از : الاهه ناز
عنوان : اشاره
به آقای سروش غیب:ایهام با لذت در رابطه است.پایین آمدن بهتر است که از هواپیما و اتوبوس نباشد که از آهن و فولاد هستند، بلکه از همان ایران خانم باشد که شما می گویید،یا از همین لیلا جانی که من می نویسم. چون الان قرن ۲۱ است و اروتیک و لذت و شادی.پاینده باد آزادی!
۱۷۵۴۵ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨٨
|
از : لیلا همتی
عنوان : خجالت هم خوب چیزی است
از ده پیامی که گذاشته شده دو بار سروش و دوبار اکرم خانم و دوبار ماردو ش و یکبار هم این آخری شاعر بزرگ ما را نواخته اند. می ماند سه نفر که نظر مثبتی درباره شعر داشته اند اما اکرم خانم و این آخری برای اینکه حسادت و خباثت چشمش را کور کرده صه بار نوشته اند که علی است که اینجا می نویسد حتی معتقد است که نثر این ده پیام یکی است تمام این حرفها هم فقط بخاطر این است که دارند می سوزند چون شعر فلانی و فلانی که شاعر حزب است اینجا می خورد و آب از آب تکان نمی خورد اما علی که می نویسد انگار که در لانه زنبور انگشت کرده باشی همه جا غلغله می شود دفعه پیش پای محمد علی بهمنی را وسط کشیده بودید و امروز کسان دیگر را قاطی اشتان کرده اید بهتر است بدانید که آنوقت که عبدالرضایی ایران بود کسی جرات نمی کرد لااقل درباره ادبیات کلاسیک با او وارد مناظره شود.خلاصه اینکه بجای اینکه اینجا پیام بگذارید علی را بیشتر سر زبانها بیندازید بروید دو کلمه ذیل نام شاعر دلخواهتان بنویسید و اینهمه آب را گل آلود نکنید
۱۷۵٣۷ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨٨
|
از : ناظم الدین خاکسار
عنوان : وقت گرانبهاست
این آقا (علی جان) همه ی نظرها ها خودش برای خودش می گذارد چون همه ی آنها طرز نوشتن شان مثل هم است و مثل خود شعرهاست و اضافه بر این همه ش می خواهد شعرش را توضیح بدهد و دیگران را بکوبد و بگوید این و آن همه بی سوادند و فقط (علی جان) مرد میدان شعر است وقتی یک نظر دهنده هی می خواهد شعر را توضیح بدهد بدانید فقط خود شاعر است و کس دیگری نیست . بهتر است نظر دهندگان محترم غیر خود (علی جان) (البته به قول خود علی جان) نظر ندهند و بگذارند بیاید انقدر به خودش نظر بدهد تا راحت بشود . (شکی ندارم که برای همین نظر من هم با دو سه تا شناسه ی کاذب می آید و بی ادبی می کند) اقای سروش مشخص است که شعر سرتان می شود و دستمایه ی مطالعه های زیاد دارید . آقای عبدی، ضحاک ماردوش که من انقدر کارهایش را دوست می داشتم پایش را از این میدان جعلی کشیده بیرون. از من پیرمرد به شما نصیحت وقت خودتان را تلف این چیزها نکنید . وقت شما گرانبهاست. والسلام
khaksar_nazem@gmail.com
۱۷۵٣۵ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨٨
|
از : سروش عبدی
عنوان : سلام امیر ارسلان
دوست عزیز آقای امیر ارسلان گمنام.
من سروش ماردوش نیستم، آدمی هستم با همین نامی که اعلام کرده ام سروش عبدی. شعر هم نمی گویم و قصد رقابت با آقای عبدالرضایی یا هیچ سراینده ی دیگری را ندارم. در ادبیات غرب یک رشته ی فنی در رابطه با ادبیات تدریس می شود که نقد ادبی نام دارد. منتقدان ادبی لزوما شاعر، داستان نویس، نمایشنامه نویس و غیره نیستند. نقد ادبی رشته ی جداگانه ای است.
من در یکی از کالجهای غرب آمریکا حدود پانزده سال است که همین مسائل را تدریس می کنم و برای اینکه محصلین را با ادبیات فارسی آشنا کنم معمولا در کلاسها به سرایندگان و نویسندگان معاصر ایران می پردازم.
آنچه درباره آقای عبد الرضایی گفتم فقط از سر خیر خواهی بود.
منهم می دانستم که اگر "را" پس از اتوبوس بیاید آهنگ کلام مخدوش می شود. برای همین با اینکه به ضرورت دستوری آن اشاره کردم آنرا پیشنهاد نکردم.
نمیدانم شما اسم نظامی عروضی و چهار مقاله را شنیده اید یا نه. نظامی می گوید شاعر خوب از این تنگنا ها سرفراز بیرون می آید. این وظیفه شاعر است که بدون برهم زدن آهنگ با قواعد دستوری بازی وشکل مناسب را پیدا کند.
شما درست می گویید اتوبوسی را که سبز کرده اند خوشاهنگ نیست، ولی "اتوبوسی که سبز کرده اند" فارسی نیست.
من نمی دانم که چرا شما نوشته ی کوتاه مرا توهین به آقای عبدالرضایی تصور کرده اید.
شما احتمالا با نام کارو برادر ویگن آشنایی دارید. اولین کسی که در شعر معاصر فارسی "شعر موجی" سرود کارو بود. بسیاری از اشعار او بویژه هذیان یک مسلول شهرتی ایرانگیر بدست آورد. همه ی دختران و پسران جوان آنرا از بر داشتند. بعد از او امواج دیگری هم در شعر معاصر فارسی بوجود آمدند، در شعر سنتی هم طرزی افشار نوعی شعر موجی را باب کرد. اما هیچ کدام از این امواج نماندند. نیما و شاملو و فروغ سبکی را پیشنهاد کردند، اما کارو ُمدی را آورد، ُمدها عوض می شوند و سبکها میمانند.
درباره شعر آقای عبدالرضایی و تلاش ایشان برای پست مدرن بودن بسیار می شود صحبت کرد. اگر مایل باشید بعد از هر شعر ایشان که در اخبار روز چاپ شود می توانم تحلیلی بنویسم.
شما می توانید با من تماس بگیرید تا مطمئن شوید من نه ماری بردوش ندارم و نه ماری در آستین. تقاضا می کنم شما هم ایمیا خودرا زیر نوشته ی خود بگذارید.
soroush_abdi@yahoo.com
۱۷۵٣۱ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨٨
|
از : امیر ارسلان نامدار
عنوان : به سروش ماردوش
سروش جان اگر این جور شعرها حسادت ندارد شما یکی ش را بنویس یا بعد از اینهمه شعر درباره شورش مردم شاعری را مثال بزن که اینگونه سروده باشد گفته اید شعرها(مگر غزل شعر است؟)غزلهای استاد کدکنی که از بافت فاخر زبان فارسی مایه می گیرد و به تمام معیار های دستور زبان فارسی تکیه دارد رشک انگیز است!!! می شود بفرمایید چه کسانی به این... رشک می برند؟خوب است که همه شعرهای اینها در همین سایت منتشر می شود...بعد فرمودیدآقای عبدالرضایی جوانند و جویای نام آمده اند، مبارکشان باد! اما این نوشته ها تا شعر شود آقای عبدالرضایی باید راه درازی را بپیمایند و متاسفانه نوشته های دوستداران ایشان که شناخت دقیق و منتقدانه ای از شعر ندارند و شیفته وار آقای عبدالرضایی را تشویق می کنند اصلا سازنده نیست و ایشان را هدایت نمی کند.(تا آنجا که آمار می گوید و اینترنت نشان می دهد و شعرها داد می زنند هر آدمی که حداقل اطلاعات را درباره شعر امروز داشته باشد لااقل این را می داند که شهرت علی بین مخاطبان شعر با اینان که نام آورده اید قابل قیاس نیست.بعدهم نوشتارتان انتقادی شد و چنین مرقوم فرمودید
درهمین شعراول :کبریت"، در مصرع " اتوبوسی که سبز کرده اند" مفعول که اتوبوس است باید حتما با علامت مفعولی "را" مشخص شود، در غیر اینصورت معلوم نیست اتوبوس مفعول است یا یک رکن دیگردستوری. ( این چیزها را در کتاب دستور سوم راهنمایی نوشته اند وواقعا خجالت دارد در نقد شعر علی اینگونه عرض اندام کردن و نفهمیدن.فکرش را بکنید اگر عبدالرضایی به فرمایش سروش گوش می کرد و چنین می نوشت!( اتوبوسی را که سبز کرده اند!!!) سروش علاوه براینکه نیاز دارد درباره موسیقی شعر از کدکنی بیاموزد باید برود درباره کارکرد یای نکره و یای نسبت بیشتر بیاموزد و معنای اتوبوسی را دریابد)
در مصرع دیگری می گویند :
"مثل من که از ایران پیاده شدم" . اینجا آقای عبدالرضایی میهن خود ایران را بوسیله ی نقلیه ای تشبیه کرده اند که از آن پیاده شده اند، یعنی وطن را ترک کرده اند. بسیار خوب، ما این مفهوم را حدس می زنیم، اما از نظر دستوری " ایران" حتما باید واژه ی تعریف داشته باشد، جسارتا: مثلا سفینه ی ایران، گردونه ی ایران، سیمرغ ایران و... در غیر اینصورت این توهم پیش می آید که آقای عبدالرضای روی شاته ی ایران خانم سوار بوده اند و حالا پیاده شده اند.(هاهاها! اگر کسی دوکلاس خوانده باشد و هوشی به همراه داشته باشد می فهمد که اینجا اتوبوس استعاره ایران است و مسافران این اتوبوس خود ایرانیان و ارزش زیبایی شناسی شعر هم این است که همین اتوبوس در ادامه شعر بدل به کبریت می شود پس حالا در کامنت بعدی بنویسی که این عبدالرضایی خسیس کشور ما را به کبریت تشبیه کرده است واحسرتا!!!
از اینجور سهل انگاریها که جوانی و آگاهی سطحی آقای عبدالرضایی را از دستور زبان نشان می دهد در اشعار ایشان بسیار است. مثلا کمی پایین تر واژه ی "کرسی" فقط برای همصدایی "سی" با بی بی سی آورده اند که اصلا فصا حت و کارکرد سازنده در ساختمان شعر ندارد.( یعنی شعر سه سطربالاتر را نخوانده اید که شاعر داشت از پشت میز نشینانی حرف می زد که به صندلی قدرت تکیه زده اند؟ و نمی فهمید که در عربی کرسی یهنی صندلی!؟ و آیا نشنیده اید این اضافه کرسی استادی را در دانشگاهی که بیسوادی تحصیل کرده اید!؟
ایشان در ساختن استعاره ذهن فوق العاده نیرومندی دارند بویژه در synecdoche. من توفیق ایشان را آزرو می کنم.
(آقا جان خانم جان ای ضحاک ای رستم ای فرشته آخر چشم هم خوب چیزی است داده اند که بخوانیم و هوشی به خرج دهیم. متاسفانه سایت اخبار به امثال شما زیاد میدان می دهد و ای کاش این نوشته را سانسور نکند تا خوانندگاه عبدالرضایی بدانند که علی در تبعید چه از دست این جماعت بیسواد می کشد یا ای کاش عبدالرضایی این سکوت ده ساله اش را می شکست و می گفت درباره غزلهای شاعرانی که این آقا نام برده اند چه فکر می کند!!!
۱۷۵٣۰ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨٨
|
از : ضحاک ماردوش
عنوان : منم ضحاک و ضحاکی کنم باز
ای دریغا، ای دریغا، ای دریغ
گفت ِ ما پنهان شده در زیر میغ
ای جنابان من کلامم روشن است
کی چنین کامنت ها گفت ِ من است؟
زین نظرها سخت آمد خنده ام
از شما زین خنده ه ها، شرمنده ام
حیفم آید از نظرهایم دگر
بهر اشعاری بدینسان بی ثمر
گو بگوید هر چه می خواهد که گفت
از من اما جمله ای نتوان شنفت
گفته های من بها دارد بها
کی کنم هر جای ناجایی فنا
چون که شاعر مستعد بود و جوان
گفتمش آن بار و کردم امتحان
دیدم اما در سرش باد غرور
کرده او را از حقیقت ها به دور
به به و چه چه هم از راهش زده
بین چه اکنون بر سر شعر آمده !؟
۱۷۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۴ آبان ۱٣٨٨
|
از : سروش عبدی
عنوان : شعر کبریت
جناب عالمی این جور شعرها حسادت ندارد. اشعار احمد شاملو،خانم بهبهانی، استاد کدکنی و آقای خویی که از بافت فاخر زبان فارسی مایه می گیرد و به تمام معیار های دستور زبان فارسی تکیه دارد رشک انگیز است. آقای عبدالرضایی جوانند و جویای نام آمده اند، مبارکشان باد! اما این نوشته ها تا شعر شود آقای عبدالرضایی باید راه درازی را بپیمایند و متاسفانه نوشته های دوستداران ایشان که شناخت دقیق و منتقدانه ای از شعر ندارند و شیفته وار آقای عبدالرضایی را تشویق می کنند اصلا سازنده نیست و آیشان را هدایت نمی کند.
درهمین شعراول :کبریت"، در مصرع " اتوبوسی که سبز کرده اند" مفعول که اتوبوس است باید حتما با علامت مفعولی "را" مشخص شود، در غیر اینصورت معلوم نیست اتوبوس مفعول است یا یک رکن دیگردستوری.
در مصرع دیگری می گویند :
"مثل من که از ایران پیاده شدم" . اینجا آقای عبدالرضایی میهن خود ایران را بوسیله ی نقلیه ای تشبیه کرده اند که از آن پیاده شده اند، یعنی وطن را ترک کرده اند. بسیار خوب، ما این مفهوم را حدس می زنیم، اما از نظر دستوری " ایران" حتما باید واژه ی تعریف داشته باشد، جسارتا: مثلا سفینه ی ایران، گردونه ی ایران، سیمرغ ایران و... در غیر اینصورت این توهم پیش می آید که آقای عبدالرضای روی شاته ی ایران خانم سوار بوده اند و حالا پیاده شده اند.
از اینجور سهل انگاریها که جوانی و آگاهی سطحی آقای عبدالرضایی را از دستور زبان نشان می دهد در اشعار ایشان بسیار است. مثلا کمی پایین تر واژه ی "کرسی" فقط برای همصدایی "سی" با بی بی سی آورده اند که اصلا فصا حت و کارکرد سازنده در ساختمان شعر ندارد.
ایشان در ساختن استعاره ذهن فوق العاده نیرومندی دارند بویژه در synecdoche. من توفیق ایشان را آزرو می کنم.
۱۷۵۲۲ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨٨
|
از : مجید عالمی
عنوان : عالی
شعرهای زیبایی بود شاعر جان، تو متاسفانه هرجا که باشی جماعت مسلمان و بخیل هم دنبالت خواهند کرد خواه اینجا و یا خواه آنجا که انگار امثال اکرم خانم و ضحاک ماردوش هم کم نیستند محل نگذار شاعر.بگذار چشم حسود از حدقه در بیاید.
۱۷۵۱۱ - تاریخ انتشار : ٣ آبان ۱٣٨٨
|
از : حمید امجدی
عنوان : عجبا
ضحاک ماردوش! شاعر بزرگ! انگار تغییر جنسیت باعث شده که دیگر عرائض خود را موزون ننویسید!!!
۱۷۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨٨
|
از : اکرم رازی
عنوان : نظرات ؟
آقای تابان ! یعنی شما تا بحال نفهمیده اید که مطالبی که تحت عنوان نظرات در مورد اشعار این آقا برای شما ارسال میشوند نوشته خود ایشان می باشند؟
امید است که قیچی تیز سانسور شامل این حقیقت نشود.
۱۷۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨٨
|
از : محمود الویری
عنوان : بدک که چه عرض کنم خیلی حال داد
دروغ چرا!؟ از دادگاه چیزی نفهمیدم زیادی پست مدرن بود اما از بقیه حالش را بردم دمت گرم علی
۱۷۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱٣٨٨
|
از : مجید رضوانی
عنوان : بسیار زیبا
به شما سلام می کنم بابت این شعرهای درخشانی که در دفاع از مردم نوشته اید.زنده باشید
۱۷۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱٣٨٨
|