از : رضا سالاری
عنوان : جنبش سبز هم تئوری هم تاکتیک
منصف، واقع بین، ممکن گرا و عمل گرا باشیم!
از بدو جنبش مشروطیت تاکنون تنها جنبش سبز اخیر است که تاکنون هم دارای یک تئوری حقوق بشری جهانشمول و هم ازتاکتیک های واقعگرایانه به روز برخوردار است.
مشروطیت اعتبار استراتژی اش را با قبول و اختلاط و امتزاج با ملغمه و مغلطه دینی شدن و ورود مشروعیت از دست داد و درنتیجه استبداد و دیکتاتوری هردو شاه پهلوی را استوار و قانونی کرد.
حرکت مصدق با اینکه حرکتی تاکتیکی، ملی و دموکراتیک بود ولی چون میبایستی در چهار چوب و بستر همین استراتژی منحرف و مستبد شده قانونی توسط مشروعیت حرکت میکرد، پس از یک دوره بسیار کوتاه سرانجام محکوم به شکست شد.
کارهای اقتصادی، تجددگرایی، رفاهی و مدرن توسط هردو شاه پهلوی و توجه آنها به روابط با کشورهای پیشرفته ملل غرب، روز بروز بر تضاد و تعارض بین استراتژی ارتجاعی مشروعه و تاکتیک های دولت های آنها در جهت مدرن، علمی، صنعتی، آموزشی و متجدد و مترقی کردن کشور می افزود، تا جائیکه روشنفکران هر نوع تمایل به فرهنگ و زندگی غربی و اندیشه نوگرایی را معادل با غربزدگی با بار بسیار منفی تلقی کردند. هر از گاهی صدای اعتراض آخوندی مشروعه طلب هم از قم و مشهد و اصفهان و دیگر نقاط بلند می شد.
خمینی در سال ۴۲ به شکایت و اعتراض آشکار از تاکتیکهای غرب گرایانه شاه برآمد و از تضاد آنها با استراتژی اولیه مشروعه مستبد شده دلخواهش حکایت ها بر منبر ها گفت و مستمعین بی سوادتر از خود را به وجد و هیجان آورد و موجب شورشی شد که نخست وزیر وقت، علم، توانست آنرا در ظاهر و مقطعی مهار کند ولی در باطن آتشی زیر خاکستر ماند.
بدنبال این سرکوب سخت گیری ها بیشتر شد. ولی بخاطر ترس از رشد نیروهای کمونیستی مخالف رژیم، به مخالفین مذهبی آزادیهای بسیار بیشتری داده شد، حتی مسجدهای زیادی ساخته شد، غافل از اینکه همین مکان ها محل اصلی تجمع و تشکل مذهبییون مخالف و یا همان مشروعه طلبان تاریخی رژیم شدند، بطوری که ساواک رژیم هم دیگر قادر به استراق سمع، دزدین و خبرگرفتن از آنچه درون این چهاردیواری های مقدس میگذشت نبود.
سال ۵۷ با تاکتیک های پر از فریب و تحمیق مردم، از جانب رهبر مشروعه طلبان و شاگرد آخوندهایش، بار دیگر استراتژی تمام عیار و کامل مشروعه، اینبار ولی با حذف کامل مشروطه، به میدان آمد تا دو دهه تمام اکسیژن فضای تنفسی را ببلعد و خفقان و خفگی کامل تولید کند. اینبار ولی صد مرتبه اسفناکتر و دهشتناک تر از دوره پهلوی. طبیعی بود که دستورات، مقررات، فرهنگ، عرف و مشی روزانه زندگی روزمره مردم در تضاد و تعارض کامل با نظام ولایی و یا همان مشروعه ارتجاعی۱۴ قرن پیش برآید که همینطور هم شد.
مردم در ۲ خرداد ۷۶ با رأی به خاتمی پیام تنفر خود را به رهبر غیر انتخابی نظام، که در مقابل خاتمی اصلاح طلب و مورد نظر مردم، دعوت، سفارش و تکلیف شرعی بر رأی و انتخاب ناطق نوری کرده بود، بعد از دو دهه اسارت دینی، فقهی، ولایی، اعلام کردند. در دوره هشت ساله خاتمی محافظه کار، بار دیگر تمام تاکتیک های نسبتاً مترقی گونه تر از اصولگرایان راست و قانونی وی در مقابل استراتژی مشروعه ارتجاعی مستقر و نهادینه شده خنثی شد و نهایتاً محکوم به شکست شد.
مشروعه باز افسار گسیخته شد و هیچ تاکتیکی باقی نماند تا آن را به چالش بگیرد!
در ۲۲ خرداد ۸۸ همان مردم ناامید از روش ها و تاکتیک های شکست خورده زمان خاتمی باز دوباره احساس خطر و مسئولیت کرده بمیدان آمدند، تا بار دیگر با همان تاکتیکی که خاتمی را انتخاب کردند، اینبار بالاجبار از موسوی درمقابل احمدی نژاد مورد تأیید رهبر حمایت کنند، ………که جنبش خود جوش سبز شکل گرفت.
برعکس اجدادشان در انقلاب مشروطه و پدرانشان در انقلاب ۵۷، این جنبش اکنون به اهمیت استراتژی و هدف نهایی اش، یعنی دموکراسی، بخوبی و بیش از پیش واقف است و تا برآیند تمامی حرکتهای تاکتیکی اش به آن هدف اصلی یعنی استقرار استراتژی نهایی یعنی دموکراسی برای همه نرسد و یا نیانجامد، از پا و حرکت نمی ایستد و هیچوقت کار را تمام شده نمی انگارد. برای همین است که دیگر برای خود بت و قهرمان و رهبر اسطوره ای و افسانه ای و امام گونه نمی تراشد.
خوشبختانه دیگر هیچ کسی عکس هیچ امامی را در ماه نمی بیند!
در محیط استبداد و سر کوب و خفقان فعلی، هر کار سیاسی مردم ریشه تاکتیکی دارد نه استراتژیکی!
منصف، واقع بین، ممکن گرا و عمل گرا باشیم!
۲٣۹۵۷ - تاریخ انتشار : ٣۱ فروردين ۱٣٨۹
|