از : Amir Azaditalab
عنوان : اشتباهات ذاتی و یا عامی مقاله آقای کاخساز
اشتباهات ذاتی و یا عامی مقاله آقای کاخساز
هموطن در دنیای علمی فعلی نمیتوان بدون درج مرجع و بدون اتکاء به اسناد و مراجع موثق و معتبر، همینطور با کلام ثقیل
فلسفه بافی کرد. کاش حداقل نکات اساسی نوشتن یک مقاله فلسفی را رعایت میکردید و خوانندگانتان را مجبور نمیکردید تا فرضیات و واژه های تعریف نشده شمارا حدس بزنند. مثلاً اول مفاهیم و واژه های گفتاری خود تان را تعریف میکردید. مثلاً آیا تعریف اسم عام و ذات شما مطابق همان است که در ادبیات و دستور زبان وجود دارد و یا چیز دیگری مراد شماست؟ اگر این تعاریف مشهور باشد که آورده اند که :
اسمهایی که به صورت مستقل در خارج از ذهن وجود دارند و محسوس و قابل دیدن هستند را اسم ذات میگویند (مانند «گل»، «مرد»)و اسمهایی را که به صورت مستقل در خارج از ذهن وجود ندارند و وابسته به حضور دیگری هستند را اسم معنی میگویند (مانند «زیبایی»، «دلاوری»). اسم عام، اسمی است که بر همه افراد و اشیاء و مفاهیم دلالت کند و بین همه آنها مشترک باشد (مانند «کتاب»، «مرد») و اسم خاص، اسمی است که تنها به یک فرد یا شی اشاره دارد و همه را شامل نمیشود (مانند «فرزام»، «بیستون»، «ایران») .
شمادر یک جا میگویید ««جمهوری ایرانی» چون جمهوری به ذات است، جمهوری عرفی است و جمهوری عرفی، خط ارتباط دهندهی مرحلههای گوناگونی است که جنبش باید از سر بگذراند. » . طبق گفته شما اگر ایران قرار است که ذات باشد، با آوردن جمهوری از ذاتی در میآید و معنایی میگردد و درست خلاف نتیجه گیری شما میشود.
و یا در جایی دیگر میگویید « چرخش بازگشت گرای دو نام خدا و ایران از خاص به عام، پیآمد تجزیه ی متافیزیک عام به متافیزیک های خاص است. متافیزیک عام- انتولوژی – چارچوب بسته ی مسلکی ندارد. متافیزیک خاص برعکس، مذهبی و مسلکی و بسته است. تجزیهی متافیزیک عام به متافیزیکهای خاص و گروهی، راه به نبرد مذهب ها و اعتقادها می برد. »، که هم با اصول منطق و فلسفه و هم با واژاه های تعریف نشده شما، و بناچار حدسی خواننده، منافات دارد. ساده نویسی روان و مفهوم هزار بهتر است از سخت نویسی نامفهوم!
۲۱۴۷٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه
عنوان : ماتریالیسم تاریخی و خرد شادی
خرد شادی، فکر می کنم یکی از آن سه شعاری باشد که به ما در دوران پیشاهنگی یاد می دادند : «گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک»
خرد شادی باید با پندار نیک پیوندهایی داشته باشد. و بی جهت هم نبوده است که آقای خاکساز آغاز سخن را با معرفی نماد فرهنگ و ادب و هنر غربت زمین شروع کرده، زیرا آقای خویی هم با اهورامزدا و سپندار مزد به جنگ اهریمنان و آخوندها می رود. ولی خب البته ظاهرا فکر قشنگیه و آدم را یاد هفت سین و چهار شنبه سوری می اندازد.
ولی این نظریه پردازی شما ممکن است که در همان گام اوّل به مشکل برخورد کند. چون که ما بر اساسا ماتریالیسم تاریخی، این طور که شما مدعی شده اید، خرد انسان را زائیدهی طبیعت نمی دانیم، بلکه آن را محصول رابطه با ذخیره فرهنگی می دانیم. انسان دیگر با طبیعت خداحافظی کرده و خرد او، انسانی شدن او تنها در رابطه با محیط فرهنگی جامعه و انباشت فرهنگی ممکن می گردد که طی قرون و اعصار به شکل ذخیره مادی انباشت شده است.
به همین علت هم هست که کمونیست ها برای تعریف دوران نظام سرمایه داری از صفت بهیمی استفاده می کنند. به این علت که این نظام با انحصار ابزار تولید به گروهی خاص و در نتیجه اطلاعات و دانش و فرهنگ، تمام جامعه را به بربریت می کشاند. یعنی این که آنهایی هم که صاحب امتیاز هستند و به امکانات مادی دسترسی دارند به دلیل طبقاتی بودن جامعه و ضرورتی که این سرمایه دارها برای اعمال خشونت و برای حفظ موقعیت خودشان حس می کنند، از عالم آدمیت خارج می شوند. به عنوان مثال ما هنرمند بورژوا و یا هنرمندی که با پول این نظام و برای این نظام هنر آفرینی می کند، از دیدگاه کمونیست ها نا اصل است یعنی هنر نیست. تنها هنرمندانی که کارشان با مبارزه طبقاتی هم خوانی دارد اصل هستند. البته این تعریف کاملا تئوریک و ایدئولوژیک است ( یعنی همان ایدئولوژی که آقای کاخساز و یا احتمالا شما می خواهید آن را در جمهوری ایرانی غرق کنید).
۲۱٣۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : جمهوری ایرانی ، برپایه خردشادی که ازطبیعت فرد انسانی زاده میشود
مقاله درباره «
جمهوری ایرانی برشالودهِ « خـرد شـاد» را
که دربخش ادبیات همین سایت آمده است ، بخوانید تا به محتوای « جمهوری ایرانی » آشناگردید. جمهوری ایرانی برشالوده « خرد انسانی » گذارده میشود که درنهاد هر فرد انسانی هست . جدائی حکومت از دین ، یک عبارت بندی منفی است و عبارت بندی مثبت وبا محتواِی جمهوری ایرانی آنست که مرجعیت نهائی قوانین ونظام و اقتصاد و اجتماع و تربیت ، خرد های افراد انسانی باشد، آنهم خردی که غایتش ،ساختن زندگی اجتماعی شاد برای همه هست .
۲۱۲۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : روزنامه هنر و مبارزه
عنوان : نقد نقد
سعی می کنم گام به گام و خلاصه بنویسم. تنها یادآوری می کنم که انتقادات من در سایت ایران امروز در بخش نظریات منتشر نشد.
نکته اول شعار «جمهوری ایرانی» است که به زعم آقای کاخساز موجب شده یا می شود که هویت ملی را از زیر آوار هویت دینی وایدئولوژیک بیرون آورد.
گویی که هزار چهارصد سال اسلام در ایران و پیش از آن سیطرهی مغان در ایران وجود نداشته. بگذریم. کاری که آقای کاخساز در حال انجام دادن آن است، زدودن هر گونه ایدئولوژی و طبقهی اجتماعی و اختلاف طبقاتی به نفع هویتی ست که در اساس تخیلی بیش نیست. در هر صورت او از هویت ملی یعنی عرصه ای حرف می زند که برای کلاهبرداری های طبقاتی و تبعیضات عظیم همیشه باور مساعد بوده و هست. علاوه بر این شاهد تبلیغ برای دور باطلی هستیم که می خواهد حسن را بجای حسین به ما پیشنهاد کند. زیرا دموکراسی با هویت فردی و رشد آزاد فردی گره خورده است و باید دانست که هویت های جمعی همواره، حداقل از دیدگاه روانشناختی، موجب سیر قهقرایی و تنزل شخصیتی فرد بوده است.
بر این اساس برجسته ساختن هویت ملی مشکل دموکراسی را حل نمی کند بلکه به همان جایی می انجامد آقای کاخساز در گفتگوهایش، گویی که به نکته حساسی رسیده باشد می گوید : «راست، راست، بدون راست نمی شود کاری از پیش برد.»
گویا که سوسیال دموکراتها واقعا ستون پنجم نظام سرمایه داری هستند و ایشان هم به همین طیف تعلق دارد : «ایرانی که نامی است برای وفاق بر سر همزیستی و هرچیز دیگری را- حتا سوسیالیسم را نسبت به خود فرعی می کند»
هدف کاخساز همین است که بگوید ایرانی حتی سویسیالیسم را ملغا می کند تا بعد با خیال راحت با پرتاب صدایش اعلام کند که « چون که راست یک واقعیت اجتماعی ست.» (به نقل از مصاحبات آقای کاخساز) مثل این است که بگوییم طاعون ضروری ست و نمی شود بدون آن زندگی کرد چون که واقعیت دارد.
آقای کاخساز می گوید : «دست بر قضا این بار «جمهوری ایرانی» از ژرفای آگاهی و وجدان ملی مردم جوشید و بیرون آمد»
معلوم نیست ایشان چنین ادعایی را صرفا به شعار فانتزیست گروهی دانشجو تکیه می دهد که آن را در یک روز هیجانی اختراع کرده اند و یا این که موضوع بر سر جریانی اجتماعی و تاریخی و همه گیر است که ما هنوز از چگونگی آن بی اطلاع هستیم.
متأسفانه متن «ایران و ذات» را نمی فهمم. شاید به دلیل نوعی تفکر شرطی شده ی من باشد، چون که آنتن های من اتوماتیکمان برخی مطالب غیر قابل فهم را نمی فهمد و وقتی موضوعی غیر قابل فهم می شود یعنی این که اشکالی در نظریه وجود دارد.
هر چه به دنبال ذات انسان گشتم کمتر یافتم. برخی بر این عقیده هستند که خصوصیت اصلی ذات انسان در مرکزیت اجتماعی آن است. البته این موضوع ارتباطی به موضوع آقای کاخساز پیدا نمی کند. ولی آن را گفتم که گفته باشم.
۲۱۲۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ایرانی
عنوان : آقای جمالی، اندیشه و فرضیه و نظزیه جمهوری اسلامی در آزمایشگاهی بنام ایران برای اولین بار در جهان انجام شد و خوکچه های هندی ای که رویشان آزمایش شد یک ملت دهها میلیونی بود که هزینه اش را همه در ایران و منطقه دیده و می بینیم. ایران دوباره نباید زیر بار آز
نه ایران دیگر آزمایشگاه است و نه مردم ایران خوکچه هندی که رویشان آزمایش شود. در سال ۵۷ اینگونه شد، سیستمی که در هیچ جای دنیا تجربه نشده بود با به به و چه چه قریب به اتفاق روشنفکران پر مدعای ما برپا شد و جمعیت ۳۵ میلیونی ایران آنزمان مثل خوکچه های هندی رویشان آزمایش شد. ویروس بنیاد گرایی از آن آزمایشگاه به کل منطقه سرایت کرد و ایران و منطقه را بیکباره به جنگ های پی در پی و فلاکت کشاند که تا امروز ادامه داشته است. امروز پاکستان و افغانستان هم جمهوری اسلامی شده اند. صدها میلیون انسان در این منطقه بخاطر این آزمایش مغرضانه نگون بدبخت شده اند.
آقای جمالی، اندیشه و فرضیه و نظزیه جمهوری اسلامی در آزمایشگاهی بنام ایران برای اولین بار در جهان انجام شد و خوکچه های هندی ای که رویشان آزمایش شد یک ملت دهها میلیونی بود که هزینه اش را همه در ایران و منطقه دیده و می بینیم. ایران دوباره نباید زیر بار آزمایش دیگری برود، سیستم آزمایش شده موفق اروپای غربی برای ما کافیست.
آقای جمالی اندیشه و فرضیه و نظزیه سیاسی در محیط دانشگاهی هیچ عیب و ایرادی ندارد ولی در عرصه عمل می تواند بسیار خطرناک باشد. سیستم حکومتی رایج در اروپای غربی و آمریکای شمالی برای ایران چه عیبی دارد که ما از آن دنباله روی نکنیم و بدنبال یک ماجراجویی تازه برویم؟
۲۱۲۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : اندیشه جمهوری در فرهنگ ایران ، بوده است . جمهوری ایرانی ازکجا شروع شد !
نه سال پیش کتابی بنام « چگونه ملت ؛ سیمرغ میشود ، مردمشاهی . اندیشه جمهوریت درفرهنگ ایران » درآلمان منتشرشد و سپس درایران ، زیزمیزی انتشاریافت وفروش رفت ، که درآن ساختارومشخصات بنیادی جمهوری ایرانی به طورگسترده بحث شده است. جمهوری ایرانی، برضد ناسیونالیسم است . و باز چندی پیش این کتاب منتشرشد:
خرد ، سرمایه فلسفی ایران
خرد ، شهرساز ، وشهرآراست
« جلد سوّم »
جـمهـوری ایـرانی
منوچهرجمالی
ISBN ۱ ۸۹۹۱۶۷ ۰۸ ۰
KURMALI PRESS
LONDON, JANUARY ۲۰۱۰
به نظرم این انتشارات را ناچیز نگیرید و بی اهمیت نشمارید. اندیشه جمهوری ایرانی، بی علت در دهان مردم نیفتاده است .
منوچهرجمالی
۲۱۲٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : کریم ن
عنوان : جمهوری ایرانی یک نام بی محتوی است. !
بالاخره کسی به ما جواب درست و حسابی نداد که این جمهوری ایرانی از کجا آمده است. آیا در ایران تا بحال جمهوری سابقه داشته؟ (البته به جز جمهوری گیلان و مهاباد که فکر نمیکنم آنرا به حساب ایرانی به گذارند!).
در گذشته هر چه د راین خاک فلک زده بوده حکومت شاه و آخوند بوده است. حضراتی که این همه تبلیغ یک نظامی را میکنند که نه سابقه ای از آن در تاریخ هست و نه اساسا اتفاق نظری د ر اهداف آن وجود دارد (هر کسی از ظن خود شد یار من! ) فکر جمهوری اسلامی بیفتند که با "به به" و "چه چه" یک هیولا را آوردند و بر سر ملت هوار کردند و این همه مصیبت ببار آوردند. جمهوری ایرانی یک نام مسخره و بی محتوی است.
۲۱۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣٨٨
|
از : زمانه
عنوان : چرا این همه برآشفتگی
آقای امید , بنده قصد توهین نداشتم مگر کلمه قلمبه سلمبه توهین است شما بفرمایید کلمات جدی و فلسفی . منطور این بود وقتی قلمبه سلمبه بنویسید درک مطلب مهم میشود دلیل نمیشود که ساده نویسی معنایش " شوخی نویسی" باشد و فقط متن های قلمبه سلمبه جدی هستند.در همین متن هم باز رگه های قلمبه سلمبه نویسی را می شود دید بله مثل آخوندخمینی نباید سخن گفت این معنایش قلمبه سلمبه نویسی نیست , ضمن اینکه خمینی برعکس آقای کاخساز اهل فلسفه بود و به جاش قلمبه سلمبه می گفت .چه ربطی اصلا" به سوال من دارد این مثال آوردن شما؟, این دفاع و بر آشفته شدن عجیب و بعید است اینهمه مقاله جدی خوانده اید چه آموختی آقای امید؟ متاسفانه کلام شما بوی مراد و مرشد بازی می دهد انشاءالله این را به حساب بی ادبی نگذاریدو به لطف خدا تحمل انتقاد پیدا کنین. با اردادت و بندگی.
۲۱۲۶۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : امید
عنوان : آقای زمانه در زمان باشید
آقای زمانه محترم . درابتدا یاد بگیرید که با ادب ومحترم برخورد کنید.وسپس سعی کنید
اگر مایل به مطالعه مطلب وزین فلسفی /اجتماعی وسیاسی هستید کمی به خود
زحمت دهیدومفاهیم ومقولات یک بحث جدی را تا حدی از فرهنگ لغت بیاموزید و مهمتر
از همه قدری زحمت اندیشیدن وتعمق در نوشته ها را به خودتان روا دارید .از طرف دیگر
شما در بخش نظرات به این مقاله به نویسنده محترم می گویید چرا قلمبه /سلمبه می نویسید و بعد در جا می گویید منظورم این مقاله نبود پس چه بود؟ سی سال پیش خمینی
و حتی غالب روشفکران موافق او _حزب توده واکثریت_ ساده وبسیار ساده فکر می کردند
ومیگفتند ومی نوشتند و دیدیم که ساده لوحی ونیاندیشیدن چه به ارمغان آورد.نشانه بالغ
بودن یک انسان در توان خرد ورزی او تجلی می یابد واین شهامت خود اندیشیدن می طلبد
کمی شهامت خرد ورزی داشته باشید.
با احترام امید
۲۱۲۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : زمانه
عنوان : چرا قلمبه سلمبه می نویسید؟
آقای کاخساز چرا اینقدر قلمبه سلمبه می نویسید( البته منطور این نوشته نیست) و چرا اینقدر کلمه خارجی می پرانید؟ می خواهید بفرمایید خیلی می دانید؟ خب ضروری نیست اینقد قلمبه گویی کنید. ساده بنویسید استاد!
۲۱۲۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|
از : ایرانی
عنوان : قانون اساسی جمهوری ایرانی کو؟ بجای مقاله نویسی و تفسیر و تحلیل، حقوقدانان خبره و عاشق ایران را گرد هم آورید تا با الهام از قانون اساسی آمریکا، فرانسه یک قانون اساسی بر حسب خواسته های جنبش سبز تدوین شود.
قانون اساسی جمهوری ایرانی را به ما نشان دهید. مانیفست جمهوری ایرانی و برنامه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به ما نشان دهید. هیئت مدیره و کارنامه آنها را در دسترس ما بگذارید.
بجای مقاله نویسی و تفسیر و تحلیل، حقوقدانان خبره و عاشق ایران را گرد هم آورید تا با الهام از قانون اساسی آمریکا، فرانسه یک قانون اساسی بر حسب خواسته های جنبش سبز تدوین شود.
آقای کاخسار گرامی، همانطور که باید دین و مذهب را از سیاست و دولت جدا کرد باید سیاستمداران و سیاست ورزان را از از استادان دانشگاه ها و مفسرین و تحلیل گران و نویسندگان جدا کرد. کار سیاستمداری و سیاست ورزی را از بقیه پیشه ها جدا کنید. از خودتان بپرسید که در انگلیسی که شما در آن زندگی می کنند آخر کی یک شاعر و نویسنده و استاد دانشگاه را بدون تجربه سیاسی برای کارهای سیاسی انتخاب و یا پیشنهاد می کنند؟
اگر می خواهید کمک کنید با دوستان خود طی یک سری مقاله مرزهای سیاست را از مرزهای آموزش و پرورش و ادبیات و هنر جدا کنید.
۲۱۲٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣٨٨
|