از : صالحی
عنوان : تشکر
شغ نظرات اقایان ..حامد .ارسلان و بهنام بسیار ممنون واقعا خیلی سودمند بود.
همچنین از اقای داریوش که سعی کردند صادقانه جواب بدهند
امیدوارم که امثال شما بیشتر شود
۲۲۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (Agha jan)
هموطن عزیز و متعهد، من نه تنها از انتقاد درست شما «دلگیر» نشدم بلکه از دقت و توجه تان از صمیم قلب خوشحال شدم. ای کاش همه مان قدری دقت و وسواس به خرج دهیم. به هر رو، از این بی دقتی های خود از شما و مابقی خوانندگان پوزش می طلبم و امیدوارم بتوانم در آینده کمتر از این «فول ها» بکنم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۷۰٣ - تاریخ انتشار : ۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : Agha jan Agha jan
عنوان : در نوشتن، دقتِ بیشتری کنیم.
در نوشتن، دقتِ بیشتری کنیم.
آقای بی نیازِ گرامی:
مبادا از من به دل بگیرید؛ که روی سُخنم نه تنها با شمای عزیز، که با همهی دوستانی ست که می نویسند. می دانید که زبانِ فارسی "دورهی نابسامانی را می گذرانَد" (محمد رضا باطنی). پس وظیفهی شما عزیزانِ نویسنده است که از این نابسامانی بکاهید. چند نمونه ای را ذکر می کنم و می دانم که با فروتنیِ لازم به دنبالِ توضیحِ دستوری آنها خواهید گشت.
۱- خطِ ۲: "در این نوشته تلاش خواهم کرد [تا] این وابستگی ارگانیک..."
"تا" در فارسی، حرفِ ربطِ مفرد است و در این جملهی شما، بواسطهی شرط، کاملاً ضروری ست. اشتباه نکنیم: در برخی زبان های غربی ست که دراین حالتِ شرط (یعنی در جملهی شما) نیازی به حرفِ ربط نیست. در فارسی چنین نیست. شما، به حدسِ من، در این نکته، دچارِ اختلاطِ واژه ای با زبانِ آلمانی شده اید.
۲- خطِ ۲: "وابستگی ارگانیک"
متأسفانه با آنکه من هم کتابخوانی علاقه مندم، نه این واژه (ترکیب) را می شناسم و نه از متن می توانم تا حدودی به منظورِ آن پی ببرم. منظور وابستگیِ ذاتی ست؟ تنگاتنک؟ همجنسانه؟ اداری؟ طبیعی؟
۳- خطِ ۵ و خطِ ۷: "۱- اقلیت ملی یعنی چه و حقوق اقلیتهای ملی چیست، ۲ ..." و در خطِ ۷ "ممکل"
اشتباهِ تایپی-چاپی. علامتِ سوال و "ممکل" بجای مکمل.
۴- خطِ ۱۷: "مانند شوروی سابق، چین، ایران، ترکیه، یوگسلاوی سابق و غیره."
نگاهِ شما در متن، واضحاً و از ابتدا به ایران است. در آوردنِ نمونه های دیگر برای تحکیمِ استدلال هایتان، هیچ نیازی به ذکرِ مجددِ "ایران" نیست.
۵- خطِ ۲۸: "سرشار از آرزویهایی هستند که بتوانند ویژگیهای..."
احتمالاً منظورِ شما "آرمان ها" بوده است (حتماً به تفاوتِ ظریفِ زبانیِ این دو واژه واقفید).
۶- خطِ ۳۵: " آیا در تناقض با حقوق بشر عمومی..."
آیا در تناقض با حقوقِ بشر بطور عمومی...یا: آیا در تناقض با کُلیتِ حقوقِ بشر...و یا راه حل های دستوریِ دیگر.
۷- خطِ ۳۶- "جوامع پلورالیتسی..."
احتمالاً منظور "جوامعِ پلورالیستی" بوده است.
چنان که عرض کردم، بنده دلسوزانه این نکات را یادآور شدم. به همین علت نیز به این ۷ مورد اکتفاء می کنم. بکار گیریِ علائمِ نقطه گذاری نیز متأسفانه بسیار ضعیف است. همچنین نوعِ جمله بندیِ محاوره ای شما. مطمئنم با اندکی زحمت در این زمینه ها، تولیداتِ پُرکیفیت تری عرضه توانید خواهید کرد.
با احترام: دوستِ شما
۲۰۶٨۷ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (حامدی و تبریزی)
ابتدا با تشکر از آقای حامدی برای لینک هایی که فرستاده اند.
آقای تبریزی عزیز، صرف نظر از تمامی اختلاف نظرها در باره قوم یا ملت، به اعتقاد من ایران یک کشور، ملت، جمع یا کلکتیو (هر نامی که شما بگذارید) متنوع زبان است. افراد و اعضای این انواع انسانی هم تاریخ بسیار طولانی مشترک دارند، هم در سیاست، هم در اقتصاد، هم در شعر و هنر، خلاصه در منطق و احساس. برای شخص من انسان مهم است، تمام بحث هایی هم که این جا می کنیم باید در خدمت این انسان (صرف نظر از نوع او) باشد، باید حقوق انسانی او متحقق بشود و در این راهگذر تلاش این باشد که این تنوع انسانی با سیاست های یکسان سازی (که لفظ مودبانه ای برای سیاست فاشیستی است) از بین نرود. به اعتقاد من زیبایی در تنوع نهفته است و ما باید پاسدار این تنوع باشیم. و من بدون این که بخواهم در این جا احساساتی بشوم، میگویم که ایران، درست به خاطر همین تنوعش، یکی از زیباترین کشورهای جهان است. این تنوع ایرانی ما طبیعی است، کشور ما یک مهاجر نشین نیست (مثل آمریکا) این، یک ثروت و زیبایی طبیعی است و درست به همین دلیل تلاش می کنم که این تنوع زبانی، فرهنگی، هنری و موسیقایی و غیره در اجزاء خودش حفظ و پاسداری شود.
امیدوارم تا اندازه ای مبانی فکری ام را در این رابطه روشن کرده باشم.
شاد و سرافراز باشید
۲۰۶۶۵ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ارسلان تبریزی
عنوان : این پیام می بایستی قبل از پیام قبلی ام درج می شد.
اقای بی نیاز: با تشکر از شما و تمامی دوستانی که در این بحث آموزنده شر کت کرده اند. متاسفانه شما با همه صداقتی که بکار می برید باز هم نتوانسته اید به نیروهای ضمیر نا آگاهتان غلبه کرده و واقعیتی که اظهر الشمس است را به بینید. تعریف جهانمشول ملت آنقدر بدیهی است که من خجالت می کشم در باره اش سخن بگویم. تعریف ملتی که استالین بدست داده مورد قبول اکثر جامعه شناسان می باشد.-- فکر نکنید که من طرفدار افکار استالین می باشم. در هیچ کدام از تعریف های ملت شرط دا شتن دولت مستقل قید نشده است. مشروط کردن تعریف ملت به داشتن دولت و پرچم مستقل به این می ماند که اگر انسانی شناسنامه نداشته باشد یا کودکانی که پاسپورت مستقل از والدین شان را ندارند-- را انسان به حساب نیاوریم. من راحت ترین تعریف ملت از ویکی پیدیای فارسی را برایتان کپی می کنم که بطرز روشنی توضیح داده شده است که ملت هایی وجود دارند که خود دولت مستقل شان را ندارند.
مِلَّت را میتوان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالوده اشتراک سرزمین و اقتصاد و تاریخ و فرهنگ ملی استوار است. عامل پیوند آن فرهنگ و آگاهی مشترک است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق با آن واحد پدید میآید. از جمله ویژگیهای هر ملت اشغال یک قلمرو جغرافیایی مشترک (کشور) است و احساس دلبستگی و وابستگی به سرزمین معین. علاوه بر آن، نیروی حیاتی پیوند دهندهٔ ملّت از احساس تعلق قوی به تاریخ خویش، دین خویش، فرهنگ ویژهٔ خویش و نیز زبان خویش بر میخیزد.
وجود مشتُرکات تاریخی، فرهنگی-عقیدتی، مذهبی و منافع مشتُرک اقتصادی بین گروههای مختلف ساکن یک سرزمین عوامل اصلی ایجاد یک ملت واحد محسوب میشوند. هر چه این مشترکات بیشتر باشند احساس تعلق داشتن به یک ملت واحد، بین اعضای آن ملیت افزایش مییابد، به طوریکه میتوانند باعث ایجاد احساس تعلق به یک ملیت بین چندین گروه زبانی-قومی متفاوت گردد.
به طور مثال ایرانیان با وجود تفاوت های زبانی و حتی نژادی در بیشتر دوران ۳۰۰۰ سال گذشته دارای تجربه تاریخی مشترکی بوده اند، مذهب مشترک داشته (زرتشت – اسلام) و از رسوم مشترکی برخوردارند (شب یلدا، چهارشنبه سوری، عید نوروز و سیزده بدر).
پیش از پیدایش ملتها، اشکال تاریخی دیگر اشتراک افراد وجود داشته نظیر طایفه، قبیله و قوم. ملت ممکن است به عنوان یک جماعت تاریخی و دارای بافت فرهنگی خاص امّا بدون خودمختاری سیاسی یا داشتن دولت وجود داشته باشد.
اقای بی نیاز: نمی دانم چقدر با تفکرات متفکرین پسا مدرنیسم و پسا ساختار گرایی و منطق فازی اشنایی دارید. اگر داشته باشید می دانستید که خط کشی های سفت و سخت در علوم-- مخصوصا علوم انسانی-- و تعریف های ابدی از هیچ پدیه ای پایه ندارد. معلوم است که فلان بانک و یا شرکتی که با ایران رابطه دارد تمامی ایرانیان را ملت ایران میداند و نباید انتظار داشته باشیم که در مدارک شان به مشکلات داخل ایران اشاره کنند.
۲۰۶۵۴ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ارسلان تبریزی
عنوان : اندازه بگیرید چیز هایی که قابل اندازه گیری هستند و قابل اندازه گیری کنید آنهایی که قابل اندازه گیری نیستند-- گالیله-
با تعریفی که در بالا از ملت شده معلوم است که ما اذربایجانی ها هم داخل ملت ایران هستیم و هم داخل ملت تورک ایرانی. یعنی دایره بزرگ ملت ایران دایره های کوچک ملت های داخل ایران را احاطه کرده است. من به هماند اندازه که از موسیقی فارس و فرهنگ و خورد و خوراک و مراسم شان لذت می برم از موسیقی وفر هنگ تورکی و کوردی و عربی-- با اینکه زبان دو تای آخری را زیاد نمی دانم-- هم لذت می برم و با ساختار ذهنی فارس ها احساس اشنایی و نردیکی می کنم اما با اینکه به موسیقی ویتنامی و چینی و بلغاری و اسپانیایی هم گوش می دهم و به فرهنگ شان علاقه دارم اما از آنجائیکه با ذهن آنها اختلاف مسافت دارم و درک دنیای آنها برایم مسکل است نمی توانم ادعا کنم که من هم با آنها هم ملت هستم. اما از آنجائیکه با برشی از ساختار ذهن بشری مشترک هستیم می تواند گفت که من و یه ویتنامی هم جزو دایره خیلی بزرگ ملت بشری هستیم که دایره ملتی به نام ایران را در خود جای دارد. پس معلوم است که تعریف از ملت کمی است و نه کیفی. همنیطور است رابطه ملت با قوم و قبیله و طایفه و غیره.
شما فرموده اید که به قومی به نام فارس معتقد نیستیدو این یکی از آن حیله های مخرب باستان پرستان است که می خواهند همه را ملت ایران نامیده و تسلط فرهنگ و زبان فارسی را استتار کنند و اینطور وانمود کنند که زبان فارسی بی طرف است که از اسمان باریده و به همه مان به یک اندازه خدمت می کند. لطفا اندیشه های فوکو و دریدا و تمامی آن متفکرانی که اسامی شان را برای دوستمان بهنام نوشته بودم را مطالعه کنید.
یه شیمی دان قبل از اینکه محلولی برای انالیز آماده کند قبلا مواد شرکت کننده را دقیقا اندازه می گیرد در غیر اینصورت اش حلمی خواهد پخت که خودش هم قادر به درک اش نخواهد شد. قبل از اینکه همه ما را داخل این دیگ حلیم کنید لطفا اجازه بدهید که خودمان را اندازه گرفته و مرز هایمان را مشخص کنیم.
۲۰۶۵۱ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حامدی
عنوان : مقاله ی آقای بی نیاز
باسلامی دوباره وآرزوی سلامتی وموفقیت هرچه بیشتربرایتان.
ازاینکه جزءنادرنویسنگان هستید که بامنتقدین وسایرپیام نویسان زیرنوشته تان،بطورزنده ودائم دردیالوگ سازنده هستید،ضمن تبریک وخوشحالی ازاین روش بسیارآموزنده، امیدوارم مسئولین سایتها ترتیبی دهند که همه ی نویسنگان موظف باشندحداقل جواب کوتاهی برای رفع سوءتفاهمات،بنویسندگان پیامهابنویسند.
دوست ارجمند شما بعدازاسدسیف دومین فارس زبان هستید که بطورصادقانه دراین موردفعالیت میکنیدکه امیدوارم موفق باشید.به لینک های زیر مراجعه کنیدکه اطلاعات ارزنده ای دستگیرتان خواهد شد.
۱- اعلامیه ی جهانی حقوق زبانی درسال ۱۹۹۶ دربارسلونا،به پشتیبانی "کنفرانس جهانی درباره حقوق زبانی"
وباحمایت انجمن بین المللی قلم ومرکز بین المللی ملت ها واقلیت های بدون دولتWCLR
وباحمایت یونسکو،باشرکت زبان شناسان تدوین گردید.CIEMEN
این اعلامیه توسط علی دده بیگلوبفارسی ترجمه شده ومقدمه ی این اعلامیه توسط هدایت سلطانزاده بفارسی
ترجمه شده است.
www.achig.org/anadil/
www.azadtribun.net/x۱۹۴۴۴.htm
۲—درآرشیوسایت "اچیق اورگ"زیرنام"نوشته های هدایت سلطانزاده" بمقالات دیگری دراین زمینه برخوردمیکنید.
دومقاله بسیارارزشمند ازآقای اسدسیف درنشریه آرش به آدرسهای زیرموجوداست که بافکرشما شایدسازگارباشد :
www.arashmag.com/content/view/۴۹۹/۴۶/
www.arashmag.com/cotent/view/۳۶۲/۴۶/
وبالاخره بیانیه ی سازمان ملل متحددرباره مردمان بومی
www.azer-online.com/melli/more/sazmane۲۰melal.htm
موفق وسلامت باشید.
۲۰۶٣۴ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : باز هم حق جدایی
آقای بینیاز گرامی
توضیح شما کاملا روشن است و قابل قدردانی. البته فکر میکنم با من هم عقیده باشید که منظور از این بحث این نیست که من شما را قانع کنم و یا شما مرا. منظور روشن شدن نظرات است و همینکه بتوانیم دیدگاههای خود را فارغ از هرگونه پیشداوری و انگزنی و در محیطی آرام و تفاهمآمیز بیان کنیم، بسیار خوب است، هرچند همجنان با اختلاف نظر این صفحه مباحثه را ترک کنیم.
نوشتهاید که: "مواد یا اصول قانونی نمیتوانند ناقض یکدیگر باشند" من این را به این صورت میفهمم که: مواد یا اصول قانونی نباید ناقض یکدیگر باشند.
بر اساس منشور سازمان ملل متحد، قطعنامهی حقوق بین¬الملل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، قطعنامه¬ی حقوق مدنی و سیاسی بینالملل و نیز بیانیهی وین و برنامهی عمل آن مردم باید بتوانند آزادانه وضعیت سیاسی خود را تعیین کرده و آزادانه رشد و توسعه¬ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی¬شان را پی بگیرند.
از نظر من عدم برسمیت شناختن حق جدایی، این اصل اساسی را نقض میکند. با به رسمیت شناختن این حق، ساختار حقوقی بیانیه نیز به هم نمیریزد. کافیست این حق را به درستی در قطعنامه فرموله کرد.
من قبلا هم نوشتهام که خدشه ناپذیری تمامیت ارضی در مقابل کشورهای دیگر و نیروهای خارجی برای من کاملا قابل فهم و قبول است. کافیست همین مفهوم با فرمولی زیبنده و دقیق وارد بیانیه شود. آنوقت دیگر ما این بحث را نداشتیم. آخر چگونه میتوان بین تهاجم به تمامیت ارضی کشوری از سوی بیگانگان و تصمیم مردمان آن سرزمین برای تقسیم واحد جغرافیاییشان و تعیین مرزهایی برای آن تفاوت قائل نشد؟
نوشتهاید که: "از سوی دیگر این (به رسمیت شناختن حق جدایی : من اینگونه دریافتم) یعنی همان شرایطی که دولتها هر حرکت اقلیتها را تحت عنوان جداییطلبی و پاسداری از تمامیت ارضی که در جایی دیگر ملحوظ شده، سرکوب نمایند."
اتفاقا من درست عکس این فکر میکنم. به رسمیت نشناختن این حق باعث میشود که دولتها هر حرکت اقلیتها را تحت عنوان جداییطلبی و پاسداری از تمامیت ارضی سرکوب کنند.
در همین بخش از نوشته شما که در بالا آوردم عبارت "که در جایی دیگر ملحوظ شده" را متوجه نمیشوم. اگر منظورتان حق جداییست لطفا بگویید که این حق کجا ملحوظ شده است.
با تشکر از شما و با آرزوی آخر هفتهای خوش برایتان
۲۰۶۱۹ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (حامدی)
ابتدا با تشکر از کامنت شما و در ضمن با پوزش از تأخیر در پاسخ شما
اگر مقاله «حقوق اقلیتهای ملی» را به دقت خوانده باشید، در آن جا تأکید کردهام که این مقاله بر اساس اسناد سازمان ملل و اسناد اتحادیه اروپا نوشته شده است و به عمد از نظرات شخصی خود در مورد وضعیت خاص ایران پرهیز کردم تا در بحثها دچار خرده کاری نشویم. برای من مهم بیان این «حقوق ویژه» بوده است که به جامعه ما به طور مستقیم مربوط می شود. ولی اگر نظرم را در مورد ایران بخواهید میتوانم خلاصه این گونه بیان کنم.
ایران یک کشور متنوع است که مردم آن به زبانهای گوناگون سخن میگویند. من به قوم فارس یا نژاد فارس هم اعتقاد ندارم. من ایرانی فارسزبان، آذریزبان، کردزبان، بلوچزبان و غیره میشناسم. حقیقت امر این است که کمیت در این جا تعیینکننده نیست، در همین آلمانی که من زندگی می کنم چهار نوع اقلیت زبانی به رسمیت شناخته شده است که حتا مدارس خود را دارند (دانمارکیزبانان، سنتی-روما «که بعضیها به تحقیر به آنها کولی میگویند»، سُربها و فریزها). بنابراین میتوانم این نظر شما را که میگوئید «ایران در کلیت خود سرزمین اقلیتهاست» بپذیرم. تا آن جا که به سازمانهای سیاسی مربوط میشود به اعتقاد من هنوز در ایران پلولاریزاسیون سیاسی- حزبی دقیقاً صورت نگرفته است ولی در آینده چنین خواهد شد.
شما نوشتهاید که یک «اعلامیه جهانی حقوق زبانی» هم وجود دارد. من فقط در این رابطه «اعلامیه افراد متعلق به اقلیتهای ملی، قومی، زبانی و دینی» را میشناسم. اگر منظور شما اعلامیه دیگری است لطف کنید حتماً آن را برای من بفرستید که بتوانم از آن استفاده کنم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۶۰۵ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : secular
عنوان : V
آدمی پیوسته به زمان است که بنا بر پسند زیستن می زیید زیرا پسند با نیاز همسان است که طبق یک معیار و آموزه ثابت نیست. حرکت آدمی برای دیدن پرده هاست نه انباشتن حقایق مجازی که خرد و روان آدمی را پریشان میکند. رهایی در عالمی که پر از حجاب است یک فضیلت است.
در عصر مدرنیته تاکید بر هویت فردی و خرد انسانیست که غایت زندگی شکل مییابد. آقای ب بی نیاز کسیکه میخواهد بی اندیشد نیازمند آموزگار نیست بلکه نیازمند بر انگیزننده است!!! شما مغلطه نمودید.
!!! جنبش تحولخواه سکولار افتخار بوجود آوردن گسل نسلی را دارد که برای ڰذار به مدرنتیه الزامی بود. جنبش سبز نسل جوان و خردورز ایرانزمین جنبشیست که بر اساس خواستهای فردی بنا گشته است و نه بر اساس آرمانهای ایدئولوژیها !!! و بدنبال نهادینه کردن جامعه مدنی مستحکم و گرفتن قدرت سیاسی و ثروت ملی بدست جامعه مدنیست.
جنبشهای مدنی و سندیکایی فراایدئولوژی طبق پلانها جانشین احزاب ایدئولوژیکی خواهند شد.
۲۰۶۰۲ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حامدی
عنوان : مقاله ی آقای بی بیاز
لطف کنید به پیام من نیزجواب دهید. ممنون
۲۰۶۰۰ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز secular
شما به طور غیر مستقیم می گوئید که این بحث ها به درد نمی خورد زیرا «هویت آدمی از خردگرایی منشا میگیرد. زندگی آدمی بقامت خرد و معرفت اوست که آدمی را دعوت برهایی طلبی میکند.»
صد در صد با حرف شما موافقم. ولی عزیزم، جوامعی که به این درجه از معرفت و خردگرایی رسیده اند، قرنها در این خصوص اندیشیدند، بحث کردند، کتابها نوشتند و هزاران مقاله در این یا آن نشریه تخصصی یا غیرتخصصی به رشته تحریر در آورده اند. شما گنجینه ما ایرانیان را در فلسفه اخلاق، فلسفه سیاسی، فلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی و غیره با مثلاً کشور آلمان، یا فرانسه، یا همین ایالات متحده که نسبت به کشور ما بسیار جوانتر است، مقایسه کنید. من به شما قول می دهم که شما در هر زمینه ای که دوست دارید، کتابهایی که ما نوشته ایم (نه ترجمه کرده ایم) معرفی کنید و من در مقابل هر کتاب حداقل صد کتاب در همان زمینه به شما معرفی می کنم. هموطن عزیز، مردم و روشنفکران این جوامع بی خود به این مرحله نرسیدند، زحمت کشیدند، شب نخوابی ها کردند، گرسنگی کشیدند، مگر «خرده گرایی و عقلانی بودن» به تصمیم من و شما وابسته است، به کار و زحمت مداوم و پایدار و پیگیر نیازمند است. به اعتقاد من، ما هنوز در آغاز یک فرآیند هستیم و باید برای آن هنوز خیلی تلاش کنیم و به این بحث ها هم نیازمند هستیم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۵۹۷ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨
|
از : secular
عنوان : V
هویت آدمی از خردگرایی منشا میگیرد. زندگی آدمی بقامت خرد و معرفت اوست که آدمی را دعوت برهایی طلبی میکند.
قرن ۲۱ قرن رهایی نسل جوان و خردورز جنبش سبز ایرانزمین از حصار طبقه قومیت سنت و ایدئولوژیهاست که برای تحقق آرزوهای نسل خویش تمامی آرمانهای نسلهای گذشته را بگورستان تاریخ جهالت خواهد سپرد!!!
در کشورهای مدرن و دمکراتیک جامعه بعلت بلوغ سیاسی و مدنی آموخته اند که از حقوق انسان مدرن بدفاع برخیزند و مسائل را از دیدگاه قومیتی, جنسیت, طبقه و ایدئولوژیها ننگرند!!! زیرا محصول آن جداییست که ریشه در ایدئولوژی فاشیسم دارد!!!
آدمیان در دنیای مدرنیته حق هم اندیشی و همزیستی دارند زیرا محصول مدرنیته, رهایی آدمی از اندیشه های منجمد شده دگماتیسم است!!!
نمونه عقب مانده ذهنیت شما را در عراق میتواند دید و نمونه پیشرفته آنرا در فرانسه و ...
۲۰۵٨۵ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (بهنام)
هموطن عزیز (بهنام)
از نظر شما فقدان «حق جدایی» در حقوق بینالملل برای اقلیتهای ملی و قومی و زبانی یک «نقص» است. اگر منظورتان نقص حقوقی است، خیر، نقص حقوقی نیست. زیرا مواد یا اصول قانونی نمیتوانند ناقض یکدیگر باشند. طبق قوانین بینالملل (منشور سازمان ملل برای اعضای آن) «تمامیت ارضی» همهی کشورها، صرف نظر از نوع حکومت آنها، خدشهناپذیر یا مصون است. طبعاً سازمان ملل نمیتواند وقتی حقوق اقلیتها را تدوین میکند، در این جا یکباره استثناء قایل شود. زیرا در این جا این ساختار حقوقی به هم میریزد. و این یعنی آماده کردن شرایط برای دخالت در امور داخلی کشورها؛ و از سوی دیگر این یعنی همان شرایطی که دولتها هر حرکت اقلیتها را تحت عنوان جداییطلبی و پاسداری از تمامیت ارضی که در جایی دیگر ملحوظ شده، سرکوب نمایند. سازمان ملل فقط شرایط عمومی حقوقی را فراهم کرده که بعدها بین اقلیتها و دولت مرکزی میتواند به پیمانهای مشخص و معین تبدیل شود. این که آنها در این پیمانهای همزیستی حق جدایی را برای خود محفوظ میدارند یا خیر امری است که به سطح تکامل و آگاهی آن جوامع وابسته است.
امیدوارم تا اندازهای به روشن کردن مسئله کمک کرده باشم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۵٨۱ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حامدی
عنوان : مقاله ی آقای بی نیاز
دوست ارجمندمسائلی که درمورد حقوق بشروحقوق اقلییتها نوشته اید،بسیارعالی است ولی مثل اینکه این مسائل درموردکشورما صدق نمیکند!درواقع تاریک اندیشان قوم تازه وارد فارس (درواقع تاریک اندیشان واقعی)ایران راارث پدری خود میدانندو:
۱- اقلیت نامیدن ملل(یا ملییتهای)ایرانی ازابتدا نادرست است!!!زیرا این توهم را بوجودمیاورد که درمقابل اقلییتها گویا اکثریتی هم وجوددارد واین اکثریت کدام است؟؟؟
ایران درکلییت خود سرزمین اقلییتهاست وکسی اکثریت نداردومجموع اقلییتها ازهرکدام ازملییتهای دیگر بتنهائی بیشتراست،باین خاطر صحبت ازاقلییت درست نیست بلکه ملییتهادرست است.
۲- علاوه براعلامیه جهانی حقوق بشر،اعلامیه ی جهانی حقوق زبانی نیز وجودداردامیدوارم ازاعلامیه ی جهانی حقوق زبانی نیز استفاده نمائید.
۳-- سازمانهای(خودنامیده ی سرتاسری)بایدشهامت داشته باشند وبروشنی اعلام دارند که تمامیشان سازمانهای ملت فارس هستند.اگرچه حساب رژیم فاشیستی فارسی -اسلامی ازخلق وملت مبارزفارس جداست ولی متسفانه نظر روشنفکران!!!
فارس زبان وسازمانهای سرتاسریشان!!!با رهبران جمهوری اسلامی خامنه ای -احمدی نژاد- ورفسنجانی وخاتمی و...همه وهمه درمورد مسائل ملل غیرفارس یکی است.
۴-امروزه تمام ملل(ملییتها) سازمانهای خودرادارند کردها- بلوچها_عربها ترکمن ها وترکها. سازمانهای ملت فارس کدامند؟
این سازمانهای خونامیده ی سراسری!!!تاکی میتوانند عوامفریبی کرده وخودرا
عمومی و متعلق بتمام ملییتها جابزنند!
دراینصورت بایدپرسیدآیا این سازمانهای خودنامیده ی سراسری ارگان ونشریه(هرچنداینترنتی هم قبول است)بزبانهای دیگرملل درسرزمین های ملی دارند؟
وچون میدانیم که ندارندچون ندارند پس احمق فریبی(خودفریبی ) میکنند.
باتشکرازنوشته ی خوبتان وآرزوی موفقییت وسلامتی
۲۰۵۷٨ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : جدایی طلبی
آقای بینیاز گرامی
از توضیحات شما ممنونم. راستش را بخواهید نوشته شما کمی مرا سردرگم کرد. تا آنجاییکه متوجه شدم بخش مربوط به جدایی طلبی توضیحی بود که شما به من دادهاید. بنابراین من هم به همین نکته میپردازم:
تا آنجاییکه به بحث ما مربوط میشود، صحبت بر سر اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن در باره حقوق اقلیتهاست. این هم قراردادیست مدون که به حقوق اقلیتها پرداخته است و از دیدگاه من نقص دارد، نقص آن هم به رسمیت نشناختن حق جداییست.
حقوق همزیستی مورد نظر شما در این قرارداد بینالمللی تدوین شده است و در آن حق جدایی درنظر گرفته نشده است. من "تمام حقوق همزیستی" را فراموش نکردهام و "به کناری" ننهادهام. در مورد این حقوق همزیستی و مزایای آن میتوان کتابها نوشت. ولی بحث ما در اینجا فعلا کمبود آن است.
نوشتهاید که "ما هنوز به تحقق حقوق همزیستی اقلیتهای ایرانی نرسیدهایم و آن را نه تضمین کردهایم و نه تدوین، چگونه میتوانیم در این شرایط که هنوز هیچ پیمان همزیستی و تضمین حقوق وجود ندارد، اساساً از حق جدایی سخن گفت؟" همانطوریکه اشاره کردم بحث ما فعلا به شرایط مشخص ایران برنمیگردد. اینکه در ایران، ما ایرانیان این قرارداد بینالمللی را میپذیریم یا نه، و یا با کدام جرح و تعدیل و تغییر، مساله دیگریست و فعلا مورد بحث ما نیست.
۲۰۵۷٣ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : secular
عنوان : V
رهبر، پادشاه، احزاب ایدئولوژیک, تفتیش اعقاید, تعصب, قومیت ...
عقل مدرن در شروع قرن ۲۱ این واژگان را از لغتنامه خویش حذف نموده است زیرا پذیرش آن بمعنای قبول اسارت عقل آدمی است و این سزاوار انسان خرد اندیش متعلق به قرن ۲۱ نیست !!!!!
نسل جوان و خردورز جنبش سبز ایرانزمین بدنبال رهایی از تمامی بندها و تابوهاست که بنام طبقه, جنسیت, قومیت, ایدئولوژی و سنت به نسل او تحمیل ساخته است !!! این نسل جوان بدنبال آرزو های منطبق بر زمان خویش است نه برآوردن آرمانهای نسلهای گذشته خویش !!!
۲۰۵۶۰ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (حق)
حقیقت امر این است که من واقعاً «نام و نشان افراد وگروههای سیاسی» را نمیدانم ولی با این نظر شما هم موافق نیستم که میگوئید «امضاء کنندگان بیانیههایی از قبیل پشتیبانان جنبش سبز سکولار ایران قادر نیستند که چنین اعلامیهای را امضاء کنند.» واقعاً چه دلیلی دارد که «قادر نباشند»، من شخصاً، اگرچه با بسیاری از آنها تفاوت فکری دارم، ولی انسانهای بدخواه و شوونیست و دیوانه در میان آنها ندیده ام، نظرشان این است و نظرها همواره در برخورد و اصطکاک با نظرات دیگران جرح و تعدیل میشود. ما مگر چند وقت است که خود را به «حقوق بشر» و حقوق مدنی افراد مشغول ساختهایم؟ یکی از مبلغین و مروجین حقوق بشر در ایران عبدالرحمن برومند بوده که در سال ۱۳۷۰ توسط حکومت اسلامی در پاریس ترور شد و سپس دختران او (رویا و لادن برومند) بنیاد برومند vh(http://www.iranrights.org/farsi) برای اشاعه حقوق بشر و سایر اسناد بین المللی تشکیل دادند. هموطن عزیز، این موضوعات برای جامعه ایران بسیار نو و جدید است و ما به کمی فرصت نیاز داریم. مهم ارادهای است که بخواهد صادقانه در
اشاعه و تحقق آن تلاش کند.
شاد و تندرست باشید
۲۰۵۵۹ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطنان عزیز (بهنام و تبریزی)
آقای بهنام عزیز، مطرح میکنند که چرا از نظر مراجع بینالمللی «حق جدایی» به رسمیت شناخته نمیشود و ادامه میدهد «اکنون با جداییطلبان مانند جذامیها رفتار میشود.» و آقای تبریزی مینویسد «آقای بینیاز، تعریف شما از ملت هم صحیح نیست برای این که برای ملت شدن احتیاجی به داشتن و شناسایی از طرف جامعه جهانی نیست.»
از اظهارات آقای تبریزی شروع میکنم. تعریف من از ملت، تعریف من در آوردی نیست، بلکه تعریفی است که امروز در جامعهی بینالمللی به رسمیت شناخته شده است. از سوی دیگر اگر این «شناسایی از طرف جامعه جهانی» مهم نیست، پس کدام شناسایی مهم است؟ از سوی چه کسی یا چه نهادی؟
ما چه بخواهیم و چه نخواهیم باید برای حل مشکلات خود دارای یک معیار یا میزان سنجش باشیم. یا ما باید «معیارها» را بنا بر سلیقهی شخصی خود بوجود آوریم یا به یک سلسله از معیارهای جهانی پایبند باشیم. همان «صدها ملت بدون دولت» که به قول شما از دل «یوگسلاوی سابق» بیرون آمدهاند، مجبور شدهاند خود را با معیارهای بینالمللی تطبیق دهند. ولی این چه ربطی به این موضوع بحث دارد؟
شما تمام حقوق همزیستی را فراموش کردهاید یا به کناری نهاده اید، فقط به حق جدایی پرداختهاید. در ازدواج که یک قرارداد بین دو طرف است، بسیاری از حقوق همزیستی در قوانین مدنی تصریح شده است و یکی از آنها، برای شرایط بحرانی، حق جدایی است. ما هنوز به تحقق حقوق همزیستی اقلیتهای ایرانی نرسیدهایم و آن را نه تضمین کردهایم و نه تدوین، چگونه میتوانیم در این شرایط که هنوز هیچ پیمان همزیستی و تضمین حقوق وجود ندارد، اساساً از حق جدایی سخن گفت؟ اگر مثلاً در خانواده این حق بیان میشود برای این است که حقوق همزیستی تدوین شده است و یکی از همین حقوق همزیستی، حق جدایی هم میباشد. به اعتقاد من شما صورت مسئله را از آخر، بازخوانی کردهاید.
در ضمن آقای تبریزی دو مسئلهی حقوقی و روانشناختی را با هم همسان کرده است. او میگوید «هر چیزی که قدغن باشد مردم با اشتیاق زیاد دنبالش میروند.» من هم با این حرف شما کاملاً موافق هستم و بحثی در خصوص آن ندارم. ولی این، یک موضوع روانشناختی است که به طور غیرمستقیم به مسایل حقوقی هم مربوط میشود. طبق قانون، «قتل»، «ضرب و شتم» و «تجاوز» ممنوع است، آیا میتوان استدلال کرد: علت وجود قتل، ضرب و شتم و تجاوز ممنوعیت قانونی این موارد است؟ فکر نکنم جوابتان مثبت باشد.
باز تکرار میکنم، تضمین حقوق اقلیتها، تضمین همزیستی مسالمتآمیز تنوعات قومی و زبانی است، بستری است که میتواند شرایط آگاهسازی، دموکراتیک و قانونمداری را در میان مردم تقویت کند و مردم، از هر قوم یا زبانی، فرامیگیرند که چگونه میتوانند مسایل خود را توسط ابزار حقوقی و دموکراتیک متحقق سازند، حتا جداییخواهی را. این اساس و هستهی فکری من است که بر مبنای حقوق تعریف شدهی بینالمللی استوار شده (یا تلاش کرده ام که استوار باشد). اساس همزیستی بر پایهی حقوق برابر است، خواه در کوچکترین سلول اجتماعی که خانواده باشد، خواه در مقیاس بزرگ اجتماعی.
امیدوارم توانسته باشم تا حدی مواضع خود را روشن کرده باشم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۵۵۷ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حق
عنوان : نام و نشان افراد و گروه های سیاسی ای که باید به چنین توافقی برسند چیست؟
با درود فراوان خدمت آقای بی نیاز (داریوش) گرامی،
ایرانیان درک خوبی از منشور جهانی حقوق بشر دارند و آنرا به یک خواسته ملی تبدیل کرده اند. بنابراین بیانیه هایی که بر این پایه صادر می شوند با استقبال گرم مردمی روبرو می شوند و شخصیت های شناخته شده با این پشتوانه است که با اعتماد به نفس به جمع امضاء کنندگان می پیوندند.
اما ایرانیان درکی از «اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیت های ملی و قومی و زبانی» ندارند و طبیعتا تا از محتوا و معنای آن برای خود و کشور آگاه نشوند نسبت به آن و پشتیبانان آن مشکوک باقی خواهند ماند. اینست که من فکر نمی کنم که امضاء کنندگان بیانیه هایی از قبیل «پشتیبانان جنبش سبز سکولار ایران» قادر باشند که چنین اعلامیه ای را قبول کنند.
۱. نام و نشان افراد و گرو ه های سیاسی ای که باید به چنین توافقی برسند چیست؟
۲. بدون رجوع به آراء مردم ایران، چگونه می توان به چنین توافقی دست یافت که پشتوانه قوی و قابل اجرایی داشته باشد؟
با سپاس فراوان
۲۰۵۵۶ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : زبان خطرناکترین سلاح...
آقای ارسلان تبریزی از لطف شما متشکرم. همچنین از تذکر بجا و آموزندهای که دادهاید ممنونم.
من فکر میکنم که زبان در اساس خود وسیله ارتباط است. از این وسیله ارتباطی میتوان در برقراری رمانتیکترین روابط عشقی و عاطفی و انسانی استفاده کرد، میتوان آنرا برای آگاهسازی، برای ایجاد و استحکام امر آزادی انسانها و دمکراسی بکار برد و همچنین میتوان آن را در خدمت برقراری خشنترین، ظالمانهترین و مخربترین روابط قرار داد. همچنانکه انرژی اتمی، هم میتواند در خدمات پزشکی وسیلهای نجاتبخش باشد و هم میتواند در ساختن بمب اتمی به کار رود که میلیونها انسان را به نیستی بکشاند.
زبان وسیله ارتباط بین انسانهاست. حال بر ماست که آنرا در خدمت چه نوع ارتباطی بکار گیریم.
برای شما در امتحان فردایتان آرزوی موفقیت میکنم.
۲۰۵۵۱ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ارسلان تبریزی
عنوان : زبان خطرناکترین سلاحی است که بشر در اختیار دارد--- هولدرلین--
اقایان بهنام و بی نیاز: حیف که فردا امتحان دارم والا در این بحث آموزنده شما شرکت می کردم. فقط سریعا به سه نقطه اشاره کرده و به شما موفقیت و سلامتی ارزو می کنم.
آقای بهنام: تحلیل شما بر عواقب حق جدایی طلبی دقیق و علمی است. منهم معتقدم که شناسایی این حق نه تنها مردم را به جدایی ترغیب نمی کند بلکه رشته دوستی و اتحاد را محکمتر می سازد. هر چیزی که قدغن باشد مردم با اشتیاق زیاد دنبالش می روند. نمونه اش قانونی بود که چتد سال پیش در ایالت فلوریدا می خواستند که اجرا یش کنند که سیگار کش های پائین ۱۸ جریمه تقدی می شدند و بزرگترین شرکت دخانیات آمریکا یعنی مالبرو از این قانون حمایت می کرد برای اینکه می دانست جوانان به چیز های ممنوعه بیشتر علاقه مند می شوند. همین سیمستر قبل کلاسی داشتم در باره اخلاق در علوم پزشکی که با آمار ثابت شده بود که در ایالاتی که خودکشی توسط یاری پزشکان--- Physician Assisted Suicide قانونی است در صد افرادی که از این حق استفاده می کنند خیلی خیلی پائین تر از آن ایالاتی است که این عمل غیر قانونی است و حتی آنهائیکه برای گرفتن این حق سالها در کوریدور دادگاه ها دویده بودند به محض اینکه این حق را بدست آوردند دست به خودکشی نزدند. این موضوعی است پیچیده در روانکاوی لکانی که وقتی فردی به ارزو هایش دست می یابد ازش بیزار می شود.
اما من با یزداشت شما در باره زبان که نوشته بودید فقط ابزار ارتباط است موافق نیستم. زبان سلاحی است برای مرعوب کردن و در خدمت قدرت. صد ها متفکر و زبان شناس و فیلسوف --- مخصوصا فمنیست های رادیکال--همین قرن اخیر در باره این ماهیت مرموز و پوشیده زبان کتاب ها نوشته اند. فوکو و دریدا و گادامر و ریکور و کرستوقر نورس و ÷ی÷ک و تری ایگلتون و فردریک جیمسون و بودیار و کریستوا و باتلر و دیگران همه بدون استثنا به این بخش از ساختار و ماهیت زبان اشاره کرده اند. بهترین کتاب در این باره Contested Knowledge, Social Theory in the Postmodern Era by Steven Seidman است که خوسبختانه به فارسی تحت عنوان کشاکش ارا در جامعه شناسی توسط هادی جلیلی ترجمه شده و نشر نی منتشرش کرده است.
اقای بی نیاز: تعریف شما از ملت هم صحیح نیست برای اینکه برای ملت شدن احتیاجی به داشتن دولت و شناسائی از طرف جامعه جهانی نیست. صد ها ملت بدون دولت وجود دارد. با تعریف شما آن ملت هائیکه قبل از فروپاشی یوگسلاوی دز داخل آن محدوه زندگی می کرده اند شبانه به ملت تبدیل شده اند.
در همین انترنت صد ها نوشته در این موارد نوشته شده است. ادرس پایینی یکی از آنهاست.
http://translate.google.com/translate?hl=en&sl=fa&u=http://tedepe.blogspot.com/&ei=UGVZS۶O۱Bszd۸Qbcz۹X۱BA&sa=X&oi=tr
۲۰۵۴۹ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : حق جدایی
آقای بینیاز گرامی،
خسته نباشید
شما به درستی به دو دلیل تاریخی و حقوقی برای پیوند زدن این دو سند اشاره کردهاید. آیا فکر نمیکنید که دقیقا به خاطر همین دو دلیل تاریخی و حقوقی باید حق جدایی هم به رسمیت شناخته شود؟
به رسمیت شناختن حق جدایی باعث میشود که از نظر مراجع بینالمللی و افکار جهانی، هر جدایی طلبیای مذموم نباشد و هر رژیمی که مایل به احقاق حقوق اقلیتها نیست، بدون نگرانی از اِعمال فشار از سوی مراجع بینالمللی و افکار جهانی به سرکوب اقلیتها نپردازد. اکنون با جداییطلبان مانند جذامیها رفتار میشود و هیچ کس، حتا مدافعان حقوق بشر هم به فکر آن نمیافتد که آیا آنها حق دارند یا نه. تنها برچسب جدایی طلبی کافیست که محکوم باشی.
به رسمیت شناختن این حق باعث میشود که اقلیتها با پشتگرمی بتوانند از همه راه حلهای مسالمتامیز، با پشتیبانی مراجع بینالمللی بهره جویند و رژیمهای سرکوبگر بدانند که سلاحی به نام جدایی در مقابل آنهاست.
بینیاز گرامی
وقتی سرکوب از حدی بگذرد، عکسالعمل آرام جای خود را به عکسالعمل شدید دفاعی میدهد. نمونههای آنرا در تظاهرات اخیر ایران شاهد بودیم. همچنین من هنوز جنگهای ترکمن صحرا و کردستان را فراموش نکردهام. امیدوارم این راههای خشونتآمیز، از هیچ سویی، هرگز تکرار نشوند. مردم ایران امروز به این حد رشد فکری و فرهنگی رسیدهاند که خشونت را سازماندهی نکنند ولی جمهوری اسلامی در سازماندهی خشونت همتا ندارد. آیا شما قول میدهید که در هیچ شرایطی در یک عکسالعمل تدافعی، تفنگ را از دست سرکوبگر نگیرید و به او شلیک نکنید؟ اگر شخصا این قول را میدهید، آیا حاضرید این قول را از سوی مردم هم بدهید؟
پیروز باشید
۲۰۵۴۶ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : آقای ارسلان تبریزی
آقای ارسلان تبریزی گرامی
از انتقادی که کردهاید سپاسگزارم. همانطوریکه در پیام من مشاهده میکنید، من فقط به یک پیام شما اشاره کردهام، همان پیامی که حذف شد و تصحیح بعدی آن با عنوان "تصحیح تایپی" و با متن «منظورم "اعضای ملت ستمگر- مانند شما- وجود دارد." بود» هنوز در بخش نظرات موجود است. بله من این نظر شما را خواندم. اگر قبل از آن نظری داده بودید متاسفانه ندیدهام.
من این نظر شما را خواندم و پس از ساعتی شاهد حذف آن بودم. این پیام شما دو بخش داشت که من بخش اول آن را منسجم و منطقی میدانم ولی متاسفانه بخش دوم آن ناسزا بود و قضاوت من هم بر همین نظر شما مبتنی است. راست این است که من از سابقه کار و چگونگی نظرات پیش از آنِ شما و چگونگی حذف آنها بیخبرم.
البته من اگر جای مسول سایت بودم، ناسزاهایی را که به خود من میشود تحمل میکردم با این توضیح کوتاه که: " از آنجاییکه دشنامها متوجه من هستند از حذف نطر خودداری میکنم."
به امید آنکه همه ما بتوانیم در جوی آرام نظرات خود را مطرح کنیم و بهترین نتیجه را از آن بگیریم.
یاشا، همشه آنلی آچیق، باشی اوجا اولاسان
۲۰۵۲۰ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (حق)
به اعتقاد من هموطنان عزیزی که واقعاً می خواهند جنبش کنونی به یک جنبش سراسری و ملی تبدیل شود و عجولانه دست به تدوین این یا آن بیانیه می زنند ابتدا لازم است بدانند که ما از چه ابزار حقوقی می توانیم بهره مند باشیم. به نظر من در کنار پذیرش «منشور جهانی حقوق بشر» ضروری است که «اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیت های ملی، قومی و زبانی»، که اتفاقاً به طور مستقیم به جامعه ی متنوع ما مربوط می شود، پذیرفته شود. این دو پیمان، بستر توافق حقوقی- سیاسی میان افراد و گروه های سیاسی ایرانی خواهد شد و می تواند اقشار وسیع اجتماعی را حول مطالبات مشخص سیاسی سازماندهی کند. این که چه موقع؟ زمانی که اراده ی سیاسی ما بر این باشد که این حقوق را به رسمیت بشناسیم. بدون این که بخواهم بدبین باشم، باید بگویم که ظاهراً هنوز زمان آن نرسیده است.
با تشکر از شما
شاد و سرافراز باشید
۲۰۵۱۷ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : حق
عنوان : سئوال
آقای بی نیاز گرامی،با درود فراوان
پرسشی که برای من پیش آمده اینست که این به رسمیت شناختن حقوقی که شما مکمل منشور حقوق بشر عنوان می کنید بوسیله چه کسانی و جه زمانی باید صورت بپذیرد؟
سپاسگزارم
۲۰۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (بهنام)
ابتدا با سپاس فراوان از برخورد مسئولانه و صادقانه شما در این بحث
شما به درستی بر روی یک مسئلهی مهم انگشت گذاشتهاید: به رسمیت شناختن این یا آن حق. یعنی ما ابتدا باید مثلاً بپذیریم که طلاق یک حق دوجانبه است، و هر یک از طرفین قرارداد میتواند آن را فسخ کند، طبعاً با قبول تمام خسارات یا غرامتهایی که مرجع قضایی مستقل برای او تعیین میکند. در حوزهی سیاسی ما باید ابتدا باید بپذیریم که اقلیتها، دارای حقوق ویژهی خود هستند. این اعلام ارادهی سیاسی مهمترین و تعیینکنندهترین گام است برای حل مسایل بعدی.
ولی به چه دلیل تدوینکنندگان سند «اعلامیهی حقوق افراد متعلق به اقلیتهای ملی، قومی و زبانی» آن را با منشور سازمان ملل که تمامیت ارضی به عنوان اصل خدشهناپذیر تصریح شده، گره زدهاند؟ به دو دلیل تاریخی و حقوقی. دلیل تاریخی این بوده است که کشورهای قدرتمند و به ویژهی کشورهای استعماری از فشار و ستم وارده بر اقلیتها بهرهبرداری میکردند (مانند شوروی، بریتانیا، حتا همین اخیراً نفوذ بعضی از کشورهای اروپایی در کشورهای بالکان). از سوی دیگر آن بخش از اقلیتها که وابسته به قدرتهای بزرگ نبودند نیز به بهانهی «خدشه وارد آوردن به تمامیت ارضی» توسط دولتهای مرکزی شدیداً سرکوب میشدند. دلیل حقوقیاش این بوده است که بستری فراهم بیاید که مشارکت واقعی مردم را در سرنوشت سیاسی خود تضمین نماید. یعنی احزاب و سازمانهای اقلیتها در این فرآیند موظف میشوند که منشور حقوق بشر و اعلامیههای تکمیلی آن را رعایت نمایند. و اگر مثلاً مردم کردستان و آذربایجان خواستند روزی از ایران جدا شوند بدانند چرا و به چه دلیل، نه این که چون فلان خان یا بچه خان، یا انسان محترم و شریف گفته خوب است، پس خوب است و باید این کار را انجام داد.
از سوی دیگر هر حقوقدانی میداند که قراردادها یا قابل جرح و تعدیلاند یا قابل فسخ، ولی موضوع اصلی بر سر آن است که چگونه؟ و با چه ابزاری؟
شما میگوئید «ولی اگر حقوق آن فرد یا گروه اجتماعی برآورده نشود، آن وقت چی؟ اگر این فرد یا گروه اجتماعی حق قانونی فسخ قرارداد را نداشته باشد چی؟ آیا چارهای به جز به کارگیری روشهای "نامعقول" و "غیرقانونی" و یا تن دادن به قرارداد ناخواسته برایش میماند؟»
آقای بهنام عزیز، حقوق بشر و تحقق آن در ایران یک حق شناخته شده و به رسمیت شناخته است که بیش از سی سال توسط حکومت اسلامی به فجیعترین شکل خود نقض میشود، چرا من و شما دست به اسلحه نبردهایم و یک ارتش نساختهایم و علیه این بقایای صدر اسلام لشکرکشی نکردهایم؟
یعنی به قول خود شما به روشهای «نامعقول» پناه نبردهایم. چون من و شما میدانیم برای غلبه بر هیولا لازم نیست که آدم حتماً خود به هیولا تبدیل شود!
به هر رو، باز هم متشکرم که بدون رودربایستی و تابو سازی مسایلی چون حق جدایی و جداییطلبی را مطرح کردهاید. امیدوارم که مابقی هموطنان عزیز، مانند شما بیپرده سخن گویند!
شاد و تندرست باشید
۲۰۵۰۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ارسلان تبریزی
عنوان : قضاوت کردن بدون آگاهی همه جانبه معمولا به اشتباه می انجامد.
اقای بهنام: با همه احترامی که به افرادی که مسئله بنیادین ستم مللی در ایران را مطرح می کنند -- حتی اگر مخالف اش باشند---و لااقل با همین اولین قدم بقول مارکس" کیفیت های یخ زده را با ملودی های ارام و مخصوص به نرمش و رقص وا میدارند" قائل هستم ولی انتقادی هم به شما دارم که بدون آگاهی از کل پرونده کسی فقط به مشاهده یه عمل در باره آن فرد قضاوت می کنید.
شما فرموده اید که پیام های من بخاطر فحش های رکیک حذف شده است. ایا شما از محتوای پیام حذف شده قبلی من آگاهید.؟ یعنی من اینقدر احمق هستم که در سایتی رکیک ترین فحش ها را روانه گرداننده گانش کرده و انتظار داشته باشم که نه تنها آنها باید درج و منتشر بلکه که برایم سبد گلاب هم بفرستند.؟
دوست عزیر: در اولین پیام حذف شده من نه تنها یه کلمه رکیک بلکه حتی یه کلمه انتقادی هم نبود. من پیام حذف شده را دارم که بعدا نصب اش می کنم. من نوشته بودم که با تحلبل های من ایران ناگزیر است که در آینده با آمریکا شاخ به شاخ شودو بعدا هم نوشته بودم که من نه طرفدار حمله نطامی آمریکا هستم و نه طرفدار مبارزه خشونت آمیز و فقط پیام رسانی هستم که اگر پیام ناگواری را می رسانم مقصرش من نیستم. من دلم به حال آن بیچاره ای می سوزد که فکر می کند که آمریکا ممکن است بخاطر تحلیل های من به ایران حمله کند یا اینکه دو دوجین ایرانی که به این سایت رجوع می کنند ممکن است که روحیه رزمنده گی شان رو به تحلیل رود.
شب و روز در رسانه های داخل و خارج ایران به مسئله حمله نظامی آمریکا به ایران پرداخته می شود و من فقط تحلیل های خودم را داده و رویش پایفشانی می کنم.
در کجای اینگونه پیام ها به کسی توهین شده و یا افترایی زده شده که سانسورچی حذف اش می کند.؟
اقای بی نیاز: باز هم بخاطر شکستن این تابو و شرکت مستقیم در بحث ها از شما متشکرم و با خیلی از گفته هایتان موافق هستم. من هم مانند شما معتقد هستم که برای حل مسئله غامضی مانند مسئله مللی در ایران نمی توان از اول نسخه پیچی کرد و وقتی مشکل مطرح شد مطمینا افراد کاردانی راه حلی برایش پیدا خواهند کرد. با روش Procrustean گردن کلفت یونان قدیم نمی توان مشکلات را حل کرد.
در مورد راحتی زبان مادری در مقایسه با زبان های یاد گرفته خارجی با شما هم همعقیده ام. من هم مانند شما کتاب های انگلیسی را بهتر از کتاب های فارسی و یا تورکی می فهمم اما ترجمه فارسی اکثر کتاب هایی را که به انگلیسی خوانده ام را نیر از ایران خریداری کرده ام.
من اصلا نمی دانستم که اقای محمد رضا شالگونی اذربایجانی هستند. چندی قبل به مصاحبه ای از ایشان گوش می کردم که ایشان گفتند که ۶۴ سال دارند و بیش از ۵۰ سال است که به فارسی نمی نویسند و حرف می زند ولی از مصاحبه شان پیدا بود که ایشان نه تنها فارسی را با لهجه اذربایحانی حرف می زدند بلکه در پیدا کردن کلمات مناسب گاها به مشکل بر می خوردند و مکث می کردند.
یا دگیری زبان مادری بنیان و پایه ای است که یاد گیری زبان های دیگر را اسانتر می کند.
الان وقت ندارم ولی می خواستم بیشتر از این وارد بحث شوم.
موفق و سلامت و سرفراز و شاد باشید
۲۰۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : حق جدایی
آقای بینیاز گرامی
اول از همه میخواهم از شما برای شرکت مستقیم در بحث تشکر کنم. ای کاش دیگر نویسندگان مقالات هم مثل شما عمل کنند.
پاسخی مفصل و مفیدی را که دادهاید طبیعتا میتواند موضوع یک مقاله مستقل باشد ولی همین اندازه هم برای من کافی و مفید است و اطلاعات ذیقیمتی را به من میدهد.
شما از زندگی خانوادگی و طلاق صحبت کرده و مثالهایی آوردهاید. میدانیم که زندگی در یک جامعه و ملتی با اقوام و ملیتهای گوناگون با زندگی خانوداگی، در عین حال که شباهتهایی باهم دارند متفاوت و بسیار پیچیدهتر است.
در زندگی خانوادگی (و همچنین در زندگی یک جامعه پیچیده) بدون به رسمیت شناختن حق طلاق یا جدایی، کار به احتمال زیاد به خشونت میکشد. اول باید این حق را به رسمیت شناخت، بعد مساله دادگاه و تقسیم ثروت و... پیش میآید.
حتا در زندگی خانودگی مشکل همیشه وجود یک مرد یا زن دیگر نیست و عوامل متعددی میتوانند در جدایی دخالت داشته باشند و آنوقت این عوامل مساله تقسیم دارایی و یا احیانا پرداخت غرامت و... را تحت الشعاع قرار میدهد و وضعیت دیگری را پیش میآورد.
به نظر من این پرسشها در حال حاضر گمراه کننده نیستند بلکه به اصل مطلب میپردازند یعنی به اصل به رسمیت شناختن حق جدایی.
طبیعتا داشتن یک حق به معنی استفاده بلافصل از آن حق نیست. استفاده از هر حقی در شرایط خاصی صورت میگیرد.
شما در آخر نوشته خود مساله مهمی را مطرح کردهاید. من هم مثل شما فکر میکنم که هر فرد یا گروه اجتماعی اگر در آن جایی که زندگی میکند، حقوقش برآورده شود، ضرورت فسخ قرارداد هم پیش نخواهد آمد.
ولی اگر حقوق آن فرد یا گروه اجتماعی برآورده نشود، آن وقت چی؟ اگر این فرد یا گروه اجتماعی حق قانونی فسخ قرارداد را نداشته باشد چی؟ آیا چارهای جز به کارگیری روشهای "نامعقول" و "غیرقانونی" و یا تن دان به قرارداد ناخواسته برایش میماند؟
من هم مانند شما معتقدم که احزاب سیاسی باید بکوشند که به احزاب دمکراتیک مردمی تبدیل شوند و روح دمکراتیک و منشور حقوق بشر را در میان مردم اشاعه دهند ولی باید توجه داشته باشید که احزاب سیاسی برای این کار اول از همه باید خودشان این روح را دریابند.
آنچه که من در یادداشت قبلی بر آن تاکید داشتهام و باز هم تاکید میکنم، به رسمیت شناختن حق جدایی ست و تناقض را هم در همین به رسمیت نشناختن میدانم. درست مانند تحصیل به زبان مادری، وقتی ما زبان مادری مردمی را به رسمیت نشناسیم چگونه میخواهیم به آن مردم حق بدهیم که به آن زبان تحصیل کنند؟ در این صورت تصمیم از پیش مشخص است: نه!
با سپاس
۲۰۵۰٣ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (بهنام)
با سپاس فراوان از طرح این مسئلهی حقوقی بسیار مهم!
شما در نوشتهی خود به دو مسئلهی بسیار مهم اشاره کردهاید: ۱- «تقدس» تمامیت ارضی و ۲- تبدیل شدن به اقلیت ملی یا قومی به یک دولت- ملت.
ابتدا موضوع «ملت» را به لحاظ حقوقی روشن کنم که ملت در تعریف کنونی بینالمللی یعنی چه و سپس به تبدیل یک اقلیت معین به ملت میپردازم.
۱- ملت یعنی چه؟
اساساً مفهوم «ملت» (Nation) از زمان انقلاب فرانسه (۱۷۸۹-۱۷۹۹) وارد ادبیات سیاسی مدرن شد. تشکیل مجمع ملی (Nationalversammlung) در طی انقلاب انقلاب فرانسه اساساً عطف به یک دولت مرکزی با مرزهای معینی داشته است و به همین دلیل صرفاً بیانگر یک کشور معین با مرزهای معین جغرافیایی و دولت متمرکز میباشد. به سخن دیگر، مفهوم ملت هیچ گونه اشارهای به ترکیبِ قومی، زبانی، فرهنگی یا بومی یک کشور نمیکند. یکپارچگی ملت (یک کشور با دولت متمرکز) فقط اعلام وضعیت حقوقی- سیاسی در مقابل دولتهای پراکندهی فئودالی بوده است. زیرا یکی از وظایف تاریخی انقلاب فرانسه پایان بخشیدن به قدرتهای غیرمتمرکز اشراف (خوانین) بوده است، یعنی رهایی مردم به مثابهی رعیت و آغاز تبدیل آنها به شهروندان آزاد که نه تحت سیطرهی قوانین و سنن منسوخ مناطق گوناگون فئودالنشین بلکه فقط در مقابل قانون (یا قوانین) دولت مرکزی پاسخگو میباشند. به سخن دیگر «ملت» عبارت است از مجموعهء مردمی که در درون مرزهای جغرافیائی - سیاسی یک کشور که بوسیلهء کشورهای دیگر برسمیت شناخته می شود زندگی می کنند. در واقع، بنیادهای گسترده و بزرگی همچون سازمان ملل و بانک جهانی و نظایر آنها هم بر پایهء همین تعریف ساخته شده اند. به همین دلیل کلماتی مانند nationality که مترادف آن در آلمانی Staatsangehörigkeit است (تابعیتِ یک کشور)، هیچگونه اشارهای به کیفیت قومی یا زبانی یا دینی فرد نمیکند. به همین دلیل بعضی از ملتها به لحاظ قومی یا زبانی یکپارچه هستند بعضی از ملتها (کشورها) متنوع.
ملت یا کشور ایران به لحاظ قومی، زبانی و دینی متنوع است. به همین دلیل «اعلامیهی افراد متعلق به اقلیتهای ملی، قومی، دینی و زبانی» به ما مربوط میشود.
۲- هیچ پرسش یا طرح هیچ مسئلهای برای ما انسانها تابو نیست و نبایستی تابو باشد. زمانی برای ما ایرانیان طلاق، رابطهی جنسی دو همجنس یا ترک دین خود جزو تابوها (مگو) های گناهآلود بوده است. طرح مسئلهی جدایی هم تابو نیست. برای تدوین کنندگان حقوق اقلیتها، مهمترین و تعیینکنندهترین مسئله، تحقق حقوق بشر و ایجاد یک بستر دموکراتیک است. تدوینکنندگان این اسناد هم دولتها نبودهاند، بلکه فیلسوفان اخلاق، فیلسوفان سیاسی و جامعهشناسان بودهاند که در سازمانهای غیردولتی (ان. جی. او) خود را سامان دادهاند و این حقوق را به سازمان ملل و دولتها – بدون رودربایستی گفته شود- تحمیل کردهاند. نمونهی بارز آن، «منشور جهانی حقوق بشر» است.
آقای بهنام عزیز، تمام تلاش تدوینکنندگان این اسناد، ایجاد یک بستر حقوقی دموکراتیک است برای پرهیز از قهر و خشونت.
ابتدا تلاش میکنم با دو مثال مسئله را تا حدی روشن کنم. ازدواج یک قرارداد یا پیمان حقوقی بین دو نفر (فرض کنیم بین یک مرد و یک زن) است. اگر این مرد و زن نتوانند با یکدیگر زندگی کنند و دچار اختلاف شدند، دو راه دارند یا وارد یک جنگ پرخشونت شوند یا مشکل خودشان را از طریق دادگاه حل میکنند. فرض کنیم که مرد میخواهد با یک زن دیگر زندگی کند، یعنی همسرش را ترک کند، این مورد از نظر دادگاه طوری دیگر قضاوت میشود تا وقتی هر دو طرف اعلام کنند که میخواهند از یکدیگر جدا شوند. مثلاً کسی که خانه را باید ترک کند، مرد است یا در تقسیم ثروت به زن بیشتر میرسد تا به مرد، یا در رابطه با بچهها و غیره و غیره. مثال دوم: شما در یک قرارداد تجاری با فردی دیگر هستید، طبق قرارداد شما باید در زمان معینی کالا یا کالاهای معینی به آن فرد تحویل بدهید، ولی از قضا یک مشتری خوب برایتان پیدا میشود و شما یک طرفه قرارداد را فسخ میکنید، شما طبق رأی دادگاه موظف به پرداخت غرامت خواهید شد (احتمالاً این بند در قرارداد شما خواهد بود).
حال به یک موقعیت فرضی یا محتمل بپردازیم: فرض کنیم که ایران از همین امروز کشوری فدرال شده است، هر قوم ایرانی منطقهی خود را طبق قوانین فدرال ایران اداره میکند و مردم آن منطقه هم به زبان مادری خود تکلم و تحصیل میکنند. فرض کنیم این موقعیت جا افتاده است و یک نسل یا دو نسل هم گذشته است. مثلاً حکومت محلی آذربایجان یا کردستان یک رفراندم ایالتی برگزار میکند و اکثریت قریب به اتفاق مردم آن مناطق رأی میدهند که مثلاً ما میخواهیم با کشور آذربایجان یا مثلاً کردستان عراق یک کشور بشویم. طبعاً این ناقض تمامیت ارضی کشور ایران است، این یعنی فسخ قرارداد (ملی) از سوی یک طرف. من مطمئن هستم که اگر بستر دموکراتیک در ایران جا افتاده باشد، حکومت مرکزی مقدمتاً به این مسئله از این زاویه مینگرد که این جدایی برای مابقی چقدر زیان یا نفع اقتصادی و سیاسی دارد. زیرا هر عقد یا فسخ هر قراردادی با منافع گره میخورد. اگر فسخ این قرارداد با خسران توأم باشد، آنگاه آن کس که جدا میشود بایستی غرامت بپردازد. (تازه ما نمیدانیم بیست یا سی سال دیگر جهان تغییراتی به خود خواهد دید)
ولی به اعتقاد من این پرسشها در حال حاضر گمراه کننده هستند، زیرا من معقتدم که هر فرد یا گروه اجتماعی اگر در آن جایی که زندگی میکند، حقوقش برآورده شود، ضرورت فسخ قرارداد هم پیش نخواهد آمد.
از سوی دیگر به اعتقاد من، بایستی احزاب سیاسی مقدمتاً بکوشند که به احزاب دموکراتیک مردمی تبدیل شوند و روح دموکراتیک و منشور حقوق بشر را در میان مردم اشاعه دهند، مطمئن باشید آن گاه بسیاری از مسایل ما به شکل درست خود حل خواهند شد.
شاد و تندرست باشید
۲۰۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : تناقض در اعلامیه حقوق بشر
آقای بینیاز
مقاله شما بحث حساسی را میگشاید که طرح آن برای بسیاری یک تابو ست. امیدوارم هموطنان صاحبنظر، این بحث را جدی بگیرند و آنرا ادامه دهند، زیرا از نظر من بدون به رسمیت شناختن مسائل و مشکلاتمان و بدون داشتن پاسخی روشن به این مسائل و مشکلات، آینده روشنی در انتظار ما نیست.
من هم فکر میکنم که اعلامیه جهانی حقوق بشر و ملحقات آن ابزار بسیار مناسبی برای ما، برای پیریزی آیندهای مناسب شان و منزلت هر انسان ایرانی است.
آنچه که فکر مرا به خود مشغول میکند تناقضی است که بین روح حاکم بر آن، یعنی حراست از شأن انسانی و حقوق آزادی فردی و به بیان دیگر انتخاب آزاد فرد برای پیوستن به یک دین، ایدئولوژی، جهانبینی، سبک زندگی خاص خود و غیره و رفع هرگون تبعیض، از یک طرف و مقدس شمردن تمامیت ارضی از سوی دیگر است.
اگر مقدس بودن تمامیت ارضی را در مقابل لشکرکشی از سوی دیگر کشورها و اشغال از سوی بیگانگان در نظر بگیریم کاملا درست و بجا ست و حرفی در آن نیست ولی وقتی از دیدگاه اقلیتهای ملی و قومی که در آن زندگی میکنند به آن بنگریم، این تناقض بوجود میآید که وقتی یک اقلیت ملی در درون یک کشور، با نظرخواهی عمومی به این نتیجه برسند که دیگر نمیتوانند در چارچوب آن کشور باقی بمانند، جرا باید این "قرارداد" را تحت عنوان قداست تمامیت ارضی به آنها تحمیل کرد؟
آیا از نظر حقوقی نباید هر قراردادی با رضایت طرفین منعقد شود؟ اگر این قرارداد به زور به طرفی تحمیل شود اعتباری دارد؟
به نظر میرسد که مقدس شمردن تمامیت ارضی به هر قیمتی، حق آزادی انتخابِ باهم زیستن را نقض میکند. از طرف دیگر راه تمام اقوام و ملیتهایی را که در حال حاضر دارای دولت خود نیستند، برای تبدیل به یک دولت- ملت مستقل را میبندد. به همین دلیل به نپر میرسد که یافتن راهحلهای حقوقی و متمدنانه و بینالمللی برای حل این تناقض لازم است.
همینجا یادآوری کنم که از نظر من در ایران هیچ لزومی برای جدایی هیچیک از اقلیتهای ملی و قومی وجود ندارد به شرط اینکه حقوق آنها قانونا و عملا تضمین شود و هرگونه تبعیضی برطرف گردد. ما ایرانیها پیوندهای تاریخی و فرهنگی عمیقی با هم داریم و هزاران رشته ما را به هم پیوند میدهد. باید بتوانیم با به رسمیت شناختن همدیگر و احترام به هم این پیوندها را و سرزمین رنگارنگمان را حفظ کنیم.
شادکام و پیروز باشید
۲۰۴۹٣ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : بهنام
عنوان : آقای ارسلان تبریزی و آقای حق
هموطن گرامی آقای ارسلان تبریزی
بخش اول نظر شما بسیار منسجم و منطقی و بخش دوم نظر شما سراسر مملو از فحش و ناسزا بود و مطمئنا همین فحشها موجب حذف آن شده است.
چه خوب بود که با همان منطق اولیه به ادامه بحث میپرداختید.
هموطن گرامی آقای حق
مرزهای جغرافیایی همواره موجب بروز مشکلات بوده است. همین امروز هم حتا در سیستم اداری موجود، مرزهای جغرافیایی استانها نتشهایی را ایجاد میکند. ولی آنچه که اهمیت دارد شیوه حل آنهاست. یا مانند جمهوری اسلامی باید آنها را بزور اسلحه "حل" کرد و یا با شیوهای متمدنانه و مراجعه به آمار و ارقام و رای همگانی.
در مورد زبان مساله چندان پیچیده نیست. هر انسانی حق دارد به زبان مادری خود حرف بزند، تحصیل کند و امورات زندگی خود را حل و فصل کند.
به نظر من آنچه که در کشوری مانند ایران و همه کشورهای چندزبانه غیرقابل انکار است، وجود یک زبان مشترک است. در ایران، این زبان مشترک به هزار و یک دلیل سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... زبان فارسی است. البته این اشتراک زبان فارسی هم مقدس نیست، زیرا زبان فقط یک ابزار هست برای ارتباط گیری و اگر در آینده زبان مناسبتری برای این ارتباط پیدا شود، می تواند جایگزین زبان فارسی شود.
من فکر میکنم رسمیت زبانهای محلی، با وجود یک زبان مشترک که به موازات زبان "محلی" در مدارس و دانشگاهها تدریس میشود، هیچ تبعیضی را در آموزش و پرورش، فرصتهای شغلی، سرمایهگذاری و انتخاب محل زندگی به همراه نخواهد داشت زیرا همچنانکه امروزه هر بلوچی که زبان مشترک فارسی را میداند، میتواند به لرستان سفر کند یا ساکن آنجا شود، در آیندهای با زبانهای رسمی "محلی" هم این امکان را خواهد داشت. اضافه بر این وقتی این زبانهای "محلی" به رسمیت شناخته شوند، امکان یادگیری آنها برای هموطنان دیگر مناطق هم در مدارس یا دانشگاهها فراهم میشود و وضع بهتر از آنی میشود که امروزه هست.
شاد و تندرست باشید
۲۰۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز(ارسلان تبریزی)
آقای تبریزی عزیز، مطمئن باشید که آیدن و میلیونها نفر مانند آیدین را نه تنها به لحاظ منطقی می فهم بلکه حس می کنم. فقط حق تکلم و تحصیل به زبان مادری را در نظر بگیریم. این ابتدائی ترین حق یک انسان است. من پس از ۲۵ سال در آلمان، تقریباً با همان سرعتی کتابهای به زبان آلمانی را می خوانم که به فارسی که زبان مادری من است. ولی هنوز آن زبانی که تا ۶ الی ۷ سالگی در دامان مادرم فراگرفته ام، آوای آن زبان، حس آن، و غیره در من نهادینه شده است. هنوز من به هنگام سخن گفتن یا کتاب خواندن برای فارسی که زبان مادری ام می باشد، انرژی کمتری مصرف می کنم و احساس راحتی بیشتر دارم. به همین دلیل در دو سه سال پیش طی مقاله ای «زبان و مسئله» به این موضوع پرداختم (نه از منظر سیاسی بلکه علمی و زبان شناسی).
از سوی دیگر، آن هموطن هایی هم به خوبی درک می کنم که با خشم و نفرت علیه جنایتکاران این حکومت اسلامی فریاد می کشند و دوست دارند این جلادان را با دست های خود قطعه قطعه کنند. ولی در نهایت ما نسلی هستیم که می خواهیم به حل مسایل خود بپردازیم، عدالت واقعی و مدنی متحقق شود و هر جنایتکاری به سزای اعمال خود برسد. به اعتقاد من برای تحقق این عدالت مدنی ما به اندازه کافی ابزار حقوقی و دموکراتیک در دست رس داریم که می توانیم از آنها استفاده کنیم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ارسلان تبریزی
عنوان : تصحیح تایپی
منظورم "اعضای ملت ستمگر- مانند شما- وجود دارد." بود
۲۰۴٨۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (آیدین)
نوشته شما مملو از خشم و طنز تلخ است. ولی باور کن این پرسش های میلیونها ایرانی (دقیق تر بگویم فارس زبان یا حتا غیرفارس زبان) است. آیدین عزیز، باور کن بسیاری از ما ایرانیان که از «منشور جهانی حقوق بشر» سخن می گویم همین سی بند آن را که ۵ صفحه نمی شود یا نخوانده ایم یا با دقت نخوانده ایم. بسیاری از ما اساسا نمی دانند که در کنار این منشور حقوق بشر اعلامیه تکمیلی ای وجود دارد که نامش «اعلامیه حقوق افراد متعلق به اقلیت های ملی، قومی و زبانی» است. به اعتقاد من ندانستن عیب نیست، هیچ کس از مادر خود مطلع و دانا زاده نمی شود. مهم این است که اراده ی ما برای حل مسایل مان باشد. صادقانه تلاش کنیم به آن چه که میگوئیم عمل کنیم. منشور حقوق بشر وسیله ی سیاسی برای مبارزه با جمهوری اسلامی نیست، این منشور باید پایه تفکری، اخلاقی و رفتاری ما باشد. منشور حقوق بشر و اعلامیه های تکمیلی آن دست آورد بشریت است که هزینه ی تدوین آنها میلیونها قربانی از همنوعنان بوده است و وظیفه ی ماست که آنها را هم در زندگی فردی خود و هم اجتماعی متحقق کنیم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۴۶٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨
|
از : آیدین
عنوان : ناحق
من نظر خودم را نسبت به سوالات شما مینویسم، آقای بی نیاز هم نظر خودش را انشالله مینویسد:
ا. مرز های جغرافیایی اقوام ایرانی از کجا تا کجا خواهد بود و آیا مشکلاتی بین مثلا کردستان و آذربایجان و خوزستان و....پدید خواهد آورد؟
اطلس جغرافیایی شاهنامه فردوسی رو باز میکنیم. هر چه حضرت ایشان هزار سال قبل گفته همه باید قبول بکنند. هیچ مشکلی هم پیدا نمیشود. به بهانه نظارت بر انتخابات مثل بربر ها میریزیم سرشون و ده هزارتا - ده هزارتا متجاسرین به حضرت فردوسی (ص) را میکشیم.
۲. آیا منابع رو زمینی و زیر زمینی هر منطقه متعلق به همان منطقه خواهد بود؟
نه، مس آذربایجان استخراج شده، در کرمان پروسس خواهد شد تا برادران فارس کرمانی ما بیکار نمانند. نفت خوزستان هم هزینه زیباسازی تهران را خواهد داد، به درک که هنوز بمبهای جنگ در خوزستان تلفات میگیرند.
۳. آیا زبان رسمی هر منطقه با منطقه دیگر و با پایتخت متفاوت خواهد بود؟
نه بابا. همه آسیمیله شده با زبان شما حرف خواهند زد. حتی از آنها خواهیم خواست لهجه هم نداشته باشند تا مبادا خاطر جنابعالی و دیگر فارسها مکدر شود. البته کمی لهجه هم بد نیست موجبات انبساط خاطر شما ها خواهد بود.
۴. اگر پاسخ ۳ بلی است، آیا این خود باعث تبعیض در آموزش و پرورش، فرصت های شغلی، سرمایه گذاری و انتخاب محل زندگی ایرانیان نخواهد شد؟
تبعیض چیه؟ همه به زبان شما حرف خواهیم زد تا شما به راحتی بتوانید محل زندگی خود را انتخاب نمایید.
۵. تکلیف جمع کثیری از کرد ها و ترک ها که در دیگر استان های کشور کار و زندگی می کنند چه می شود؟
تکلیف آنها هم مشخص است. آنها هم باید فارس بشوند.
۶. ایرانیانی که زبان های محلی را نمی دانند چگونه می توانند براحتی در کشور کار و زندگی و تحصیل کنند و با یکدیگر و مرکز ارتباط برقرار کنند؟ مثلا اگر کسی زبان محلی یک منطقه را نداند و زبان فارسی هم زبان رسمی کشور نباشد آیا با محرومیت ها و تبعیضات گوناگون مواجه نخواهد شد؟
از متکلمان به زبانهای محلی میخواهیم که زبان غیر محلی را یاد بگیرند تا مبادا متکلمان به زبان غیر محلی احیانا مشکلی پیدا نمایند.
۷. چند درصد از ایرانیان فارس خالص هستند، بخصوص در تهران و خراسان و حومه؟
اونهایی هم که فارس نیستند در واقع فارس ناخالص هستند. خلوصشان به دلایل تاریخی کم شده است. آنها را هم خالص خواهیم کرد.
۸. آیا درست دریافته ام که شما، اتحاد جمهوریخواهان و گروه های سیاسی قومی بدلائلی که شما در این مقاله آورده اید قادر نخواهید بود از بیانیه «پشتیبانان جنبش سبز سکولار ایران» پشتیبانی کنید؟
نه. ایندفعه هم قراره ما رو رنگ بفرمایید. رنگ این دفعه سبز است
۲۰۴۶۰ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨
|
از : ب. بی نیاز داریوش
عنوان : هموطن عزیز (حق)
با سپاس از شما و پیگیریتان!
همان طور که من در مقاله اشاره کردم ارایهی شکل معین و ویژهی ایرانی این همزیستی از هم اکنون بسیار سخت و انتزاعی است. با این حال میتوان مثلاً حق تحصیل به زبان مادری را در نظر گرفت.
برای تشخیص چنین مرزهایی ما به اطلاعات بسیار دقیقی نیاز داریم و بدون اشراف بر وضعیت جامعه قادر نخواهیم بود که این مرزها را معین کنیم. ولی معمولاً مناطق منسجم زبانی یا حداقل هستهی آنها مشخص است. طبعاً حل یک مسئله هیچگاه نمیتواند به طور اکمل متحقق شود و چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، همواره منافع بعضی از مردم برآورده نمیشود، ولی مهم این است که این راه حل، اکثریت قریب به اتفاق را شامل شود. حل مسئلهی اقلیتها، یک پروسه نسبتاً طولانی است، ولی مهم این است که آغاز شود. و ما برای آن یک مبنای حقوقی- سیاسی داشته باشیم.
برای تقسیم منابع و مالیاتها، تقسمبندی قوانینِ مدنی و جزایی به قوانین ملی و منطقهای، وضعیت نیروهای مسلح و انتظامی، نظام بانکی و غیره تجربیات جهانی به اندازهی کافی موجود است: آلمان، ایالات متحدهی آمریکا، سویس و کانادا. در خود ایران هم تا اندازهای هم در زمان شاه (از طریق سازمان برنامه و بودجه) و حتا در همین زمان در این رابطه اطلاعات بسیاری جمعآوری شده است. به اصطلاح حقوقدانان، این بخش فنی قضیه است که میتوان گفت راحت ترین است. بخش اصلی مقدمتاً اعلام ارادهی سیاسی است یعنی ما میخواهیم این را کار انجام دهیم و برای آن یک مبنای حقوقی – سیاسی (قرارداد یا پیمان) تهیه کنیم.
آن چه من در این مقاله قصد روشن کردن آن را داشتهام: رابطهی تضمین حقوق اقلیتهای ایرانی با تمامیت ارضی میباشد (از منظر حقوق بینالملل). زیرا یکی از ترسهای کسانی که به تمامیت ارضی متوسل میشوند و حقوق اقلیتهای ایرانی را «فراموش» میکنند، این برداشت اشتباه است که تضمین حقوق اقلیتها به گونهای نافی تمامیت ارضی است. این هستهی اصلی مقاله را تشکیل میدهد. از سوی دیگر باید اعتراف کنم که احزاب و سازمانهای مربوط به اقلیتهای ایرانی هم به طور دقیق و شفاف در رفع این ابهام نکوشیدهاند.
در ضمن، در یک جامعه متنوعزبان مانند ایران، بدون داشتن یک زبان واحد سراسری و رسمی ادارهی کشور به پیش نمیرود. زیرا به جز مراودات دولتی، ما در این جا مراودات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و غیره داریم که میبایستی از طریق یک زبان واحد صورت پذیرد.
در ضمن یکی از مشکلات جامعهی ایران مسئلهی آمار دقیق است. ما همیشه این مسئله را داشتهایم و هنوز هم داریم. به همین علت میگویم این مسئله نیازمند یک پروسه نسبتاً طولانی است.
امیدوارم که تا اندازهای به پرسشهای شما پاسخ داده باشم.
شاد و تندرست باشید
۲۰۴۵٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨
|
از : حق
عنوان : چند سئوال درباره این مقاله
آقای بی نیاز (داریوش) گرامی،
مقاله شما را با دقت مطالعه کردم و پرسشهایی بنظرم رسیده است که اگر برایتان امکان دارد لطف نموده پاسخ بفرمایید.
ا. مرز های جغرافیایی اقوام ایرانی از کجا تا کجا خواهد بود و آیا مشکلاتی بین مثلا کردستان و آذربایجان و خوزستان و....پدید خواهد آورد؟
۲. آیا منابع رو زمینی و زیر زمینی هر منطقه متعلق به همان منطقه خواهد بود؟
۳. آیا زبان رسمی هر منطقه با منطقه دیگر و با پایتخت متفاوت خواهد بود؟
۴. اگر پاسخ ۳ بلی است، آیا این خود باعث تبعیض در آموزش و پرورش، فرصت های شغلی، سرمایه گذاری و انتخاب محل زندگی ایرانیان نخواهد شد؟
۵. تکلیف جمع کثیری از کرد ها و ترک ها که در دیگر استان های کشور کار و زندگی می کنند چه می شود؟
۶. ایرانیانی که زبان های محلی را نمی دانند چگونه می توانند براحتی در کشور کار و زندگی و تحصیل کنند و با یکدیگر و مرکز ارتباط برقرار کنند؟ مثلا اگر کسی زبان محلی یک منطقه را نداند و زبان فارسی هم زبان رسمی کشور نباشد آیا با محرومیت ها و تبعیضات گوناگون مواجه نخواهد شد؟
۷. چند درصد از ایرانیان فارس خالص هستند، بخصوص در تهران و خراسان و حومه؟
۸. آیا درست دریافته ام که شما، اتحاد جمهوریخواهان و گروه های سیاسی قومی بدلائلی که شما در این مقاله آورده اید قادر نخواهید بود از بیانیه «پشتیبانان جنبش سبز سکولار ایران» پشتیبانی کنید؟
با سپاس فراوان
۲۰۴۵۱ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨
|