در چهلم استیو جابز
• در چه حالی تو کامپیوترجان ای زده خیمه بر فراز جهان تازگی خستهای و غم داری یاد تلخی به رام و رَم داری
هادی خرسندی
اخبارِ روز
• امروزه روز نیز - مگر برگِ ورق خوردهی تقویم - هیچ اتفاقِ تازه رخ نداد :
جهانگیر صداقت فر
همزاد من
• دستی باز، دستی در بند بر قطاعی از جهان ایستاده ایم با لبخندی شیطنت آمیز بر لب جهان در میان زنجیر خود دست و پا می زند
مرضیه شاه بزاز
تقدیم به نسل ِ به پا خاسته ایران
• پَر به در آورده ای ، نسل ِ زبان دوخته هًد هًد ِ اندیشه ای ، جان پًر از اندوخته هستی ِ عشقی کنون ، موج ِ به پا خاسته کم نکن از شعله این ، آتش ِ افروخته
داریوش لعل ریاحی
پاییز
• ساعت از هفتِ غروب گذشته ست، اگر پاییز نبود، و تابستان بود، و اندوه را فرصتِ نفس کشیدن بود؛
خسرو باقرپور
نقدی بر رمان «مصرفی برای حسینیه»
• بنظر میرسد که عنوان رمان اشارهی پنهانی باشد به هستی شناسیِ کلّیِ کاراکترها و سازمانها و حکومتی که ترور و وحشت از نوع مذهبی را بر جامعه حاکم ساخته است. گویی مولف در نظر داشته است که وجه مذهبیِ قتلها و جنایتهایی(۱) که در این رمان به وقوع میپیوندد را به خواننده القا کرده و بر آن تاکید نهاده باشد
لقمان تدین نژاد
قصیده سـه فازیه
• یادتان هست آن زمان، آن روز که طرف، گشت قوزِ بالا قوز آمد و گفت که؛ چنین و چنان نانتان توی روغن است و.. فلان
ابراهیم هرندی
مرد خریدار برتولت برشت
• روزگاری در کشوری بزرگ مردی خریدار زندگی میکرد. انواع چیزهای بزرگ و کوچک را می خرید و دوباره با سودی خوب می فروخت. کارخانه ها، رودخانه ها، جنگلها و مناطق شهری، معادن و کشتی ها را می خرید. مردمی که هیچ چیز نداشتند تا بفروشند، مرد خریدار وقت شان را می خرید.
علی اصغر راشدان
چکامه ی کینِ ملّی
• اگر اراده ی آزاد باورت باشد، کسی به جُز تو نباشد که داورت باشد. تویی و داوری ی دادگاهِ وجدان ات: اگر اراده ی آزاد باورت باشد.
اسماعیل خویی
ماهِ من
• میتوانم دوستت بدارم چون دریایی که آبستن موجهای کف آلودی است، باد به رقصاشان درخواهد آورد،
دکتر اسعد رشیدی
وهم
• در آغازم؟ در پایان؟ در کجای این جهانم، تمام و نا تمام؟
بهمن پارسا
هفت تابلوی پشیمانی
• پشیمانی دوباره نیامده رفت و مرا در بسترم با خود تنها گذاشت
نیلوفر شیدمهر
کالبدشکافی معشوق در "معشوق من" اثر فروغ فرّخزاد
• اگر شاعر یا راوی شعرِ "معشوقِ من" در عریانی معشوق به بی شرمی اشاره میکند و در همان لحظه، استواری ساق پاهای او به شگفتی اش وامی دارد، دچار دوگانگی نیست، حسّی که دارد دوگانه است. او بر خود تسلّط دارد. دو کیفیّت گوناگون را می بیند و در سرشتِ آنها به کنجکاوی و وسوسه نگاه میکند.
اسد رخساریان
در خلوَتای تجّرد
• تا تنهایی هم وثاقِ من است من این اتاقِ دلتنگ را همچنان دوست دارم، بی آن که کج آموزِ عادت بهانه باشد .
آبان جوگندمی
• آوانگارد که می شوند سر انگشتانم به صحرای کربالا می شورند لب های معطل
مسعود بیزار گیتی
تاریخ و ادبیّاتِ داستانی
• «تاریخ» را اگر شرحِ وقایعی بدانیم که در «گذشته» اتفاق افتاده یا «اکنون» اتفاق میاُفتد و این «اکنون» ـ اندکی که میگذرد ـ به «گذشته» تبدیل می شود، و «ادبیّاتِ داستانی» (یا کوتاهتر بگوییم: «داستان») را اگر زاییده ی ذهن و تخیّلِ نویسنده (یا به بیانِ مشخصتر: «داستان نویس») بدانیم، آنگاه، به تفاوتِ این دو پی خواهیم بُرد.
ناصر زراعتی
شیر و شکر در زنجیری از سروده ها دکتر منوچهر سعادت نوری
• زنجیری از سروده هایی در زمینه ی "شیر" و "شکر" از مولوی، سعدی، خیام، حافظ، نظامی، ملک الشعرا بهار، نادر نادرپور، کاظم پزشکی، خسرو باقرپور و ...
قهوه با شیر و شکر
• نرم و سبک آمد؛ بانوی قهوه چی! با تکرارِ لطیفِ آفتابِ لبخندش؛ در مِهرِ گونه هاش.
چکامکِ کاشت و برداشت
• در دیم، چون برزیگری تُخمی بکارد، داند که شاید خرمنی زآن برندارد. دهقان ز کِشتن وانماند زین که داند تخمی نمی روید اگر ابری نبارد.
همه ی آسیب های اشتباهی داستانی از آسترید روزنفلد
• زنی چمدان چرخدارش را رو پاهام غلتاند. پشت سرش داد زدم : « نمیتونی مواظب باشی! » اطلاعیه سکوی ۵صدام را تو خودش خفه کرد. پدرم پیش از سوار شدن صدام کرده و گفته بود : « گوش کن، من الان سوار میشم، باتلفن جدیدم تلفن میکنم، عمو تونیت بهم هدیه داده. »
داد از که می جویید ؟ هان
• ای هموطن ای هموطن رخت ِ عزا از تن بکَن خود نیستی با خویشتن ، بندی است بر اجزای ِ تن باید گشایی بند را ، باز آوری لبخند را تا یک کنی این چند را ، پیر و جوان و مرد و زن
رویا
• بر انحنای گرمِ کمرگاهم دستی که خواب میبیند
من، نرگس شانزده سال ...
• من، نرگس شانزده سال خواهم داشت با سند و قباله و پرونده و مردانی با ستارههای حلبی و عمامههای چیت روزهای مرا میشمارند
ا. ماهان
به لفظ اندک و معنای بسیار اسماعیل خویی در گفت و گو با وحید داور
• متنی که در این لحظه خود را پیش چشمان شما گسترده، بریده ای ست از گفت و گوی بلند وحید داور با اسماعیل خویی. در آن گفت و گو که به شکل کتاب چاپخش خواهد شد، شاعر، پاسخگوی شعرپُرسی ی مصاحبه گر است، اما از آنجا که شعر را با همه چیز و همه کس کار است، سخن ما نیز گاه شاخه می دواند و در مطلقِ شعر محصور نمی ماند. این پاره از گفت و گو را اسماعیل خویی و وحید داور پیشکش می کنند به دکتر رضا قنادان.
وحید داور
آوازی نو
• از دهکده های بی نام و نشان، هنوز نرسیده از راه از گلگونِ گونه ها دشت را گلگشت می کنند
گوش کنید:
• سرود خاموش عاشق سرگردان. از خسرو باقرپور و با صدای خودش
• رنگ تنهایی نیلی است. سروده ای با صدای خسرو باقرپور
• از شعر گفتن سروده از اسماعیل خوئی با صدای خودش
• یکشنبه. سروده ای از خسرو باقرپور با صدای خودش
• "چشمه" سروده ای از خسرو باقرپور با صدای خودش. برای کسری اکبری کردستانی، قهرمان سرفراز کشتار زندانیان سیاسی در سال سیاه ۱۳۶۷
• "آتش پرست" سروده ای از خسرو باقرپور برای کیانوش آسا با صدای شاعر
• وقتی که بچه بودم، شعر اسماعیل خویی، ترانه خوان: فرهاد
• یک چهره از سعید، سروده ای برای سعید سلطانپور با صدای اسماعیل خوئی، سازنده ی موسیقی ی متن اسفندیار منفرد زاده
• گلوی سرشار قناری موزون. سروده ای با صدای خسرو باقرپور برای محمد مختاری
• نوروزانه، شعر و صدای اسماعیل خوئی
• این چهچهه از کجاست؟ شعر و صدای اسماعیل خوئی
• از میهن آنچه در چمدان دارم، شعر و صدای اسماعیل خوئی
• کوه بلند، با صدای منیر طه، شعر ترانه منیر طه، آهنگساز علی تجویدی
• شیرین، مرضیه، شعر ترانه منیر طه، آهنگساز علی تجویدی
• عاشق شیدا، بنان، شعر منیر طه، آهنگ علی تجویدی