چه جور پادشاهی؟ - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : محمد علی ابراهیمی

عنوان : نقل از اصغر آقا
به نام رضا پهلوی در خدمت قاضی مرتضوی!
شنبه عصری خانم فرنوش رام تلفن زد. گوینده‌ و برنامه ساز یکه‌تاز رادیواسرائیل با همان صدای پرعشوه‌اش که پیش از رونق اینترنت و ماهواره، با فکس و پیامگیر از سراسر ایران برایش پیام عاشقانه میرسید.. (اطلاعات من مال آن موقع است.)
عشق دورا-دور به گویندگان رادیو و تلویزیون از

شنبه عصری خانم فرنوش رام تلفن زد. گوینده‌ و برنامه ساز یکه‌تاز رادیواسرائیل با همان صدای پرعشوه‌اش که پیش از رونق اینترنت و ماهواره، فکس و پیام‌تلفنی زیاد از اقصا نقاط ایران برایش میآمد. (اطلاعات من مال آن موقع است.)
عشق دورا-دور به گویندگان رادیو و تلویزیون از عوارض تکنولژی رسانه‌ای است و در انگلستان حداقل دو قتل عاشقانه در این سال‌ها که من اینجا بودم رویداده است. شاید قتل جان لنون بیتل را هم میتوان در این رده‌بندی جا داد.

آخرین بار که با فرنوش خانم صحبت کردم نزدیک به یک سال پیش بود. زنگ زده بودم به دعوا، اما چون ترسیدم کارم با دعوا پیش نرود، غیظم را فرو خوردم و به خوش و بش رفتم جلو! (انگلیسی شدیم رفت!)
مرد جوانی را داشتند از انگلستان دیپورت میکردند. یعنی اخراج و بازگرداندن به همانجا که آمده بوده. هرچه زدیم و خواستیم ثابت کنیم که جانش در خطر خواهد بود، حرفمان به جائی نرسید. از هرچه آشنائی بود استفاده کردم. رو انداختم به بارونس هاله افشار عضو ایرانی مجلس اعیان بریتانیا و یک آدم مهم تر از او، اما برای هرکاری دیر بود و جوانک چون با ویزای تحصیلی آمده بود و بعد "کیس" عوض کرده بود، قاضی همان اول ردش کرده بود و بعد از چند بار که از بازداشتگاه درش آوردیم، این‌بار پروازش را معین کرده بودند و روز فرستادنش مشخص بود که رفتیم به دلداریش در بازداشتگاه و دلهره داشتیم برای ایران رفتنش. این مصیبت کم نبود که تیر خلاصش را هم رادیو اسرائیل زد و روز قبل از پروازش در برنامه‌ی فارسی رادیو اسرائیل خانم فرنوش رام اسم و رسم طرف را اعلام کرد که چنین شخصی را دارند میفرستند به ایران و جانش در خطر است و ایرانیان مقیم لندن و برایتون و منچستر امروز در مقابل بازداشتگاهش تظاهرات کردند!!

ما را میگی! کدام تظاهرات؟ کدام ایرانیان؟ ما که دوتا و نصفی بیشتر نبودیم و تظاهراتی هم نکردیم. زنگ زدم که خانم جان شما چرا آدم‌ها را به کشتن میدهید؟ این خبر چی بود؟ این حرف یعنی چه؟ گفت: از لندن به ما خبر داده‌اند و ما برای نجاتش این کار را کردیم. کی خبر داده خانم جان؟ ... خلاصه.
معلوممان شد که جوانک دیپورتی از روی استیصال و پنهان از ما با یک گروه سلطنت‌طلب در آلمان تماس گرفته بوده و از آنها کمک خواسته بوده و آنها هم شخصی را در لندن به او معرفی کرده بوده‌اند و او هم گفته من از دفتر رضا پهلوی برایت نامه میگیرم و کارت را درست میکنم. نمیدانم تیغش هم زده بودند یا نه؟ اما یارو (یارو که میگویم برای اینکه اولاً اسم نحسش دم دستم نیست، ثانیاً اگر اسمش را هم پیدا کنم، همان یارو است) بله، یارو هم تنها کاری که کرده یک روز قبل از دیپورت ِ طرف، این خبر جعلی را به رادیو اسرائیل داده.

تلفنش را گیر آوردم و زنگ بهش زدم که شماها شرف ندارید؟ (و یک مقدار طیبات دیگر!) مردک مثل موش گفت هرچه میخواهی بگو ولی من از رضا پهلوی برایش نامه گرفته‌ام و الان نامه‌ی اعلیحضرت دست این جوانک است. گفتم کدام تظاهرات؟ کجا ایرانیان برایتون و منچستر و لندن در مقابل بازداشتگاه تظاهرات کردند؟ با وقاحت تمام گفت ما سه نفر بودیم، هرکدام از یک شهر آمده بودیم و از طرف شاهزاده رضا تظاهرت کردیم. گفتم شما گه خوردید با .... ! (ببخشید)
با پریشانی شروع کردیم این در و آن در زدن و این و آن را دیدن که حالا دیگر حتماً جان طرف در خطر است. اقلاً به ایران نفرستیدش.
خوشبختانه توانستیم در آن تنگی وقت طرف را راهی یک کشور اروپائی کنیم. کشوری که موقع آمدن به انگلستان، در آنجا هواپیما عوض کرده بود.
آن روز از خانم فرنوش رام خواستم خبر روز قبل را یکجوری تکذیب کنند و ایشان با حسن نیت تمام قبول کرد. اما بعد که قرار شد به کشور دیگر بفرستندش، موضوع تکذیب هم منتفی شد.
با پوزش از خوانندگان عزیز که من آخر شبی اینجور دوباره از کوره در رفتم و قلم اندکی به ناهنجاری رفت. اگر دستم به طرف رسیده بود که سه ماه زندانم روی شاخش بود!

بگمانم اگر تشکیلات آقای رضا پهلوی بخواهد قضیه را پی بگیرد، پیدا کردن عوامل ماجرا برایشان سخت نباشد، اما من اطلاعات بیشتری نخواهم داد. اگر هم توضیحی غیر از "دفتر شاهزاده هیچگونه اطلاعی در این مورد ندارد" بفرستند، مطابق قانون خودم، اینجا میگذارمش.

اما اینها از طرف شاهزاده (یا اعلیحضرتشان) کمک به آبروی جمهوری اسلامی میکنند که ثابت میکنند امثال قاضی مرتضوی و سردار رادان، اینطرف هم هستند که آدم‌فروشی میکنند و افراد را زنده زنده تحویل همتاهاشان در آن سوی مرز میدهند.
۱٨۴۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱٣٨٨       

    از : خیرخواه

عنوان : ایران برای همه ایرانیان---بیماری توهم
ایران برای همه ایرانیان است، چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید. هر کسی که در ایران از پدر و مادر ایرانی زاده شده باشد ایرانی محسوب میشود و تا زمانی که تبعیت خود را تغییر نداده باشد ایرانی باقی خواهد ماند. هیچکس هم حق ندارد ایرانیان را به خودی و ناخودی تقسیم کند ویا بگوید کدام ایرانی اجازه دارد در ایران باشد یا نباشد و یا تعیین کند چه باید بخواهد و نخواهد. هر ایرانی حق مشارکت در زندگی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ایران را دارد.ایرانیان مخالف دمکراسی در ایران هم حق فعالیت وزندگی خواهند داشت مشروط بر اینکه مسالمت آمیز عمل کنند و دست از مبارزات مسلحانه بردارند.

واقع مسخره است که هرکسی را که با ما موافق نیست ساواکی و ساوامایی و عامل بیگانه و مجاهد خلق و توده ای و....بخوانیم و تحقیر کنیم. بجای تهمت و فحاشی،اگر ریگی در کفش نداریم و از بیماری توهم رنج نمیبریم،با بحث و گفتگو و سئوال و جواب و مناظره همدیگر را متقاعد کنیم و اگر انتقادی داریم بصورت سازنده انجام دهیم.کسانی که کم می آورند ویا دچار توهم هستند، مثل احمدی نژاد، به خشونت متوسل میشوند و با فحاشی و وارد آوردن اتهام به طرف مقابل سعی میکنند کمبودشان را جبران و کمی احساس رضایت کنند. درمقابل اینان باید ایستاد و به آنان آموخت با رعایت ادب و استدلال و احترام به عقائد دیگران هم میشود در مباحث شرکت کرد و احساس رضایت سالم کرد.اما کاری را که در مقابل اینان نباید کرد اینست که خود را به سطح آنان رساند و اعتماد به نفس خود را از دست داد ویا سعی کرد دلشان را با موافقت و مماشان با افکار بیمار گونه شان بدست آورد. در مواردی که این بیماری بصورت ضعیف در کسی مشاهده میشود میتوان با آشنا کردن او با این بیماری به او کمک کرد.افرادی که از نوع حاد آن رنج میبرند هیچوقت نباید بقدرت برسند چون قدرت تخریب آنها افزایش می یابد و اگر به ریاست جمهوری برسند،همانطور که احمدی نژاد که رسید،سرنگونی شان پرهزینه ولی ضروری میشود.در کشورهای دمکراتیک غربی هیچگاه چنین افرادی را در قدرت نمی بینید بلکه آنان را یا در تیمارستان ها و یا در زندان ها می بینید.

بنابراین در ستون نظرها سعی کنیم نظر بدهیم و با نظرها برخورد سالم کنیم و توجه به نظر افراد داشته باشیم و نه اینکه نظر دهنده کیست و از کدام اردوگاه است.

زنده باد ایران وایرانی









۷سانحه هوایی و۴۴کشته
۱٨۴٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : آرمان

خانم مهشید عزیز،
با تشکر فراوان از مطالب متین و مستدلتان، برای شما آرزوی موفقیت میکنم. مطمئن باشید که در فردای آزادی ایران منطق و استدلال جایگاه ویژه ای خواهد داشت و نسل جوان ایران امروز هرگز اشتباه مصییت بار سال ۵۷ را تکرار نخواهد کرد.
۱٨۴۷۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : مهشید

عنوان : تهمت و فحاشی وسانسور کردن دیگر اثر ندارد.
تهمت، فحاشی، سانسور کرن دیگر اثر ندارد.نه شما از من و زندگی من چیزی می دانید و نه من از شما وزندگی تان چیزی می دانم. حدس زدن هم در باره یکدیگر اتلاف وقت است.من شما را نه ساوامایی میخوانم و نه آلت دست این و آن و نه عمال بیگانه چون همانند شما و امثال شما بدون سند دوست ندارم حرف بزنم.در عین حال به شما اجازه نمی دهم اثری روی آنچه میخواهم فکر کنم و بگویم بگذارید. نظرم را می دهم و نظرات دیگران را هم می خوانم وهیچ واهمه ای هم از شما ندارم. این مسئله من نیست که شما از حزب مشروطه و دوستدارانش خوشتان نمی آید،این مسئله شماست که از رقابت احزاب و افکار متفاوت فراری هستید.شما حزب مورد علاقه خود را معرفی کنید، مرام نامه و اساسنامه اش را منتشر کنید تا همه با شما هم آشنا شوند وشما را هم مثل هر حزب دیگری به چالش بکشند. در ایرانی دمکراتیک فعالیت هر حزبی که متعهد به اساس دمکراسی و کلیه مفاد حقوق بشر سازمان ملل متحد باشد آزاد خواهد بود،حزب مشروطه، حزب توده،مجاهدین، چریکهای فدایی خلق ایران،...حزب ملی مذهبی ها،جبهه ملی،نهضت ملی و حتی باورمندان جمهوری اسلامی هم میتوانند حزب خود را داشته باشند با شروط بالا. مردم قیم لازم ندارند که کسی به آنها بگوید چون من این حزب را دوست ندارم بنابراین از شما حق انتخاب آن حزب را میگیرم چون من صلاح شما را بهتر از خودتان تشخیص میدهم.در انتخابات آزاد و سالم و دوره ای، مردم خودشان تصمیم میگیرند چه میخواهند و کدام حزب قابلیت بیشتری از خود قبل و در پایان دوره چهار ساله اش نشان داده است. در چنین انتخاباتی هر ایرانی یک رأی دارد و موظف است به رأی اکثریت تا دوره بعد تمکین کند.من و امثال من با چنین سیستمی مشکلی نداریم،شما چطور؟
۱٨۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱٣٨٨       

    از : آزاده

عنوان : همه چیز باید همواره بهتر شود و این با مقایسه و با تفکر و تحقیق میسر است.
حمله به خاطرات و اندیشه دیگران و مجبور کردنشان به خود سانسوری نقض حقوق بشر است و محکوم از طرف کسانی که به دمکراسی و آزادی بیان واندیشه معتقد هستند و به نبود چنین آزادی هایی در این رژیم و رژیم شاه ایراد میگیرند.فراموس نکنیم که حمله های گفتاری و نوشتاری نسبت به دگراندیشان هم خشونت است و هم عملی استبدادی. حداقل قبل از پاسخگویی به نظرات دیگران متن نظرشان را یکبار دیگر بخوانید. با عصبانیت خواندن و جواب دادن که گره ای را از کار باز نمیکند.

حرف های مهشید چرا شما را به بحرین و ایران برای همه ایرانیان و.....برد ولی به دریای مازندران و سه جزیره ایرانی خلیج فارس و جنگ هشت ساله و....تاراج میراث ملی مثل تخت جمشید و مقبره کوروش و.......۵میلیون آواره مهاجر ایرانی و........نبرد. حرف این خانم حرف یکی دو نفر نیست که با توپ وتشر ووو.....از خاطره ها و نوشته ها محو شود.ما که نمیتوانیم به مردم دستور دهیم چگونه فکر کنند ویا مثل ما فکر کنند ویا آن دو چیزی را که ما میگوییم با هم مقایسه بکنند ویا نکنند.چه من و شما دوست داشته باشیم وچه نه آزادی اندیشه و بیان طبیعی ترین و اساسی ترین حقی است که با آن آدمی زاده میشود.هیچکس حق ندارد این حق را از کس دیگری بگیرد.

با مقایسه و تفکر و تحقیق و...درایت است که همه چیز همواره بهتر میشود. خانم مهشید هم حق مقایسه دو رژیم را با هم دارد و آثاری راکه او در زندگی خود ودیگران دیده و می بیند را بیان کند.ما هم حق داریم گوش نکنیم و جواب ندهیم و یا مودبانه برخورد کنیم.

متن ایشان را دوباره مطالعه کنید و به جمله آخر ایشان توجه بیشتری نشان دهید.

پاینده ایران و ایرانیان
۱٨۴۶۵ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : یاور وفادار

عنوان : ایران برای تمام ایرانیان
برای
mahshid
ما می توانیم صادقانه از تاریخ بیاموزیم و خودمان را اشتباه ناپذیر هم به حساب نیاوریم و عیب های بزرگ و کوچک خود را بشناسیم و تلاش کنیم با بهره گیری از تمام امکانات مثبت ملی و بین المللی جبران مافات نمائیم.

البته جن و پریهای سماوات فی الارض نبودند که مملکت ما را بخاک سیاه نشاندند.
مملکت داری و سیاست یا با هنرو ظرافت اداره میشود یا با زور و خشونت یا مخلوط اینها یعنی هم خشونت و هم ظرافت ، باصطلاح با پنبه سر بریدن.

اگر بنا بود در ایران مثل قرون وسطا حکومت شود اصلا بحث مشروطه پیش نمی آمد.در باره ی شرائط سوق الاجیشی ایران با شما هم عقیده هستم.در باره ی خوش خدمتی به بیگانگان هم نکته ی مهمی ست.

من مشکل اساسی تر را در نبود دادگستری مستقل و مقتدر برای دفاع از قانون اساسی موجود در دوران پهلوی ها میدانم. حتی نتوانست پرونده ی قاتل احمد کسروی در کاخ دادگستری را پی گیری کند و از توسعه ترور و خشونت ممانعت نماید .این رفتار کثیف تروریستی ادامه یافت ولی می توانست در ریشه خشکانده شود.

ادامه ی مماشات قضائی باعث حتی بسیاری از دخالت های بیگانگان در سرنوشت مملکت شد.
راستش هنوز کسی توضیح نداده چطور شاه امیر عباس هویدا را بازداشت کرد. وقتی نخست وزیر مملکت بدون قرار بازداشت و تفهیم اتهام فدای منافع شخصی قدرت میشود تکلیف دانشجویان و روشنفکران معلوم ست.

هنوز معلوم نیست که چرا ایران باید در سال ۱۳۴۶ با لایحه ای در مجلس که موضوع را قانونی جلوه دهد بحرین را از خاک مملکت جدا نماید.

ده ها مورد بزرگ دیگر اتفاق افتاد که اعتماد حکومت را بکلی در بین مردم از بین برد.
باید قبول کنیم چون امکان تبلیغات علیه حکومت وجود نداشت این بی اعتمادی ها بی واسطه صورت میگرفت و مانند آتش زیر خاکستر بود.

سیاست مشت آهنین بعداز ۱۵ خرداد علیه نیروهای ملی صورت گرفت ـ چپ تقریبا وجود نداشت.حکومت ترجیح میداد که با مذهب علیه نیروهای چپ و ملی برود

نشریان مکتب اسلام مکارم شیرازی ـ امکانات وسیع ایت الله مطهری ـ حسینه ارشاد و زنده یاد علی شریعتی برازنده ی دوران جنگ سرد بود. بحران جهانی بود ولی شاه میخواست مخالفان خود را در آلمان هم با چماق ساکت کند فیلم «بادرماینهف کمپلکس » از فیلمهای مستند حمله ی ساواکی ها به دانشجویان استفاده کرده ست که نشان میدهد حکومت ایران خیلی «قانونمدار» بوده ست و
دوستان آلمانی او هم زیر سبیلی رد میکردند و هنوز هم همین کار را با آخوند ها می کنند.

با این روش ها و مشت آهنین خشونت در جهان زیاد گردیدو بعداز مدتی فروکش کرد..

نتیجه: اگر سران حکومت های ایران فقط با مشت آهنین مملکت را اداره کرده و می کنند تا یک مرحله ای جواب میدهد ولی مثل تمام دیکتاتوریها یک روزی کارائی خود را از دست خواهد داد.

حالا میشود عبرت بگیریم که بیائیم جامعه ای بسازیم مملو از تولرانس و احترام متقابل دور از خشونت و تعقیب ایران مال تمام ایرانیا ن ست و..و..

ولی اگر بناست همان بازماندگان حکومت قبل ناز شست بگیرند و برگردند خیلی مضحک میشود مگر مسابقه ورزشی ست . موسوی هم میخواهد بیاید و مملکت را به به سالهای ۵۸/۶۰ برگرداند . وای خدای من این چه مصیبتی ست که مردم ما در آن گیر کرده اند.


این که آدم بگوید آن حکومت از این حکومت بهتر بوده ، یا کمتر آدم کشته ، یک کمی سطحی ست. یعنی چه ؟ میلیونها جوان اگاه دختر و پسر با تمام محاسن و پتانسیل میخواهند ایرانی آباد و آزاد بسازند که نه مثل گذشته باشد نه مثل امروز .


اکثریت ایرانیان یعنی جوانان نه از آن حکومت دیدی دارند و نه از این حکومت
خیری دیدند . حالا چون من خاطراتی خوبی از زمان شاه دارم برای پسرم جاذبه ای نمی تواند داشته باشد .
گفتمان جوانان اینطوری نیست که بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند.آنها دنیا را بهتر از زمان ما می بینند.


دیگر دوره ی اقتدار شاه یا شیخ بسر رسیده !
مردم بیش از همیشه مصمم هستند که «همه فدای یک تن» را بکلی کنار بگذارند !
۱٨۴۶۲ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : مهشید

عنوان : هم دوره شاه را دیدم و هم دوره کمونیست،فاشیسم مذهبی را.از میان این دو دوره شاه را زندگی کرم و دوره بعد از آن را مُردگی کردم.
دو چیز در دوره شاه مرا رنج میداد،یکی ترس از ساواک و دیگری وجود زندانیان سیاسی و شکنجه آنها.بعدها فهمیدم که نه ساواک آنقدر ترسناک بود که تبلیغ میشد ونه تعداد زندانیان سیاسی صدهزار نفر ونه شکنجه واعدام به آن اندازه که شایع کرده بودند.همانطور فقط ایران نبود که سازمان امنیت داشت و زندانی سیاسی و شکنجه و استبداد. ۹۰جمعیت در جهان از وجود استبداد رنج میبرد و ایران در میانشان از همه کم اسبدادتر و اقتصادش هم بسیار خوب بود و شانس بهبود اوضاع هم بیشتر.تبلیغات وسیع علیه شاه از هر جهت در جریان بود و هنوز هم در جریان است.در مجموع میتوانم بگویم در در آن دوران غم بود ولی کم بود. این اشتباه مطلق و خیال پردازی محض بود که ایران آنزمان میتوانست که به یک دمکراسی غربی یک شبه تبدیل شود. جنگ سرد،موقعیت سوق الجیشی ایران،فرهنگ استبدادی در محیط خانوادگی و مدرسه، گسترده بودن فرهنگ خرافه و ارجهیت اسلام بر کشور، فرهنگ خودفروشی ما به بیگانگان برای دستیابی به خواسته های خودخواهانه مان، فقدان روشنفکران و وجود روشنفکرنما ها،وجود گروه های سیاسی زیرزمینی که همگی ماهیت تمامیت خواهی داشتند و اکثرشان معتقد به فتح ایران با سلاح گرم و برپایی استبدادی بس دهشتناک تر،مسئولیت ناپذیری عمومی در امر مشارکت در تأثیر گذاری مثبت، سیاست های خارجی بیگانگان و رقابت و تبلیغات شان در جلوگیری توسعه ایران در صنعت و سیاست های داخلی که دیر یا زود ایران را به ژاپن دوم و به یک دمکراسی مبدل می ساخت،ووو...ما باید خود وتاریخ خود را هم بشناسیم، نقطه ضعف های خود را بکاویم و ترمیم کنیم، مسئولیت و نقش خود را در به وجود آمدن این موقعیت شومی که هم اکنون کشور در آن دست و پا می زندرا قبول کنیم و انقدر دروغ پردازی نکنیم که همه اش تقصیر شاه و انگلیس و آمریکا و اتحاد شوروی و....بود را کنار بگذاریم.اگر راست میگویید و واقع دلتان برای ایران و ایرانی میسوزد در پایه گذاری ایران نو با شرکت همه احزابی که منافع ملی ما خدایشان باشد شرکت کنید. یادتان باشد ما مردم با رأی خود به یک حزب بله یا نه میگوییم و قبول کنیم احزاب مختلف آرمان ها و برنامه های ویژه خود را باید داشته باشند و وجود و فعالیت های آزاد اینگونه احزاب در یک نظام است که یکی از ارکان مهم دمکراسی است.
من هم دوره شاه را دیدم و هم دوره کمونیسم،فاشیسم مذهبی را.از میان این دو در دوره شاه زندگی کردم و در دوره بعد از آن مُردگی.غم بود ولی کم بود و اصلاحات امکان پذیر. در دوره شاه با همه کاستی هایش زندگی ای بس بهتر داشتیم و اگر می دانسنیم نتیجه بیرون آمدن میلیونی ما چنین فاجعه ای را به بار می آورد هرگز چنین کاری را نمی کردیم؟ حال وظیفه ما با هر عقیده ای که داریم اینست که ابراز همبستگی کنیم و ایران را آزاد و دمکراسی ای که شایسته آن هستیم را برپا کنیم.

زنده باد ایران و ایرانی
۱٨۴۵۴ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : هموطن ایرانی

عنوان : ضمن پندگیری از گذشته باید به آینده نگاه کرد.
به غیر از شاه اللهی های افراطی، هیچکس منکر نبودن دموکراسی در دوران حکومت پهلوی نیست. بسیاری از مشروطه خواهان میانه رو اذعان دارند که در حکومت گذشته هیچ کوششی برای توسعه سیاسی صورت نگرفت. در عین حال نباید واقعیات را در مورد پیشرفتهای اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران حکومت پهلوی نادیده گرفت. مشکل مخالفان رژیم گذشته این است که همچنان کینه توزانه و غیرواقعبینانه تمام پیشرفتهای کشور را در دوران پهلویها منکر میشوند و همه چیز را فقط و فقط در سرکوب سیاسی خلاصه میکنند. در ضمن این یک دروغ محض است که گفته شود ما در دوران حکومت مصدق دارای دموکراسی و آزادی بیان بودیم. اولاْ در دوران حکومت ایشان زنها دارای حق رای و همینطور حق کاندیدا شدن نبودند. این چه جور دموکراسی است که نیمی از مردمان کشور را بطور رسمی از شرکت در پروسه رای گیری محروم میکند؟ ثانیاْ در زمان مصدق نیز روزنامه های مخالف دولت از جانب حکومت بسته میشدند. نمونه بارز آن روزنامه شاهد ارگان حزب زحمتکشان است، که بعد از خروج این حزب از جبهه ملی و مخالفت آن با مصدق توسط حکومت یسته شد. همچنین نباید فراموش کرد که مصدق با فشار به مجلس برای دادن اختیارات قانون گذاری به دولت و تلاش غیرقانونی برای انحلال مجلس، که فقط مبتنی بر یک همه پرسی غیر دموکراتیک بود، عدم پایبندی خود را به قانون اساسی کشور و همچنین اصول رایج در دموکراسیهای جهان ثابت کرد. صد البته این نمیتواند بدان معنی باشد که عملکرد دولت کودتایی در ایجاد جو پلیسی و رفتار ناشایست با مصدق و یا اعدام فاطمی مورد تایید ما است. در هر صورت ضمن پندگیری از گذشته باید به آینده نگاه کرد. حزب مشروطه ایران گامی منطقی و صحیح در حوزه فعالیتهای سیاسی برداشته. امیدوارم که این حزب در زمینه ارائه طرحی جامع و کامل در اداره امور مملکت و معرفی مدیران مجرب برای امور کشور فعالانه تر برخورد کند.
۱٨۴۵۲ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : آرمین میبدی

عنوان : برای b-adab
اگر خوشحال میشوید ـ میگویم که کتاب {خانه ی دائی یوسف} را با وجودیکه علاقه ای به سوسیالیزم واقعا موجود نداشتم را خواندم و تعجب هم نکردم که چنان بلاهائی بر سر مردم آوردند فکر نکنم دیگر چنان کلاهی بر سر طرفداران عدالت خواهی برود.

اما نوشته های دیگری برای جوانان مفید تر از کتاب فوق ست

ـ خاطرات اسدالله علم بهتر توانست چشمم را به جمال خاندان «جلیل» باز کند و دلم خیلی سوخت که آنهمه مردان و زنان شریف ایران زمین از سال ۱۳۲۰ به ذعد منتظر مانند که یک بچه پر رو «شازده » ی رضا خان قلدر سکان مملکت را در دستان ناپاکش نگهدارد.

چه زحماتی و خون دلی دکتر مصدق خورد تا این «شازده» را بر سر عقل بیاورد.
تعجب انگیز ست شخصیتی چون محمد علی فروغی منتظر بود تا «شازده» بزرگ شود و «عظمت شاهنشاهی» را جفظ نماید.قوام هم در این تعزیه گردانی ثد طولانی داشت. انگلیس و امریکا هم خوب میدانستند کجا بنیشنند که زیرشون آب نره.

ـ خاطرات دکتر مجتهدی که بر میگردد به بعداز ۴۲ و اوج چل چلی آریامهر را
نشان میده که کیش شخصیت دمار از روزگارش در آورده بود و در تمام کارها باید سایه ی مبارک پهن می شد.

حالا بعداز تمام این خاطرات «طلائی » عده ای میخواهند مثل بعداز ۱۳۲۰ روز از و روزی از نو یک شازده ی دیگری را بخرج مردم برای حفظ ته مانده های منابع ایران
منضوب کنند . مثل اینکه این آقایان هنوز نفهمیدند که دعوا سر فرد گرائی و اتوکراسی ست که مردم قبول نمی کنند .چه فرق می کند شاه یا ولی فقیه یا حسنی مبارک رئیس جمهور.
۱٨۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : کورش

عنوان : نگاه انتقاد آمیزرا به گذشته همه باید داشته باشیم ولی آینده مهمتر است.
ما به اندازه کافی از گذشته و حال میدانیم که بفهمیم هر کس و گروهی در این سی سال موقعیت این را داشته که گذشته خود را به انتقاد بکشد و در خود تغییر و تحول ایجاد کند. متأسفانه آنانی که تعصب و نفرت و کینه را در الویت قرار میدهند و معتقدند یا آنچه آنها میگویند و میخواهند و یا هیچ،مسئول بخش بزرگی از بدبختی های کشور ما هستند.بسیاری از ما که در زمان پهلوی کودک و نوجوان بودیم و این سی سال را تجربه کردیم،به اندازه اینان انقدر تنفر و تعصب و کینه در وجودمان نیست که محو کامل گروه مخالف مان و هوا دارانش را داشته باشیم و آنچه به صلاح کشور است را به کناری پرت کنیم. ما در ایران همه گروه ها را باید بتوانیم تحمل کنیم و اجازه دهیم روی زمینی فعالیت کنند تا ببینیم مردم چه میخواهند و آنانی که این را هنوز نفهمیده اند از دمکراسی واقعی بویی نبرده اند.اینان هنوز نفهمیده اند که نگاه انتقاد آمیز را به گذشته همه باید داشته باشیم ولی آینده مهمتر است.کمی از مردمی که در کشورهای دیگر زندگی میکنند یاد بگیریم. حزب مشروطه طرف داران خود را دارد و اگر تهدیدی برای احزاب و گروه های دیگر نبود اینقدر مورد حمله و بحث و جدل بوسیله مخالفانش قرار نمی گرفت.من فعالیت هر حزب و گروهی که شفاف و مسالمت جویانه برای نجات ایران که همانا نجات ملت ایران است را جدی دنبال کند محترم می شمارم حتی اگر مخالفش باشم.شما چطور؟
۱٨۴۴٨ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : احمد موسوی

عنوان : هنوز خیلی مانده تا یاد بگیرید.
بنظر می رسد که هنوز خیلی مانده تا شما نگاهی انتقادی به خود داشته باشید. با این وضع اطمینان داشته باشید که هیچ نقشی در آینده ایران نخواهید داشت و در همین خارج در یکی از قبرستان ها به فراموشی ابدی آرامش پیدا خواهید نمود. حالا تا دلتان می خواهد خود را معصوم و بی تقصیر ارائه دهید.
۱٨۴۴۶ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : b-adab -

عنوان : من آخرین خر بودم ...!!!
نمیدانم کتاب " خانه دایی یوسف " نوشته اتابک فتح الله زاده را خوانده اید یا نه ؟
نویسنده این کتاب که با فداییان اکثریتی همکاری داشت ؛ در جریان بگیر و ببند ها و اعدام های حکومت ملایان با هزار مرارت و مشقت به آنسوی مرزها - یعنی به اتحاد جماهیر شوروی - گریخت تا لابد در آن مدینه فاضله ای که " رفقا " بر پا کرده بودند زندگانی آبرومندانه ای را آغاز کند . اما به مصداق ضرب المثل " شنیدن کی بود مانند دیدن " وقتی به سر زمین موعود افسانه ای رسید ؛ همه تصورات و توهمات و ذهنیت های پیش ساخته اش ؛ در چشم بهم زدنی فرو ریخت و خود را در گنداب دروغ و ابتذالی دید که هرگز تصورش را نمیکرد .


از نسل پیش از ما هم ؛ دکتر صفوی و شاندرمنی ؛ که پس از کودتای ۲۸ مرداد ؛ همراه با دهها تن از توده ای ها ؛ با هزار امید و آرزو به آنسوی مرز ها پناه برده بودند حکایت های دردناکی را از سالهایی که در اردوگاههای کار اجباری گذرانده اند بیان میکنند .

من در میان کشور های کمونیستی آنروز ؛ فقط بلغارستان را در سال ۱۹۷۹ دیده ام و با دیدن رنجها ی بی پایان مردم این کشور ؛ و فقر و فاقه وحشتناکی که در سراسر این خاک حاکم بود ؛ از هر چه ایسم و میسم - بخصوص نوع روسی اش - عقم گرفت .

حالا در اینجا ؛ بخش کوتاهی از کتاب " خانه دایی یوسف " را بعنوان مشتی نمونه خروار ؛ برای تان نقل می کنم تا دریابید دستاورد حکومت های ایدئولوژیک چیست و داوری را به خودتان واگذار میکنم .

**تاشکند

... با اینکه کار خانه تراکتور سازی یکی از بزرگترین کار خانه های ازبکستان بود ؛تکنیکی عقب مانده داشت .
رفتار و سطح فکر کارگران و کارکنان به ذوق ما میزد . از کارگران طراز نوین خبری نبود . وقتی دانستند ما از ایران و کمونیست هستیم با ما احتیاط آمیز بر خورد میکردند .
بخشی از مردم ؛ بر اثر تبلیغات شبانه روزی و یکطرفه ؛ از کشور های دیگر بی اطلاع بودند سئوالات خنده آوری از ما میکردند . مثلا :
- آیا در ایران اتومبیل و تلویزیون هست ؟؟ آیا دانشگاه هست ؟؟
این بی اطلاعی شامل لایه های گوناگون و وسیع مردم میشد .

یوسف حمزه لو - از فراریان حزب توده - میگفت :
در زمان ما ؛ یکی به دوست افسر ما گفته بود : آیا در ایران خر وجود دارد ؟؟!!
و دوست حاضر جوابش با تمسخر جواب داده بود :
خر بود ؛ ولی تمام شد !! زیرا آخرین خر من بودم که من هم اینجا آمدم !!! گیله مرد
۱٨۴۴٣ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : آزاده

عنوان : در ۶۰ سال اخیر ایران از کجا به کجا رسیده است.
بزای حزب مشروطه آرزوی موفقیت میکنم.امیدوارم فعالیت های حزبی را جدی تر دنبال کنید و هر چه زودتر برنامه ای مفصل و دقیق برای بازسازی ایران ارائه دهید.ما منتظر معرفی تیمی متخصص،مجرب و مدبر از سوی شما هستیم که هر کدام بسته پیشنهادی خود را در هر زمینه ای که کشور بدان نیازمند است را تهیه و ارزه کنند.ما نیاز داریم که بدانیم چگونه کادری را شما میتوانید بسیج کنید و با به چالش کشیدن شان در رسانه ها قابلیت آنها را بسنجیم. در ضمن موقعیتی را فراهم آورید که ما هم بتوانیم اشخاصی را که شایسته میدانیم معرفی کنیم.

خواهشمندم با آمار وارقام و سند معتبر به مخالفان نشان دهید که در عرصه اقتصاد،سیاست خارجی،آموزش و پرورش،امنیت داخلی،امنیت خارجی،حقوق فردی و اجتماعی،بهداشت و درمان و .......وضع ایران در ۶۰ سال اخیر از کجا به کجا رسیده است. این به ما کمک فراوانی خواهد کرد که سی سال دوره شاهنشاهی را با سی سال دوره جمهوری را مقایسه کنیم و ببینیم زندگی در کدام دوره بهتر بود و کمبودهای این دو دوره را هم با هم بسنجیم.
۱٨۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۹ آذر ۱٣٨٨       

    از : ازاد ازاد

عنوان : نظر
با این اضهار نظرات شما نه می توانید حزب مشروطه ایران را تضعیف کنید نه می توانید برای خود مشروعیت کسب کنید .
بهتر است کمی هم به سوابق خودتان رجوع کنید.

پاینده ایران
۱٨۴٣۶ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : پرویز زمردی

عنوان : برای جناب احمد آقای موسوی
یک کمی صبر داشته باش . تا بحال دو طایفه ی « مقتدر» یعنی دربار و روحانیون پوست از گرده ی مردم کنده اند.

خوشبختانه ملی ها یک دوره قبل از کودتای خائنانه ی ۲۸ مرداد توانستند دولت ملی و منتخب ملت را تشکیل دهند و قانون ملی شدن صنایع نفت افتخارانگیز ست.

اما درباری ها و کودتاچی ها مثل اردشیر زاهدی که بخاطر پدر کودتاچی خود داماد شاه شد. دوست داشتند با یانکی ها کنار بیاید .
تازه این که چیزی نیست شوهر خواهر اردشیر زاهدی ، یعنی داریوش همایون فاشیست سومکا که بعداز سقوط هیتلر هم هنوز سر و دم می جنباند و سر دسته ی چماقداران ضدملی و چپ بود از طرف ژنرال زاهدی سرکرده کودتا به دامادی او پذیرفته شد .هزار فامیل همین ها بودند که تا توانستند دهان ها را بستند.

امیدوارم خانم سرشار فرصت نمایند و با نوشتن بیوگرافی این حضرات مثل شعبان بی مخ جعفری «تاجبخش» تاریخ معاصر را مانند اسدالله علم برای نسل جوان و کنجکاو ایران بازنویسی کنند.

متاسفانه چپ ها جز اعدام و زندان و شکنجه خیری از شاهان و روحانیون نبردند.
بقول حمید اشرف جاسوس ها پفیوز هستند چه برای سیا چه برای کا .گ .ب

کسانی که از هر جریان سیاسی اعم از حکومتی و غیر حکومتی برای سیا یا کا.گ.ب و یا برای ساواک شاه و خمینی جاسوسی میکردند کثیف ترین افراد مملکت محسوب میشوند. در این باره شما نباید نرخ تعیین کنید بلکه روزی فرا میرسد که دادگاههای حقیقت یاب تلاش خواهد کرد که نامه «رشیدی مطلق » را شاه نوشت یا داریوش همایون تا مسیر مبارزه را به شهر قم منتقل نماید.
۱٨۴٣۱ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨٨       

    از : یاور کارگر

عنوان : ساواکی های لیبرال شده
قطبی گفت که "در ۱۵ سال گذشته و به خصوص دو سه سال گذشته می‌گویند اینها ساواکی هستند و سلطنت‌طلبان سابق هستند و حالا لباس لیبرال پوشیده‌اند."
خوب است که خودشان نیز حقیقت را می دانند. ساواکی با هر لباسی همان ساواکی است و لیبرال بودنش از پلیدی او کم نمی کند. اما چه جور پادشاهی؟ خوب معلوم است پادشاهی که زیر خاک باشد. شتر در خواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خورد گه دانه دانه . به همین خیال باشید و این آرزو را به گورتا ببرید. جنایتهای پادشاه شما از جمله قتل گلسرخی و دانشیان و جزنی ها از یاد نرفته آقایان ساواکی لیبرال.
۱٨۴۱۶ - تاریخ انتشار : ٨ آذر ۱٣٨٨