچه که در صدد برداشتن ان هستیم چه خواهیم گذاشت. بعضی خواهند گفت امپریالیسم و مهره مستعد آنها انقلاب را از ما دزدیدند. درست میگوئید اما تضمین امروز همه ما چیست که فردا هم همین اتقاق نیافتد. بیائید از خودمان شروع کنیم. بخوانیم، بیشتر بدانیم، اجاز دهیم که نظرات همه حتی آنان که مانند آقای مهاجرانی به اشتباه و کم کاری کنند معترف میشوند، اجاز بروز و ظهور بیابند. در مجموع نظر خانم سیما سرابی مستدل بود. دوستان را بخواندن مجدد آن توصیه میکنم.
پایدار و پیروز باشید
۱۷۱٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : سیما سرابی
عنوان : یک گام دیگر
آقای مهاجرانی،
شجاعت بخرج داده اید. حرکت شما را بفال نیک می باید گرفت و باید انتظار داشت که آقایان و احیانا خانمهای دیگر ی هم که آن زمان یا هر زمان دیگردر دستگاه بوده اند و بنا به مصالحی به حاشیه رانده شده اندیا هنوز نشده اند، به شما "اقتدا" کنند. تما شما این متن را دنبال می کننید و می خوانید که واکنش هموطنان خو د را ببینید.
من از شما به عنوان یک هموطن و همزبان ـ نه همدل ـ انتظار دارم که قدم بزرگتری بردارید. شاید با ادامه کار و تشویق دوستانی از قبیل آقایان اکبر گنجی و محسن سازگارا و دیگران سنت گذار نقد سازنده ی گذشته شود. اقدام شما برای کل "اپوزیسیون"، چپ و راست و میانه ـ می تواند آموزنده و راهنما باشد.
آقای مهاجرانی گرامی، شما بعنوان یکی از صاحب منصابان رژیم در یک دوره ی مشخص، کارنامه ای دارید. تا آنجا که من می دانم در کارنامه شما نشانی از خیانت نمی توان یافت، اما یقینا این کارنامه فراز و فرودهایی دارد که با ترسیم آنهاشما می توانید پرده از روی بسیاری از ابهامات بردارید و به فهم آیندگان از کیفیت حرکت نطام در آن مقطع کمک کنید.
اغلب ما ایرانیان خارج از کشور در روزگار تصدیتان چنان از شما و کل رژیم نا امید بودیم - وحالا بیشتر -که توجهی مبسوط و جانانه به عملکردهای اداری روزمره ی عناصری در سطح شما و مواضعتان د ر بزنگاههای تاریخی نشان نمی دادیم؛ مگر اینکه شما دست به حرکت مخالفی می زدید، که گویا تا در ایران بودید آنچنان که بایدنزدید!؟ حضرت امام بود و فرهنگی که زنده یاد محمد مختاری آنرا " شبان رمگی" می خواند. اما شما در زمینه فرهنگی بویژه انتشار کتب مفید و آموزنده با تاسیس نشر مرکز خدماتی کرده اید که ماجور باد.
راستی این پیشنهاد محرمانه کردن سنگسار زنان که خانم سپهری از آن می گوید از سوی شما مطرح شده بود، چرا؟
شما آیا هنوز آنطرف خط قرمز ایستاده اید و "امام" را رهبر کبیر انقلاب اسلامی می دانید؟
من شجاعت شما را تحسین م کنم که در انتقاد از خود قدم پیش گذاشته اید و از برخورد احساساتی و خشمگنانه ی بسیار از هموطنان متاسفم، اما این خشم فهمیدنی است.
آقای مهاجرانی شما صاحب قلم و در حوزه ی دانش و تحصیلات خود صاحب اندیشه اید. به نظر من گرایش شما به عقلانیت شما را از مدار اندیشگی "ملی ـ مذهبی" ها بالا تر قرار می دهد. از شما انتظار می رود که پیشگام شوید و تحلیل خو درا از گذشته برای تاریخ به یادگار بگذاید.
شما در متنی کوتاه بنام "در هرهزاره ی داودی" نوشته اید:
"این روزها (۶ شهریور) که کشور ما به تعبیر سعید حجاریان شاهد تحکم بربریت است،..."
به تعبیر شما تحکم ( حاکمیت؟) بربریت در کشور ما از چه زمانی آغاز شد، از بیست و دوم خرداد ۸۸ یا پیشتر؟ آیا در زمان وزارت شما هم حاکمیت بربریت مستقر بود؟ اگر بود شما چه نقشی در آن داشتید؟
ببینید آقای حجاریان گرامی شاید همروزگاران شما یعنی همین خوانندگان، بنا بدلایل مختلف این پرسشها رابا شما در میان نگذارند، چرا که مشارکت شما را در حاکمیت بحساب خیانت می گذارند و از " عنصرخائن" انتظار ندارند که صادقانه به پرسشها پاسخ دهد. به نظر من چنین نیست. شما مانند ملیونها ایرانی دیگر آرمانی انسانی داشتید و برای تحقق آن آرمان انسانی وارد میدان مبارزه شدید. " دست تقدیر" که همان توطئه ی شیطان بزرگ و کوچک بود "امام" را در مسند پیشوایی شما نشانید و روند تاریخ تدریجا شما را به جایی رسانید که امروز ایستاده اید.سیستم انسان را نرم می کند، تغییر می دهد و منطق توجیه را در انسان تقویت می کند.شما ماهیتا هرگز با خمینی در یک پالکی نبودید، اما اقبال توده ها از آن شیاد بزرگ متابعت شما و هزران انسان آرمانخواه دیگر را که به انقلاب پیوسته بودند از او وکل حاکمیت، اجتناب ناپذیر می کرد. شاید اینهمه توهمات من باشد، و این روند چنان نباشد که من پنداشته ام . چه خوب است سرانجام تلخ آن آرمانخواهی و تجربه پیوند دین و دولت و روند تحول خود و ابعاد آن را بنویسید تا ما بیاموزیم . شایداین سنت شود. با احترام
۱۷۱٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : حمید بوطاریان
عنوان : حضرت عجل اکرم سرور گرامی جناب " محمود نادری " دام افاضاته ( روزبه )
خواندن نوشته ی آن بزرگوار مایه ی تفنن بسیارگردید . قبر امام راحل آبریزگاه گرازان و خوکان باد اگر ذره ای بخطا گفته باشم . آنچه که شما از قول ساواک دربدر و آبرو باخته و همچنین از قول اطلاعات و امنیت حکومت اسلامی تکرار کرده اید جز مایه ی مزاح و تفریح چند دقیقه ای حاصلی دیگر نداشت . من این شیوه نوشتن را هم به توصیه ی یک آدمی که ضیق وقت دارد ولی در پای هر مطلبی وظیفه مندانه کامنت مینویسد و مروج نفی خشونت در نزد ایرانیان ستمکشیده بر علیه ملایان جنایتکار و آدمکش است خدمت شما و آن بزرگوار نوشتم . امیدوارم که خاطر خطیر سرکار و آن بزرگوار دیگر مکدر نشده باشد . البته خیلی باید به بخشید که مصدع اوقات گرانبها و شریفتان شدم .
۱۷۱٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : ایران ایرانی
عنوان : ببخش اما هرگز فراموش نکن
می بخشیم اما هرگز فراموش نمی کنیم که آقای مهاجرانی عمله یکی از خونخوارترین رژیمهای ضد بشری بوده است. همین گناه کافی است که آدم از خجالت چنین کاری، پس از هشیاری سرش را به زمین بگذارد و بمیرد. شوخی نیست، وزیر حکومتی آنجنانی بودن. جربزهای ویژه می طلبد و سوابقی خمینی پسند.
اما من هم قبول دارم. باید بخشید، اما هرگز سیاه کاری این دیوان ِ خونخوار را فراموش نباید کرد.
۱۷۱٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱٣٨٨
|
از : آزاده سپهری
عنوان : دیر آمده و زود هم میخواهد برود
مهاجرانی باید پاسخگوی جنایاتی که در دوران خدمتش به جمهوری اسلامی انجام گرفته، باشد. مهاجرانی کسی بود که بعد از اینکه فیلمهایی از سنگسار در تلویزیونهای غربی به نمایش گذاشته شد، پیشنهاد داده بود که دیگر سنگسار را نه در ملا عام، بلکه در مکانهای سربسته با تعداد محدودی از "تماشاچیان" انجام دهند تا امکان فیلمبرداری نباشد. جوابی هم به خانم نسرین بصیری در وبلاگشان داده ام، که متاسفانه تاکنون از انتشار آن خودداری کرده اند.
۱۷۱۲۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : حمید سوزانی
عنوان : در این اوضاع بلبشوایرادبنی اسرائیلی نگیرید!
در باره کشت و کشتارسال ۶۷ چه در خارجه وچه در داخله مطالب زیادی گفته ونوشته شده است ولی هیچ کس ازمسئولین دولتی غیر از آقای منتظری تاحال این حادثه جگر سوز را بیان نکرده بود.حالایک مسلمان پدر مادر دار بنام عطاء اله مهاجرانی که در آن دوران وزیر ارشادبوده است خودرا سرزنش میکند ونام خمینی را هم میبرد .امیداست که دیگرانی هم از او تقلید کنند.این که او در خارجه هست هیچ ایرادی نیست وخوش نشینان بهانه گیر هم اورا پشیمان نکنند.
۱۷۱۲۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : نسرین بصیری
عنوان : آقای مهاجرانی حالا چرا؟
پس از خواندن حرفهای آقای مهاجرانی آمدم نظری اینجا بنویسم مفصل شد و تو وبلاگم منتشرش کردم با عنوان آقای مهاجرانی حالا چرا؟
http://www.iranologie.org/۲۰۰۹/۱۰/blog-post_۱۰.html
۱۷۱۲۰ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : وارطان
عنوان : مهاجرانی: اشتباه کردیم، سکوت کردیم!
آغاز بسیار خوبی است ولی به هیچ وجه کافی نیست. آقای مهاجرانی با شجاعت قدمی به پیش برداشته است. او و همفکرانش را در برداشتن چنین قدمهایی تشویق کنیم و یاری دهیم.
۱۷۱۱۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : شهلا عباسی
عنوان : یک پیشنهاد
بسیازی از هموطنان ما در گشتار سال ۶۷ و پس از سال ۵۷ ودر قیام نوژه به فرمان حکومت اسلامی خمینی تیر باران شدند. من به اقای مهاجرانی پیشنهاد میکنم در همان گویا لندنی که تشریف دارند در یک نشست با دعوت از ایرانیان به سخنرانی در باره رویداهای ایران پس از سال ۵۷ و گشتار تبار ادمی و نقش یک یک دست اندر کاران حکومت گران کنونی در ایران بپردازد. ایشان باید این شیوه مرضیه را بنیان بگزارد تا دیگران هم یاد بگیرند در باره گذشته و نقش خود خود را در معرض قضاوت مردم بگزارند.اساس دمکراسی بر همین روش و اعتبار است.
۱۷۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : یاور بیدار
عنوان : شرم کنید آقای مهاجرانی!
وزیر پیشین "فرهنگ" حکومت ننگین و انسان کش اسلامی در لابلای طرح موضوعاتی چند اشاره ای نیز به کشتار فرزندان فرهیخته و آگاه این دیار در سال شصت و هفت در دو پاراگراف ناتمام نوشته اش کرده و آن را "واقعه ای کم نظیر در تاریخ ما" قلمداد نموده است. اگر نیت ایشان از طرح ضمنی آن فاجعه هولناک در بطن مطالب دیگر را لاپوشانی آگاهانه این جنایت بزرگ و تاریخی نپنداریم،قطعا این شکل از اذعان به جنایت را هم نمی توان و نباید انتقادی درخور و شایسته این رویداد دانست. ایشان و همفکرانشان باید به رسم حقوق بشر که امروزه روال دارد با مردم و جنبش آنان در این باره صریح و روشن سخن برانند. تنها در صورت اطلاع رسانی از آنچه که این دست اندارکاران آن ایام میدانند و خواست تشکیل کمیسیونی تحقیقی و معرفی مسببین و مجریان این کشتار تاریخی از سوی آنان میتوان از ملت بزرگ و جنبش کنونی ایران برائت جست. ایرانیان هرگز این فاجعه تلخ و ضد انسانی را فراموش نخواهند کرد، اما آماده اند این همکاران دیروز و توابین امروز رژیم نکبت بار اسلامی را در اینصورت مورد بخشش قرار دهند.
۱۷۱۱۷ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : رحمان دادیار
عنوان : سرچشمه قتل های اسلامی
اعتراف اقای مهاجرانی البته قدمی به جلوست ولی باید دانست ایشان هنوز به دلیل اصلی قتلها یعنی ایات قتال در قران که خمینی به انها استناد کرد اشاره ای نکرده است.در دوران قتل های سال ۶۷ همه روحانیت بدنبال خمینی و قتل جوانان این گشور بودند و اعتراض اقای منتظری افتخاری فردی ونه به حساب جامعه اخوندی باید گداشت.جامعه اخوندی در ایران هنوز بر طبل گشتار میکوبد.
باید باد اوری کرد که گشتار بر اساس فتوای خمینی بوده و پیروی از ان فتوای خونین
حکم اسلامی وشرعی داشت.هنوز روشن نیست که اعتراض اقای مهاجرانی
به حکم خمینی است که ایشان به عنوان شیعه از خمینی پیروی میکرده ویا اینکه این اعتراف پس از مرگ خمینی برای خالی نبودن عریضه است.
اینکه خمینی فتوای قتل داده روشن است ولی تگلیف ما با خود ایات چه میشود?
۱۷۱۱۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : همشهری .
عنوان : "ناظر" اگر هستیم ، "حقیقت بین "هم باشیم!
آقای مهاجرانی معزول شد چون اینچنین بود و نه برعکس.
۱۷۱۱۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : ققنوس در قفس
عنوان : عوض شدن جای شکار و شکارچی
کسان دیگری که ادعای همراهی با مردم و برائت از جنایات این رژیم را دارند. ولی امروز هم در برابر کشتار های گذشته و کهریزک ها و اوین ها ساکت هستند و سر مناصب هم هستند و دارند از منافع جنایات سی و یکسله حکومت کودتا، خودشان و زن و فرزندان شان بهره می برند، ان ها و خانواده هاشان را حتما باید دریافت. جای شکار و شکار چی باید عوض شود
ولی، شرف اقتای مهاجرانی و دیگر انسان ها ی به خود امده قابل تحسین و نهایت قدردانی است و مردم ایران باید ازاین افراد نهایت تجلیل را بکند. می دانم صدها نفر پیدا می شوند و عربده های نفرت و انتقام کور ، که چرا ان موقع اقای کدیور این را نگفت، و یا مهاجرانی سکوت کرد، و یا سروش انقلاب فرهنگی را راه انداخت و یا سازگارا حالا هم حتما با این هاست و گرنه چرا نمرده ( تا کسی نمیرد ما باور نمی کنیم که با این ها نیست. و تازه می گوییم: اِ ،اِ، پس بیچاره راست می گفت! ولی خودمان حتی حاضر نیستیم برای راه پیمایی در این روزها از خانه بیرون بیاییم.) . و هزار ها منفی بافی و ایه یاس و ناامیدی برای دیگر مردم کشور و پاشیدن تخم نفرت و کینه و خودازاری و تهمت و حسد و جنون تخریب و انارشیسم. ولی ، این ها که به خود امده اند، انسان های بسیار شریفی بودند که از ابتدا برای برقراری حکومتی که تصور می کردند اسلام وشرف و ازادی و برابری و عزت ملی !!! است می جنگیدند (و امثال بازرگان و دکتر شریعتی اختراع کرده بودند و در مغر ز پاک جوانان فرو کردند ، و همه اش دروغ بود و هذیان و قرائت بیمارگونه از اسلام ).این ها که حالا اعلام برائت می کنند، حتی تصورش را هم نمی کردند که در چه دام مهیب و کثیفی توسط موجوداتی سادیسمی و متنفر از ایرانیان گیر افتاده بودند . خمینی به همه دروغ گفت و به همه خیانت کرد. وارثان اش هم از خودش کثیف تر و لجن تر . خمینی در نامه منتشر نشده اش که تازه بیرون امد حسرت می خورد چرا مثل پیغمبر اسلام که ۷۰۰ یهودی اسیر و دست بسته در مدینه را سر برید و اموال شان را غارت کرد ، عمل نکرده بود.
{{راستی حالا که دعوای زمین های فلسطین است و کل جنگ بین اعراب و اسرائیل فقط و فقط بر سر زمین است و مالکیت، پس در عین حال باید تکلیف کلیه زمین های غصبی مدینه و خیبر و غیره و غیره را که مالکان همه ان ها یهودیان مهمان نواز مدینه بودند و توسط عرب ها از ان ها غصب شده ، و در تاریخ های غزوات خودمان به صراحت مندرج و باعث افتخار ماست، باید با حکومت جنایتکار وهابیون عربستان روشن کرد، و به یهودیان پس داد تا ان ها هم فلسطین را پس بدهند.}}
البته الحق و انصاف خمینی شخصا کم کاری نکرد و صدها نفر را در ابتدای به قدرت رسیدن روی بام خانه اش اعدام کرد و هزاران کـُرد را قتل عام کرد و ۵۰۰۰ نفر زندانی دست و پا بسته کودک را که اعلامیه مجاهدد را پخش می کردند در سال ۶۷ کشت، ولی عطش خون اش هرگز تادم مرگ، فرو ننشست. ناراحت بود که نتوانسته تمام ایران را نابود کند. که به جهنم واصل شد. چند ماه بعد، استخوان هایش را با احترام جلو سگ ها خواهیم انداخت، اگر رغبت کنند..
۱۷۱۱٣ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : ناظر حقیقت بین
عنوان : در زمان معذولی
حاکمان در زمان معزولی
همه شبلی و بایزید شوند
حالا حکایت این وزیر معزول است. خیلی مردم را ساده می انگارند.
۱۷۱۱۲ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|
از : محمد ش
عنوان : سپاس
آقای مهاجرانی! به عنوان انسانی که بسیاری از عزیرانش را در کشتار ۶۷ از دست داده است و آتش دلش خاموشی نمی گیرد، و هرچند نوشته یا مصاحبه شما کمی مصلحت طلبانه و خیلی دیر است، اما به سهم اندک خویش از شما سپاسگزارم. من به دین و مذهب اعتقاد ندارم، اما از این پس برای شما به عنوان اهل فرهنگی که به دین هم باور دارد، احترام زیادی قائلم. آفرین بر شما که هرچند بسیار دیر اما اعلام کردید ماندن در خانه دل مردم دردمند و مظلوم، از زیستن در کاخ های پر زرق و برق سیاست ضد انسانی این حکومت هار و ظالم بهتر است.
۱۷۱۱۱ - تاریخ انتشار : ۱٨ مهر ۱٣٨٨
|