از : سیما سین
عنوان : اشتباه ممنوع
فردوسی عزیز،
چه نام مستعار زیبایی برای خود انتخاب کرده اید. درود برشما. پرسش های بسیار مهم مطرح کرده اید که پاسخ جانانه ای را طلب می کند. امیدوارم در فرصتی دیگر به این یپرسشها پاسخی در خور بدهم. این ستئون در حال بسته شدن است،
اینجا بطور خلاصه عصاره ی نظر خو را تقدیمتان می کنم. اگرچه ممکن است پرستندگان کسروی و شاملو ، همانها که از اسطوره بت می سازند برآشفته شوند. من از دوستدارا ن جدی این دو شخصیتم و آنان را از افتخارات ملی ایران می دانم. اما باور دارم هر دو آدمیزاد بودند و علیرغم مقام شامخشان ـ یکی در تاریخ و دیگری در ادبیات ـ در ابراز بعضی ازنظریات خود دچار اشتباهاتی شدند.
نظرات کسروی در باره ی ادبیات انحرافی است و او بی تردید تحلیل و درک درستی از کار آفرینش ادبی و مقام هنر مند در جامعه نداشت ومی پنداشت که هر شخصیت تاریخی، نخست باید مصلح اجتماعی باشد. امااین درک نادرست از ارزش کارهای تحقیقی این اعجوبه وطن پرست تاریخی در زمینه های دیگر نمی کاهد.
زنده یاد شاملو استدلالاتی را برای اثبات نظرات خو د درباره ی فردوسی مطرح می کند که قابل بررسی است. مثلا پایگاه طبقاتی فردوسی و دهگانان، مساله پیشکش کردن شاهنامه به محمود غزنوی و غیره. این مسائل می تواند موضوع پژوهشهایی باشد برای شناختن فردوسی. اما همه ی این استدلالات یا بعبارت بهتر توجیهات شاملو بعد از آن سخنرانی و بدفهمی هایی که به تحلیل نظر خود نسبت میدهد از بار اشتباه او نمی کا هد. او الفاظ ناشایستی را در سخنان خود بکار گرفت که انتساب آنها به فردوسی منصفانه نیست. به نظر من شاملو هم اشتباه کرد.
اگر از شخصیت ها بت نسازیم براحتی می توانیم بپذریم که آنها قابلیت ارتکاب اشتباه دارند. اگر شاه یا رهبر باشید و اشتباه کنید خانمانها را برباد می دهید، جامعه را از مسیر تکامل خارج می کنید و اگر اختناق و سانسور ایجاد کنید، زمینه را برای ارتکاب اشباهات توده ای بزرگ هم فراهم می کنید. اگر کسروی وشاملو باشید اشتباهتان جنجال بر می انگیزد. اشتباه داریم تا اشتباه. بعضی اشتباهات به خیانت منجر می شوند.
بالاخره ما روزی باید این تفکر یا سیاه و یا سفید را کنار بگذاریم و حضور طیف خاکستری را بپذریم.
اگر ذهنیت مذهبی نداشته باشیم خود ودیگران را در مظان اشتباه و جایز الخطا خواهیم دانست.
یک آدم جاه طلب و کودن که ارزیابی درستی از خود و نیروی خود ندارد دریک جنگ نابرابر سر خود و هفتا ویک تن دیگر از خاندان جلیل و یاران خود را بباد می دهد ما این حرکت را نه تنها اشتباه نمی دانیم بلکه قهر مانی ارزیابی می کنیم و بیش از هزار سال برای این کار خنده دار گریه می کنیم و سینه می زنیم.
اشتباه در فرهنگ ما ممنوع است. اشتباه خیانت است. ثمرات یک عمر کار و زحمت هر کسی به علت ارتکاب یک اشتباه نابود می شود. مرگ براشتباه. پیروز باشید جناب فردوسی.
ذهنیت ما درباره اشتباه و خیانت چنان مخدوش است که فرخ نگهدارها ترجیح می دهند که در باره ی گذشته ی خود سکوت کنند تا مرز این دو قابل تفکیک نباشد.
بامید پیروزی میهن
۱۹۵۵٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ دی ۱٣٨٨
|
از : فردوسی
عنوان : سیما سین، نظر شاملو درباره فردوسی چه بود؟
سیما سین محترم،
نظر شاملو درباره فردوسی چه بود؟
در جایی خواندم که شاملو سخت از فردوسی متنفر بود و او را در جمع مسخره می کرد و اینکه شاملو مخالف ملی گرایی بود، احمد کسروی هم شنیده ام هر سال کتاب سوزان داشت و کتابهای حافظ را می سوزاند. درستی و نادرستی اینها را من نمی دانم بنابراین به من حمله نکنید.
۱۹۵٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : به فرد معمولی
دوست عزیز متشکرم که نظرم را خواستید. من با بخش زیادی از صحبتهای شما موافقم برای همین هم نظری ندادم. چون خیلی طولانی بود دفعه اول تنها اوایلش را خواندم. مانند شما فکر میکنم که به خدمات دوران پهلوی از جانب اپوزیسیون زمان شاه بی انصافی زیادی میشود و اینها هنوز مظلوم نمایی بیش از حدی از خود نشان میدهند. این هم متاثر از مذهب شیعه است که متاسفانه ما چه بخواهیم چه نخواهیم فرهنگ ما را متاثر ساخته است. با وجودی که این سازمانها ریزش شدید داشته اند و بسیاری از فعالان و هواداران سابق آنان امروز مانند من و شما میاندیشند، صحنه گردانان این گروهها داستانهای امام حسینیشان را همچنان تکرار میکنند. البته اتفاقا آقای طاهری پور انتقادات جدی و جالبی در مورد گذشته خود نوشته اند. آنزمان این نظر دهی کاربران مد نبود و در موردش بحثی نشد. اما اینکه انقلاب تنها ثمره اشتباهات آنان بود بنظر من غلط است. انقلاب ارتجاعی بهمن پنجاه و هفت نتیجه یک سری شرایط کمپلکس داخلی و خارجی بود و رژیم شاه هم البته اشتباهات خود را داشت و مثلا از خود قاطعیت لازم را نشان نداد. اشتباه نکنید قاطعیت هیج ربطی به اعمال خشونت ندارد. ما نباید در بررسی علل انقلاب به نقش گروههایی که از سطح نازل سواد و تجربه برخوردار بودند مثل فداییان و مجاهدین غلو بکنیم. این گروهها در آستانه انقلاب اساسا تار و مار شده بودند، اما دوباره مرده زنده شد. دوستان با تجربه تر اینها مانند نهضت آزادی یا حزب توده و جبهه ملی بیشتر مقصرند. اشخاص زیادی هستند که در این مورد تحلیل های خوبی ارایه داده اند. من هیچکدام را شخصا نمیشناسم و تنها با نوشته هایشان آشنا هستم . آقای محسن کردی یکی از آنهاست و شاید مقاله اخیر ایشان برای شما جالب باشد.
http://mohsenkordi.blogspot.com
اینکه بنده ناچیز چرا به برخی کامنت ها پاسخ نمیدهم بیشتر به این دلایل است: اول اینکه وقت نکرده ام یا بهردلیلی ندیده ام و نخوانده ام . دلیل دوم اینکه یکبار من یا کس دیگری پاسخی داده و چیز مهمی برای اضافه کردن وجود ندارد اما طرف گوشش بدهکار نیست و تکرارش بیهوده است و ارزش اتلاف وقت دوباره را ندارد. تکرار دوباره ممکن است زور چپانی و تحمیل نظر جلوه کند. سوم اینکه با چهارچوب کلی ان موافقم مانند نوشته اخیر شما. و دلیل دیگر آن چیزی است که بنا به تجربه آموخته و بارها به دوستان جوانتری که درگیر بحثهای بیهوده شده اند توصیه کرده ام که برایتان اینجا کپی اش را میگذارم: "جناب ... ، بدترین اشتباه این است که شما خود را با افرادی که از نوشتارشان پیداست نه چندان سواد سیاسی دارند و نه پرنسیب اخلاقی درگیر بحث کنید. ترسی از ایجاد سوتفاهم برای خوانندگان نداشته باشید. اگر استادانی در این سطح و شعور شاگردانی پیدا کنند همانا سزاورشان باد. این افراد اتفاقا با همین اظهار نظرهایشان چهره واقعی خود را به خواننده نشان میدهند، احتیاجی به زحمت شما نیست. در مقابل شعبان بی مخها سکوت از هر پاسخی بهتر است. فراموش نکنیم که جامعه ما چندان تجربه دموکراسی و احترام به دگر اندیشان را ندارد و فرهنگ شعبان بی مخی حالا حالا ها ما را ول نخواهد کرد. بقول فروغ فرخزاد برای بردن جنگهای بزرگتر باید جنگهای کوچکتر را باخت."
با درود به شما
۱۹۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨٨
|
از : فرد معمولی
عنوان : آقای نیاز، شما جواب سیما سین ها را بدهید و عنایتی هم به من بکنید.
آقای نیاز، چپ ها می گویند از حقوق طبقه کارگر دفاع می کنند و برای گرفتن حقوق آنها خون داده اند، چرا به من که از طبقه کارگر هستم محل سگ نمی کنند و تبعیض قائل می شوند؟ بجز حق و آقای بی نیاز و داریوش همه از نظر من می گذرند و اشاره ای به نظرات من نمی کنند. من از شما شکایتی ندارم چون بخش اعظم نظرات شما به دل من می نشیند چون صادقانه تر از دیگران است. در ضمن شما قلم شیواتری از من دارید و بهتر حرف دل اشخاصی مثل من را بیان می کنید و بیشتر از سیما سین ها با تار و پود مردم ایران در تماس هستید. این را هم بگویم که از این سه گفتگوی تلاش گفتگوی آقای طاهری پور فهمش برایم آسانتر بود، اینها اگر طبقه من برایشان مهم است چرا به زبان من حرف نمی زنند که منهم شریک باشم. من مجبورم از طریق ستون نظرات به مفهوم مقالات پی ببرم و در این راه شما و حق و ه رسام بمن کمک کرده اید. منهم مثل حق وبگرد هستم و بدنبال نظرات شماها می گردم چون به من کمک می کند. امیدوارم که شما اسامی خودتان را هی عوض نکنید و براهتان ادامه بدهید. کاش همه مقاله نویسان از آقای بی نیاز داریوش یاد بگیرند و در بحث ها شرکت کنند. آی کسانی که از من تحصیل کرده تر هستید من خود را از شما کمتر نمی دانم و ادبیات فارسی من هم خوب نیست که منظورتان را از طریق شعر بفهمم.
۱۹۵۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨٨
|
از : ه رسام
عنوان : پیشنهاد
ایکاش جناب طاهری پور هم به این جمع میپیوست جای ایشان سخت خالی است. خیال نکنم هیچ مطلبی در این سایت تا این اندازه واکنشهای متفاوت به همراه داشته .با آرزوی موفقیت برای همگی
۱۹۵۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨٨
|
از : یک کاربر ن
عنوان : اشاره
ببخشید من زیاد اهل سیاست نیستم ولی اینو میدانم که آنچه بعنوان محل یابود فردوسی موجود است توسط رضا خان قلدر درست شد و اگر کمک بنیاد پهلوی برای عمل غده سر آقای شاملو در اروپا نبود ایشان خیلی پیشترها رخت به سرای باقی کشانده بود .
۱۹۵۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : شاعر ملی و حکومت پهلوی
قصیده بلرای انسان بهمن
احمد شاملو
تو نمی دانی زندگی چیست، فتح چیست
تو نمی دانی ارانی کیست
و نمی دانی هنگامی که
گور او را از پوست خاک و استخوان آجر انباشتی
و لبانت به لبخند آرامش شکفت
و گلویت به انفجار خنده ئی ترکید،
و هنگامی که پنداشتی گوشت زندگی او را
از استخوان های پیکرش جدا کرده ای
چه گونه او طبل سرخ زندگیش را به نوا درآورد
در نبض زیراب
در قلب آبادان،
و حماسه توفانی شعرش را آغاز کرد
با سه دهان صد دهان هزار دهان
با سیصد هزار دهان
با قافیه خون
با کلمه انسان،
با کلمه انسان کلمه حرکت کلمه شتاب
با مارش فردا
مخاطب شاملو " زضا شاه کبیر" است نه خمینی.
خانم یا آقای نیاز،
با احترام بسیار، اکتریت قریب به اتفاق شاعران ملی ما از جمله همانهایی که نام برده اید، از حکومت پهلوی و اخنتاق و سیاستهای ضد ملی و ضد فرهنگی آن دل پر خونی داشته اند. اصولا تعداد اندیشمندانی که علائق ملی داشته اند و بدستگاه حکومت پهلوی پیوسته اند و به پست و مقامی رسیده اند از انگشتان دست تجاوز نمی کند. عجیب است شما شاملو را که منتقد بزرگ رژیم دیکتاتوری پهلوی است و اشعارکتاب کاشفان فروتن شوکرانش در ستایش مبارزان میهن است شاعر ملی خود می دانند. در آن کتاب اشعار شاملو تقدیم شده است به:
شهید آبایی آموگار ترکمن، واراطان سالاخانیان، گروه اول سازمان نظامی، سرهنگ سیامک،مرتضی کیوان، گروه دوم سازمان نظامی، خسرو روزبه، اعدام شدگان اسفند پنجاه، گروه حنیف نژاد، مهدی رضایی، احمد زیبرم و خسرو گلسرخی. شعر باچشمها هم در "ستایش" انقلاب سفید در همان کتاب آمده است.
ببینید چه کارنامه ی سیاهی داشته است این شاعر ملی ما!! می گویند ادبیات آیینه ای است که روح زمان خود را بازتاب می دهد. شما می توانید با آقای مرزبان که من نمی شناسمشان یا هرکس دیگر جدل و مغالطه کنید، اما در برابر تاریخ و تاریخ ادبیات و مرغ آمین نیما چه می کنید.
دوستان شما نقاره را از سر گشادش می نوازید.
هوای تازه. دشنه در دیس، ظهر درد، آفتاب سیاه، کویر، هراس، آخر شاهنا مه، زمستان، شبخوانی، سحوری، آخرین نبرد، ابراهیم در آتش، آهنگ دیگر، آه بیابان، رگبارها، هجوم و.....
این ها نام تعدادی ازکتابهابی شعر سرایندگان روزگار پهلوی است. معدودی که من با کمک حافظه ی فرتوت نوشته ام. انصاف داشته باشید ببنید در ذهن شاعر چه می گذشته. شما بارقه ای از امید در این نامها می بینید. لااقل بروید حاجی آقای هدایت را بخوانید اگر خواندن تاریخ خسته کننده است.
دوستان ما حرف مفت نمی زنیم. اینها " فکت " است. قابل انکار نیست. شما به حافظ که میرسید، باور داریدکه امیر مبارزالدین پدر مردم را در آورده بود و حافط جانانه او را نکوهیده و زمان خود را تصویر کرده است. به فردوسی که می رسید از ظلمی که محمود غزنوی به او روا داشته شکایت می کنید. اما به رضا شاه کبیر و آریا مهرتان که می رسید از قدرت خدا یتان ناگهان سعه ی صدر پیدا می کنید و اینهمه را که پیش چشم شماست و " شعرای ملی" نوشته اند و زبانشان هم از زبان قرن چهارم و هشتم به زبان شما نزدیک ترست نمی توانید هضم کنید، اما دوست دارید از وجاهت و حقانیت تاریخی شعرای ملی ایران هم استفاده کنید. من یقین دارم که این حرفهای مستند آقای رسام را که به نظر من انسان منصفی هستند بفکر وا می دارد، شما چطور جناب نیاز. خواهش می کنم شهامت داشته باشید و بگویید اشتباه کرده اید شاملو شاعر ملی شما نیست! با احترام و امید باز اندیشی
۱۹۵۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۲ دی ۱٣٨٨
|
از : حق
عنوان : سینا کیاست
من برای کشور و مردمم نگرانم وگرنه مگر مرض دارم که بقول شما وبگردی کنم. الان هشت ماه است که مثل خیلی از ایرانی های دیگر زندگی درست و حسابی ندارم. اگر مثل خیلی ها مرتب اسم عوض می کردم کسی مرا وبگرد نمی خواند.
مقدس شمردن آدم ها ما را به این روز و حال کشانده و باید اینگونه خرافه ها را پس بزنیم. مصدق و شاه و خمینی و هیتلر و استالین و گاندی همه مثل من و شما آدم بودند و پرستش آدم بوسیله آدم مسخره و احمقانه است. من زیر بار هیچکس نمی روم که بخواهد برای من تعیین تکلیف کند که درباره کدام شخصیت فقط خوب و یا فقط بد بگویم. علی و حسین و خمینی را خرافه پرستان امام کردند و
شما و همفکرانتان هم به مصدق مقام تقدس داده اید. اینکارها است که نقد و بررسی و تحقیق و تفحص شخصیت های تاریخی را غیر ممکن و مشکل می کند. در غرب هیچ شخصیت تاریخی ای مقدس نیست و هیچکس بخود حق نمی دهد که به کسی بگوید که حق ندارد چرچیل و نلسون مندلا و مارگارت تاچر را نقد و برسی کند. شما که در غرب زندگی می کنید آیا کسی را دیده اید که بت تراشی کند و بقیه را مجبور به پرستش آن کند که شما می کنید؟ آیا شما ها واقعأ مصدق را عاری از هر عیبی می بینید و شاه را عاری از هر خوبی؟ این سیاه و سفید نگری شما از کجا سرچشمه می گیرد؟
این حرف ها را اگر در محافل غربی بزنید به شما می خندند. اینها همه چیز را نه کاملأ سفید و نه کاملأ سیاه می بینند، رنگ طوسی می بینند.
آقای فرد معمولی، حرف های شما معقول تر از بسیاری از حرف های این مثلأ تحصیل کرده ها و روشنفکر نما ها است، نگران نباش، حرف هایت را بزن و از کسی هم واهمه نداشته باش. من نظراتت را با دقت می خوانم.
۱۹۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : نتیجه ها را نادیده نگیرید
اقای مرزبان صرف عمل مبارزه هیچ اشکالی ندارد. باور کنید این سخن از من نیست از داریوش همایون است که در کتاب من و روزگارم میگوید که هیچ ایرادی به صرف مبارزه کردن چریکها یا سایر مخالفین شاه بر علیه رژیم وقت نمیتوان گرفت مگر وسیله ای که استفاده میکردند. یعنی اسلحه و زور و خشونت. آری هدف وسیله را توجیح نمیکند. والا بقول یک اندیشمند اروپایی تقریبا همه ما در جوانی چپ هستیم، در میان سالی محافظه کار میشویم. جوانان در سراسر دنیا تمایل به عدالت اجتماعی اما از منظر آرمانگرایانه دارند. من خود دوره دانشجوییم را در آلمان گذراندم و آنهم در زمان حمله نظامی آمریکا به عراق بعد از تصرف کویت توسط صدام حسین قاتل بود، همدوش دانشجویان آلمانی کلاس ها را تعطیل کرده و علیه سیاست بوش پدر و حمایت رژیم کهل از او به خیابانها میرفتیم و فریاد میزدیم : هیچ خونی نباید برای نفت ریخته شود. بعدها در زمان رونالد کخ وزیر اعظم ایالت هسن برای اعتراض به وارد کردن شهریه یه خیابانها رفتیم و غیره. بله حتی در مقابل دموکرات ترین رژیم های دنیا هم مردم برای مطالبه خواستهایشان به خیابان میروند. ربطی به بدی و خوبی رژیم ندارد که مردم هیچ مطالبه ای نداشته باشند یا رژیم بی هیچ نقصی باشد. واقعیت این است که اعتصابات زمان شاه حتی برای شهریه هم البته در اساس خود ایرادی نداشت. اشکالش این بود که دانشجویان بیشتر از مبارزات صنفی یک استفاده ابزاری برای زیر سوال بردن تمام سیستم میکردند. سازمانهای چریکی بیشترین نیروهای خود را در دانشگاهها پیدا میکردند. خود شما به درستی میگویید "شهریه تحمیلی ...تهران تمام محافل سیاسی را بخود جلب کرد" یعنی همه چیز سیاسی تعبیر میشد آن زمان. حال هرچه بود دوست عزیز شما چرا به "نتیجه ها" توجه ندارید؟ حتما قصه خاله خرسه راشنیده اید که برای پراندن مگسی از صورت دوستش با سنگ بزرگی او را کشت. شما میخواهید هی ثابت کنید که خاله خرسه منظور بدی نداشت. او خوش قلب بود و هدفش هم مقدس بود. ما که حرفی با اینش نداریم. اما عمل خشونت آمیز او منجر به چه شد؟ شاید اگر قبل از این اقدام نظر خاله خرسه یا دوستانش را میپرسیدند میگفت از نتیجه کارم مطمئنم، مثلا شاید میگفت یواش میزنم مگسه بمیره و دوستم خوشبخت بشه.. اما آیا میتوانیم از عمل خال خرسه بعد از دیدن "نتیجه" - توجه کنید "بعد از دیدن نتیجه"- نیز تمجید کنیم؟ آیا میتوانیم بگوییم "مگس" کشتن را به خرس تحمیل کرد؟ آیا خاله خرسه نباید یک پوزش خشک و خالی برای عملش بخواهد؟ ببینید تمام این بحثها بدون توجه به "نتیجه" بیهوده است. آری خاله خرسه خوش قلب بوده و بنا بر دانایی و تجربه اش مرتکب مرگ دوستش شده، آری قتل عمد نبوده، نیت خوب بوده از روی دوستی بوده. من مطمئنم که همه از گناه خاله خرسه ای که از کرده خود اظهار پشیمانی کند میگذرند و شاید دلشان هم برایش بسوزد. اما خاله خرسه ای که مرتب بر هنرمندی خود بعد از دیدن "نتیجه" هم پای میفشارد، میخواهد برایش دست بزنند و "مبارز" بخوانندش و نتیجه عملش را ماست مالی کرده یا تقصیر مگس می اندازد یا اصلا نادیده میگیرد چه بنامیم؟
۱۹۴٨۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : ه نقاش
عنوان : به آقای سینا کیاست
شما این را از کجا اوردید که آقای نیاز راجع به پدرش که مصدقی بوده چی گفته آقا من چند مرتبه نوشته ایشان را خواندم چنین چیزی ندیدم و متعجبم شما از کجا دیدی نکنه شما جعفر جنی تشریف دارید که از عالم غیب خبر دارید.
آقا فکر کنم شما قرص هات را امشب نخوردی .پاشو جای اینکاره ها دوا داروت را بخور
خدا شفات بده
۱۹۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : سینا کیاست
عنوان : برای حق
شما را چه میشود؟
خوشبختانه فقط یک خط در باره بی نزاکتی شخصی بنام نیاز که پدر خود را «مصدقی کور دل » نوشتم . چون بسیار زشت و چیپ بنظرم آمد.برایم مهم نیست که ایشان و جنابعالی این جا وب گردی میکنید
تعجب می کنم شما یک صفحه برای من نوشتید.مطمئن هستید عوضی نگرفتید؟
آهان! ما حق نداریم یک خط بنویسیم .شما اینجا صاحبخانه هستید و اخبار روز را به اشغال خود در آورده اید.
۱۹۴٨۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : پرویز مرزبان
عنوان : به ه رسام
گر استنباط شما اینست که از نوشته ی من خشم و خشونت می بارد متاسفم ! ولی هرچه جستجو کردم در میان کلمات و مستندات خود چنین ندیدم .اگر ممکن ست بعوان مثال بفرمائید در کجا بد نوشتم تا منظور شما را متوجه شوم قبلا ازشما متشکرم.
اشکال شما اینست که نمی توانید به موضوعی مستند و بدون تعصب برخورد کنید و کلمات شما برخلاف ادعایتان توهین آمیز ست روشنفکران و تحصیلکردگان را تو «گیومه» میگذاری و ادعا میکنی چریک شدن مد زمانه بود.
کاربر محترم شما سعی میکنی تاریخ معاصر ما از ۳۲ تا ۵۰ را بگذاری تو گنجه . چرا ؟
شما تلاش میکنی همه مبارزات ضد دیکتاتوری زمان شاه را به مبارزات مسلحانه خلاضه کنی . چرا ؟
در سال ۴۵/۴۶ اعتصاب شهریه تحمیلی دانشگاه تهران تمام محافل سیاسی را بخود جلب کرد. طبق معمول عده ای را گرفتند. سرباز صفر کردند . شما فکر می کنی هزاران فارغ التحضیل دانشگاه تهران آن وقایع را فراموش کردند.
در همان سال من در پلی تکنیک تهران درس میخواندم .دکتر علی اکبر بینا که دکتر تاریخ بود ( بهتر ست از طریق گوگل تحقیق کنید که دوستان او در باره ی ایشان چگونه قضاوت می کنند تا درد ما را در آن سالها متوجه شوید) همزمان رئیس دانشکاه ملی و دانشکاه تربیت معلم هم بود. هر وقت موضوعی را مطرح می کردیم با فحش های رکیک و چارواداری او روبرو میشدیم. بهر صورت جناب دکتر بینا سایر دانشگاهها ی تهران را به اعتصاب کشاند. کسی در مدیریت دانشگاه ها جرات نمی کرد ضعف های مدیریت مطرح کند.
تمام مسائل صنفی و دانشگاهی بود و شما آنها را فعالیت چریکی می نامید.
یکی از یاران ما پسر سناتور انتصابی شاه بود که متاهل هم بود و ساواک و حکومت میخواستند بگویند خیلی «حق » دارند پسر سناتور را نیز اگر «ضدانقلاب سفید» باشد بازداشت می کنند. در تمام آن دوران هزاران نفر علیه شاه به اشکال مختلف مبارزه کردند. حتی بعداز ۵۰
نیز بسیار ی بدون اینکه فدائی یا مجاهد شوند به مبارزات خود ادامه دادند. زندانها پر از نویسنده و هنرمند بود.
شاه به داریوش و پرویز قلیچ خانی کاپپتان تیم ملی هم رحم نکرد
نه جانم ! بهتر ست خاطرات اسدالله اعلم و پاورقی های کیهان لندن را مستمر مطالعه کنید که بدون شائبه ی «چپ» بودن باور فرمائید خانه از پای بست ویران بود. وگرنه در سال ۵۷ تمام اساتید و هنرمندان ؛ در تمام زمینه ها به امید بهتر شدن وضع از چاله به چاه قدم نمی گذاردند.
پرویز مرزبان
۱۹۴۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : حق
عنوان : سینا کیاست ها، کسانی که به آزادی بیان و اندیشه اعتقاد راسخ دارند طبیعتأ از حقوق دگراندیشان دفاع می کنند چون می دانند تنها با دفاع از حقوق آنهاست که حقوق خودشان حفظ می شود.
با مطالعه ستون نظرات در چند ماه اخیر به این نتیجه رسیده ام که برخی نظردهندگان که در آغاز نظراتشان معقول بنظر می رسد وقتی به چالش کشیده می شوند و از دادن جوابی منطقی و مربوط عاجز می شوند، یعنی کم می آورند، به ترور شخصیت و تفتیش و تحمیل عقاید و تحقیر و انحراف از اصل مطلب روی می آورند. اینان که در آغاز مقاله وار نظر می دادند در آخر به دو سه خط اکتفا می کنند و با واژه ها در حین فرار مثل بچه ها دهن کجی می کنند و خیال می کنند برنده شده اند. نمونه اش آخرین «نظر» سینا کیاست به نیاز و بی جواب گذاشتن آدم/فرد معمولی است.
کسانی که باید پوزش بخواهند و متحول شوند آنهایی هستند که مسئول ایجاد این اوضاعی بوده و هستند که نتیجه اش را در این سی سال با گوشت و پوست و استخوان خود حس کرده ایم. طرفداری و یا مخالفت با عقاید شاه و شیخ و مصدق و استالین من و شما باعث این بدبختی ها نبوده و نیست و نخواهد بود بلکه نقش داشتن و نداشتن در حمایت و پشتیبانی از پیاده کردن عقاید آنهاست که تاثیر گذار بوده و هست و خواهد بود. شما که انقدر حساسیت به مصدق نشان می دهید و مصدق را مقدس می شمارید، آیا همین حساسیت را به کورش و میراث فرهنگی و تاریخی ما هم دارید که همواره بوسیله این رژیم با خطر روبرو بوده است؟ آیا کسی که مخالف مصدق باشد و یا ایراداتی به مصدق داشته باشد ناخودی باید محسوب شود و مورد تفتیش عقاید و تحمیل عقاید شما قرار بگیرند؟ آیا مصدق هم مثل شما و خامنه ای انقدر کور دل و مستبد بود؟ آیا از او هتک حرمت می شود اگر نگاهی نقادانه به او شود، همانطور که با پاره شدن عکس خمینی رژیم مدعی شد؟ آیا نگاه شما به مصدق همان نگاه موسوی، خاتمی، خامنه ای و احمدی نژاد به خمینی نیست؟ آیا این کیش شخصیت نیست که کورکورانه جامعه ای را به پرتگاه اینقدر اینروزها نزدیک کرده است؟ فرق شما که در فضای مجازی افراد را محکوم و مجازات می کنند با جمهوری اسلامی چیست؟
سینا کیاست و همفکران کتاب خوان و متخصص تاریخش بدانند که ما هنوز بجز شر چیزی از آنها ندیده ایم و سعی نکنند بما پز بدهند و القا کنند که چیزی سرشان می شود. ما نتیجه کارهایتان را سی سال است داریم هر روز تجربه می کنیم، نتیجه کار شاهان پهلوی را هم در پنجاه سال حکومتشان را هنوز هم داریم می بینیم. ما زندگی خود را در دو دوره آنها و شما با هم مقایسه می کنیم و جزء حقوق اولیه ما ایرانیان است که ایرادات و مزایا هایشان را بدون واهمه از واکنش های منفی طیف های گوناگون صادقانه، صمیمانه بیان کنیم و به چالش بگذاریم. این مباحث فقط به کتاب خوان ها و سیاسیون نباید محدود باشد چون این توده ها هستند که باید تصمیم گیرنده های نهایی باشند. شما با آنها ارتباط برقرار کنید و جوابگوی آنها باشید، کسانی مثل من و فرد معمولی. در کشورهای دمکراتیک غربی از رفتگران و حمال ها و مهندسین و پزشکان انتظار نمی رود که متخصص تاریخ و علو سیاسی هم باشند تا اجازه داشته باشند تا در سیاست و مباحث روز شرکت کنند. از مدعیان هم انتظار می رود که وارد تکنیک حرفه شان نشوند و طوری ارتباط برقرار کنند که آن رفتگر و حمال و پزشک بتوانند تصمیم بگیرند که چه انتخابی منافعشان را بهتر تامین می کند. از آزمایشگاه ها و کلوب هایتان بیرون بیایید، اگر براستی دغدغه شما ایران و ایرانی است من از شما انتظار دارم اختلافات خود را کنار بگذارید وبه وظایف میهنی خود عمل کنید که کشور در وضع بسیار خطیری قرار دارد.
سینا کیاست ها هم اگر براستی به آزادی بیان و اندیشه اعتقاد راسخ دارند طبیعتا از حقوق دگر اندیشان باید دفاع کنند که حقوق خودشان گزندی نبیند.
منهم در باره شاپور بختیار با طاهری پور موافقم و به او آفرین می گویم.
۱۹۴۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : ه رسام
عنوان : پاسخ به آقای مرزبان
جناب پرویز مرزبان این سی سال گذشته همانطور که آقای نیاز هم اشاره داشتند اپوزیسیون واقعیت خودش را خوب به نمایش گذاشت . ادعای دمکرات بودن ساده است ولی پذیرش تنوع فکری و درس گرفتن از آن و پذیرش این واقعیت بقول جناب سیما که من و شما به تنهائی حامل همه حقیقت نیستیم کار سادهای نیست و نیاز مند پیشینه ایست که ما متاسفانه فاقد آن هستیم .
آقای مرزبان از لحن شما خشم وخشونت میبارد متاسفم هم برای سرکار هم برای خودم من در تنهائی خود و با اندک بضاعت فکری که از آن برخوردارم و مشاهدات و مطالعه ای که دارم به این نتیجه رسیدم که حکومت پهلوی با همه ایرادتی که به آن وارد بود که بخشی از آن توسط شما ودیگران ذکر شدو آنجه ذکر نشده را نسل ما تجربه کرده است با همه این ایرادات قصدی جز رسانیدن ایران به صلاح وفلاح نداشت ودر این مسیر هرگز از طرف "روشنفکران" و"تحصیل" کردگان روی خوش ندید چریک شدن مد زمانه بود در دانشگاه های مجانی تحصیل میکردنند و از بهترین سرویسهای غذائی سود میجستند بعد کاسه وبادیه غذا خوری را ویران میکردنند به اسم مخالفت با شاه ونظام .وقتی صدیقترین افراد جامعه که شما بودید خدمات آن رژیم را به هیچ نمیگرفتید و حاضر به کمترین کمک و همکاری با آن نظام نبودید بلکه در جهت تخریب آن قدم بر میداشتید و از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به آن دریغ نمیکردید چه انتظاری میتوانستید از رژیمی که خود را هم از طرف مذهبیون و تحصیل کردگان غیر مذهبی در خطر میدید داشته باشید.
این حرف هگل بسیار درست ومنطقی است که در داوری تاریخ ما ناچاریم برای رسیدن به حقیقت از دیدن جزئیات صرفنظر کنیم و آنچه را که به کار تاریخ مربوط است را در نظر بگیریم.
در پایان اشاره به دو مطلب را ضرور میدانم یکی اینکه اپوزیسیون با ادعای دمکرات بودن هرگز در طی این سی سال گذشته نتوانست به اتحادی دست یابد و در تمام این مدت در حال کاستن از خود است و متعجب هستم از این که چرا امثال شما از خودتان علت آن را سئوال نمیفرمائید.
موضوع دوم اینکه دوست گرامی شرط شرکت در یک گفتگو شنیدن وپاسخ دادن است و نه حرف خود گفتن واصرار ورزیدن شما در جواب من به هیچ کدام از عرایض بنده اشاره نداشتید فرمایشات خودتان را گفتید این رویه یک انسان دمکرات نیست
موفق باشید
۱۹۴۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : سینا کیاست
عنوان : برای نیاز
وقتی جنابعالی پدر خودتان را «مصدقی کور دل » می نامید دو معذرت بزرگ به ابوی خود و یاران مصدق بدهکارید .
تا این را ابراز ننمائید فرمایشات گهر بار شما مورد عنایت خوانندگان دموکرات و لیبرال قرار نخواهد گرفت .
۱۹۴۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : نیاز
عنوان : میراث دگم اندیشی روشنفکران امریکا و پهلوی ستیز
واقعا برای بیسوادان از خود متشکری که یک کتاب میخوانند و فکر میکنند تمام تاریخ را فهمیده اند متاسفم. آنروز که هی میگفتند رضا شاه و محمد رضا شاه وابسته و ملیجک امریکا و انگلیس بودند گذشت. رژیم پهلوی به ترتیب در زمانی روی کار آمد که انگلیس و امریکا به ترتیب در اوج قدرت خود بودند و تنها با تساهل و تعامل با انان میتوانست یک کشور جهان سومی عقب افتاده و به روز سیاه افتاده زیر دست قاجار بال در بیاورد بدون آنکه له شود. این تز دیوانه وار دایی جان ناپلئونی که خودش را ذلیل یک کتاب که تازه آن را هم به میل خود فهمیده است میکند سی سال پیش متداول بود و آنها که هنوز کلیشه میفهمند و تکرار میکنند شاید خودشان را دست انداخته اند. اپوزیسیون بی عرضه شاه هنوز برای اثبات خود نیاز به امریکا ستیزی و خلاصه کردن تمام دوران پهلوی به اخنتاق سیاسی دارد و عمدا در مورد کوهی از تحولات مثبت این دوران سکوت میکند. اتفاقا هرچه اسناد و مدارک بیرون می اید معلوم میشود که شاه و رضا شاه در عین سیاست تساهل و تعامل خود در عین حال چقدر با ابر قدرتهای زمان خودشان اختلاف داشتند. اما سیاست هنر ممکنات است. پهلوی ها مانند هر دولتمدار و هر انسان دیگری عاری از خطا نبودند. اپوزیسیون آنان اما در سی سال اخیر به وضوح نشان داد که به مراتب بی لیاقت تر و ناتوان تر از آن است که در زمان انقلاب تصور میشد. کارنامه این اپوزیسیون تنها مایه شرمندگی است. آنی که شهامت اخلاقی اعتراف به خطای خود را دارد تنها مورد احترام و تشویق است.
شاعری مانند شاملو یا نیما یا فرخزاد یا حافظ و و و شاعران ملی ما هستند و هر شخصی با هر سلیقه سیاسی میتواند آنها را دوست داشته باشد و از شعر آنها استفاده کند. متاسفانه تنگنظری و سطح نازل فرهنگی در برخی روشنفکران سیاست زده دگم اندیش ما چنان ریشه دوانده که حتی از ابراز قبظه کردن حق استفاده و خواست اعطای مجوز استفاده از اشعار شاعران ملی ما هم ابایی ندارند. به جای تشویق و خوشحالی برای همه گیر شدن ادبیات و فرهنگ ایرانی میخواهند جلوی دهن دگر اندیشان خود را بگیرند مبدا گفته باشند دوستت دارم. واقعا که!
دیدن کامنتهایی که دوستانی که مانند من در گرداب انقلاب ارتجاعی اسلامی گیر امده و از کرده خود پشیمانند و شهامت اخلاقی ابراز آن را دارد جدا دلگرم کننده است. درود بر شما.
۱۹۴۵۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : آدم معمولی
عنوان : با ه رسام موافقم.
بنظر من آقای طاهری پور از دیگر مصاحبه شوندگان صادقانه تر و صریح تر نظرات خودشان را بیان کردند. گفته ایشان در باره شاپور بختیار هم طرز فکر بسیاری از ایرانیانی بود و هست که در آنزمان ما می شنیدیم که می گفتند باید به او فرصت داده شود.
در نوع حکومت های قدیم، از رهبران انتظار می رفت که قیمومیت مردم را بپذیرند و امنیت داخلی و خارجی را فراهم کنند که جان و مال مردم در امان باشد و در عین حال از آنها انتظار داشتند که عادل باشند. شما که به شاه ایراد می گیرید که او مگر کی بود که خود را قیم ما می دانست بمن بگویید که نیروهای مخالف او کی بودند که می خواستند قیم ما باشند؟ اگر او قیم ما بود بجز آزادی های سیاسی که تنها هم و غم شما بود دیگر چیزها را برایمان فراهم کرده بود و برای اولین بار پس از قرنها مردم ایران از نعمت هایی برخوردار شدند که خوابش را هم نمی دیدند و الان سی سال است که بدنبالش هستند. مطمئنا با گذشت زمان و انتقادهای سازنده شما بجای اعمال مخرب شما آزادی سیاسی هم بالاخره بدست می آمد، همانطور که کم کم در کشورهای دیگر مثل انگلستان بدست آمد. شما که کیش شخصیت را پیش می کشید، مگر شما با استالین و لنین و فیدل کاسترو و مائو همین کیش شخصیت را در آنزمان نداشتید و نمی خواستید ایران را به یکی دیگر از اقمار شوروی در بیاورید و زندگی ما را همانقدر فلاکت بار کنید که همه به چشمان خود با فرو ریختن دیوار خود ئر بلوک شرق دیدیدیم. شاه دمکرات نبود ولی شما غیر دمکرات تر بودید. دیکتاتوری پرولتاریا ثابت کرد خیلی خیلی بدتر از دیکتاتوری شاه بود. شما آنموقع ما برایتان مطرح نبودیم که اگر بودیم با گسترش فرهنگ از پایین، در میان ما مردم، با رفتار درست خود بعنوان پزشک یا آموزش سواد و غیرو جامعه را برای آزادی خواهی و ...آماده می کردید. شما نگاهتان بما نبود و فقط می خواستید آزاد باشید که کشور را دو دستی تقدیم روسها کنید و همان امکاناتی را هم که داشتیم از دستمان بگیرید. شما بدون اجازه ما می خواستید اینکار را بکنید و کارنامه چهل پنجاه ساله تان گویای نتیجه کارتان است. حاضر هم نیستید به اشتباهات خود اعتراف کنید و وقتی یکی از یاران قدیم تان شجاعانه از گذشته خود انتقاد می کنئ همانند یک خائن با او برخورد می کنید. رضاشاه و محمد رضا شاه مانند سیستم حکومتی سنتی عمل کردند و قیم ما شدند و بدون اجازه ما پایه های ایران نوین را ریختند و ویرانه ای را آباد کردند و برای مردم این موقعیت را فراهم کردند که خود را با پیشرفته ترین کشورهای جهان مقایسه کنند و هر روز سطح توقعات شان بالاتر برود. پدربزرگ من زمان رضا شاه در بازار تهران حمال بودو سواد نداشت و ازفرزندان پسرش انتظار داشت که از سن ده سالگی کار کنند، همانطور که هزارن سال رسم بر این بود. خیال می کنید اگر رضا شاه به او رجوع می کرد و از او اجازه می خواست مدرسه و دانشگاه و راه آهن و ارتش و دادگستری و اداره آمار و بانک و پلیس و ژاندارمری ...بسازد و زنان باید آزاد باشند چه جوابی می داد؟ آیا پدربزرگم درکی از این چیزها داشت که بتواند مشارکت کند، آیا درکی از حقوق فردی و اجتماعی خود داشت که برایشان اهمیتی قائل باشد چه برسد که برایشان بجنگد؟ پدربزرگم با اکراه اجازه داد پدرم در یکی از دبستان هایی که رضاشاه ساخته بود درس بخواند چون می گفت پسر باید به ده که رسید بره سره کار و ...اجازه نداد پدرم دبیرستان برود و او را سر کار گذاشت. آیا شاه باید از پدرم می پرسید که چگونه صنایعی منافع ملی ایران را بهتر حفظ می کند و از کدام کشور بخواهد که کارخانه اتوموبیل سازی در ایران بنا کنند؟ پدرم به چرت و پرت های ملاها گوش می کرد که او را از چیزی بنام غرب زدگی و خطری که اسلام با آن روبروست گوش می کرد و نق می زد. من پسر و نوه اینها بودم که دیپلمم را مجانی گرفتم و در انگلیس فوق دیپلم گرفتم. اگر بخاطر رضاشاه و شاه نبود منهم الان باید مثل پدربزرگم در بازار تهران حمالی می کردم. این جریان سه نسل بود، شما در عرض این مدت کجا بودید،نقش سازنده شما چه بود؟ دخالت های مخرب شما وضع را بدتر کرد تصمیمات غلط شما باعث انقلاب و اینهمه بدبختی و دربدری شد. یک قلمش همین پنج میلیون ایرانی خارج از کشور است، یکی هم من که بخاطر شما سالها دربدری کشیدم و از کشور و خانواده ام دور افتاده ام. چرا همه تقصیرها را به گردن پهلوی ها می اندازید و مسئولیت خودتان را نمی پذیرید؟ چرا با قلدری دهان مردم را می خواهید ببندید. دخالت شما کار را بهتر کرد یا بدتر؟ شما آزادی را طور کمونیستی تعریف می کردید و مزایایش فقط برای طبقه خودتان می خواستید که برای من تصمیم بگیرید. من حرف زیاد دارم که دلم می خواهد به شما بگویم و از شما جواب می خواهم. آیا این ظرفیت را دارید بدون اینکه مرا شاه اللهی بخوانید بمن جواب بدهید؟ شما که علم غیب ندارید که مثل آب خوردن بجای جواب دادن تا کسی با شما موافق نیست و چیز مثبتی درباره شاه می گوید فحاشی کنید. شما از من بزرگترید و سطح تحصیلات تان از من بالاتر است و از قرار معلوم خانواده های اشرافی داشته اید، این مزایا را من نداشتم و اگر داشتم به مردمم بطور سازنده کمک می کردم.
در پایان میخواهم بدانید که من و بسیاری که همزمان با گروه های مخالف شاه در ایران زندگی می کردیم و هیچگونه فعالیت سیاسی نمی کردیم با ه رسام ها همفکریم. این بدان معنی نیست که ما همه از یک نحله فکری هستیم.
۱۹۴۵۲ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : پوزش
آقای رسام عزیز،
من نسبت نفهمیدن به شما نداده ام . اما باور دارم که همه چیز را همگان نیز ندانند. یقینا شما در رشته ی خود بسیار از من دانا ترید. اما بی هیچ تعازف بعلت در گیری چندین ساله در تحصیل و تدریس تاریخ خود را در این زمینه صاحبنظر می دانم. از شما پوزش می خواهم که دچار سوء تفاهم شدم و شما را سلطنت طلب پنداشتم. پیروز باشید.
۱۹۴۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱٣٨٨
|
از : پرویز مرزبان
عنوان : کاربر محترم ه رسام
برای من اصلا مطرح نیست که شما چه علاقه سیاسی دارید بلکه با هم بحث می کنیم و من تلاش می کنم از حرفهای شما استفاده کنم. با تمام احترامی که برای مفاخر سیاسی ایران قائلم با کمال فروتنی عرض می کنم که شادروانان ملکی و صدیقی «اجبارا» با شاه مملکت مذاکره میکردند. میدانید چرا ؟
در تمام کشورهائی که پای بند به قانون اساسی ( کنستیتوسیون) و دموکراسی هستند در کنار مجلس قانونگزاری «کمیسیون قانون اساسی » وجود دارد که مشتمل از کارشناسان حقوق و قانون آن کشور می باشد. در صورتیکه ابهامی در عملکرد مسئولان و مقامات پارلمانی و دولتی حتی شاه یا رئیس جمهور بروز کند آن مورد یا موارد تحویل کمیسون مزبور داده میشود تا به آن رسیدگی شود، که بار ها و بارها در کشورهای مختلف اتقاق افتاده و حل و فصل شده یا منجر به برکناری و استعفای نخست وزیر و حتی رئیس جمهور گردیده ست.
در ایران ما تا سال ۵۷ اکثر وقایع و قرارداه های مهم بدست توانای «اعلیحضرت» به انجام میرسید و قانون ، مجلس و دولت زیاد مطرح نبودند «همه فدای یک تن » کمیسیون قانون اساسی هم نیود که آن وسط بگوید بالای چشم «اعلیحضرت» ابروست. بحث بر سر سیستم ست نه فرد و مسائل شخصی.
امروز هم علی خامنه ای ببینید چه فضاحتی بپا کرده پس از ۳۰ سال رفتیم به قبل از مشروطه . در روز «انتخابات» به ملیجکش تبریک میگوید و هیچکس به داد مردم بزرگ ایران نمی رسد . نه مجلس ! نه قانون ! نه قانون اساسی ! بلکه یک سری باند های من در آوردی مثل مجلس خبرگان ، شورای نگهبان و..و ..و.. که هیچ کدام پایه ی علمی ، حقوق ، قضائی نداشته و بر پایه ی شریعه سر هم بندی شده ست. مقدرات مردم را تیول خود کرده اند.
جالب اینجاست که عده ای از هموطنان در دانشگاه می نشینند و از «سجایای» خامنه ای تعریف می کنند بهمان حرارتی که در گذشته و امروز از «اعلیحصرت» نام می برند. ما به روابط شخصی مردم کاری نداریم .
اگر بناست مطابق قانون اساسی / مشروطه همه در برابر قانون برابر باشند و مردم می بینند که این در بسیاری از کشورها کم و بیش جا افتاده ، دلیلی وجود ندارد که خامنه ای ها بنام «الله » و «صاحب الزمان» قدرت فائقه باشد. و یک تنه بجای همه تصمیم بگیرد.
وای بر تمام کسانی که در راس این حکومت از او حمایت می کنند. تکلیف جانیان و آدمخواران معلوم ست.
این بگفتم که موضوع شاه و خامنه ای نیست بلکه موضوع نهادینه شدن انتخابات ادواری و سیستماتک بجای عزل و نصب های
«شاهانه» و «قیم مآبانه » ست.
پرویز مرزبان
۱۹۴۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : ه رسام
عنوان : نظر اگر رفقا اجازه بدن
دوستان گرامی سیما وجناب مرزبان بنده سلطنت طلب نیستم ونبودم فقط به نقل از جناب خوئی نقل به مضمون نمیخواهم بودها را نبینم و از نبودها در ذهن خود ودیگران واقعیتی بسازم.
بنده را به ندانستن و نفهمی منتسب کردید ولی از جواب دادن نتوانستید صرف نظر کنید .این نشان از اهمیت ماجرا و در عین حال حل نشدن آن دارد هنوز این موضوع به تاریخ نپیوسته انچنان که شما آن را تمام شده وانمود میکنید .
این بنده کمترین نقدا دسترسی به اسناد مورد اشاره جناب سیما ندارم ولی بخش کوچکی از نامه ها ی خلیل ملکی را در دسترس دارم که مختصری از آن را در ذیل نقل خواهم کرد این بخش کوچک اشاره به دیدار خلیل ملکی با شاه دارد در سال ۱۳۳۹ خورشیدی
"این را انصاف میدهم که در تمام مواردی که من مقاومت کردم و توضیح دادم بالاخره شاه قانع شدند درباره رفراندم و دکتر صدیقی ودفاع من از ایشان قریب یک ساعت بحث شد و متقاعد شدند............بالاخره ایشان سفارشی را به توسط من به سران جبهه ملی دادند. شاه میگفت برای من چه فرقی میکند که عمر و یا زید باشد من هر نوع اختیار قانونی دارم و حال که مردم صالح ها و سنجابی ها را میخواهند من حرفی ندارم او (شاه)میگفت من از آنها دو چیز میخواهم.اولا رسما وضع خود را رسما نسبت به احترام به قانون اساسی اعلام کنند ثانیا وضع خود را نسبت به حزب توده مشخص سازند.........من این مطلب را به آقایان جبهه ملی اطلاع دادم ولی در آن روزها بازار منفی بافی مطلق رواج داشتو رهبران نهضت مانند موارد گذشته حتی عوام فریب همنبودنند بلکه فریفته تمام و کمال عوام بودنند.
نامه ها نوشته خلیل ملکی ص۷۸
دوستان من کارگرم وبیشتر از این نمیتوانم پای کامپیوتر بشینم از هر دوی شما بخاطر این بحث متشکرم در پایان باز هم عرض میکنم که سلطنت طلب نیستم و نبودم و متاسفانه در بر هم زدن اوضاع رژیم قبلی اگر نه بیشتر از شما کمتر از شما ها انرژی نگذاشتم .
پاینده وسرفراز ایران و ایرانیان
۱۹۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : شاملو و اصلاحات ارضی (قابل توجه آقای رسام)
با چشمها احمد شاملو
ز حیرت این صبح نابهجای
خشکیده بر دریچهی خورشید چارتاق
بر تارک سپیدهی این روز پابه زای،
دستان بستهام را
آزاد کردم از
زنجیرهای خواب.
فریاد برکشیدم:
اینک
چراغ معجزه
مردم
تشخیصِ نیمشب را از فجر
درچشمهای کوردلیتان
سویی به جای اگر
ماندهست آنقدر،
تا از کیسه تان نرفته تماشا کنید خوب
در آسمان شب
پرواز آفتاب را
با گوشهای ناشنوایتان
این طُرفه بشنوید:
در نیم پردهی شب
آواز آفتاب را
دیدیم
گفتند: خلق نیمی
پرواز روشناش را.آری
نیمی به شادی از دل
فریاد برکشیدند:با گوش جان شنیدیم ، آواز روشنش را
باری
من با دهان حیرت گفتم :
ای یاوه
یاوه
یاوه
خلایق !
مستید و منگ؟!!
یا به تظاهر تزویر میکنید؟
از شب هنوز مانده دو دانگی.
ور تائبید و پاک و مسلمان
نماز را
از چاوشان نیامده بانگی !
هر گاوگندچاله دهانی
آتشفشان روشن خشمی شد :
این غول بین
که روشنیِ آفتاب را
از ما دلیل میطلبد.
توفان خندهها...
خورشید را گذاشته،
میخواهد
با اتکا به ساعت شماطه دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند
که شب
از نیمه نیز بر نگذشته است
توفانِ خندهها...
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.
سرتاسر وجود مرا
گویی
چیزی بهم فشرد
تا قطرهای به تفته گی خورشید
جوشید از دو چشمم.
از تلخی تمامی دریاها
در اشکِ ناتوانیِ خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شیفته بودند
زیرا که آفتاب
تنهاترین حقیقتشان بود
احساسِ واقعیتشان بود.
با نور و گرمیاش
مفهوم بی ریای رفاقت بود
با تابناکیاش
مفهومِ بیفریب صداقت بود.
ای کاش میتوانستند
از آفتاب یاد بگیرند
که بیدریغ باشند
در دردها و شادی هاشان
حتی
با نان خشکشان
و کاردهایشان را
جز از برای ِ قسمت کردن
بیرون نیاورند
افسوس
آفتاب مفهوم بیدریغِ عدالت بود و
آنان به عدل شیفته بودند و
اکنون
با آفتاب گونه ای
آنان را
اینگونه دل فریفته بودند !!
ای کاش میتوانستم
خون رگان خود را
من
قطره
قطره
قطره
بگریم
تا باورم کنند.
ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانههای خود بنشانم
این خلقِ بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند.
ای کاش
میتوانستم!
۱۹۴٣۵ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : شاه و حق شهروندی
آقای رسام عزیز،
من نمیدانم چه کلماتی را در این نوشته بکار برم که باعث رنجش خاطرشما نشود. من واقعا از رنجاندن و تحقیر کردن و این جور حرفها که در بحتهای سیاسی ما خیلی معمول است پرهیز دارم. اصولا این نوع نوع بحث ما را به دهی نمی رساند. اما متاسفانه باید بگویم که شما تاریخ را نمی دانید. نمی گویم نخوانده اید، شاید خوانده اید ولی نمی دانید.
هم میهن عزیز، نوشته ی خود را بخوانید:
""رژیم سابق اساسا ما را با داشتن حق شهروندی آشنا کرد چنانکه مبنای درخواست امروزی ما وجامعه معترض به جمهوری اسهالی (اسلامی؟) بر همان مبنا استوار است.""
برادر ، شاه شناسنامه ی مارا کف دستمان گذاشت و گفت چمدانتان را برداریدو بروید. این یعنی سلب طبیعی ترین حق یک انسان. شاه برای اولین بار در تاریخ ایران رسما ایرانیان را به سلب حقوق شهروندی تهدید کرد. کمی انصاف داشته باشید.
آقای مرزبان مرا از یادآوری بسیاری از نکات بی نیاز کرده اند. شما نمی دانید. اینها واقعیتهای تاریخ ماست.
اگر تاریخ مشروطه می دانستید و با آرمانهای آن آشنا می شدید، آنوقت ایران را با کشورهای منطقه مقایسه نمی کردید و متوجه می شدید و شاه و پدرش آن آرمانها را که مردمی و پیشتاز در منطقه بودپایمال کرده اند. حتی شاهزاده رضا هم این ها را اقرار می کند. واقعا بی اطلاعی شما حیرت انگیز.
من صحبت کتاب نمی کنم، از اسنادصحبت می کنم. شما با این مقوله گویا اصلا آشنا نیستید. این اسناد که عمدتا مکاتبات و نامه های محرمانه ی وزرارت امور خارجه امور خارجه ی آمریکا و انگلیس است ومذاکرات و زد و بندهای دربار پهلوی و بیگانگان را در بردارد؛ نشان می دهند که بیگانگان چگونه به اعلیحضرت همایونی خط می دادند و اورا مثل عروسک خیمه شب بازی می گرداندند. آخرین این اسناد نامه ی جرج بال است. شما را به آن حس میهن پرستی تان سوگند، بت پرستی را کنار بگذارید، خودتان فکر کنید و رای خودرا به خودمگان وطنفروش تفویض نکنید. روزگار این حرفها گذشته است.
دوستانه خدمتتان عرض کنم، مصادره اندیشه های شاملو, از طرف سلطنت طلبان عوامفریبی است. شاملو تمام عمرش سیاسی را در مخالفت با شاه گذرانده است.
آیا شما می دانستید که گفتاورد شما از شاملو از شعری است که او در اعتراض، دروغین بودن و بیهودگی اصلاحات ارضی سروده است. همان چیزی که شما به آن افتخار و برای آقای طاهری پور در باره فواید آن موعظه می کنید. گفتم که شما نمی دانید، اگرچه خوانده اید. امیدوارم از من نرنجیده باشید.
۱۹۴٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : پرویز مرزبان
عنوان : به ه رسام
ه رسام امروز در آستانه ی ۲۰۱۰ چنان از «شاه » صحبت می کند که آدم را یاد گذشته ها می اندازد:
« شاه عاقبت آنچه شما و دوستان نا آگاهتان انجام میدادید را حس میکرد... »
هموطن محترم به «شاه» چه مربوط خودش را قیم مردم می دانست خودش را در همه کاری دخالت میداد حزب می ساخت ، منحل میکرد وکیل و وزیر عوض میکرد و وبوقل عباس میلانی در لوله کشی و سیم کشی هم دخالت داشت ، تا ۵۷ که صدای انقلاب مردم را شنید. «اعلیحضرت» می توانست گوش «مبارک» را قبلا باز کند و به نصایح پدارانه و صالح خیراندیشان گوش کند. نه بعداز ۲۵ سال نخوت ناشی از کیش شخصیت بسراغ دکتر صدیقی برود. که کار از کار گذشته بود. فتنه ای که اعوان و انصارش با نامه ی رشیدی مطلق بپا کرده بودند. در داخل و خارج از کشور اسلام پناهان را سازمان داده بود. بهشتی ، بنی صدر ، یزدی ، قطب زاده ، خمینی و حواریونش
بعداز ۶ بهمن ۴۱ و اصلاحات ارضی ؛ جبهه ملی با شعار «اصلاحات آری - دیکتاتوری نه ! » و « شاه باید سلطنت کند نه حکومت »
دقیقا بر تخلف های ضد مشروطه و قانون اساسی شاه انگشت گذارد ولی «شاه» که به زعم شما دیگران را «نا آگاه» می دانست فقط زندان و حکومت نظامی ! به جای اینکه مشت خمینی را با کمک نیروهای «اصلاح طلب» باز کند تا ماهیت ضد ملی و ضد زن و ضد مشروطه او را برای همیشه برای مردم روشن کند مانند پدر «بزرگوارش» به سرکوب خونین مردم عامی هوادار «مرجع » پرداخت و به او و باند او «مشروعیت» بخشید. شاه بیمار با پشتگرمی غرب هم مشروعه خواه و مشروطه خواه را سرکوب میکرد. مثل امروز خامنه ای !
در زمستان سال ۱۳۴۶ وقتی مردم درسوگ جهان پهلوان تختی عزادار شدند در پشت صحنه، ساواک در وحشتی بزرگ دست و پنجه نرم میکرد ، ساواک جزنی و یارانش را با توطئه ای بدام انداخته بودند بدون اینکه آنرا اعلان کنند.
داریوش فروهر را بازداشت کرده بودند بدون اینکه کسی در «جزیره ی آرامش » بداند چرا !
داماد سرخانه ی «شاه» اردشیر زاهدی در مجلس «شاه» از لایحه تفکیک بحرین از ایران دفاع میکرد و محسن پزشکپور از این خیانت انتقاد میکرد. مردم هم بی خبر از همه چیز ! داریوش فروهر با اعلامیه ای این خیانت کثیف را فاش کرد.
وقتی در بهمن ۴۶ ساواک و شهربانی و ژاندارمری با شبیخون سراسری در تهران ، تبریز، اصفهان ، شیراز، مشهد صد ها دانشجو را بازداشت کردند شاید بعضی اوج درماندگی و ترس «شاه » و حکومتش را می فهمیدند. ولی اکثریت آنها متوجه نبودند که چرا با آن جنون دانشکاهها را از تمام دانشجویان فعال صنفی و نحله های مختلف فکری تهی کردند.
برای رژیم شاه جزنی سال ۴۶ و فروهر و بقیه نیروها علی السویه بود همه «دشمن» محسوب میشدند.
در آن زمستان سرد که تمام انفرادی ها قبلا به جزنی و یارانش تخصیص داده شده بود ساواک را وادار نمود که ما را به حیاط معروف قزل قلعه بفرستند که ۴ تا اطاق فکسنی داشت در یکی از اطاقها یک آخوند تنها و از قیل بود که وقتی جماعت دانشجو را دید گل از گلش شکفت و ابراز شادمانی کرد. امیدوارم هر کجا که هست در کنار مردم باشد و بیاد آورد که که او تنها بود و ما بیش از ۳۰۰ !
اینها را بسیاری که در آن زمان در سراسر ایران چون آتش زیرخاکستر علیه دیکتاتوری مبازه میکردند تائید خواهند نمود.
تز شاه «مشت آهنین» بود و هیچ پیشنهاد و انتقادی نمی پذیرفت و همه را «جزنی » فرض میکرد.
در بهار ۱۳۴۷ بیژن جزنی با اعتراض کنفدراسون بین المللی دانشجویان ایرانی در بیدادگاه ساواک-ارتش به ۱۵ سال زندان «محکوم» شد که برای اولین بار در روزنامه های دولتی درج شد.
در پائیز ۱۳۴۸ اعتصاب مردم و دانشجویان علیه افزایش قیمت بلیط اتوبوس ها واحد چرت حکومت «اصلاحات» و شاه را پاره کرد ! پاسخ
ساواک و روسای دانشگاهها مانند سابق دستگیری و اخراج دانشجویان ( به مصاحبه ی زیبای آقای گرگین و خانم ماندانا زندیان مراجعه فرمائید)
آقای ه رسام اجازه بده همین جا موضوع را تمام کنم چون تا ۱۳۵۰ و موضوع سیاهکل خیلی اتفاقات دیگر در جامعه افتاد و تمام اثبات می کند که تمام تلاش های علنی اعم از صنفی، فرهنگی ، هنری ، سیاسی، و..و.. با بدبینی و شک و کینه ی حکومت شاه روبرو بود
و این بیماری نتوانست تمام نیروهای منتقد را زیرزمینی کند و لی بخشی در آن کشور بزرگ به مبارزات زیرزمینی کشیده شدند.
چریک ها از شکم مادر چریک زاده نشدند. شاه دانشکاه چریک سازی داشت ( به سخنا ن نوری زاده مراجعه فرمائید)
اگر سئوالی دارید بفرمائید
۱۹۴۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : ه رسام
عنوان : نظر
جناب سیما سین فرمایشات شما شعر شاملو را به ذهن متبادر میکند آنجا که میگه :خورشید را گذاشته میخواهد با اتکا به ساعت شماطه دار خویش بیچاره خلق را متقاعد کند ..............
عزیزم این همه واقعیت عریان برای شما کافی نیست که میخوای منو با مطالعه فلان کتاب به نتیجه برسانی تازه از کجا اطلاع داری که من مثلا آن کتابهای مورد نظر شما را نخوانده باشم عزیز اگر دلیل وبرهانی برای اقامه دارید بفرمائید بنده بگوش هستم.
در زمان رژیم سابق آزادی سیاسی وجود نداشت این حرف کاملا درست است ولی فراموش هم نکنید که زمانه مقوله آزادی را طور دیگری فهم میکرد آزادی برای من وشما و جناب طاهری پور از اساس و بنیاد در تناقض وتنافر با آن چیزی بود که امروز از مفهوم آزادی میفهمیم.این به جای خود محفوظ ولی در بذل آزادیهای اجتماعی رژیم سابق اساسا ما را با داشتن حق شهروندی آشنا کرد چنانکه مبنای درخواست امروزی ما وجامعه معترض به جمهوری اسهالی بر همان مبنا استوار است.
یک نگاه سطحی به وضعیت امروزی ما و کشورهای پیرامون ایران صدق گفتار بنده را شاید بر شما آشکار کند کوچکترین حادثه در عراق فعلی صدها کشته به جا میگذارد و کشته شدن یک ندا در ایران ببینید چه تحولی با خود به همرا میاورد تمام جامعه متاثر میگردد آنقدر که رژیم جهل وجنایت هم دست به تهیه سناریو میزنه که مسئولیت این قتل را نپذیرد و به گردن این وآن بیندازد.چرا ؟ این هیچ وقت از خودتان سئوال کردید .
رفیق جان اینها اتفاقی نیست و تو اون کتابها که شما بهش اشاره کردی میشه دلائلش را جستجو کرد به همین خاطر مطالعه دقیقتر و بیطرفانهتر آنها را به شما پیشنهاد میکنم
۱۹۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : پ پیمان
عنوان : یک نکته کوتاه و پیشنهادی به مصاحبه آقای جمشید طاهری پور فدائی اکثریت و پیرو خط امام خمینی سابق
از اینکه جناب آقای جمشید طاهری پور مدت ها است از حمایت جمهوری اسلامی دست کشیده و رژیم زا حکومت استبداد دینی می نامد جای بسی خوشحالی است. البته روشن نیست که چنین ماهیتی را برای رژیم جمهوری اسلامی از بدو استقرار ش می داند و یا این ویژگی را در سالهای اخیر و یا پس از به اصطلاح دولت کودتا ( که ماههای اخیر بسیار مد شده ) برای ماهیت جمهوری اسلامی می داند. برای من جمهوری اسلمی از بدو تاسیس چنین ماهیتی داشته و دارد. اما نکته ی پیشنهادی من به مصاحبه آقای طاهری پور این است:
در پایان مصاحبه ایشان می فرمایند: " ما سازش بختیار را محکوم میکردیم و این یک اشتباه تباهی آور بود." سیاستمداران بطور غیر مستقیم می توانند نتیجه بگیرند که این اشتباه تاریخی موجب استقرار حاکمیت اله به رهبری خمینی و پیروانش از چپ و راست و حاکمیتی متعلق به دوران بربریت بر مردم چیره شد. ولی اگر آقای جمشید طاهری پور می گفتند:
" ما سازش بختیار را محکو م کردیم و این یک اشتباه بود و از حاکمیت خمینی دفاع کردیم یک اشتباه تباه آور " آن وقت نشان می داد که مصاحبه کننده عزیز تا چه حد به راهی که می رفت و چه تباهی برای مردم ایران به ارمغان آورد، پی برده است.
پ. پیمان
۱۹۴۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : سیما سین
عنوان : تحلیل یا احساست
آقای رسام گرامی
پس از گذشت سی سال و بیرون آمدن اینهمه سند از بایگانی های وزارت امور خارجه ی دوستان سابق شاه و انتشار کتابهای نزدیکان شاه مانند آقای علم، عجیب است که شما اینگونه اظهار نظر می فرمایید. حکومت پهلوی بخشی از تاریخ ماست و تاریخ را باید با اسناد سنجید و نه احساسات. حتی شاهزاده رضا نیز امروز بگونه ای مصلحت طلبانه بعضی از نارسایی ها از جمله دیکتاتوری را پذیرفته اند؛ شما انکار می کنید. نوشته ی آقای طاهری پور را از جهات بسیار می توان زیر علامت پرسش گذاشت اما نه با دفاع از رزیم شاه.
اگر باور ندارید اشاره بفرمایید تا نام و مشخصات اسناد و مدارک وابستگی، بی ارادگی وسرسپردگی شاه را که بوسیله ی دوستانش منتشر شده خدمتتان اینجا اعلام کنم. واقعا عجیب است که شما از اصرار کندی برای انجام اصلاحات ارضی و منافعی که این اقدام برای غرب و آمریکا داشت اطلاع ندارید. میهنمان پیروز باد
۱۹۴۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : ه رسام
عنوان : نظر
آقای طاهری پور گرامی شما میگی دهه چهل اختناق بر کشور حاکم بود کدام اختناق ؟
شاه عاقبت آنچه شما و دوستان نا آگاهتان انجام میدادید را حس میکرد رژیم سابق تمام تلاش خودش را کرد تا از طریق تزریق پول و به جریان انداختن کاروان رشد از بین شما تحصیل کردگان نیروئی در مقابل ارتجاع سیاه درست کند هر چند به عینه میدید که تلاش بیهوده ای میکند دوست گرامی شما این امکان را داشتی که در شهر زادگاهتان مشاهده کنید که اوضاع و احوال کشاورزان بعد از اصلاحات ارضی در حال تغیر است .جوانان هم شهری شما آنها که بی خاصیتشان میخواندید میتوانستند از امکانات موجود آن زمان بهره بگیرند و تحصیل کنند و به درد چهار نفر بخورند .ولی انتخاب شما و دوستان شما چیز دیگری بود به اسم خلق و با لقب فدائی خلق دست به اقداماتی زدید که هم برای خودتان هم برای جامعه اسباب زحمت فراهم آوردید قهرمان آن زمان شما حمید اشرف بود که بطور قطع میلش به آدم کشی نه از سر مهر به خلق بلکه به احتمال بسیار زیاد ریشه در تربیتی داشته که تجربه کرده بود به احتمال بسیار زیاد اگر ایشان در آن بازیهای بچه گانه کشته نمیشد و بعد از انقلاب را تجربه میکرد مثل بیشماران دیگه به راه دیگری میرفت و یا اگر در این سنگر باقی میماند مثل خیلی های دیگه دچار سر درگمی بود که چه کردیم وچه باید بکنیم شما میفرمائید دهه چهل اختناق حاکم بود . یکبار شده خودتان را جای نظام قبلی بگذارید ببینید اگر با زبان نفهمهائی از نوع خمینی و نمک نشناسهائی از نوع دوستان فدائی و وابستگانی از نوع رفقای توده ای و خشک مقدسهای رادیکالی از نوع آقای رجوی و دوستان ابریشمی ایشان طرف بودید به اضافه مشکلات و محدودیتها بین والمللی آن زمان شما کاری متفاوت از آن رژیم میکردید.
آقای طاهری پور شما بعنوان یکی از مسئولان سازمان فدائی مسئول بسیاری زحمات ومشکلاتی هستید که تصمیمات شما ودوستانتان برای بسیاری فراهم آورده . نخواهید که بیش از این با تحریف تاریخ جامعه را دچار سر در گمی کنید.
آقای طاهری پور عزیز شما در دهه چهل دنبال آزادی نمی گشتید و فدائی خلق هم نبودید .جنبش چریکی مد زمانه بود و شما آن مد را پسندیده بودید آنهم نه تمام وکمال چون شما به درد آدم کشتن نمیخوردید روح سر کار شما لطیف تر و انسانی تر
از این حرفها بود اون رفیق شما در زندان وقتی بهش گفتند فدائی خلق گفت کدام فدائی کدام خلق فلانی و فلانی افتادن تو این مسیر منم چون به آنها علاقه داشتم
راه افتادم دنبالشان .
آقا من برای شخص شما احترام زیادی قائل هستم و حساب شما را با نگهدار وفتاپور و امثال این کاسبکارها جدا میدانم.موفق باشید.
شی می فدا
۱۹٣۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۰ دی ۱٣٨٨
|
از : عباسیان
عنوان : دلمشغولی پرسشگر
تمام دلمشغولی پرسشگر دفاع از رژیم گذشته در غالب رد مبارزه چریکی علیه آن رژیم هست و آقای طاهری پور برخلاف آقای تابان بدان تن داده اند . آگاهانه یا متوجه منظور حریف نشدند؟
۱۹٣۷۷ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨٨
|
از : زری حسنی
عنوان : انقلابیگری راه رسیدن به آزادی و دموکراسی هست
از قرار معلوم منظورتان از انقلابیگری روش چریکی و ترور سردمداران حکومتی است که حتی در هنگام آتش گشودن رژیمهای جبّار به روی مردم لازم میگرددد و گاهی هم برای شکستن جو سکوت و خفقان لازم می آید چنانکه فدائیان و مجاهدین خلق پیش از انقلاب ۵۷ میکردند و گاهی از سوی استبدادیون وابسته بامپریالیسم برای اغتشاش افکار به پلیس کشی تعبیر میشد. بعد از پیروزی انقلاب در ادامه این راه افراط شد و در هنوز نماینده خالص ارتجاع و تحجر فاجعه آفرین گردید. اما انقلابیگری به معنی جان نثار کردن بدون سلاح گرم و آهن سرد را باید تقدیس کرد و همین جوانان دوست داشتنی انجامش میدهند. ولی این را نمی توان برای همه ایام نسخه پیچی کرد و تجویز نمود.
۱۹٣۶٣ - تاریخ انتشار : ۹ دی ۱٣٨٨
|