از : حق
عنوان : هر وقت تن به سکولاریسم بدون پیشوند و پسوند و منشور جهانی حقوق بشر دادید من باور می کنم که شما به صراط مستقیم راهنمایی شده اید.
در انقلاب ۵۷ هر کسی تعریف خود را از واژه های حیاتی آزادی، استقلال و جمهوری...، عدالت، عدالت اجتماعی، حق، حقیقت، دمکراسی، استبداد، دین و مذهب و و و داشت. دیدیم که نتیجه آن نا آگاهی ها و خدعه ها ایران ما را به کجا کشاند و به کجا دارد می کشاند. سایه جنگ هر روز بر آسمان ایران سنگین تر و تیره تر می شود و اگر ما مسئولیت پذیر نباشیم یکبار دیگر ولی خانمانسوز تر کشور و ملت را به باد می دهیم و دوباره برای ۳۱ سال دیگر انگشت اتهام را بسوی یکدیگر دراز می کنیم. آیا این چیزی است که ما می خواهیم یا اینکه صرف نظر از چپ و راست و میانه بودنمان بپذیریم که چاره ما اول توافق روی ۳۰ ماده منشور جهانی حقوق بشر باید باشد که همه ما در امنیت کامل در درون کشورمان با هم در صلح و صفا زندگی کنیم؟ اینگونه واژه هایی که هر کس تعریف خود را از انها در ۵۷داشت دوباره برایمان بدبختی ببار نخواهد آورد و ما می توانیم به آینده خود و نسل های بعدی در کشوری بنام ایران امیدوار باشیم. من به همه کسانی که واژه های مذکور در بالا را بزبان می آورند بدون آنکه بگویند مطابق با منشور جهانی حقوق بشر مشکوک هستم. آقای سروش همه این واژه ها را بکار می برد و معلوم نیست معیارش چیست. او حتی به سکولاریسم که صدها سال است معنی شناخته شده خود را دارد تجاوز کرده که هیچ آکادمیسینی در غرب جرئت بر زبان آوردن آن را هم ندارد چون به او می خندند و طردش می کنند. واژه اخلاق را هم در این مصاحبه مرتب تکرار می کند بدون آنکه تعریفی از آن بدهد که ما فرق آنرا با اخلاقی که در غرب مردم را به آسایش رسانده است بدانیم.
سروش هم باید مثل موسوی در این موارد بدنبال مردم بدود چون خیلی از آنها عقب تر است. در غرب روشنفکران و فیلسوفان نظزیه تازه ای ارائه می دهند باید زحمت بکشند تا مردم نظریه هایشان را درک کنند. ما ولی کسانی مثل سروش را داریم که مردم باید سعی کنند و زحمت بکشند و سکولاریسم و حقوق بشر را به آنها بفهمانند و چه هزینه سنگینی هم باید بابت آن پرداخت شود! واقع خجالت آور است. این آقا غرب را نمی پسندد ولی در آن زندگی می کند و صبح تا شب ادای فیلسوفان را در می آورد. اگر شما از دوستانی که مرتب به ایران می روند بخواهید سری به مساجد بزنند در خواهید یافت که ملت این اماکن را سالهاست که تحریم کرده و ۷۰ درصد جامعه زیر ۴۰ سال ما دیندار و دین زده نیست که کسی بخواهد نگران این مقوله باشد. سروش ها آرمانشهر خود را می خواهند و کاری به کار ما که چه می خواهیم ندارند. اینها از دم خدعه گر و جاه طلب و کودن هستند و می دانند در یک جامعه شایسته سالاری به مقام و ثروتی نمی رسند.
آقای سروش ، در غرب چه می کنید، بروید در کشوری زندگی کنید که چیزی شبیه به آرمانشهر شماست. اگر چنین جایی در جهان نیست، ما هم آنرا نمی خواهیم، یکبار خوکچه هندی آزمایشگاه شما شدیم و نتیجه اش که جمهوری اسلامی بود را دیدیم. در آنزمان هم شما مانند حالا بدنبال آرمانشهر خود بودید و کاری با آنچه ما بدنبالش بودیم نداشتید. اید.هر وقت تن به سکولاریسم بدون پیشوند و پسوند و منشور جهانی حقوق بشر دادید من باور می کنم که شما به صراط مستقیم راهنمایی شده اید.
۲۲۵۶۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣٨٨
|
از : فرید راستگو
عنوان : پاسخ به عبدالله م
هموطن محترم آقای عبدالله، سوآل شما این است که آقای سروش از رژیم بریده است و می توانست در این رژیم بماند و مثلاً مثل خزعلی، جوادی آملی، مکارم شیرازی و جنتی از سفره این رژیم جنایتکار بهره مند شود. من فکر نمی کنم کسی آقای سروش را با جنایتکاری مثل جنتی یا لاریجانی مقایسه کند زیرا آقای سروش نوع تفکرش با آنان فرق دارد و بهرحال انسان است که از گذشته درس آموخته است و امروز در صف نیروهای مترقی جا دارد.. اما جدائی از رژیم تنها یک جنبه کار است و جنبه دیگر کار اینست که ایشان در زمانی مسئولیت پاکسازی ۴۰ درصد از بهترین اساتید ایران را بعهده داشته است و در بستن دانشگاههای و آواره کردن دانشجویان سهم بسزائی داشته است. ایرانیان می خواهند بدانند کسی که ادعا دمکرات بودن می کند حاضر است گذشته خود را به نقد کشد تا دیگران از نقد او پند بگیرند و در تاریخ ایران این نوع اعمال تکرار نشوند. فکر نکنم هیچ آدم با انصافی از او بخواهد که زانو به زمین زند و از مردم معذرت خواهی کند، هر چند که اگر کسی این کار را انجام دهد دلیل بزرگی او است نه کوچکی او. تا آنجا که من مطلع هستم ایشان در این زمینه علاوه بر اینکه به عمل خود در شورای انقلاب فرهنگی انتقاد نکرده است بلکه در مصاحبه هفته گذشته خود با روزنامه فرانسوی لوموند آن عمل را تائید کرده است. پس آقای سروش نسبت به گذشته خود انتقادی ندارد و تازه هرکه با خامنه ای بد باشد به معنی این نیست که انسانی است که قصد دارد در ایران دمکراسی برقرار کند. همین خامنه ای، رفسنجانی، عسکراولادی، بشارتی، خاتمی و لاریجانی ها و ده ها صاحب منصب کنونی با رژیم شاه مخالف بوده اند ولی امروز استبدادی را مستقر کرده اند که اگر مردم می دانستند یک در صد آن بعد از شاه پیاده می شود مطمئناً بر علیه شاه انقلاب نمی کردند. بنا براین مخالفت با نظام حاکم به معنی آن نیست که آن فرد فردا برایمان دمکراسی خواهد آورد و یا طرفدار حاکمیت مردم برسرنوشت خود است ، حتی اگر شبانه روز از دمکراسی حرف بزند. پس شرط بنیادین برای آزادی همیشه شک مداوم و گسترده به افرادیست که زمانی امتحان خود را پس داده اند.
بهتر است هموطنان در زمان نقد نگویند اگر فلانی را محکوم می کنید باید بهمانی را هم محکوم کنید. هر چیز بجای خویش نیکو است و این نوع برخورد را می گویند مغلطه کاری. بر خورد نقادانه جهت سرکوب کسی نیاید بکار گرفته شود بلکه باید درس گیری از تجربه باشد. مسلماً چپ های مذهبی و کمونیستی هم صد در صد در ابتدای انقلاب اشتباه کرده اند ولی گناه کسی که در قدرت بوده است و آنکسی که بدون قدرت بوده است بسیار فرق دارد. قدرتمدار سرکوب می کند و بدون قدرت اشتباه در تاکتیک و روش می کند که اگر آن اشتباه را نمی گیرد شاید خودش جان سالمتری بدر می برد.
موفق باشید: راستگو
۲۲۵۶۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : شیدا
عنوان : جواب سوال فرزانه چی شد؟
بالاخره مدافعان آقای سروش نگفتند آیا در تاریخ فیلسوفی را می شناسند که دانشگاه بسته باشه؟ در ضمن فیلسوفی که از خطا ی به آ« بزرگی بگذرد و به خود انتقاد نکند فلسفه اش به درد امثال هواداران و طلبه هاش می خوره , این موضوع به اینکه چپ چه کرد و راست چنین و چنان کرد ربطی پیدا نمی کند .کشیدن پای این و آن به وسط همان سفسطه آخوندی هست که سروش در آن استاد است, نه فقط ماجرای دانشگاه ,ببینید او از جنایتکار بزرگی که خمینی جلاد نام دارد چگونه با فلسفیدن رد می شود . از این ها بگذریم جواب خانم فرزانه که گفته چپ هم نیست چه می شود؟
۲۲۵۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : عبدالله م
عنوان : جواب به ایرانی آزاده
از شما یک سوال دارم آیا شما فاصله گرفتن سروش از حکومت را در طی این چندین سال شاهد بودید یا نه آیا سروش نمیتوانست مثل بقیه و بلکه راحتتر از بقیه در درون این حکومت باقی بماند با حفظ بهترین موقعیتها چرا اینکار را نکرد ؟
چرا خودش را با رژیم در انداخت؟
یکی از شما ها محبت کنه بدونه این شاخ و آن شاخ پریدن جواب این سوال را بده.
شما ها خودتان چهار روز تو این سازمانهای سیاسی عضو بودید هنوز نمیتوانید از تاثیرات بر گرفته از آن دورانتان دست بردارید حالا انتظار دارید سروش بچه مسلمان که تمام زندگیش و هستیش با باور دینیش گره خورده بیاد در محضر شما دو زانو بنشینه و عذر خواهی کنه که من فلان خطا را مرتکب شدم .
۲۲۵۵۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : یک ایرانی آزرده ....................
عنوان : لطفاً جواب بدهید بی آنکه از بحث خارج شوید.
بعضی دوستان به یک نکته ی بسیار مهم توجه نمی کنند. اینجا بحث در باره ی اصلاح طلب ها نیست. مگر ما برای آزادی گنجی به خیابان ها نریختیم!؟ اینجا بحث در مورد یک حرکت مشکوک و ویرانگر است که قلب دانش و دانشگاه را نشانه رفت. که دانشجویان را به روز سیاه نشاند، که به جوانان ایرانی چاقو و دشنه داد و گفت بزنید، در راه حجتیه و "اسلام" اش بزنید که به بهشت خواهید رفت. اینجا بحث مشخصاً در مورد سروش و شرکای جنایتکار او است. در باره ی تعطیلی، ویرانی، و بستن دانشگاه ها است.
حرکت سروش و شرکا یک آغاز بود برای همه ی ضربه های بعدی. لطفاً بحث را منحرف نکنید. این آقا حاضر نیست بگوید که جنایتی بی سابقه در جهان در ایران رخ داد، و او نیز در آن شرکت بسیار فعال داشت؛ از چند مهره ی اول بود.
اینک این سئوال مطرح می شود: چگونه چنین فردی را که شهامت اعتراف ندارد دوباره جنبش مردم ایران بپذیرد؟ چگونه چنین شخصی را می توان فیلسوف نامید؟ چگونه برای چنین شخصی می توان به به و چه چه کرد؟ راستی چگونه؟ ما از ایشان نمی خواهیم که چون سقراط بزرگ جام زهر در دست به میدان در آید سر فراز. ما از او فقط و فقط می خواهیم بگوید مردم شریف ایران! ما - من سروش و شرکا + نام آنها - آن روز جنایتی بزرگ را مرتکب شدیم و بر علیه دانش و دانشگاه قیام کردیم. امروز من نگاهی دیگر به جهان دارم، به مردم پیوسته ام و طلب بخشش می کنم....... این است حرکت یک فیلسوف واقعی؛ نه اینکه تا کسی سئوالی در باره ی آن جنایت تاریخی کرد ایشان بگوید: خفه شید این منم سروش و سپس شعر حافط را برای مغلطه در هم و بر هم کند، نه، این نمی شود.
ما با سروش نامی دعوا و یا کینه ی شخصی نداریم که رضایت بدهیم، اینجا سرنوشت همه ی ایران مطرح است. کسی که خون ریخته شده را می خواهد فراموش کند، چگونه ما به او اعتماد کنیم که فردا دوباره زندگی را سر باور مندان خود آوار نکند؟
دوستانی که این میان وارد می شوند و می گویند کوتاه بیایید، باشد ما کوتاه می آییم و شما لطفاً جواب این سئوال ها را بدهید.
۲۲۵۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : حافظه تاریخ
عنوان : گر امر شود که «شریک جرم» گیرند / در شهر هر آنکه هست گیرند
تخلیص شده از سرمقاله نشریه جمهوری ایران (ناشرافکار آزاداندیشان و جمهوریخواهان ایران; شماره ۳ ـ اول تیر ۱۳۶۱: با کسب اجازه از ناشرین)
«.....بخش وسیعی از روشنفکران جامعه با زینت کردن خود بمقوله «چپ» در تلاش ایجاد عوامل مساعد برای رسیدن براه حل بنیادی جامعه در مبارزه اجتماعی مردم شرکت دارند.و بدلیل جایکاه قشری خود و بدلیل نداشتن تحلیل مشخص از نیاز و خواست ضروری جامعه و عدم شرکت در زندگی روزمره جامعه بسیار سریع و آسان به پذیرش اشکال غالبی باصطلاح مترقی دست میزنند (شعار محاصره شهرها از طریق دهات براساس تز جامعه نیمه فئودال و نیمه مستعمره ایران، یا تضاد اصلی جامعه را تضاد کار و سرمایه دانستن «انقلاب سوسیالیستی» و یا مدل کوبا،...) و اغلب بعلت دورماندن از نیازهای توده های وسیع مردم، حداکثر براه حلهای اصلاح طلبانه پناه برده و در کنار قدرتهای حاکمه قرار گرفتند (نمونه های فراوان هم در رژیم پهلوی و هم در حکومت اسلامی وجوددارند) علت اساسی جریان در این امر نهفته است که این قشر براثر عدم آشنائی با واقعیات و ویژگی های محیط زندگی اجتماعی مردم، همواره دارای نمونه و الگو و راه حلهای قیاسی و تجریدی هستند ( حکومت حضرت علی در صدر اسلام، جامعه بی طبقه مدل مارکسیستی، جامعه شورائی «رته کمونیسم» ،و...) آنها بسیار سریع بآکادمیسم پناه میبرند و در ساختن و پرداختن جهان ذهنی خود کاری جز قبول برداشتهای تئوریک دیگران برای جامعه ایران نمیکنند و عملآ نشخوارگر معیارهای ارزش مبارزاتی جریانهای تاریخی و یا منطقه هستند (طیف وسیعی که خودرا وارث راه مصدق میدانند و یا وارثان متعدد اسلام راستین و راه خمینی و با وارثان گروه چریکهای سیاهکل).روشنفکران ایران در شرایط نامطلوب اجتماعی هرگز قادرنشدند همانند دیگر ابزارهای کنترل کننده اجتماعی (احزاب) رشد بنمایند و بعنوان یک نیروی مترقی و پیشرو و پایدار در خدمت جامعه قرارگیرند،اکثریت آنها (شاید) تمام متون کلاسیک سوسیالیسم را همانند تمام سوره ها و آیات قران را تا آن حد از حفظ شده اند که قادرند بدون تحمل فلان نسخه را « آیه وار» مورد استفاده فرار بدهند و آنچه را که مورد نظر قرار نمیدهند انطباق دادن بینشها و ایدئولوژیهای اجتماعی با جامعه ایران است..... ما بر این باوریم که همه آنهائیکه برعلیه نظام ددمنش و وابسته پهلوی برای آزادی،استقلال و عدالت اجتماعی مبارزه کرده اند، بطروقی هم در ایجاد رژیم عقب افتاده و مستبد اسلامی مستقیم و یا غیرمستقیم شریک هستند. بحث برسر مقدار «شریک جرم» نیست،بلکه نباید گذشت زمان تا آن حد پرده استتار برهمه فعالیتها،برخوردها و نقطه نظرهای تک تک گروههای ملی از اپوزیسیون بکشد که اشکالات و انحرافات خودرا نادیده گرفته و با فرود آوردن باران تهمت و ناسزا برسر دیگری یا اورا بزیر «پرچم» خود در آورده و یا «طرد و منزوی» نمائیم. حقانیت مترقی بودن یک برنامه و اساس کار برای نجات جامعه ایران در گروه طرد مکانیکی حاملین نظریات دیگر نمیتواند ثابت بشود.....»
درجه رشد و بلوغ روشنفکران ایرانی را باید در رابطه با رشد و درجه آگاهی اجتماع مورد بررسی قرار داد. با پر بهاء ندادن به جایگاه و عملکرد روشنفکران سوسیالیستی «چپ» و یا اسلامی «راست» جامعه ایران، با چشمان باز قادر بتشخیص درست از مشکلات فراوان و توانایی جامعه خواهیم شد. و موفق خواهیم شد که از تجزیه ایران بدست استعمارگرایان جلوگیری نماییم. من روشنفکران ملی ایران را اعم از مارکسیستها و یا اسلامیستها و.. (با اشتباهات ممکنه !!) از آنسری روشنفکران «چپ، راست و نژادپرست قومی» که سر در توبره بیگانگان دارند و عملآ حافظ منافع آنها میباشند، از هم جدا میدانم. در شرایط فعلی و نجات ایران از جور و ستم حکومت مذهبی، جنبش سبز با همه هواداران ریز و درشت با کوله پشتی «خدمت ویا خیانت» آن بعنوان بخشی از مبارزات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه مردم مطرح است، آنها ئیکه برای خلاصی درشرایط و بافت فعلی جامعه «نسخه نجات» بهتری دارند، نظریات خود را بمعرض افکارعمومی قراربدهند. آقای سروش هم مانند هزاران روشنفکر «چپ و راست» دیگر بین دو قطب یعنی بین خواستگاه قشری و برداشتهای ذهنی و مذهبی خود سرگردان است. و این سرنوشت خود خواسته روشنفکران جوامع عقب نگهداشته شده نیست.
۲۲۵۴٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : اردوان
عنوان : ما باید مرزهایمان را با اصلاح طلبان مشخص کنیم ولی در عین حال از انها حمایت مشروط کنیم
وقتی حزب کمونیست فرانسه در مقابل کاندیدای فاشیست لوپن خواست از شیراک حمایت کند تا فاشیسم در فرانسه حاکم نشود نوشت اقای شیراک ما تف به شما میکنیم و به شما رای میدهیم. حزب کمونیست فرانسه با تف کردن به شیراک و رای دادن به او نخواست فقط یکی را انتخاب کند. خانم سیما م اگر چپ ایران شجاع باشد و اعتماد به نفس داشته باشد میتواند هم از موسوی و کروبی وخاتمی تف کند و هم حمایت. ان چپی را که شما به حق سرزنش میکنید که چرا دنبالرو خمینی شده بود چون یادش رفته بود و یا بلد نبودند که اگر به هر دلیلی میخواهند به شکل تکتیکیاز فردی حمایت کنند که با انها دشمنی میورزد باید مرزهایشان را با انها مشخص کنند. فکر میکنم خیلی از چپها بقول شما یا از اینور میافتند یا از انور خوب شما هم میگویید چه کسی است که از گذشته این اقایان(اصلاح طلبان) اطلاع نداشته باشد ولی وقتی کسی به انها تف می کند شما عصبانی میشوید و همین اشتباه شما است البته این نظر من است. در ضمن شیراک را با اصلاح طلبان مقایسه نمیکنم چون ایشان واقعا انسان دمکراتی هستند و با تمام اختلافی که با حزب کمونیست فرانسه داشته ولی در تشیع جناز ژرژ مارشه رهبر سابق حزب کمونیست فرانسه در صف اول شرکت کرد و به این مرد بزرگ ادای احترام نمود
۲۲۵۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : سیما م
عنوان : در پاسخ به فرزانه
دوست عزیز شما نوشته ای که من سوراخ دعا را گم کرده ام کاملا با شما موافقم از عمق وجود با شما موافقم که من سوراخ دعا را گم کرده ام ولی ایکاش این شامل حال من تنها میشد آدم وقتی به دور و اطرافش نگاه میکنه میبینه کم وبیش همه همین وضعیت را دارند .
شرایط پیچیده مملکت از طر فی نبود یک چشم انداز مشخص از طرف دیگر حاکمیت بی نیاز از توضیح و اپوزیسیون تنگ نظر شما بگو آدم به چی دل خوش باشه که سوراخ دعا را گم نکنه.
وقتی در اخبار حوادث عراق را نگاه میکنم و تصور میکنم که ممکنه مملکت ابا اجدادی ما تحت رهبری های داهیانه آقایان به این وضع دچار بشه حاضر میشم به کفن دزد اولی رضایت بدم حالا شما اسم اینو هر چی دوست داری بگذار .
ترس بدتر از این شدن . ما مستعد جنگ و نزاع هستیم ما هنوز باهم گفتگو کردن را نیاموختیم شما کافی است به هر دلیل یک نظری بدی که به مذاق بقیه خوش نیاد یکی میگه مامور رژیمی اون یکی میگه شریک جنایتکاری و خلاصه مثل مسلسل میبندنت به رگبار اتهام منظور اینکه فرهنگ گفت وشنود را هنوز نداریم و آمادهایم تا یک عراق دیگه کنار آن یکی بنا کنیم در چنین شرایطی است که آدم میفته به فکر که از کم هزینه ترین راه و مطمئن ترین راه هر چند ممکن است طولانی هم بنظر رسد را انتخاب کند و در این راستا است که حتی آدمهائی مثل سروش و کروبی و موسوی مطرح میشوند و گرنه کی هست که آن مسائل مربوط به گذشته این آقایان را نداند .
در پایان از شما خواهش دارم به جای شعار دادن یک جواب سر راست به این سوالات من بده شاید شما از یکچیزی خبر داری که من بی اطلاع هستم و یا من خیلی از مرحله پرتم و لطف کن فحش و بدو بیراه هم نده. من نه مزدور کسی هستم نه مامور کسی یک ایرانیم که اینطوری فکر میکنم .
۲۲۵۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : بینش زیبا روز
عنوان : با سلام
با سلام به آقای سروش بدون مقدمه اصل مطالب را می آورم:
۱) اخلاق مقوله ای نسبی ست .مثلا خودکشی برای نشان دادن شجاعت در فرهنگ سنتی ژاپن میان سامورایی ها پسندیده بود ولی در فرهنگ ما نشان ضعف است .آیا بهتر نیست معیارتان را بر اساس موضوعی شفافتر و قابل بررسی مثلا مفاد اعلامیه حقوق بشر بنا کنید ؟
۲) پرسنده از آقای سروش سوالی بسیار بحث برانگیز می کند و از پیش یک تنه به قاضی می رود که "جمهوری ایرانی " .مگر درایران باستان نظام حکومتی جمهوری برقرار بوده ؟ویا امروز چه معیاری دارد این نوع جمهوری تو خالی ؟
۳) بر سروش ایراد گرفته اند که دستش زمانی در خون آزادی آغشته بوده است و تا کنون پاک نشده است .عزیزان یادمان باشد که چپ ها نیز اگر نه همه ولی اکثرا سال ها سر در ناکجا آباد مسکو و پکن و کجا و کجا داشتند ولی امروزه بسیاری شان در عین داشتن عقاید فلسفی خویش این اشتباهات را جبران کرده اند مهم اعتراف به آن و انتقاد پذیری ست .در این زمینه فکر می کنم آقای سروش در مقالات متعددی تعبیر جدید خویش از شریعت و اسلام را ارائه داده است که بخوبی می تواند پاسخگوی ناقدان باشد
۲۲۵٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : فرزانه
عنوان : "شمع فروزان " قبرستان خمینی
چه سوال زیبایی ! آیا در تاریخ فیلسوفی را می شناسید که دانشگاه بسته باشد ؟ این را جواب بدهید. خزعبلات در باره چپ و راست و وسط بافتن ایز گم کردن است ؟
سروش شمع فروزان است اما شمع فروزان گورستان خمینی و هزاران امامزاده آن وطن دربند.راستی آن سوال جوابش چه شد طلبه های محترم حوزه و حجره ی " اتاق فکر"؟
۲۲۵٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : مچ گیر !
عنوان : یار گیری وزارت اطلاعات
وقتی مچ یارو را می گیرند چه گرد و خاکی پا می کنه تا در بره واقعا به تلاش برای یار گیری ماموران وزارت اطلاعات آخوند ها باید احسن گفت. همزمان مرد می شن زن می شن دلسوز و طرفدار مجاهد و فدایی و بازرگان و لیبرال و سلطنت می شن. آقایان اپوزیسین باز به سر کله هم بزنید تا صدا و سیمای جمهوری اسلامی خوشحالتر بشه
۲۲۵٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣٨٨
|
از : منوچهر جمالی
عنوان : ورشکستگی روشنفکران ، چه غیر دینی وچه دینی اش
روشنفکران ِغیردینی ، که رهبران فکری ِسکولارجامعه هستند، دربرابررهبران دینی( چه سنتی و چه نوگرای آن) ، ضعف ونالیاقتی وناشایستگی خود را در«انقلاب ضدمشروطه » سی ویکسال پیش، ثابت نمودند، واعتبارومرجعیت خود را به کلی نزدمردم ایران،ازدست دادند. بدینسان روشن شد که روشنفکران غیردینی، ریشه درخردمستقل وآزاد و درفرهنگ اصیل ایران ندارند. اینست که اکنون ملت، پشت به هردوگونه رهبری کرده است ، وبی این دورهبر، میخواهد باخردجمعی، برغم اشتباهاتی که پیش میآید، سرنوشت خود را بسازد، واین نشان بلوغ ملت است
۲۲۵۲۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : هدیه از امل
عنوان : قربانی باید فراموش کند و نه مجرم چون رضایت خانواده قربانی شرط است
سلطنی ها وقتی بحث کودتای ۲۸ مرداد پیش میاید میگویند گذشته ها گذشته و اینقدر نباید روضه خونی کرد و اصلاح طلبها هم وقتی صحبت ازانقلاب فرهنگی و اعدام های سال ۶۰ و ۶۷پیش میاید میگویند چپها هم خیانت وجنایت کردند. از سیما م میپرسم که چرا در میان پیغمبران سراغ جرجیس میروید. جمهوری اسلامی جنایاتی در ایران انجام داد که در تاریخ بینظیر است و اصلاح طلبها هم در این جنایات شریک بودند و ادمهائی مثل کروبی و رفسنجانی حتابه یار دیرین خمینی"اقای منتظری" رحم نکردند.صانعی بعد از بیست سال با منتظری سلام و علیک کرده و کروبی و موسوی هم بعد از بیست سال حال منتظریرا پرسیدند و این جماعت چنان کینه جو هستند که به برادر وخواهر و همکیشان خودشان در زندانها رحم نمیکنند. حالا سیما خانم اشاره میکند در کردستان و ترکمنستان چپها چیکار کردند. در ضمن همین توده ای و اکثریتی که بقول خودتان از خمینی دفاع کردند چه بلائی بسرشان اوردند. در رابطه با ترکمنستان و کردستان واقعا چپها مقصر بودند و یا همین چماقدارن و حزب الهی ها بودند که انجا را بخاک و خون کشیدند. ترکمنها فقط زمین خودشان را میخواستند و اصلا هم ماجراجوئی نکردند ولی حزب الهی ها برای ادمکشی انجا رفتند. در ضمن سیما خانم کسی که عزیزش را در انقلاب فرهنگی از دست داد انقلاب فرهنگی را تاریخ کهنه نمیداند من مطمئن هستم که اگر برادر و یا خواهرتان در انقلاب فرهنگی سروش و شرکا جانش را از دست میداد شما دیگر انقلاب فرهنگی را نه تنها تاریخ کهنه نمیدانستید بلکه ان را سند جنایت حکومت اسلامی میدانستید. در ضمن همیشه این قربانی ست که اگر ببخشد شاید بتوان گفت دیگر در باره اش حرف نزنیم ولی در اینجا این مجرمان هستند که میخواهند پرونده این جنایات بسته شود ولی پرونده باز خواهد بود شما زیادی به خودتان زحمت ندهید
۲۲۵۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : فرزانه
عنوان : این دفعه تاریخ شد قصه !
سیما .م , من چپ نیستم اما میدانم بسیاری از چپ ها از گندکاری هایی که کردند انتقادکردند وانگهی چپ ها ( منهای اکثریت و حزب توده که جریان های حکومتی بودن و هستن )که در قدرت نبودن عزیز, امثال سروش در قدرت بودن . سروش اگر یک کمی غیرت چپ ها را میداشت از کرده ی خودش باید انتقاد می کرد نه فقط انتقاد نکرده دو قورت و نیمش هم باقیه ! و بعد کاسه های داغ تر از آشی مثل شما به جای اینکه از فیلسوفش بخواهد نسبت به کارهای ضدبشری که کرده انتقاد کند سراغ چپ ها و راست ها می روند , شما عزیز سوراخ دعا را گم کردید.
۲۲۵۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : سیما م
عنوان : نقد
سوال من از شما رفقای چپ که همه را پای میز محاکمه میکشید اینست که بخشی از شما در جریان انقلاب و پس از آن در دفاع از انقلاب و دستاوردهای آن از مذهبیون پیشی گرفتید و بخش دیگرتان با ندانم کاری کردستان را جولانگاه خودتان و رژیم قرار دادید و خون هزاران کرد به دستان شما و رژیم هست . اگر وجدان و انصاف دارید اعتراف کنید که این حرف صحت دارد همان چیزی که از سروش انتظار دارید شما خودتان کی حاضر شدید اعتراف کنید که با ندانم کاری جان صدها مثل خودتان را نابود کردید کجا کجا شما چنین اعترافاتی کردید که از سروش انتظار دارید او هم یک ایرانی است مثل من و شما و اعتراف براش سخت است. ولی حرف من اینست که او آنجائی که سی سال پیش ایستاده بود نیست تغیر کرده و شرمگینانه رو به سوی مردم دارد بدونه اینکه به این نکته آخری اشاره مستقیم بکنه ولی رفتار او گواه بر همین است اما شما ها که شعار تان بود که سپاه را به سلاح سنگین مجهز کنید امروز انگشت کردید تو چشم سروش که بیا بگو گه خردم حرف شما همین است. و این شیوه برخورد شیوه تخریبی است موضوع امروز انتقام گرفتن و رو کم کردن نیست امروز ما مشکل اسلام قشری را در جامعه داریم مشکلی که من و شمای با سابقه چپ را برخورد با آن را بلد نیستیم این کار از عهده کسانی ساخته است که با این فرهنگ و ادبیات آشنا باشند و چه کسی بهتر از سروشها منتظریها و امثالهم .
حالا باز یک مشت ورمیدارن قصه تعریف میکنند که این رژیم ادم کشته و این سروش در دانشگاه فلان کار را کرده انگار کشف تازهای کردن
۲۲۵۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : یک ایرانی آزرده ..................
عنوان : توضیح و پوزش
در جواب، به... و م سیما، باید عرض کنم.
آقا یا خانم، به ...، من هر گاه که تشخیص داده ام باید از کسی حتی عزیز ترین کس خود انتقاد بکنم، بی پرده و رُک و راست انتقاد کرده ام و خواهم کرد. بسیار بار چوب راستگویی خود را در زندگی خورده ام و هیچ پشیمان هم نیستم. اتفاقاً من از جریانات چپ همیشه شدید تر انتقاد کرده ام. خیلی شدید. زیرا از آنها انتظارات بیشتری داشته ام و دارم. از نزدیک و رو در رو حرفهایم بی هیچ تعارفی بار ها به رهبران گروه هایی که به نوعی با هم در ارتباط بوده ایم ، زده ام و باز لازم بدانم، خواهم زد. من این را روش دوستی واقعی می دانم. زیرا اعتقاد دارم حرف درست تو را اگر امروز نپذیرند، دو فردای دیگر چه بسی به خود آمده بپذیرند، و در خلوت و آشکار خود، یقه ی خود را بگیرند. زیرا انسان قابل تغییر است. هم در سمت و سوی زشت شدن، و هم در سمت و سوی زیبا گشتن.
ولی به خاطر شانتاژ شما، نمی آیم به این و آن بتوپم تا تو به من بگویی آفرین! حالا شدی دمکرات. این کار را نادرست و مصنوعی می دانم. بسیاری ممکن است که بر اثر شانتاژ افرادی مثل شما به چنین کاری دست بزنند.
من صمیمانه به شما پیشنهاد می کنم که از شیوه ی بی خدعه استفاده کنید. من شما را مانند کف دستم در واژه هایتان دیدم، و بجایتان شرم کشیدم. رُک باشید، باور کنید خیلی لذت اش بیشتر است. شما آمده اید با ترفند بحثی را اینجا پهن کنید، و خیلی هم خود را زیرک به حساب می آورید. حیف است، خود زنی نکنید در آیینه ی چشمان من. اینگونه زندگی که آغشته به ترفند است چندان لذت بخش نیست، زیرا چه بخواهی و چه نه، دویی در وجودت ترا خواهد آزرد. و اگر در جان و خیالت کلاسه گردد، بیچاره ات می کند. عمری را در جنگ درون خواهی گذراند. پس «از آن راه خطا بر گرد و با همت بر این ره شو»
تنها نکته ای که در این بحث می توانم صادقانه به آن اشاره کنم، آلودن زبان و قلم است در این نظر گاه از سوی من. دوستانی که مرا می شناسند، می دانند که عموماً این شیوه ی بر خورد من نیست، اندوه بزرگی که بر شانه های من از آن "انقلاب کِذایی فرهنگی" چینی - اسلامی، سنگینی می کرد، سخن را به بی تابی کشید و زبان را آلود. از بابت آلودگی زبان از شما و همه و آقای سروش عذر می خواهم. از آن که بگذریم آنچه نوشته ام، نه ادا بوده و نه مثل شما به خدعه پناه بردن، آن سخن شعر آلود از دل و جانم بر آمده، بر سر آمده، بر زبان نشسته، و بر صفحه نقش بسته.
اگر آن گفتار نثر و شعر، شکافته شود، خود کتابی است در باب رنج ایران زمین در این سال سی.
بهار بی نشان شدیم، از این بودیم از آن شدیم، به کوچه ی خزان شدیم ...............
در آن سخن تاریخ ایران زمین در این دوره نهفته است - البته چو نیک بنگری.
و به سیما هم باید بگویم که اگر شما از دیروز کسی که تجربه ی عملی آن پیش روی شماست، چشم بپوشید، ساده لوحی کرده اید. زیرا، عمل نقد طرف را به کناری پرت کرده اید و به حرف هایش که نسیه است چسبیده اید!!!!!!!!!! و این خلاف منطق است. از سوی دیگر، کسی مخالف نیست که نظرات امروزی آقای سروش مورد بر رسی قرار گیرد. بیایید شما لطف کنید و این کار را انجام دهید. من اما تا زمانی که سئوالات من در باره ی دیروزش جواب نیابد، امروز او را کاذب و دروغین می شمارم.
و لج بازی نیز نمی کنم، تاریخ و فردا، بسیاری از نا گفته ها را عریان خواهد نمود. پس بیشک چاره ای جز صبر نیست.
اما آقای سروش می تواند با نگاهی منصفانه بسیار آسان این بحث ها را تا دیر نشده پایان دهد. و آن بی هیچ مقدمه چینی، اعلام جرم است بر علیه دیروز خود و شرکا. اگر او این جربزه و شکوهمندی را در خود نپرورد، نمی تواند از مرز های لازم بگذرد. این کار او را نجات خواهد داد. و بر عکس با پافشاری بر اینکه، من نبودم، یه دوجین نوخاله بود، عمو بود و خاله بود و ..........او با این کار، متأسفانه یک دوره زور خواهد زد، و بعد، دریای تاریخ به کنار اش می زند چون پوشال.
۲۲۵۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : فرزانه
عنوان : تاریخ یا " قباله کهنه" ؟
خانم م.سیما بهتر است برای خودتان و همفکران خودتان متاسف باشید که تاریخ را " قباله کهنه" می دانید و احتمالا" شما هم از " قباله های کهنه" بهره مند هستید که تلاش می کنید تاریخ را نا دیده بگیرید. سروش در آخرین مصاحبه اش ( البته با این خانم حزب الهی نیست) سکولاریسم را دیدیم که چگونه به ماستمالیزاسیون بدل کرد و راه را برای حکومت دینی باز گذاشت, " اندیشه" های ایشان نقد شده و می شود.
توهین امر درستی نیست اما بسیاری به خاطر همان " قباله های کهنه" جان و زندگی از دست دادند , متوجه هستید خانم م. سیما ؟ .
۲۲۵۰٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : بینش م ـ زیبا روز
عنوان : با سلام
عرض شود
۲۲۵۰۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : م سیما
عنوان : نقد
الحق که شما ها اپوزیسیون دولت احمدی نژاد هستید و خوب هم بهم میائید احمدی نژاد هم در مناظره های تلویزیونیش بجای به نقد گرفتن اندیشه فرد صاحب اندیشه را نشانه میگرفت وهی میگفت بگم بگم شما خلایق که اسم خودتان را گذاشتید "اپوزیسیون" از همان منطق برای مقابله استفاده میکنید یک نفر از شما به نقد سروش و نقش امروزی او نپرداخت همه شروع کردن به قباله کهنه خواندن که انروز در انقلاب فرهنگی اینکار را کرد یا آن کار را کرد .
برای همگی متاسفم
۲۲۵۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : beh .....
عنوان : شما سرتان را کرده اید زیر برف . ادای دموکراسی در میاورید .
چطوری است که زیر مقالات سروش و گنجی و داریوش همایون و مهاجرانی و کدیور و حتا فرخ نگه دار هر توهینی چاپ میشود و سانسور هم نمیشود ؟
اما هیچ مقاله ای در این وب سایت با همین لحن علیه حزب توده و عمویی و
زر افشان و ریس دانا و یا ف تابان شاملو و طبری و درویشیان و دولت آبادی و یا هیچ خودی دیگر نوشته نمیشود ؟ و هیچ نظر دهنده ای به آنها توهین نمیکند ؟
شما سرتان را کرده اید زیر برف . ادای دموکراسی در میاورید .
یعنی هر کاری توده ای فدایی میکنند بی عیب و ایراد است ؟
چرا چپها خودشان را نقد نمیکنند ؟
۲۲۴۹۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : یک ایرانی آزرده ...................
عنوان : تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
زیر نویس ۱ از کامنت قبلی: برای انجام کاری به رشت رفته بودم. شب شد، دیر وقت شب. تصمیم گرفتم به خانه ی رفیقی دانشجو که از جنوب ایران بود بروم و شب را آنجا سر کنم و صبح به شهر خود بر گردم. رفتم، زنگ زدم، کسی جواب نداد. نگرانش شدم. زنگ همسایه را زدم. ناگهان سه جوان بلند بالا با چهره های آفتاب سوخته به دم در آمدند.
گفتم: دوست من اینجا زندگی می کرد، زنگ می زنم در باز نمی کند؛ شاید زنگ خانه اش خراب است.
گفتند: نه، زنگ خراب نیست، او به شهر خود رفته و گفته اگر کسی سراغ مرا گرفت بگویید چند روز دیگر بر می گردم. اگر پیامی دارید می توانیم بهش برسانیم.
گفتم: نه، می خواستم شب را پیش اش بمانم.
گفتند: اگر خانه ی ما را لایق می دانی می توانی پیش ما بمانی. و من موافقت کردم و وارد خانه شان شدم. پنج نفر بودند. همین که وارد شدم، دیدم بساط دیگری بر پاست. چند دشنه کنار دیوار روی هم افتاده بود.
پرسیدم: اهل کجایید و اینجا چه می کنید؟
گفتند: از شمال خراسان آمده ایم برای دفاع از دانشگاه. در شهر پخش شده ایم. در خدمت هادی غفاری هستیم.
کرد بودند، کم سواد، مهمان نواز و بسیار شریف، اما به راستی فکر می کردند که برای دفاع از انقلاب و دانشگاه دارند کار می کنند......... غذا درست کردند و اصرار کردند که تو نیز با ما هم سفره شو. مهمان شان شدم و بعد از دو ساعتی سه نفر از آن ها از من عذر خواهی کردند که ببخشید ما باید به دانشگاه برویم، شما اینجا را خانه ی خود بدانید و راحت باشید.
دشنه ها را سوهان زدند و رفتند. چرا سوهان زدند نمی دانم! چون با دشنه ی کند نیز آدمی از پای در می آید. دو نفر در خانه ماندند. فکر کنم به خاطر من ماندند. وقت خواب از من اجازه خواستند که اگر ممکن است ما دعای کمیل گوش بدهیم. گفتم من با صدای موسیقی گاهی می خوابم. هیچ اشکالی ندارد. از سویی از دعای کمیل زیاد شنیده بودم و هرگز گوش نکرده بودم. کنجکاو شنیدن اش شدم. و لحظاتی بعد از خستگی فراوان به خواب رفتم. صبح وقتی بر خاستم، دیدم رفته اند نان گرم و پنیر خریده اند برای صبحانه. اصرار کردم که باید بروم، کار دارم. گفتند: نمیشه، باید با ما صبحانه بخوری. صبحانه خوردیم، و من به شهر خود بر گشتم. تمام راه به این می اندیشیدم که این جوانان شریف و مهمان نواز و پاک اندیشه آیا نمی توانستند به جای قمه کشی برای هموطنان خود، بروند و درس بخوانند و یا حرفه ای بیاموزند تا به کشور خود خدمت کننند!؟
من این داستان را برای سر گرمی اینجا نیاوردم، بلکه آوردم تا سروش ها ببینند چگونه مسیر زیستن آدمی را با فراخوان مرگ عوض کردند. جوانی که بر علیه هم نوع خود دشنه به دست می گیرد، در واقع بی آنکه خود بداند، زنده زنده می میرد.
... باری فقط بستن دانشگاه نبود، فقط بی خانمان کردن و کشتن دانشجویان نبود. بلکه عده ی زیادی از جوانان برومند کشور را نیز به چاقو چی و قمه کش بدل کردند ...... و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
۲۲۴۹۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱٣٨٨
|
از : فرزانه
عنوان : تنها فیلسوف تاریخ که دانشگاه تعطیل کرده است
سوال من از کارگزاران جمهوری اسلامی مثل آقای "فریدون چه" است که وظیفه دارند به همه مقاله ها سرک بکشند و از جنایتکاران و پایه گذاران جمهوری اسلامی دفاع کنند. برادر فریدون ! آیا در تاریخ فیلسوفی را سراغ دارید که دانشگاه بسته باشد ؟
۲۲۴٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : یک ایرانی آزرده ..........................
عنوان : به فریدون چَه و همه ی چَه داران!
........ بر امواج رهایی می رفتیم، دست افشان و جان بر کف. کِلک، اندیشه، جان، خوان، نان،.......... هر چیز، همه را، در راه نهاده بودیم، بر قایق یک انتظار ِ دوان. خیابان را رود روان می کردیم ........... می رفتیم، می رفتیم، با سر، با جان می رفتیم ... تا سو سوی خانه ی فردا، جان شیفتگان را آرامشی دهد، در شب یلدایی هراز چین چنبره بسته در پای کویر نا امیدی ها. تا امید بکاریم، سبز و دلنشین، با مار، با خار، با تبر؛ می شدیم سر به سر. تا جوانه های ظریف لبخند و امید را بکاریم در سبز آرزو ها؛ جان، جان ها، جانان، شعله ور می کردیم، تا نهان را و جان را در آستان روشن امید بپرورانیم. و تو با او با چَه سر رسیدید. صمیمیت ما آفتابی بود بیکران، بی شب، و همیشه روزدار. پس گفتیم به خود، با هم، بگذار دیگران - سر رسیدگان - هم باشند. و اینگونه، آیین همگان را پاس می داشتیم........... چَه فراخ می شد، و ما عاشقانه از تیرگی تو و او می گذشتیم. جان های پر از سخاوت بودیم، در گذر گاه عشق. پرواز را می ستودیم، با عشق در پرواز بودیم. چون فرود آمدیم؛ خود را در چاهی به بزرگی ایران دیدیم. باز نه کار اسکندر، نه کار دارا کردیم، بل با شمایان بسیار مدارا کردیم ........... در «بیتا» ها جان می سپردیم بیتاب؛ و شمایان باکرگی را به حکم "اسلامی" حجتیه از دخترکان ما می گرفتید، تا معصوم نمیرند! و ما چون «شریف» می سوختیم؛ و می گفتیم: نه، نه، دل بد نمی کنیم، روبروی خورشید انقلاب با بد بینی ، با تیرگی، سد نمی کنیم. دست تو در جیب ما بود. پهلو به پهلو، دشنه در پهلو، می رفتیم، بزرگوار و پرچمدار. و شمایان خون طلب می کردید و ما خسرو وار و بی دریغ پر می کردیم جامهایتان را. و می گفتیم: بچه ها مبادا دل بد کنید! انقلاب این ها را هم دارد. هر روز عرصه را بر ما تنگ و تنگتر می کردند؛ و ما سهراب در جان، شعله درنهان، خون چکان می رفتیم .......... قطره قطره مادر ها سیاه می پوشیدند، چکه چکه، پدر ها به زانو می نشستند .......... و ما که به عشق پیوسته، دل به دریا بسته بودیم، حضور اندوهناک چکه ها را، بخاطر فردا ندیده می گرفتیم .............. ناگهان در پیچاپیچ ِ هزار توی رنج، جغدی به نام عبدالکریم آواز خواند، و چَه تو چاهی گشت به بزرگی ایران. نه، ای چَه دار، ما با آیین کسی نمی ورزیم، ما آشیان کسی به آتش نمی کشیم. ما کسی را نمی کُشیم. به یاد دارم؟ که تفنگ را به دستشان دادند!؟ تا بهانه ای برای سرکوب بیابند ............. و چه آسان یافتند......... فرزندان خلق کودکانه به دام افتادند ........ و دیر تر دیدند: که به سوی خود شلیک کرده بودند؛ و افسوس که عده ای هنوز هم خود کشی را ندیده اند! عده ای هنوز هم فکر می کنند، تفنگی را که هدیه ی دشمن بود، با عرق جبین، با زور بازوی خود بدست آورده بودند. و تو آن فتنه را، زیرکانه امروز به رخ می کشی! عجب! کردستان با دستان او شلیک می کرد، تهران به "لطف" شان بوی باروت میداد ........... حس زشت بی صبری را - که ضد انقلاب بود - آسان پراکندند؛ و نقشه دار "پیروز" گشت. آری با سرو دست خامی من، او پیروز گشت. و «عبد» تو، چاقویی را که مارک بیگانه بر آن نقش بسته بود، سو هان زد برای زیباترین و «سعید» ترین و سر فراز ترین گردن های روز.
و اینک من با افسوس می نویسم:
نام من صبور است، پدرم بی تاب بود. نقش هایش، نقش بر آب بود. دنیا، یکسر سراب بود، خراب بود ........ چه بسیار که رفتیم! رسیدنی در کار نبود، پخته ای بر دار نبود! با میوه های گس و نارس، باغ، پر از کالی بود و بس.............................. از این بودیم از آن شدیم، به کوچه ی خزان شدیم. شکسته شد صدای ما، نشسته او به جای ما؛ پس از فریب یک طلوع: ز خون عاشقان مست، غنوده مرده خوار پست. برایشان فسانه گفت، هزار و یک ترانه گفت، ز زنج عاشقان گریست، "عزیز" ما شد و بزیست.
چه شعله ای؟ چه آتشی؟ منم صبور روزگار. به خواهرم سپرده ام: به هر بهار، به وقت کار، که رنگ لاله می شوم، حریق و شعله می شوم، به جان من ترانه هاست، سرود من نه پچ پچ است، به دور تر کرانه هاست؛ به گوش من یکی زند، چو سیلی بهار و رعد، به گوش آسمان مست، یکی شود بلند و پست؛ که سازشان شکسته باد و رقص من! .............. بخاطر این ترانه بود، نه باور زمانه بود، دریغ که این فسانه بود. من صبور روزگار، به یاد او، به یاد گل، به یاد یار، در این کرانه، بیقرار.
باری، تا از زخم تن من خون بریزد شرشر ، تا من آواره ی وطن گردم ..........
گفتند: کانون روشنی تا هست، نمی توان ملتی را کرد بی پا و دست. پس به روشن ترین سنگر خلق - دانشگاه - حمله ور شدند. به یاد دارم که هر دانشگاهی به سگی به "بی مخی" سپرده شد! خوب به یاد دارم که گیلان را هادی غفاری قرق کرد با بچه هایی که از خراسان شمالی ۱ آورده بود........ و من وقتی با دستان دشمن «سفارت خانه» را تسخیر کردم، «او» شادمانه یک تلگرام شادباش فرستاد به بالاترین: «این ملت حافظه ی تاریخی ندارد، پس ما دوباره چون همیشه پیروز شدیم!»
و دیر تر جنگ هشت ساله آغاز گشت. گفتند: خفه شوید، کدام آزادی! مگر نمی بینید جنگ است؟ همه ی این ها حلقه ها به هم بسته، و از یک زنجیر بود.
............................................................................
باری،ایران، چو دهقان توسی، بسی رنج برد در این سال سی ........... فرو مرد جُونش به هر کوی دار، به جانش اش کبودی نهان شد ز مار. به یکسر بُن شادی از بُن زدند، کنون "عبد" گوید که من شیر و آنها ددند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نتیجه:
این روبهک از غصه ی ما نیست که "تغییر" نشان است
در پشت رخ اش صورت بس موشک و کفتار نهان است
آقای فریدون چَه، که اسم عوض می کنی گَه به گَه! ما با اندیشه ی یک اندیشمند دینی و یا غیر دینی نمی ورزیم. هر انسانی آزاد است که خود بیندیشد و انتخاب کند. ما در برابر خر مهره و هرز قد علم می کنیم تا بر انگشتری ایران ما به جای فیروزه ننشیند، و ما را دوباره خام و احمق نبیند. این است سخن ما، نه مخالفت با یک اندیشمند دینی.
مردم هر شیوه، روش،دین و آیینی را که بر گزینند محترم است. اما حقه بازی و پدر سوختگی را با سیاست اشتباه گرفتن کریه و جان آزار است، و دیدن اش برای چشم عاشقان خار. این است فریاد سخن ما.
۲۲۴٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : نسیم نیکوئی
عنوان : به اقای فریدون چه
ایا شما در زمان انقلاب دانشجوی یکی از دانشگاههای مهم ایران مثل دانشگاه صنعتی و یا دانشگاه تهران و یا پلی تکنیک بودید? میدانید که قبل از انقلاب قبول شدن فرزند یک کارگر در چنین دانشگاهیدر قبل از انقلاب یعنی چه?میدانیید انقلاب فرهنگی سال ۵۹ یعنی چه? میدانی که برای ثبت نام مجدد در دانشگاه حاضر شدن و مستقیم به اوین رفتن و زیر دست لاجوردی افتادن یعنی چه? میدانید اعدام برادر یعنی چه? میدانید تا ۳ نسل تفتیش عقایدوفشار یعنی چه? مدانی برادر زاده فردی که دانشجوی ذآنسگاه صنعتی بود و با انقلاب فرهنگی اعدام شد و تو بچه کوچولوئی بودی که ۱۵ سال بعد هم نمیتوانی بروی دانشگاه یعنی چه?میدانی اگر یکی از دست اندرکاران این جنایات حالا بیاید صحبت از ازادی کند چقدر برایت نفرت انگیز است? اگر همه اینها را میدانی ولی در عین حال صحبت از جنایت چپها میکنی و جای متهم وقربانی را میخواهی عوض کنی بقول برتولت برشت فقط یک خائن هستی ولی اگر این چیزها را نمیدانی بهتر است اول از نااگاهی در بیائی و بعد در رابطه با قربانیان انقلاب فرهنگی که بیش از ۶۰ درصد دانشجوها را اخراج وزندانی و شکنجه و اعدام کرده اند اظهار نظر کنید. نظر بدون اطلاع حتا اگر نیت درستی هم داشته باشید چیزی جز حماقت نیست
۲۲۴۷۷ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : فریدون چه
عنوان : نظر
چرا ما ملت نمیتونیم نفع خودمان را تشخیص دهیم چرا اصرار داریم عبدالکریم سروش را تا حد احمدی نژاد تنزل بدیم چه کسی از این بازی سود میبره چرا شما ها نادی نفاق و تفرقه هستید هی تکرار میکنید که سروش در فلان تاریخ فلان کار را کرده من سوال میکنم پرونده کدام یک از شما ها پاک و مبرا از خطاست چرا فراموش میکنید که بخش عظیمی از مردم ما باور دینی دارند و این آقای سروش قرائت امروزی تری را از مذهب داره تا مصباح حالا شما ها همگی اصرار دارید که نه اینم درست عین مصباح است و هیچ فرقی بین اینها نیست واقعا شما ها به چه بیماری مبتلا هستید ؟
همین احزاب چپ با تندرویهایشان در کردستان و نقاط دیگر باعث وبانی مرگ بسیاری شدند چرا اینها را یادتان میره بعد یکسر ه انگشت اتهام بلند کردین به سمت کسی که احتمالا مخاطبین زیادی در بین مردم ایران داره و بیان کننده قرائتی امروزی تر و انسانی تر از دین هست منظورم از مردم ایران خواهر و مادر و عمو و خاله عمه من وشما است که سفره حضرت عباس میندازه و زیارت مشهد میرند اگر شما ها از این دست اقوام ندارید من دارم و برام مهم هم هست که آنها هم یک قدم جلوتر برن و فکر میکنم همین جناب سروش بهتر از بقیه میتونه عهدار این کار بشه .
شما ها تبدیل شدین به یک مشت آدم پر افاده بهانه گیر بدونه راه حل
۲۲۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : مردو آناهید
عنوان : از نوشتار "برخورد به پیام سید عبدالکریم
با درود به اخبار روز چهارمی درست است ولی دومی نه.
از این روی الله جنایات هزار و چهارسد ساله-ی اسلام را، همچنین جنایات سی ساله-ی حکومت اسلامی را، پوشانده است. الله در جانستانی، به گفته-ی این عابد، با جنایتکاران مدارا کرده است. برآیند این مدارا کردن، که جان آزاری و انسان ستیزی است، فریاد ستمدیدگان را، در این جنبش، به آسمان کشانده و الله را ترسانده است.
سید عبد الکریم: هر گامی را، که مردم برداشته-اند، در اراده و خواست الله جای داده است. ولی وانمود میکند که در همه-ی جنایاتی، که حکومت خامنه-ای، انجام می داده، الله اراده-ای نداشته، به جز آن که، الله، جنایات خامنه-ای را می پوشانده است تا به آبروی خودش و آبروی اسلام زیانی وارد نشود.
به هر روی الله می بیند، که اگر بیشتر از این با جنایتکاران مدارا کند، آبرویی خودش به ویژه آبروی اسلام می رود. این بود که، با ریختن خون جوانان آزادیخواه، دلسختی-ی خامنه-ای را رسوا می کند.
از آن جا که، به گفته-ی او، الله ستارالجنایت است؛ جنایات سی سال گذشته-ی حکومت اسلامی هنوز در بایگانی-ی الله پوشیده هستند.
البته روشن اندیشان می دانند که کشتار جوانان آزادیخواه از راه شبکه-ی اینترنت در جهان پخش شده است. مهر به آزادی و بیزاری از انسان ستیزی، آزادیخواهان جهان را، به همکاری و همیاری به یکدیکر پیوند داده است. آنها، با هوشیاری، جنایتهای حکومت اسلامی را، تا اندازه-ای که توانایی داشته، رسوا ساخته-اند.
خامنه-ای هم مانند دیگر پیشوایان اسلام، به حکم قرآن، امر به کشتار دگراندیشان داده است. رنج و عذابی هم که، مردم ایران در این جنبش دیده-اند، برای الله نه سنگین بوده ونه تازگی داشته است. آنچه که آبروی الله و آبروی اسلام را سیاه کرده؛ هوشیاری-ی جوانان ایران و شبکه-ی جهانی-ی اینترنت بوده است نه حکومت خامنه-ای و نه خشونت جهادگران مسلمان.
اگر آزادگان ایران رسانه-های کافرانه را به یاری نمی گرفتند، این جنایات هم مانند جنایات هزار ساله-ی اسلام در پوشش مدارای الله پنهان میماندند.
برخورد، سید عبد الکریم، به بخشی از جنایات کنونی-ی حکومت اسلامی، به ویژه برخورد او، به فرماندهی نادرست خامنه-ای، در اجرای این جنایات، برای برخی از دلسوختگان، خشنود کننده بوده است، شاید هم دلشان خُنک شده باشد. کسانی هم، از دیدگاه بینش خود، به بخشیهایی از این نامه اشاره کرده و به سخنان واژگون پندار او برخورد کرده-اند.
۲۲۴۷۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : اخبار روز
عنوان : به آقای بابک سرمدی
با سلام.
اول در مورد کم شدن مقالات روز. بیشتر به وضعیت سیاسی جامعه بستگی دارد. ما به کسی سفارش نوشتن مقاله نمی دهیم و همکاران ما خود اگر موضوع مناسبی را تشخیص دادند، مقالاتشان را ارسال می کنند.
دوم. هیچ نظری در سایت به دلیل موافقت یا مخالفت با دیدگاه های اخبار روز حذف نمی شود. اما متاسفانه برخی ها فحاشی، توهین، تهمت، تمسخر و نظایر آن را با «نظر» اشتباهی گرفته اند. همه ی چنین مواردی حذف می شود. همه ی کامنت هایی که به دشمنی میان مردم ایران دامن می زنند و فارس و ترک و کرد و عرب را در برابر هم قرار می دهند هم حذف می شوند. ما این موارد را از ابتدا و چندین بار اعلام کرده ایم و اجازه نخواهیم داد اخبار روز به محلی برای تبلیغ تفرقه و دشمنی بین اقوام و ملیت های ایرانی تبدیل شود.
سوم. ای میل هایی را که برای اخبار روز ارسال شده باشد معمولا جواب می دهیم. به امیل هایی که به طور عمومی و همزمان برای آدرس های مختلف فرستاده می شود جواب نمی دهیم.
چهارم. اخبار روز هیج نویسنده ی «خودی» ای ندارد و مانعی برای درج مقالات نویسندگان جدید ایجاد نمی کند. معیار ما بیشتر کیفیت و موضوعیت مقالات است.
پیروز باشید
۲۲۴۶۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : بابک سرمدی
عنوان : آقای سروش راه پر پیچ و خمی را برای رسیدن به حقیقت انتخاب کرده است
آقای سروش راه پر پیچ و خمی را برای رسیدن به حقیقت انتخاب کرده است که پیشرفت قابل تقدیری داشته، اما هنوز تناقضات عمده وجود دارد.
چرا اینقدر تناقض در افکار روشنفکران دینی وجود دارد؟ نمونه ها فراوانند:
۱. تجزیه سکولاریزیم به سکولاریزم فلسفی و سیاسی و غیرعلمی وبدون استناد و اثبات وتجربیات و شواهد علمی نتیجه گیری کردن تساوی سکولاریزم فلسفی با بی دینی و دین ستیزی!
۲. تساوی و ارتقاع عمل خرافی توبه به شأن و مقام متعالی و خردورزانه نقد و انتقاد!
۳. ایمان و اسرار به گفته ها و گزارشات نادرست دینی در مقابل مشاهدات و واقعیات اثبات شده علمی روز و گریز از هر گونه بحث و برخورد و پاسخگویی به تناقضات.
۴. ایجاد محدودیت و تناقض در تعریف دموکراسی با تجزیه آن به دموکراسی دینی و غیردینی!
۵. باور، دلبستگی و امید به اخلاق و عرفان دین و بد بینی و عدم اعتماد و اعتقاد به قوانین اثباتی طبیعت و علم و اخلاق و قانون و فرهنگ و هنجار ناشی از آن
اما چند کلمه و گفتگو هم با سایت محترم اخبار روز، حامی نشر و فرهنگ آزادی، دموکراسی
اخبار روز، از تاریخ بیاموزید
سایت شما بخاطر درج کامنت کاربران از بسیاری سایتهای اینترنتی، نظیر سایت خفه و بی نفس ایران امروز، جلوتر، پیشروتر و مترقی تراست. ولی هنوز از آنچه باید باشد عقب است.
درصد مقالات روز و جالب شما بسیار کم شده و بسیاری از مقالات یکطرفه و ناموزون توسط نویسندگانی نوشته میشوند که نه مایل به شرکت در بحث با خوانندگان خود هستند و نه مطالبشان از چنان جذابیتی برخورداراست که خوانندگان را تشویق به شرکت و اظهار نظر کند.
حذف و سانسور نظر کاربران در بلند مدت به اعتبار شما و اهداف توسعه آزادی و دموکراسی شما لطمه میزند. فرض کنید بعضی از خوانندگان شما حتی از روی بغض و کینه بجای نقد ادبی محترمانه و حرفه ای، فحاشی کنند، و یا بی ارتباط با موضوع بنویسند. بجای حذف، آنها را در یک سایت جداگانه نگه دارید. مثلاً درهمان سایت نظرات مربوط به هر مقاله، در کنار پوشه نظرات، یک سایت و یا پوشه دیگری را مخصوص اینوع کامنت ها ایجاد کنید. اسم این سایت و یا فولدر و یا پوشه را میتوانید نظرات نابهنجار و یا غیرحرفه ای بگذارید و بسیار هم تشویق و ترغیب کنید که کامنت گذاران این گونه از آزادی سوء استفاده نکنند وعفت سخن و کلام را نگه دارند، اگرچه نوشته آنها پاک نمیشود.
جواب ایمیل ها را اصلاً نمیدهید. چرا؟
هیچ مقاله جدید و یا نویسنده جدیدی را نمی پذیرید. چرا؟
برای پذیرش، ویرایش و چاپ مقالات هیچ نوع برنامه، روش، و یا مشی و الگویی ندارید. چرا؟ بسیاری از نویسندگان و خوانندگان شما میتوانند بررسی کننده و آزمون گر مقالات ارسالی سایت شما باشند و به شما کمک کنند!
شما همانقدر که نویسنده خودی دارید، چندین برابر نویسنده غیر خودی وجود دارند. چرا از دیگران و دگراندیشان استفاده نمیکنید؟
۲۲۴۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ اسفند ۱٣٨٨
|
از : ئاواره
عنوان : خود کم بینی یا اعتقاد قلبی؟
مژگان خانم عزیز!
شما اگر هم بجای واژه"مرحوم امام خمینی" از واژه "آقای خمینی" استفاده میکردید به باورم آقای سروش نمیرنجید و جواب سوالات شما را میداد!یا اینکه باور دارید این جانی بالفتره امام است و برایش رحمت هم میفرستید!
اگر اقای سروش تا بحال متوجه آن همه توحش خمینی نشدهاند، بایستی ابد دهر تشریف داشته باشند!
۲۲۴۵٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : یک ایرانی آزرده از هموطنان گروه باز و قبیله گرا
عنوان : سروش یک در یک جنایت ضد فرهنگی - تاریخی، شرکت داشته و باید بسیار روشن جواب بگوید. هنوز کمی وقت دارد.
متأسفانه نظرات در دنیای مجازی بر مبنای واقعیت های زندگی نوشته نمی شود، بلکه بر مبنای وابستگی سیاسی افراد است؛ و این خود گمراه کننده است هم برای نظر دهنده و هم برای خوانندگان. عده ای آدم حرفه ای در پای هر مقاله ای می آیند و جنگ نظری راه می اندازند. این عده هم در چپ ها و هم در راست ها هستند. این ها همیشه بحث را به آن گوشه که خود می پسندند می برند و این خیانت است به راستی، به حقیقت. این خیانت است به تاریخ،به نسل فردا.
من عضو هیچ حزب و گروهی نیستم. اگر حزبی چه چپ و چه راست، حرکتی درست انجام دهد باعث خوشحالی من می گردد؛ و اگر حرکتی کریه و ضد مردمی انجام دهد مورد انتقاد من قرار می گیرد. عموماً درصد عمده ای از مردم بر عکس عمل می کنند. قبیله گرایانه عمل می کنند. و همین بد بختی بزرگی است که گویی در خون ما رفته. این نوع بر خورد باعث شده بار ها افراد یا "رهبرانی" سو استفاده چی نیروی ما را برای پیش برد نقشه های شوم و ضد مردمی خود به راحتی بکار گیرند.
تا زمانی که ما یاد نگیریم که به حرکت درست سلام بکنیم و از عمل زشت بدون توجه به اینکه از سوی که باشد، انتقاد بکنیم، عقب افتاده و برده خواهیم ماند. البته برده ای که خود نمی داند برده است.
و اما سروش. من به عنوان یک ایرانی، شخصاً از سروش شکایت دارم. و اگر سروش یک روز به ایران بر گردد، من با شکایت خود به دادگاه رجوع خواهم کرد. هیچ مجازاتی نیز برایش طلب نمی کنم، اما خواستار آنم که همه چیز روشن گردد.
و اگر حق با من نیست بر علیه نظر من دادگاه رای دهد و آن نیز بطور وسیع منتشر شود تا همه ایرانیان حقیقت را آنطور که بوده، نه آنطور که دل ما می خواهد بدانند.
به نظر من سروش دیگر در ایران زمین جایی نخواهد داشت. او در یک جنایت بزرگ تاریخی- فرهنگی، شرکتی فعال داشت. همو بود که دانشگاه ها را بست. هزاران دانشجو را از دانشگاه ها اخراج کرد؛ دانشجویان به دستفروشی روی آوردند، آدم های این آقا به محل کسب اندک نان آنها وحشیانه حمله ور می شدند. می زدند، پاره پوره می کردند. حالا همه آن جنایات را این آقا و دست اندر کاران اش انداخته اند گردن خمینی که مرده است. نه، مرده و زنده ندارد، همه باید در پیشگاه تاریخ جواب بدهند. اینها، این زندگان مرده، به این وسیله دارند از جوابگویی در می روند. و این خیال خامی بیش نیست. سروش در یک جنایت بزرگ شرکت داشته و چنگ این موجود دو رو به خون جوانان ما آغشته است. او خوب است که به عکس های آن روز های خود که با چهره ای سیاه و ارتجاع پسند در تاریخ ثبت شده نگاهی بیندازد، شاید شرمی بکشد. شرم خصلتی بسیار زیبا است که گاه حتی در زشت خو ترین آدم ها بر اثر سیلی تاریخ نمایان می گردد.
این آدم اما از شرم بی خبر است. زیرا اگر اندکی، فقط اندکی شرم داشت، از مردم بزرگ و بخشنده ایران عذر می خواست و به گوشه می خزید. آنوقت مردم بزرگ ایران این موجود حقیر را شاید می بخشیدند. اما این بی شرم همه روزگاران اینک مدعی تر به میدان در آمده! یعنی فرار به جلو را انتخاب کرده تا شاید بتواند مردم ساده دل و شریف را یک بار دیگر بفریبد. کور خوانده است! اگر مردم ایران این در آب و نمک خوابانده را یکبار دیگر بپذیرند، یعنی از تاریخ هیچ نیاموخته اند. و اگر مردم نپذیرند، و باز زور چپانش بکنند، آنوقت بی شک در باره اش در آینده خواهند گفت: یه بار جستی ملخک .........
اینجا دیگر حقه و ترفند کار گر نیست، دیر یا زود حقه باز، خود در چاهی که برای دیگران کنده خواهد افتاد.
این جنایتکار تا به امروز هنوز از مردم ایران عذر خشک و خالی هم نخواسته که هیچ، اگر کسی هم بهش بگوید بالای چشم شما در "انقلاب فرهنگی" ابرو بود، چنان پاچه می گیرد که اگر کسی این رذل ضد دانش و ضد دانشگاه را نشناسد، فکر می کند که با کودکی معصوم طرف است. دروغ همیشه به راه می افتد، اما به منزل هیچ وقت نمی رسد.
هنوز دیر نشده. او می تواند از دو رویی و زشتی بر گردد و به مردم بپیوندد؛ و بر علیه خود و شرکای خود اعلام جرم کند، تا در تاریخ ثبت گردد. او اما این شکوهمندی را در خود نمی بیند، این است که مثل همه مدعیان حقیر و دروغگوی تاریخ مدعی شده است..........
ما اندکی گفتیم از آنچه که با دست تو دو روی چهره سیاه کرده و بازیگر دیروز در دانشگاه ها و خیابان ها بر ما گذشت. خواه پند گیر و خواه ملال.
تا زمانی که شهامت راست گویی را نیابی، بدان که تو را و امثال تو را با فلسفه و هنر کاری نیست. چوب فیلسوف را به آستین مردم نمی چپانند، فیلسوف می درخشد چون آفتاب بر آب اندیشه ها؛ و این همه شکوه و بزرگی کار تو و امثال تو، مردم حقیر، نیست.
۲۲۴٣۷ - تاریخ انتشار : ۱۴ اسفند ۱٣٨٨
|
از : حسن سعادت
عنوان : اسلام در هر شگل فریبی تازه است.
این مصاحبه گر مرتجع تر از برادر سروش تشریف دارند و
در همان پرسش نخست تگلیف همه را روشن و به نوعی میخواهد که براساس پیش داوری پاسخ دلخواه مبنی برنفی دیگر نیروها و حقانیت نیروهای ارتجاعی در تاریخ گشور مارا نقشی تاریخساز جلوه دهد.
نه تنها جمهوری اسلامی نظامی انسانی نیست بلکه اساسن خود دین اسلام و بنیانگذار آن محمد مروج ترور و وحشت و وحشیگری مطلق در ۱۵ قرن گذشته بوده است .اساسن دین اسلام و قران و تاریخ ۲۳ ساله ترور و وحشت محمد مورد نفی تاریخی باید قرار گیرد و سرمشق قرار دادن این دین برای زندگی مردم در قرن بیستم نه جهالت مطلق که خیانت به بشریت باید محسوب شود.
دین اسلام نه اموزش اجتماعی دارد و نه اخلاق و نه سیاست ونه برنامه .
این دین سرطان بشریت است و تا زمانیکه این دین وجود دارد هیچ مسلمانی از مرد و زن خوشبخت نخواهد شد.دست اورد مثبت این نظام کجاست?
اعدام تیر باران دربدری بی وطنی خیانت دزدی و فساددروغ ونیرنگ این اسلام است.دفاع از اسلام دفاع از جهل و ظلم و جور و ترور و تزویر دروغ است و مدافعان در حکم جنایتکاران هستند.ایا هزاران مسلمان موحد و صدها ایت الله نتوانستند اسلام واقعی را بیان و پیاده کنند و برادر سروش بهتر میتواند اسلام را به مردم تفهیم کند? این یک دروغ جنایت کارانه است که انچه در ۳۰سال گذشته در ایران روی داده ضد اسلامی و غیر اسلامی به مردم اسلام زده ایران معرفی کنیم.
۲۲۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ اسفند ۱٣٨٨
|