از : Reza Salari
عنوان : بطور سنتی در کل طول تاریخ گذشته،
بطور سنتی در کل طول تاریخ گذشته، توده مردم ایران از منظر تاریخی همواره از یک طرف بندگان و وابستگان ذهنی اهورومزدا و یا الله، و از طرف دیگر رعایا، موالی، بردگان و فرمانبرداران بی اختیار قدرتمندان، اربابان، شاهان، خلفا. سلطانان، حاکمان، فرمانروایان و یا دولتمردان ده و شهر و کشور خود بوده اند.
سلسله مراتب بندگی از همسر و فرزندان به پدر و پدربزرگ و جد شروع میشد و به اربابان و دهقانان، موبدان، دیوان سالاران، امراء ارتش و شاه یا سلطان و یا خلیفه یا امام، که بنوعی خود را نماینده و یا برگزیده خدا می پنداشتند، و نهایتاً تا بندگی خود خدا ختم می شد.
دراویل رشد قوم آرایایی تا دوران امپراتوری شاید اجرای این اطاعت بی چون چرا و بندگی بسیار سودمند هم بوده و ای بسا موجب کشور گشائی، پیشرفت اقتصادی، اتحاد های بزرگ و نیرومند و ازدیاد بیش از حد تمرکز قدرت، که مورد لزوم یک امپراتوری جوان است، گشته است. اما بمرور زمان این تجربه اولیه تمرکز دولت، خلقیات و فرهنگ بی اختیار کردن و انباشت توده ای از اطاعت و بندگی محض و بی چون و چرا از جانب رعایا و یا مردم را، افزایش داده و بر خلاف اولین شعارهای مترقی انسانی و حقوق بشری از زبان اولین امپراتورشان، کم کم این فرهنگ مضر و ضد بشری در این سرزمین امپراتوری ویروس وار نهادینه شده. بطوری که حوادث تاریخی بسیار ناگوار و ناخوشایندی از پس نتایج، عواقب و پیآمدهای این رشد بی رویه و نهادینه شدن فرهنگ و خلقیات و صفات خانمان برانداز بی اختیاری، جز وابستگی بیشتر به قدرت متمرکز بهمراه بندگی، بی تفکری، بی مسئولیتی، بی دفاعی، بیچارگی، زبونی، تحقیر، زرنگی، دروغ و تقلب و قبول ننگ و سرکوب، پس از هزار سال امپراتوری، چیز دیگری برای مردم ایران به ارمغان نیآورده.
تنها یکی از این ارمغان های مضر، فرهنگ ((دیگران مسئول و مقصرند )) میباشد. بنابراین جای تعجب نیست که ما با یک غرور تاریخی عادت کرده باشیم که همواره نامسئول تاریخی باشیم.
ما علت تسلیم و شکست نافرجام و تاریخی ایران در مقابل حمله و یورش اعراب را، عمدتاً به پیروزی اراده اهرمنی بر اراده و خواست اهورومزدا ربط داده ایم. گناه و تقصیر شکست های پیاپی تا پایان کار را هم بر دوش و گردن آخرین بازمانده ((بی عرضه و پی تجربه حکومت ساسانی، یعنی یزدگرد سوم بهمراه تمامی نجبا و موبدان دربارش))، وا نهاده ایم و ذره ای بار مسئولیت را به خود اختصاص نداده ایم. به همین روال حمله تاریخی مغول و بی عرضگی خوارزمشاهیان، حمله روسها و بی عرضگی قاجار، انقلاب ۵۷ و بی عرضگی پهلوی، از دست دادن حقوق دفاعی در جنگ عراق و حقوق منابع نفتی و گازی دریای خزر و بی عرضگی جمهوری اسلامی وووو.
آیا شعارهای مرگ بر شاه، مرگ بر مصدق، مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، مرگ بر چین، مرگ بر روسیه، و بقول نویسنده، مرگ بر دیکتاتور، چیزی غیر از همان انعکاس فرهنگ توسعه یافته و نهادینه شده بی فکری، بی اختیاری و بی مسئولیتی است که راه حلش هم مرگ مقصر است.
برخلاف نویسنده من فکر نمی کنم تنها مسلمان شدن ایرانیان و اعتقاد به الله موجب این پریشانی نامعقول ذهنی و فکری و صلب مسئولیت تاریخی مردم ایران از رفتار خود شده باشد. مسئله بسیار عمیق و پیچیده میباشد و پژوهش و تحقیق بیشتری را می طلبد.
۱٨۰۷۱ - تاریخ انتشار : ۲٣ آبان ۱٣٨٨
|