از : نیاز
عنوان : اعلم معتبر و گلشائیان نا معتبر؟؟؟!!!
آقای عبدی شما در مورد انتقادهایی که شاهد میاورد طفره میروید و یا دوباره همانچیزی را تکرار میکنید که او در پست قبلی اش به آن پرداخته بود بدون اینکه به پاسخ او توجه کنید. مثل رابطه رضا شاه با آلمان. کلا بحثی که تکراری میشود یعنی به بن بست رسیده و دیگر باید قضاوت را به عهده خواننده گذاشت. در مورد کتاب علم در بخارا مقاله جالبی چاپ شد که انلاین هم موجود است.
http://www.bukhara-magazine.com/?p=۷۰۲
(عددهای فارسی در لینک را به لاتین تبدیل کنید) جالب است که اعلم که در مورد روابط او با انگلیس چیزی بیش از شایعه وجود دارد و در همان مقاله بخارا هم با سند به آن اشاره شده چطور مثل آیه آسمانی مورد توجه برخی روشنفکران قرار گرفته است. گفته های علم در بهترین حالت در یک پژوهش تطبیقی با منابع دیگر میتواند مورد استناد قرار بگیرد و الا خاطراتی که به قصد انتشار در آینده برای کوبیدن مهر شخصی کسی به تاریخ نوشته میشوند و تازه بعد از مرگ طرف که دیگر جوابگو هم نیست منتشر میشوند نمیتواند سند تاریخی به معنی واقعی باشد. حال از همه اینها گذشته اگر صرف همکاری با رژیم دلیل بی اعتباری کتاب و تحلیل سیاسی کسان میشود چر این در مورد گلشائیان حجت است اما در مورد علم /که قلبا معلوم نیست اما فیزیکی به شاه نزدیکتر بوده- صادق نیست. آیا این نشانه استفاده ابزاری از دیگران نیست؟ شما به اعلم استناد میکنید چون بنفعتان است و گلشائیان را به لجن میکشید چون به ضررتان میشود؟؟؟!!! این اگر دوگانگی اخلاقی نیست پس چیست؟
من شخصا نه گلشائیان را میشناسم و نه چیزی از او خوانده ام. اما به صرف اینکه کسی در رژیمی مسئولیت داشته نمیتوانیم دربست کار او را رد یا بایکت کنیم. اگر کسی مسئولیت داشته باید کارش را بیشتر زیر زربین بود و مدارکش را بررسی کرد. اگر مدرک ارایه داده باشد که حرفش را معتبرتر کرده است. اما حتی اگر در تمام کارش برداشت شخصی خود را نوشته باشد مانند اعلم باید بعنوان آنرا بعنوان یکی از مدرک برداشت و از آن استفاده بجا کرد، حال چه ولایتی باشد چه منتظری چه هر کس دیگری. اتفاقا هرچه بیشتر کسانی که دست اندرکار بوده اند باید تشویق کرد که به حرف در بیایند. این خود یک روش پژوهشی است که با کنار هم گذاشتن ادعا های طرف مختلف میتوان به یافتن واقعیت نزدیکتر شد و عباس میلانی نیز در نوشتن کتاب هایش بگفته خودش از آن روش استفاده کرده است.
۲۰۶۹۰ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : شاهد
عنوان : و این مباحث همچنان ادامه دارد
آقای سروش عبدی،
با احترام خدمت شما، عرض میکنم که نحوه برخورد جنابعالی با مسائل بسیار گزینشی است. همانطور که خدمت شما عرض کردم تفسیر شما از مسائل کوچکترین اهمیتی برای من ندارد. شما و یا هر فرد دیگری آزادید که هر طور دوست دارید فکر کنید. من در زمینه ۲۸ مرداد و یا آنکه رضا پهلوی چه فکر میکند حرفی ندارم چرا که موضوع بحث ما نیست. شکی نیست که دو پادشاه پهلوی هر دو مردانی اقتدارگرا بودند که در زمینه مشارکت مردم در پروسه سیاسی کشور کارنامه ای بسیار ضعیف دارند. بحث امروز ما درباره عملکرد پهلویها نیست. بحث ما، ابتدا به ساکن، حول محور دنباله روی رضا شاه از حکومت هیتلر بود. بنابر تحلیلهای ارائه شده و از جمله تحلیلهای بسیار مضحک شما و مورخ مورد علاقیتان هیچ سند و مدرک درستی در باب دنباله روی رضا خان قلدر و اقتدار گرا از آدولف هیتلر وجود ندارد، و روابط ایران و آلمان در آن روز حکایت از جهتگیری ایران به سود آلمان ندارد.
آقای سروش عبدی، شما درباره کتاب گلشائیان میفرمایید «استناد شما به آقای گلشاییان همانقدر اعتبار دارد که مثلا استناد طرفداران جمهوری اسلامی به آقای ولایتی. در مثال مناقشه نیست و من مقایسه نمی کنم. خواستم مساله روشن شود. از نظر من این قضیه مختومه است».
جناب سروش عبدی، شکی نیست که شما آزادید هر چه را که دوست دارید از دید خودتان "مختومه" و یا غیرمختومه اعلام کنید، ولی اظهار نظر شما در این مورد به باور من بسیار سبک است. شما اگر به خودتان زحمتی دهید و کتاب روانشاد گلشائیان را مطالعه فرمایید، نه تنها متوجه خواهید شد که او چقدر با ولایتی فرق میکند بلکه بیشتر متوجه بی اساس بودن اظهارات خودتان نیز میشوید. گلشائیان در کتاب خود وقایع نگاری میکند. او در بسیاری از موارد (مانند ضبط و ثبت غیر مشروع زمینها از جانب رضا شاه) منتقد اوست. اگر این نوشته های او که بعد از مرگ رضا شاه نگاشته شده زیربنای چاپلوسی داشت، آیا تصدیق نمیفرمایید که میبایست در تمام مسائل با دیده تمجید و تعریف از رضا شاه مینگریست و از هر نوع انتقادی پرهیز میکرد؟
و اما اجازه دهید ذکری هم از درفشانیهای آقای عزت مصلی نژاد (که شما به اشتباه نام او را عزیز نوشته اید) در نقل قولهایی که شما در نوشته شماره ۲۰۵۹۵ از او آورده اید بپردازیم. این "دانشمند" بی نیاز از توصیف بنابر نقل قول از شما، آقای سروش عبدی، میگوید:
" رضا شاه خیال می کرد که نزدیکی اش با آلمان هیتلری به رهایی ایران از چنگال انگلیس و استفاده از کاردانی فنی آلمانی منجر می شود. با این خیال واهی است که او راه را برای نفوذ آلمان نازی در ایران باز می گذارد."
تا اینجای قضیه جناب مصلی نژاد کاری جز ابراز احساسات نمیکند. حال اینکه رضا شاه این "نوکر" سرسپرده انگلیس به زعم مخالفانش چرا باید برای رهایی ایران از چنگ انگلیس کاری کند سوالی است که جوابش فقط از جعبه جادوی آقای مصلی نژاد بیرون می آید. در ادامه فرمایشاتشان آقای مصلی نژاد میخوانیم:
"در دهه ی ۱۳۱۰ دکتر شاخت طراح اقتصاد جنگی آلمان، که بعدها در دادگاه نورمبرگ به عنوان جنایتکار جنگی محاکمه شد، به ایران دعوت می شود. مستشاران نظامی، مهندسان و تکنسین های آلمانی به ایران سرازیر می شوند و رهبری پروژه های بسیاری را در دست می گیرند. خانه ی آلمان در تهران به صورت مرکز تبلیغات فاشیستی در ایران درمی آید. گرچه ایران در جنگ اعلام بی طرفی کرده است، ولی عملاً از آلمان طرفداری می کند".
من هر چه این فرمایشات گوهر بار را بالا و پایین کردم اثری، حتی به اندازه یک سر سوزن، مدرک در آنها نیافتم. در ضمن دعوت شدن دکتر شاخت، که یک کارشناس اقتصادی است، چه ربطی به دایر شدن مرکز تبلیغات فاشیستی دارد؟ آیا شاخت در خفا از اعضای سرویس اطلاعاتی هیتلر بود؟ اگر چنین بود آیا دادگاه نورنبرگ (که هر چقدر هم که نادان باشند لااقل به اندازه عزت آقا دلیل و مدرک از شاخت داشتند) نمیبایست بجای تبرئه کردن شاخت او را همانند دیگر فاشیستها مجازات میکردند؟ این طرفداری عملی، به زعم عزت آقا، در کجا بود و چه مدارک بارز و معتبری از این طرفداریها در دسترس است؟ آیا همانگونه که به نقل از دیلی تلگراف چاپ آگوست ۴۲ خدمتتان عرض کردم (و البته شما همچنان بنده را متهم به نخواندن روزنامه های آن دوره کردید) وجود کارشناسان فنی و مهندسی آلمان در ایران دال بر جانبداری ایران از هیتلر در جنگ است؟ در ضمن خدمت عزت آقا بفرمایید که گفتن فقط بخشی از حقیقت عین دروغگویی است! آقای مصلی نژاد به محاکمه شاخت اشاره مینمایند ولی از تبرئه شدن او چیزی نمیفرمایند.
در پایان نیز عزت آقا در نهایت "درایت" اظهار میدارند که:
"بی طرفی ایران با بی طرفی سوئیس که اعلام داشت هر کشوری می تواند برای رساندن تدارکات جنگی از خاک من استفاده کند به شرطی که حق ترانزیت بپردازد، تفاوت داشت "
من در مورد این اظهار فضل عزت آقا به اندازه کافی صحبت کرده ام. این فرمایش ایشان شبیه کاریکاتوریست که باید زیر آن نوشته شود بدون شرح :))
جناب سروش عبدی، شما نیز در نوشته ۲۰۶۵۶ مختصری درباره تاریخ روابط ایران و آلمان صحبت میفرمایید، که بخش عمده آن به پیش از رضا شاه برمیگردد و بخش مربوط به رضا شاه هم صحبت از حضور کارشناسان فنی آلمان در ایران و همچنین انتشار نشریه دوستاران آلمان است. شما از این صحبتها نتیجه میگیرید که رضا شاه دنباله رو هیتلر بود! سپس اسم اینکار خود را هم گذاشته اید "واقعیت های تاریخی"! بسیار خب اینهم یک جور طرز تفکر است!!
جناب سروش عبدی، شما به نقل از خاطرات اردشیر ریپورتر و پسرش شاپور به گفتگوهای ایشان با رضا خان اشاره میکنید و آن را دلیل سرسپردگی او به انگلیسها بیان میدارید. آقای محترم، همانطور که خودتان در نامه های منتشر شده وزارت خارجه بریتانیا مطالعه فرموید هر دو طرف موافق و مخالف کودتا (یعنی آرونساید به نمایندگی از طرف سرفرماندهی ارتش در بغداد و کورزن به نمایندگی از طرف دولت در لندن) بر قوام و دوام سلسله قاجار پافشاری میکردند. عین همین مسئله را آرونساید در خاطراتش اشاره میکند. حال رضا خان نوکر انگلیس، که به زعم مخالفانش از جانب انگلیسیها به قدرت رسیده، چرا باید با این خواست محوری انگلیسها به ستیز درآید من نمیدانم. دقت بفرمایید من قصد تایید و یا تکذیب رضا شاه را ندارم بلکه به نظر من اسناد و مدارک معتبر تاریخی و همچنین عملکرد رضا شاه قلدر نشان از سرسپرده بودن او به انگلیس را ندارد.
جناب سروش عبدی، در پایان یک بار دیگر به تلاش شما در وارونه جلوه دادن حقیقت در مورد نشانهای افتخار آیرونساید اشاره میکنم. شما فرمودید: "مذاکرات او با رضا شاه و سید ضیا بدون مشورت با نماینده یدولت انگلیس انجام گرفت و نهایتا دولت انگلیس از او شادمان شد و لقبی هم به او عطا کرد". همانطور که خدمتتان عرض کردم تاریخ نشانها و القاب آیرونساید به قبل از کودتای ۱۲۹۹ بر میگردد و این بی پایه بودن اظهارات شما در مورد ارتقا گرفتن آیرونساید در رابطه با کودتای سوم حوت را ثابت میکند. با عرض پوزش از شما هموطن عزیز و دیگر دوستان به خاطر به درازا کشیده شدن مطالب. و این مباحث همچنان ادامه دارد.........
بدرود.
۲۰۶٨۹ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : نسل سوخته و بی گناه
عنوان : مردم در ۵۰ سال دوره پهلوی، برای اولین بار مزه خوشبختی را چشیدند و برای بدست آوردن ذره ای از آن خوشی به ضرب گلوله نقش بر زمین می شوند.
در دوران ۵۰ سال حکومت پهلوی، مردم ایران پس از قرنها مزه خوشبختی را چشیدند. مردمی که قبل از پهلوی ها و بعد از آنها بدبخت بودند.
....بهداشت، آموزش و پرورش، تغذیه، امنیت جانی و مالی، تفریح، کار، مسکن، حقوق کارگران و کارمندان، حقوق کودکان و نوجوانان، اقتصاد، آب و برق و تلفن،... و مهمتر از همه وضع زنان که نیمی از کل جمعیت کشورند، برخی از موهباتی بود که در طول فقط ۵۰ سال مردم ایران از آن برخوردار بودند که در حال حاضر برای گوشه ای از آن در خیابان ها بوسیله تک تیراندازان نقش بر زمین می شوند.
اگر شاهان پهلوی نوکر و زبون و فاشیست و بی سواد و خود کامه و......بودند، چگونه است که کشور انقدر پیشرفت کرد و مردم برای اولین بار پس از قرنها به اینهمه خوشی دست یافتند؟ چرا در این سی سال مردم چیزی بجز جنگ و خطر جنگ و بدبختی چیزی نصیب شان نشده است؟ چرا ما در این سی سال نتوانسته ایم نوکرانی مثل شاه به خود ببینیم که چیزهایی که داشتیم یکبار دیگر بدست بیاوریم؟
اگر شاهان پهلوی مستبد بودند و تصمیمات غلط می گرفتند، آیا مخالفان شاه درک بهتری از دمکراسی داشتند و جایگزین کردن شاه با خمینی را تصمیم درستی بود؟
من که زمان انقلاب نوجوانی بودم و زندگی ام با آمدن خمینی تباه شد، از شما که این بلا را بسرم آوردید جواب می خواهم. نسل شما چه جوابی نه تنها برای نسل من بلکه برای نسل های بعدی دارد؟
۱۰۰ سال دیگر وقتی مردم به این دوره ۵۰ پهلوی ها و مخالفانش و این دوره ۳۱ ساله حکومت دینی نگاه می کنند چه خواهند گفت؟
پاسخ شما به تاریخ چیست؟ پاسخ شما به فرزندانتان در خانواده تان چه بوده است؟
۲۰۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : سروش عبدی
عنوان : از اسناد تا نظرات
آقای شاهد گرامی،
با احترام، اسناد ومدارک تاریخی بسیاری اینجا و آنجا پراکنده است من یکی دو تا آنها در در ستون نظرات نقل کردم با حداقل اظهار نظر. مساله جایزه گرفتن ایرن ساید در ایران و اعتبار ریپورتر ها در دستگاه "دولت فخیمه" از ساخته های من نیست. یکی آنها را از روزنامه های زمان شاه نقل کرده است و این جایزه ی ایرت ساید مراتب نفوذ "دولت فخیمه" در ایران و دیکته کردن سیاست را به دربار نشان می دهد. اینها واقعیت های تاریخی است. در باره کتابچه خاطرات اردشیر ریپورتر و وصیت او، پسرش شاپور شرح مختصری نوشته است و خاطر نشان کرده است که "دولت فخیمه" اجازه ی انتشار آن را نمی دهد.
بعداز سرنگونی رژیم شاه در خانه شاپور ریپوتر اسنادی بدست آمد که عبدالله شهبازی بخشی از آنها را که در جهت منافع جمهوری اسلامی است منتشر کرده است که من به آنها استناد نمی کنم. ولی خواندنش برای کسانی که آگاهیهای در این زمینه دارند و می توانند به نتیجه گیری مستقل و دوذ از ارادت برسند مفید است. اسنا د سری آمریکا و انگلیس بهترین مدارک در زمینه ی کودتای رضا خانی و ۲۸ ۱مرداد است که شما از آنها نتیجه ای کاملا معکوس می گیرید و آنها را دلیل عدم همکاری بیگانگان در امور ایران می دانید. حتی آقای رضا پهلوی هم بسیاری از این مسائل را پذیرفته اند.
آقای شاهد گرامی، استناد شما آقای به گلشاییان همانقدر اعتبار دارد که مثلا استناد طرفداران جمهوری اسلامی به آقای ولایتی. در مثال مناقشه نیست و من مقایسه نمی کنم. خواستم مساله روشن شود.
از نظر من این قضیه مختومه است.
فقط خواهش می کنم، اسناد را با نظرات من عوضی نگیرد، اسناد بر اساس رویدادها تحریر می شوند و در واقع اخبار تاریخی اند. نظرات من هرچه باشد تاثیری در تغییر آنها ندارد. من به تمام اسناد با تردید نگاه می کنم، خصوصا اگر پای "دولت فخیمه " و سیا و موساد و ک ج ب در میان باشد.
سرنوشت رقت بار مقتدر ترین مردان تاریخ معاصر ایران، شاه و رضاه را نگاه کنید و آنرا درر زمینه تاریخ ایران از روزگار قاجار تا امروز تاهمین امروز، قرار دهید و سعی کنید سیاست خارجی رامثل رشته ای که از میان یک گردن بند می گذرد، در سراسر این دوره ردیابی کنید، اشکالی ندارد که مرا دایی جان ناپلئون بخوانید، وجدانا به نتایج متفاوتی میرسید بویژه اگر خاطرات آقای علم را هم خوانده باشید.
۲۰۶۷٨ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ب مهرانی
عنوان : برای «رقیق سید آباس ارمنی »
آیا ممکن ست در باره ی محتوی مقاله ی نویسنده س سرشناسی مثل آقای میرفطروس کم توجه بود ؟
حتما شما هم مثل اینجانب توقع ندارید که ایشان نه یک شخص معمولی بنویسند:
« امروزه مفاهیم استقلال و حفظ تمامیّت ارضی ایران، آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و جدائی دین از دولت (حکومت) و شعار انتخابات آزاد برای تعیین شکل حکومت (جمهوری یا مشروطه)، جنبه های اساسی و مشترک همبستگی ملّی ما می باشند.»
ببینید ! ایشان مقوله ی «انتخابات آزاد» را که یک اهرم یا شیوه مدیریتی ست و نیاز به زمینه های اساسی ساختاری دارد طرح می کنند
بسیار خوب ؛ ما چگونه می توانیم به اجرای انتخابات آزاد نائل آئیم تا در زمینه های زیر بکار بندیم ؟
- انتخاب آزاد برای مجلس مستقل و متکی به مردم و تغییر و تکمیل قانون اساسی
- انتخاب آزاد برای ریاست جمهوری
- انتخابات آزاد برای همه پرسی - رفراندوم - در مورد : موضوعات سیاست های کلان و فرا حزبی و پارلمانی مثل تائید قانون اساسی ،
انتخاب شکل حکومتی (جپمهوری یا پادشاهی) ، اصلاحات بزرگ - تغییر واحد پولی - پیوستن به اتحادیه های منطقه ای یا بین المللی
و ..و..
معلوم ست که با این حکومت ممکن نیست . به همین دلیل مردم با «رای من کو» شروع کرده اند ولی آقای میر فطروس با
انتخابات آزاد ( بخوان همه پرسی ) برای «تعببن شکل حکومت» .
خواهشمند ست در این زمینه صحبت کنیم و بخصوص ارتباط عنوان « انتخابات آزاد» و شکل حکومتی .
آیا مراد آقای میرفطروس اینست که مثل خمینی اول با رفراندوم نوع حکومت آینده تعیین شود ؟
واقعا بحث کنیم ؛ آیا راه عملی گذار از دیکتاتوری به آزادی فقط با رفراندوم ست ؟
ار توجه شما سپاسگزارم
۲۰۶۷۱ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : رفیق سید آباس ارمنی
عنوان : درخت و سنگ وسیاست
هیچ نوشته ای به اندازه نوشته های آقای میرفطروس بحث برانگیز نیست شاهد اینکه در فاصله چند روز کامنتها از مرز پنجاه داره تجاوز میکند دلیل این امر را من عمدتا در موضعگیری جناب میرفطروس در مورد تاریخ معاصر ایران میبینم و شجاعت و جسارت ایشان که توانسته بعنوان یک محقق و دور از تنگ نظریهای رایج به ارزیابی جدیدی از تاریخ معاصر دست یابد که خیال نمیکنم خود ایشان هم مدعی این باشند که این که من بهش دست یافتم تمام حقیقت است و راه را بر برسیهای بعدی مسدود کرده باشدو اتفاقا بردبارانه تر از سایرین اهل بحث و گفتگو است و همین بر ارزش و اعتبار ایشان بسیار میافزاید در مقابل واکنشهای عصبی فراوانی را در کامنتها و همینطور فضای سیاسیون میتوان مشاهده کرد که در عین طرح این ادعا که در تاریخ هفتاد هشتاد سال اخیر هیچ جای ابهامی نیست و همه از دمگشت یا نوکر انگلیس بودنند ویا نوکر آمریکا و بقیه هم نوکر روس .در عین طرح این ادعا راه را نیز بر هر حرف و گفتگوی تازه وجدید میبندند و میترسند که مبادا در این مورد حرفی و سخنی گفته شود . اینهمه واکنش در مقابل برسیهای جناب میرفطروس را من ناشی از حل نشدن و هضم نشدن این برهه از تاریخمان میدانم بسیاری از این دوستان تلاش دارند با ارائه فاکتهای جدید دیگران را متقاعد کنند ولی خبر ندارند با اینکار به سرکوب کردن آن پرسشگر درونی خودشان مشغول هستند آنها با فریاد کشیدن دارن پیش از هر چیز به ابها مات درونی خودشان سرپوش میگذارند. وگرنه بقول آقای شاملو :کسی به درخت بی بر سنگ نمی اندازد.
موفق باشیم
۲۰۶۶۹ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : خشایار خاجیان
عنوان : توضیح برای کاربران : گلستان = نیاز
در کامنت ۲۰۶۴۱ که نویسنده آن « نیاز » با ادبیات خاص خود همه جا را «اینفکتید» کرده منظورش چنین ست:
گلستان = نیاز
۲۰۶۶٨ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : شاهد
عنوان : قلب واقعیت کردن کار درستی نیست
آقای سروش عبدی خیلی متشکر از مطالبتان. شما در قسمت مربوط به آلمانها بطور مختصر به تاریخ روابط آلمان با ایران اشاره میکنید که در بخش پایانی آن نیز به روابط دوران رضا شاه اشاره مینمایید. در ادامه مطالب شما صحبت از همکاری گسترده آلمانها با ایران در زمینه مسائل فنی میکنید. شما میفرمایید "قشر گسترده ای از کارشناسان آلمانی در صنایع ایران خدمت می کردند و بازار مصنوعات صادراتی آلمان به ایران بسیار گرم بود، بانک ملی ایران به وسیله دکتر لیندنبلات و معاون او فوگل راه اندازی شده و هجده مدیر آلمانی در راس شعبات سراسری کشور مشغول خدمت بودند ". سپس با اشاره به یک کلیمی آلمانی میفرمایید "لیندنبلات یهودی آلمانی به کمک عبدالحسین تیمور تاش دست به اسراف زده، مقادیری از راه فروش ارز به نرخ های بازار سیاه کسب درآمد کرده، پس از سه سال ترفند های او کشف و محاکمه و زندانی شد و معاون او فوگل که به لبنان گریخته بود از ترس بازداشت و اعزام به ایران اقدام به انتحار کرد".
آیا این است مجموع استدلالهای شما برای شیفتگی رضا شاه درباره هیتلر؟ آقای محترم در مورد آقای مصلی نژاد من چیزی نمیگویم. شما میتوانید از هر کس که دوست دارید تعریف کنید ولی بنده مطالب ایشان را که شما نقل قول کردید خواندم و خدمت شما عرض میکنم صرف نظر از موافقت یا مخالفت با رضا شاه اظهارات ایشان به معنی واقعی کلمه مسخره و مضحک است و ایشان هیچ دلیل و برهانی بر حرفهای خود عرضه نمیدارد و صرفاٌ ابراز احساسات میکند. آقای محترم شما میفرمایید "سندی که شما از آقای گلشاییان می آورید نمی تواند ملاک باشد، زیرا ایشان مورخ نیستند بلکه از وابستگان شناخته شده ی رژیم پهلوی هستند". آقای عزیز گلشاییان نه در مقام تاریخ نگار بلکه در مقام شخصی که در جریان امور بود این وقایع را نوشته. شما کسی را که در جریان امور بود قبول ندارید ولی کسی را که سالها بعد فقط و فقط از روی احساسات مطلب مینویسد ملاک قرار میدهید؟ بعد این ما هستیم که به زعم شما اسناد را مصادره به مطلوب میکنیم؟ شما خطاب به بنده میگویید که "اسناد تاریخی را که قبول ندارید، روزنامه های زمان رضا شاه را که قبول ندارید، نوشته ی مورخان مستقل را که قبول ندارید". دوست عزیز، مگر من برای اثبات عرایضم از روزنامه های انگلستان، از کتابهای تاریخ نگاران در کمبریج، و از اسناد طبقه بندی شده وزارت خارجه انگلستان برایتان مدرک نیاوردم؟ انصاف بدهید این من هستم که چشمم را بروی وقایع بسته ام یا جنابعالی؟ در ضمن آقای محترم، نشانهای افتخاری آیرونساید هیچ ارتباطی با مسئله ایران نداشت. شما میفرمایید که "دنباله همان اسناد آمده است که مذاکرات او با رضا شاه و سید ضیا بدون مشورت با نماینده یدولت انگلیس انجام گرفت و نهایتا دولت انگلیس از او شادمان شد و لقبی هم به او عطا کرد "
شما که اسناد وزارت خارجه را مطالعه فرمودید چرا چنین قلب واقعیت میکنید؟ این نشانها را او به پاس خدماتش در دوران جنگ و در دوران خدمت در سرفرماندهی ارتش در بغداد دریافت کرد و هیچ ارتباطی با ایران نداشت. نکته جالب اینجاست که آیرونساید سه نشان نخستین خود را (Distinguished Service Order و Order of St Michael and St George و Order of the Bath) را در سالهای ۱۹۱۵ و ۱۹۱۸ گرفت که در آن زمان رضا شاه مردی گمنام در ارتش قزاق بود. سپس در سال ۱۹۲۲، یعنی یکسال بعد از کودتای ۱۲۹۹، نشان Order of the Rising Sun را از امپراتور ژاپن گرفت، که بنده تصور نمیکنم نشان امپراتور ژاپن ارتباطی با نقشه های انگلیس در مورد رضا شاه داشته باشد (حال تا نظر مورخ مورد اعتماد شما آقای مصلی نژاد چه باشد :))). بله دوست عزیز، چنین دروغگویی هایی در شان یک انسان آزاده نیست. من از شما سوال میکنم که شما اظهارات آقای گلشائیان را بخاطر همکاریش با رضا شاه مطلق رد میکنید، ولی اظهارات نصف و نیمه اردشیر جی (که به عنوان یک فرد خود خواه و جاه طلب معروف است) با هزار و یک تفسیر و تعبیر مورد حمایت شماست، چرا که میتوان چیزی از درونش بر ضد رضا شاه پیدا کرد. آیا این است معنی واقعبینی و منصف بودن؟
نه جناب عبدی چنین نیست! هر وقت خواستید به قاضی روید پیاده شوید تا با هم برویم.
۲۰۶۶٣ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : سروش عبدی
عنوان : اسناد؟!
جناب نیاز
بنده اشتباه کردم و توضیح ندادم که در گوگل فارسی اسم ( اردشیر ریپورتر ) را کلیک کنید. عذر می خواهم. متاسفانه من توانایی اسکن کردن مدارک انگیسی و ضمیمه کردن آنها را ندارم. من باینکه با شما اختلاف نظر دارم ولی باور دارم که
شما ایرانی میهندوستی هستید. اغلب نوشته های شما را می خوانم خیلی معقول می نویسید و غرض ورزی نمی کنید. من یقین دارم شما با پژوهش می توانید مدارک زیادی در این زمینه پیدا کنید. اگر آقای میر فطروس هم درز این زمینه پژوهش کنند احتمالا پ به نتایج متفاوتی دست خواهند یافت. اینجا بخش هایی از چند سند دیگر راتقدیم می کنم که خانم بابایی گرد آوری کرده است. من خانم بابایی را هم نمی شناسم و لی از کل اسنادبرمی اید که ایشان " ملی مذهبی "هستند که با من در یک صف قرار نمی گیرند.
"""بازخوانی شگردهای مخفی انگلیس در کشورمان
اردشیر ریپورتر، لورنس ایران
.....................
چهره مرموز و مخوف اردشیرجی (سر اردشیر ریپورتر) در سالهای اخیر افشا شده است. وی خبرنگار روزنامه تایمز لندن و مهره فعال سازمان جاسوسی انگلیس (اینتلیجنت سرویس) در ایران عصر قاجار و پهلوی و عضو مهم لژ بیداری ایران است که به نوشته رشید شهمردان، مورخ زردشتی ایرانی: «نه تنها بین رجال و درباریان و خاندان سلطنتی ایران [= رجال مشروطه و سلسله پهلوی] طرف توجه و صاحب نفوذ بود، بلکه رجال سیاسی دولت انگلستان مقیم تهران نیز با نظر احترام به او مینگریستند و در امور خاورمیانه بویژه ایران جویای نظریات او بودند.
رجال معروف انگلیس مانند سر پرسی سایکس، سر دنیس راس، لرد لمینگتن و غیره از دوستان صمیمی او بودند.
همچنین به پاس خدمات او به امپراطوری، کابینه انگلستان او را به سمت مشاور مخصوص سفارت خود در تهران منصوب و گذرنامه خصوصی برایش صادر کرد.
اردشیر جی، آنگونه که خود صریحا در وصیتنامه سیاسیاش اعتراف کرده، کسی است که رضاخان را برای انگلیسیها کشف کرده و با صحبتهای زیادی که با وی نموده او را برای اجرای نقش مورد نظر پرورش داده است.
خدمات مهم فرزندش، سرشاپور ریپورتر، به محمدرضا پهلوی نیز بر آگاهان به تاریخ هزار توی ایران مخفی نیست.
در این بخش با اندکی از فعالیتها و شگردهای استعمار پیر از خلال وصیتنامه اردشیر جی آشنا میشویم (سند شماره ۱)
اما اعمال نفوذ انگلیس در ایران به همین جا محدود نمیشود و دخالتهای آشکار آن، داستانی تلخ و غمانگیز دارد. این مداخلات در حدی بود که حتی در عزل و نصب مسوولان آنهم مسوولان دست چندم همچون مسوول نظمیه قزوین نیز اعمال نفوذ میکردند (سند شماره ۲)
و معالاسف در همان حال، کسانی (همچون مسعود خان کیهان) در این سرزمین، دل در گروی ساکسونها نهاده بودند و ماجرای غمانگیز وابستگیشان به جایی کشیده بود که برای اعطای نشان به صاحب منصبان انگلیسی در ایران یقه چاک میدادند (سند شماره ۳)
سند شماره ۱
القائات اردشیرجی
اردشیرجی در وصیتنامه سیاسیاش شرح میدهد که با القائات خود، رضاخان را بر ضد علما تحریک میکرده است:
به زبانی ساده، تاریخ و جغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش [یعنی برای رضاخان] تشریح میکردم... اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش میداد و برای رفع خستگی چای دم میکرد که مینوشیدیم........
در طی ۱۶ سال گذشته، من شاهد و ناظر مردی [= رضاخان] بودهام که در سایه نبوغ و اراده آهنین و شخصیت بارز خود مسیر تاریخ کشورش را تغییر داد. از این پس نسلهای ایرانی که وارث مملکتی مستقل و آزاد [!] و متمایز از یک قطعه خاک جغرافیایی میگردند باید خود را مدیون رضاشاه پهلوی بدانند...
حس شدید ایرانپرستی [!] توام با استعداد خداداد و هیکل و قامتی توانا و سیمای مردانه، قابلیت و قدرتی به او میداد که بتواند کشورش را از نیستی و زوال برهاند...
قیام رضاخان [بخوانید: کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹] زاییده و مخلوق مستقیم سیاست انگلیس نبود...
بیم آن دارم که مورخین ایرانی، شدت عمل شاه را نسبت به کسانی که مستحق آن هستند به سنگدلی و شقاوت سوء تعبیر نمایند و حال آن که در زیر این صورت مردانه و سخت، قلبی پر از احساسات میتپد[! لابد شاهد آن نیز، فرمان رضاخان به چکمهپوشان خویش مبنی بر کشتار فجیع پناهندگان مسجد گوهرشاد است!]... هنگامی که این سطور را مینویسم رژیم اتوکراسی در ایران برقرار است و قدرت به تمام معنی کلمه در دست رضاشاه میباشد. او این قدرت مطلق و بلامنازع را صرفا برای جلو راندن ایران میخواهد... رضاشاه دارای سلیقهای است که قرنها پیش افلاطون آن را نوع پسندیدهای از حکومت میدانست و عبارت بود از تامین امنیت و برابری در مقابل قانون و راهنمایی مردم در جهت آمال ملی ]![... .
توجه داریم که جناب ریپورتر، این ستایشهای چاپلوسانه از دیکتاتور پهلوی و برکشیده آیرونساید را، در اوایل دهه ۱۳۱۰ شمسی یعنی زمانی نوشته که رضاخان، در اجرای دستورات لندن، همه آرمانها و دستاوردهای مشروطه (آزادی بیان و قلم، نظارت مجلس بر امور، عدالت قضایی، امنیت سیاسی و...) را نابود ساخته و با انزوا و حبس و تبعید و کشتار آزادیخواهان غصب املاک و دارایی ثروتمندان ، و کشتار و تخته قاپوی ایلات و عشایر (بختیاری، قشقایی و...)، اختناقی بیسابقه و کمنظیر را بر کشور تحمیل کرده بود. آن گاه در چنین شرایطی، جناب سر ریپورتر، سر دلال انگلیس، از قلب «پراحساس»! و مهربان! رضاخان دم میزند و رژیم خشن پلیسی وی را با مدینه فاضله افلاطون! قیاس کرده و غایت آن را «تامین امنیت و برابری در مقابل قانون و راهنمایی مردم در جهت آمال ملی»! میخواند!
مقام منیع حضرت اشرف ریاست محترم وزرا دامت عظمته
نظر به این که کلنل اسمایس در مدتی که مشغول خدمت بود، وزارت جنگ، کمال رضایت را از ایشان دارد لهذا پیشنهاد مینماید که از طرف دولت، نشان درجه اول خارجه به مشارالیه اعطا شود و ضمنا برای یادآوری، خاطر مبارک را تصدیع میدهم دراین موقع که ژنرال آیرونساید و ژنرال گوری و بعضی از صاحبمنصبان انگلیسی که در گیلان ابراز لیاقت نموده و میخواهند از ایران مسافرت نمایند بیمورد نیست نشانهایی که حضرت اشرف، مقتضی میدانند قبل از حرکت به آنها مرحمت شود.
[حاشیه] عجاله بماند
سند شماره ۴
مقاومت ملی
ساعت ۹ صبح امروز (یکشنبه ۲۲ دیماه) بر حسب وقتی که در شب قبل تعیین شده بود جناب آقای سرفرانسیس شبرد سفیر کبیر انگلیس از آقای دکتر مصدق در منزل شخصی ایشان دیدن کرد و چنین اظهار نمود: یادداشتی که وزارت امور خارجه ایران راجع به برچیدن قنسولگریهای انگلیس در ایران دادهاند و در رادیو قرائت شده، مسترد شود.
آقای نخستوزیر اظهار نمودند که این یادداشت در نتیجه تصمیمی است که هیات دولت اتخاذ نمودهاند و انجام مورد تقاضای شما از عهده اینجانب خارج است و من تا زمانیکه عهدهدار امور کشور هستم نمیتوانم آن را مسترد نمایم مگر اینکه مجلس شورای ملی با رای عدم اعتماد، دولت اینجانب را ساقط کند و دولت دیگری بیاید که مقصود شما را انجام دهد.
در پایان مذاکره جناب آقای سفیرکبیر از آقای نخستوزیر خواهش کردند که مخبر روزنامه رویتر را آزاد نمایند. آقای نخستوزیر اظهار داشتند که این کار مربوط به قوه قضاییه کشور میباشد و تصمیم این امر باید از طرف مراجع قضایی اتخاذ گردد و من مداخلهای در این باب نمیکنم.
به کوشش پروانه بابایی
۲۰۶۵۷ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|
از : سروش عبدی
عنوان : اسناد
پ
بخشی از مقاله یر وابط ایران و آلمان در پیج و خم تاریخ
شرق شماره ۲۱۰ -
در اوایل قرن بیستم چندین داروخانه آلمانی در تهران و همدان و تبریز دایر شدند. کمپانی های آلمانی برای تهیه و صدور قالی ایران سرمایه گذاری کردند که «پتاک» مهم ترین آن بود. آلبرت شورین اولین داروخانه جدید را در تهران تاسیس کرد و به علت درستکاری رئیس کل دواخانه های شاهی شد. (دکتر مصدق در نوشته ها و بیانات خود بسیار از شورین تعریف می کرد) شرکت های «ویلهلم روور»، «دوج برمن» و «هوفمان» و خطوط کشتیرانی هامبورگ _ آمریکا و شرکت رابرت ونکهاوس و میسیون نیکوکاری آلمان شرقی در ایران دایر شدند. در جریان جنگ های مشروطه خواهان پس از استقرار دولت مشروطه، «هازه» افسر توپخانه آلمانی مستخدم اداره قورخانه، خدمات درخشانی به نفع آزادیخواهان و علیه طرفداران شاه مخلوع که به تهران نزدیک می شدند، انجام داد.
در جریان جنگ اول جهانی پرنس هانری فن رویس و کنت کانیتس وابسته نظامی، یک جریان ملی ضدروس و انگلیس در ایران ایجاد کردند و در سال ۱۲۹۴ / ۱۹۱۵ آنقدر قدرت داشتند که هزاران تن از آزادیخواهان را به ترک تهران و مهاجرت به سوی مرکز و غرب در مرز ایران و عثمانی واداشتند. مارشال فن درگولتز سردار آلمانی یک سال بعد قرارگاه خود را در شهر کرمانشاه برقرار کرد و اگر به علت بیماری عفونی درنگذشته بود، شاید سرنوشت جنگ بزرگ در ایران دگرگون می شد.
در پایان جنگ بزرگ که متفقین پیروز شده بودند، روابط ایران و آلمان زیر فشار انگلیس به صفر رسید.
یک ماجراجوی آلمانی موسوم به واسموس در جنوب ایران عشایر تنگستان را به قیام علیه انگلیسی ها واداشته و مبالغی پول از آنها وام گرفته بود. این وام ها، بدهی دولت آلمان به عشایر جنوب بود اما چون مقامات دولت جدید آلمان موسوم به وایمار حاضر نشدند آن بدهی را بپردازند، خود او با زحمات زیاد به ایران بازگشت و زمینی در تنگستان خرید و به زراعت پرداخت. اما سرانجام ورشکست شد و بدون تأدیه قروض خود از ایران به آلمان بازگشت. در دوران جمهوری وایمار روابط ایران و آلمان تا حدودی برقرار و حسنه بود و تعدادی کارشناس آلمانی به ایران آمدند، اما چندتن از جوانان کمونیست ایرانی در آلمان گرد آمده، کتاب ها و انتشاراتی علیه رضاشاه نشر دادند و در آن کتاب ها او را فردی بی نام و نسب خواندند و نشریه مصور مونیخ نیز آن اتهامات را تکرار کرد. وزیر مختار قبلی آلمان در ایران کنت شولنبرگ (عموی مایکل شولنبرگ، نماینده سازمان ملل در تهران در سال های اخیر) بود و چون او رفت «ورنر بلوشر» سفیر شد که رضاشاه هفته ها او را نپذیرفت و بالاخره دولت آلمان با تعطیل روزنامه پیکار و نشریه مصور مونیخ رضایت شاه را جلب کرد.
در ژانویه ۱۹۳۳ (دی ماه ۱۳۱۱) هیتلر و نازی ها زمام امور آلمان را در دست گرفتند. روابط آلمان و ایران پس از اینکه هیتلر تعقیب کمونیست های مخالف رضاشاه را اعلام کرد و نویسندگان آلمانی را به زندان فرستاد، بهبود یافت. آلمان نازی در سال ۱۳۱۲ هفته نامه ای رنگین با کاغذ مرغوب به نام «ایران باستان» را که در تهران به وسیله «سیف آزاد» از دوستداران قدیم آلمان نشر می شد، مورد حمایت قرار داد. در سال های اخیر ادعا شده این نشریه جزء هزار نشریه طرفدار آلمان بوده که به زبان های محلی در دوران اقتدار نازی ها در سراسر جهان نشر می شد و وزارت تبلیغات و تنویر افکار ملی آلمان به آنها کمک مالی می کرده است.
حتی پیش از روی کار آمدن نازی ها در آلمان، قشر گسترده ای از کارشناسان آلمانی ن در صنایع ایران خدمت می کردند و بازار مصنوعات صادراتی آلمان به ایران بسیار گرم بود، بانک ملی ایران به وسیله دکتر لیندنبلات و معاون او فوگل راه اندازی شده و هجده مدیر آلمانی در راس شعبات سراسری کشور مشغول خدمت بودند. لیندنبلات یهودی آلمانی به کمک عبدالحسین تیمور تاش دست به اسراف زده، مقادیری از راه فروش ارز به نرخ های بازار سیاه کسب درآمد کرده، پس از سه سال ترفند های او کشف و محاکمه و زندانی شد و معاون او فوگل که به لبنان گریخته بود از ترس بازداشت و اعزام به ایران اقدام به انتحار کرد
۲۰۶۵۶ - تاریخ انتشار : ۴ بهمن ۱٣٨٨
|