چرا رنگ ســبـز ناگهان آتشفشانی از اندیشه های مردمی را برانگیخت؟ - منوچهر جمالی

نظرات دیگران
  
    از : لیثی حبیبی - م. تلنگر

عنوان : درود
درود، درود ِ این کهن زمین
بر مزدک و آزادگان خرم دین

در بحث ها، ممکن است که گاه گره ای ایجاد شود. ممکن است انسانها همدیگر را بد بفهمند. حتی ممکن است سو تفاهم پیش آید. هیچ یک از این ها مهم نیست. یعنی در بحث پیش آمدن این نکات طبیعی است. اما بسیار مهم و حیاتی است، که وجود آدمی پر از صداقت و راستی و خلوص باشد. زیرا با این، به راحتی، از آن ها می توان گذشت و به چشمه، به زلال جان و نهان رسید.
نوروزتان خجسته و پیروز!

habibileisi@googlemail.com
۲٣۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۰ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : زبانهای ایرانی
دوست گرامی من در زبان شناسی هیچ ادعایی ندارم و چیزی هم نمی دانم هر چند ۳-۴ زبان را صحبت می کنم!ولی بزبانهای ایرانی علاقه مندم.منظورم از دید فرهنگی ایرانیان تنها همرایی و هم فکری با شما هموطن عزیز و گرامی بود.
۲٣۲۴٨ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : جناب پروفسور جمالی یک دانشمند بزرگ است و مورد احترام من است.
مزدک گرامی، من احساس کردم که شما از نوشته ی من بر داشت بدی کرده اید. آنجا که می گویم من انترناسیونالیستم و با ناسیونالیست کور مخالفم، هرگز به شخص خاصی نظر نداشته ام. چون شما مرا نمی شناسید، در واقع آنجا دارم خودم را به شما معرفی می کنم، تا بدانید طرف بحث شما چگونه می اندیشد. همین.
من خدمت استاد جمالی ارادت دارم، بخصوص در بخش واژه شکافی. زیرا ایشان از نادر افرادی است که ریشه یابی می کند به جای انشا نویسی.
قبلاً بعضی افراد بی هویت و بی چهره در همین پایگاه در حق ایشان بی ادبی می کردند و من بار ها از حق این دانشمند روزگار ما دفاع کردم و اگر لازم باشد باز خواهم کرد.
من نیز تازه از راه رسیده نیستم، در حد توان ناتوان خود اهل تحقیق و کند و کاوم در فرهنگ و زبان های ایرانی و گاهی غیر ایرانی.
من جسارتی نکردم؛ فقط یک پیشنهاد دادم به جناب استاد پروفسور جمالی گرامی و طرفداران ایشان. و هنوز هم سر پیشنهاد خود هستم. و در این باب حرف برای زدن دارم نه کم.
من اعتقاد دارم که وقتی ما می خواهیم وارد هزاره های گذشته بشویم، باید کمی بیش از اینها احتیاط کنیم. زیرا در هم آمیزی فرهنگی، و برداشت های مختلف از یک فرهنگ در زمان های مختلف، بسیار بار رخ داده است. گاه یک فرهنگ ناحیه ای حاکم شده و کشوری را تابع خود کرده. گاه یک فاکت تاریخی می تواند ضد تاریخ باشد.
من در باب زبان و واژه، برای شما و همگان مثالی روشن زدم. تالش ها و سلاویان ها و به گواهی شما عزیز، لر ها هم به خرمایی و سرخ رنگ، رش یا رژی می گویند. در حالی که مردم کردستان با زبانی پُر و کهن و زیبا، این واژه را سیاه می دانند. من این مثال را برای سر گرمی نزدم. بلکه خواستم تلنگری گردد برای بیشتر اندیشیدن. همین.

ارادتمند همه بزرگ زنان و بزرگ مردان اهل دانش و تحقیق
لیثی حبیبی - م. تلنگر
۲٣۲۲۶ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : زبانها و گویشهای ایرانی
برای اطلاعات در مورد زبانهای ایرانی میتوانید به این سایتhttp://www.azargoshnasp.net/main.htm مراجعه کنید.
۲٣۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : انترناسیونالیسم...
درود هموطن گرامی!منهم با افکار انساندوستانه ومردمی شما موافقم.ولی سعی وتلاش برای برگرداندن زبان و فرهنگ ما به راه اصلی خود نه تنها به نزدیک کردن ما بهمدیگر کمک خواهد کرد بلکه بادرک جنبه های انساندوستانه و صلح جویانه و روادری ان به صلح و دوستی و ارجمندی انسانها کمک خواهیم کرد.فرهنگی را که استاد جمالی با ژرف نگری و تلاش خستگی ناپذیر شبانه روزیش ارایه داده مروج دوستی و مهر و گذشت و ارجمندی انسانها و تقدس جان و خرد انسانیست.بنابراین ما ایرانیان با چنین فرهنگی نمی توانیم تنگ نظر و خشونت طلب و ضد فرهنگ و زبان دیگران باشیم.
فرهنگ ایران ، فرهنگ فراسوی ادیان و مذاهب است
کورش، آزادی به بت پرستان داد
دینها در آن موقع بت پرستی بودند
اسفندیار، نخستین مبلغ زرتشت، برعکس او بت شکن بود
اهریمن را زرتشت، خلق کرد
فرهنگ ایران، اهریمنی درجهان نمیشناخت( استاد جمالی)
۲٣۲۲۱ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : انترناسیونالیسم...
درود هموطن گرامی!منهم با افکار انساندوستانه ومردمی شما موافقم.ولی سعی وتلاش برای برگرداندن زبان و فرهنگ ما به راه اصلی خود نه تنها به نزدیک کردن ما بهمدیگر کمک خواهد کرد بلکه بادرک جنبه های انساندوستانه و صلح جویانه و روادری ان به صلح و دوستی و ارجمندی انسانها کمک خواهیم کرد.فرهنگی را که استاد جمالی با ژرف نگری و تلاش خستگی ناپذیر شبانه روزیش ارایه داده مروج دوستی و مهر و گذشت و ارجمندی انسانها و تقدس جان و خرد انسانیست.بنابراین ما ایرانیان با چنین فرهنگی نمی توانیم تنگ نظر و خشونت طلب و ضد فرهنگ و زبان دیگران باشیم.
فرهنگ ایران ، فرهنگ فراسوی ادیان و مذاهب است
کورش، آزادی به بت پرستان داد
دینها در آن موقع بت پرستی بودند
اسفندیار، نخستین مبلغ زرتشت، برعکس او بت شکن بود
اهریمن را زرتشت، خلق کرد
فرهنگ ایران، اهریمنی درجهان نمیشناخت( استاد جمالی)
۲٣۲۱۹ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : و یک توضیح و روشنگری
مزدک گرامی، برای اینکه تصور دقیقتری از زیستگاه امروزین تالش ها د اشته باشید، باید خدمت شما و همه عرض کنم که نیمی از تالش ها در شمال ایران و در غرب استان گیلان زندگی می کنند، و نیم دیگر در آنسوی مرز در جمهوری آذربایجان می زیند. سر شماری دقیقی از آنها صورت نگرفته. حدوداً حدس زده می شود که در دو سوی مرز باید یک و نیم تا دو میلیون و یا شاید کمی بیشتر باشند.
در ضمن آداب و رسوم تالش ها و تات ها با هم فرق اساسی دارد. جشن ها و مراسم تات ها بیشتر گرایش عربی دارد. بعنوان نمونه در مناطق تات نیشن استان اردبیل تقریباً می توان گفت که آنها سال نوی عربی را اصل تر از نوروز به حساب آورده، مفصل جشن می گیرند ۱. و این در حالی است که تالش یکی دو ماه مانده به نوروز از شوق اش پرپر می زند. تالش ها نوروز را از هر جشنی در ایران و جهان و حتی زندگی خصوصی خود برتر می دانند؛ و حتی فقیر ترین تالش، مدت ها برای بر گزاری آن آماده می شود. بسیاری از آداب و رسوم حتی پیش از دوران زرتشتی هنوز در بین شان رواجی گسترده دارد. من در کامنت اول خود به آن ها اشاره کرده ام، که گر ویله اش را وا کنی یک کتاب سخن در خود دارد. تالش ها زبانشان نیز کاملاً دگر است. گرچه شباهت های عمومی را نیز با تاتی دارد. این شباهت ها را تالشی با پهلوی، سغدی، کردی، لری سمنانی و ... هم دارد.

روز و روزگارتان خوش باد

۱ - و این را نیز لازم است که شما عزیز و همگان بدانند که جشن نوروز را مردم ترک زبان استان اردبیل و هم آذربایجان شرقی خیلی با شکوه تر از تات های استان اردبیل بر گزار می کنند! گرچه زبان آنها زبانی ایرانی است............. و این دلایل تاریخی خود را دارد ...............
۲٣۲۱٨ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : ما همه ی مردم ایران، باید با احترام ویژه در کنار هم زندگی کنیم. هیچ چاره ای جز این نداریم.
مزدک گرامی، سلام و ممنونم از توضیحات شما.
در مورد آن چند گانگی در زبان لری، باید عرض کنم که تقریباً همه ی زبان های ایرانی و بعضی زبان های خارجی، این مشکل را دارند. این ویژگی از نقطه نظر یک زبان آشنا، چیزی غیر عادی نیست. همین مشکل را ما در زبان تالشی داریم. این زبان کهن ایرانی دارای سه گویش برجسته، پنج تا شش گویش حفیف است. کرد ها نیز سه گویش برجسته و چندین گویش خفیف دارند. سورانی، کرمانجی، هورامانی و ... حتی زبان فارسی دری نیز این مشکل را دارد. به عنوان نمونه یک تهرانی یا اصفهانی حتی پنجاه درصد گویش سیستانی را نمی تواند بفهمد. این گویش فارسی، بر عکس فارسی دری بسیاری از ویژگی های زبان های کهن ایرانی را بخوبی حفظ کرده. این گویش پر است از واژه های اصیل و اول ساکن. من سال ها در پی واژه ی معادل رتیل عربی در زبان های ایرانی گشتم. زیرا فکر می کردم باید بجز واژه ی مرکب، دیل مک، واژه ی دیگری هم برایش وجود داشته باشد. بلاخره در بین بلوچها و سیستانی ها این واژه ی اصیل ایرانی را یافتم. و آن واژه ی مرکب کَ پو ۱ است.
در یک پروسه ی بلند مدت، و زمانی که زبان نوشتاری پیدا شود، می توان بر مشکلات چند گانگی غالب آمد.
من انترناسیونالیستم، همه انسان ها را دوست میدارم. تحقیق من روی زبان های کهن ایرانی و زبان مادری من تالشی، بخاطر دلسوزی است. زیرا ذخیره های فرهنگی عظیمی در این زبان ها نهفته است که دارد رو به خاموشی و فراموشی می رود.
در ضمن تاتی تالشی نسیت. تاتی به دو گونه در ایران شناخته شده است. یکی تات به معنی ایرانی و فارسی زبان است. به عنوان نمونه هنوز در همدان به فارسی زبانان آنجا تات می گویند. و دیگری زبانی است که به لری و تالشی و سمنانی اصیل نزدیک است. متشکل ترین تات ها در استان اربیل و زنجان و قزوین زندگی می کنند. تاکستان بزرگترین شهر تات نشین جهان است. و در استان اردبیل بیشتر تات ها در منطقه ی شاهرود می زیند. که تابع شهرستان خلخال هستند. شهر کلور بزرگترین فرهنگی ترین پایگاه شان است. تات ها نیز در فهمیدن هم مشکل دارند.
تات - مفهوم این واژه را غیر ایرانیان از دیر باز بر آنها نهاده اند. این واژه در زبان های ترکی ریشه دارد. و از معانی مختلفی بر خوردار است. از جمله تات به معنی زیبا و نیک است. در ترکی هنوز یکی از زیباترین مفهوم ها را با این واژه بیان می کنند. مثلاً تات لی قز، دختر زیبا و نازنین و ... در فرهنگ آذربایجانی ما به دایره زنگی زن نیز تات گفته می شود. در فرنگ کلی ترک ها، تات را به معنی ایرانی و غیر ترک نیز بکار می برند. و حتی گاه کسی کمی غیر اصیل حرف بزند، به او نیز تات می گویند.
به عنوان نمونه در شهر چهار جوی جمهوری ترکمنستان لهجه ای رواج دارد که کمی از ترکمنی فاصله دارد و کمی به ترکی آذربایجانی ما نزدیک است. ترکمن ها حتی گاه به آنها نیز تات می گویند. یعنی کسی که دقیق به ترکمنی اصیل سخن نمی گوید.
زبان ترکی آذربایجانی و عربی نیز حق و حقوق خود را باید داشته باشند، من هیچ ضدیتی با این زبان ها ندارم. البته من با ناسیونالیزم افسار گسیخته مخالفم و آن را ضد فرهنگ می دانم و برای این سخن خود یک کتاب دلیل دارم. و این مخالف با هر نوع ناسیونالیزم کور است. فرقی نمی کند تالشی باشد، یا ترکی و یا فارسی. ما باید یاد بگیریم که در کنار هم و با احترام ویژه به هم زندگی کنیم.
چرا احترام ویژه؟
برای اینکه ما در دوران بدی زندگی می کنیم، پس فقط این احترام ویژه است که می تواند سبکری ها، بد فهمی ها، و توطئه ها را حنثی کرده ما را در جایگاه انسانی زیبای خود قرار دهد. ما نباید فراموش کنیم قبل از تالش و ترک و لر و گیلک و کرد و عرب و فارس و ... بودن، انسانیم.
ما اگر خوب همدیگر را بشناسیم، می توانیم از فرهنگ هم سود بجوییم. مگر می توان ام کلثوم، قمر الملوک وزیری یا ربابه مراد اووا و ... را ندید؟ اگر کسی ندید، بدان که با انگشت خود کور گشته و از حقیقت بسیار دور.

۱ - این واژه - کَ پو - را به دو شکل می توان به تفسیر نشست. یکی پاینده و نگهبان کَ یا کَه = خانه، است. و دیگری خانه پشمی می باشد. کَه پو = کَه پا = نگهبان خانه است. از دیر باز ایرانیان برای خانه به حضور نگهبان اعتقاد داشتند. مار سیاهی با چشمانی شعله ور در خانه و اطراف آن در گیلان زمین زندگی می کند که مردم به آن کَه مار می گویند. یعنی مار خانه. و در فرهنگ نوغان داری و کرم ابریشم پروری نیز در اعتقادات مردم تالش یک جفت مار وجود دارد که مواظب کژ است، تا به وسیله ی مار های دیگر و یا موش و غیره مورد حمله قرار نگیرند. این یک جفت مار را من ندیده ام. در تحقیقات خود در نو جوانی که برای برنامه ی فرهنگ مردم رادیو می نوشتم، از مادر بزرگ مادری خود شنیده ام.
پا یعنی پاینده، یعنی نگهبان که گاهی پو تلفظ می شود. اما اگر پو همان پو باشد و تغییزی در آن صورت نگرفته باشد، به معنی نخ پشمی است. و در این صورت کَه پو، یعنی خانه پشمی. البته خود رتیل نیز عموماً پشم آلو است. اما من به این تفسیر تردید دارم زیرا در قاعده ی زبان های ایرانی کهن نمی گنجد و این در حالی است که سیستانی ها بسیار اصیل سخن می گویند.
مزدگ گرامی، این رشته سر دراز دارد و در این اندک نمی گنجد.
شاد باشید و خرم
۲٣۲۱۴ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : زبان تاتی
لیثی حبیبی م. تلنگر درود عزیز! کاری که در مورد زبان تاتی انجام میدهید بسیار سودمند است.متاسفانه گویشها و زبانهای ایرانی یا براثر هجومهای بنیان کن و تاثیرات مستبدین داخلی و بی توجهی اکثریت ایرانیان بشدت اسیب دیده اند و لی خوشبختانه با وجود تمام مصیبتها هنوز هم امید به ز نده نگهداشتن رنگارنگی و تنوع زبانی هست.متاسفانه تا انجا که من میدانم فرهنگ لری نیست.ولی باید کمی پرس و جو کنم.چون مسلما هستند کسانی که اطلاعات بیشتری دارند.اما لری بسیار متنوع است.لرها دشواری زیادی در فهمیدن همدیگر دارند.لرها را به سه گروه میتوان تقسیم کرد.۱.لرهای استان لرستان که زبانشان بیشتر به کردی نزدیک است ولکها بیشتر کردند تا لر۲.بختیاریها که بیشر به فارسی نزدیک ترند و در استان بختیاری و چهار محال بختیاری زندگی میکنند.۳.لرهای بویر احمدی و ممسنی که در استانهایی بهمین نامها زندگی میکنند.لرهای گرهه ۲و۳ همدیگر را با کمی دقت براحتی میفهمند.و زبان همین دو گروه شباهتهای زیادی ب تاتی دارد.مثلا همین کلمات گا ( گاو)و کو(کوه) و او(اب) ...مسلما با تحقیق در زبانهای دیگر ایرانی میتوان در اینده زبان ملی ایرانیان را از زنگارها زدود.این اصلا مخالفت با زبانهایی چون عربی یا ترکی و...نیست.چون کلمات عربی در فارسی معانی معادل خود درزبان عربی ندارند.
۲٣۲۰۹ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : زبان تاتی
لیثی حبیبی م. تلنگر درود عزیز! کاری که در مورد زبان تاتی انجام میدهید بسیار سودمند است.متاسفانه گویشها و زبانهای ایرانی یا براثر هجومهای بنیان کن و تاثیرات مستبدین داخلی و بی توجهی اکثریت ایرانیان بشدت اسیب دیده اند و لی خوشبختانه با وجود تمام مصیبتها هنوز هم امید به ز نده نگهداشتن رنگارنگی و تنوع زبانی هست.متاسفانه تا انجا که من میدانم فرهنگ لری نیست.ولی باید کمی پرس و جو کنم.چون مسلما هستند کسانی که اطلاعات بیشتری دارند.اما لری بسیار متنوع است.لرها دشواری زیادی در فهمیدن همدیگر دارند.لرها را به سه گروه میتوان تقسیم کرد.۱.لرهای استان لرستان که زبانشان بیشتر به کردی نزدیک است ولکها بیشتر کردند تا لر۲.بختیاریها که بیشر به فارسی نزدیک ترند و در استان بختیاری و چهار محال بختیاری زندگی میکنند.۳.لرهای بویر احمدی و ممسنی که در استانهایی بهمین نامها زندگی میکنند.لرهای گرهه ۲و۳ همدیگر را با کمی دقت براحتی میفهمند.و زبان همین دو گروه شباهتهای زیادی ب تاتی دارد.مثلا همین کلمات گا ( گاو)و کو(کوه) و او(اب) ...مسلما با تحقیق در زبانهای دیگر ایرانی میتوان در اینده زبان ملی ایرانیان را از زنگارها زدود.این اصلا مخالفت با زبانهایی چون عربی یا ترکی و...نیست.چون کلمات عربی در فارسی معانی معادل خود درزبان عربی ندارند.
۲٣۲۰۷ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : گرچه یک سانیم و هم باور شدیم --- شعله های مست یک ساغر شدیم، گرچه از فر و شکوه داریم نشان --- فرق هم داریم با هم بی گمان ...
و یک نکته ی ظریف
از قدیم گاهی بعضی واژه ها را که ریشه اش را نمی شناختند، یکی پنداشته و یک معنی را برای دو یا چند واژه در لغت نامه ها می نوشتند. از آن جمله است فَرَوَرش، و فَرَوَر = فروهر. به نظر من این دو واژه گرچه هم پایه اند و تقریباً هم مایه، اما دقیقاً یکی نیستند. پس در فرهنگ لغات باید یا جدا نوشته شوند و یا در زیر هم جدا گانه معنی گردند. زیر وَر از مصدر وَردِن یا ووئَردِن = آوردن، مشتق - گَل آوَز - شده است. در حالی که وَش، از مصدر وَشِن = شعله ور شدن، گَل آوَز شده است. پس این دو دقیقاً یکی نیستند.
شاد باشید
۲٣۲۰۶ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : خلِه، واکنش نهان است در تنهایی بیکران
با پوزش، اشتباهی صورت گرفته که اصلاح می کنم. توضیح خلِه - آواز فراخوان - از قلم افتاده که بهش می پردازم.

خلِه، آواز فراخوان است. تالش کوهی و جنگلی در بلندای نقطه ای قرار گرفته با صدای ویژه ای کسی را فرا می خواند. و این دو حالت دارد. کسی که فراخوانده می شود انسانی مشخص است. اما بسیار گاه فراخوان کلی است. و حتی فقط فرا خواندن انسان نیست. بلکه خطابی درون گرایانه است که به گوش هستی - همه عالم - در شور مستی و یا کمی و کاستی درون، به فریادی کش دار و بلند و ریتمیک و آواز گون، بدل می شود. یک نوع آواز و ترانه ی بی واژه است. گاهی برای ریتم بخشیدن، یکی دو واژه نیز در آن گنجانده می شود. زن ها و دختران عموماً برای فراخواندن افراد مشخص خلِه سر می دهند. مرد ها اما گذشته از آن، برای دریافت انرژی از دست داده و کسب شادی و یا تقسیم احوال خود با دیگران و کل هستی، به آن می پردازند. همه در این هنر نمایی مهارت ندارند. در هر منطقه ای، کس یا کسانی برترند. بیشتر کار مرد های جوان است. یک نوع ارتباط گیری است. رفع احتیاجی را می ماند. شکستن سکوت کوهستان است. مصنوعی نیست، از ژرفا بر می آید، برای دریافت نان جان است، واکنش نهان است، در تنهایی بیکران.

نوشتم واژه خلِه اول ساکن است.
واژه ی سلاویان را من عمداً بدون الف می نویسم. زیرا این واژه در اصل اول ساکن است.اما از آنجایی که فارسی زبان دیگر امروز از کودکی با این ویژگی واژه آشنایی ندارد، در نتیجه هنگام تلفظ به اولش یک حرف یا اعراب می افزاید.این ویژگی شعر آلود و افشرده ساز، در زبان های تالشی، تاتی استان اردبیل، کردی، آلمانی، و هر سه زبان سلاویان شرق - روسی، بلاروسی و اکراینی - و بعضی گویش های ایرانی همچون سمنانی، سیستانی و ... فراوان دیده می شود. این نوع تلفظ زیبایی خاصی به بیان می بخشد.در زبان فارسی دری، متأسفانه این گوشه ی دلپذیر زبان دیگر منسوخ شده است.
۲٣۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۹ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : سلام و سئوال
سلام بر مزدک خرمدین عزیز، من به زبان لری علاقه ی زیادی دارم، اما متأسفانه این زبان را بلد نیستم. کردی را کمی بلدم، اما بیشتر از لغت نامه استفاده می کنم. آرزو دارم بر گردم و چند سالی را در کردستان و لرستان زندگی کنم برای آموختن این دو زبان پر و سرشار از واژه های کهن.
و یک سئوال آیا واژه نامه ای به لری موجود است؟
۲٣۱۹۴ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : زیر نویس ها
زیر نویس ها:

۱ - ویشه - همان بیشه ی فارسی دری است. در واقع بیشه غلط مصطلح ویشه است. ویشه یعنی فرو رفته، یعنی پایین رفته. و آن از مصدر ویشِن = فرو رفتن، پایین رفتن، مشتق - گَل آوَز - شده است. در واقع درخت ها را فرو رفته در زمین دیده اند.

۲ - با اینکه فرهنگ تعلیم و تربیتی تالشی بر سه اصل کلی زیبا بنیاد نهاده شده - خرد، مهر، و دلیری - اما متأسفانه از سنت پرنده کُشان باستان تا همین سی و اندی سال پیش هنوز گاه اثری تلخ و زشت و ضد فرهنگ عمومی تالش های بسیار مهربان و مهمان نواز و طبیعت نواز، دیده می شد. خوشبختانه حالا دیگر کاملاً منسوخ شده است.
در فرهنگ تالشی، کلکاپیس ۶ - سِهره - را لو دهنده ی نمی دانم کدام شخصیت عارف و یا پیامبر می شمردند و اگر می گرفتند، رویش نفت و خاک هیزم سوخته مالیده به آتش اش می کشیدند و رهایش می کردند. یکبار در زندگی خود شاهد این صحنه ی زشت و زیبایی کُش بوده ام در کودکی، و هرگز آن قدرت را که باید نداشتم، تا بتوانم فراموشش کنم.

۳ - بسیاری از واژه های تالشی و پهلوی هم شکل هستند، گاه با این تفاوت که تالشی گوتاهتر از پهلوی است.
مثل گا و گاو، مثل گاه و گا، مثل کوه و کو. و همین، گاه کاوندگان و مردم را به اشتباه انداخته. مثلاً در منطقه ای تالش نشین از استان اردبیل، کوهی وجود دارد به نام سیوکو = سیاه کوه، ولی بعد ها مردم یک کوه دیگر هم به زبان ترکی آذربایجانی بر آن افزوده اند.
امروزه نام اش: سیوکو داغ، است.
چرا؟
برای اینکه کو را کوه حس نکرده اند. در نتیجه یک کوه = داغ، بر آن فزوده اند تا محسوس شود. در واقع معنی امروزی آن به فارسی می شود: سیاه کوه کوه ........

۴ - گستردگی و افشردگی تالشی.
در زبان تالشی گستردگی ویژه ای وجود دارد که این زبان عمیقاً ریشه ای را پر تر می سازد. به عنوان نمونه، در تالشی عموماً هر مصدری، پنج مصدر فرعی نیز دارد. که دریاوارگی غریبی به این زبان می بخشد. این ویژگی را در زبان های ایرانی ندیده ام. اما در هر سه زبان سلاویان شرق - روسی، بلاروسی و اکراینی - چیزی نزدیک به این ویژگی موجود است؛ که آن زبان های ریشه ای را پر تر می سازد.

نمونه: وَشتِن = پریدن، پریدن کوتاه، جهیدن. مثل پریدن انسان از روی جوی آب؛ مثل پریدن جیرجیرک. لطفاً دقت شود، تا وَشتِن = پریدن، با وَشتَن = رقصیدن، اشتباه گرفته نشود.

و اینک مصادر فرعی این مصدر اصلی.

پ ِ وَشتِن = از پایین به سوی بالا پریدن، آنطور که ماهی های لاکس به هنگام سفر برای تخم ریزی، از پایین به بالا می پرند، وقتی که به مانع، مثل سنگ و آبشار بر می خورند.

وی وَشتِن = از بالا به پایین با سرعت آمدن. مثل گربه یا پلنگی که به سرعت از درخت پایین می آید.

دَ وَشتِن = فرار کردن

جی وَشتِن = رها شدن و در رفتن. مثل گاو یا اسبی که بسته باشند و افسار باز شود و در برود.

آ وَشتِن = منشعب شدن، بر آمدن. مثل انشعاب عده ای از یک گروه یا حزب، مثل گاوی که از گله جدا شده گم گردد به روز کوچاکوچ، مثل شاخه ای نو که از تنه ی درخت بر آید.

و اما افشردگی غریب این زبان نادر در دنیا.

بگذارید یک مثال از فارسی دری و یک مثال از تالشی بزنم تا منظور دقیق تر دریافت شود.

مثال از فارسی دری

دیدن

فعل امر دیدن را در فارسی و تالشی، اینک صرف می کنم.

ببین

بالا را نگاه کن

پایین را نگاه کن

به نزدیک خود نگاه کن

به دور دست نگاه کن

چپ چپ نگاه کن

مثال از تالشی

دیَشتِن = دیدن ۷

دیَس

پ ِ دیَس

وی دیَس

دَ دیَس

آ دیَس

جی دیَس

لطفاً خودتان مقدار لغات بکار برده شده در دو زبان را برای مقایسه بشمارید.
در واقع ما بسیاری از گوشه های زبان فارسی دری را صحبت نمی کنیم، بلکه توضیح می دهیم.
به نظر من آموختن این زبان کهن و غریب می تواند بسیاری از گره های کار دانشمندان ما را بگشاید. در کتاب چاپ ناشده ی واژه شکافی، بسیاری از این گوشه ها را بر جسته کرده نشان داده ام.

من متأسفانه در این خانه هیچ مرجع ای ندارم. یک واژه نامه و چند جلد کتاب دیگر تمام سرمایه ی من است. آنچه می نویسم عموماً از حافظه است. پس شعر شاعر سغدی را که در زیر می نویسم اگر کم و کسری دارد لطف کرده اصلاح نمایید.
یکی از کهن ترین اشعاری که برای ما بر جا مانده این شعر شاعر سغدی است.

آهوی کوهی که در دشت دَوَزا
چو ندارد یار بی یار چگونه بوَزا
....................

دَوَزا، از مصدر فرعی دَوَشتِن، مشتق - گَل آوَز - شده است.
و، بوَزا، از مصدر اصلی وَشتِن، مشتق - گَل آوَز - شده است.

۵ - وَش ۸، یعنی شعله. و آن مشتق شده است از مصدر وَشِن = شعله ور شدن.
وَش واژه ی فَرَوَش، نیز ریشه در این مصدر دارد .
فَرَوَش، به تالشی یعنی فر فروزان، فر آتشناک، فر درخشان. و منطقه ای در تالش ایران - آلیان - به همین نام وجود دارد. فَرَوَر که غلط مسطلح آن امروزه فروهر است، به تالشی یعنی فر آور، یعنی آورنده ی فر ایزدی. وَر از مصدر وَردِن یا وُئَردِن = آوردن، مشتق شده است.

۶ - معنی کلکاپیس چیست؟

این واژه مرکب از سه واژه تشکیل شده. کل + کا + پیس.

پیس در در زبان ترکی آذربایجانی یعنی بد. اما در تالشی یعنی کچل. یعنی لک دار واژه ی لک و پیس فارسی نیز ریشه در این دارد. شاید هم بخاطر لک و پیس داشتن پر و سر آن، این پرنده اینگونه نامیده شده.
آتش به تالشی همان آتش است. کل هم به تالشی یعنی آتش. آتش انبوه. کیلاگاه = کل َ گاه، یعنی آتشگاه. و کل کا همان کل گاه = آتشگاه است. پس می توان این واژه ی مرکب را اینگونه معنی کرد: کچل یا لک دار، یا پیس ِ آتشگاه.
در ضمن تالش ها به چهارشنبه سوری، می گویند: کلی کلی چهار شنبه. دو بار کل را تکرار کردن، گویای کل ها است. زیرا تالش ها آتش چهار شنبه سوری را در هفت نطقه، در یک خط مستقیم، پا می کنند.

۷ - تالشی با آلمانی ویژگی ها و واژه های مشترک فراوان دارد. صفت و موصوف آن نیز بر عکس فارسی دری مانند آلمانی است، و شکل مصدر کامل تالشی هم عین آلمانی می باشد. در تالشی دو شکل از مصدر وجود دارد. کوتاه و کامل. مثل وَشتِه و وَشتِن.

۸ - نوشتم که فَرَوَش یعنی فر درخشان و آتشناک. اینک معنی کلمه فروهر = فَرَوَر و فَرَوَش را از فرهنگ عمید این زیر می نویسم.

فروهر - فرَوَر، فرَوَش(پهلوی) در آیین زرتشتی ذره ای از ذرات نور اهورا مزدا که در وجود هر کس به ودیعه نهاده شده و کار او نور افشانی و نشان دادن راه راست به روان است؛ و پس از مردن تن راه بالا می پیماید و به منبع اصلی خود می پیوندد. و فقط روان است که از جهت کار های نیک یا بد که مرتکب شده پاداش می بیند.
فرهنگ عمید صفحه ی ۹۱۴

سبز، شاد، و بهاری باشید چو درخت
۲٣۱۹٣ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : مزدک خرمدین

عنوان : رش
رش در زبان لری در نواحی فارس هم بمعنی نارنجی تیره یا سرخ تیره است و در مورد گاو درست مثل زبان تاتی بکار برده میشود.
۲٣۱۹۱ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : یک پیشنهاد و پی آمد های آن. پی آمد همیشه منفی نیست. پی آمد آن نیز است که در پی چیزی، یا کنشی می آید. اما گاه فقط یک مفهوم از واژه ای بر جسته می گردد .......
سلام بر استاد منوچهر جمالی، و بر همه سلام

به نظر من موارد اختلاف بین فرهنگ زرتشی و فرهنگ کهن تر ایرانی: زوروانی، سیمرغی، خُور و نسا، آسمان نگر، و اوسترولوگی کهن ایرانی - که کشف نوروز زیبا و بی نظیر در جهان نیز به دقت و ظرافت آن بر می گردد - با همه ی اختلافاتی که در آنها وجود دارد، گاه همدیگر را تکمیل می کنند.
به عنوان نمونه، تالش ها که خود را نماینده کهن ترین و اصیل ترین فرهنگ های ایرانی می دانند، این دو را با هم در آمیخته و در یک کاسه ریخته اند چنان که گاه تشخیص مرز ها دشوار است.
آداب نگاه کردن به ماه تمام، آداب بردن غذا در هنگام غروب از خانه، آداب بردن تخم مرغ هنگام غروب از خانه، آداب بردن شیر و ماست و نمک به بیرون از خانه - از خانه ی خود به خانه ی دیگری بردن منظور نظر است - آداب جهانی شده ی سه(عدد ۳) - زوروان، اهورا مزدا، اهریمن(تا سه نشه بازی نشه(فارسی)، باید سه گردد(تالشی)، خدا سه را دست دارد(فرهنگ سلاویان شرق)، خدای من! کمک کن، نجات بده، و حفظ کن(فرهنگ مذهبی سلاویان شرق)، پدر، پسر، روالقدس (آداب مسیحیت) و ...
آداب نوروزی، و ... و بخصوص احترام به سبز زنده، یکی از پایه های فرهنگ تالشی است. اگر کودکی یا فردی نا آشنا به فرهنگ سبز اندیشه تالشی، برگی زنده - برگی که هنوز نخشکیده - را در آتش بیندازد، تالش برای نجات آن سبز زنده، دست در آتش می کند. - زیرا زندگی از نظر تالش، فقط در وجود انسان و جانور و ویشه ۱ و ریشه نیست، بلکه برگی که حتی از تن مادر ، یعنی درخت و گیاه، جدا شده و هنوز نخشکیده زنده به حساب می آید. یعنی زندگی هنوز با تمام عظمت خود در آن نهفته است. باری، تالش اگر انبر آتش گیر ، دم دست نداشته باشد. دست کرده در آتش، برگ سبز را، که زیبای زندگی را در آن نهفته می داند، بر میدارد تا زندگی را از سوختن نجات دهد. تالش در عین حال که به آتش احترام ویژه می گذارد، که ظاهراً یک نماد زرتشتی معرفی می شود، که در واقع بیش از این است، زیرا هم از آن ِ پیش از این است. در عین حال سوزاندن سبز زنده و هر زنده ی دیگر- جانوران و حشرات - را در حد جنایت نگاه می کند ۲. افسانه های شاهنامه در بین تالش ها، بخصوص تالش های کوئج، کوئژ = کوه ژی، رواجی پُر دارند. و این افسانه ها مربوط به بعد از اسلام و بعد از نوشتن شاهنامه نیست، بلکه در زندگی هزاره های این مردم ریشه و حتی نماد بر جا مانده دارد. این دیدگاه ها با شاهنامه ی فردوسی بزرگ، فرق چندانی ندارد. جز در مواردی اندک. مثلاً رخش در زبان تالشی رش است. رش در فرهنگ کردی یعنی سیاه، اما در فرهنگ تالشی خرمایی رنگ را می گویند. و فقط به حیوانات نسبت داده می شود. امروزه در تالش فقط به گاو خرمایی گفته می شود رَش گا ۳. اسب خرمایی تیره را کهر، و اسب سرخ رنگ را کوران می نامند. ............ اما در فرهنگ سلاویان های شرق، به حیوانات سرخ رنگ کلاً رِژی = رَش یا رَژ، می گویند. و این نشان می دهد که در تحقیق به هنگام مقایسه هرگز نباید چیزی مطلق شود. زیرا بسیار گاه در فرهنگ های گوناگون، کاملاً یکی دیده نمی شوند. پس در هنگام ریشه یابی می توانند گول زننده باشند، بخصوص اگر ما فقط به یک فرهنگ یا یک زبان تکیه داشته باشیم. به عنوان نمونه به نظر من رش = سیاه و خرمایی و سرخ رنگ، همه نمی توانند اصیل باشند، یکی یا بیشتر می تواند غلط مصطلح باشد. این نتیجه، کند و کاوی بلند را می طلبد، که در طی سالیان دراز تحقیق می توان به آن رسید.

باری، و از این دست بسیار است که در این اندک نمی گنجد.

و اما نتیجه: به نظر من جدا سازی مطلق این دو فرهنگ - فرهنگ دیرین، و بعد از آن - کمی خشکی نگری را در کَ ی جان می نشاند بی ثمر. کَ یا کَه = خانه است. کَ بینت - کابینت - کَ بین - کابین - و ... نیز باید به احتمال قوی هم ریشه ی این واژه ی کهن ایرانی باشند.
و این را هم فراموش نباید کرد که خیلی از واژه ها، شکل عوض کرده اند. چنانکه اگر کسی زبان های کهن ایرانی: کردی، سغدی، پهلوی، تالشی، تاتی استان اردبیل و ... گویش های جنوبی و شمالی ایران. سمنانی، و گویش سیستانی که خود زبانی است پر و پر از اول ساکن، و ... را نداند، می تواند با شکل امروزین آن ها گمراه شود.
مثال
پاییز هرگز پا اییز، نیست. پا به معنی پای تن منظور نظر است. بلکه در اینجا، پا = با = وا، است. مثال: باکو = واکو = جایی که باد در آنجا می کوبد. به شدت می وزد.

پس پاییز، وا اییز است. یعنی فصل بر خاستن باد.

«خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد ِ خنگ از جانب ِ خوارزم وزان است»

یا، آفتاب = آو تاو = آب تاب است، یعنی تابنده بر آب. و این در حالی است که بسیاری آن را با آفتابی اشتباه می گیرند، در حالی که آفتاب نام دیگر خورشید است؛ که واژه ی خرنق و خَرِم - خَ ر ِ م - نیز ریشه در آن دارد.
یا اگر بخواهیم آیینه را با واژه ی فارسی دری آن ریشه بیابیم، ما را به آیین و رسوم برده، بکلی گمراه می کند، در حالی که اصل این واژه آوینه، آوینا = نشان دهنده، است. و آن مشتق شده از مصدر آویندن = نشان دادن. در واقع تالش وقتی به کودک خود می گوید برو آوینه را بیاور؛ یعنی برو نشان دهنده را بیاور. و از این دست بسیار است.
تالشی جز نادر زبان های ایرانی است که گذشته از گستردگی و افشردگی ویژه ی خود ۴ بسیاری از کلمات منسوخ شده ی زبان های ایرانی را در خود حفظ کرده دارد.
رقص(عربی) = وَشتَن تالشی است. مسابقه(عربی) = وَرزِنِش - وَ ر ز ِ ن ِ ش - تالشی است. شهر آوَرد، من در آوردی است، و مسابقه نیست. این واژه را شاید بتوان جنگ شهر ها معنی کرد. در حالی که وَرزِنِش با ورزش هم ریشه است، و مناسب. و از دیر باز اجداد ایرانیان آن را بکار می برده اند. پس لازم نیست واژه هایی را که از دیر باز وجود داشته اند، دوباره بسازیم و آن هم نا مناسب؛ و یا نامناسب جایگزین کنیم.
تالاب مرداب نیست. تالاب تل آب، و کول آب است. در حالی که مرداب، مرده آب، و آب راکد است. این را، آن نامیدن، زلفعلی را کچل خواندن است، و بر عکس.
بگذریم، که این رشته سر دراز دارد و به پاییزَه شب های بلند نیاز

پس چه باید کرد؟

جواب: در هر دو فرهنگ، آنجا که ضد زندگی و آمیخته با خرافات و یا دیکتاتوری است را باید شناخت - در هر دو فرهنگ، زرتشتی و پیش از آن - باید نیک و بد را از هم جدا کرد، و آنگاه به زیبای مانده در هر دو، دل باخت، و با آن روشن دلپذیر، چراغ جان فروزان کرد و چون الماس بی خش، چون وش ۵، چون شعله در شعر، چون پَلُومَه و مهر، از آن سود جست؛ از آن دست که تالش کوهی و جنگلی - کوئج، کوئژ = کوه ژی - با این در هم آمیزی در خلِه ۶ - واژه ی خلِه، اول ساکن است - با جهان، با انرژی ارتباط بر قرار می کند و کَ ی جان تازه می سازد.

سئوال از استاد جمالی: آیا شما با این الک زنی، و بر گزینی مخالف هستید؟

این سئوالی بسیار حساس است، پس جناب استاد منوچهر جمالی و دیگر عزیزانی که قصد جواب دادن به این سئوال را دارند، به این نکته باید توجه خاص داشته باشند: هر دو فرهنگ از آلودگی کاملاً بری نبوده اند. پس اگر ما نیک و بد یکی را بر گزینیم، نیک و بد دیگری را به دور انداخته ایم. پس، آیا بهتر این نیست که، نیک + بد، و باز، نیک + بد، را به خانه ی الک ِِِ خرَد بکشانیم، تا آن زلال باقی مانده را به سرای دل بنشانیم؟ و این نتیجه را داشته باشیم:
نیک منهای بد، باز نیک منهای بد = نیک + نیک = نیک نیک.

به نظر می رسد که این پیشنهاد و سئوال، پیشنهاد و سئوالی مهم باید باشد، نه؟

زیرا نویس ها را - البته اگر وقتی بود - دیر تر می نویسم.

همیشه شاد و شکفته باشید چو بهار
۲٣۱٨۲ - تاریخ انتشار : ٨ فروردين ۱٣٨۹