بگذارید این وطن دوباره وطن شود! - علی میرفطروس

نظرات دیگران
  
    از : نیاز

عنوان : اعلم معتبر و گلشائیان نا معتبر؟؟؟!!!
آقای عبدی شما در مورد انتقادهایی که شاهد میاورد طفره میروید و یا دوباره همانچیزی را تکرار میکنید که او در پست قبلی اش به آن پرداخته بود بدون اینکه به پاسخ او توجه کنید. مثل رابطه رضا شاه با آلمان. کلا بحثی که تکراری میشود یعنی به بن بست رسیده و دیگر باید قضاوت را به عهده خواننده گذاشت. در مورد کتاب علم در بخارا مقاله جالبی چاپ شد که انلاین هم موجود است.
http://www.bukhara-magazine.com/?p=۷۰۲
(عددهای فارسی در لینک را به لاتین تبدیل کنید) جالب است که اعلم که در مورد روابط او با انگلیس چیزی بیش از شایعه وجود دارد و در همان مقاله بخارا هم با سند به آن اشاره شده چطور مثل آیه آسمانی مورد توجه برخی روشنفکران قرار گرفته است. گفته های علم در بهترین حالت در یک پژوهش تطبیقی با منابع دیگر میتواند مورد استناد قرار بگیرد و الا خاطراتی که به قصد انتشار در آینده برای کوبیدن مهر شخصی کسی به تاریخ نوشته میشوند و تازه بعد از مرگ طرف که دیگر جوابگو هم نیست منتشر میشوند نمیتواند سند تاریخی به معنی واقعی باشد. حال از همه اینها گذشته اگر صرف همکاری با رژیم دلیل بی اعتباری کتاب و تحلیل سیاسی کسان میشود چر این در مورد گلشائیان حجت است اما در مورد علم /که قلبا معلوم نیست اما فیزیکی به شاه نزدیکتر بوده- صادق نیست. آیا این نشانه استفاده ابزاری از دیگران نیست؟ شما به اعلم استناد میکنید چون بنفعتان است و گلشائیان را به لجن میکشید چون به ضررتان میشود؟؟؟!!! این اگر دوگانگی اخلاقی نیست پس چیست؟
من شخصا نه گلشائیان را میشناسم و نه چیزی از او خوانده ام. اما به صرف اینکه کسی در رژیمی مسئولیت داشته نمیتوانیم دربست کار او را رد یا بایکت کنیم. اگر کسی مسئولیت داشته باید کارش را بیشتر زیر زربین بود و مدارکش را بررسی کرد. اگر مدرک ارایه داده باشد که حرفش را معتبرتر کرده است. اما حتی اگر در تمام کارش برداشت شخصی خود را نوشته باشد مانند اعلم باید بعنوان آنرا بعنوان یکی از مدرک برداشت و از آن استفاده بجا کرد، حال چه ولایتی باشد چه منتظری چه هر کس دیگری. اتفاقا هرچه بیشتر کسانی که دست اندرکار بوده اند باید تشویق کرد که به حرف در بیایند. این خود یک روش پژوهشی است که با کنار هم گذاشتن ادعا های طرف مختلف میتوان به یافتن واقعیت نزدیکتر شد و عباس میلانی نیز در نوشتن کتاب هایش بگفته خودش از آن روش استفاده کرده است.
۲۰۶۹۰ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : شاهد

عنوان : و این مباحث همچنان ادامه دارد
آقای سروش عبدی،
با احترام خدمت شما، عرض میکنم که نحوه برخورد جنابعالی با مسائل بسیار گزینشی است. همانطور که خدمت شما عرض کردم تفسیر شما از مسائل کوچکترین اهمیتی برای من ندارد. شما و یا هر فرد دیگری آزادید که هر طور دوست دارید فکر کنید. من در زمینه ۲۸ مرداد و یا آنکه رضا پهلوی چه فکر میکند حرفی ندارم چرا که موضوع بحث ما نیست. شکی نیست که دو پادشاه پهلوی هر دو مردانی اقتدارگرا بودند که در زمینه مشارکت مردم در پروسه سیاسی کشور کارنامه ای بسیار ضعیف دارند. بحث امروز ما درباره عملکرد پهلویها نیست. بحث ما، ابتدا به ساکن، حول محور دنباله روی رضا شاه از حکومت هیتلر بود. بنابر تحلیلهای ارائه شده و از جمله تحلیلهای بسیار مضحک شما و مورخ مورد علاقیتان هیچ سند و مدرک درستی در باب دنباله روی رضا خان قلدر و اقتدار گرا از آدولف هیتلر وجود ندارد، و روابط ایران و آلمان در آن روز حکایت از جهتگیری ایران به سود آلمان ندارد.
آقای سروش عبدی، شما درباره کتاب گلشائیان میفرمایید «استناد شما به آقای گلشاییان همانقدر اعتبار دارد که مثلا استناد طرفداران جمهوری اسلامی به آقای ولایتی. در مثال مناقشه نیست و من مقایسه نمی کنم. خواستم مساله روشن شود. از نظر من این قضیه مختومه است».
جناب سروش عبدی، شکی نیست که شما آزادید هر چه را که دوست دارید از دید خودتان "مختومه" و یا غیرمختومه اعلام کنید، ولی اظهار نظر شما در این مورد به باور من بسیار سبک است. شما اگر به خودتان زحمتی دهید و کتاب روانشاد گلشائیان را مطالعه فرمایید، نه تنها متوجه خواهید شد که او چقدر با ولایتی فرق میکند بلکه بیشتر متوجه بی اساس بودن اظهارات خودتان نیز میشوید. گلشائیان در کتاب خود وقایع نگاری میکند. او در بسیاری از موارد (مانند ضبط و ثبت غیر مشروع زمینها از جانب رضا شاه) منتقد اوست. اگر این نوشته های او که بعد از مرگ رضا شاه نگاشته شده زیربنای چاپلوسی داشت، آیا تصدیق نمیفرمایید که میبایست در تمام مسائل با دیده تمجید و تعریف از رضا شاه مینگریست و از هر نوع انتقادی پرهیز میکرد؟
و اما اجازه دهید ذکری هم از درفشانیهای آقای عزت مصلی نژاد (که شما به اشتباه نام او را عزیز نوشته اید) در نقل قولهایی که شما در نوشته شماره ۲۰۵۹۵ از او آورده اید بپردازیم. این "دانشمند" بی نیاز از توصیف بنابر نقل قول از شما، آقای سروش عبدی، میگوید:
" رضا شاه خیال می کرد که نزدیکی اش با آلمان هیتلری به رهایی ایران از چنگال انگلیس و استفاده از کاردانی فنی آلمانی منجر می شود. با این خیال واهی است که او راه را برای نفوذ آلمان نازی در ایران باز می گذارد."
تا اینجای قضیه جناب مصلی نژاد کاری جز ابراز احساسات نمیکند. حال اینکه رضا شاه این "نوکر" سرسپرده انگلیس به زعم مخالفانش چرا باید برای رهایی ایران از چنگ انگلیس کاری کند سوالی است که جوابش فقط از جعبه جادوی آقای مصلی نژاد بیرون می آید. در ادامه فرمایشاتشان آقای مصلی نژاد میخوانیم:
"در دهه ی ۱۳۱۰ دکتر شاخت طراح اقتصاد جنگی آلمان، که بعدها در دادگاه نورمبرگ به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه شد، به ایران دعوت می شود. مستشاران نظامی، مهندسان و تکنسین های آلمانی به ایران سرازیر می شوند و رهبری پروژه های بسیاری را در دست می گیرند. خانه ی آلمان در تهران به صورت مرکز تبلیغات فاشیستی در ایران درمی آید. گرچه ایران در جنگ اعلام بی طرفی کرده است، ولی عملاً از آلمان طرفداری می کند".
من هر چه این فرمایشات گوهر بار را بالا و پایین کردم اثری، حتی به اندازه یک سر سوزن، مدرک در آنها نیافتم. در ضمن دعوت شدن دکتر شاخت، که یک کارشناس اقتصادی است، چه ربطی به دایر شدن مرکز تبلیغات فاشیستی دارد؟ آیا شاخت در خفا از اعضای سرویس اطلاعاتی هیتلر بود؟ اگر چنین بود آیا دادگاه نورنبرگ (که هر چقدر هم که نادان باشند لااقل به اندازه عزت آقا دلیل و مدرک از شاخت داشتند) نمیبایست بجای تبرئه کردن شاخت او را همانند دیگر فاشیستها مجازات میکردند؟ این طرفداری عملی، به زعم عزت آقا، در کجا بود و چه مدارک بارز و معتبری از این طرفداریها در دسترس است؟ آیا همانگونه که به نقل از دیلی تلگراف چاپ آگوست ۴۲ خدمتتان عرض کردم (و البته شما همچنان بنده را متهم به نخواندن روزنامه های آن دوره کردید) وجود کارشناسان فنی و مهندسی آلمان در ایران دال بر جانبداری ایران از هیتلر در جنگ است؟ در ضمن خدمت عزت آقا بفرمایید که گفتن فقط بخشی از حقیقت عین دروغگویی است! آقای مصلی نژاد به محاکمه شاخت اشاره مینمایند ولی از تبرئه شدن او چیزی نمیفرمایند.
در پایان نیز عزت آقا در نهایت "درایت" اظهار میدارند که:
"بی طرفی ایران با بی طرفی سوئیس که اعلام داشت هر کشوری می تواند برای رساندن تدارکات جنگی از خاک من استفاده کند به شرطی که حق ترانزیت بپردازد، تفاوت داشت "
من در مورد این اظهار فضل عزت آقا به اندازه کافی صحبت کرده ام. این فرمایش ایشان شبیه کاریکاتوریست که باید زیر آن نوشته شود بدون شرح :))
جناب سروش عبدی، شما نیز در نوشته ۲۰۶۵۶ مختصری درباره تاریخ روابط ایران و آلمان صحبت میفرمایید، که بخش عمده آن به پیش از رضا شاه برمیگردد و بخش مربوط به رضا شاه هم صحبت از حضور کارشناسان فنی آلمان در ایران و همچنین انتشار نشریه دوستاران آلمان است. شما از این صحبتها نتیجه میگیرید که رضا شاه دنباله رو هیتلر بود! سپس اسم اینکار خود را هم گذاشته اید "واقعیت های تاریخی"! بسیار خب اینهم یک جور طرز تفکر است!!
جناب سروش عبدی، شما به نقل از خاطرات اردشیر ریپورتر و پسرش شاپور به گفتگوهای ایشان با رضا خان اشاره میکنید و آن را دلیل سرسپردگی او به انگلیسها بیان میدارید. آقای محترم، همانطور که خودتان در نامه های منتشر شده وزارت خارجه بریتانیا مطالعه فرموید هر دو طرف موافق و مخالف کودتا (یعنی آرونساید به نمایندگی از طرف سرفرماندهی ارتش در بغداد و کورزن به نمایندگی از طرف دولت در لندن) بر قوام و دوام سلسله قاجار پافشاری میکردند. عین همین مسئله را آرونساید در خاطراتش اشاره میکند. حال رضا خان نوکر انگلیس، که به زعم مخالفانش از جانب انگلیسیها به قدرت رسیده، چرا باید با این خواست محوری انگلیسها به ستیز درآید من نمیدانم. دقت بفرمایید من قصد تایید و یا تکذیب رضا شاه را ندارم بلکه به نظر من اسناد و مدارک معتبر تاریخی و همچنین عملکرد رضا شاه قلدر نشان از سرسپرده بودن او به انگلیس را ندارد.
جناب سروش عبدی، در پایان یک بار دیگر به تلاش شما در وارونه جلوه دادن حقیقت در مورد نشانهای افتخار آیرونساید اشاره میکنم. شما فرمودید: "مذاکرات او با رضا شاه و سید ضیا بدون مشورت با نماینده یدولت انگلیس انجام گرفت و نهایتا دولت انگلیس از او شادمان شد و لقبی هم به او عطا کرد". همانطور که خدمتتان عرض کردم تاریخ نشانها و القاب آیرونساید به قبل از کودتای ۱۲۹۹ بر میگردد و این بی پایه بودن اظهارات شما در مورد ارتقا گرفتن آیرونساید در رابطه با کودتای سوم حوت را ثابت میکند. با عرض پوزش از شما هموطن عزیز و دیگر دوستان به خاطر به درازا کشیده شدن مطالب. و این مباحث همچنان ادامه دارد.........
بدرود.
۲۰۶٨۹ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : نسل سوخته و بی گناه

عنوان : مردم در ۵۰ سال دوره پهلوی، برای اولین بار مزه خوشبختی را چشیدند و برای بدست آوردن ذره ای از آن خوشی به ضرب گلوله نقش بر زمین می شوند.
در دوران ۵۰ سال حکومت پهلوی، مردم ایران پس از قرنها مزه خوشبختی را چشیدند. مردمی که قبل از پهلوی ها و بعد از آنها بدبخت بودند.

....بهداشت، آموزش و پرورش، تغذیه، امنیت جانی و مالی، تفریح، کار، مسکن، حقوق کارگران و کارمندان، حقوق کودکان و نوجوانان، اقتصاد، آب و برق و تلفن،... و مهمتر از همه وضع زنان که نیمی از کل جمعیت کشورند، برخی از موهباتی بود که در طول فقط ۵۰ سال مردم ایران از آن برخوردار بودند که در حال حاضر برای گوشه ای از آن در خیابان ها بوسیله تک تیراندازان نقش بر زمین می شوند.

اگر شاهان پهلوی نوکر و زبون و فاشیست و بی سواد و خود کامه و......بودند، چگونه است که کشور انقدر پیشرفت کرد و مردم برای اولین بار پس از قرنها به اینهمه خوشی دست یافتند؟ چرا در این سی سال مردم چیزی بجز جنگ و خطر جنگ و بدبختی چیزی نصیب شان نشده است؟ چرا ما در این سی سال نتوانسته ایم نوکرانی مثل شاه به خود ببینیم که چیزهایی که داشتیم یکبار دیگر بدست بیاوریم؟

اگر شاهان پهلوی مستبد بودند و تصمیمات غلط می گرفتند، آیا مخالفان شاه درک بهتری از دمکراسی داشتند و جایگزین کردن شاه با خمینی را تصمیم درستی بود؟

من که زمان انقلاب نوجوانی بودم و زندگی ام با آمدن خمینی تباه شد، از شما که این بلا را بسرم آوردید جواب می خواهم. نسل شما چه جوابی نه تنها برای نسل من بلکه برای نسل های بعدی دارد؟

۱۰۰ سال دیگر وقتی مردم به این دوره ۵۰ پهلوی ها و مخالفانش و این دوره ۳۱ ساله حکومت دینی نگاه می کنند چه خواهند گفت؟

پاسخ شما به تاریخ چیست؟ پاسخ شما به فرزندانتان در خانواده تان چه بوده است؟
۲۰۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : سروش عبدی

عنوان : از اسناد تا نظرات
آقای شاهد گرامی،
با احترام، اسناد ومدارک تاریخی بسیاری اینجا و آنجا پراکنده است من یکی دو تا آنها در در ستون نظرات نقل کردم با حداقل اظهار نظر. مساله جایزه گرفتن ایرن ساید در ایران و اعتبار ریپورتر ها در دستگاه "دولت فخیمه" از ساخته های من نیست. یکی آنها را از روزنامه های زمان شاه نقل کرده است و این جایزه ی ایرت ساید مراتب نفوذ "دولت فخیمه" در ایران و دیکته کردن سیاست را به دربار نشان می دهد. اینها واقعیت های تاریخی است. در باره کتابچه خاطرات اردشیر ریپورتر و وصیت او، پسرش شاپور شرح مختصری نوشته است و خاطر نشان کرده است که "دولت فخیمه" اجازه ی انتشار آن را نمی دهد.
بعداز سرنگونی رژیم شاه در خانه شاپور ریپوتر اسنادی بدست آمد که عبدالله شهبازی بخشی از آنها را که در جهت منافع جمهوری اسلامی است منتشر کرده است که من به آنها استناد نمی کنم. ولی خواندنش برای کسانی که آگاهیهای در این زمینه دارند و می توانند به نتیجه گیری مستقل و دوذ از ارادت برسند مفید است. اسنا د سری آمریکا و انگلیس بهترین مدارک در زمینه ی کودتای رضا خانی و ۲۸ ۱مرداد است که شما از آنها نتیجه ای کاملا معکوس می گیرید و آنها را دلیل عدم همکاری بیگانگان در امور ایران می دانید. حتی آقای رضا پهلوی هم بسیاری از این مسائل را پذیرفته اند.
آقای شاهد گرامی، استناد شما آقای به گلشاییان همانقدر اعتبار دارد که مثلا استناد طرفداران جمهوری اسلامی به آقای ولایتی. در مثال مناقشه نیست و من مقایسه نمی کنم. خواستم مساله روشن شود.
از نظر من این قضیه مختومه است.
فقط خواهش می کنم، اسناد را با نظرات من عوضی نگیرد، اسناد بر اساس رویدادها تحریر می شوند و در واقع اخبار تاریخی اند. نظرات من هرچه باشد تاثیری در تغییر آنها ندارد. من به تمام اسناد با تردید نگاه می کنم، خصوصا اگر پای "دولت فخیمه " و سیا و موساد و ک ج ب در میان باشد.
سرنوشت رقت بار مقتدر ترین مردان تاریخ معاصر ایران، شاه و رضاه را نگاه کنید و آنرا درر زمینه تاریخ ایران از روزگار قاجار تا امروز تاهمین امروز، قرار دهید و سعی کنید سیاست خارجی رامثل رشته ای که از میان یک گردن بند می گذرد، در سراسر این دوره ردیابی کنید، اشکالی ندارد که مرا دایی جان ناپلئون بخوانید، وجدانا به نتایج متفاوتی میرسید بویژه اگر خاطرات آقای علم را هم خوانده باشید.
۲۰۶۷٨ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ب مهرانی

عنوان : برای «رقیق سید آباس ارمنی »
آیا ممکن ست در باره ی محتوی مقاله ی نویسنده س سرشناسی مثل آقای میرفطروس کم توجه بود ؟

حتما شما هم مثل اینجانب توقع ندارید که ایشان نه یک شخص معمولی بنویسند:
« امروزه مفاهیم استقلال و حفظ تمامیّت ارضی ایران، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و جدائی دین از دولت (حکومت) و شعار انتخابات آزاد برای تعیین شکل حکومت (جمهوری یا مشروطه)، جنبه های اساسی و مشترک همبستگی ملّی ما می باشند.»

ببینید ! ایشان مقوله ی «انتخابات آزاد» را که یک اهرم یا شیوه مدیریتی ست و نیاز به زمینه های اساسی ساختاری دارد طرح می کنند
بسیار خوب ؛ ما چگونه می توانیم به اجرای انتخابات آزاد نائل آئیم تا در زمینه های زیر بکار بندیم ؟
- انتخاب آزاد برای مجلس مستقل و متکی به مردم و تغییر و تکمیل قانون اساسی
- انتخاب آزاد برای ریاست جمهوری
- انتخابات آزاد برای همه پرسی - رفراندوم - در مورد : موضوعات سیاست های کلان و فرا حزبی و پارلمانی مثل تائید قانون اساسی ،
انتخاب شکل حکومتی (جپمهوری یا پادشاهی) ، اصلاحات بزرگ - تغییر واحد پولی - پیوستن به اتحادیه های منطقه ای یا بین المللی
و ..و..

معلوم ست که با این حکومت ممکن نیست . به همین دلیل مردم با «رای من کو» شروع کرده اند ولی آقای میر فطروس با
انتخابات آزاد ( بخوان همه پرسی ) برای «تعببن شکل حکومت» .

خواهشمند ست در این زمینه صحبت کنیم و بخصوص ارتباط عنوان « انتخابات آزاد» و شکل حکومتی .
آیا مراد آقای میرفطروس اینست که مثل خمینی اول با رفراندوم نوع حکومت آینده تعیین شود ؟
واقعا بحث کنیم ؛ آیا راه عملی گذار از دیکتاتوری به آزادی فقط با رفراندوم ست ؟

ار توجه شما سپاسگزارم
۲۰۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رفیق سید آباس ارمنی

عنوان : درخت و سنگ وسیاست
هیچ نوشته ای به اندازه نوشته های آقای میرفطروس بحث برانگیز نیست شاهد اینکه در فاصله چند روز کامنتها از مرز پنجاه داره تجاوز میکند دلیل این امر را من عمدتا در موضعگیری جناب میرفطروس در مورد تاریخ معاصر ایران میبینم و شجاعت و جسارت ایشان که توانسته بعنوان یک محقق و دور از تنگ نظریهای رایج به ارزیابی جدیدی از تاریخ معاصر دست یابد که خیال نمیکنم خود ایشان هم مدعی این باشند که این که من بهش دست یافتم تمام حقیقت است و راه را بر برسیهای بعدی مسدود کرده باشدو اتفاقا بردبارانه تر از سایرین اهل بحث و گفتگو است و همین بر ارزش و اعتبار ایشان بسیار میافزاید در مقابل واکنشهای عصبی فراوانی را در کامنتها و همینطور فضای سیاسیون میتوان مشاهده کرد که در عین طرح این ادعا که در تاریخ هفتاد هشتاد سال اخیر هیچ جای ابهامی نیست و همه از دمگشت یا نوکر انگلیس بودنند ویا نوکر آمریکا و بقیه هم نوکر روس .در عین طرح این ادعا راه را نیز بر هر حرف و گفتگوی تازه وجدید میبندند و میترسند که مبادا در این مورد حرفی و سخنی گفته شود . اینهمه واکنش در مقابل برسیهای جناب میرفطروس را من ناشی از حل نشدن و هضم نشدن این برهه از تاریخمان میدانم بسیاری از این دوستان تلاش دارند با ارائه فاکتهای جدید دیگران را متقاعد کنند ولی خبر ندارند با اینکار به سرکوب کردن آن پرسشگر درونی خودشان مشغول هستند آنها با فریاد کشیدن دارن پیش از هر چیز به ابها مات درونی خودشان سرپوش میگذارند. وگرنه بقول آقای شاملو :کسی به درخت بی بر سنگ نمی اندازد.
موفق باشیم
۲۰۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : خشایار خاجیان

عنوان : توضیح برای کاربران : گلستان = نیاز
در کامنت ۲۰۶۴۱ که نویسنده آن « نیاز » با ادبیات خاص خود همه جا را «اینفکتید» کرده منظورش چنین ست:

گلستان = نیاز
۲۰۶۶٨ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : شاهد

عنوان : قلب واقعیت کردن کار درستی نیست
آقای سروش عبدی خیلی متشکر از مطالبتان. شما در قسمت مربوط به آلمانها بطور مختصر به تاریخ روابط آلمان با ایران اشاره میکنید که در بخش پایانی آن نیز به روابط دوران رضا شاه اشاره مینمایید. در ادامه مطالب شما صحبت از همکاری گسترده آلمانها با ایران در زمینه مسائل فنی میکنید. شما میفرمایید "قشر گسترده ای از کارشناسان آلمانی در صنایع ایران خدمت می کردند و بازار مصنوعات صادراتی آلمان به ایران بسیار گرم بود، بانک ملی ایران به وسیله دکتر لیندنبلات و معاون او فوگل راه اندازی شده و هجده مدیر آلمانی در راس شعبات سراسری کشور مشغول خدمت بودند ". سپس با اشاره به یک کلیمی آلمانی میفرمایید "لیندنبلات یهودی آلمانی به کمک عبدالحسین تیمور تاش دست به اسراف زده، مقادیری از راه فروش ارز به نرخ های بازار سیاه کسب درآمد کرده، پس از سه سال ترفند های او کشف و محاکمه و زندانی شد و معاون او فوگل که به لبنان گریخته بود از ترس بازداشت و اعزام به ایران اقدام به انتحار کرد".
آیا این است مجموع استدلالهای شما برای شیفتگی رضا شاه درباره هیتلر؟ آقای محترم در مورد آقای مصلی نژاد من چیزی نمیگویم. شما میتوانید از هر کس که دوست دارید تعریف کنید ولی بنده مطالب ایشان را که شما نقل قول کردید خواندم و خدمت شما عرض میکنم صرف نظر از موافقت یا مخالفت با رضا شاه اظهارات ایشان به معنی واقعی کلمه مسخره و مضحک است و ایشان هیچ دلیل و برهانی بر حرفهای خود عرضه نمیدارد و صرفاٌ ابراز احساسات میکند. آقای محترم شما میفرمایید "سندی که شما از آقای گلشاییان می آورید نمی تواند ملاک باشد، زیرا ایشان مورخ نیستند بلکه از وابستگان شناخته شده ی رژیم پهلوی هستند". آقای عزیز گلشاییان نه در مقام تاریخ نگار بلکه در مقام شخصی که در جریان امور بود این وقایع را نوشته. شما کسی را که در جریان امور بود قبول ندارید ولی کسی را که سالها بعد فقط و فقط از روی احساسات مطلب مینویسد ملاک قرار میدهید؟ بعد این ما هستیم که به زعم شما اسناد را مصادره به مطلوب میکنیم؟ شما خطاب به بنده میگویید که "اسناد تاریخی را که قبول ندارید، روزنامه های زمان رضا شاه را که قبول ندارید، نوشته ی مورخان مستقل را که قبول ندارید". دوست عزیز، مگر من برای اثبات عرایضم از روزنامه های انگلستان، از کتابهای تاریخ نگاران در کمبریج، و از اسناد طبقه بندی شده وزارت خارجه انگلستان برایتان مدرک نیاوردم؟ انصاف بدهید این من هستم که چشمم را بروی وقایع بسته ام یا جنابعالی؟ در ضمن آقای محترم، نشانهای افتخاری آیرونساید هیچ ارتباطی با مسئله ایران نداشت. شما میفرمایید که "دنباله همان اسناد آمده است که مذاکرات او با رضا شاه و سید ضیا بدون مشورت با نماینده یدولت انگلیس انجام گرفت و نهایتا دولت انگلیس از او شادمان شد و لقبی هم به او عطا کرد "
شما که اسناد وزارت خارجه را مطالعه فرمودید چرا چنین قلب واقعیت میکنید؟ این نشانها را او به پاس خدماتش در دوران جنگ و در دوران خدمت در سرفرماندهی ارتش در بغداد دریافت کرد و هیچ ارتباطی با ایران نداشت. نکته جالب اینجاست که آیرونساید سه نشان نخستین خود را (Distinguished Service Order و Order of St Michael and St George و Order of the Bath) را در سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۸ گرفت که در آن زمان رضا شاه مردی گمنام در ارتش قزاق بود. سپس در سال ۱۹۲۲، یعنی یکسال بعد از کودتای ۱۲۹۹، نشان Order of the Rising Sun را از امپراتور ژاپن گرفت، که بنده تصور نمیکنم نشان امپراتور ژاپن ارتباطی با نقشه های انگلیس در مورد رضا شاه داشته باشد (حال تا نظر مورخ مورد اعتماد شما آقای مصلی نژاد چه باشد :))). بله دوست عزیز، چنین دروغگویی هایی در شان یک انسان آزاده نیست. من از شما سوال میکنم که شما اظهارات آقای گلشائیان را بخاطر همکاریش با رضا شاه مطلق رد میکنید، ولی اظهارات نصف و نیمه اردشیر جی (که به عنوان یک فرد خود خواه و جاه طلب معروف است) با هزار و یک تفسیر و تعبیر مورد حمایت شماست، چرا که میتوان چیزی از درونش بر ضد رضا شاه پیدا کرد. آیا این است معنی واقعبینی و منصف بودن؟
نه جناب عبدی چنین نیست! هر وقت خواستید به قاضی روید پیاده شوید تا با هم برویم.
۲۰۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : سروش عبدی

عنوان : اسناد؟!
جناب نیاز
بنده اشتباه کردم و توضیح ندادم که در گوگل فارسی اسم ( اردشیر ریپورتر ) را کلیک کنید. عذر می خواهم. متاسفانه من توانایی اسکن کردن مدارک انگیسی و ضمیمه کردن آنها را ندارم. من باینکه با شما اختلاف نظر دارم ولی باور دارم که
شما ایرانی میهندوستی هستید. اغلب نوشته های شما را می خوانم خیلی معقول می نویسید و غرض ورزی نمی کنید. من یقین دارم شما با پژوهش می توانید مدارک زیادی در این زمینه پیدا کنید. اگر آقای میر فطروس هم درز این زمینه پژوهش کنند احتمالا پ به نتایج متفاوتی دست خواهند یافت. اینجا بخش هایی از چند سند دیگر راتقدیم می کنم که خانم بابایی گرد آوری کرده است. من خانم بابایی را هم نمی شناسم و لی از کل اسنادبرمی اید که ایشان " ملی مذهبی "هستند که با من در یک صف قرار نمی گیرند.

"""بازخوانی شگردهای مخفی انگلیس در کشورمان‌
اردشیر ریپورتر، لورنس ایران‌
.....................
چهره مرموز و مخوف اردشیرجی (سر اردشیر ریپورتر)‌ در سال‌های اخیر افشا شده است. وی خبرنگار روزنامه تایمز لندن و مهره فعال سازمان جاسوسی انگلیس (اینتلیجنت سرویس)‌ در ایران عصر قاجار و پهلوی و عضو مهم لژ بیداری ایران است که به نوشته رشید شهمردان،‌ مورخ زردشتی ایرانی: «نه تنها بین رجال و درباریان و خاندان سلطنتی ایران [= رجال مشروطه و سلسله پهلوی] طرف توجه و صاحب نفوذ بود، بلکه رجال سیاسی دولت انگلستان مقیم تهران نیز با نظر احترام به او می‌نگریستند و در امور خاورمیانه بویژه ایران جویای نظریات او بودند.

رجال معروف انگلیس مانند سر پرسی سایکس، سر دنیس راس،‌ لرد لمینگتن و غیره از دوستان صمیمی او بودند.

همچنین به پاس خدمات او به امپراطوری، کابینه انگلستان او را به سمت مشاور مخصوص سفارت خود در تهران منصوب و گذرنامه خصوصی برایش صادر کرد.

اردشیر جی، آن‌گونه که خود صریحا در وصیت‌نامه سیاسی‌اش اعتراف کرده، کسی است که رضاخان را برای انگلیسی‌ها کشف کرده و با صحبت‌های زیادی که با وی نموده او را برای اجرای نقش مورد نظر پرورش داده است.
خدمات مهم فرزندش، سرشاپور ریپورتر، به محمد‌رضا پهلوی نیز بر آگاهان به تاریخ هزار توی ایران مخفی نیست.

در این بخش با اندکی از فعالیت‌ها و شگردهای استعمار پیر از خلال وصیتنامه اردشیر جی آشنا می‌شویم (سند شماره ۱)‌

اما اعمال نفوذ انگلیس در ایران به همین جا محدود نمی‌شود و دخالت‌های آشکار آن، داستانی تلخ و غم‌انگیز دارد. این مداخلات در حدی بود که حتی در عزل و نصب مسوولان آنهم مسوولان دست چندم همچون مسوول نظمیه قزوین ‌ نیز اعمال نفوذ می‌کردند (سند شماره ۲)‌

و مع‌الاسف در همان حال، کسانی (همچون مسعود خان کیهان)‌ در این سرزمین، دل در گروی ساکسون‌ها نهاده بودند و ماجرای غم‌انگیز وابستگی‌شان به جایی کشیده بود که برای اعطای نشان به صاحب منصبان انگلیسی در ایران یقه چاک می‌‌دادند (سند شماره ۳)‌

سند شماره ۱

القائات اردشیرجی‌

اردشیرجی در وصیت‌نامه سیاسی‌اش شرح می‌دهد که با القائات خود، رضاخان را بر ضد علما تحریک می‌کرده است:

به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش [یعنی برای رضاخان] تشریح می‌کردم... اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش می‌‌داد و برای رفع خستگی چای دم می‌کرد که می‌نوشیدیم........

در طی ۱۶ سال گذشته، من شاهد و ناظر مردی [= رضاخان] بوده‌ام که در سایه نبوغ و اراده آهنین و شخصیت بارز خود مسیر تاریخ کشورش را تغییر داد. از این پس نسل‌های ایرانی که وارث مملکتی مستقل و آزاد [!] و متمایز از یک قطعه خاک جغرافیایی می‌گردند باید خود را مدیون رضاشاه پهلوی بدانند...

حس شدید ایران‌پرستی [!] توام با استعداد خداداد و هیکل و قامتی توانا و سیمای مردانه، قابلیت و قدرتی به او می‌داد که بتواند کشورش را از نیستی و زوال برهاند...

قیام رضاخان [بخوانید: کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹] زاییده و مخلوق مستقیم سیاست انگلیس نبود...
بیم آن دارم که مورخین ایرانی، شدت عمل شاه را نسبت به کسانی که مستحق آن هستند به سنگدلی و شقاوت سوء تعبیر نمایند و حال آن که در زیر این صورت مردانه و سخت، قلبی پر از احساسات می‌تپد[! لابد شاهد آن نیز، فرمان رضاخان به چکمه‌پوشان خویش مبنی بر کشتار فجیع پناهندگان مسجد گوهرشاد است!]... هنگامی که این سطور را می‌نویسم رژیم اتوکراسی در ایران برقرار است و قدرت به تمام معنی کلمه در دست رضاشاه می‌باشد. او این قدرت مطلق و بلامنازع را صرفا برای جلو راندن ایران می‌خواهد... رضاشاه دارای سلیقه‌ای است که قرن‌ها پیش افلاطون آن را نوع پسندیده‌ای از حکومت می‌دانست و عبارت بود از تامین امنیت و برابری در مقابل قانون و راهنمایی مردم در جهت آمال ملی ]![... .

توجه داریم که جناب ریپورتر، این ستایش‌های چاپلوسانه از دیکتاتور پهلوی و برکشیده آیرونساید را، در اوایل دهه ۱۳۱۰ شمسی یعنی زمانی نوشته که رضاخان، در اجرای دستورات لندن، همه آرمان‌ها و دستاوردهای مشروطه (آزادی بیان و قلم، نظارت مجلس بر امور، عدالت قضایی، امنیت سیاسی و...) را نابود ساخته و با انزوا و حبس و تبعید و کشتار آزادیخواهان غصب املاک و دارایی ثروتمندان ‌، و کشتار و تخته قاپوی ایلات و عشایر (بختیاری، قشقایی و...)، اختناقی بی‌سابقه و کم‌نظیر را بر کشور تحمیل کرده بود. آن گاه در چنین شرایطی، جناب سر ریپورتر، سر دلال انگلیس، از قلب «پراحساس»! و مهربان! رضاخان دم می‌زند و رژیم خشن پلیسی وی را با مدینه فاضله افلاطون! قیاس کرده و غایت آن را «تامین امنیت و برابری در مقابل قانون و راهنمایی مردم در جهت آمال ملی»! می‌خواند!

مقام منیع حضرت اشرف ریاست محترم وزرا دامت عظمته‌

نظر به این که کلنل اسمایس در مدتی که مشغول خدمت بود، وزارت جنگ، کمال رضایت را از ایشان دارد لهذا پیشنهاد می‌نماید که از طرف دولت، نشان درجه اول خارجه به مشارالیه اعطا شود و ضمنا برای یادآوری، خاطر مبارک را تصدیع می‌دهم دراین موقع که ژنرال آیرونساید و ژنرال گوری و بعضی از صاحب‌منصبان انگلیسی که در گیلان ابراز لیاقت نموده و می‌خواهند از ایران مسافرت نمایند بی‌مورد نیست نشان‌هایی که حضرت اشرف، مقتضی می‌دانند قبل از حرکت به آنها مرحمت شود.

[حاشیه] عجاله بماند

سند شماره ۴

مقاومت ملی‌

ساعت ۹ صبح امروز (یکشنبه ۲۲ دی‌ماه)‌ بر حسب وقتی که در شب قبل تعیین شده بود جناب آقای سرفرانسیس شبرد سفیر کبیر انگلیس از آقای دکتر مصدق در منزل شخصی ایشان دیدن کرد و چنین اظهار نمود: یادداشتی که وزارت امور خارجه ایران راجع به برچیدن قنسولگری‌های انگلیس در ایران داده‌‌اند و در رادیو قرائت شده، مسترد شود.

آقای نخست‌وزیر اظهار نمودند که این یادداشت در نتیجه تصمیمی است که هیات دولت اتخاذ نموده‌اند و انجام مورد تقاضای شما از عهده اینجانب خارج است و من تا زمانی‌که عهده‌دار امور کشور هستم نمی‌توانم آن را مسترد نمایم مگر این‌که مجلس شورای ملی با رای عدم اعتماد، دولت اینجانب را ساقط کند و دولت دیگری بیاید که مقصود شما را انجام دهد.

در پایان مذاکره جناب آقای سفیرکبیر از آقای نخست‌وزیر خواهش کردند که مخبر روزنامه رویتر را آزاد نمایند. آقای نخست‌وزیر اظهار داشتند که این کار مربوط به قوه قضاییه کشور می‌باشد و تصمیم این امر باید از طرف مراجع قضایی اتخاذ گردد و من مداخله‌ای در این باب نمی‌کنم.

به کوشش پروانه بابایی‌
۲۰۶۵۷ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : سروش عبدی

عنوان : اسناد
پ
بخشی از مقاله یر وابط ایران و آلمان در پیج و خم تاریخ
شرق شماره ۲۱۰ -

در اوایل قرن بیستم چندین داروخانه آلمانی در تهران و همدان و تبریز دایر شدند. کمپانی های آلمانی برای تهیه و صدور قالی ایران سرمایه گذاری کردند که «پتاک» مهم ترین آن بود. آلبرت شورین اولین داروخانه جدید را در تهران تاسیس کرد و به علت درستکاری رئیس کل دواخانه های شاهی شد. (دکتر مصدق در نوشته ها و بیانات خود بسیار از شورین تعریف می کرد) شرکت های «ویلهلم روور»، «دوج برمن» و «هوفمان» و خطوط کشتیرانی هامبورگ _ آمریکا و شرکت رابرت ونکهاوس و میسیون نیکوکاری آلمان شرقی در ایران دایر شدند. در جریان جنگ های مشروطه خواهان پس از استقرار دولت مشروطه، «هازه» افسر توپخانه آلمانی مستخدم اداره قورخانه، خدمات درخشانی به نفع آزادیخواهان و علیه طرفداران شاه مخلوع که به تهران نزدیک می شدند، انجام داد.

در جریان جنگ اول جهانی پرنس هانری فن رویس و کنت کانیتس وابسته نظامی، یک جریان ملی ضدروس و انگلیس در ایران ایجاد کردند و در سال ۱۲۹۴ / ۱۹۱۵ آنقدر قدرت داشتند که هزاران تن از آزادیخواهان را به ترک تهران و مهاجرت به سوی مرکز و غرب در مرز ایران و عثمانی واداشتند. مارشال فن درگولتز سردار آلمانی یک سال بعد قرارگاه خود را در شهر کرمانشاه برقرار کرد و اگر به علت بیماری عفونی درنگذشته بود، شاید سرنوشت جنگ بزرگ در ایران دگرگون می شد.

در پایان جنگ بزرگ که متفقین پیروز شده بودند، روابط ایران و آلمان زیر فشار انگلیس به صفر رسید.

یک ماجراجوی آلمانی موسوم به واسموس در جنوب ایران عشایر تنگستان را به قیام علیه انگلیسی ها واداشته و مبالغی پول از آنها وام گرفته بود. این وام ها، بدهی دولت آلمان به عشایر جنوب بود اما چون مقامات دولت جدید آلمان موسوم به وایمار حاضر نشدند آن بدهی را بپردازند، خود او با زحمات زیاد به ایران بازگشت و زمینی در تنگستان خرید و به زراعت پرداخت. اما سرانجام ورشکست شد و بدون تأدیه قروض خود از ایران به آلمان بازگشت. در دوران جمهوری وایمار روابط ایران و آلمان تا حدودی برقرار و حسنه بود و تعدادی کارشناس آلمانی به ایران آمدند، اما چندتن از جوانان کمونیست ایرانی در آلمان گرد آمده، کتاب ها و انتشاراتی علیه رضاشاه نشر دادند و در آن کتاب ها او را فردی بی نام و نسب خواندند و نشریه مصور مونیخ نیز آن اتهامات را تکرار کرد. وزیر مختار قبلی آلمان در ایران کنت شولنبرگ (عموی مایکل شولنبرگ، نماینده سازمان ملل در تهران در سال های اخیر) بود و چون او رفت «ورنر بلوشر» سفیر شد که رضاشاه هفته ها او را نپذیرفت و بالاخره دولت آلمان با تعطیل روزنامه پیکار و نشریه مصور مونیخ رضایت شاه را جلب کرد.

در ژانویه ۱۹۳۳ (دی ماه ۱۳۱۱) هیتلر و نازی ها زمام امور آلمان را در دست گرفتند. روابط آلمان و ایران پس از اینکه هیتلر تعقیب کمونیست های مخالف رضاشاه را اعلام کرد و نویسندگان آلمانی را به زندان فرستاد، بهبود یافت. آلمان نازی در سال ۱۳۱۲ هفته نامه ای رنگین با کاغذ مرغوب به نام «ایران باستان» را که در تهران به وسیله «سیف آزاد» از دوستداران قدیم آلمان نشر می شد، مورد حمایت قرار داد. در سال های اخیر ادعا شده این نشریه جزء هزار نشریه طرفدار آلمان بوده که به زبان های محلی در دوران اقتدار نازی ها در سراسر جهان نشر می شد و وزارت تبلیغات و تنویر افکار ملی آلمان به آنها کمک مالی می کرده است.

حتی پیش از روی کار آمدن نازی ها در آلمان، قشر گسترده ای از کارشناسان آلمانی ن در صنایع ایران خدمت می کردند و بازار مصنوعات صادراتی آلمان به ایران بسیار گرم بود، بانک ملی ایران به وسیله دکتر لیندنبلات و معاون او فوگل راه اندازی شده و هجده مدیر آلمانی در راس شعبات سراسری کشور مشغول خدمت بودند. لیندنبلات یهودی آلمانی به کمک عبدالحسین تیمور تاش دست به اسراف زده، مقادیری از راه فروش ارز به نرخ های بازار سیاه کسب درآمد کرده، پس از سه سال ترفند های او کشف و محاکمه و زندانی شد و معاون او فوگل که به لبنان گریخته بود از ترس بازداشت و اعزام به ایران اقدام به انتحار کرد
۲۰۶۵۶ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : کدام اتحاد
من دنبال اردشیر رپپورتر توی گوگل گشتم حتی یک مورد پیدا نکرد. ملک زاده کیه؟ اسم کتابش چیه؟ کی اسناد را مصادره کرده؟ ما داریم از اسناد طبقه بندی شده وزارت امور خارجه انگلیس و مکاتبات کرزون و ایرون ساید صحبت میکنیم. این اگر سند نیست پس چیست؟ شما اول اسناد همین ادعایت را بیاور بعد برو راجع به آلمانش را بیار.
چنان که شاهرخ مسکوب نوشت "در اوائل حمله متفقین بی بی سی یک بار گفت که ما رضاشاه را آوردیم رضاشاه را هم می‌بریم و این حرف خیلی گرفت. خیلی به دل مردم نشست. به نظر من بصورت واقعیتی که به افسانه بیشتر شباهت دارد یا اثر افسانه را دارد در آمد. ... اینطوری نبود که یک نوکر خودشان را پیدا بکنند و بی موجبی به تخت بنشانند..."
حال اگر رضا شاه نوکر انگلیس هم بود من اگر لرد کرزون زنده بود یک تشکر نامه برایش میفرستادم و میگفتم به ملکه ات بگو که دستت درد نکند که همه جای دنیا را به گند کشیدی و چاپیدی اما برای ما یکی را فرستادی که ملت عقب افتاده و خرافاتی ما را از قعر سیاهی قرون وسطی درآورد،ارق ملی را در ما بیدار کرد، زنان ما را آزاد ساخت، وضع آموزش و پرورش ما را سر و سامان داد، دادگستری را برایمان درست کرد، تمامیت ارضی مان را متحقق ساخت، ارتش و شهربانی ساخت و کشور را امن و آرام کرد ...
این دوستانی که فکر میکنند این بحث ها مانع از پیشرفت جنبش مردمی امروزه مردم ایران میشود و باعث اختلاف میشود بنظر من اشتباه میکنند. من شخصا کاملا با شما موافقم که آحاد مردم و نیروهای سیاسی باید امروز دست به دست هم بدهند و از چپ و راست اتحادی برای آزادی ایجاد کنند. ولی دوستان باور کنید ما که داریم این بحث ها را میکنیم تصمیم گیرنده یا بعبارتی رقمی نیستیم که جلوی اتحاد کسی را گرفته باشیم، حال چه چپ چه راستش. من همنظر آقای میر فطروس هستم که میگوید بگذارید آخر این وطن وطن شود. من خودم چنانکه گفتم چپ هستم اما متاسفم که اکثر چپهای ما با اتحاد با دگر اندیشانشان مخالفند مگر اصلاحطلبان دولتی باشند!!! و نه فقط مشروطه خواهان که حتی در طیف خود کسانی که باهاشون اختلاف نظر دارند را هم نمی توانند تحمل کنند، چه رسد به اینکه با مشروطه خواهان و رضا پهلوی بخواهند اتحاد کنند. مثلا شما دیده اید که فداییان با راه کارگر بیانیه مشترک بدهند؟؟؟ اختلاف نظر این دو گروه در مورد شرایط کنونی مگر چقدر متفاوت است؟ امروز مد شده همه دم از اتحاد بزنند و بعد با دوستان و همپالگی های خود انشعاب کنند! مثل پشتیبانان سکولار جنبش سبز. در تمام این سی سال یکی از اینها یک تحلیل درست در مورد وضعیت جاری ایران نداشته است. بقول خانم بقراط در مقاله اخیرش، وقتی مردم در صحنه نبودند رو به مردم داشتند، حال که مردم در صحنه اند رو به حاکمیت دارند.
از آن طرف رضا پهلوی با همه بی مهری هایی که این ملت و این روشنفکران به پدر و خانواده اش کرده اند همیشه دست خود را برای اتحاد بطرف اپوزیسیون دراز کرده است. اما بی فایده. من بعنوان یک چپ متاسفم که این کینه توزی و خودفراکنی گفتمان غالب چپ ماست و نمیتواند از پوسته خود فرا رود و آبروی از دست رفته خود برای شرکت در انقلاب با یک عملکرد ملی و خردمندانه دوباره بخرد. شما اگر موفق شدید اتحادی ایجاد کنید من اولین تبریک را بشما میگویم و اولین حامی آن خواهم بود. من یکی که از صمیم قلب دلم میخواهد یک اشتی ملی ایجاد شده و این وطن باز وطن شود.
۲۰۶۴٨ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨       

    از : سروش عبدی

عنوان : اسناد؟!
هموطنان عزیز شاهد و نیاز، من علاقه ی چندانی ندارم که وارد بحث و جدلهای این چنینی شوم، بیشتر با اسناد صحبت می کنم. سندی که شما از آقای گلشاییان می آورید نمی تواند ملاک باشد، زیرا ایشان مورخ نیستند بلکه از وابستگان شناخته شده ی رژیم پهلوی هستند. آقای مصلی نژاد را من نمی شناسم ولی از ایشان ژوهشهایی مختلفی در شهروند و جاهای دیگر خوانده ام.همه می دانند که ایشان پژوهشگر است.
من کاری به سیاسی کاران ندارم . اسنا د آنچنانی از حزب توده فرا وان است. مصلی نژاد مطالبش را از روزنامه های رسمی زمان رضا شاه نقل کرده است . در مورد ایرن ساید شما درست می گویید. او برخلاف نظر وزارت امور خارجه ی انگلیس عملکرده و در دنباله همان اسناد آمده است که مذاکرات او با رضا شاه و سید ضیا بدون مشورت با نماینده یدولت انگلیس انجام گرفت و نهایتا دولت انگلیس از او شادمان شد و لقبی هم به او عطا کرد. طراح اصلی اردشیر ریپورتر بود.
بهتر است اسناد را مصادره به مطلوب نکنیم. ملک زاده را بخوانید اطلاعات بسیار مفیدی دارد. حتی جزییات ملاقات رضا خان آن زمان با آیرن ساید در قزوین در دست است.
من از شما هموننان عزیز تقاضا می کنم در مورد اردشیر رپپورتر ونقش او در دوران قاجار و روی کار آمدن رضا شاه مطا لعه کنید. همین اسم را توی گوگل هم کلیک کنید کل عنوان پیدا می کنید ، حتی یکی از آنها هم ازربی طرفی این مامور انگلیس در روی کار آمدن رضا شاه حکایت نمی کند.
اسناد تاریخی را که قبول ندارید، روزنامه های زمان رضا شاه را که قبول ندارید، نوشته ی مورخان مستقل را که قبول ندارید، میماند آقای گلشاییان وزیر محمد رضا شاه پهلوی. عزیزان کمی انصاف داشته باشید.
من در نظر بعدی اسنادی از روابط ایران و آلمان در زمان رضا شاه نقل می کنم.
بامید پیروزی
۲۰۶۴۴ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رهگذر

عنوان : پایبندی به دمکراسی و آماده بودن برای انجام کار گروهی راهکار گذر از بحران است
راهکار نجات کشور از دست خودکامگی، پایبندی همه-یِ گروها و سازمان ها به اصول دمکراسی و آماده بودن برای انجام کارسازمانی است. اگر سازمان های سیاسی و هرکسی که میخواهد برای آزادی ایران مبارزه کند، به رای مردم در انتخابات آزاد احترام بگذارند، همه ی گرفتاری ها حل خواهند شد. تنها کسی از رای مردم میترسد که در فکر بازتولید بساط خودکامگی باشد. پایبند بودن به دمکراسی، آزادی و احترام به رای مردم باید که پیش شرط یک همکاری گسترده در میان آزادیخواهان باشد. اگر که به دمکراسی باور داریم، باید که به پذیریم که در یک ایران دمکراتیک برای نگهداشتن تعادل سیاسی در کشور، به همه ی سازمان های سیاسی با اندیشه های گوناگون نیاز است، از چپ های کمونیست گرفته تا راست هایِ پادشاهیخواه. تنها همه ی این سازمان ها باید که خود را پایبند به رعایت اصول دمکراسی کنند. و آماده باشند که به سوگند خودشان به دمکراسی وفادار بمانند و پس از انتخاب شدن به رای مردم، بساط دمکراسی را جمع نکنند. به باور من خیلی از بحث هایی که در میان روشنفکر ها انجام میگیرند، سازنده نیستند. همچنین در خیلی موارد روشنفکران حرف همدیگر را نمی فهمند؛ انگار که به زبان های گوناگون باهم گفتگو میکنند. همکنون مشکل کشور این نیست که روشنفکران وقت خودشان را با اینچنین بحث ها بهدر بدهند که آیا همکاری برای دامن زدن به انقلاب اسلامی خدمت بوده است یا خیانت. قضاوت بر این رویداد را به تاریخ بسپاریم. آنچه که همکنون مهم است این است که پیش از اینکه کشور از هم فروبپاشد، راهکار هایِ شایسته ای را برای پایان دادن هرچه سریعتر به عمر حکومت اسلامی و سرنگونی دولت کودتا پیدا کنیم و بیدرنگ آنتخابات آزاد و همه پرسی برپا سازیم. انجام اینکار نیز از دست یک تن یا یک سازمان ساخته نیست. تنها با همکاری گسترده درمیان کسانی که همانند هم میاندیشند و به هدف مشترکی باور و ایمان دارند، میتوان جنبش سبزها را به هدف و پیروزی رساند. برای این همکاری گسترده هم نیاز به برپایی کنفرانس و نشست هایِ حضوری نیست. خوشبختانه به کمک فیس بوک و پالتاک میشود همه ی این کارها را سازمان داد. تنها کسی وقت خودش را با این بحث های تئوری و نظری بهدر میدهد که به هدف جنبش باور نداشته باشد و یا نمی خواهد که کوشا برای رسیدن به هدف که برپایی دمکراسی در ایران است، تلاش کند. و در پایان باز هم تکرار میکنم که یک جامعه ی سالم به برای نگه داشتن تعادل خودش به همه ی اندیشه ها نیاز دارد، از چپ گرفته تا راست؛ زمان باقی مانده پیش از سرنگونی حکومت اسلامی زمینه و شرایط خوبی را برای همکاری سازمان های دمکراتیک بوجود آورده است تا آنها بتوانند با نزدیک شدن بهم، مشکلات پس از سرنگونی حکومت اسلامی را آسان تر بگشایند. شرط همکاری نیز پایبندی و وفاداری سازمان ها و حزب های سیاسی به اصول دمکراسی است. بقیه گفته ها همکنون حرف های اضافی و فلسفی میباشند که از روی شکم سیری یا سرگرمی هایِ روان درمانی بیان میشوند.
۲۰۶۴٣ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : مزدک ن

عنوان : نظر
آقایان دوستان رفقا چرا هیچ کسی توجه نمیکند که ما نیاز نداریم همه مثل هم فکر کنیم در هیچ کجای دنیا هم مردم همه مثل هم فکر نمیکنند ولی بر سر منافع ملی خودشان با هم توافق میکنندآیا شما متوجه نیستید که با این شیوه ها ما تنها مشغول به حذف یکدیگر هستیم آن هم در این شرایط حساس که میبایست تمام نیروهائی که به حکومت منتخب مردم اعتقاد دارند در یک صف قرار بگیرند با حفظ اختلاف نظر هایشان.
دوستان یک دقیقه این جنگ و جدل بر سر رضا خان را کنار بگذارید و نگاه کنید که چگونه تفرقه ما باعث شده که جنبش بر حق مردم اینگونه پا در هوا بماند مطمئن باشید با این شیوه ها که شما دارید ما نیروهای لائیک هیچ سهمی از این جنبش که بخاطرش هزار جور بد بختی را متحمل شدیم نخواهیم داشت .باور بفرمائید آنانیکه اینهمه بر اختلافات دامن میزنند یا مامور رژیم هستند ویا نا دانسته آب به آسیاب آنها میریزند.
موفق باشیم
۲۰۶۴۲ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : win - win - situation
جناب خواجیان شما اگر مخالف ولی فقیه هستنید پس چرا بشیوه ولی فقیه هی سعی میکنید تعیین تکلیف کنید؟ کی گفته بحث امروز ایران این یا آن است و شما هم نظرتان باید حجت باشد مردم چه میخواهند، آینده ایران چه باید باشد.شخص شما؟
اصلا کی گفت الان دوره ولی فقیه و آریامهر ها است. چه کسی اینجا حرف برگرداندن آریامهر یا ولی فقیه را زده جز شما؟گلستان به شقیقه چه ربطی دارد؟ خودتان فرض غلط میگذارید و بعد هم با بزرگواری آن را نفی میکنید. اگر بحثی که دارد میشود مورد موافقت شما نیست خوب خیلی ساده در آن شرکت نکنید، مگر کسی بزور از شما نظر یا شرکت در آن را خواسته است؟ قیم و ولی فقیه دیگران هم که نیستید، هرکس خودش باید بداند که این یا ان بحث را بخواند یا نخواند، نظر بدهد یا ندهد. برای دیگران که نمیتوانید به زور موضوع بحث تعیین کنید. این سایت هم که مال شما نیست که بخواهید بر آن ریاست کنید. بحث در مورد گذشته هیچ چیز بدی نیست، ترس ندارد و زمان بخصوصی هم ندارد. الان در آلمان اصلا نه گفتمان غالب فاشیسم یا جنگ جهانی یا مثلا ارتش سرخ یا جنبش شصت و هشت است، نه خطر همه اینها وجود دارد و نه راجع به اینها کم بحث شده است. اما باز هم روزی نیست که پژوهشگران و برنامه سازان رسانه ها و علاقمندان در رسانه ها، مطبوعات، بحث های گروهی و سخنرانی ها دگرباره و دگرباره به این گذشته با دید انتقادی نپردازند. کسی هم به آنها نمیگوید الان زمانش نیست یا شما به این ترتیب میخواهید فاشیسم یا جنگ به آلمان بیاورید. این چه رسمی است که ما هی به بهانه شرایط میخواهیم دیگران را سانسور کنیم؟ پس شما نه اجازه دارید موضوع بحث برای دیگران مشخص کنید و نه صلاح و مصلحت زمان را تعیین کنید نه نظر خود را تحمیل کنید. والا بگویید فرق شما با ولی فقیه که نام بردید چیست.
اگر الان ایران به این روز افتاده اتفاقا یک دلیل مهمش ندانست درست تاریخ و همین سیاست روزمرگی داشتن است. والا این انقلاب نمیشد و بلای خمینی اصلا سر ایران نمی آمد. یکمشت دروغ و افسانه در ذهن مردم و روشنفکران ما جا خوش کرده و هیچ زحمتی هم نمیخواهند بخودشان بدهند و سالهای بی افتخار گذشته خودشان را نقد کنند. شما اگر از فکر و نظر خود مطمئن و به آن مفتخر ید چرا وقتتان را اینجا تلف میکنید؟

جناب شاهد با تشکر از فاکتهای شما در مورد موضع رضا شاه در مورد آلمان. اما یک سوال: شما میگویید که آیرن ساید ترتیب کودتا را داد. این غلط است. اتفاقا در همان نامه ها بین لرد کرزن و آیرن ساید که نام بردید میبینیم که ایرن ساید به عمد در زمان کودتا چنان که گفتید در ایران نبود. چه دلیلی داشت که انگلیس این کودتا را طراحی کند اما به روی خودش نیاورد جز اینکه امید قطعی به موفقیتش نداشت و میخواست از دور شاهد نتیجه باشد؟ این درست است که او چراغ سبز را به سید ضیا داده بود یعنی گفته بود اگر تو با رضا موفق شدید ما بعد حمایتتان میکنیم . اما چون از موفقیت آنان مطمئن نبود اول خود را کنار کشید. نامه های او در جلب کرزن بعد از کودتا و نه قبل از کودتا به نفع رژیم تازه سر کار آمده و برای جلب حمایت لندن از ان بود. آیا شما خلاف این را خوانده یا در بررسی دیگری دیده اید؟ مسکوب نیز در مصاحبه خود میگوید که "در اوائل حمله متفقین بی بی سی یک بار گفت که ما رضاشاه را آوردیم رضاشاه را هم می‌بریم و این حرف خیلی گرفت. خیلی به دل مردم نشست. به نظر من بصورت واقعیتی که به افسانه بیشتر شباهت دارد یا اثر افسانه را دارد در آمد. به این ترتیب که انگلیسها مسلماً در آمدن رضاشاه دست داشتند. دست داشتند و کمک زیاد کردند. شاید بدون کمک آنها رضاشاه نمی‌توانست به سلطنت برسد، احتمالاً. یک وضع بین‌المللی خاصی در آن دوره بود. بعد از جنگ اول و پیروزی انقلاب اکتبر...."
شاید درست باشد بگوییم که سید ضیا کودتا را ترتیب داد، بعد رضا خان را به دست راستی خود کشاند، و انگلیس هم که دید کارش گرفت، طرف قاجار را ول کرد و با این تحولی که بدون دخالت مستقیم او پیش آمده بود همدلی کرد و کمی بعد به حمایت از کودتاچیان هم پرداخت. این فرق بزرگی است که رضا شاه را دستنشانده بدانیم یا نه که نامه ها و اسناد نشان میدهند که انگلیس ابتدا تماشاگر بوده و بعد حامی. یعنی یک وضعیت برد-برد(وین وین) تاریخی برای ایران و انگلیس ایجاد شده بوده است.
اگر اصطلاح نوکری و دستنشانده بودن لایق کسی در تاریخ باشد، آن لایق احمد شاه قاجار است که از دولت فخیمه انگلیس ماهانه حقوق میگرفت و سر اضافه حقوق خود چانه هم میزد!! در عین اینکه باز هم با بزرگ کردن نقش انگلیس و تفکر دایی جان ناپلئونی میخواهیم از خودی ها سلب مسئولیت کنیم.
در ضمن صرفنظر از اخنتاق سیاسی که رضا شاه کم کم ایجاد کرد و بد بود، بسیاری از اصلاحاتی که او کرد ایران را از قعر قرون وسطی نجات داد و ما این را به او مدیونیم. در نتیجه تازه حتی اگر نوکر انگلیس میبود که نبود ایکاش ما کمی بیش تر از این نوکر ها در تاریخمان داشتیم تا امثال احمد شاه قاجار یا برخی روشنفکران رفوزه پر مدعا.
۲۰۶۴۱ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : خشایار خاجیان

عنوان : ایران آینده جائی برای ولی مطلقه فقیه پیش بینی نمیشود
هموطنان گرامی درگاهی و شمیرانی با بسیاری از نقطه نظرات شما موافقم .
با خواندن کامنت های هموطنان به این نتیجه رسیدم که :
۱. یک دسته از کاربران شاید ناخود اگاه و صادقانه ، تلاش می کنند که با اعلام موافقت یا مخالفت و حتی یا انتقاد از افراد و مقامات گذشته و حال مثل رضا شاه و محمد رضا شاه یا دکتر مصدق ، خمینی ، خامنه ای ، رفسنجانی ، خاتمی ، موسوی و گروهها و شخصیت های سیاسی ، مسائل تاریخی قرن اخیر ایران را تحلیل کنند که این بسیار تاسف انگیز ست.
را با هم مقایسه کنند
۲. دسته ی دیگر از مقایسه ی سیستم ها و نظامهای مختلف در جهان گذشته و امروز کمک میگیرند که نشان دهند «ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم »

به نظر من اعم از کورش کبیر و سلطان محمود غزنوی ، کریمخان زند تا ناصرالدین شاه قاجار و رضا شاه کبیر تا محمد رضا شاه آریامهر بزرگ ارتشتاران و آیت الله العظمی روح الله خمینی و حجه السلام علی خامنه ای اعم از خوب و بدشان زیادی قدرت داشتندو دارند و
بدون ملاحظه ای باید طرفداری از این و یا آن را عین کهنه پرستی و فاناتیسم نام نهاد .

در آغاز قرن بیست و یکم همانطور که اکثریت مردم بزرگ ایران به هیچ «قیمی » توجه نمی کنند و موسوی هم بارها گفته که این مردم هستند که رهبری جنبش را در دست دارند و خواهان اجرای ضوابط هستند.
بهتر ست در باره گسترش عملی سازمان های مردمی غیردولتی و عام المنفعه برای تقویت سنت های انتخاباتی درایران و تحصیل یک قانون اساسی مردمی و مترقی که ضمانت اجرائی داشته باشد و در آن وظیفه ی مسئولان از رئیس جمهور یا شاه گرفته تا سایر مقامات روشن شده باشد .

همانطور که می بینید در ایران آینده جائی برای ولی مطلقه فقیه پیش بینی نمیشود این یک حقه بازی بود که ما را برد به قهقرا و قبل از مشروطه و خانخانی ! کمک کنینم تا بجای یک فرد «ولی فقیه » یا یک باند « شورای نگهبان » یا یک لشگر «سپاه و بسیج» میلیونها ایرانی سرنوشت خود را با ایجاد سیستم ها و ساختارهای مولد مردم سالاری و دموکراسی در دست بگیرند. دوران دیکتاری های فردی -اتوکراسی - سپری شده ست بهر نحوی : اعم از سرور ها ، کبیر ها و آریا مهرها و العظمی ها
۲۰۶٣٨ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : شاهد

عنوان : چیزی را که نمیدانید اظهار نظر نکنید!
راستی آقای حمید درگاهی یادم رفت بهتان بگوییم، دکتر شاخت کارشناس نظامی نبود. او یک اقتصاد دان بود و در زمان هیتلر نیز وزیر دارایی و اقتصاد بود و در دادگاه نورنبرگ هم تبرئه شد. اگر سایر اظهار نظرهای شما هم چنین دقیق باشد، واقعاْ "دست مریزاد" دارید :))
۲۰۶٣۷ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : شاهد

عنوان : کینه توزی و یکسو نگری
آقای حمید خان درگاهی عزیز، این "جل الخالق" را باید به شما و امثال شما گفت. ببینید کینه توزی و یکسو نگری ما را به کجا رسانده که تحمل یک سوال ساده را هم نداریم. پدر جان منکه به زبان عربی و یا مغولی با شما صحبت نمیکنم. من یک سوال منطقی میکنم و خواستار یک جواب منطقی هستم. اینکه دیگر عصبانی شدن ندارد.
بنده در مدت اقامتم در دیار فرنگ یاد گرفته ام که شما برای اتهام زنی به یک فرد نیاز به دلیل و مدرک دارید. من هیچ کاری ندارم که شما و یا هر فرد دیگری از رضا شاه خوشش میآید یا نه. نظر شما محترم است و باور بفرمایید که بنده هیچ علاقه ای به تغییر آن ندارم. من حتی ابراز داشتم که بحث در مورد عملکرد درست و یا نادرست رضا شاه مد نظرم نیست، بلکه فقط از گوینده عزیز این سوال را دارم که ایشان چه مدرکی درباره شبفتگی رضا شاه از هیتلر دارد. در پاسخ به این پرسش من یکی از خوانندگان محترم نقل قولی را از آقای مصلی نژاد بیان فرمودند که پیش از آنکه ارائه دلیل باشد ابراز احساسات و تفسیر شخصی ایشان بود، و بویژه آن بخش مربوط به مقایسه بین سوییس و ایران و آنکه سوییس حق ترانزیت میگیرد، واقعاْ مسخره و مضحک بود.
آقای درگاهی و دیگر دوستان گرامی، من توجه شما را به خاطرات مرحوم گلشاییان جلب میکنم. گلشاییان که وقایع روز را در زمان رضا شاه نوشته در مورد این مسئله میگوید رضا شاه هیچ مشکلی در رابطه با اخراج آلمانها از ایران نداشت. او حتی در پاسخ به اعتراض انگلیسها به حضور آلمانها در ایران مینویسد "اعلیحضرت اعلام داشتند که نمیخواهند مصلحت مملکت را فدای حضور آلمانها در ایران کنند". او به صراحت مینویسد که رضا شاه برای حل این مسئله حاضر به مذاکره با متفقین بود. نقطه اختلاف حکومت رضا شاه با متفقین (بنابر اظهارات گلشاییان) حضور نظامی آنها در ایران و استفاده از راه آهن ایران برای کمک رسانی به شوروی بود و این آن چیزی بود که رضا شاه حاضر به تمکین به آن نبود. حضور آلمانها در ایران بهانه ای شد برای حمله و اشغال ایران و استفاده از راه آهن این کشور. اگر همکاری ایران با آلمان نشانه دنباله روی رضا شاه از فاشیسم هیتلری است، چرا در سالهای قبل از جنگ به این مسئله توجهی نمیشد. آلمانها از سال ۱۳۱۰ (یعنی ۱۰ سال قبل از حمله متفقین به ایران) در کشور ما حضور داشتند و کلیه زیرسازیهای صنعتی ایران را در طول مدت این ۱۰ سال انجام دادند بدون آنکه دولت ایران هیچ نوع تعهد همکاری در زمینه های امنیتی و یا نظامی را با آلمانها به عهده گیرد.
آقای درگاهی شما میفرمایید "برو روزنامه های این زمان رو بخون". بنده که خدمت شما عرض کردم که در دیلی تلگراف آن زمان مسئله حضور کارشناسان آلمانی در راه آهن دلیل طرفداری رضا شاه از هیتلر بیان شده بود. اگر به نظر شما این دلیل موجه است و مدرک کافی است، پس من دیگر با شما حرفی ندارم. من هم از شما تقاضا میکنم شما که روزنامه های آن زمان را خوانده اید دلیل و مدرکی را از جانب آنها (دقت بفرمایید میگویم دلیل و مدرک و نه فلسفه بافی های من درآوردی) بیاورید که نشان از طرفداری رضا شاه از هیتلر باشد.
آقای محترم، شما از آیرونساید صحبت کردید. پس محبتی بکنید و نامه نگاریهای آیرونساید و لرد کرزن (وزیر خارجه بریتانیا) را در مورد کودتای ۱۲۹۹ مطالعه بفرمایید. این نامه ها که بعد از انتشار اسناد طبقه بندی شده وزارت خارجه منتشر شد، آشکارا ثابت میکند که دولت بریتانیا با کودتای ۱۲۹۹ مخالف بود و آیرونساید، که به نمایندگی از طرف سرفرماندهی ارتش بریتانیا در بغداد برای سروسامان دادن به ارتش قزاق به ایران رفته بود، بدون مشورت با لندن ترتیب این کودتا را داد. طرف اصلی آنان نیز در تدارک این کودتا سید ضیاءالدین طباطبایی بود و رضا خان میرپنج فقط عامل اجرایی آن بود. آیرونساید به وضوح مینویسد که از سید ضیا تعهد گرفته که هیچ کاری با پادشاه قاجار نداشته باشد. در اصل این رضا خان بود که در کمال زیرکی هم سر سیدضیا را کلاه گذاشت و هم سر دولت بریتانیا را در دفاع از سلسله قاجار. آقای درگاهی، به شما که خیلی اهل مطالعه هستید(!!) توصیه میکنم علاوه بر اسناد منتشره شده وزارت خارجه بریتانیا و همچنین خاطرات گلشاییان این دو کتاب تحقیقی را هم مطالعه بفرمایید تا بیشتر به اساس بودن حرفهایتان پی ببرید:

The Cambridge History of Iran
Class Structure and Political Power in Iran since ۱۷۹۶ - Keddie, Nikki R. ۱۹۷۸
۲۰۶٣۶ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : مصاحبه با شاهرخ مسکوب
من بهیچوجه خیال بحث بیهوده و تکراری و بی نتیجه با کسی ندارم. سوالات پاسخ داده نمیشوند، جوابها نادیده گرفته میشوند و هی پرخاش و تعیین تکلیف میشود. کسی که چشمم نمیخواهد ببیند و مرتب با تحقیر و توهین و تهدید بشیوه ولی فقیه میخواهد فتوا دهد و نظرش را زور چپان کند خودش میداند. حتما تابحال موفقیت زیادی در نوع برخورد داشته اند. قضاوت با خوانندگان. برای خوانندگان علاقه مند اینجا مصاحبه جالبی چاپ شده با پژوهشگر و ادیب بزرگ شاهرخ مسکوب که چند سال پیش در تنگدستی در پاریس درگذشت.
http://www.mirfetros.com/talashMeskoob.html
۲۰۶٣۵ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : حمید درگاهی

عنوان : جل الخالق
شاهد جان تو ونیاز نمی خواین ببینن و باور کنین، هی بهانه در میارین برادر. هویزر آخر دوره شاه اومده بود ایران و دکتر شاخت کارشناس نظامی آلمان، زمان مرحوم پدرش. دیگه چی می خوای. می خوای رضا شاه که دست نشانده ی انگلیس براشون علنی کارت دعوت می فرستاد. دو مرتبه انگلیس کتبا اخطار داد بعد از جنوب وارد شن. براذپدر نیاز که می گه مدارک سیا و اینتلجنت سرویس دوستان پدر و پسر درست نیست، تو هم که میگی این مدارکا خوب نیست مدرک بهتر بیارن. خب بابا همنجا که هستین درجا بزنین، قطار رفت! یکه بابایی نوشت برو روزنامه های این زمان رو بخون، چرا نمیری مطالعه کنی، برو نوشته های گودرزی رو بخون. برو ببین آیرون ساید کی بود. اون پدر وپسر هندی جاسوس انگلیس کی بودن. اسم شونو فراموش کردم. دست وردارین آقایون.
این ابرقدرت ها هنوز بعد از صد سال از سر ما دست ور نمی دارن. حالا دوباره نوبت روسیه شده، حالا شما میگین انگیسا بعد از اونهم کشمکش شده بودن عابد و مسلمانا و رضا!؟ جل الخالق!!
۲۰۶۲٨ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : شاهد

عنوان : پرسش بدون پاسخ
با تشکر از همه دوستان گرامی باید عرض کنم من پرسشی را مطرح کردم که برای آن پاسخی نگرفتم. من در واکنش به اظهار نظر آقای شمیرانی که فرمودند "رضا شاه شیفته ی فاشیسم هیتلری بود" از ایشان سوال کردم که آیا مدرک و یا سند معتبری وجود دارد که ثابت کند رضا شاه در زمینه سیاستهای پلیسی و نظامی با حکومت هیتلر همکاری میکرد یا نه. متاسفانه دوستان گرامی بجای ارائه مدرک مبادرت به ارائه تفاسیر و دیدگاههای شخصی خود پرداختند. من در اینجا بحثی در زمینه عملکرد کلی رضا شاه ندارم. اینکه او قلدر بود و زمین باز بود و یا خدمتگذار و سازنده مد نظر من نیست. مطالبی هم که از قول آقای مصلی نژاد عرضه شد تفسیر و اسنتباط ایشان بود و او هم نتوانست در این زمینه مدرکی را ارائه کند. آقای سروش عبدی نیز فرمودند که بنده اگر روزنامه های شش ماه قبل از حمله به متفقین به ایران را بخوانم در آن اسناد همکاری رضا شاه با آلمان را پیدا میکنم. خدمت ایشان عرض میکنم که بنده نمونه ای از این نوع مقالها را در دیلی تلگراف لندن دیدم که حضور کارشناسان آلمانی در پروژه راه آهن را دلیل بر همکاری رضا شاه با هیتلر اعلام کرده بود!!! من شخصاْ این نوع به اصطلاح "افشاگری" را بهانه جویی میدانم. همانطور که عرض کردم، تا به امروز (و جدا از هر نوع تعبیر و تفسیر شخصی) هیچ مدرک معتبر و درستی دال بر همکاری رضا شاه در زمینه های امنیتی و نظامی با دولت آلمان وجود ندارد و نمیتوان حضور کارشناسان فنی و غیر سیاسی آلمان را دلیل شیفتگی رضا شاه از هیتلر نامید. و باز تکرار میکنم اگر داشتن روابط دیپلماتیک با آلمان دلیل شیفتگی از هیتلر است پس سوئیس و سوئد هم از دول شیفته ی هیتلر بودند. البته دوستی از قول آقای مصلی نژاد تفسیر کرده بود که چون سوئیس عوارض میگرفت پس بی طرفیش موجه است. من با عرض معذرت از آن هموطن گرامی باید بگویم که این یکی از مضحکترین استدلالهایی است که در این زمینه شنیده ام. یعنی اگر رضا شاه از آلمان و یا متفقین حق ترانزیت میگرفت بیطرفیش مشروع بود ولی چون اینکار را نکرد پس او به یکی از طرفین گرایش داشت:)))
دوستان عزیز، باز تکرار میکنم دیدگاههای مثبت و یا منفی شما در مورد یک شخصیت تاریخی بحثی است جدا. ولی وقتی اتهام مشخصی نظیر دنباله روی از فاشیسم هیتلری به یک فرد میزنید باید دلایل و مدارک بسیار مستدل و بدور از حب و بغض شخصی داشته باشید. اگر نه فرمایشاتتان فقط در چارچوب یک برداشت شخصی اعتبار دارد.
۲۰۶۲۴ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : لقمان شمال

عنوان : لااقل با خودتان یکرنگ باشید
چپ اومانیست نمیتواند دارای ماهیت خنثی و مواضع خواجه باشی در امور اجتماعی داشته باشد.هر انسانی که باندازه مغز گنجشک قادر بفکر کردن باشد، بایستی قادر بتمیز گذاری بین شب و روز، بد و خوب،سرد و گرم، و.. باشد. پشت تابلوی یخی «چپ اومانیست» مخفی شدن شهامت و قدرت دونکشیوت را هم طلب میکند.معمولآ هر مقاله نویس آزاد است که تحت زیرنویسی و یا توضیح بخشهای ناروشن مقاله، توضیحات لازمه را اضافه نماید.ولی با کمال تعجب دریافتم که بسیاری از کامنت نگاران «همنظر» و «انتقادگرا» با استفاده از نامهای مستعار متفاوت، با یک قلم واحد نظریات تکمیلی و بی ربط میدهند. این مسله گواهی خوبی برای مقاله نویس بارمغان نمیاورد. و مقاله را فاقد ارزش ساخت. 
۲۰۶۲۰ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : ولی فقیه
عجیب است که عده ای علیه دیگری جبهه میگیرند با دلیل بی ربط بودن بحث یا یا برای نبودن شرایط آرام(؟؟؟) و مایل نیستند کسی "قضاوت" کند اما از اول خود باعصبیت بدون ارایه هیچ فاکتی تنها با تاکیدهای بی اساسی مانند "در تاریخ ثبت شده" (انگار تاریخ نظر شخص یا گروهی است) در همان مورد و در همان شرایط "ناآرام" هی به قضاوت میپردازند، این یعنی شما که با من همنظر نیستید دهانتان را ببندید (وای به روزی که بقدرت برسند) ولی من که ولی فقیه و نماینده تاریخ هم هستم هرچه دلم خواست میگویم.
من خودم چپ اومانیست هستم که نه جمهوری خواهم و نه پادشاهی خواه. حال چه باور کند یا دوست داشته باشد یا نه و از کسی هم اجازه یا فتوا نمیخواهم. در مورد دکتر غنی نژاد نمیدانم نظر سیاسی ایشان چه بوده یا چیست و برایم هم مهم نیست، چون یک محقق واقعی نباید نظر سیاسی خود را در کارش دخیل دهد و ایشان هم ابدا نظر سیاسی نداده بلکه تنها فاکتها را جمع و ارایه داده. کتاب ایشان را کتابفروشی روبروی دانشگاه تهران که خودش قبلا دوستی چپی بوده، بمن توصیه کرد و خریدم. حالا این فقیهی که اسم غنی نژاد شاید تا به امروز بگوشش هم نخورده چگونه عقاید سیاسی او را میداند جل الخالق! هر محقق بی طرفی که نخواهد کلیشه های تکراری تاریخی را تکرار کند یا شاهی میشود یا ساواکی یا امپریالیست و ...مثل همین میرفطروس یا آجودانی بیچاره و اثرش بدون خواندن حتی یک خط مثل سلمان رشدی از سوی فقهای "تاریخ دان" تکفیر میشود. حالا مهم نیست چند من اسناد تاریخی روی میز بگذارد و بگوید بابا من اصلا شخصی یا ایدولوژیک به تاریخ نگاه نمیکنم بلکه بر اساس فاکتها و متدولوژی های یک محقق کار میکنم. آیا وظیفه یک محقق چیزی جز این نیست که بدون پیشداوری در تاریخ کنکاش کند و با دید انتقادی و پرسشگر همه چیز را زیر سوال ببرد و شهامت اخلاقی این را داشته باشد که بر خلاف اذهان عمومی هم که شده واقعیتهایی را که یافته بازگو کند.
۲۰۶۱۶ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رضا سالاری

عنوان : جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه −− چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
‫باید از این تله و مرداب جذاب انتقاد و نقدهای خود شیفته گرانه برای برجسته کردن و به تحلیل کشیدن اختلافات و تفاوتهای خودمان مدتی پرهیز کنیم و در عوض بچسبیم به نکات اشتراکمان و روی آنها کار کنیم و آنهارا محکم تر و بیشتر کنیم تا اپوزیسیون ما رشد کند به تعالی شایسته اش برسد. بیائید لحظه ای بجای قاضی یکدیگر شدن و مرتب داوری و پیش داوری کردن و بجای خار افشاندن، قدری هم گل بر افشانیم تا بلکه بتوانیم طرحی نو در اندازیم. هموطن عزیز، شاید فراموش کردی که ما هنوز در حسرت و حیران آزادی از همان استبداد قدیمی و باستانی هستیم، و هنوز هم در اعتراض های اجتماعی مان باید از همان ابتدائی ترین شعار اصلی آزادی شروع کنیم، یعنی همان شعار آزادی از استبدادی که پدرانمان و مادرانمان و امروز فرزندانمان از زمان انقلاب مشروطیت تا به حال فریاد کرده اند. ولی، متأسفانه در تمام انقلابات، جنبش ها و خیزش ها، شعار آزادی فراگیر ما رفته رفته با شعار های اقلیت گرا و متعصب گونه و تفرقه انگیز قدرت مداران مخلوط و مغلطه شده و مارا از مسیر اصلی آزادی خارج کرده و به بیراهه کشانده است. نمیدانم چرا اکثر روشنفکران، فیلسوفان، شاعران و نویسندگان ما معمولاً بندرت به جزئیات کارهای مهم اجتماعی می پردازند و خیلی کم روی راه حل های عملی و پراتیک تحولات اجتماعی کار میکنند. مثلاً هنوز من جائئ ندیده ویا نشنیده ام که نمایندگان یک گروه و یا گرایش خاص فکری و سیاسی یک کار عملی و مهم برای پیوست همه گروهای اپوزیسیون انجام داده باشد. چرا هرکسی فقط ساز خودش را میزند؟ مثلاً شعاری طرح کند که نه فقط گرایش خودش که همه نظریات و گرایشهای مخالفین رژیم را در برگیرد؟ باید روی متن شعار ها خوب کار شود تا نه تنها باعث پیوست و پیروزی همه مخالفان رژیم شود، بلکه با ارزش، پایدار و ماندنی باشد تا حتی پس از پیروزی هم افتخار افرین و تاریخی برای همه باشد. شعار های ما باید فراگیر و مورد تأیید و موافقت تمام جناحها و جریانات اپوزیسیون قرارگیرند. باید از جائی شروع کرد، بویژه اگر بخواهیم اپوزیسیونی منظم تشکیل دهیم واگر نخواهیم دیگر منبع و مولد شعارهایمان در خیابانها بطور خودجوش و پراکنده، وای بسا برخی اوقات ناهماهنگ و نا فراگیر و حتی مخرب باشند. لطفاً در مورد نمونه شعار های زیر که سعی شده همه لایه ها و عرصه های اپوزیسیون را بپوشاند. نظر دهید. موفق باشید.

‫‫این است قانون ما:
آزادی سیاسی، آزادی مطبوعات، آزادی از استبداد، رهایی اسرا
این است عدالت ما:
دموکراسی، مردم سالاری، تفک‫یک قوا
این است تضمین آزادی ما:
هیچکس نیست بالای قوانین ما
این است دین و آئین ما:
احترام به همهِ دین ها
این است سیاست ما:
‫ همیشه جدا است سیاست از دیانت ما
این است شکل دولت ما:
سکولار، مردمی، ولی فقط، به انتخاب ما
‫ این است جهان بینی ما:
‫رابطه برابر با همه کشورها
این است نشان تمدن ما: ‫‫
‫ ‫حقوق بشر، یادگار تاریخی ایران خیلی قدیم ما.

رضا سالاری
۲۰۶۱٣ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : لقمان شمال

عنوان : امروز را دریابید که چوب زدن بر مردگان تاریخ بکجراه منتهی میشود
این اظهارنظرات که نه ته دارند و نه سر و عمومآ از بخار معده برآمده، معلوم نیست چه ربطی باصل مقاله دارد.مشکل عمده امروزی وجود یک سیستم حکومتی براساس خفقان و زور در میهن ما ایران است.بحث اینکه انگلیستان یا قدرت خارجی دیگر رضاخان میرپنج را از سربازی و پاسداری دم خانه یکی از حاکمان شهرهای شمالی ایران بر سر تخت نادری نشاند،و یا نه، احتیاج بمحیط آزاد و آرام دارد که بتوان بر طبق مدارک موجود، بررسی کرد. شاید آقا (خانم)نیاز و تمامی طرفداران سلسله میرپنج (پهلوی) مدارکی مبنی بر مبارزات ضد شاهی و ضد سلسله قاجار مردم ایران و آوردن شاه قدرقدرتی جدید مثل رضاخان قاتل دکتر حشمت و یاران(ثبت شده تاریخ)، دارا باشد.بنظر شاهپرستان، انگلیس و امریکا در بقدرت رساندن محمدرضا نیم پهلوی اصلآ دخالتی نداشنتد.و این پدر و پسر را مردم آوردند و خارجی ها آنان را برداشتند!! پرونده سلسله پهلوی هر چه بود به بایگانی تاریخ سپرده شد. و فقط برای مورخین و تاریخ نویسان باز کردن پرونده جهت اطلاع نسلهای آینده مورد استفاده قرار خواهد گرفت.امروز حل مسایل مهمتری در پیش است تا پرداختن بخانواده وابسته قزاقباشی. 
۲۰۶۰۹ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ع ف

عنوان : آزاد اندیش
دوستان اینهمه تلاش برای گناه کار دانستن ویا مبرا از گناه دانستن این و آن برای چیست اجازه بفرمائید مردم در عقیده خودشات آزاد باشند . سی سال حکومت جهل وجنایت اسلامی از همه ما یک دیکتاتور ساخته .اصلا شدیم منکر تنوع فکری همه باید یکجور بیندیشند و گرنه محکومند .
۲۰۶۰٨ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : خسرو شمیرانی

عنوان : رنسانس ایران در حال تحقق ست
با سلام به کاربران محترم.
نوشته بنده همانطور که ملاحظه می فرمائید مشحون از التیام از غفلت هائی که در تاریخ معاصر شده ست می باشد .تاسفم از این ست که مزدان و زنان الیت ایران می توانستند بیش از آنچه برای ایران خدمت کردند مورد توجه قرار گیرند. جوهر سخنم اینست که نمی بایست حقوق و وظایف یک ملت در اراده ی فقط «شاه » و امروز یک «خلیفه» متمرکز شود که دیدم بحران زا بود و وقایع ۱۳۲۰ یا ۱۳۳۲و بالاخره ۱۳۵۷ نتییجه ی همان فرد گرائی ها بود که اصلا به هیچ کشور آزاد جهان شباهت نداشت.

کسانی که با بیسوادی مردم خود را خلاص می کنند راه به جائی نمی برند. در همین کشورهای آزاد می بینیم که قوانین و ساختار اجتماعی بسیار از توده های مردم جلو تر ست . تو گوئی روح ژان ژاک روسو و بسیاری فلاسفه و فرهیختگان سراسر اروپا کم وبیش دمیده شده ست. هم امروز نیز نیروهای بسیاری که شاهان و جماهیر در میان آنها چندان نقشی ندارند با تمام مشکلات اقتصادی و اجتماعی دسته و پنجه نرم می کنند در ایران ما یک آخوند که در صنف خود هم مورد قبول نیست میخواهد سرنوشت یک ملت که میخواهد وکشورش را آباد کند در چنبر «شریعه » اسیر کرده ست .

فراموش نکنیم که طلایه داران جنبش مشروطه میخواستند رنسانس اروپا را به ایران بیاورند که این کار بسیار بزرگی بوده ست و این رنسانس ایران در حال تحقق ست.

پیروز باشیم
۲۰۶۰۷ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : دروغ یا فاکت تاریخی
این نظر ها راجع به حمایت رضا شاه از فاشیسم آلمان همه نقل قول از این و آن بود بدون ارایه مدرک. میگویند مدارک در آمده نشان میدهد رضاشاه را انگلیس ها سر کار آورده اند. کدام مدرکها؟ اینهم از آن افسانه ها وخاله زنکبازی های متداول آدمهای بیسواد. اتفاقا در مدارک و نه در شایعات کاملا برعکس آن اثبات شده است. در کتابی از پروفسور غنی نژاد که همین سالهای اخیر در آمد و مزین به کلی مدارک در آمده از طرف انگلیسیهادر ضمیمه میباشد باز هم نشان داد که این دروغ محض است. انگلیسی ها تنها از بر آمدن رضا شاه مخالفت و جلوگیری نکردند والا هیچ برنامه ریزی و حمایت فعالی از جانب آنها نبود. دلیل حمایت پاسیو انگلیسی ها هم یکی این بود که میدیدند شیرازه مملکت دارد از هم پاشیده میشود و این بنفع منافع آنها هم نبودو میدیدند که یک آدم با لیاقت و مقتدری دارد می آید مللکت را جمع و جور کند و سر و سامان بدهد. زمانی که رضا شاه آمد ایران کشور فقیری بود و انگلیس نه از نظر اقتصادی بلکه از نظر سوق الجیشی به ایران توجه نشان میداد. بر آمدن رضا شاه اول حتی با شک و مخالفت انگلیسی ها در مرکز مواجهه شد. این آیرون ساید متولی ایران بود که سعی میکرد سران خود در لندن را از مخالفت با رژیم جدید بر حذر دارد و آنها را به حمایت از رضا شاه متقاعد کند. لندن هم چنان درگیر مشکلات مهمتری بود که الویتی را برای ایران نگذاشته بود که سریع بیاید موی دماغ شود. پس اول بروید فاکتهای تاریخی را بخوانید بعد اظهار فضل کنید. همان راه آهن رضا شاه را هم انگلیس ها میخواستند شرقی غربی بکشند که مابین مستعمره های آنان یعنی هند و عرب ها فعال باشد اما رضا شاه بر خلاف میل آنها آن را شمالی جنوبی ساخت. تعجبی نیست که مخالفان رضا شاه اینجا حتی به دفاع از خاندان ارتجاعی قاجار که تنها یکی از نشانه های بی لیاقتی و خیانت شاهان آن بر باد دادن تمامیت ارضی ایران بود میشوند. دوستان من وقتی نامه های بین احمد شاه قاجار و سفیر انگلیس را میخواندم شوکه شدم، نمیدانستم که او حتی رسما از انگلیس حقوق میگرفت. او هی غر میزد و در خواست اضافه حقوق و رفتن به اروپا را میکرد تا این یا آن قانون یا اجازه نامه را امضا کند...روشنفکر ایرانی گاهی آنقدر ورشکسته میشود که برای اثبات حرف خود از هیچ هتک حرمت و دروغی رویگردان نیست. اگر دغدغه روشنفکری ایران و ایرانی باشد حداقل باید چشمان ایدولوژیزده و کینه توزانه خودرا باز کند و نتایج درخشان تنها، آری تنها پنجاه سال سلطنت پهلوی را با رژیم های قبل و بعد از آن با توجه به جهل و خرافات ملت ایران که تنها همین سی سال پیش عکس خمینی را در ماه میدیدند مقایسه کند ونه با سویس و سوئد. مگر مردم ما هم مردم سویس و سوئد بودند؟ سوئد و سویس را هم تاریخش را نمیدانیم. نمیدانیم که به چه همکاری ها و چشم پوشی هایی از حقوق خود به نفع قدرتهای بزرگ به اجبار کرده اند.
۲۰۶۰۶ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ایرج رشتی

عنوان : پرشین و ایران
سیاست رهایی ایران از چنگال انگلیس و روسیه در زمان ناصرالدین شاه قاجار دنبال می شده و همین ایده و برسمیت شناختن شاهنشاهی در سطح بین المللی باعث شد که ناصر الدین شاه و مظفر الدین شاه شش بار به به اروپا سفر کنند و در مراسم رسمی از هر دوتاشون پذیرائی شود. البته یک بار بیسمارک از ترس روسها (نمی خواست روابطش را با روسها خراب کند)حاضر نشد از ناصرالدین شاه پذیرائی کند و ناصرالدین شاه هم یک روز بعد برلین را بسمت بادن بادن برای خوش گذرانی ترک کرد. ناصر الدین شاه انحرافات سکسئوالیتی شدید داشت که در یاد داشت های سانسور شده اش هم به اروپا بوفور دیده می شود. بحر حال مظفرالدین شاه قبل از مرگش مشروطه را امضاء کرد. البته در دوران سانسور پهلوی چی ها همه وقایع دوران قاجار منفی جلوه داده شده و باید با احتیاد و انتقادی به این نوشته ها و یا نوشته های دوران حکومت فاشیستی اسلامی اعتماد کرد.
در دوران رضا شاه هم از طرف سفارت خارجه آلمان به ایران پیشنهاد شد , بجای پرشین از اسم ایران استفاده شود. از آن دوره ببعد(۱۹۳۵ میلادی) دستور از تهران به همه سفارت خانه و کنسولگری ها داده شده بود. واژه ایران را حتمن در پرانتز هم شده بکار ببرند, چون بیشتر سفارت خانه می نوشتند که در اروپا ایران را بیشتر به اسم پرشین می شناسند. آلمان ها قبلن هم در ایران دخالت داشتند و دلیلش هم فعالیت واسموس آلمانی در ایران بوده و که به اسم "لارنس ایران" معروفیت داشت و جبهه سومی در مقابل روسها و انگلیسها در ایران بپا کرده بود.
۲۰۵۹٨ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : سروش عبدی

عنوان : دکتر شاخت در ایران
آقای شاهد و طرفدارن رضاه شاه
از شما اجازه می خواهم نوشته ی آقای عزت مصلی نژاد از شهروند را برای شما نقل کنم رضا شاه "" خیال می کرد که نزدیکی اش با آلمان هیتلری به رهایی ایران از چنگال انگلیس و استفاده از کاردانی فنی آلمانی منجر می شود. با این خیال واهی است که او راه را برای نفوذ آلمان نازی در ایران باز می گذارد. در دهه ی ۱۳۱۰ دکتر شاخت طراح اقتصاد جنگی آلمان، که بعدها در دادگاه نورمبرگ به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه شد، به ایران دعوت می شود. مستشاران نظامی، مهندسان و تکنسین های آلمانی به ایران سرازیر می شوند و رهبری پروژه های بسیاری را در دست می گیرند. خانه ی آلمان در تهران به صورت مرکز تبلیغات فاشیستی در ایران درمی آید. پیروزی های جنگی آلمان در رسانه های ایران با آب و تاب اعلام می شوند. گرچه ایران در جنگ اعلام بی طرفی کرده است، ولی عملاً از آلمان طرفداری می کند. رضاشاه به درخواست انگلیس و شوروی برای اجازه ی عبور از ایران جهت رساندن تدارکات جنگی، بی اعتنایی نشان می دهد. بی طرفی ایران با بی طرفی سوئیس که اعلام داشت هر کشوری می تواند برای رساندن تدارکات جنگی از خاک من استفاده کند به شرطی که حق ترانزیت بپردازد، تفاوت داشت. با ادامه ی جنگ، شوروی و انگلیس بارها به دولت ایران اولتیماتوم دادند که به تبلیغات آلمان در ایران خاتمه داده و متخصصان آلمانی را ازکشور اخراج کند، لیکن رضاشاه از انجام این کار سر باز زد. نتیجه اشغال ایران از شمال و جنوب توسط شوروی و انگلیس بود که بعداً آمریکایی ها نیز به آنها پیوستند. ارتش به اصطلاح مدرن ایران که گویا فقط برای سرکوب شورش های داخلی ساخته شده بود نه تنها هیچ مقاومتی از خود نشان نداد، بلکه فرماندهان نظامی در پادگان ها را بازکرده و سربازان گرسنه را بدون لباس به گدایی در خیابان ها فرستادند.
ایران اشغال شد. رضا شاه را مجبور به استعفا کردند. پادشاه قدرقدرت پهلوی تحت نظارت انگلیسی ها با کشتی از بندرعباس به جزیره ی موریس تبعید شد و در سال ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ (آفریقای جنوبی) درگذشت"" عزیز مصلی نژاد
آقای شاهد
شما اگر روزنامه های ۶ ماه پیش از اشغال ایران بوسیله ی متفقین را بخوانید تمام اسناد حمایت رضا شاه از آلمان را پیدا می کنید. حتما می دانید که در دوران این پدر و پسر مثل امروز روزنانه ی مستقلی در ایران و جود نداشت.
۲۰۵۹۵ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ج آزاد

عنوان : کمر بند سلطنتی
آقای شاهد عزیز،
درود برشما، بامدارک طبقه بندی شده ای که از بایگانی های مراکز اسناد آمریکا و انگلیس بیرن آمده امروز دیگر مساله رضا شاه ، چگونگی روی بسلطنت رسیدن و مراتب وابستگی او به انگلستان بخشی از تاریخ است. بیایید تعصب نداشته باشیم و با احساسات قضاوت نکنیم. چرا آن شخصیت مقتدر نظامی که ایران را به وحدت رساند و تمام "یاغیان و طاغیان" را بخاک سیاه نشانید و تار ومار کرد، آنچنان با فروتنی و خضوع خشوع در برابر متفقین عقب نشست و بفرمانشان سر نهاد و به تبعید رفت؟ داستان خروج (اخراج؟) او از ایران و جیره ی بنزینش را شنیده اید؟ عکسهای او را دیده اید که در ظرف چند روز به چه موجود زار و نزاری تبدیل شد؟ اگر آخر و عاقبت رضا شاه یک تراژدی بود سرانجام فرزندش محمدرضاه شاه یک کمدی تمام عیار از آب در آمد. امروزه کتابهاب تاریخی مستندی در باره حیات سیاسی رضا شاه در دست است که مورخین آنها را بر اساس اسناد و مشاهدات، نوشته اند نه با سعایت توده ای ها.
حفظ وحدت،امنیت ایران و نوسازی آن بوسیله ی رضا شاه است گرانیگاه خدمات او بوسیله دوستان، و معمایی برای دشمنان تلقی می شود. دشمنان رضا شاه برای اینکه " خدمات" اورا بی بها کنند بیماری زمینخواری او را عمده می کنند، و دوستان روی تاسیس دادگستری، دانشگاه، سازماندهی ارتش نوین، ایجاد سیستم آموزش،.
راهسازی و خلاصه تبدیل ایران عقب افتاده به ایرانی پیشرفته تاکید می کنند.
جالب اینست که متفکر بزرگی مثل آقای میر فطروس هم به مساله ی " کمربند سلطنتی" نیاندیشیده است و این معما را حل نکرده است.
انقلاب مشروطه، انقراض حکمت قاجار و روی کار آورده شدن رضا شاه در محدوه ی تاریخی انقلاب سوسیالیستی شوروی و سقوط دولت تزاری انچام گرفت. تبلیغات دولتی که با شعار برابری انسانها، استقرار حکومت کارگران و زحمتکشان و شعارهای آزادی خواهانه بالای سر ایران روی کار آمده بود نه تنها برای مبارزان مشروطیت جاذبه داشت بلکه برای رو ستاییان و زحمتکشان و اندک کارگران ایران نیز می توانست سخت فریبنده باشد. تعدادی از مبارزان ایرانی و نیز کارگران آذربایجان به پیشواز حکومت کارگری شتافته بودند. موضوع، پوشالی بودن یا نبودن شعارهای دولت نوپای شوروی نیست و من امروز نه تنها کششی نسبت به آنها ندارم بلکه آنها را خالی از محتوا ارزیابی می کنم. مساله جاذبه ی این شعارها برای مردم ایران و خطری بود که دولت فخیمه ی انگلیس را تهدید کرد. یادمان باشد که ایران در طول سلطنت قاجار مورد "عنایت" خاص روسیه و انگلیس بود و دولت فخیمه از دسترسی روسیه به آبهای خلیج فارس سخت بیم داشت.
یک ایران متحد، مقتدر و نوین که تحقق شعارهای سوسیالیستی را در سایه ی حکومتی ملی عملی کند و که با دین و مذهب هم خصومت اساسی نداشته باشد می توانست جاذبه ی دولت سوسیالیستی را در ایران به حداقل برساند. رضا شاه کمر بند سلطنتی بودکه انگلیس روی مرزهای شمالی ایران بست. من یقین دارم که شما که از پویندگان مسیر تفکرید از همین خلاصه کل داستان را می خوانید. حالا دیگر تجربه ی کمربند سبز اسلامی را هم در کوله پشتی کمر شکن تجربیات خود داریم.
رضا شاه شخصیتی نوکر مآب نبود. او یک نظامی مقتدر بود و برعکس فرزندش اطاعت بیگانگان را بویژه پس ازچشیدن شهد سلطنت بر نمی تابید. گرایشهایش به آلمان هیتلری از این منظر قابل بررسی است.او می کوشید از خفت به سلطنت رسیده شدن و دست نشاندگی انگلیس خود را رها کندو نشد.
آقای شاهد عزیز. من نوشته ی آقای شمیرانی را بسیار مفید و آگاه کننده می بینم. شما صد در صد حق دارید نظرات ایشان یا مرا نپذیرید، اما نسبت دادن قضاوت نسنجیده و آخوند وار به نظرات هموطنی که مثل شما دغدغه ی آزادی میهن دارد انصاف نیست.
بامید ایرانی آزاد و آگاه
۲۰۵۹۴ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : شاهد

عنوان : مدرک معتبر
آقای خسرو شمیرانی از مطالب بسیار ارزشمند شما سپاسگذارم. ولی برادر شما در یک مورد بسیار نسنجیده و آخوندوار قضاوت میفرمایید. شما در مورد رضا شاه میگویید‌ "کمی تدبیر داشت هرگز شیفته ی « جنگ و نکبت» فاشیسم هیتلری نمی شد که مملکت را به ورطه سقوط کشاند".
آقای محترم، رضا شاه کجا از جنگ و نکبت فاشیسم هیتلری حمایت کرد؟ همکاری حکومت ایران با دولت وقت آلمان فقط در زمینه های تکنیکی و استفاده از تکنولوژی آلمانها در زمینه مسائل فنی و تکنیکی بود. دولت ایران موضع بیطرفی در جنگ دوم داشت و هرگز جانب هیچیک از طرفین را نگرفت. ممنون میشوم شما فقط یک مدرک معتبر در زمینه همکاری رضا شاه با دولت هیتلر در زمینه های پلیسی و یا نظامی عرضه دارید. اگر رضا شاه براستی به زعم شما "شیفته ی" جنگ و نکبت فاشیسم هیتلری بود آیا در زمینه مسائل نظامی و امنیتی نمیبایست با آلمانها همکاری میکرد؟ اگر داشتن روایط دیپلماتیک با آلمان هیتلری نشانه فاشیست بودن است، پس چرا دولتهای سوئیس و سوئد از جانب متفقین به عنوان همکاران فاشیسم هیتلری مورد حمله قرار نگرفتند؟ فراموش نکنید که تا دو سال قبل از حمله به ایران دول متفقین و از جمله دولت سوسیالیستی شوروی دارای روابط بسیار دوستانه ای با هیتلر بودند. اتهام فاشیست بودن رضا شاه در اصل بهانه ای بود برای حمله به ایران. چرا که رضا شاه اجازه استفاده از راه آهن ایران را به متفقین برای کمک رسانی به شوروی نمیداد.
۲۰۵۹۲ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : b-adab ۲

عنوان : احمد کسروی
ما نیک آگاهیم که حیدر عمواوغلی ها . علی مسیوها . شریف زاده ها . میرزاجهانگیرها و (خسرو شمیرانی ها!) که به آن جنبش برخاسته بودند. از حال گرفتاری های ایران درمیان همسایگان نیرومند و آزمند ناآگاه نمی بودند و در راه استقلال و آزادی این کشور به هر گونه جانفشانی آماده می بودند. آنان در یک جا اشتباه می کردند از گرفتاریها و آلودگی های توده ها ناآگاه می بودند! و می پنداشتند اگر ریشه استبداد کنده شود! و قانون اساسی به کار افتد. توده مردم به راه پیشترفت می افتند! در حالیکه درد اصلی جهل و ناآگاهی مردم بود!!!
۲۰۵۹۱ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : خسرو شمیرانی

عنوان : ازادی و پیشرفت آری !
عقب ماندگی های ایران در قرن گذشته ناشی از عوامل زیادی از جمله ؛ هرج و مرج ، نبود یک سیستم حکومتی و ساختار دولتی مدرن ، بی لیاقتی رهبران از شاهان ، شاهزادگان و عین الدوله ها گرفته تا تحجر آخوند ها و حکام سراسر ایران بود درضمن نفود خارجی ها در امور ایران هم قوز بالا قوز بود.

مشروطه خواهان نمی خواستند شاه قاجار «تبدیل» را به پادشاه بلژیک یا دانمارک کنند بلکه میخواستند ایران مانند کشورهای آزاد اروپا سرو سامان بدهند ،

راه چاره را در انتخاب روش پارلمانتاریسم و دموکراسی نمایندگی بمنزله یک سیستم با تمام شاخ وبرگ آن میدیدند که آحاد مردم را دربر میگرفت ، هدف آن بود که مردم در یرایر کشور خود ، در حد توان خود انجام وظیفه کنند و مسئولیت بگیرند و نقش بازی کنند.
نمایندگان مردم برای امور مملکت در مجلس قوانین و مقررات وضع کنند و به جای اراده ی «اعلیحضرت» و حجج الاسلام ، اراده ی غیر مستقیم «مردم » بر سرنوشت مملکت حاکم شود. اگر این کار تداوم پیدا میکرد مردم از طریق «آزمون و خطا» در این صد و چند سال می توانستند خیلی معلومات گرانبها از طریق تجربه و تدبیر در زمینه های مختلف «نهادینه» نمایند، از جمله ؛ رسیدن به برخورداری از حقوق شهروندی ، قبول داوطلبانه ی مسئولیت ، امکان انتخابات ادواری برای مجلس نمایندگی، وصع قوانین مختلف برای ایجاد ساختار مدرن حکومتی ، تحکیم دادگستری مقتدر برای جلوگیری از قانون شکنی در تمام سطوح اجتماعی ، گسترش آموزش و فعالیت های سیاسی ، اقتصادی ،آموزشی ، فرهنگی ، نطامی ، امور خارجه ، فعالیت احزاب و..و..و.. مثل تمام کشورهای پیشرفته ی دیگر.

هنوز هم آن اهداف شریف ست . در زمان رضاخان عده ای الیت پایه های ایران نوین را بنا کردند ولی آحاد مردم را از مشارکت «معاف» نمودند. البته از رضاخان نمی بایست انتظار داشت که به اروپا توجه میکرد که شاهان و رهبران آنها چه منشی داشتند و چه مقرراتی بر آن جوامع حاکم بود . اگر کمی تدبیر داشت هرگز شیفته ی « جنگ و نکبت» فاشیسم هیتلری نمی شد که مملکت را به ورطه سقوط کشاند.
محمد رضا شاه هم با روش « تک حزبی » میخواست ایران را به «دروازه های تمدن بزرگ » برساند. با تمام «رجال» اروپا دیده خود ، بوئی از دمکراسی و مردم سالاری نبرده بودند و در سال ۵۶ و ۵۷ فرار را بر قرار ترجیح دادند.

آری خمینی با تمام حامیان خودی و غیرخودی و مردم عامی توانست فاتحه ی تتمه ی مشروطه را کلا بخواند تا خیمه ی اسلام عزیز را بر ویرانه ای شاهنشاهی بنا کند. اگر از ۱۲۸۵ تا ۱۳۵۷ روح پارلمانتاریسم و مردم سالاری از طریق کمیته های ایالتی ولایتی درسراسر ایران نهادینه شده بود بیماری شاه یا مرگ شاه و جانشینی مقام تشریفاتی شاه در حکومت مشزوظه سلطنتی نمی توانست مملکت را به بحرانی بکشاند که شیرازه ی امور را بکلی از هم بپاشد و در یک جو شور و هیجان ارتجاعی ترین آلترناتیو قدرت بگیرد.

۳۰ سال گذشته «الیت » مذهبی «شریعتمدار» انحصار طلب تر از فالانژ پادشاهی تمام امکانات اجتماعی را اشغال کرده و نهاد های بغایت ارتجاعی خود را از انجمن های اسلامی گرفته تا کمیته ، بسیج و سپاه سراسر ایران را تبدیل به شعبه های انگیزیسون نموده و در «مجلس ولی فقیه» از نماینگان اکثریت مردم خبری نیست و واژه ی «مجلس » به معنی «خانه مردم » و پارلمان ، واقعا نباید در «ام القرای اسلام » مورد سوء استفاده ی آخوند ها قرا گیرد. این‌«آقایان » تمام کلمات استاندارد و معمول در فرهنگ سیاسی جهانی را از محتوی و مضومن تهی کرده اند .
- آیا در ایران انتخابات درست حسابی و جود دارد ؟ احتیاج به هیچ استدلالی نیست فقط کسی که نمی داند خواجه ی شیراز ست..
-آیا درایران مجلس نماینگان آحاد مردم وجود دارد ؟ فقط نماینده ی صنف روحانیون !
- آیا در ایران حزب واقعی وجود دارد ؟ آزادی احزاب پیشکش !
- آیا در ایران دادگستری وجود دارد ؟ «دادگاه انقلاب » داریم !
- آیا مردم دارای امنیت هستند؟ طفلک مردم !
- آیا درایران ساختار حکومتی متعارف وجود دارد؟ نه والله
- ایا درایران یک دولت مقتدار وجود دارد ؟ چند تا بدرد نخور داریم !
- آیا درایران سوء استفاده و رشوه بیداد نمی کند؟ بیداد میکند !
- ایا درایران قدرتهای ماورای دولتی «مافبا» همه کاره نیستند؟ دولت هیچ کاره ست!
- آیا کشوری وجود دارد که پادشاه یا رئیس جمهور آن از ولی فقیه ایران بیشتر قدرت «غیرقانونی » داشته باشد ؟
- آیا «جمهوری اسلامی» اصلا به جمهوری شباهت دارد ؟ خیلی خنده داره !
- آیا احمدی نژاد «رئیس جمهور» مردم ایران ست ؟ فقط چند درصد اقلیت !!!

این سئولات ظاهرا ساده نشان دهنده ی سطح توقعات ما از دمکراسی و آزادیخواهی می باشد که بیش از ۱۰۰ سال توسط شاهان و شیوخ مورد بی توجهی و تاراج قرار گرفته و منقدان را دیروز بنام « اقدام علیه امنیت کشور» و امزوز بنام « طاغوتی » یا منافق» و «مرتد»
وادار به تحمل سکوت و شکنجه ، زندان و مرگ می نمایند.

مردم میخواهند بر سرنوشت خود حاکم باشند و این نیاز به یک سیستم هارمونی دارد و کار این حضرات نیست. ما نیاز به تمام نهادهای نامبرده دربالا داریم که بصورت مفید و عقلائی برای مملکت و مردم کار کند نه ادای مجلس ، رهبر ، رئیس جمهور ، حزب ، دادگاه و..و.. را در بیاورند احتیاج به بازی با کلمات هم نیست قطعا مشروعه اصلا با این مفاهیم جور در نمی آید.

اما توجه به کشورهای « آزاد » اعم از جمهوری با پادشاهی نشان میدهد که اساس آنها بر انتخابات ادواری قرار گرفته و مجلس نمایندگی مهمترین نهاد قانون گزاری ست که تمام سیاست ها ومقررات اجتماعی را تدوین و تصویب مینماید که با قانون اساسی کشور مطابقت دارد. برای گردش درست امور مجلس آزادی های سیاسی ، فردی و اجتماعی ملحوظ ست حیطه ی اختیارات شاه و رئیس جمهور
تعیین شده و تغییر پذیر ست . نه ملکه الیزابت قادر ست در اتحادیه اروپا تاثیر چندانی بگذارد نه رئیس جمهور آلمان !

بیشتر کشورهای اروپائی از طریق همه پرسی - رفراندوم - به اتحادیه اروپا پیوستند یا هنوز بیرون از اتحادیه به کار خود ادامه میدهند مثل نروژ و سوئیس حتی در باره بازار پولی اروپا نیز همینطو ر ست انگلستان و سوئد علیرغم اینکه از اعضای اتحادیه اروپا هستند ولی مردم آنها حاضر نشدند که پول اتحادیه اروپا را قبول کنند در این زمینه ها نه شاه نه رئیس جمهور نه دولت و نه پارلمان، هیچکدام نمی تواند راسا تصمیم بگیرد و همه پرسی فراگیر تر ست.

لطفا به اشتراکات اساسی ساختاری و سیستماتیک کشورهای آزاد اعم از پادشاهی و جمهوری عنایت فرمائید.
مردم ما امروز از اساسی ترین نقطه شروع کرده اند «رای من کو» یعنی مردم سیستم پایدار و قابل کنترل و برگشت ناپذیر میخواهند که مسئولان آن سیستم بصورت ادواری جایگزین شوند و مسئولیت های انتصابی ، موروثی و مادام العمر از بین برود. اسم این را هر چه می خواهیم میتوانیم بگذاریم.

مردم هم شاه را دیدند هم احمدی نژاد را موضوع این چیز ها نیست !

ما نیاز به ساختار مدرن و مردمی مانند کشورهای آزاد داریم و بیش از ۱۰۰ سال ما را از «بالا » تو دست انداز انداختند و این بار خوشبختانه از «پائین» داریم درست میسازیم.
۲۰۵۹۰ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣٨٨       

    از : باخته

عنوان : من نیازم تو را ندیدنه
نیاز اینقدر جوش نزن. تو هم فقط یک رای داری. اگر چیزی برای گفتن در رابطه با مقاله نداری مجبور نیستی, بدیگران بند کنی. مگه آدم مریض روانی باشه. حالا همه شما تند تند نظر می دید و بعد هم می گید آی آزادی بیان از ما گرفته شده. آزادی بیان را کسی از شما گرفته؟ بر داشت شما خصمانه است و هیچ دلیلی برای حرفات نداری. "همین عده نماینده کل ایرانیان باشند باز داریم انحصار طلبی و زور چپانی میکنیم " کی اینو نوشته؟ما که دستکاه سنجش نداریم و اینها را "همین عده" نامیدن کمال بی شرمی است. شما طرفداران ارثی شاهی مگه چند تا هستید؟ چرا تو وب سایت خودتان این امکانات دموکراتیک را به خوانندگان تان نمی دهید؟ خمینی هم آمد پاریس آزادی بیان و دموکراتیک را تبلیغ می کرد. خودت هم خودت را دموکرات درجه یک جا می زنی. طرفداران رژیم گذشته فرق می کنند با کسانی که ساواکی بودند و دستشان بخون مردم آغشته است. ساواکی ها باید دادگاهی بشن, البته من مخالف اعدام هستم.
۲۰۵٨٣ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : قیم نباشید
بخشی از ایرانیان جمهوری ایرانی میخواهند، شکی در این نیست چون همه شعارش را شنیدیم. اگر قرار باشد همین عده نماینده کل ایرانیان باشند باز داریم انحصار طلبی و زور چپانی میکنیم. امروز کی جرات میکند شعارهایی در تایید مشروطه یا چیزی نظیر آن در ایران بدهد. تنها یک انتخابات آزاد میتواند میزان هواداران هر نظریه را روشن کند. والا الان مجاهدین خلق و حزب کمونیست کارگری همچنان که موسوی و کروبی و بقیه گروهها نیز حتما در هر انتخاباتی هواداران خاص خود را خواهد داشت. تمام این گروهها مادامی که در چهارچوب مسالمت آمیز و با احترام به منشور حقوق بشر بخواهند فعالیت کنند هیچکس اجازه ندارد جلوی آنها را بگیرد. من شخصا امیدوارم یا جمهوری خواهان واقعا دموکرات -و نه این ها که چشم دیدن دگر اندیشان جمهوریخواه خود را هم ندارند- و یا مشروطه خواهان بیشترین رای را جلب کنند. جدا در همین کامنت ها میبینیم که مشروطه خواهان از همه گروههای سیاسی چپ و راست دموکرات ترند و همه حق های دنیا را تنها برای خود نمیخواهند، به کسی تهمت های سخیف و زیر تنبانی مانند ساواکی نمیزنند و ذوب شده در هیچ ولایتی نیستند. وضع و سطح شعور سیاسی و فرهنگی منتقدینشان را در همین کامنت ها ببینید و خود قضاوت کنید. وای به روزی که اینها قدرت هم داشته باشند...
۲۰۵۷۴ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رفیق سید آباس ارمنی

عنوان : نظر اگر رفقای اخبار روز اجازه بدن
با ساواکی خواندن هوادران نظام مشروطه شما فقط از قبول واقعیت آنها بعنوان یک جریان موجود در صحنه سیاست امروز سر باز دزدید میتوانید بجای ساواکی از واژه های دیگری هم استفاده کنیداما چیزی تغییر نخواهد کرد آنها وجود دارند از این بابت برای شما متاسفم .دوست گرامی سیاست پیشگان ما را همینها تشکیل میدهند مشروط طلبی که احتمالش هست که ساواکی هم بوده باشه یا رفقای اقلیتی که در بین آنها کسانی بوده اند که به دستور صدام برای گرفتن مثلا امکانات رادیو فلان کار را کرده اند و یا دوستان تودهای که بنا به اعترافات رهبرانش از جمله رفیق اسکندری یا فرجاد مستقیما از روسیه دستور میگرفتند و یا مجاهدین که به دستور مستقیم صدام در یک شرایط نامساعد ناچار به حمله به ایران شدند که نتیجه آن را دیدیم و یا رفقای سازمان انقلابی که باز به اعتراف رفیق ایرج کشکولی گوش و چشم به فرمان رفقای چینی بودندو از این نوع و قماش میتوان نمونه های دیگری را هم ذکر کرد.
حالا شما میگی چیکار کنیم اگر قرار باشه هر کسی را به دلیلی مستحق آزادی ندانیم که میشیم همان ساواکی که شما ازش بیزاری یا میشیم خمینی . آنها هم با همین شیوه استدلال به همان نتایجی رسیدند که شما میرسی یعنی اینکه من حامل تمام حقیقت هستم بقیه هم یا جاسوس هستند یا خائن یا محارب یا مفسد.

دوستان آزادی اسمش با خودش است آزادی. یعنی اینکه اگر با این اما و آن اگر محدودش کردی دیگه اسمش آزادی نیست مصادره کردن آزادیست به نفع خود همان کاری که رژیم فعلی میکنه.دمکراسی در بیان کاملا ساده اش چیزی نیست جز به رسمیت شناختن حقوق دیگرانی که غیر از من می اندیشند.
موفق باشید
۲۰۵۷۰ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨       

    از : ایرج رشتی

عنوان : آزادی, جمهوری ایرانی در مقابل "جمهوری " اسلامی
مقاله خوب شما در رابطه با اسلام پرستان بموقع چاپ شده , یک نکته ای را می خواستم خیلی دوستانه متذکر شوم. فرمودید:
"شعار انتخابات آزاد برای تعیین شکل حکومت (جمهوری یا مشروطه)."
شعار انتخابات آزاد برای رسیدن به دموکراسی و آزادی در جمهوری ایرانی، حقوق بشر و جدائی دین از دولت است. در تظاهرات خیابانی شعار جمهوری ایرانی با هزینه خیلی بالا مطرح وبگوش همه ایرانیان رسیده.

این شعار تعیین شکل حکومت (جمهوری یا مشروطه) که می فرمانید در هیج جا شنیده نشده. جمهوری را در مقابل مشروطه خواهی قرار دادن تصنعی است, هدف بعضی از اصلاح طلبان مذهبی و ساواکی ها است که از آب گل آلود می خوان ماهی بگیرند.
شما نوشتید "جدائی دین از دولت (حکومت)" . جدائی دین از دولت درست است. در داخل پرانتز "حکومت" ذکر شده. حکومت ها می آیند ومی روند. همان طوری که می دانید,فرق است بین حکومت governmentودولتstate .
کمنت اهل رده هم عالی بود و نشان داد که فقط احمدی نژاد از ظهور امام زمان از چاه چمکران نمی گوید, بلکه این هذیان گوئی در دوران شا هنشاه هم رواج داشت و در قانون منجمد شده بود.
شاد باشید
۲۰۵۵٣ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣٨٨       

    از : مرگ بر شاه

عنوان : چرا سر و کله ساواکی ها پیدا می شود؟
عجیب است که تا یک نوشته از میرفطروس ظاهر می شود سر و کله چند فسیل ساواکی نیز پیدا می شود؟ اما سوال از این حامی حزب " «حزب مشروطه ایران » " که چرا تعداد زیادی از اعضای حزب آنها از وابستگان به رژیم ساواکی شاه بودند؟ آیا آنها هنوز رویا بافی می کنند که رژیم خائن شاه را که مردم ایران سرنگون کردند ابقا خواهند کرد؟ آیا بهتر نیست اینها بروند یک معاینه پزشگی انجام بدهند که دلیل این هذیان گویی آنها روشن شود؟
۲۰۵٣٨ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : اهل رده

عنوان : دریغ از کمی مطالعه واندکی انصاف
برطبق قانون اساسی مشروطه,شاه حکومت میکندنه سلطنت.

۱-اصل چهل و پنجم: کلیه قوانین و دستخط‌های پادشاه در امور مملکتی وقتی اجراء می‌شود که به امضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول آن فرمان و دستخط همان وزیر است
۲-اصل چهل و ششم: عزل و نصب وزراء به موجب فرمان همایون پادشاه است
۳-اصل چهل و هفتم: اعطای درجات نظامی و نشان و امتیازات افتخاری با مراعات قانون مختص شخص پادشاه است
۴-اصل چهل و هشتم: انتخاب مامورین رئیسه دوائر دولتی از داخله و خارجه با تصویب وزیر مسئول از حقوق پادشاه است مگر در مواقعی که قانون استثناء نموده باشد
۵-اصل پنجاهم: فرمانفرمائی کل قشون بری و بحری با شخص پادشاه است
۶-اصل پنجاه و یکم: اعلان جنگ و عقد صلح با پادشاه است.
۷-اصل بیست و هفتم,سیم: قوه اجرائیه که مخصوص پادشاه است یعنی قوانین و احکام به توسط وزراء و مامورین دولت به نام نامی اعلیحضرت همایونی اجراء می شود به ترتیبی که قانون معین می کند
۸-اصل چهل و هشتم: اعلیحضرت همایون شاهنشاهی می تواند هریک از مجلس شورای ملی و مجلس سنا را جداگانه و یا هردو مجلس را درآن واحد منحل نماید.

حکومت پهلویها لطف بزرگی کرد که "نهال نورسیده ی مشروطه" را منحل کرد.اینهم از قانون "نهال نورسیده ی مشروطه" :

اصل اول: مدهب رسمی ایران اسلام و طریقه حقه جعفریه اثنی عشریه‌است باید پادشاه ایران دارا و مروج این مذهب باشد
اصل دوم: مجلس مقدس شورای ملی که به توجه و تایید حضرت امام عصر عجل الله فرجه و بذل مرحمت اعلیحضرت شاهنشاه اسلام خلدالله سلطانه و مراقبت حجج اسلامیه کثرالله امثالهم و عامه ملت ایران تأسیس شده‌است باید در هیچ عصری از اعصار مواد قانونیه آن مخالفتی با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلی الله علیه و آله و سَلم نداشته باشد ومعین است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه بر عهده علمای اعلام ادام الله برکات وجود هم بوده و هست لهذا رسما مقرر است در هر عصری از اعصار هیاتی که کمتر از پنج نفر نباشد از مجتهدین و فقهای متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند به این طریق که علمای اعلام وحجج اسلام مرجع تقلید شیعه اسامی بیست نفر از علماء که دارای صفات مذکوره باشند معرفی به مجلس شورای ملی بنمایند پنج نفر از آنها را یا بیشتر به مقتضای عصر اعضای مجلس شورای ملی بالاتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند تا موادی که در مجلس عنوان می‌شود به دقت مذاکره و غور رسی نموده هریک از آن مواد معنونه که مخالفت با قواعد مقدسه اسلام داشنه باشد طرح ور د نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأی این هیات علماء در این باب مطاع و بتبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجه عصر عجل الله فرجه تغییر پذیر نخواهد بود.
۲۰۵٣۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : دانشجوی لیبرال

عنوان : علم
خانم سین ممنون از توضیحاتتان. در ابتدای نوشته تان مطالبی را در مورد تابعیت و اینکه کسی ابتدا به ساکن اعتقادی به ایدئولوژی ندارد نوشته بودید. ضمن هم عقیده بودن با شما ارتباط این مطلب را با مباحث جاری متوجه نمیشوم. بحث ما پیرامون عملکرد ایدئولوژی است که بنابر شواهد و قرائن حاضر (و نه بر اساس یک تفسیر فلسفی و یا عقیدتی) در تمام زمینه ها شکست خورده و نه تنها هیچ سودی را برای جامعه بشری به ارمغان نیاورده بلکه در عمل همان کاری را میکند که در تئوری ادعای مقابله با آن را دارد. سوسیالیزم قرائتهای گوناگونی دارد که در عمل با هم در تضاد کامل هستند. قرائت موفق آن را در کشورهای غربی شاهد هستیم. در اصل سوسیالیزم موفق با دوری جستن از مبانی ضد بشری مارکسیزم توانسته قرائت درستی از اقتصاد آزاد به جامعه جهانی عرضه دارد. من با این گروه از سوسیالیستها هیچ مشکلی ندارم. مشکل من با کمونیستهاست که در اصل قرائتی غیرواقعبینانه و ضد مردمی از سوسیالیسم دارند. این جماعت بعد از تخطئه شدن دکان انقلابی گری سعی دارند که بیشتر خود را به عنوان سوسیالیست معرفی کنند تا این توهم را در ذهن مردم ایجاد نمایند که آنها نیز همانند سوسیالیستهای میانه رو خواستار نظامی مردم سالار هستند در صورتیکه در عمل چنین نیست. با یک نگاه کوچک به اظهارات شما میتوان دریافت که شما هم جز کمونیستهایی هستید که سعی در ارائه تصویری غیرواقع بینانه از این طرز تفکر ضد بشری دارید.
من نمیدانم که تعریف شما از علم چیست. شکی نیست که یک مبحث علمی دارای ویژگیهای بسیاری است. به نظر من یکی از ویژگیهای یک مبحث علمی درست بودن آن در زمینه های عملی است. اگر یک فلسفه و یا ایدئولوژی نتوانسته باشد در صحنه عمل موفقیتی از خود نشان دهد همانا جایش در زباله دان تاریخ است. علمی خواندن یک مبحث از سوی هوادارانش به خودی خود آن را تبدیل به علم نمیکند. اگر چنین بود هیچ مبحثی علمی تر از فقه شیعه نبود و ما باید مباحث آخوندها (یا بقول خودشان علما) را علم حساب آوریم.
خانم محترم شما در نوشته تان صحبت از سوسیالیزم حرامزاده میکنید. ممنون میشوم اگر نمونه ای از یک سیستم کمونیستی حلال زاده برایمان مثال بزنید (دقت بفرمایید بطور مشخص از یک نظام کمونیستی صحبت میکنم و نه الزامن یک سیستم سوسیالیستی به سبک اروپای غربی). پیش از پایان خدمت شما عرض میکنم که بنده هیچ علاقه ای به بحثهای بی سروته تئوریک ندارم. اگر از آوردن یک نمونه عملی برای اثبات نظرات خود در مورد موفق بودن کمونیزم عاجزید محبتی بکنید و نه سر مرا درد بیارید و نه چانه خودتان را.
با تشکر
۲۰۵٣۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : نه مشروطه، نه مشروعه لعنت بهردو آنها
البته نظر براین نبود که بحثی راجع بمعنای «مشروطه» دامن بزنم.انقلاب مشروطه با آوردن قانون اساسی مشروطه یعنی جلوگیری از خودکامکی شاه بعنوان قدر قدرت ظل الله یکی از نهادهای اجتماعی مثبتی بود که ایران بعنوان اولین کشوری در منطقه این نهال آزادبخواهی را کاشت.مشروطه خواهی در ایران همواره بمعنی رژیم مشروطه سلطنتی مندرج در قانون اساسی ۱۹۰۶ میلادی است. مفهوم مشروطه هرگز بعنوان قانون اساسی مطرح و پاگیر نشد. بنابراین عده ای سعی بر این دارند، که طرفداران مشروطه خواهان که بعد از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی مثل قارچ با کمک ۵۰ میلیاردی که این خانواده از سرمایه مردم ایران به یغما برده اند،مغازه های گوناگون طرفدار قانون(سلطنتی) باز نمایند، بعنوان جریانات مشروطه طلبی (قانون طلبی !) مطرح بسازند.امروز تفهیم مردم عامی ایران از مشروطه همانا رژیم سلطنتی است که سرنگون شد.و بنظر نمیرسد که آقای میرفطروس از بیان مشروطه، منظور «قانون اساسی» باشد.
۲۰۵۲٨ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : رهگذر تیزبین

عنوان : راه نجات کشور از دست خودکامگی آماده بودن برای انجام کار سازمانی است و نه سرگرم کردن خود به بحث های نظری
راهکار نجات کشور از دست خودکامگی، این است که نیروهایی که خواهان سرنگونی و دگرگونی هَستند به اصول دمکراسی و انجام کار سازمانی پایبند باشند. اگر سازمان های سیاسی و هرکسی که میخواهد برای آزادی ایران مبارزه کند، به رای مردم در انتخابات آزاد احترام بگذارند، همه ی گرافتاری ها حل خواهند شد. تنها کسی از رای مردم میترسد که در فکر بازتولید بساط خودکامگی باشد. پایبند بودن به دمکراسی، آزادی و احترام به رای مردم باید که پیش شرط یک همکاری گسترده در میان آزادیخواهان باشد. اگر که به دمکراسی باور داریم، باید که به پذیریم که در یک ایران دمکراتیک برای نگهداشتن تعادل سیاسی در کشور، به همه ی سازمان های سیاسی با اندیشه های گوناگون نیاز است، از چپ های کمونیست گرفته تا راست هایِ پادشاهیخواه. تنها همه ی این سازمان ها باید که خود را پایبند به رعایت اصول دمکراسی کنند. و آماده باشند که به سوگند خودشان به دمکراسی وفادار بمانند و پس از انتخاب شدن به رای مردم، بساط دمکراسی را جمع نکنند. به باور من خیلی از بحث هایی که در میان روشنفکر ها انجام میگیرند، سازنده نیستند. همچنین در خیلی موارد روشنفکران حرف همدیگر را نمی فهمند؛ انگار که به زبان های گوناگون باهم گفتگو میکنند. همکنون مشکل کشور این نیست که روشنفکران وقت خودشان را با اینچنین بحث ها بهدر بدهند که آیا همکاری برای دامن زدن به انقلاب اسلامی خدمت بوده است یا خیانت. قضاوت بر این رویداد را به تاریخ بسپاریم. آنچه که همکنون مهم است این است که پیش از اینکه کشور از هم فروبپاشد، راهکار هایِ شایسته ای را برای پایان دادن هرچه سریعتر به عمر حکومت اسلامی و سرنگونی دولت کودتا پیدا کنیم و بیدرنگ آنتخابات آزاد و همه پرسی برپا سازیم. انجام اینکار نیز از دست یک تن یا یک سازمان ساخته نیست. تنها با همکاری گسترده درمیان کسانی که همانند هم میاندیشند و به هدف مشترکی باور و ایمان دارند، میتوان جنبش سبزها را به هدف و پیروزی رساند. برای این همکاری گسترده هم نیاز به برپایی کنفرانس و نشست هایِ حضوری نیست. خوشبختانه به کمک فیس بوک و پالتاک میشود همه ی این کارها را سازمان داد. تنها کسی وقت خودش را با این بحث های تئوری و نظری بهدر میدهد که به هدف جنبش باور نداشته باشد و یا نمی خواهد که کوشا برای رسیدن به هدف که برپایی دمکراسی در ایران است، تلاش کند. و در پایان باز هم تکرار میکنم که یک جامعه ی سالم به برای نگه داشتن تعادل خودش به همه ی اندیشه ها نیاز دارد، از چپ گرفته تا راست؛ زمان باقی مانده پیش از سرنگونی حکومت اسلامی زمینه و شرایط خوبی را برای همکاری سازمان های دمکراتیک بوجود آورده است تا آنها بتوانند با نزدیک شدن بهم، مشکلات پس از سرنگونی حکومت اسلامی را آسان تر بگشایند. شرط همکاری نیز پایبندی و وفاداری سازمان ها و حزب های سیاسی به اصول دمکراسی است. بقیه حرف ها همکنون حرف های اضافی و فلسفی میباشند.
۲۰۵۲۷ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جعفر سامانی

عنوان : مشروطه جهانی ست !
آقای یا خانم «هموطن» از توجه شما به نوشته خود صمیمانه سپاسگزارم.امیدوارم با بحث و گفتگوی دوستانه زمینه ی همکاری و همراهی برای تغییرات فرهنگی جامعه ایرانی فراهم شود.

در باره ی مشروطه ، قانون اساسی و تمام اجزاء و متعلقات آن خود را کوچک تر از آن میدانم که حکمی صادر کنم.

اما از جنابعالی دعوت می کنم که سایت «حزب مشروطه ایران » مراجعه فرمائید. در بالای سایت در کنار شیر و خورشید با تیتر درشت به دو زبان ارسی و انگلیسی خواهید کلمات زیر را خواهید خواند:


حزب مشروطه ایران
(The Constitutionalist Party of Iran (CPI)

در صورت اینکه معلومات آقای داریوش همایون را قبول نداشته باشید.

کارتان مشکل خواهد شد.

البته ممکن ست بگوئید Constitution یعنی قانون اساسی و Constitutionalist بمعنی فعال قانون اساسی و مشروطه همان مشروطه خواه ست.

بهر صورت قانون اساسی و مشروطه و مجلس نمایندگی و انتخابات آزاد و بقیه ی ضمائم«لا یتجزا» می باشند به عنوان یک ارگانیسم یا سیستم باید درنظر گرفته شود.بهمین دلیل نه در گدشته و نه امروز مانند کشورهای آزاد میتواند منشا اثر مفید باشد

موفق باشید
۲۰۵۲۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : سیما س

عنوان : دانشجوی لیبرال و هموطن عزیز
دانشجوی لیبرال عزیز،
این سوسیالیستها که شما آنها را دور و برخود می بینید و شما خودتان هم در گذشته در زمره ی آنان بودید ، مادر زاد سوسیالست متولد نمی شوند. در زمان تولد ایدئولوژی ندارند. مسلمان هم نیستند، در هر جای خاک که متولد شده باشند بار زبان و فرهنگ آن سرزمین، ملیتی را به آنها عطا می کند که حکومت ها با تحمیل ایدئولوژی خود برآن ملیت، افراد را به بند تبعیت و تابعیت خود می کشند. ایرانیان در روزگار سلطنت پهلوی ظاهرا بر اساس ملیت خود شهروندان ایران سلطنی بودند و تابعیت اجتماعی آنان رسما سلطنتی بود. شناسنامه، گذرنامه و تمام مدارک آنان مهر ونشان دولت شاهنشاهی را داشت. امروز شهروندان ایران تابع دولت اسلامی تلقی می شوند.. بسیارانی از این شهروندان که از مضایق اجتماعی، افتصادی سیاسی رنج می برند مخفیانه تابعیت اجتماعی (نه تابعیت ملی) خود را ترک می کنند، و عموما از روی احساسات مثلا سوسیالست می شوند و اگر سوسا لیسم را هم پاسخگوی نیازهای سیاسی و فکری خود نیافتند بازهم داوطلبانه ممکن است به تابعیت اجتماعی گذشته باز کردند. این فعل و انفعالات بطور روزمره دور و بر ما انجام می شود.
از شما که در طیف چپ حرکت می کرده اید انتظار می رود که فرق سوسیالیسم و کمونیسم را بدانید و مقوله ی حرامزاده ای که که با اسم سوسیالسم در شوروی سابق حاکم بود بشناسید
از شما که جوانید تقاضا می کنم که از روش سنتی بحث سیاسی یعنی تهمت زدن و نسبت دادن مخاطب به این سازمان و آن گروه و این نظر و آن نظر اجتناب کنید. حرف خودتان را بزنید، بمخاطبان شما داوری می کنند.

آقای هموطن عزیز، با احترام ،فلسفه ی علمی و تکامل اجتماعی به جنگ گرم و سرد ارتباطی ندارد. از نظر فلسفی سوسیالیسم اجتماعی و بویژه اهتمام بشر برای تحقق آن با شکست روبرو شد. این به معنی شکست فلسفه ی علمی نیست. بعد از مارکس هنوز فلسفه ی کلی جهانشولی ظهور نکرده است و خرده فلسفه های سارتر، راسل، لیوتار، دریدرا، رورتی، فوکو و غیره همه از مارکس متاثر ند.
حتما شما با نظریات مکتب فرانکفورت و نهایت آن یعنی هابرماس و برنامه نیمه کاره اشنایی داریدکه هنوز روی نظریات مارکس پای فشاری می کند!؟
صورت بندی اجتماعی شکست می خورد، اما فلسفه نه. سرمایه داران ونمایندگان آنها مثلاا فوکویاما این نظریات را تبلیغ می کنند که منافعشان تتامین شود.
بسیاری از عناصر سوسیالیسم در جوامع پیشرفته پذیرفته شده است. و اندیشه ی حامعه ی مرفه و آزاد ( به جای جامعه برابر) که شکل امروزین نظریات مارکس را نمایندگی می کند، روز بروز حتی در آمریکا قوی تر می شود.
هموطن عزیز, جامعه پدیده ای پویاست، همین سرمایه داری "فنا ناپذیر" شما از زمان مارکس تاکنون اینهمه تغییر کرده است. شما چگونه تکامل اجتماعی را انکار می کنید؟!.
اما چیزی که قابل تردید ناست بقای حکومت اسلامی و بازگشت به حکومت شاهنشاهی رضا شاهی و محمد رضاشاهی است.
خواهش می کنم بجای اینکه وقتتان را برای پیدا کردن وابستگی نظرات من به چپ وراست ومیانه تلف کنید و نتیجه ی ناروا بگیرید بیندیشید.
۲۰۵۲۲ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : هموطن

عنوان : Constitution با مشروطه یکی نیست!
مطالب مندرج شده توسط بعضی از دوستان و بویژه خانم سیما من را بیاد یکی از دوستان سابقم می اندازد. او که در دوران شاه از فعالین دانشجویان کمونیست بود عقیده داشت که باید تا حد امکان در برخوردهایمان احساساتی باشیم و در سخنرانیهایمان از ردیف کردن کلمات پیچیده دریغ نکنیم. او براستی اعتقاد داشت که هدف اصلی ما (یعنی کمونیستها) باید دفاع از ایدئولوژی خودمان و تحت تاثیر قرار دادن مخاطبین باشد تا تجزیه و تحلیل مسائل. خنده دار اینجاست که مرام و مسلک خود را، که تمام بنیان و اساسش بر تحریک احساسات است و بی اعتباریش در تمام زمینه ها و در اقصی نقاط دنیا به اثبات رسیده، فلسفه ی علمی و تکامل اجتماعی مینامند. شاید این ترفندها در دوران جنگ سرد موثر بود ولی امروز در عصر اطلاعات کاربردی ندارد. بنابر این اجازه ندهیم که این جماعت بحث را از مسیر اصلی خود منحرف کنند.
در ضمن آقای جعفر سامانی، شما اشتباه میکنید. Constitution به معنی قانون اساسی است و نه حکومت مشروطه.
مشروطه در زبان فارسی معادل constitutional monarchy است (یعنی حکومت پادشاهی مبتنی بر قانون در مقابل absolute monarchy یا همان حکومت سلطنتی مطلقه). حال اینکه کدام شیوهء‌ جمهوری دموکراتیک و یا پادشاهی مشروطه بهتر است بحثی مجزا.
۲۰۴۹۹ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : جعفر سامانی

عنوان : جمهوری /پادشاهی درست ست نه جمهوری/مشروطه
هموطن محترم با امضای حافظه تاریخ ، سپاس از نکته سنجی جنابعالی ، واقعا خوشحالم که با چنین اظهار نظراتی هر روز بیش از پیش به درک روشن تری از مشروطه ی واقعی میرسیم.

تاریخ معاصر ما نشان میدهد که راهیان مشروطه در ۱۵۰ سال پیش با الهام از دستاوردهای قانون مداری در اروپا و جهان به « نبود» این واقعیت یعنی تسلط هرج ومرج در ایران رسیده بودند که بدون اجرای یک قانون اساسی منسجم که شمول تمام آحاد جامع از از صدر تا ذیل نشود مملکت از بدبختی و عقب ماندگی نجات نخواهد یافت.

وازه ی مشروطه از لغت کنستیتوشون که در تمام کشورهای اروپائی نماد دموکراسی و مردم سالاری ست به امانت گرفته شده بود و اصلا به معنی سلطنت و پادشاهی نبود و نیست ! ما هم پادشاه داشتیم وهم خلافت فقط و فقط قانون و مجلس و انتخابات و این رفتار مدرن و مترقی را نداشتیم.

در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ اولین پیش نویس قانون اساسی به امضای مظفرالدین شاه رسید
و بیش از ۱۰۳ سال مردم ما نتوانسته اند به آن آرزوی دیرینه خود یعنی یک قانون منسجم مانند تمام اروپا و جهان بدون نفوذ شاه و شریعه برسند.

همه میدانند که قانون اساسی مشروطه و دست آورد های آن چگونه مورد بی مهری قرار گرفت. امروز هم قانون اساسی«اسلامیزه » شده که بدرد کار و زندگی قرن بیست و یکم نمی خورد.خنده دار ست که نویسندگان قانون اساسی کذائی اسلامی را خودشان هم آنرا رعایت نمی کنند.

روزگار عجیبی ست ! در این مبان یک عده هم مشغول گل آلود کردن بییشتر اوضاع هستند.مردم بیش از همیشه میدانند که بدون قدرت آنها هیچ قانونی اساسی اعتبار ندارد. بهمین دلیل با روشنی خواهان انتخابات آزاد هستند .پر واضح وقتی مردم به آن مرحله رسیدند که تونستند به قانون اساسی خود دست یابند.

هواهند توانست به برم حکومتی هم پاسخ بدهند .حالا معلوم نیست چرا عده ای اول میخواهند سوار قدرت شوند و مثل پیشینیان خود دوباره آش همان آش و کاسه همان کاسه !

خواهشمندست ننویسیید جمهوری یا «مشروطه» زیرا کاملا نادرست است.

مگر کشورهای جمهوری کنستیتوشون /قانون اساسی ندارند که همان مشروطه می باشد.

شاهدوستان با این طرفند سعی می کنند جمهوری و مشروطه را دوچیز مخالف جا بی اندازند ! این موضوع را در نظر داشته باشیم.

موفق باشیم
۲۰۴۹۶ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : همبستگی مردم در حاکمیت واقعی آنهاست
استدلال های این مورخ خوشبو و همه فن حریف، مثل گربه مرتضی علی است که هر طوری بیاندازیش، چهاردست و پا فرود میآید. نمیدانم چرا آقای میرفطروس اثبات مشروطه خواهی خویش را در شکل معادلات درجه سوم و پیچیده مطرح میسازد.بعد از ریسمان بافی بسیار ایشان دم خروس را نمایان ساختند.بیان « جنبه های اساسی و مشترک همبستگی ملی ما را در یکی از شعارها مبنی بر انتخابات آزاد برای تعین شکل حکومت (حمهوری یا مشروطه)» نشاندهنده جمعبندی گربه مرتضی علی مآبانه مورخ ما است.بعد از مبارزات سی و چند ساله مردم و با دادن هزینه فراوان برای نجات از دست استبداد شه و شیخ، آقای میرفطروس با آسمان و ریسمان بافی اعتقاد پیدا میکنند که جنبه های اساسی همبستگی در مبارزات مردم برای تعین نوع حکومت یعنی جمهوری و یا سلطنتی خلاصه میشود.ایشان هنوز از درک و قبول این واقعیت مثل همه سلطنت طلبان عاجز است که دوران شاه قدرقدرتی و رژیم وابسته پهلوی گذشته و دادن هزاران قربانی و تحمل اینهمه بدبختی و جنایت برای بازگرداندن خاندان منفور و نوکرصفت پهلوی صورت نگرفته است.  
۲۰۴۹۴ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : پند زمانه

عنوان : مرسی اخبار روز !
« دانشجوی لیبرال» در کامنت ۲۰۴۷۳ با کی صحبت می کند ؟

آری کامنت من حذف شده و خوانند تعجب می کند .عیبی ندارد « دانشجوی لیبرال» باید تمرین دموکراسی در اخبار روز ادامه دهد
۲۰۴٨۹ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : دانشجوی لیبرال

عنوان : شما هم پیروز باشید. بدرود.
خانم سین، براستی که اگر مدالی برای سفسطه بافی در المپیک وجود داشت میبایست آنرا به شما اعطا کرد. جنابعالی تمام تخیلات خودتان را واقعیت قرار میدهید و بعد بر اساس آن حکم میرانید. این همان کاری است که امروز آخوندها در ایران میکنند. از مجموعه حرفهای بسیار بی اساس شما به چند نکته میتوان اشاره کرد. اولاْ شما بر اساس کدام آمار میفرمایید که "افراد شاهدوست یا مسلمانی که از روی احساسات به سوسیالیسم گرایش پیدا می کنند خیلی بیشتر از کسانی است که سوسیالیستند و مثل آقای میر فطروس از آن دست برمیدارند و بآغوش سلطنت بر می گردند ". بنده بر اساس مشاهدات خودم دقیقاْ خلاف نظر شما را دارم. من که در بین اطرافیانم چه در ایران و چه در خارج کسی را ندیدم که به کمونیسم بپیوندد. بر عکس لااقل صد نفر را میشناسم که چون خودم زمانی گرفتار اعتیاد مارکسیسم لنینیسم بودیم و امروز شکرگذاریم که چشممان بر ماهیت کثیف این ایدئولوژی آشکار گشت. معروفیت آقای میرفطروس بر خلاف نظر شما نه در مخالفت با رژیم گذشته بلکه در تحلیلهای درست و مستدل ایشان از وقایع تاریخ معاصر است. بنده زمان شاه نبودم که ببینم معروِفیت آقای میرفطروس از باب چه چیزی بود و یا آنکه ایشان اساساْ آدم معروفی بودند یا نه. ولی امروز چه کسی را میشناسید که میرفطروس را با کتابهای باارزشی چون "آسیب شناسی یک شکست" و یا مقالات بسیار پویای او نشناسد. قدری در سایتهای فارسی زبان تجسس کنید تا بیشتر به بی اساس بودن حرفهایتان در مورد معروفیت میرفطروس پی ببرید. البته شما در نظریات خود آزادید ولی شما را به خدای مارکس و لنین قسم که خود را الکی سخنگوی جامعه معرفی ننمایید.
در ضمن "سوسیالیزم روسی" دیگر چه صیغه ای است و مثلاْ فرقش با سوسیالیزم "غیر روسی" چیست؟ چرا خجالت میکشید نام واقعی آن را که همانا کمونیسم است بگویید؟ چرا اذعان نمیدارید که این ایدئولوژی شما در طول حیات ننگینش جز بدبختی و زجر انسانها چیزی را برای مردمانش به ارمغان نیاورد؟ چرا اذعان نمیدارید که کارگران شرافتمند لهستان و روسیه و دیگر کشورهای بلوک شرق با همان داس و چکش، نه سوسیالیزم روسی، که مارکسیزم لنینیزم را برای همیشه به قعر تاریخ فرستادند؟ شما میگویید "تازه همین سوسیالیست ها ی احساساتی، نه ارگانهای قدرت را در ذست دارند و نه سازمانهای تبلیغاتی را وبا سرکوب و زندان و داغ و درفش هم رو برو هستند". خانم سین، ما یاد گرفته ایم که مسائل را کمی بیش از نوک بینیمان ببینیم! شما بفرمایید که سرکوبهای چکا و کا گ ب و مائو و انور خوجه و خمرهای سرخ و آلمان شرقی و سرکوب قیامهای بهار پراگ و مجارستان و اردوگاههای سیبری و غیره، سرکوب و زندان و داغ و درفش نیست؟ آیا مردم بینوای (بقول یکی از نویسندگان کمونیست سابق) سلطان نشین کوبا و یا کره شمالی امروز وضعیتی بهتر از ایرانیان دارند؟ نه خانم جان شما کمی دیر آمده اید. فلسفه بافی هایتان را هم برای خودتان و همین چهار تا رفیق باقیمانده تان نگهدارید. مردم ما هوشیارتر از آنند که ولایت سرخ را جایگزین ولایت فقیه کنند.
شما هم پیروز باشید! بدرود!
۲۰۴٨۵ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : سیما سین

عنوان : آز چاله به چاه و برعکس
دانشجوی لیبرال محترم،
هزاران نفر از دانشجویان و مردم عادی در روند تحولات اجتماعی، تبلیغات حکومت شاهنشاهی را نپذیزفتند و در جست و جوی یافتن راه حل بدام سوسیالیسم روسی افتادند:
کردند گمان که سالک راه شدند
از زیر و بم قضیه آگاه شدند
چون چشم گشودند همانا دیدند
از چاله در آمدند و در چاه شدند.

شما این تحول را چگونه ارزیابی می کنید، درست یا نادرست، مثبت یا منفی؟
آقای میر فطروس هم یکی از همان افراد بودند. حالا متوجه ی اشتباه خود شده اند و دوباره برگشته اند سرجای اولشان. مبارکشان باشد. اینهمه جشن پایکوبی برای چه؟ ریزش یکی از مظاهر بزرگ جوامعی است که دسترسی به آگاهی در آنها دشوار است و سانسور و خفقان حکومت می کند. این نظریه را می خوانیم، معلق می زنیم اینطرف، ان فرضیه را می خوانیم پشتک می زنیم آنطرف.
همه کسانی که بهشت گمشده ی را جست و جو می کنند از این اشتباهات مرتکب می شوند و میان آرمانهای متفاوت پشتک وارو می زنند. در این میان تعداد افراد شاهدوست یا مسلمانی که از روی احساسات به سوسیالیسم گرایش پیدا می کنند خیلی بیشتر از کسانی است که سوسیالیستند و مثل آقای میر فطروس از آن دست برمیدارند و بآغوش سلطنت بر می گردند. تازه همین سوسیالیست ها ی احساساتی، نه ارگانهای قدرت را در ذست دارند و نه سازمانهای تبلیغاتی را وبا سرکوب و زندان و داغ و درفش هم رو برو هستند.
معروفیت آقای میرفطروس نه در گرو علم و دانش و پژوهش ایشان بلکه ناشی از مخالفت ایشان با نظام شاهنشا هی است. در آن شریط سانسور و اختناق هرکس که لب به شکوه می گشود و ساواک دستگیرش می کرد معروف می شد و شعر و نوشته و خطابه اش شهرت ایرانگیر پیدا می کرد.
نمی شود انکار کرد که حضور آقای میر فطروس در جبهه ی آزادی خواهان، بعنوان یک شاعر آن جبهه را تقویت می کرد. ولی اکنون مخالفت ایشان با فلسفه ی علمی و تکامل اجتماعی که در آرزوی بازگشت شاهنشاهی فرموله می شود، حاکی از برائت نظراتشان از وجاهت علمی است.
دوستان "سوسیا لیست" دیگری را هم می شناسیم که مشی شان به قهقرا از آقای فطروس فرا تر میرود، آنان چندی به اسلام ناب محمدی پناه برده اندو بدون ابراز ندامت بدامن سوسیالیسم خود باز گشته اند.
پیروز باشید
۲۰۴٨٣ - تاریخ انتشار : ۱ بهمن ۱٣٨٨       

    از : دانشجوی لیبرال

عنوان : خوشبحالش
خانم "پند زمانه" چقدر انشایتان بنظر آشناست.
من نمیدانم همایون چقدر متحول شده. به نظر میاید شما بیشتر از من با سوابق او آشنایید. اگر او براستی متحول شده پس خوشبحالش.
۲۰۴۷٣ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨       

    از : دانشجوی لیبرال

عنوان : انسانها توانایی متحول شدن را دارند
استاد علی میرفطروس به باور من یکی از بهترین نمونه ها برای نشان دادن این اصل غیر قابل انکار است که انسانها توانایی متحول شدن را دارند. میر فطروس کسی است که توانست خود را از منجلاب مارکسیسم لنینیسم نجات دهد و در مقام یک آکادمیسین زبردست تحلیلهای درست و منطقی و بدور از حب و بغض خود را به جامعه ایرانی عرضه دارد. حال رفقای سابق او از هر فرصتی برای انتقام جویی از او استفاده میکنند.
۲۰۴۶٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨       

    از : نیاز

عنوان : آرزوهای شیرین
جناب میرفطروس دیر گفتی ولی گل گفتی و تکراری گفتی. ما بابا سی ساله این نصیحتها را میشنویم و منتظر "ورزش فروتنی" از سیاسیون ایرانی هستیم و زیر پایمان علف سبز شد. "تنگنظری سیاسی" سرطانی است که متاسفانه روشنفکر ایرانی بخصوص نسل قدیمی که باعث و بانی و ترتیب دهنده انقلاب پنجاه و هفت بود قادر نیست خود را از آن برهاند و از خود فراتر رود. از بس این نسخه ها را خواندیم و شنیدیم خسته شدیم. شما وفتی اسامی احزاب سیاسی را مشخص میبری و آنها را مخاطب قرار میدهی جواب نمیدهند چه برسد که کلی گویی کنید و از اصطلاحاتی مانند "همه ما " استفاده کنید. درست مثل این است که با در و دیوار صحبت میکنید. مگر ندیدید که این سینه چاکان "همه ما" یک اتحاد جمهوری خواهان سوم هم بنام پشتیبانان سکولار جنبش سبز زده اند. "همه ما" فعلا مشغول به خود فراافکنی های معمول است و بزودی دوباره چرتش خواهد گرفت... تا مردم در ایران با رستاخیزشان دوباره چرتشان را پاره کنند...
۲۰۴۶۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨       

    از : سیما سین

عنوان : تحلیل نو ظهور
{«انقلاب شکوهمند اسلامی» بهترین نمونه و دستاورد این هیجانات و نظریّه پردازی های سیاسی است }
علامه میر قطروس

استاد میر فطروس چقدر ساده دلانه تحولات عظیم اجتماعی میهن ما را به صدور چند اطلاعیه خلاصه کرده اید. تلاش صد ساله برای رسیدن به آزادی،اینهمه فعل و انفعالات طبقاتی داخلی، فقر، تخریب کشاورزی، عقب افتادگی فرهنگی، رشد ناهمگون اقتصادی، استبداد و فشار و توطئه های خارجی اثری نداشت و چند اطلاعیه روشنفکرانه کار خودش را کرد. دست مریزاد استاد.، عجب تحلیل نوظهوری.
۲۰۴۵۶ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨       

    از : مهتاب احمدی

عنوان : بگذارید این وطن وطن شن
اقای میفطروس از شما بی نهایت ممنونم که بالاخره سکوت خود را در مورد جنبش سبز شکستید. ما همیشه منتظر تحلیل های علمی و عمیق شما هستیم.
۲۰۴۵۴ - تاریخ انتشار : ٣۰ دی ۱٣٨٨