بگذارید این وطن دوباره وطن شود!
بخش دوم
علی میرفطروس
•
جنبش اعتراضی ملّت ایران، اگر چه از نظر شکل و شیوهی مبارزاتی، جنبهی سبز و مسالمت آمیز دارد، امّا از نظر مطالبات اصلی و جوهری، عمیقاً دارای ماهیتی انقلابی و ساختارشکنانه است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
٣۰ دی ۱٣٨٨ -
۲۰ ژانويه ۲۰۱۰
« بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است
منزلگاهی جوید»
(لنگستون هیوز)
ظاهراً این در سرشت و سرنوشت رهبران سیاسی وروشنفکران ما است که هر از گاهی، در اوج موج احساسات سیاسی جامعه، از «خود»، «بی خود» شده و به نسخه نویسی ها و نظریّه پردازی هائی بپردازند که بجای آنکه «شفابخش» باشند، «کور کننده»اند، «انقلاب شکوهمند اسلامی» بهترین نمونه و دستاورد این هیجانات و نظریّه پردازی های سیاسی است که نتیجهی هولناک آن، نه تنها بر دوش نسل ما، بلکه بر شانه های نحیف نسل های آینده نیز سنگینی خواهد کرد. آن نظریّه پردازی های ویرانگر و سوداهای سیاه، اینک باید رهبران سیاسی، استادان دانشگاه و خصوصاً «روشنفکران دینی»ی ما را فروتن و فروتن تر سازد تا در پرتو «رهبری» یا «هدایت» شان، از سوق دادن جامعه به پرتگاه های هولناک دیگرجلوگیری گردد.
با چنین چشم انداز و چشم های نگران است که وقتی به حجم بیانیه های اخیر در رابطه با «جنبش سبز» نگاه می کنم، از خود می پرسم:
- درهجوم هیجانات سیاسی و در طوفان اعلامیه های زیبا و بیانیه های فریبا، آیا این بار نیز جنبش آزادیخواهی ملّت ایران به «چاهِ ویلِ» آرمان های آزادی ستیز و تجدّدگریز سقوط خواهد کرد؟
با این مقدمهی کوتاه، نگاهی گذرا بر مسائل و مصائب جنبش سبز، لازم و ضروری است:
- شکل شناسی (Morphology) جنبش های اجتماعی تاریخ ایران و خصوصاً تبیین و درک لفّافهی دینی این جنبش ها، کار چندان دشواری نیست چرا که در غیاب احزاب و سازمان های سیاسی متشکل، اعتراضات و خواست های سیاسی مردم – عموماً- در سنگرهای باز و مجاز )مساجد و مذاهب) ابراز می شوند. (1) این واقعیّت را ما، در انقلاب 57 دیده و نیز در جنبش سبز کنونی می بینیم.
- سال ها پیش نوشته بودم: در این سال های سیاه، رژیم اسلامی نه تنها منابع مادی و اقتصادی جامعهی ما راتاراج کرده، بلکه مهم تر از همه، اخلاق انسانی و غرور ملّی مردم ما را به تباهی کشانده است. این رژیم نه تنها جوانان ما را کشته و تباه کرده بلکه مهم تر از همه، «جوانی» را در جامعهی ما کشته است. نه تنها زنان و دختران ما را تحقیر و سرکوب کرده، بلکه «دختری» و «حس زن بودن» را در جامعهی ما تحقیر و نابود کرده است...(2)
-بر این اساس: اعتقاد دارم که جنبش سبز- دراصل -انفجار خشم و خروش، اعتراض و عصیان، و بیان آرزوهای تحقیرشده و آرمان های سرکوب شدهی همین میلیون ها دختر و پسر جوان است که پس از تجربهی اسلام سیاسی وحضور 15سالهی اصلاح طلبان درعرصهی اجرایی و مقننهی رژیم اسلامی، اینک خواهان جامعه ای آزاد، سکولار و امروزی می باشند. این جنبش - درعین حال - بازتاب اعتراض میلیون ها مردمی است که رهبران سیاسی و روشنفکران ملّی- مذهبی ما، به آنان، «رفاه، آزادی و شکوفائی انسانی» را بشارت داده بودند!(3)
- بنابراین: تلقّی جنبش سبز یا مصادرهی آن، بعنوان جنبشی که «طبق سُنّت طولانی تاریخ و فرهنگ تشیّع و با درس گرفتن از پیام حسینی، ظلم زمانه را نشانه گرفت»(4)، ضمن حذف آشکار میلیون ها آزادیخواه معترض در نواحی سُنّی مذهب کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا، طالش و ... - اساساً - تلقّی تبعیض آمیز، نادرست و گمراه کننده ای است.
- عموم رهبران و نظریّه پردازان اسلامی جنبش سبز، در بسترعقاید آیت الله خمینی پرورش یافته و در استقرار جمهوری اسلامیِ حاکم، خدمات فراوان کرده اند، بنابراین: طبیعی است که آنان، آینده خود را در گروِ ادامه و استمرار جمهوری اسلامی ببینند و این بار با برچسب «جمهوری دموکراتیک اسلامی»، خواستار «ترمیم» و تداوم جمهوری اسلامی باشند! چرا که در غیر اینصورت، هم تئوری «مردم سالاری دینی» و «اسلام دموکراتیک» را برباد رفته خواهند دید و هم، خویشتن را در حاشیهی ساختار سیاسی آیندهی ایران خواهند یافت، هم از این روست که با تقسیم کارمهندسی شده در داخل و خارج از کشور و با تشکیل «اتاق فکر جنبش سبز»!، کوشش می کنند تا با سوار شدن برامواج بلند آزادیخواهی جنبش سبز، به دولت های جهان آزاد چنین وانمود کنند که آنان تنها آلترناتیو ممکن ومناسب در جنبش آزادیخواهی ملت ایران اند ولاغیر... اکسیون ها و ادعاهای واهی برخی از این مدعیان، شیوهی دیگری است برای آشفتگی و پراکندگی جنبش سبز: «روزهی سیاسی» بجای «اعتصاب غذا» یا تاکید بر شعار « فقط پرچم سبز» توسط آقای اکبرگنجی و تحمیل آن در تظاهرات ایرانیان خارج از کشور و یا نفی و انکار پرچم ملّی ایران و... در شمار این طرح ها و تفرقه هاست، وگرنه، کدام ایرانی آگاه و آزاده ای است که فرق «سرود ملّی ایران» با «سرود شاهنشاهی» و یا تفاوت «پرچم ملّی ایران» با «پرچم شاهنشاهی» را نداند!؟ در اشاره به همین طرح ها و تفرقه ها بود که در مقاله ای گفته ام: «در شرایط حساس کنونی، ایجاد سنگرهای مصنوعی در مقابله با سنگر استبداد و ارتجاع حاکم بر ایران، هوشیاری نیروهای سیاسی و مبارزاتی را طلب می کند»(4)
* * *
حال ببینیم که مطالبات رهبران اسلامی جنبش سبز چیست؟ و یا «اطاق فکر روشنفکران دینی» ازچه متاعی سرشار است؟:
مهندس میرحسین موسوی- بعنوان یک «اصولگرای اصلاح طلب»- از آغاز فعالیت های انتخاباتی خود شعارهائی را برگزید که موقعیّت او را، هم در نزد چهره های معروف اصطلاح طلبان (مانند: حجت الاسلام خاتمی، مجاهدین انقلاب اسلامی وهواداران حزب مشارکت) و هم درپیش برخی از اصولگرایان حکومتی (مانند: محسن رضایی، علی مطهری وعسگراولادی) ممتاز و متمایز می کرد، و شاید، همین امر باعث شده بود تا او بعنوان «فرزند صدیق امام و انقلاب» از صافی شورای نگهبان رژیم بگذرد. امّا اشتباه مهلک آیت الله خامنه ای و یارانش در تقلّب انتخاباتی و متعاقب آن، کارزار خونین کودتاچیان علیه اعتراضات مسالمت آمیز و عادلانه مردم، فضای سیاسی ایران را چنان دگرگون ساخت که پس از 8 ماه ارعاب گسترده و سرکوب خونین مردم و بازتاب شگفت انگیز آن در مطبوعات و رادیو- تلویزیون های جهانی، اینک رژیم جمهوری اسلامی را در آستانهی سقوط و فروپاشی قرار داده است. بیانیهی هفدهم مهندس میرحسین موسوی، «بیانیهی 5 روشنفکر دینی» و دیگر بیانیه های اصلاح طلبان حکومتی را در راستای موقعیّت شکنندهی رژیم و ضرورت اصلاح و استمرار آن می توان درک و بررسی کرد.
بطوری که قبلاً نوشتم: میرحسین موسوی نه گاندی است، نه نلسون ماندلا و نه مارتین لوترکینگ. او یک «اصول گرای اصلاح طلب» برآمده و بالیدهی در یک سُنّت سیاسی- مذهبی است و لذا به محدودیّت های مذهبی و ممکنات سیاسی وی در چهارچوب قوانین رژیم اسلامی باید توجّه اساسی داشت.(5)
مهندس موسوی- بعنوان یک «اصولگرای اصلاح طلب»- از آغاز فعالیت های انتخاباتی خود معتقدبود که : «نظام و انقلاب اسلامی میراث و میوهی مبارزات تاریخی دویست سالهی شما با استبداد و عقبماندگی است. جمهوری اسلامی نظامی است که اگر بر اساس عهد نخستین و نسخهی اصیلش به اجرا درآید، تمامی خواستههای ما را در بر میگیرد. مبادا کسی فریب شعارهای ساختارشکنانه را بخورَد… در این مدت [سی سال] و به خصوص در زمان حیات امامِ روشن ضمیرِ ما، دستآوردهای ارزشمندی حاصل آمد. نورانیّتی که تا پیش از آن تجربه نکرده بودیم جامعه ما را فراگرفت و مردم ما به حیاتی نو رسیدند که به رغم سختترین شداید برایشان شیرین بود. آنچه مردم به دست آورده بودند کرامت و آزادی و طلیعههایی از حیات طیّبه بود. اطمینان دارم کسانی که آن روزها را دیدهاند به چیزی کمتر از آن راضی نمیشوند» مهندس موسوی تاکنون به این اعتقاد وایمان خود، صادقانه وفادار مانده و برخلاف برخی از اصلاح طلبان، با «تقیه» و تزویر، بدنبال اغفال جنبش سبز نیست.
رویدادهای خونین 8 ماه اخیر -امّا- باعث گردید تا سقف مطالبات مردم از شعار «رأی من کجاست؟» به شعارهای ساختارشکنانه -مانند «جمهوری ایرانی»، «حکومت ایرانی»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «موسوی، بهانه است / اصل رژیم نشانه است» تحول یابد. انتشار بیانیهی هفدهم مهندس موسوی- در واقع- برای آرام کردن یا کنترل رادیکالیسم سیاسی جنبش سبزاست.
مهندس موسوی در بیانیهی هفدهم (6) به رهبر و«عقلای رژیم» هشدار می دهد:
«وضعیت کشور امروز چون رودخانه خروشان و عظیمی است که سیلابهای تند و حوادث گوناگون باعث طغیان و گِل آلود شدن آن شده است. راه آرام کردن این رودخانه بزرگ و روشن ساختن و زلال کردن آب آن در یک اقدام سریع و عاجل امکان پذیر نیست. اندیشیدن باین گونه راه حلها که عدهای توبه کنند و عدهای معامله کنند و بده و بستانی صورت گیرد تا این مشکل بزرگ حل شود عملاً به بیراهه رفتن است.
بنده راه حل را در روانه ساختن نهرها و چشمههایی از آب روشن و شیرین به بستر این رودخانه میدانم که بتدریج و طی یک فرآیند تدریجی کیفیّت آب و وضع رودخانه را تغییر دهد. و نیز اعتقاد دارم که هنوز دیر نشده است و نظام ما آن قدرت را دارد که در صورت تدبیر و در صورت داشتن یک نگاه احترام آمیز و توام با ملاطفت به همه ملت و اقشار آن این مهم را بانجام برساند. بنده تعدادی از این راه حلها را که چون نهرها و چشمه هایی از آب روشن میتواند فضای ملی را تحت تأثیر قرار دهد و اوضاع را به سمت بهبود ببرد، بیان میکنم».
مهندس موسوی، سپس، پیشنهادات 5گانه خود را برای برون رفت از بحران کنونی، بیان می کند:
۱- اعلام مسئولیت پذیری مستقیم دولت در مقابل ملت و مجلس و قوه قضائیه
۲- تدوین قانون شفاف و اعتماد برانگیز برای انتخاباتها به نوعی که اعتماد ملت را به یک رقابت آزاد و منصفانه و بدون خدعه و دخالت قانع سازد. این قانون باید شرکت همه ملت را علیرغم تفاوت در آراء و اندیشهها تضمین کند.
۳- آزادی زندانیان سیاسی و احیاء حیثیت و آبروی آنها
4- آزادی مطبوعات و رسانه ها و اجازه نشر مجدد روزنامههای توقیف شده
۵- برسمیت شناختن حقوق مردم برای اجتماعات قانونی و تشکیل احزاب و تشکل ها و پایبندی به اصل ۲۷ قانون اساسی.
مهندس موسوی، گویی هیچ اطمینانی به پذیرش پیشنهادهای خود ندارد، لذا با حالتی تقلیل گرا، یادآورمی شود:
«به نظر بنده حتی یک جوی کوچک زلال در این بین می تواند مغتنم باشد. ضرورتی ندارد همهی بندها با هم شروع شود. مشاهدهی عزم در این راه بروشنی افق کمک خواهد کرد. و کلام آخر آنکه همهی این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره و داد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی میتواند اجرایی شود».
بنابراین: بیانیهی هفدهم، از نظر استراتژیک، تکرار ایده ها و آرمان های یک «اصولگرای اصلاح طلب» است که با اعتقاد صادقانه به «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد»، اجرای خواست ها و شعارهای ممکن و محدودی را از دولتی نامشروع وغیرقانونی طلب می کند.
بیانیهی هفدهم هر چند که معتقد است: تدوین یک قانون «اعتمادبرانگیز» انتخاباتی، «باید شرکت همهی ملّت را - علیرغم تفاوت در آراء و اندیشه ها- تضمین کند...»، امّا از پیروان ادیان متفاوت در رسیدن به «مقامات ردهی اول»، چیزی نمی گوید ونیز نسبت به حقوق زنان- که در جنبش سبز نقشی کارساز و حتّی هدایت کننده داشته اند- خاموش است. از این گذشته، تأکید مهندس موسوی بر «اجرای بدون تنازل قانون اساسی»، با این تناقض همراه که اصل 27 همین قانون اساسی، اجرای آزادی ها و حقوق مردم را به شرطی ممکن می داند که «مخّلِ مبانی اسلام نباشد»، چیزی که محمل شرعی و قانونی رژیم اسلامی در نفی آزادی های مردم در طول 30 سال اخیربوده است.
از نظر تاکتیکی، بیانیهی هفدهم مهندس موسوی، سیاست ورزی هوشیارانه ای را نشان می دهد که با آگاهی از عزم کودتاچیان برای سرکوب خونین جنبش مردم، با لحنی آشتی جویانه، موفق شد تا اردوگاه کودتاچیان را دچار تردید و تشتّت و آشفتگی سازد.
بنابراین: بیانیهی هفدهم مهندس موسوی نه «گُسست» از آراء و اطلاعیه های قبلی او است و نه «عقب نشینی» در برابر حریفان. او - بعنوان یک «اصولگرای اصلاح طلب»- نمی تواند بیانگر خواست های ساختارشکنانه جنبش سبز باشد، بنابراین: پایداری و مقاومت او در برابر کودتاچیان هر چند قابل ستایش و احترام است، امّا خواست ها و شعارهای سیاسی او چیزی نیست که اینک در خیابان های ایران شنیده می شود.
از«تفسیر سیاه» تا «تفسیر سبز»!
محدودیت های فلسفهی سیاسی مهندس موسوی و سقف بلند مطالبات مردم و در نتیجه: گمانه زنی دربارهی «ابهامات موجود در بیانیهی هفدهم مهندس موسوی» باعث گردیده تا برخی از اصلاحات طلبان، برای «بهینه سازی» این بیانیه، به شرح و «ایضاح» آن بپردازند و برخی در این راه چنان افراط کرده اند که آرمان ها و آرزوهای سیاسی خود را برمحتوای بیانیهی هفدهم تحمیل کرده اند. روشن است که اینگونه «تفسیرهای دلخواه»، می تواند نتایج گمراه کننده ای در شناخت نیروهای جنبش سبز از محتوای واقعی برنامه های سیاسی-اجتماعی مهندس موسوی داشته باشند. در آستانهی انقلاب 57 نیز ما شاهد اینگونه تفسیرها و تحلیل ها و تقیّه ها بوده ایم، بطوریکه وقتی خبرنگاری در پاریس از محتوای سیاه و قرون وسطائی عقاید آیت الله خمینی در کتاب «حکومت اسلامی» (منتشر شده در سال 1350) پرسید، یکی از شارحان و مشاوران دانشگاهی آیت الله خمینی به خبرنگار خارجی گفت:
- «آن مطالب سیاه و ارتجاعی، ساخته و پرداختهی ساواک شاه است»!
واقعیت این است که جنبش اعتراضی ملّت ایران، اگر چه از نظر شکل و شیوهی مبارزاتی، جنبهی سبز و مسالمت آمیز دارد، امّا از نظر مطالبات اصلی و جوهری، عمیقاً دارای ماهیتی انقلابی و ساختارشکنانه است، امّا گوئی که «شارحان بیانیهی مهندس موسوی» وخصوصاً « روشنفکران دینی» - هیچیک - «صدای انقلاب مردم» را نشنیده اند.
آقای عطاالله مهاجرانی در تبیین هدف های جنبش سبز، در کالج مونتگمری مریلند گفته اند: «رهبران این جنبش آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی هستند و ما به هیچ رهبر دیگری ـ چه در داخل و چه در خارج ـ نیاز نداریم.»
درحالیکه، مهندس موسوی در بیانیه خود «بخش مستقل جنبش سبز» را به رسمیت شناخته و دکترسروش نیز تاکید می کند: "جنبش سبز، جنبشی است متکثر که خداباوران وبی خدایان، درآن شرکت دارند»
آقای مهاجرانی یادآور می شود که: «جنبش سبز ما در پی باز پس گرفتن آرای ریخته شده به
صندوقهای انتخابات اخیر است و لاغیر، و آنهایی که با این جنبش همراهاند نباید هیچ خواسته دیگری را بر این خواست بیفزایند و بار جنبش را سنگین کنند... تاکید میکنم که ما نباید بر این خواستهها چیز دیگری بیفزاییم و یا شعاری به جز شعارهایی که توسط رهبران جنبش تعیین میشود بدهیم… این را هم بدانید که ما به دنبال جدایی دین از حکومت که هیچ، به دنبال برقراری دموکراسی هم نیستیم چون دموکراسی در کشوری مثل کشور ما فعلاً ـ حتی به روزگاران ـ قابل برقراری نیست»... (7)
با این اعتقاد، آنهم پس از گذشت 30 سال از «انقلاب شکوهمند اسلامی»، دانسته نیست که پس چرا آقای مهاجرانی ودیگر روشنفکران ملی- مذهبی، در انتقاد از فقدان آزادی و دموکراسی در زمان شاه، آنهمه، مبارزه و مرثیه، ساز کردند و سرانجام، گوری برای ملت ما کندند که همهی مادر آن خفتیم!؟
بیانیهی «5 روشنفکردینی»(8) به عنوان «بخش کوچکی از جنبش سبز سراسری مردم ایران»، ضمن تاکید براینکه: «عملکرد این رژیم، اقشار بسیار متنوعی از جوانان، زنان، گروه های قومی و مذهبی، روشنفکران، روحانیون، دانشگاهیان، کارگران و فعالان سیاسی را به شدت آزرده کرده است» یادآورمی شود: «کینه و نفرتی که در سی سال گذشته در سطوح مختلف جامعه انباشته شده، بسیار عمیق و ریشه دار است. این نارضایتی ژرف توان تخریبی عظیمی دارد که در صورت فوران، موج گسترده ای از خشونت را در سطوح مختلف جامعهی ایران دامن خواهد زد». بیانیهی «5 روشنفکر دینی»، استعفای آقای محمود احمدی نژاد و برگزاری مجدد انتخابات ریاست جمهوری تحت نظارت نهادهای بی طرف… را اولین و مهم ترین خواست خود، اعلام می کند و موارد 9 گانه دیگر، درواقع، شفاف سازی و«بهینه کردن» موارد مبهم در بیانیهی مهندس موسوی است. نویسندگان این بیانیه، توضیح نمی دهند که در ایجاد «نارضایتی ژرف در میان اقشار بسیار متنوعی از جوانان، زنان، گروه های قومی و مذهبی، روشنفکران، دانشگاهیان…»، خود، چه نقشی داشته اند؟
بیانیه، در آخرین سطر بیان خواسته ها، «و بالاخره، نفی ولایت جائر» را خواهان است، درحالیکه، همهی استدلالات عقلی و نقلی «5 روشنفکر دینی»، درگذشته، «ولی جائر» )آیت الله خامنه ای( را منشاء و منبع همهی مشکلات سیاسی - اجتماعی حاکم، معرفی می کرد، اشاره گذرا و فقط یک بار، به «ولی جائر»، آنهم با توجه به زندگی و حضور این دوستان در ممالک آزاد و دموکراتیک اروپا و آمریکا، بسیار متأسف کننده و مایوس ساز است! این سکوت یا اشارهی گذرا مبنی بر این ملاحظات است که بقول آقای گنجی: «نباید خواستار سرنگونی رژیم اسلامی بشوید، نباید این نظام را حذف کرد زیرا که انقلاب، ممکن است به خشونت منتهی شود» زیرا که: «رهبری نظام (آیت الله خامنه ای)، مانند شاه نیست، تیم فکری و مشاوران تحقیقاتی دارد. آنها همین نکته را بخوبی درک می کنند و دستور همین جنبش ها و سازمان های مردمی (شبکه سازی و سازمان یابی جنبش هایی مدنی مانند جنبش زنان، دانشجوئی، کارگران و معلمان و…) را خواهد داد، کمااینکه داده است» (9)
طرح چنین اعتقادی، آنهم در اوج جنبش سبز، بسیار پرمعنا است و ریشه در باورهای سیاسی آقای گنجی دربارهی ماهیّت رژیم اسلامی حاکم دارد. چرا که بنظر او:
1- «رژیم جمهوری اسلامی، نه نظام فاشیستی و توتالیتر است، نه دیکتاتوری نظامی، بلکه رژیمی سلطانی است، رژیم سلطانی شاه، فقط حوزهی سیاست را سرکوب می کرد، امّا رژیم سلطانی جمهوری اسلامی، علاوه بر حوزهی سیاست، حوزهی اجتماعی را هم سرکوب می کند.»
2- جمهوری اسلامی، رژیمی ارتجاعی نیست، جمهوری اسلامی یک رژیم بنیادگرا است و بنیادگرائی پدیده ای مدرن است. ارتجاعی نامیدن جمهوری اسلامی نادرست است.»
3- ... از سخنان برخی ناقدان محترم این طور استنباط می شود که گوئی، حجاب، علامت ارتجاع است. به گمان من، حجاب را نمی توان به ارتجاع تحویل کرد» ...
4- رژیم بنیادگرای حاکم بر ایران، به دلیل نقض حقوق اساسی ایران، محکوم است، امّا برای محکومیّت این رژیم، نباید دروغ گفت و تحولات ساختاری ایران را منکر شد.» (10)
هدف های سیاسی این سخنان، روشن تر از آنست که بتوان بر آن توضیحی نوشت، (11) امّا پرسیدنی است که در این 30 سال، رژیم اسلامی ایران چه جنایت هائی نکرده که رژیم های فاشیستی در آلمان وایتالیا مرتکب آنها شده باشند؟ (12)
کارل پوپر ـ بدرستی ـ می گوید: اگر قرار است که تمدن بشری زنده بماند ما باید عادت دفاع از «مردان بزرگ» را ترک کنیم چرا که بسیاری از این «مردان بزرگ» با حمله به آزادی وعقل، خطاهای بزرگ مرتکب شده اند. پوپر، این دسته از روشنفکران را که با اندیشه های خویش، عملاً در خدمت خودکامگان قرار داشته و راهگشای حکومت های جبار بوده اند، «پیامبران دروغین» می نامد.
بنابراین: شایسته است که «روشنفکران دینی»ی ما اینک با فروتنی بیشتری عمل کنند تا - باردیگر- مصداق این سخن دردانگیز آقای گنجی نباشند:
- «ما برای شما پیام آور راستی و حقیقت بودیم، ولی این پیام ها در دهان های مان به دروغ تبدیل شدند. ما برای شما آزادی به ارمغان آوردیم که در دستان ما به شلاق تبدیل شد. ما به شما وعدهء حیات و زندگی دادیم، ولی صدای ما به هر کجا که رسید، درختان را خشکاند و صدای خِش خِش برگ ها به هوا برخاست.!» (13)
نه جنگ! نه تحریم!: انتخابات آزاد برای تعیین نوع نظام سیاسی.
30 سال حکومت اسلامی در ایران، فرصتی بود تا روشنفکران ملی ـ مذهبی ما ـ در یک موقعیّت استثنائی ـ تمام بضاعت و توان فکری، فلسفی و سیاسی خویش را «عرضه» کنند که نتیجه اش: شکست و شرمساری بزرگی است که اینک روی دست ملّت ما مانده است، این شکست و شرمساری ـ یک بار دیگر ـ این حقیقت را ثابت می کند که: جامعهی ما تا زمانی که از این صحرای کربلای احساس و اندیشه، از این فلکلورعزا و مرثیه و زاری، از این «دینخوئی» و بردگی روحی و از این دُور باطل اسلام سیاسی بیرون نیاید، نخواهد توانست جایگاه شایستهی خود را درجهان شتابان و پیشرفتهی امروز، بدست آورَد. برای نمونه نگاه کنید به دو کشور هند و پاکستان بعد از استقلال: یکی با تکیه بر یک سیاست غیردینی، به یکی از بزرگترین دموکراسی های جهان بَدَل شده، امّا دیگری (پاکستان) با تکیه بر اسلام و اسلامگرایی، به نمونه ای از استبداد سیاسی، فقر، عقب ماندگی و بنیادگرائی اسلامی… اسلام - همانند دیگر ادیان و مذاهب - می تواند به تلطیف اخلاقی جامعه و تقویت تعاون اجتماعی کمک کند نه اینکه بفکر حکومت و سیاست باشد. تنها در اینصورت است که هم جنبهی قُدسی دین و هم جایگاه معنوی روحانیّت، محترم و محفوظ خواهد ماند… مسئلهی ما ـ امروز ـ مسئلهی «قبض و بسط شریعت» نیست. ما امروز ـ بیش و پیش از اسلام ـ باید به ایران بیاندیشیم و آرمان های خیالی «دموکراسی اسلامی» را وانهیم تا «گره از کارِ فروبستهی خود بگشاییم» (14)
«روشنفکران دینی» ما فراموش می کنند که در اروپا، آزادی، دموکراسی، مدرنیته و جامعهی مدنی با جداسازی دین از دولت (حاکمیت سیاسی) همراه بود. این دوستان فراموش می کنند که یکی از مظاهر تجددّ (مدرنیته) افسون زدائی از جهان و جامعه است نه نوسازی یا «بهسازی دین» و اسطوره های دینی. کسانی که دیروز با تأویل و تفسیرهای خودسرانه ازاسلام، «جامعهی بی طبقهی توحیدی»، «تبیین جهان» وغیره را استخراج کرده اند و امروز با ابزار «هرمنوتیک» می خواهند «مردم سالاری دینی» یا «حکومت دموکراتیک اسلامی» را استنتاج کنند، در واقع، هم به دین و مردم سالاری ضربه می زنند و هم به دموکراسی و تجددّ ملّی.
امروزه مفاهیم استقلال و حفظ تمامیّت ارضی ایران، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و جدائی دین از دولت (حکومت) و شعار انتخابات آزاد برای تعیین شکل حکومت (جمهوری یا مشروطه)، جنبه های اساسی و مشترک همبستگی ملّی ما می باشند. تحقّق این همبستگی، نشانهی بزرگترین پیروزی نیروهای ملّی و آزادیخواه در برابر رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود. مردم ما نه به «رهبر» و «ولی فقیه» احتیاج دارند، نه به «ظل الله» و «خدایگان» و نه به «روشنفکران» و سازمان هائی که بدور از اراده و آرای مردم - در هیأت «ولی فقیه» - برای ایران و ایرانیان، انواع و اقسام حکومت های جمهوری یا سلطنت تعیین می کنند. مسائل و مشکلات میهن ما، تنها و تنها با ارادهی آزاد و همبستگی همهی ایرانیان حل و فصل خواهد شد. بر این اساس، معتقدم که ایران، اینک بر هر آرمان و عقیده و انتخابی تقدّم دارد. (15)
«روشنفکران دینی» - که آنهمه دربارهی «دموکراسی » و«مرجعیت آرای مردم» سخن می گویند، برای ارزیابی ارزش وجایگاه فلسفهی سیاسی شان در جامعه، چرا به «مرجعیت آرای مردم» مراجعه نمی کنند؟
دموکراسی را «ورزش فروتنی» خوانده اند، دراین شرایط حساس و سرنوشت ساز، بر همهی ما است که بدور از تنگ نظری های سیاسی، با فروتنی وآینده نگری، جهت تشکیل یک «شورای رهبری جهت انجام انتخابات آزاد و دموکراتیک برای تعیین نوع نظام سیاسی آینده، زیر نظر سازمان های ملی و بین المللی» همّت کنیم و«بگذاریم این وطن، دوباره وطن شود!»
چشمان بازِ «ندا»های وطن، منتظرعزم و ارادهی ملی مااست!
بوستون: 8/1/2010
http://www.mirfetros.coml
زیرنویس ها:
1- نگاه کنید به: عمادالدین نسیمی،شاعر حروفی،علی میرفطروس،چاپ دوم،آلمان،1999،صص47-67،ویابه:
www.mirfetros.com
www.mirfetros.com
3- برای نمونه هایی ازاین« بشارت نامه» ها، ، نگاه کنید به:
www.zamaaneh.com
www.zamaaneh.com
www.zamaaneh.com
www.zamaaneh.com
www.zamaaneh.com
4 - نگاه کنید به:
shahnamehvairan.com
5- news.gooya.com
6- www.rouydadnews.com
7- به نقل از گزارش هنرمند ونویسنده گرامی، تقی مختارازاین سخنرانی درکالج مونتگمری مریلند٠گفتنی است که مضمون این گزارش ضمن تاییددیگردوستان حاضردرجلسه، تاکنون ازطرف آقای مهاجرانی تکذیب یاتصحیح نشده، نگاه کنیدبه:
politic.iran-emrooz.net
8- www.drsoroush.com
9- اکبر گنجی، جَرَس، 21 دی ماه 1388
10- radiozamaaneh.com
11- نگاه کنید به مقالهیمستند و روشنگر حسن داعی: دراین «جبهه ضدامپریالیستی» جای«امام»خالی!
12- برای یک مقایسه تطبیقی، بین فاشیسم، توتالیتاریسم و رژیم اسلامی نگاه کنید به: علی میرفطروس، ملاحظاتی در تاریخ ایران، چاپ اول، 1988، چاپ چهارم، 2001، صص 118-153 و نیز نگاه کنید به:
www.mirfetros.com
13- ظلمت نیمروز، آرتور کویستلر، ص ٦٠، به نقل از اکبر گنجی
14- www.mirfetros.com
15- فصلنامهی کاوه، شمارهی 82، آلمان، بهار 1375، ص 36
|